display result search
منو
تفسیر آیات 29 و 30 سوره نساء

تفسیر آیات 29 و 30 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 95 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 و 30 سوره نساء"
- شمول اکل مال بالباطل به مال خود و غیر؛
- وجود اصول کلی تجارت در قرآن و تبیین فروع در روایات؛
- دلالت تعبیر انفسکم به نفس خود و دیگران.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا ﴿29﴾ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴿30﴾

شمول اکل مال بالباطل به مال خود و غیر
مطالبی که در این دو آیه مانده است عبارت است از [اینکه] اولاً اکل مال به باطل، گاهی خصوص مال غیر است، گاهی اعم از مال خود و مال غیر. آنجا که ناظر به خصوص مال غیر است، از او به عنوان اکل اموال الناس یاد می‌شود. نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» درباره یهودیها بیان فرمود که: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ٭ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾ این آیه، ناظر به اکل مال مردم است. چه اینکه در سورهٴ «توبه» آیهٴ 34 آن‌هم ناظر به اکل مال دیگران است ﴿بِالْباطِلِ﴾، که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ﴾. اما این آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ گذشته از اینکه می‌تواند اموال دیگران را شامل بشود، می‌تواند اموال خودی را هم شامل بشود یعنی هیچ‌کس حق ندارد مال خود را به باطل صرف کند. بعضی از نصوص هم این را تأیید می‌کند، حالا اگر کسی دارد اسراف می‌کند یا مال خود را در حرام صرف می‌کند، مشمول این نهی می‌شود که: ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ همان طوری که شامل می‌شود اکل مال دیگران را به باطل، اکل مال خود را هم به باطل شامل می‌شود.

رعایت موازین شرعی در نحوه استفاده از اموال خود
مطلب بعدی آن است که روایتی که از امام صادق(سلام الله علیه) در ذیل این کریمه نقل شده است، شهادت می‌دهد به اینکه انسان در مالی که در دست خود اوست، باید این مال را برابر با موازین شرعی صرف کند. فرمود: اگر کسی دِینی در ذمه دارد و مالی در دست، اگر هم محتاج بشود باید آن دین را ادا کند و مال مردم را نخورد با اینکه مال در دست اوست . البته مستثنیات در دِین حسابشان جداست ولی کسی که حق دیگران برعهده اوست دینی برعهده دارد، نمی‌تواند مالی که در دست خود او هست به عنوان مال حلال تلقی کند و هرگونه تصرفی را در او روا بداند. این نشان می‌دهد که مالی که در دست خود آدم هم هست اگر حق دیگری به او تعلق بگیرد حالا یا حق الله یا حق الناس، این حق تصرف ندارد [و] این می‌شود اکل مال به باطل.

بیان دو ضابطه تجارت و اکل مال بالباطل در آیه 29
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ دو قانون کلی را ذکر فرمود. گاهی در یک آیه، دو نمونه و دو مصداق ذکر می‌شود [و] گاهی دو قاعده یاد می‌شود. آنجا که دو مصداق و دو نمونه ذکر بشود، مثل ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ که یک نمونه از حلال و یک نمونه از حرام را ذکر فرمود. اما این آیه دو قاعده کلی بیان می‌کند: یکی تجارتی از تراض؛ یکی اکل مال به باطل که اگر ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ نبود، می‌شود اکل مال به باطل [و] اختصاصی به بیع هم ندارد. آن آیهٴ ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾ این‌چنین نیست که بیع، عنوان مشیر باشد که همه اقسام معاملات و مبادلات را شامل بشود. بیع در مقابل رباست، آنجا ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾ شامل مساقات و مضاربه و اجاره و امثال اینها نمی‌شود، همان بیع معهود است در مقابل ربا؛ اما این آیه درصدد بیان دو ضابطه است، لذا هم اکل، عنوان مشیر است که شامل همه اقسام تصرف می‌شود و هم ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ عنوان مشیر است که همهٴ مبادلات مالی را شامل می‌شود، خواه به صورت بیع و شراء باشد [و] خواه به صورت اجاره و صلح و مضاربه و مساقات و امثال‌ذلک باشد، همان طوری که اکل عام است.
وجود اصول کلی تجارت در قرآن و تبیین فروع در روایات
مطلب بعدی آن است که چند روایت در ذیل این آیه است که در بحث روایی، به خواست خدا آنها را باید بخوانیم که آنها هم این توسعه را تثبیت می‌کنند. در کشاف زمخشری این مطلب آمده، بعد در تفسیرهای بعدی هم راه پیدا کرد که آیا بیع در مجلس لازم است یا بعد از اینکه خریدار و فروشنده از مجلس بیع بیرون رفتند، آن‌گاه هست که ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ شامل می‌شود، در ظرف خیار ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ نیست. این زحمت را زمخشری در کشاف به طور اجمال کشید ، بعد آنهایی که بحثهای فقهی را هم در بحثهای تفسیری ملحوظ می‌دارند، مثل قرطبی در جامع به طور مبسوط بحث کرد ، امام رازی هم تا حدودی بحث کرد ولی هیچ‌کدام از این بحثها در اینجا راه ندارد، زیرا آیه ناظر به آن است که اصل حلیت به وسیله ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ می‌آید، حالا این چه زمانی لازم می‌شود کجا خیار هست، کجا خیار نیست آن را به وسیله روایات باید مشخص کرد. اگر در همان مجلس هم بخواهند تصرف بکنند، این‌چنین نیست که تصرف در زمان خیار جایز نباشد، بلکه تصرف در زمان خیار، مسقط خیار است از طرف متصرف. پس آن بحث دیگر جا ندارد که آیا این ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ در همان مجلس بیع است یا به استناد «البَیِّعانِ بالخیار مالم یفترقا» بعد از فراق از مجلس است یعنی تجارت باشد، رضایت باشد، تفرق هم باشد این دیگر لازم نیست. تفرق، قید لزوم آن عقد است. گذشته از اینکه این آیه، مخصوص بیع که نیست [بلکه] همه مبادلات و معاملات مالی را شامل می‌شود، در آنجاها که خیار مجلس نیست. بعضی از خیارها امضای بنای عقلاست در همه معاملات هست، مثل خیار غبن؛ خیار غبن یک خیار تأسیسی نیست. بعضی از خیارات هست که تأسیس است مخصوص بیع است مثل «البَیِّعانِ بالخیار ما لم یفترقا» این دیگر در عقود دیگر که راه ندارد، این یک خیار تعبدی است مخصوص بیع است. بنابراین این تجارت، اختصاصی به بیع ندارد اولاً و آن «البیّعانِ بالخیار» هم نمی‌گوید در مجلس عقد قبل از تفرق، اکل باطل است [بلکه] می‌گوید این معامله لازم نیست.

نحوه تعامل مردان الهی با تجارت در معارف قرآن
مطلب بعدی آن است که این ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ که تجارت به معنای مطلق دادوستد است، آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» بود که در بحث دیروز به آن اشاره شد، آن‌هم به همین معناست، به معنای همین تجارت است که ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ یعنی مردان الهی کسانی‌اند که هیچ کاری آنها را مانع از اقامه نماز و ایتای زکات نمی‌شود؛ آنها را منع نمی‌کند. در نهج‌البلاغه این حدیث هست در ذیل همان آیه در تفسیر نورالثقلین هم هست که ﴿رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ را این‌چنین ائمه(علیهم السلام) تفسیر فرمودند که متاع دنیا، زرق و برق دنیا، اینها را سرگرم نمی‌کند موقع نماز که شد به انجام فریضه موفق‌اند. نه به این معنا که تجارت و بیع یعنی تجارت با بهشت اینها را سرگرم نمی‌کند، بلکه اینها عبادت را للقاء الله انجام می‌دهند، بلکه به همین معنا در نهج‌البلاغه تفسیر شد که مردان الهی کسانی‌اند که زرق و برق دنیا، کارهای دنیا مایه سرگرمی اینها نمی‌شود که از نماز بازبمانند. اینها خلاصه چهار، پنج مطلب بود مربوط به جمله اُولیٰ که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنکُم﴾.
هم وزان بودن احترام مال و نفس اشخاص
اما جملهٴ دوم که فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ آن اکل مال به باطل، یک چیز روشنی است و جریان مال هم به نحو ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ یک چیز روشنی است، لذا به عنوان دو ضابطه کلی بیان شده. اما مسئله خونریزی، یک ضابطه دارد و آن تحریم است. ضابطه دیگر یک موارد نادر و استثنایی است مثل مسئله قصاص و امثال‌ذلک، لذا آن را دیگر استثنا نفرمود [بلکه] فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ دیگر روشن است قتل نفس باطل است، نه قید آورد «بالبطلان» نه استثنا فرمود، چه متصل چه منقطع. البته در بخشهای دیگر قرآن فرمود: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اْلأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا﴾ در آنجا فرمود که قتل نفس فقط در دو صورت جایز است و اگر کسی، کسی را کشته باشد بدون اینکه آن مقتول، کسی را کشته باشد یا «فساد فی الارض» کرده باشد این قاتل که ظالمانه کسی را کشت مثل آن است که همه را کشته باشد: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی دو چیز مصحح قتل و مجوز قتل است: یکی قصاص؛ یکی هم حکم خدا، حدّ الهی. اما اگر کسی دیگری را بکشد، بدون اینکه آن مقتول، استحقاق قصاص داشته باشد یا استحقاق حدّ الهی داشته باشد ﴿فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا﴾ آنجا استثنا فرمود؛ اما اینجا استثنا نکرد، نفرمود «و لا تقتلوا انفسکم الا ان یکون کذا‌» چون اصل قتل نفس باطل و حرام است و آن موارد استثنا هم اندک است.
دلالت تعبیر انفسکم به نفس خود و دیگران
عمده این است که این ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ فقط شامل خود آدم می‌شود یعنی انتحار نکنید یا فقط شامل دیگران می‌شود یعنی غیر را نکشید یا جامع است. همان طوری که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ جامع بود [و] شامل می‌شد که نه مال دیگران را به باطل مصرف بکنید نه مال خودتان را به باطل مصرف بکنید، این جمله دوم هم که فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ شامل می‌شود آنجایی که کسی بخواهد غیر را ظالمانه از بین ببرد یا خود را ظالمانه از بین ببرد چه انتحار بکند، چه دیگران را از بین ببرد، چون تعبیر ﴿أَنْفُسَکُمْ﴾ هر دو را می‌گیرد. در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ آنجا ناظر به این است که اگر بخواهید یک نفس محترمه‌ای را از بین ببرید این حرام است، مگر اینکه آن شخص، مهدور الدم باشد در اثر قصاص یا حدّ الهی ﴿لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ که آن هم شبیه استثنای منقطع است. اما اینجا فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾، گرچه احتمال اینکه این ﴿أَنْفُسَکُمْ﴾ شامل خصوص دیگران بشود هست و سرّ اینکه از دیگران به انفس یاد کرده است برای اینکه امت اسلامی یک نفس‌اند؛ اما احتمال اینکه شامل خود هم بشود هست، چه اینکه روایات هم این را تأیید می‌کند، گرچه مخصوص این نیست. نظیر اینکه در آیه 61 سوره «نور» فرمود: ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾؛ وقتی وارد خانه شدید، بر خودتان سلام بکنید. این بر خودتان سلام بکنید یعنی کسانی که در اتاق هستند، اینها خودی‌اند، شما به منزله یک نفس‌اید به اینها سلام بکنید: ﴿فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ چون اینها که آنجا نشسته‌اند مثل شما هستند، شما هم مثل آنهایید، جمعاً یک نفس‌اند. گرچه در بعضی از نصوص آمده است که اگر کسی وارد اتاقی شد و در اتاق کسی بود که به آن شخص سلام می‌کند، اگر در اتاق کسی نبود بر خودش سلام می‌کند.

چهار وجه مذکور امین الاسلام (ره) در «لاتقتلوا انفسکم»
پس این ﴿فسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ﴾ شامل هر دو می‌شود، همان طوری که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ شامل هر دو قسم می‌شود؛ منتها در ذیل این آیه، مرحوم امین‌الاسلام چهار وجه ذکر کرد. این وجوه چهارگانه یکسان نیستند بعضی نزدیکترند به ذهن بعضی دورترند، بعضی نزدیک‌تر به ظهور لفظی‌اند بعضی دورترند. یکی اینکه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی دیگران را نکشید، یکی اینکه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی خودکشی نکنید، یکی اینکه ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی در اثر اکل مال مردمی که در جمله اُولیٰ گفته شد خودتان را به آتش نیندازید، چون در جمله اُولیٰ آمده است که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ بعد فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی اگر مال حرام خوردید، خود را به هلاکت آتش مبتلا کردید. چهارم این است که در جنگهای نابرابر شرکت نکنید؛ اگر دشمن خیلی قوی‌تر از شماست با او نجنگید، خودتان را به خطر نیندازید .
پرسش:...
پاسخ: یک وقت است دفاع است، یک وقت است حمله ابتدایی است. دفاع، دیگر برابر و نابرابر ندارد، کائناً ما کان باید دفاع کند.
بررسی و تحلیل احتمالات چهارگانه امین الاسلام (ره)
بنابراین این احتمالات چهارگانه یکسان نیست، البته دو قسم‌اش به خوبی مشمول این آیه است: یکی کشتن دیگران؛ یکی هم خودکشی هر دو مشمول هست. اما اینکه «لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ بأن تهلکوها بارتکاب الآثام و العدوان فـى أکل المال بالباطل» این مقداری بعید به نظر می‌رسد ولی روایت، درباره اینکه جنگ اگر نابرابر شد خود را به خطر نیندازید، هست ؛ اما در خودکشی فردی یک چنین روایتی نیامده در آن جریان مقاتله که جنگ نابرابر هست، حدیث هست البته، ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ خب، این حُکمها را براساس رحمت، خدا تنظیم کرده است: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا﴾ یعنی هم آن قاعده اول که فرمود مال را به باطل صرف نکنید، هم آن قاعده دوم که بر محور تجارت با رضایت، مالها را جریان بدهید، هم آن اصل سوم که خودکشی و دیگرکشی حرام است، همهٴ این قوانین و ضوابط کلی براساس رحمت الهی تدوین شده است. قبل از اینکه به آیهٴ بعد که شاهد آیهٴ قبل است برسیم، به این روایتهایی که در تفسیر شریف نورالثقلین است ملاحظه می‌فرمایید. در جلد اول، صفحه 471 و 472 این احادیث هست. یکی اینکه سماعه طبق نقل مرحوم کلینی از امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند که کسی دِینی دارد و مالی، بدون ادای دین در آن مال تصرف می‌کند، این می‌شود اکل مال به باطل. از تفسیر علی‌بن‌ابراهیم نقل شده است که ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ این است: «کان الرجل اذا خرج مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی الغَزْو یحمل علی العدو وحده من غیر ان یأمره رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»؛ در جبهه‌های جنگ، بدون دستور معصوم و ولیّ مسلمین کسی نمی‌تواند تیراندازی کند. گاهی یک نفر بدون دستور ولیّ مسلمین اقدام به تیراندازی می‌کرد و خود را به زحمت می‌انداخت، آن وقت خداوند نهی کرده که کسی خود را در جنگ کشته بدهد و زمینه قتل خود را فراهم بکند بدون امر ولیّ مسلمین.
روایت بعدی را که از امام صادق(سلام الله علیه) است در مجمع‌البیان هم نقل شده است این است که «لا تخاطروا بنفوسکم فی القتال فتقاتلوا مَن لا تطیقونه»؛ در جنگهای نابرابر، خود را به خطر نیندازید. البته این مربوط به دفاع نیست، چون در دفاع بلغ مابلغ، انسان مجاز است، بلکه مؤظف. روایت بعدی از علی‌بن‌ابی طالب(صلوات الله و سلامه علیه) است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد برابر تفسیر عیاشی که این جبیره‌هایی که بر آن موضع شکسته هست، در هنگام وضو و غسل با آن جبیره چه بکنند: «عن الجبائر تکون علی الکسر کیف یتوضأ صاحبها و کیف یغتسل اذا أجنب قال یجزیه المسح بالماء علیها فی الجنابة و الوضوء»؛ همین که مسح بکشد روی این جبیره کافی است. «قلت فإن کان فی برد یخاف علی نفسه اذا أفرغ الماء علی جسده»؛ اگر هوا سرد بود این بخواهد وضو بگیرد و آن قسمت را مسح بکشد چه کند؟ هوا سرد است و بر خود می‌ترسد، آن‌گاه «فقرأ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا﴾‌» این معلوم می‌شود که انسان حق ندارد خودش را هم به کشتن بدهد ولو برای اجرای احکام شرع؛ همان طوری که دیگرکشی را شامل می‌شود خودکشی را هم شامل می‌شود البته؛ اما این تطبیق است نه حصر که حالا مخصوص این باشد و قتل غیر را شامل نشود، این‌چنین نیست. چه اینکه بعضیها در تفسیر اهل سنت هم هست [که] بعضی از مسلمین در صدر اسلام همین حالت برایشان پیش آمد، محتاج به آب بودند، چون دیدند برایشان ضرر دارد و احساس خطر کردند تیمم کردند، بعد همان‌ها به این آیه تمسک کردند که ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شنیدن این استنباط و اجتهاد لبخند زد و نهی نکرد. این در تفاسیر اهل سنت هست که آن شخص احتیاج داشت به آب و احساس خطر کرد تیمم کرد، بعد حضرت فرمود چه کردی؟ به این آیه استدلال کرد که من طبق این آیه خود را به خطر نینداختم و غسل نکردم .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنجایی که به قتل نفس برسد دیگر، چون در این سؤال آمده «فإن کان فی برد یخاف علی نفسه» ؛ خوف قتل است.
تبیین روایتی از امام صادق علیه السلام در خصوص آیهٴ محل بحث
روایت بعدی هم که از امام صادق(سلام الله علیه) هست این است که: ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا﴾ «کان المسلمون یدخلون علی عدوّهم فی المغارات فیتمکّن منهم عدوهم فقتلهم کیف شاء» اینها می‌رفتند در سنگرهای آنها، متهوّرانه به سنگرهای بیگانگان راه پیدا می‌کردند و دشمنان هم اینها را می‌کشتند. خدا نهی کرد که شما این طور متهوّرانه، این کار را نکنید .
اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیمًا﴾ نشانه آن است که منشأ همه این ضوابط، رحمت خداست.
عدوان یا ظلم بودن «اکل مال بالباطل»
بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴾ گرچه احتمال اینکه ﴿ذلِکَ﴾ همه محرمات قبلی را شامل بشود هست؛ اما این مجموعه اخیر یک واحد مداربسته را می‌ماند که همین سه ضابطه است که دوتا حرام و یکی‌اش حلال. آن مسئله حلیت ﴿تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ که حلال است خارج از بحث، آن مسئله اکل مال به باطل و مسئله قتل نفس این مشمول است ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ﴾ اختصاصی هم به این اخیر ندارد؛ هرکسی اکل مال به باطل کرد یا خونریزی بیجا کرد ﴿عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا﴾ ما این را به آتش می‌اندازیم، نزدیک آتش می‌کنیم، با آتش تماسش می‌دهیم و مانند آن. حالا بین صلی، إصلا، تصلیه این سه واژه و سه صیغه کاملاً فرق است یک بحثی هم اشاره شد [که] در اینجا هم عدوان ذکر شد هم ظلم. ظلم، جامع است هم ظلم به نفس هم ظلم به غیر. اگر کسی مال خود را در حرام مصرف کرد ظلم کرد، مال غیر را تعدی کرد به غیر ظلم کرد اکل مال به باطل، چه درباره خود چه درباره دیگران ظلم است؛ اما اکل مال به باطل درباره خود تعدی نیست، عدوان نیست. همچنین مسئله قتل، قتل اگر خود را کشت ظلم است، دیگری را کشت ظلم است ولی اگر دیگری را کشت عدوان است، خود را کشت عدوان نیست، تعدی نیست. اینکه هم عدوان را ذکر فرمود هم ظلم را ذکر فرمود ـ گرچه فائده تأکید را به همراه دارد ـ ؛ اما شاید خواسته باشد بفرماید باطل، چه متعدی چه لازم باعث رفتن در آتش است، قتل چه متعدی چه لازم، مایه آتش است، چه عدوان باشد که به غیر تعدی کند، چه عدوان نباشد اصل ظلم باشد ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا﴾ پس اگر کسی اکل مال به باطل کرد، چه از خود چه از دیگری، خواه عدوان باشد خواه نباشد، چون ظلم است [و] مایه جهنم است اگر کسی قتل نفس کرد چه خود چه دیگری، چه عدوان باشد چه نباشد ظلم هست. بنابراین این دو تعبیر ـ در عین حال که اهمیت مطلب را می‌رساند ـ شاید ناظر به این باشد که هم ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ دو مصداق دارد، هم ﴿لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ دو تا مصداق دارد که یکی عدوان است و تعدی به غیر، دیگری عدوان نیست ولی ظلم است و اما اگر ما عدوان را بالنسبة به اصل قانون و حق بگیریم یعنی تعدی از وظیفه و تعدی از حق آنجا که شخص نسبت به مال خودش هم دارد باطل رفتار می‌کند یا خود را دارد انتحار می‌کند، آن همان عدوان است. عدوان یعنی تعدی از حق؛ اما ظاهر عدوان و تعدی آن است که نسبت به غیر باشد.
بنابراین این آیه کریمه شاهد است که از اول تا به آخر، هر دو مصداق مورد عنایت‌اند؛ اکل مال دو فرد دارد، قتل نفس دو فرد دارد، سبب ورود در جهنم هم دو عنوان دارد یا عدوان است یا ظلم؛ منتها یکی جامع [و] یکی مخصوص ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا﴾.
یکسان بودن نوع اراده خداوند در امور سهل و مشکل
همان خدای رحیم که آن ضوابط را تنظیم فرمود، همان خدای رحیم الآن اینجا قهارانه رفتار می‌کند و این کار هم بر خدا آسان است. آسان بودن، مشکلی ندارد؛ اما آسان‌تر بودن جای سؤال است. در بعضی از امور دارد که ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ﴾ یعنی این مسئله معاد برای خدا آسان‌تر است، اینجا جای سؤال است مگر بعضی از کارها برای خدا هیّن است [و] بعضی اهون، این فرض ندارد. کار در برابر قدرت غیرمتناهی، یکسان آسان است نه اینکه بعضی آسان‌اندک بعضی آسان‌تر. شما الآن بخواهید یک قطره آب را در ذهنتان تصور بکنید، همین که خواستید تصور شد. بخواهید اقیانوس کبیر را در ذهنتان تصور بکنید، همین که خواستید تصور می‌شود. کاری که با اراده انجام می‌شود با حرکت نیست این سختی ندارد، خدا هم «فاعل لا بالحرکة». بنابراین این‌چنین نیست که بعضی از کارها برای خدا آسان باشد بعضی کارها برای خدا سخت، همه آسان است و این طور هم نیست که بعضی آسان باشد بعضی آسان‌تر. آن آیه‌ای که دارد ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً تدارک شده است، فرمود که ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلی﴾ ؛ خدا وصف‌اش اعلای از آن است که یکی آسان باشد یکی آسان‌تر، ما برای تفهیم این‌چنین تعبیر می‌کنیم، می‌گوییم آن خدایی که نبود را بود کرد، انسانی نبود، عالمی نبود اینها را آفرید خب، اگر عالم و آدم متفرق بشوند جمع اینها بعد آسان‌تر به نظر می‌رسد دیگر.
به هر تقدیر، اصل این جریان برای خدا آسان است که إصلاء کند. حالا بعضیها را نزدیک آتش می‌برند، بعضی روسوزی دارند، بعضی درون سوزی دارند بعضی تصلیه جهیم‌اند، اینها می‌افتد در ذیل آیاتی که ﴿لا یَصْلاها إِلاَّ اْلأَشْقَی ٭ الَّذِی﴾ کذا و کذا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی