- 626
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش اول"
- بررسی آیات دال بر فضیلتهای مادی و معنوی؛
- حکیمانه بودن تقسیم نعمات مادی و معنوی الهی؛
- دو طرفه بودن تسخیر و تسخر در اجتماع بشری.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
بیان طرح مباحث مطرح شده در آیه32 به همراه شأن نزول
این کریمه به سه بخش تقسیم میشود: بخش اول درباره نهی از تمنی است به آنچه خدا تفضیل کرد, بعضی را بر بعض; بخش دوم استقلال زن و مرد در مناصب کسب و کار, چه راجع به مسائل مادی چه راجع به مسائل معنوی; بخش سوم تأثیر دعاست چه در مسائل مادی و چه در مسائل معنوی, این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که در شأن نزول این کریمه, مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل میکند وقتی آیات ارث و همچنین آیات جهاد نازل شد, بعضی از زنها حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند, عرض کردند که مردها بر ما فضیلتی پیدا کردند در ارث و در جهاد, ای کاش ما هم مرد بودیم و در جبههها شرکت میکردیم و از فضایل جهاد بهره میبردیم و همچنین از نظر میراث. در قبال این درخواست, آیهٴ مزبور نازل شد: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾.
براساس این شأن نزول و همچنین براساس اطلاق خود آیه, فضل هم شامل برکتهای مادی است هم شامل برکتهای معنوی. انسان, چه در مسائل مادی چه در مسائل معنوی باید معتقد باشد که اینها فضل خداست و هیچ چیزی به استحقاق نیست که اگر دریافت نکرد چیزی از خدا طلبکار باشد, هم خدا تفضل دارد و هم تفضل خدا و فضل الهی اختصاصی به معنویات ندارد بلکه مادیات را هم در بر میگیرد. آنگاه مشخص میشود که زنها هم در فضایل, حسابی دارند مردها هم در فضایل, حسابی دارند [و] هیچ کسی نباید تمنی سهم دیگر را بکند که تمنی مذموم هم بیان خواهد شد.
بررسی آیات دال بر فضیلتهای مادی و معنوی
مطلب بعدی آن است که فضل را ذات اقدس الهی در قرآن کریم هم برای منافع مادی به کار برد هم برای منافع معنوی هم در جامع بینالقسمین. درباره منافع معنوی, نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هست که بهشتیها میگویند: خدا ما را از فضل خود در دارالمقام جا داده است, آیهٴ 35 سورهٴ «فاطر» این است که بهشتیها میگویند: ﴿الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ﴾; خدا را شکر میکنیم که حزن و اندوه را از ما گرفته است, ما را در داری جا داد در خانهای جا داد که آنجا برای همیشه هستیم و مقیمایم و جدا نخواهیم شد و این هم فضل خداست: ﴿أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و اما آیاتی که فضل را در منافع مادی به کار برد آن هم زیاد هست, نظیر آیهٴ 32 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾; فرمود برای اینها همسر بگیرید, اینها را شوهر بدهید یا برای آنها زن بگیرید, اگر اینها که همسر ندارند یا شوهر ندارند, نیازمندند [و] فقیرند خداوند, اینها را از فضل خود با ازدواج بینیاز میکند که این فضل, درباره منافع مادی و رزق مادی است.
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ دوازده این است: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً﴾ فرمود شب آیه خداست, روز هم آیه خداست. شب, تاریک است برای آرامش و استراحت شما روز روشن است, برای اینکه از فضل خدا اتخاذ کنید ابتغاء کنید. این فضل مربوط به مسائل و منافع مادی است یعنی روز بروید کار بکنید, زندگیتان را تأمین کنید چون اگر این فضل, مربوط به معنویات بود در معنویات, شب و روز ندارد. شب که برای استفاده از فیض خدا آمادهتر است: ﴿وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ﴾; ما روز را روشن کردیم تا شما از فضل خدا اتخاذ کنید و روزیهایتان را تأمین کنید. چه اینکه درباره آخرت فرمود: ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾; تفضل خدا در آخرت زیاد است, درجات بهشت زیاد است که آنها هم براساس فضل خداست. پس فضل هم در منافع معنوی به کار برده میشود و هم در منافع مادی چه اینکه در سورهٴ «نحل» هم باز در همین زمینه, کلمه فضل به کار برده شد. میفرماید کشتیرانی شما, سفرهای دریایی شما, برای فراهم کردن فضل خداست. آیهٴ چهارده سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾; این دریا را و کشتیهای دریا را برای شما مسخر کرده است که فواید فراوانی دارد تا شما از فضل خدا اتخاذ کنید و ابتغاء کنید. شیلات, فضل خداست, در آوردن گوهرهای درون دریا فضل خداست, سفرهای دریایی فضل خداست, کشتیرانی در دریا فضل خداست, اینها همه فضل الهی است.
چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نحل», آیهٴ 71 باز فضل را درباره رزقهای مادی به کار برد; آیهٴ 71 سورهٴ «نحل» این است ﴿وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ﴾ [که] این تفضیل و این فضلها درباره امور مادی است. جامع بین برکتهای مادی و برکتهای معنوی همان است که فرمود خدا ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ است یا همین آیهٴ محلّ بحث که: ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و مانند آن. به هر تقدیر, فضل خدا در دنیا به همین منافع است و در آخرت هم به صورت بهشت ظهور میکند.
حکیمانه بودن تقسیم نعمات مادی و معنوی الهی
مطلب بعدی آن است که خداوند هم نعمتهای ظاهری را و فضلهای مادی را براساس حکمت و مصلحت خود تقسیم کرده است و هم فضلهای معنوی را براساس حکمت خود تقسیم کرده است, به طور تفاوت آنها که از فضل الهی با امتیازی برخوردارند ـ از نظر فضایل معنوی ـ الگوی دیگراناند. درباره انبیا دو آیه است: یکی ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾; یکی هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾. پس انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در برخورداری از فضل خدا یکسان نیستند [بلکه] بعضی اولواالعزماند بعضی غیر اولواالعزماند, بعضی آورنده شریعتاند بعضی حافظ شریعتاند پس انبیا بعضها بر بعض فضیلت دارند, مرسلین بعضها بر بعض فضیلت دارند, گرچه وظیفه ما این است که همه اینها را مرسل, نبی از جانب خدا هر سمتی دارند بپذیریم, به عصمت اینها به دین اینها به صداقت اینها به پیامآوری اینها معتقد باشیم و بگوییم ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ما به همه اینها ایمان داریم اما خود اینها هم بعضهم فوق بعضاند و هیچ تمنی و حسد و کینه در اینها نیست, بلکه هر کدام که آمدند دیگری را تصدیق کردند, ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ بودند یا زمینه آینده را فراهم کردند, تبشیر دادند یا کارهای گذشته را تصدیق کردند ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ شدند. این مجموعه تصدیق و تبشیر نشان میدهد که «الأنبیاء إخوة» هیچ خلافی بین اینها و اختلافی نیست و اینها الگوی دیگراناند, چه اینکه در بهشت با اینکه ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ و در بهشت هم بعضیها بر بعضی فضیلت دارند, جا برای کینه و حسد نیست. پس بهشتیها از فضل خاص خدا برخوردارند, بدون اینکه کینهای نسبت به هم داشته باشند, حسدی داشته باشند. انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم از فضل خدا با تمایز و تفاوتهایی که بین اینهاست برخوردارند, بدون اینکه بین اینها اختلاف و کینهای باشد. اینها الگو هستند برای ما که ما هم این تفضلهای الهی را و تفاوتهای الهی را عالمانه تحمل بکنیم.
دو طرفه بودن تسخیر و تسخر در اجتماع بشری
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی فرمود: این رزقها که میبینید, همه اینها را ما بین مردم تقسیم کردهایم. در سورهٴ «زخرف» آیهٴ 32 این است که: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ﴾ پس همان طوری که از نظر فضایل معنوی, انبیا و مرسلین و همچنین بهشتیها دارای درجات متفاوتاند, از نظر رزقهای ظاهری هم افراد جامعه بشری یکسان نیستند, دارای روزیهای گوناگوناند: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾. چه اینکه نبوت را هم ذات اقدس الهی اعطا کرد و تقسیم کرد که این آیه نبوت را هم در برمیگیرد, چون در شأن نزولش چنین سخنی هم هست. بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا﴾; ما جامعه را با تفاوتهای گوناگون تنظیم کردیم که تسخیر و تسخّر متقابل باشد, هر کسی نیازی داشته باشد به دیگری و دیگری نیازمندی او را برطرف بکند, همه به یکدیگر محتاجاند; منتها تسخیر و تسخر دو جانبه است, متقابل است نه یک جانبه. لذا هر کسی به دیگری محتاج است, در هر شرایطی که باشد [و] حق مسخره کردن ندارد, در هر قشری که باشد: ﴿لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ﴾. اما حق تسخیر را دارد آن هم تسخیر متقابل یعنی خدمتی را ارائه دادن و خدمتی را طلب کردن. پس هیچگونه فخرفروشی در کار نیست و تسخیر هم تسخیر متقابل است, نه یک جانبه ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا﴾ یعنی مسخَّر کنند یکدیگر را به تسخیر متقابل نه اینکه کسی دیگری را مسخره کند یا استهزا کند آن ﴿سِخْرِیًاً﴾ نهی شده است. خب, پس همان طوری که انبیا و مرسلین الگو هستند, بهشتیها الگو هستند, کسانی هم باید در جامعه تربیت باشند که الگوی این قسمت باشند.
پرسش:...
پاسخ: نباید این کار را بکند دیگر یعنی یک کرامت معنوی است و این کرامت معنوی, مایه حرمت است در اسلام و یک سلسله کارهای مادی است کارهای مادی هم یک جانبه نبود.
تحلیل حکمت الهی در تقسیم نعمات
گاهی میبینید این خانواده که وضع مالیاش امروز خوب است آبا و اجداد آنها رنجها را دیدهاند, نوبت آنها تمام شد حالا نوبت به این رسید بعضیها که وضع مالیشان خیلی خوب نیست, گذشتگان اینها خیلی مرفه بودند حالا نوبت فقر به اینها رسید همهاش تقسیم شده است, این طور نیست که مال, یکسان همین طوری مثل یک سلسله در یک خانواده بماند, این طور نیست. کارها را وقتی انسان با چشم مهندس عالم میبیند, میبیند هیچ نگرانی نیست. وقتی مقطعی و موسمی میبیند, شاید گله بکند. خیلیها هستند که گذشتگانشان مرفه بودند حالا بچهها این طورند و خیلیها هستند که گذشتگانشان در رنج بودند حالا نوبت رفاه به بچهها رسیده است, روشن نیست که حکم چگونه بود. ما یک وظیفهای داریم که آن وظیفه ما را بخش دوم و سوم این آیه مشخص میکند که کسب است و دعا, یک وظیفهای داریم نسبت به خودمان. برنامهای هم داریم هم فقهی و هم اخلاقی, نسبت به کار ذات اقدس الهی و آنچه در دست دیگران است پس هر کدام از ما دو وظیفه داریم: یکی درباره مسائل اقتصادی است; یکی هم در مسائل نیایش و دعاست که این را بخش دوم و سوم این آیه به عهده دارد کسب و دعا باهم, همه ما مؤظفیم به سراغ کار برویم و همه ما مؤظفیم از فضل خدا مسئلت کنیم. اما بخش اول آیه که یک حکم فقهی است و یک حکم اخلاقی و یک حکم اعتقادی این درباره تنظیم برنامه ماها یعنی بندگان است نسبت به قضا و قدر الهی از یک سو, نسبت به آنچه در دست مردم است از سوی دیگر خب پس ما باید کار بکنیم و باید دعا بکنیم این را بخش دوم و سوم این آیه به عهده دارد اما این تفاوتهای موجود را ما چگونه توجیه بکنیم؟ میفرمایند که شما این تفاوتی که هست آنچه در دست دیگران هست اگر شما اعتراضی دارید باید بدانید که این اعتراض برای نداشتن شما است نه مال داشتن دیگران. نداشتن خود را با آن بحثهای فصل دوم و سوم آیه باید تأمین کنید کار, دعا، کوشش نیایش آن برای بخش دوم و سوم است ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ این کار, ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این نیایش. اگر نداریم, مسئله کوشش و نیایش این حاجت ما را رفع میکند. ولی آنچه در دست دیگران است اگر راجع به او ما خواستیم اظهار نگرانی بکنیم, این بخش اول آیه جلوی نگرانی را میگیرد. میفرماید شما اگر نسبت به آنچه در دست دیگران است اعتراضی دارید, این اعتراضتان را بررسی کنید ببینید بر چه کسی معترضید, چه میخواهید بگویید؟ میخواهید بگویید ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی چرا این چنین تقسیم کرده است؟ یا نه, چرا این شخص دارد و من ندارم باید از او کنده بشود و به من داده بشود. یا نه, از او کنده بشود به بیتالمال برسد یا به دیگری برسد؟ چه میخواهید بگویید؟ اگر بخواهید بگویید که این چه طور تقسیمی است این ـ معاذ الله ـ با آن توحید سازگار نیست, این با آیهٴ سورهٴ «زخرف» سازگار نیست, این یک نحوه تقسیم حکیمانه است که نه به ذهن ما میآید نه به ذهن امثال ما, ما چه میدانیم مصلحت چیست.
خداوند گاهی برای اینکه مسائل را خوب نشان بدهد, عدهای را مورد امتحان هم قرار داد فرمود ببینید ما قدری چیز به اینها دادیم همین داشتن مایه هلاکت آنها شد. یا علم به اینها دادیم اگر اینها یک آدم عادی بودند این طور فساد نمیکردند یا به جهنم نمیرفتند و نمیبردند, قدری معنویت ظاهری پیدا کردند; اما قدرش را ندانستند یا علم پیدا کردند قدرش را ندانستند. اگر مسئله مال است, یک عدهای از مال برخوردار بودند [که] به وسیله همین برخورداری مال به عذاب الهی گرفتار شدند که ﴿لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾; فرمود شما جز بندگی خدا کاری نداشته باشید; هر چه میخواهید فضل بخواهید اما دیگر درباره دیگران اظهار نکنید که چرا او دارد و من ندارم, میخواهی داشته باشی کار کن و طلب کن; اما درباره دیگران اگر داری اعتراض میکنی این اعتراضت سه ضلع دارد که بازگشتش به دو ضلع است: یا میگویید که چرا ـ معاذ الله ـ اینچنین تقسیم کرد؟ یا میگویید چرا فلان شخص دارد و من ندارم از او گرفته شود و به من داده شود. یا میگویید نه, نه من داشته باشم نه او [بلکه] از او گرفته شود به دیگری داده شود, گاهی عداوت و بغضا و کینه این چنین فتوا میدهد. اگر آن اولی بود, این با اعتقاد توحیدی سازگار نیست [چون] خدایی که حکیم علیالاطلاق است و حکیمانه دارد توزیع میکند حالا یا پاداش دارد میدهد یا دارد یک عده را امتحان میکند, هر دو حکمت است خدا اگر بخواهد یک عده را که سوابق خوبی داشتند یا آبا و اجدادشان آدمهای خوبی بود حالا به آنها احسان بکند, برای اینکه پاداش گذشتگان را بدهد این برابر حکمت است. (این یک). اگر به یک عده دارد میدهد آنها را میخواهد بیازماید, این هم کلاس درس و آزمایش است این هم حکمت است (این دو). اگر یک عده بدرفتاری کردند, خدا میخواهد آنها را با دست خود اینها بگیرد که ﴿فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ این عقوبت الهی است و کیفر الهی است اینهم حکمت است, (این هم سه). پس کدام کار خدا جای نقد است؟ او که حکیمانه تقسیم کرده است پس شخصی که دارای یک سلسله امکانات مادی است یا بالأخره اولیای گذشتهای دعای پدر و مادری رضا و فلاح آنها اثر کرد خب این پاداش آنهاست. یا نه, خدا دارد او را امتحان میکند خب, حالا اگر کسی را در یک اتاق خوبی نشاندند دارد امتحان میکنند که نباید کسی که در بیرون اتاق است بگوید من چرا آنجا نیستم؟ اینجا کلاس امتحان است اصلاً; هر کسی به وضعی, بعضیها به مال مبتلا هستند بعضی به فقر, بعضی به سلامت مبتلا هستند بعضی به مرض الآن ماها که سالمیم به لطف الهی به سلامت مبتلاییم, عدهای هم در بیمارستان به مرض مبتلا هستند چیزی در عالم بدون ابتلا که نیست, ابتلا یعنی «امتحان», ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾ انسانی که سالم است, مبتلا به سلامت است. انسانی که توانگر است, مبتلا به ثروت است, چه اینکه انسان بیمار مبتلا به مرض است انسان تهیدست, مبتلا به فقر است. پس اگر ابتلا و امتحان است که این حکیمانه است اگر نه, سوابق بد این شخص اقتضا کرد که خدا او را از این راه بگیرد و رسوا کند, پس باز هم این حکمت است, لذا فرمود: ﴿فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾; خدا میخواهد با همین مال, او را بیحیثیت کند که اگر او این مال را نمیداشت به این روز سیاه مبتلا نمیشد. یا اگر این فرزند را نمیداشت به این روز سیاه مبتلا نمیشد پس اگر کسی بخواهد درباره تقسیم حکیمانه ذات اقدس الهی اظهارنظر کند, این برخلاف عقاید توحیدی است: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ و اگر بخواهد نه, بگوید خدایا! من درباره کار تو تسلیمم, هر چه تو میکنی خیر است ولی از او بگیر و به من بده, این میشود حسد و کینه. چه بگوید از او بگیر و به من بده, چه بگوید که از او بگیر و به ثالث بده, چون این شخص مورد انزجار من است میخواهم او نداشته باشد, میخواهم این سمت را او نداشته باشد این میز و پست را او نداشته باشد یا این مال را او نداشته باشد دیگری داشته باشد اینهم زمینه عداوت و بغضا است یا حرام است یا مقدمهٴ حرام, مثل آن بحث اول یا مستقیماً حرام بود یا مقدمه حرام.
اگر این است که نه; نه در کار خدا کسی خدشه دارد, نه میخواهد از آن متنعم گرفته شود به ما داده شود یا از آن متنعم گرفته شود به شخص ثالث داده شود. ما هم مثل او باشیم که از جاه و مال و منال برخوردار باشیم, اینهم میفرماید مصلحتتان نیست شما این طور آرزو نکنید. نظیر اینکه وقتی قارون(علیه من الرحمان ما یستحق) با آن جلال و شکوه ظاهری بیرون میآمد ﴿فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ﴾, یک عده گفتند: ﴿یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ﴾ اینها نمیگفتند آنچه قارون دارد به ما برسد, این حرف را نمیزدند [بلکه] میگفتند ای کاش آنچه قارون دارد مثل او به ما میرسید, نه خود او, حسد نبود او به روز سیاه نشست ﴿وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِاْلأَمْسِ﴾ اینها میگفتند خب, خوب شد ما نداشتیم. پس اگر حسد باشد یا عداوت و بغضا باشد یا مستقیماً حرام است یا مقدمه حرام و اگر نقد در تقسیم حکیمانه حق تعالی باشد یا حرام است یا مقدمه حرام و اگر نه, تجملگرایی باشد بگوید: خدایا! همان طوری که او دارد, ما هم مثل او داشته باشیم, نه اینکه از او بگیر و به ما بده! اینجا حرف علمای دین این است: ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ﴾ دیگران که عقلشان در چشمشان بود یعنی اهل حس بودند نه اهل عقل, اینها گفتند: ﴿یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ﴾ آنهایی که عقلشان در جانشان بود یعنی عاقل بودند نه اهل حس, ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ﴾. پس اینها جزء منهیات است که فرمود: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ آن وقت راه هرگونه تمنی بسته است, چه حسد, چه کینه [و] چه عداوت.
نقصهای مادی موجود در اجتماع و علل آن
پرسش:...
پاسخ: البته, اگر ذات اقدس الهی آنچه را که تقسیم کرده است به مردم برسد که هیچکس فقیر نیست در این بیابانها, این مار و عقرب را خدا بیروزی نگذاشت, چون بالأخره در مار و عقرب مقداری درندگی و قانون توحش هست; اما نه آن طوری که در بین صربها و امثال صربهاست. این انسانی که اگر سقوط کرد کالحیوان میشود﴿ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا کالحیّه میشود «بل هی اسمّ» همین است دیگر. در زمان خود معاویه این نقضها بود, در جریان معاویه که یک مشکل مالی پیش آمد و عدهای اعتراض کردند که مردم در زحمتاند, معاویه براساس آن عوام فریبی. اینها را جمع کرد و گفت که مگر خدا در قرآن نفرمود در خزینه الهی همه نعمتها هست و مگر نفرمود برابر با مشیت خود روزیها را از خزینه نازل میکند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ برابر این دو اصل, خدا برای شما همین مقدار را مقدّر کرده است, شما چرا اعتراض میکنید؟ آن وقت بعضی از کسانی که جریان حالشان در همین اسدالغابة آمده [یعنی] احنفابنقیس برخاست و حکیمانه اعتراض کرد و خلاصهٴ حرف و اعتراض احنف, با شرح کوتاه این است که ذات اقدس الهی در مخزن خود, همه نعم را دارد و برابر با حکمت و مشیت حکیمانه, روزیها را نازل میکند. ما درباره این مطلب حرفی نداریم, حرف ما این است که خداوند برای تأمین ارزاق ما روزیها را به قدر کافی از خزینه غیب نازل کرده است و تو روزیهای ما را در خزینه خودت حبس کردهای, ما به این اعتراض داریم. البته این کار, در بین بشر هست و اینهم ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ شاملش میشود که بخش دوم و سوم آیه است یعنی اگر شما خواستید حقتان را بگیرید, باید کار بکنید. حالا کار جهاتی دارد هم کشاورزی و دامداری کار است, هم جنگ و جهاد و دفاع و قیام کار است دیگر, اینها کار است; اما اگر هم عادلانه تقسیم بشود نه یعنی بالسویه. گاهی میبینید دو آدماند هر دو آدم خوبیاند میآیند در حوزه; اما یکی رشد میکند یکی نمیکند, چه مصلحت است خدا میداند. نه آن که رشد کرده باید مغرور باشد, نه آن که رشد نکرده باید ناامید, چون هر دو امتحان است.
تمثیلی بر حکیمانه بودن تقسیم روزی بر بندگان
دو نفر در کنار هم مغازه باز میکنند آن که دلها را باید راهنمایی بکند, مشتریها را به یک مغازه بیشتر متوجه میکند, وضع او بهتر میشود, با اینکه کنار هماند جنس هم یکی است. دو نفرند در کنار هم دو قطعه زمین را به عنوان زمین کشاورزی زیر کشت بردند, یکی بهره بیشتری میبرد یکی نمیبرد, یکجا باران میآید یکجا باران نمیآید, یکجا به صخره میخورد یکجا نمیخورد, یکجا زیرش آب جاری است یکجا جاری نیست. آنکه باران را از بالا قرار داد, آن تنظیم شده و تقسیم عادلانه شده و حساب شده بررسی میکند همان ذات اقدس الهی که این رودهای زیر زمین را ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ﴾; مسلکهای گوناگون به آبهای زیرزمین میدهد, یکجا نزدیکتر میآورد یکجا دیرتر میبرد, یکی چاه میکند به آب میرسد یکی چاه میکند نمیرسد. همه اینها قابل توجیه علمی هست, قابل توجیه دینی هست. خیلی از کارهاست که دست کسی نیست. اینجا معلوم میشود که دیگر بیش از آن انسان نباید ـ اگر کارکرد دعا کرد و چیزی به اندازه دیگری نصیبش نشد ـ گله کند. این «تَجْعلَنی بقِسمِک راضیاً قانعا»; اینجا باید رضا طلب بکند که خود رضا هم از فضایلی است که انسان باید مسئلت کند هیچ نمیداند مصلحت او چیست, چون همه کارها را او کرده دو نفر به یک بیماری مبتلا هستند, هر دو به اتاق عمل میروند در هنگام معالجه کردن کسی, یک وقت میبینید موقع عمل کردن برق این قطع میشود او زیر عمل میمیرد, درباره دیگری این نیست. اینها یک سلسله علل و عواملی است که دست کسی نیست, قابل پیشبینی هم نیست. خب, هیچکس نمیدانست چه کسی در فلان اتاق عمل دارد عمل میکند و چه موقع برق خاموش میشود و آنها گرفتار میشوند و آن زیر عمل میمیرد یا عملش به خوبی انجام نمیشود, هزارها کار است که انسان نمیتواند پیشبینی بکند تا مهار بکند, این همان رضاست. لذا فرمود شما ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾, یک سلسله راههای عاقلانه است.
ماهیت غبطه و محدوده آن
پرسش:...
پاسخ: غبطه که چیز خوبی است. غبطه, همان ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ است. غبطه نمیگوید که از او کنده بشود, چیزهای خوب را غبطه میخورد, نه چیزهای تجملگرایی را. اگر یک نعمت خوبی او دارد که روزی حلالی او دارد یا علم و با عملی او دارد, انسان میگوید ای کاش ما هم میداشتیم, این چیز خوبی است; اما نه از او گرفته بشود به ما داده بشود. میبینید فرمود: آنکه خدا به دیگران داد آن را نخواه! مثلش را یا اضعافش را بخواهی که آزاد است. اگر دیدید کسی یک نعمت خوبی دارد موفق هم هست در کارهایش شما هزارها برابر بخواهید, ده برابر بخواهید دو برابر بخواه, اینکه نعمت خوبی است; اما همان را بخواهی بد است. در روایت هم هست که شما همانی که خدا به دیگری داد همان را نخواه [بلکه] بگو خدایا! مثل او را به من بده, دو برابر او; ضِعف او را به من بده, اینکه مشکلی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه; آنکه حرام باشد که ﴿فَضَّلَ اللّهُ﴾ نیست, حرام به خدا اسناد ندارد [چون] خدا روزی مشخصی برای همه فراهم کرده است. سارق, اگر مالِ مالباخته را بگیرد اینکه رزق الله نیست, چون رزق آن است که بشود به خدا نسبت داد: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ روزیِ حلال این شخص را خدا مقدر کرده است و این سارق, به سوء اختیار خود از رزق حلال خود اعراض کرده است [و] رزق دیگران را غصب کرده. حرام به خدا اسناد ندارد, سخن در حلال است. شما اگر بخواهید آنچه را خدا به دیگران داد همان را بگیرید خب, بد است دیگر; غصب بکنید بد است, حسد داشته باشید بد است, آرزو داشته باشید بد است, بگویید مثل او, ضِعف او, اضعاف او خب, اینها خوب است بد نیست یا بد نیست یا خوب است. نفرمود «و لا تتمنوا مثل ما فضل الله به بعضکم علی بعض» [بلکه] فرمود عین همانی که خدا به دیگری داد شما میخواهید همان را بگیرید خب, چرا؟ این جز کینه چیز دیگر نیست.
سازگاری معنای مختار با شأن نزول آیه
پرسش:...
پاسخ: با شأن نزولش هم سازگار است. شأن نزولش این است که مردها حقوقی دارند خب, خدا فرمود شما آنکه خدا به مرد داد نخواهید که همان گرفته بشود. شما هم از خدا فضل بخواهید معادل آن به شما مرحمت میکند. هرگز انسان تنگنظر نباشد; هر چه خدا به دیگری داد انسان بگوید خدایا مثل او یا اضعاف او به ما هم بده, این چه عیب دارد؟ اینکه همت بلند است. اما تنگ نظر باشد; بگوید خدایا! آنکه در دست اوست همان را [به ما هم بده!] این سرقت روانی است حسد یک سرقت روانی است, نظیر سرقتهای فیزیکی یک وقت است کسی میرود با تلاش و کوشش, در صدد این است که مال را از صاحب مال بگیرد حالا یا موفق میشود یا نه این یک سرقت فیزیکی است حسد هم یک سرقت روانی است یعنی میگوید خدایا! آنکه در دست اوست همان را من بگیرم; به من [هم] بده. خب, این چیز بدی است دیگر. اینکه میتواند بهتر و آسودهتر به این نِعَم برسد چرا دیگری را از نعمت محروم بکند, فرمود: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾; این کار را نکنید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب, کسب ظاهری و کسب باطنی کار است. در کسب هم به خواست خدا در بخش دوم, مشخص میشود که قرآن به ما فرمود این زمین, برای کسب شما و تجارت شما آماده است و ذلول و نرم است برای شما. شما ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾; روی مِنْکَب زمین, روی دوش زمین سوار بشوید روزی بگیرید خب, روی دوش اسب سوار شدن و سواری گرفتن کار آسانی نیست, بالأخره انسان باید مقداری فشار بیاورد, سختی را تحمل بکند. این کسی که روی کوهها میرود معدنشناسی میکند این روی دوش زمین سوار شده و روزی میگیرد یا بالأخره تلاش و کوشش میکند شیار میکند, این روی دوش زمین سوار شده دارد از او سواری میگیرد, این چیز خوبی است. این قدر تشویق کرده ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾; روی منکبهای او روی دوشهای او راه بروید و روزی بگیرید. بخواهید و همین طور بنشینید و دعا بکنید این را خدا سنت قرار نداد.
یکسان بودن مناط فضایل فردی و اجتماعی
مطلب دیگر آن است که در این بخشها فرقی بین مسائل فردی و اجتماعی نیست; همان طوری که در مسائل فردی گاهی فضل ظاهری به فرد میرسد, گاهی فضل باطنی به فرد میرسد و در مسائل فردی هم کسی حق ندارد که تمنی باطل داشته باشد که نعمتی از فردی زایل بشود و به او برسد, در مسائل اجتماعی هم همین طور است گاهی جامعه اسلامی خیال میکند که اگر با مشرکین رابطه برقرار کند, از درآمد آنها میتواند استفاده کند, این را ذات اقدس الهی نهی کرده. در آیهٴ 28 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾; فرمود اینها حق ندارند ـ این مشرکین ـ بیایند اطراف کعبه طواف کنند. اگر شما به این فکرید که اینها که بیایند یک درآمد بیشتری نصیب امت اسلامی میشود, این صحیح نیست. اگر میترسید عائلهمند باشید, فقیر بشوید خداوند شما را از فضل خود بینیاز میکند. پس آن که در سورهٴ «نور» هست و مانند آن, ناظر به فقر فردی است که خدا وعده توانگری داده است که: ﴿إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ [اما] اینکه در سورهٴ «توبه» است ناظر به فقر جامعه اسلامی است که خطاب به شخص نیست. فرمود شما عجله نکنید که این مشرکین, قبل از توبه و ایمان به اطراف کعبه بیایند. اگر میبینید اینها نیامدند [و] درآمد ما کم است, خدا تأمینتان میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بررسی آیات دال بر فضیلتهای مادی و معنوی؛
- حکیمانه بودن تقسیم نعمات مادی و معنوی الهی؛
- دو طرفه بودن تسخیر و تسخر در اجتماع بشری.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
بیان طرح مباحث مطرح شده در آیه32 به همراه شأن نزول
این کریمه به سه بخش تقسیم میشود: بخش اول درباره نهی از تمنی است به آنچه خدا تفضیل کرد, بعضی را بر بعض; بخش دوم استقلال زن و مرد در مناصب کسب و کار, چه راجع به مسائل مادی چه راجع به مسائل معنوی; بخش سوم تأثیر دعاست چه در مسائل مادی و چه در مسائل معنوی, این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که در شأن نزول این کریمه, مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل میکند وقتی آیات ارث و همچنین آیات جهاد نازل شد, بعضی از زنها حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند, عرض کردند که مردها بر ما فضیلتی پیدا کردند در ارث و در جهاد, ای کاش ما هم مرد بودیم و در جبههها شرکت میکردیم و از فضایل جهاد بهره میبردیم و همچنین از نظر میراث. در قبال این درخواست, آیهٴ مزبور نازل شد: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾.
براساس این شأن نزول و همچنین براساس اطلاق خود آیه, فضل هم شامل برکتهای مادی است هم شامل برکتهای معنوی. انسان, چه در مسائل مادی چه در مسائل معنوی باید معتقد باشد که اینها فضل خداست و هیچ چیزی به استحقاق نیست که اگر دریافت نکرد چیزی از خدا طلبکار باشد, هم خدا تفضل دارد و هم تفضل خدا و فضل الهی اختصاصی به معنویات ندارد بلکه مادیات را هم در بر میگیرد. آنگاه مشخص میشود که زنها هم در فضایل, حسابی دارند مردها هم در فضایل, حسابی دارند [و] هیچ کسی نباید تمنی سهم دیگر را بکند که تمنی مذموم هم بیان خواهد شد.
بررسی آیات دال بر فضیلتهای مادی و معنوی
مطلب بعدی آن است که فضل را ذات اقدس الهی در قرآن کریم هم برای منافع مادی به کار برد هم برای منافع معنوی هم در جامع بینالقسمین. درباره منافع معنوی, نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» هست که بهشتیها میگویند: خدا ما را از فضل خود در دارالمقام جا داده است, آیهٴ 35 سورهٴ «فاطر» این است که بهشتیها میگویند: ﴿الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ﴾; خدا را شکر میکنیم که حزن و اندوه را از ما گرفته است, ما را در داری جا داد در خانهای جا داد که آنجا برای همیشه هستیم و مقیمایم و جدا نخواهیم شد و این هم فضل خداست: ﴿أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و اما آیاتی که فضل را در منافع مادی به کار برد آن هم زیاد هست, نظیر آیهٴ 32 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَ أَنْکِحُوا اْلأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾; فرمود برای اینها همسر بگیرید, اینها را شوهر بدهید یا برای آنها زن بگیرید, اگر اینها که همسر ندارند یا شوهر ندارند, نیازمندند [و] فقیرند خداوند, اینها را از فضل خود با ازدواج بینیاز میکند که این فضل, درباره منافع مادی و رزق مادی است.
چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ دوازده این است: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً﴾ فرمود شب آیه خداست, روز هم آیه خداست. شب, تاریک است برای آرامش و استراحت شما روز روشن است, برای اینکه از فضل خدا اتخاذ کنید ابتغاء کنید. این فضل مربوط به مسائل و منافع مادی است یعنی روز بروید کار بکنید, زندگیتان را تأمین کنید چون اگر این فضل, مربوط به معنویات بود در معنویات, شب و روز ندارد. شب که برای استفاده از فیض خدا آمادهتر است: ﴿وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ﴾; ما روز را روشن کردیم تا شما از فضل خدا اتخاذ کنید و روزیهایتان را تأمین کنید. چه اینکه درباره آخرت فرمود: ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾; تفضل خدا در آخرت زیاد است, درجات بهشت زیاد است که آنها هم براساس فضل خداست. پس فضل هم در منافع معنوی به کار برده میشود و هم در منافع مادی چه اینکه در سورهٴ «نحل» هم باز در همین زمینه, کلمه فضل به کار برده شد. میفرماید کشتیرانی شما, سفرهای دریایی شما, برای فراهم کردن فضل خداست. آیهٴ چهارده سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾; این دریا را و کشتیهای دریا را برای شما مسخر کرده است که فواید فراوانی دارد تا شما از فضل خدا اتخاذ کنید و ابتغاء کنید. شیلات, فضل خداست, در آوردن گوهرهای درون دریا فضل خداست, سفرهای دریایی فضل خداست, کشتیرانی در دریا فضل خداست, اینها همه فضل الهی است.
چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نحل», آیهٴ 71 باز فضل را درباره رزقهای مادی به کار برد; آیهٴ 71 سورهٴ «نحل» این است ﴿وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ﴾ [که] این تفضیل و این فضلها درباره امور مادی است. جامع بین برکتهای مادی و برکتهای معنوی همان است که فرمود خدا ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ است یا همین آیهٴ محلّ بحث که: ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ و مانند آن. به هر تقدیر, فضل خدا در دنیا به همین منافع است و در آخرت هم به صورت بهشت ظهور میکند.
حکیمانه بودن تقسیم نعمات مادی و معنوی الهی
مطلب بعدی آن است که خداوند هم نعمتهای ظاهری را و فضلهای مادی را براساس حکمت و مصلحت خود تقسیم کرده است و هم فضلهای معنوی را براساس حکمت خود تقسیم کرده است, به طور تفاوت آنها که از فضل الهی با امتیازی برخوردارند ـ از نظر فضایل معنوی ـ الگوی دیگراناند. درباره انبیا دو آیه است: یکی ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾; یکی هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾. پس انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در برخورداری از فضل خدا یکسان نیستند [بلکه] بعضی اولواالعزماند بعضی غیر اولواالعزماند, بعضی آورنده شریعتاند بعضی حافظ شریعتاند پس انبیا بعضها بر بعض فضیلت دارند, مرسلین بعضها بر بعض فضیلت دارند, گرچه وظیفه ما این است که همه اینها را مرسل, نبی از جانب خدا هر سمتی دارند بپذیریم, به عصمت اینها به دین اینها به صداقت اینها به پیامآوری اینها معتقد باشیم و بگوییم ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ ما به همه اینها ایمان داریم اما خود اینها هم بعضهم فوق بعضاند و هیچ تمنی و حسد و کینه در اینها نیست, بلکه هر کدام که آمدند دیگری را تصدیق کردند, ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ بودند یا زمینه آینده را فراهم کردند, تبشیر دادند یا کارهای گذشته را تصدیق کردند ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ شدند. این مجموعه تصدیق و تبشیر نشان میدهد که «الأنبیاء إخوة» هیچ خلافی بین اینها و اختلافی نیست و اینها الگوی دیگراناند, چه اینکه در بهشت با اینکه ﴿وَ لَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ و در بهشت هم بعضیها بر بعضی فضیلت دارند, جا برای کینه و حسد نیست. پس بهشتیها از فضل خاص خدا برخوردارند, بدون اینکه کینهای نسبت به هم داشته باشند, حسدی داشته باشند. انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم از فضل خدا با تمایز و تفاوتهایی که بین اینهاست برخوردارند, بدون اینکه بین اینها اختلاف و کینهای باشد. اینها الگو هستند برای ما که ما هم این تفضلهای الهی را و تفاوتهای الهی را عالمانه تحمل بکنیم.
دو طرفه بودن تسخیر و تسخر در اجتماع بشری
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی فرمود: این رزقها که میبینید, همه اینها را ما بین مردم تقسیم کردهایم. در سورهٴ «زخرف» آیهٴ 32 این است که: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ﴾ پس همان طوری که از نظر فضایل معنوی, انبیا و مرسلین و همچنین بهشتیها دارای درجات متفاوتاند, از نظر رزقهای ظاهری هم افراد جامعه بشری یکسان نیستند, دارای روزیهای گوناگوناند: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾. چه اینکه نبوت را هم ذات اقدس الهی اعطا کرد و تقسیم کرد که این آیه نبوت را هم در برمیگیرد, چون در شأن نزولش چنین سخنی هم هست. بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا﴾; ما جامعه را با تفاوتهای گوناگون تنظیم کردیم که تسخیر و تسخّر متقابل باشد, هر کسی نیازی داشته باشد به دیگری و دیگری نیازمندی او را برطرف بکند, همه به یکدیگر محتاجاند; منتها تسخیر و تسخر دو جانبه است, متقابل است نه یک جانبه. لذا هر کسی به دیگری محتاج است, در هر شرایطی که باشد [و] حق مسخره کردن ندارد, در هر قشری که باشد: ﴿لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ﴾. اما حق تسخیر را دارد آن هم تسخیر متقابل یعنی خدمتی را ارائه دادن و خدمتی را طلب کردن. پس هیچگونه فخرفروشی در کار نیست و تسخیر هم تسخیر متقابل است, نه یک جانبه ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا﴾ یعنی مسخَّر کنند یکدیگر را به تسخیر متقابل نه اینکه کسی دیگری را مسخره کند یا استهزا کند آن ﴿سِخْرِیًاً﴾ نهی شده است. خب, پس همان طوری که انبیا و مرسلین الگو هستند, بهشتیها الگو هستند, کسانی هم باید در جامعه تربیت باشند که الگوی این قسمت باشند.
پرسش:...
پاسخ: نباید این کار را بکند دیگر یعنی یک کرامت معنوی است و این کرامت معنوی, مایه حرمت است در اسلام و یک سلسله کارهای مادی است کارهای مادی هم یک جانبه نبود.
تحلیل حکمت الهی در تقسیم نعمات
گاهی میبینید این خانواده که وضع مالیاش امروز خوب است آبا و اجداد آنها رنجها را دیدهاند, نوبت آنها تمام شد حالا نوبت به این رسید بعضیها که وضع مالیشان خیلی خوب نیست, گذشتگان اینها خیلی مرفه بودند حالا نوبت فقر به اینها رسید همهاش تقسیم شده است, این طور نیست که مال, یکسان همین طوری مثل یک سلسله در یک خانواده بماند, این طور نیست. کارها را وقتی انسان با چشم مهندس عالم میبیند, میبیند هیچ نگرانی نیست. وقتی مقطعی و موسمی میبیند, شاید گله بکند. خیلیها هستند که گذشتگانشان مرفه بودند حالا بچهها این طورند و خیلیها هستند که گذشتگانشان در رنج بودند حالا نوبت رفاه به بچهها رسیده است, روشن نیست که حکم چگونه بود. ما یک وظیفهای داریم که آن وظیفه ما را بخش دوم و سوم این آیه مشخص میکند که کسب است و دعا, یک وظیفهای داریم نسبت به خودمان. برنامهای هم داریم هم فقهی و هم اخلاقی, نسبت به کار ذات اقدس الهی و آنچه در دست دیگران است پس هر کدام از ما دو وظیفه داریم: یکی درباره مسائل اقتصادی است; یکی هم در مسائل نیایش و دعاست که این را بخش دوم و سوم این آیه به عهده دارد کسب و دعا باهم, همه ما مؤظفیم به سراغ کار برویم و همه ما مؤظفیم از فضل خدا مسئلت کنیم. اما بخش اول آیه که یک حکم فقهی است و یک حکم اخلاقی و یک حکم اعتقادی این درباره تنظیم برنامه ماها یعنی بندگان است نسبت به قضا و قدر الهی از یک سو, نسبت به آنچه در دست مردم است از سوی دیگر خب پس ما باید کار بکنیم و باید دعا بکنیم این را بخش دوم و سوم این آیه به عهده دارد اما این تفاوتهای موجود را ما چگونه توجیه بکنیم؟ میفرمایند که شما این تفاوتی که هست آنچه در دست دیگران هست اگر شما اعتراضی دارید باید بدانید که این اعتراض برای نداشتن شما است نه مال داشتن دیگران. نداشتن خود را با آن بحثهای فصل دوم و سوم آیه باید تأمین کنید کار, دعا، کوشش نیایش آن برای بخش دوم و سوم است ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ این کار, ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این نیایش. اگر نداریم, مسئله کوشش و نیایش این حاجت ما را رفع میکند. ولی آنچه در دست دیگران است اگر راجع به او ما خواستیم اظهار نگرانی بکنیم, این بخش اول آیه جلوی نگرانی را میگیرد. میفرماید شما اگر نسبت به آنچه در دست دیگران است اعتراضی دارید, این اعتراضتان را بررسی کنید ببینید بر چه کسی معترضید, چه میخواهید بگویید؟ میخواهید بگویید ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی چرا این چنین تقسیم کرده است؟ یا نه, چرا این شخص دارد و من ندارم باید از او کنده بشود و به من داده بشود. یا نه, از او کنده بشود به بیتالمال برسد یا به دیگری برسد؟ چه میخواهید بگویید؟ اگر بخواهید بگویید که این چه طور تقسیمی است این ـ معاذ الله ـ با آن توحید سازگار نیست, این با آیهٴ سورهٴ «زخرف» سازگار نیست, این یک نحوه تقسیم حکیمانه است که نه به ذهن ما میآید نه به ذهن امثال ما, ما چه میدانیم مصلحت چیست.
خداوند گاهی برای اینکه مسائل را خوب نشان بدهد, عدهای را مورد امتحان هم قرار داد فرمود ببینید ما قدری چیز به اینها دادیم همین داشتن مایه هلاکت آنها شد. یا علم به اینها دادیم اگر اینها یک آدم عادی بودند این طور فساد نمیکردند یا به جهنم نمیرفتند و نمیبردند, قدری معنویت ظاهری پیدا کردند; اما قدرش را ندانستند یا علم پیدا کردند قدرش را ندانستند. اگر مسئله مال است, یک عدهای از مال برخوردار بودند [که] به وسیله همین برخورداری مال به عذاب الهی گرفتار شدند که ﴿لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾; فرمود شما جز بندگی خدا کاری نداشته باشید; هر چه میخواهید فضل بخواهید اما دیگر درباره دیگران اظهار نکنید که چرا او دارد و من ندارم, میخواهی داشته باشی کار کن و طلب کن; اما درباره دیگران اگر داری اعتراض میکنی این اعتراضت سه ضلع دارد که بازگشتش به دو ضلع است: یا میگویید که چرا ـ معاذ الله ـ اینچنین تقسیم کرد؟ یا میگویید چرا فلان شخص دارد و من ندارم از او گرفته شود و به من داده شود. یا میگویید نه, نه من داشته باشم نه او [بلکه] از او گرفته شود به دیگری داده شود, گاهی عداوت و بغضا و کینه این چنین فتوا میدهد. اگر آن اولی بود, این با اعتقاد توحیدی سازگار نیست [چون] خدایی که حکیم علیالاطلاق است و حکیمانه دارد توزیع میکند حالا یا پاداش دارد میدهد یا دارد یک عده را امتحان میکند, هر دو حکمت است خدا اگر بخواهد یک عده را که سوابق خوبی داشتند یا آبا و اجدادشان آدمهای خوبی بود حالا به آنها احسان بکند, برای اینکه پاداش گذشتگان را بدهد این برابر حکمت است. (این یک). اگر به یک عده دارد میدهد آنها را میخواهد بیازماید, این هم کلاس درس و آزمایش است این هم حکمت است (این دو). اگر یک عده بدرفتاری کردند, خدا میخواهد آنها را با دست خود اینها بگیرد که ﴿فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ این عقوبت الهی است و کیفر الهی است اینهم حکمت است, (این هم سه). پس کدام کار خدا جای نقد است؟ او که حکیمانه تقسیم کرده است پس شخصی که دارای یک سلسله امکانات مادی است یا بالأخره اولیای گذشتهای دعای پدر و مادری رضا و فلاح آنها اثر کرد خب این پاداش آنهاست. یا نه, خدا دارد او را امتحان میکند خب, حالا اگر کسی را در یک اتاق خوبی نشاندند دارد امتحان میکنند که نباید کسی که در بیرون اتاق است بگوید من چرا آنجا نیستم؟ اینجا کلاس امتحان است اصلاً; هر کسی به وضعی, بعضیها به مال مبتلا هستند بعضی به فقر, بعضی به سلامت مبتلا هستند بعضی به مرض الآن ماها که سالمیم به لطف الهی به سلامت مبتلاییم, عدهای هم در بیمارستان به مرض مبتلا هستند چیزی در عالم بدون ابتلا که نیست, ابتلا یعنی «امتحان», ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾ انسانی که سالم است, مبتلا به سلامت است. انسانی که توانگر است, مبتلا به ثروت است, چه اینکه انسان بیمار مبتلا به مرض است انسان تهیدست, مبتلا به فقر است. پس اگر ابتلا و امتحان است که این حکیمانه است اگر نه, سوابق بد این شخص اقتضا کرد که خدا او را از این راه بگیرد و رسوا کند, پس باز هم این حکمت است, لذا فرمود: ﴿فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾; خدا میخواهد با همین مال, او را بیحیثیت کند که اگر او این مال را نمیداشت به این روز سیاه مبتلا نمیشد. یا اگر این فرزند را نمیداشت به این روز سیاه مبتلا نمیشد پس اگر کسی بخواهد درباره تقسیم حکیمانه ذات اقدس الهی اظهارنظر کند, این برخلاف عقاید توحیدی است: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ و اگر بخواهد نه, بگوید خدایا! من درباره کار تو تسلیمم, هر چه تو میکنی خیر است ولی از او بگیر و به من بده, این میشود حسد و کینه. چه بگوید از او بگیر و به من بده, چه بگوید که از او بگیر و به ثالث بده, چون این شخص مورد انزجار من است میخواهم او نداشته باشد, میخواهم این سمت را او نداشته باشد این میز و پست را او نداشته باشد یا این مال را او نداشته باشد دیگری داشته باشد اینهم زمینه عداوت و بغضا است یا حرام است یا مقدمهٴ حرام, مثل آن بحث اول یا مستقیماً حرام بود یا مقدمه حرام.
اگر این است که نه; نه در کار خدا کسی خدشه دارد, نه میخواهد از آن متنعم گرفته شود به ما داده شود یا از آن متنعم گرفته شود به شخص ثالث داده شود. ما هم مثل او باشیم که از جاه و مال و منال برخوردار باشیم, اینهم میفرماید مصلحتتان نیست شما این طور آرزو نکنید. نظیر اینکه وقتی قارون(علیه من الرحمان ما یستحق) با آن جلال و شکوه ظاهری بیرون میآمد ﴿فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ﴾, یک عده گفتند: ﴿یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ﴾ اینها نمیگفتند آنچه قارون دارد به ما برسد, این حرف را نمیزدند [بلکه] میگفتند ای کاش آنچه قارون دارد مثل او به ما میرسید, نه خود او, حسد نبود او به روز سیاه نشست ﴿وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِاْلأَمْسِ﴾ اینها میگفتند خب, خوب شد ما نداشتیم. پس اگر حسد باشد یا عداوت و بغضا باشد یا مستقیماً حرام است یا مقدمه حرام و اگر نقد در تقسیم حکیمانه حق تعالی باشد یا حرام است یا مقدمه حرام و اگر نه, تجملگرایی باشد بگوید: خدایا! همان طوری که او دارد, ما هم مثل او داشته باشیم, نه اینکه از او بگیر و به ما بده! اینجا حرف علمای دین این است: ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ﴾ دیگران که عقلشان در چشمشان بود یعنی اهل حس بودند نه اهل عقل, اینها گفتند: ﴿یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ﴾ آنهایی که عقلشان در جانشان بود یعنی عاقل بودند نه اهل حس, ﴿قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ﴾. پس اینها جزء منهیات است که فرمود: ﴿لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ آن وقت راه هرگونه تمنی بسته است, چه حسد, چه کینه [و] چه عداوت.
نقصهای مادی موجود در اجتماع و علل آن
پرسش:...
پاسخ: البته, اگر ذات اقدس الهی آنچه را که تقسیم کرده است به مردم برسد که هیچکس فقیر نیست در این بیابانها, این مار و عقرب را خدا بیروزی نگذاشت, چون بالأخره در مار و عقرب مقداری درندگی و قانون توحش هست; اما نه آن طوری که در بین صربها و امثال صربهاست. این انسانی که اگر سقوط کرد کالحیوان میشود﴿ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا کالحیّه میشود «بل هی اسمّ» همین است دیگر. در زمان خود معاویه این نقضها بود, در جریان معاویه که یک مشکل مالی پیش آمد و عدهای اعتراض کردند که مردم در زحمتاند, معاویه براساس آن عوام فریبی. اینها را جمع کرد و گفت که مگر خدا در قرآن نفرمود در خزینه الهی همه نعمتها هست و مگر نفرمود برابر با مشیت خود روزیها را از خزینه نازل میکند: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ برابر این دو اصل, خدا برای شما همین مقدار را مقدّر کرده است, شما چرا اعتراض میکنید؟ آن وقت بعضی از کسانی که جریان حالشان در همین اسدالغابة آمده [یعنی] احنفابنقیس برخاست و حکیمانه اعتراض کرد و خلاصهٴ حرف و اعتراض احنف, با شرح کوتاه این است که ذات اقدس الهی در مخزن خود, همه نعم را دارد و برابر با حکمت و مشیت حکیمانه, روزیها را نازل میکند. ما درباره این مطلب حرفی نداریم, حرف ما این است که خداوند برای تأمین ارزاق ما روزیها را به قدر کافی از خزینه غیب نازل کرده است و تو روزیهای ما را در خزینه خودت حبس کردهای, ما به این اعتراض داریم. البته این کار, در بین بشر هست و اینهم ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ شاملش میشود که بخش دوم و سوم آیه است یعنی اگر شما خواستید حقتان را بگیرید, باید کار بکنید. حالا کار جهاتی دارد هم کشاورزی و دامداری کار است, هم جنگ و جهاد و دفاع و قیام کار است دیگر, اینها کار است; اما اگر هم عادلانه تقسیم بشود نه یعنی بالسویه. گاهی میبینید دو آدماند هر دو آدم خوبیاند میآیند در حوزه; اما یکی رشد میکند یکی نمیکند, چه مصلحت است خدا میداند. نه آن که رشد کرده باید مغرور باشد, نه آن که رشد نکرده باید ناامید, چون هر دو امتحان است.
تمثیلی بر حکیمانه بودن تقسیم روزی بر بندگان
دو نفر در کنار هم مغازه باز میکنند آن که دلها را باید راهنمایی بکند, مشتریها را به یک مغازه بیشتر متوجه میکند, وضع او بهتر میشود, با اینکه کنار هماند جنس هم یکی است. دو نفرند در کنار هم دو قطعه زمین را به عنوان زمین کشاورزی زیر کشت بردند, یکی بهره بیشتری میبرد یکی نمیبرد, یکجا باران میآید یکجا باران نمیآید, یکجا به صخره میخورد یکجا نمیخورد, یکجا زیرش آب جاری است یکجا جاری نیست. آنکه باران را از بالا قرار داد, آن تنظیم شده و تقسیم عادلانه شده و حساب شده بررسی میکند همان ذات اقدس الهی که این رودهای زیر زمین را ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ﴾; مسلکهای گوناگون به آبهای زیرزمین میدهد, یکجا نزدیکتر میآورد یکجا دیرتر میبرد, یکی چاه میکند به آب میرسد یکی چاه میکند نمیرسد. همه اینها قابل توجیه علمی هست, قابل توجیه دینی هست. خیلی از کارهاست که دست کسی نیست. اینجا معلوم میشود که دیگر بیش از آن انسان نباید ـ اگر کارکرد دعا کرد و چیزی به اندازه دیگری نصیبش نشد ـ گله کند. این «تَجْعلَنی بقِسمِک راضیاً قانعا»; اینجا باید رضا طلب بکند که خود رضا هم از فضایلی است که انسان باید مسئلت کند هیچ نمیداند مصلحت او چیست, چون همه کارها را او کرده دو نفر به یک بیماری مبتلا هستند, هر دو به اتاق عمل میروند در هنگام معالجه کردن کسی, یک وقت میبینید موقع عمل کردن برق این قطع میشود او زیر عمل میمیرد, درباره دیگری این نیست. اینها یک سلسله علل و عواملی است که دست کسی نیست, قابل پیشبینی هم نیست. خب, هیچکس نمیدانست چه کسی در فلان اتاق عمل دارد عمل میکند و چه موقع برق خاموش میشود و آنها گرفتار میشوند و آن زیر عمل میمیرد یا عملش به خوبی انجام نمیشود, هزارها کار است که انسان نمیتواند پیشبینی بکند تا مهار بکند, این همان رضاست. لذا فرمود شما ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾, یک سلسله راههای عاقلانه است.
ماهیت غبطه و محدوده آن
پرسش:...
پاسخ: غبطه که چیز خوبی است. غبطه, همان ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ است. غبطه نمیگوید که از او کنده بشود, چیزهای خوب را غبطه میخورد, نه چیزهای تجملگرایی را. اگر یک نعمت خوبی او دارد که روزی حلالی او دارد یا علم و با عملی او دارد, انسان میگوید ای کاش ما هم میداشتیم, این چیز خوبی است; اما نه از او گرفته بشود به ما داده بشود. میبینید فرمود: آنکه خدا به دیگران داد آن را نخواه! مثلش را یا اضعافش را بخواهی که آزاد است. اگر دیدید کسی یک نعمت خوبی دارد موفق هم هست در کارهایش شما هزارها برابر بخواهید, ده برابر بخواهید دو برابر بخواه, اینکه نعمت خوبی است; اما همان را بخواهی بد است. در روایت هم هست که شما همانی که خدا به دیگری داد همان را نخواه [بلکه] بگو خدایا! مثل او را به من بده, دو برابر او; ضِعف او را به من بده, اینکه مشکلی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه; آنکه حرام باشد که ﴿فَضَّلَ اللّهُ﴾ نیست, حرام به خدا اسناد ندارد [چون] خدا روزی مشخصی برای همه فراهم کرده است. سارق, اگر مالِ مالباخته را بگیرد اینکه رزق الله نیست, چون رزق آن است که بشود به خدا نسبت داد: ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ روزیِ حلال این شخص را خدا مقدر کرده است و این سارق, به سوء اختیار خود از رزق حلال خود اعراض کرده است [و] رزق دیگران را غصب کرده. حرام به خدا اسناد ندارد, سخن در حلال است. شما اگر بخواهید آنچه را خدا به دیگران داد همان را بگیرید خب, بد است دیگر; غصب بکنید بد است, حسد داشته باشید بد است, آرزو داشته باشید بد است, بگویید مثل او, ضِعف او, اضعاف او خب, اینها خوب است بد نیست یا بد نیست یا خوب است. نفرمود «و لا تتمنوا مثل ما فضل الله به بعضکم علی بعض» [بلکه] فرمود عین همانی که خدا به دیگری داد شما میخواهید همان را بگیرید خب, چرا؟ این جز کینه چیز دیگر نیست.
سازگاری معنای مختار با شأن نزول آیه
پرسش:...
پاسخ: با شأن نزولش هم سازگار است. شأن نزولش این است که مردها حقوقی دارند خب, خدا فرمود شما آنکه خدا به مرد داد نخواهید که همان گرفته بشود. شما هم از خدا فضل بخواهید معادل آن به شما مرحمت میکند. هرگز انسان تنگنظر نباشد; هر چه خدا به دیگری داد انسان بگوید خدایا مثل او یا اضعاف او به ما هم بده, این چه عیب دارد؟ اینکه همت بلند است. اما تنگ نظر باشد; بگوید خدایا! آنکه در دست اوست همان را [به ما هم بده!] این سرقت روانی است حسد یک سرقت روانی است, نظیر سرقتهای فیزیکی یک وقت است کسی میرود با تلاش و کوشش, در صدد این است که مال را از صاحب مال بگیرد حالا یا موفق میشود یا نه این یک سرقت فیزیکی است حسد هم یک سرقت روانی است یعنی میگوید خدایا! آنکه در دست اوست همان را من بگیرم; به من [هم] بده. خب, این چیز بدی است دیگر. اینکه میتواند بهتر و آسودهتر به این نِعَم برسد چرا دیگری را از نعمت محروم بکند, فرمود: ﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ﴾; این کار را نکنید.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب, کسب ظاهری و کسب باطنی کار است. در کسب هم به خواست خدا در بخش دوم, مشخص میشود که قرآن به ما فرمود این زمین, برای کسب شما و تجارت شما آماده است و ذلول و نرم است برای شما. شما ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾; روی مِنْکَب زمین, روی دوش زمین سوار بشوید روزی بگیرید خب, روی دوش اسب سوار شدن و سواری گرفتن کار آسانی نیست, بالأخره انسان باید مقداری فشار بیاورد, سختی را تحمل بکند. این کسی که روی کوهها میرود معدنشناسی میکند این روی دوش زمین سوار شده و روزی میگیرد یا بالأخره تلاش و کوشش میکند شیار میکند, این روی دوش زمین سوار شده دارد از او سواری میگیرد, این چیز خوبی است. این قدر تشویق کرده ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾; روی منکبهای او روی دوشهای او راه بروید و روزی بگیرید. بخواهید و همین طور بنشینید و دعا بکنید این را خدا سنت قرار نداد.
یکسان بودن مناط فضایل فردی و اجتماعی
مطلب دیگر آن است که در این بخشها فرقی بین مسائل فردی و اجتماعی نیست; همان طوری که در مسائل فردی گاهی فضل ظاهری به فرد میرسد, گاهی فضل باطنی به فرد میرسد و در مسائل فردی هم کسی حق ندارد که تمنی باطل داشته باشد که نعمتی از فردی زایل بشود و به او برسد, در مسائل اجتماعی هم همین طور است گاهی جامعه اسلامی خیال میکند که اگر با مشرکین رابطه برقرار کند, از درآمد آنها میتواند استفاده کند, این را ذات اقدس الهی نهی کرده. در آیهٴ 28 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾; فرمود اینها حق ندارند ـ این مشرکین ـ بیایند اطراف کعبه طواف کنند. اگر شما به این فکرید که اینها که بیایند یک درآمد بیشتری نصیب امت اسلامی میشود, این صحیح نیست. اگر میترسید عائلهمند باشید, فقیر بشوید خداوند شما را از فضل خود بینیاز میکند. پس آن که در سورهٴ «نور» هست و مانند آن, ناظر به فقر فردی است که خدا وعده توانگری داده است که: ﴿إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ [اما] اینکه در سورهٴ «توبه» است ناظر به فقر جامعه اسلامی است که خطاب به شخص نیست. فرمود شما عجله نکنید که این مشرکین, قبل از توبه و ایمان به اطراف کعبه بیایند. اگر میبینید اینها نیامدند [و] درآمد ما کم است, خدا تأمینتان میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است