- 566
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر 1 سوره نساء _ بخش هشتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر 1 سوره نساء _ بخش هشتم"
- ظهور آیه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا (ع)؛
- اختلاف نژادها شاهدی بر مسئله؛
- استدلال به آیه بر اثبات اخوت میان نسل بشر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
ظهور آیه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا (ع)
ظاهر این کریمه آن است که نسلِ موجودِ بشر در روی زمین, فعلاً به این دو نفر منتهی میشود که یکی آدم(سلام الله علیه) است که قرآن, اسمش را برد و دیگری حوّا(علیها السلام) است که در روایات آمده. در نتیجه همه افراد نوع, به یک پدر, به یک مادر منتهی میشوند و یک نسلاند.
صاحب المنار(ره) بیان ابا و امهات متعدد انسان
در مقابل این، سخنی هست که در تفسیر المنار و در نوشتههای صاحبنظران دیگر هم ارائه میشود و آن این است که انسانها به یک پدر و مادر ختم نمیشوند, اینها نسلهای گوناگونیاند که از آبا و امّهات متعدّدی نشأت گرفتهاند. آنها اگر بتوانند این مطلب را اثبات کنند, دیگر آن مشکل فقهی برای اینها مطرح نیست که کیفیت پیدایش نسل بعد چگونه است؟ آیا برادر و خواهر با هم ازدواج کردند یا نه؟ آیا حرام بود یا نه؟ و مانند آن, این سؤال برای آنها اصلاً مطرح نیست, زیرا به زعم آنها مردان زیاد و زنان زیادی را خدا آفرید, این مردها با آن زنهای زیاد ازدواج کردند و نسل, تکثیر شد که یکی از آن مردها و زنها, آدم و حوّا(علیهما السلام)اند.
شواهد صاحب المنار بر تعدد نسل بشر
آنها شاهدی که اقامه میکنند یک سلسله مسائل تجربی است, میگویند ما چندتا شاهد داریم بر تعدّد آبا.
اختلاف نژادهاشاهدی بر مسئله
یکی اختلاف نژاد است, بعضیها سفیدپوستاند، بعضی زردپوستاند، بعضی سیاهپوستاند، بعضی سرخپوستاند. این رنگین بودن پوستهای گوناگون نشانه آن است که اینها نسلهای متنوّعاند نه یک نژاد, نه یک نسل و چون اختلاف زیاد است نه کم معلوم میشود اینها یک نسل نیستند یک نوع هستند; اما یک نسل نیستند, این شاهد اول.
میسر نبودن سفر از غرب به شرق عالم
شاهد دوم آن است که الآن سفرهای شرق به غرب و بالعکس میسّر است; اما قبلاً که سفرهایی از مشرق زمین به مغرب زمین و بالعکس میسّر نبود و آمریکا مدّتهایی است که کشف شده, از دیرزمان کشف نشده بود افرادی که در آن طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند, مثل آمریکاییها آنها با مردمی که در این طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند, نمیتوانند اهل یک نسل باشند برای اینکه اگر اینها برادر و خواهر هم بودند از یک پدر و مادر متکوّن شده باشند, در یک سرزمین زندگی میکردند با چه وسیله از این اقیانوس کبیر گذشتند؟ امروز که با وسایل هوایی, سفر میسّر است انتقال از غرب به شرق سهل است ولی قبلاً که این وسایل هوایی نبود, هیچ ممکن نبود کسی از آن طرف دریای کبیر یا اقیانوس کبیر به این طرف بیاید یا بالعکس, معلوم میشود آنها برای همیشه در آن منطقه زندگی میکردند و دیگرانی که در شرق اقیانوس کبیر به سر میبرند, از همان اول در این قسمت زندگی میکردند.
حدّاقل آن است که دو نسلاند. آن شاهد اوّلی میگوید حدّاقل این است که ما چهار نسل داریم سفیدپوست، سیاهپوست، سرخپوست، زردپوست و مانند آن, اینها اختلافات اساسی رنگ پوست است; حدّاقل به چهار نژاد و نسل ختم میشود و این شاهد دوم میگوید حدّاقل آن است که اینها دو نسلاند, کسانی که در آن بخش اقیانوس کبیر زندگی میکنند, ممکن است که چند پدر و چند مادر داشته باشند ولی حدّاقل, یک پدر و مادر دارند و کسانی که در شرق اقیانوس کبیر به سر میبرند, اینها هم ممکن است که از چند پدر و مادر متکوّن شده باشند ولی حدّاقلش این است که اینها یک نسل جداییاند, اینهم دو شاهد. بنابراین نمیشود گفت همه مردم روی زمین به یک پدر و مادر ختم میشوند.
تبین ضعف استدلال صاحب المنار در اختلاف نژادها
جواب این شبهه همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ارائه کردند این است که هیچ کدام از اینها در حدّ برهان نیست، [بلکه] در حدّ تخمین و مظنّه است ما چه دلیلی داریم که اینها اول یک رنگ نبودند و در اثر اختلاف در منطقههای زیست, رنگینپوست نشدند? کسی رفته برای تحصیل معیشت در منطقهٴ استوایی, سوزان آنجا کمکم پوستش عوض شد، رنگش عوض شد، نسل او یک مقدار تیره شد، نسل بعد تیرهتر، نسل بعد تیرهتر تا شده اسود, بعد از دویست سال، سیصد سال، چهارصد سال، دو هزار سال یا کمتر و بیشتر. کسانی هم که در منطقههای شمالی بهسر میبردند اینچنین است، کسانی هم که در خاوردور بهسر میبردند آنهم اینچنین است. ما چه برهان قطعی داریم که اختلاف سرزمین، اختلاف هوا، اختلاف فضا, تأثیری در رنگینکردن پوست ندارد، این یک مطلب.
عدهای هم به تعبیر ایشان به این فکر افتادند که با یک سلسله وسایل درمانی و دارویی رنگها را عوض کنند, معلوم میشود که این با یک سلسله عوامل و علل طبیعی تغییرپذیر است این ذاتی نیست, اینهم دو جواب.
عدم دلیل قطعی در خصوص وضع جغرافیایی جهان
اما درباره شاهد دوم ما کدام دلیل قطعی را دیدیم که این اقیانوس کبیر از همان اوّلی که زمین خلق شده است اینجا اقیانوس بود, بعد هم کبیر بود به کدام دلیل؟ [آیا] علم ثابت کرد, وحی ثابت کرد که اینجا از همان اوّلی که زمین خلق شد اینجا دریا بود و اقیانوس کبیر بود شاید اصلاً اینجا خشکی بود، سرزمین بود، باغ و بوستان بود کمکم در اثر آمدند سیلها و طوفانها و بارش بارانهای سنگین و برفهای ممتد, کمکم شده رود و دریاچه و دریا و اقیانوس.
اصل مجموعه, آب بود زمین از مجموعه آب, بهدر آمده حالا از کجا میتوان ثابت کرد که از همان اوّلی که زمین ظهور کرده ـ به تعبیر دینی دحوالأرض شده ـ از همان اول, این قسمتش اقیانوس بود این را که نمیشود ثابت کرد. اگر احتمال دادیم که این اقیانوس, در طیّ چند قرن پیدا شده الآن چهل قرن است، پنجاه قرن است، شصت قرن است پیدا شده, این جلوی آن وحدت نسل را نمیگیرد. یا راهی بوده، جزایری بوده، تردّدی بوده, بعد این جزایر بههم آمده. اگر یک سلسله جزایری در اقیانوسها بوده که مسیر خشکی دو طرف را تأمین میکرد بعد در اثر طغیان آب این جزایر زیر آب رفته [و] مجموعاً شده یک اقیانوس و غربیها از شرقیها و بالعکس از یکدیگر جدا شدند بعد مجبور شدند صعنت کشتی و امثالذلک را راهاندازی کنند, این دلیل نیست بر اینکه آن طرفیها یک نژاد دیگریاند از یک پدر و مادر دیگریاند و این طرفیها از پدر و مادر دیگریاند.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب، ماییم و ظاهر ادلهٴ نقلی، ظاهر ادلهٴ نقلی این است که همه بشرهای روی زمین یک پدر و مادر دارند. اگر کسی بخواهد در این ظاهر, دخل و تصرّف بکند یا برهان عقلی باید ارائه بدهد یا برهان نقلی, هیچکدام ارائه نشده.
آنکه المنار و دیگران دارند, این است که بشرِ موجود, دارای پدران و مادران فراوانیاند و به همین شواهد علمی, این را میگویند انسان مرعوب میشود در برابر فرضیههای علمی. اگر کسی یک پایگاه تفسیری نداشته باشد بیش از پیشرفت علم, پیشتر و جلوتر میرود. خود علم, حرفی ندارد خود علم, اختلاف نژاد را دو گونه میتواند توجیه کند: یکی اختلاف نسل; یکی تأثیر درازمدت اقلیم جغرافیایی. مسئله فاصله شرق و غرب را علم دو گونه میتواند توجیه کند یکی تفاوت نسل که مردم آن سَمت مغرب که در آن کرانهٴ اقیانوس کبیر زندگی میکردند یک نسل جدایی برای همیشه آنجا زندگی میکردند; مردمی که در شرق زندگی میکردند برای همیشه آنجا زندگی میکردند اینها دوتا نسلاند این یک گونه. یا اینکه نه، قبلاً دریا نبود یا اگر بود جزایر فراوانی داشت و راه بود بعداً راه بسته شد در اثر طغیان و طوفان و باران و امثالذلک.
خودِ علم در این زمینه حرفی ندارد; اما اگر کسی روشنفکر اینچنینی باشد زود مرعوب میشود این کارها در المنار کم نیست, آن روزی که حوزه علمی از تفسیر خالی بود و همه شیفتهٴ تفسیر بودند چون تفسیر علمی نیست که کسی او را نخواهد, همه شیفتهاند و طلب دارند, حوزهها خالی بود این المنار آمد این خلأ را با همه آن مشکلاتی که داشت به خیال خود پُر کرد; طرز تفکّر وهابیّت را به همراه خود آورد، آب بستن زیر خیلی از معجزات را به همراه آورد، توجیه کردن آیات, به روش روشنفکری را به همراه آورد، معجزات را بر مسائل مادی حمل کردن به همراه خود آورد. کسی، عالمی، معمّمی یا دانشجویی علاقهمند به تفسیر بود, از همهجا بیاطلاع بود قلبش هم خالی بود این کتاب را مطالعه کرد و پذیرفت. یک علامه طباطبایی را ذات اقدس الهی مبعوث کرد تا این آیات را به اصلش و روایات را به اصلش [برگرداند] و جمعبندی کند به عنوان «الحدیث یفسّر بعضه بعضا» «القرآن یفسّر بعضه بعضا» مرعوب پیشرفت علم نشود و روشنفکرانه قرآن را تفسیر نکند.
بیانی درمقام علمی معنوی علامه طباطبایی(ره)
این علامه طباطبایی از کسانی است که خیلی جلوتر از خود حرف میزند; خیلی از حرفهای او را آدم میبینید الان نو و تازه است همه چیزها را انسان از استاد یاد نمیگیرد, از درس و بحث یاد نمیگیرد چون ایشان چقدر درس خواندند هم مشخص است به تعبیر بعضی از مشایخ ما(أیّده الله) ایشان الآن هم میفرمایند من اساتید آقای طباطبایی را میشناختم دیگر, هرگز به ملاّیی او نبودند. اینها ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ شما از شیخ طوسی تا علامه طباطبایی وقتی میبینید، میبینید فاصله خیلی است. این کسی است که در خدمت قرآن و عترت است در عین حال که به علوم بها میدهد; اما مرعوب پیشرفتهای علمی نمیشود ظواهر کتاب و سنّت مأخوذ است مگر دلیل قعطی اقامه بشود این است که در حدیث, وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که «کلّکم مِن آدم و آدم مِن تُراب» این «کلّکم مِن آدم» به شرقیها میگوید یا به غربیها یا به هر دو? آنها که در مغربزمیناند و آن طرف اقیانوس کبیرند و اسلام آوردند جزء مهاجرین نیستند اسلام آوردند آیا این «کلّکم من آدم و آدم من تراب» و همه دستورات اسلامی شاملش میشود یا نه?? «کلّکم من آدم و آدم من تراب» یعنی یک نسل مخصوص? یعنی یک نژاد خاص مثلاً سفیدپوستها یا سیاهپوستها اینها از آدماند زردپوستها یا سرخپوستها اینها از آدماند یا «کلّکم من آدم و آدم من تراب» این ظاهر روشنی است. اگر کسی بخواهد دست از این ظاهر بردارد باید یک برهان قعطی حالا یا علمی یا فلسفی یا عقلی یا تجربی داشته باشد, نه این است نه آن.
قضیه شخصیه بودن موضوع آدم در بیان قرآن کریم
و از طرفی هم در لسان حدیث که از ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است, فرمود: «بُعثتُ الی الأحمر و الأسواد و الأبیض»; من پیامبر همه هستم بعد هم به همین مردمی که برای آنها مبعوث شد, فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ﴾ در قرآن, عنوان ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ کم نیست در روایات, عنوان «یا ابن آدم» زیاد است این میخواهد همه را به یک اصل برگرداند آیهٴ قرآن که جریان آدم را تشریح میکند یک آدم شخصی است یا آدم نوعی؟ جریان سجدهٴ ملائکه برای آدم شخصی است یا آدم نوعی؟ وسوسه ابلیس برای آدم شخصی است یا آدم نوعی «یأبن آدم» [یا] ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ این یک آدم شخصی است یک «قضیة شخصیة» در سورهٴ «اسراء» که دارد شیطان وقتی دید مرقوم شد و دماغش خاکمال شد و رجیم شد و مرجوم شد, گفت ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾، خب یعنی من سوار تمام ذراری او میشوم یک سوارِ اسب، اسب را احتناک میکند یعنی دَهَنه میزند، افسار دارد حَنکش را میگیرد کار سوارکار احتناک مرکوب است این فَرسی که راکب او را احتناک کرده حَنکش را گرفته افسار به دهنش زده و گردنش در اختیار اوست هر جا میخواهد ببرد میبرد خب, اینکه در سورهٴ «اسراء» از شیطان نقل کرد که ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ این ذریّه به آدم برمیگردد آدم شخصی یا آدم نوعی، ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آدم شخصی است یا آدم نوعی, ما چندتا آدم داریم? طبق گفته جناب المنار ما چندین آدم داریم.
در حالی که ظاهر این همه آیات این است که شخص معیّنی است به آدم(سلام الله علیه) که شیطان با او طرف است, میگوید او را از خاک خلق کردی, من را از آتش خلق کردی, من ذریّه او را اغوا میکنم و مانند آن و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ اینها همهاش نشان میدهد که افراد نه تنها واقعیّت اینها یکی است، پدر و مادر اینها هم یکی است آنگاه این آیات چون ظاهرش وحدت نسل است آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است دو مطلب را دارد یکی وحدت نوع، یکی وحدت نسل اگر دلیل عقلی یا تجربی تامّی اقامه نشد این ظواهر, حجت است.
وحدت نوع و وحدت نسل در آیه مورد بحث
این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» دو مطلب را دارد: یکی وحدت نوع که حقیقت همه انسانها یکی است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ یعنی «من أصل واحدٍ», «من حقیقة واحدة» این وحدت نوعی. ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ اینهم وحدت نسل یعنی همه شما حقیقتهایتان یکی است همهتان انسان هستید و پدر و مادر شما هم یکی است, همه برادرید, این دو مطلب را این سوره دارد.
مسئله اُولیٰ این است که همه افراد یک حقیقت دارند اگر همه افراد یک حقیقت دارند, هیچ فخری بعضها بر بعض ندارند که, این برای عقد سلبی قضیه خوب است.
استدلال به آیه بر اثبات اخوت میان نسل بشر
مسئله دوم این است که گذشته از اینکه همه اینها یک حقیقتاند برادر و خواهر هم هستند, این برای عقد اثباتی قضیه خوب است و آن این است که تعاطف داشته باشید، تعاون داشته باشید، گذشت داشته باشید، رأفت و مهربانی داشته باشید, این برای عقد اثباتی قضیه است. آن مسئله اُولیٰ برای عقد سلبی قضیه است که هیچ کسی بر دیگری فخر نکند, چون همه یک حقیقتاند, کسی شیطنت نکند. شیطان, حقّ شیطنت نداشت ولی بهانهای داشت, گفت ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ اما دیگران این بهانه هم ندارند چون همه یک حقیقتاند، چون وحدت نوعی است یعنی همه یک نوعاند پس کسی حقّ فخر بر دیگری ندارد.
مطلب دوم این است که چون نسل، نسل واحد است نه تنها حقّ تفاخر ندارند بلکه موظفاند با یکدیگر متعاوناً زندگی کنند حالا اگر دلیلی آمد که گفت «یابن آدم» به همین ظهورش مأخوذ است ﴿لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ ظهورش مأخوذ است «کلّکم من آدم و آدم مِن تراب» ظهورش مأخوذ است ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ ظهورش مأخوذ است. این مسئله ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که در قرآن کم نیست و «یا ابن آدم» که در روایات فراوان است, نشان [از] وحدت نسل است یا ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ آدم یعنی یک واحد شخصی دیگر, یک اسم برای نوع که نیست که, آدم بود و حوّا، آدم که مثل انسان نیست, آدم مثل بشر نیست که آدم یعنی انسانِ اوّلی، آدم یعنی بشر اوّلی, اینچنین نیست. پس بنابراین ظواهر این آیات, محفوظ است و خود این آیات, بر ظواهرش حمل میشوند, مگر برهان عقلی یا دلیل معتبری بر خلافش اقامه بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
- ظهور آیه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا (ع)؛
- اختلاف نژادها شاهدی بر مسئله؛
- استدلال به آیه بر اثبات اخوت میان نسل بشر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾
ظهور آیه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا (ع)
ظاهر این کریمه آن است که نسلِ موجودِ بشر در روی زمین, فعلاً به این دو نفر منتهی میشود که یکی آدم(سلام الله علیه) است که قرآن, اسمش را برد و دیگری حوّا(علیها السلام) است که در روایات آمده. در نتیجه همه افراد نوع, به یک پدر, به یک مادر منتهی میشوند و یک نسلاند.
صاحب المنار(ره) بیان ابا و امهات متعدد انسان
در مقابل این، سخنی هست که در تفسیر المنار و در نوشتههای صاحبنظران دیگر هم ارائه میشود و آن این است که انسانها به یک پدر و مادر ختم نمیشوند, اینها نسلهای گوناگونیاند که از آبا و امّهات متعدّدی نشأت گرفتهاند. آنها اگر بتوانند این مطلب را اثبات کنند, دیگر آن مشکل فقهی برای اینها مطرح نیست که کیفیت پیدایش نسل بعد چگونه است؟ آیا برادر و خواهر با هم ازدواج کردند یا نه؟ آیا حرام بود یا نه؟ و مانند آن, این سؤال برای آنها اصلاً مطرح نیست, زیرا به زعم آنها مردان زیاد و زنان زیادی را خدا آفرید, این مردها با آن زنهای زیاد ازدواج کردند و نسل, تکثیر شد که یکی از آن مردها و زنها, آدم و حوّا(علیهما السلام)اند.
شواهد صاحب المنار بر تعدد نسل بشر
آنها شاهدی که اقامه میکنند یک سلسله مسائل تجربی است, میگویند ما چندتا شاهد داریم بر تعدّد آبا.
اختلاف نژادهاشاهدی بر مسئله
یکی اختلاف نژاد است, بعضیها سفیدپوستاند، بعضی زردپوستاند، بعضی سیاهپوستاند، بعضی سرخپوستاند. این رنگین بودن پوستهای گوناگون نشانه آن است که اینها نسلهای متنوّعاند نه یک نژاد, نه یک نسل و چون اختلاف زیاد است نه کم معلوم میشود اینها یک نسل نیستند یک نوع هستند; اما یک نسل نیستند, این شاهد اول.
میسر نبودن سفر از غرب به شرق عالم
شاهد دوم آن است که الآن سفرهای شرق به غرب و بالعکس میسّر است; اما قبلاً که سفرهایی از مشرق زمین به مغرب زمین و بالعکس میسّر نبود و آمریکا مدّتهایی است که کشف شده, از دیرزمان کشف نشده بود افرادی که در آن طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند, مثل آمریکاییها آنها با مردمی که در این طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند, نمیتوانند اهل یک نسل باشند برای اینکه اگر اینها برادر و خواهر هم بودند از یک پدر و مادر متکوّن شده باشند, در یک سرزمین زندگی میکردند با چه وسیله از این اقیانوس کبیر گذشتند؟ امروز که با وسایل هوایی, سفر میسّر است انتقال از غرب به شرق سهل است ولی قبلاً که این وسایل هوایی نبود, هیچ ممکن نبود کسی از آن طرف دریای کبیر یا اقیانوس کبیر به این طرف بیاید یا بالعکس, معلوم میشود آنها برای همیشه در آن منطقه زندگی میکردند و دیگرانی که در شرق اقیانوس کبیر به سر میبرند, از همان اول در این قسمت زندگی میکردند.
حدّاقل آن است که دو نسلاند. آن شاهد اوّلی میگوید حدّاقل این است که ما چهار نسل داریم سفیدپوست، سیاهپوست، سرخپوست، زردپوست و مانند آن, اینها اختلافات اساسی رنگ پوست است; حدّاقل به چهار نژاد و نسل ختم میشود و این شاهد دوم میگوید حدّاقل آن است که اینها دو نسلاند, کسانی که در آن بخش اقیانوس کبیر زندگی میکنند, ممکن است که چند پدر و چند مادر داشته باشند ولی حدّاقل, یک پدر و مادر دارند و کسانی که در شرق اقیانوس کبیر به سر میبرند, اینها هم ممکن است که از چند پدر و مادر متکوّن شده باشند ولی حدّاقلش این است که اینها یک نسل جداییاند, اینهم دو شاهد. بنابراین نمیشود گفت همه مردم روی زمین به یک پدر و مادر ختم میشوند.
تبین ضعف استدلال صاحب المنار در اختلاف نژادها
جواب این شبهه همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ارائه کردند این است که هیچ کدام از اینها در حدّ برهان نیست، [بلکه] در حدّ تخمین و مظنّه است ما چه دلیلی داریم که اینها اول یک رنگ نبودند و در اثر اختلاف در منطقههای زیست, رنگینپوست نشدند? کسی رفته برای تحصیل معیشت در منطقهٴ استوایی, سوزان آنجا کمکم پوستش عوض شد، رنگش عوض شد، نسل او یک مقدار تیره شد، نسل بعد تیرهتر، نسل بعد تیرهتر تا شده اسود, بعد از دویست سال، سیصد سال، چهارصد سال، دو هزار سال یا کمتر و بیشتر. کسانی هم که در منطقههای شمالی بهسر میبردند اینچنین است، کسانی هم که در خاوردور بهسر میبردند آنهم اینچنین است. ما چه برهان قطعی داریم که اختلاف سرزمین، اختلاف هوا، اختلاف فضا, تأثیری در رنگینکردن پوست ندارد، این یک مطلب.
عدهای هم به تعبیر ایشان به این فکر افتادند که با یک سلسله وسایل درمانی و دارویی رنگها را عوض کنند, معلوم میشود که این با یک سلسله عوامل و علل طبیعی تغییرپذیر است این ذاتی نیست, اینهم دو جواب.
عدم دلیل قطعی در خصوص وضع جغرافیایی جهان
اما درباره شاهد دوم ما کدام دلیل قطعی را دیدیم که این اقیانوس کبیر از همان اوّلی که زمین خلق شده است اینجا اقیانوس بود, بعد هم کبیر بود به کدام دلیل؟ [آیا] علم ثابت کرد, وحی ثابت کرد که اینجا از همان اوّلی که زمین خلق شد اینجا دریا بود و اقیانوس کبیر بود شاید اصلاً اینجا خشکی بود، سرزمین بود، باغ و بوستان بود کمکم در اثر آمدند سیلها و طوفانها و بارش بارانهای سنگین و برفهای ممتد, کمکم شده رود و دریاچه و دریا و اقیانوس.
اصل مجموعه, آب بود زمین از مجموعه آب, بهدر آمده حالا از کجا میتوان ثابت کرد که از همان اوّلی که زمین ظهور کرده ـ به تعبیر دینی دحوالأرض شده ـ از همان اول, این قسمتش اقیانوس بود این را که نمیشود ثابت کرد. اگر احتمال دادیم که این اقیانوس, در طیّ چند قرن پیدا شده الآن چهل قرن است، پنجاه قرن است، شصت قرن است پیدا شده, این جلوی آن وحدت نسل را نمیگیرد. یا راهی بوده، جزایری بوده، تردّدی بوده, بعد این جزایر بههم آمده. اگر یک سلسله جزایری در اقیانوسها بوده که مسیر خشکی دو طرف را تأمین میکرد بعد در اثر طغیان آب این جزایر زیر آب رفته [و] مجموعاً شده یک اقیانوس و غربیها از شرقیها و بالعکس از یکدیگر جدا شدند بعد مجبور شدند صعنت کشتی و امثالذلک را راهاندازی کنند, این دلیل نیست بر اینکه آن طرفیها یک نژاد دیگریاند از یک پدر و مادر دیگریاند و این طرفیها از پدر و مادر دیگریاند.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب، ماییم و ظاهر ادلهٴ نقلی، ظاهر ادلهٴ نقلی این است که همه بشرهای روی زمین یک پدر و مادر دارند. اگر کسی بخواهد در این ظاهر, دخل و تصرّف بکند یا برهان عقلی باید ارائه بدهد یا برهان نقلی, هیچکدام ارائه نشده.
آنکه المنار و دیگران دارند, این است که بشرِ موجود, دارای پدران و مادران فراوانیاند و به همین شواهد علمی, این را میگویند انسان مرعوب میشود در برابر فرضیههای علمی. اگر کسی یک پایگاه تفسیری نداشته باشد بیش از پیشرفت علم, پیشتر و جلوتر میرود. خود علم, حرفی ندارد خود علم, اختلاف نژاد را دو گونه میتواند توجیه کند: یکی اختلاف نسل; یکی تأثیر درازمدت اقلیم جغرافیایی. مسئله فاصله شرق و غرب را علم دو گونه میتواند توجیه کند یکی تفاوت نسل که مردم آن سَمت مغرب که در آن کرانهٴ اقیانوس کبیر زندگی میکردند یک نسل جدایی برای همیشه آنجا زندگی میکردند; مردمی که در شرق زندگی میکردند برای همیشه آنجا زندگی میکردند اینها دوتا نسلاند این یک گونه. یا اینکه نه، قبلاً دریا نبود یا اگر بود جزایر فراوانی داشت و راه بود بعداً راه بسته شد در اثر طغیان و طوفان و باران و امثالذلک.
خودِ علم در این زمینه حرفی ندارد; اما اگر کسی روشنفکر اینچنینی باشد زود مرعوب میشود این کارها در المنار کم نیست, آن روزی که حوزه علمی از تفسیر خالی بود و همه شیفتهٴ تفسیر بودند چون تفسیر علمی نیست که کسی او را نخواهد, همه شیفتهاند و طلب دارند, حوزهها خالی بود این المنار آمد این خلأ را با همه آن مشکلاتی که داشت به خیال خود پُر کرد; طرز تفکّر وهابیّت را به همراه خود آورد، آب بستن زیر خیلی از معجزات را به همراه آورد، توجیه کردن آیات, به روش روشنفکری را به همراه آورد، معجزات را بر مسائل مادی حمل کردن به همراه خود آورد. کسی، عالمی، معمّمی یا دانشجویی علاقهمند به تفسیر بود, از همهجا بیاطلاع بود قلبش هم خالی بود این کتاب را مطالعه کرد و پذیرفت. یک علامه طباطبایی را ذات اقدس الهی مبعوث کرد تا این آیات را به اصلش و روایات را به اصلش [برگرداند] و جمعبندی کند به عنوان «الحدیث یفسّر بعضه بعضا» «القرآن یفسّر بعضه بعضا» مرعوب پیشرفت علم نشود و روشنفکرانه قرآن را تفسیر نکند.
بیانی درمقام علمی معنوی علامه طباطبایی(ره)
این علامه طباطبایی از کسانی است که خیلی جلوتر از خود حرف میزند; خیلی از حرفهای او را آدم میبینید الان نو و تازه است همه چیزها را انسان از استاد یاد نمیگیرد, از درس و بحث یاد نمیگیرد چون ایشان چقدر درس خواندند هم مشخص است به تعبیر بعضی از مشایخ ما(أیّده الله) ایشان الآن هم میفرمایند من اساتید آقای طباطبایی را میشناختم دیگر, هرگز به ملاّیی او نبودند. اینها ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ شما از شیخ طوسی تا علامه طباطبایی وقتی میبینید، میبینید فاصله خیلی است. این کسی است که در خدمت قرآن و عترت است در عین حال که به علوم بها میدهد; اما مرعوب پیشرفتهای علمی نمیشود ظواهر کتاب و سنّت مأخوذ است مگر دلیل قعطی اقامه بشود این است که در حدیث, وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که «کلّکم مِن آدم و آدم مِن تُراب» این «کلّکم مِن آدم» به شرقیها میگوید یا به غربیها یا به هر دو? آنها که در مغربزمیناند و آن طرف اقیانوس کبیرند و اسلام آوردند جزء مهاجرین نیستند اسلام آوردند آیا این «کلّکم من آدم و آدم من تراب» و همه دستورات اسلامی شاملش میشود یا نه?? «کلّکم من آدم و آدم من تراب» یعنی یک نسل مخصوص? یعنی یک نژاد خاص مثلاً سفیدپوستها یا سیاهپوستها اینها از آدماند زردپوستها یا سرخپوستها اینها از آدماند یا «کلّکم من آدم و آدم من تراب» این ظاهر روشنی است. اگر کسی بخواهد دست از این ظاهر بردارد باید یک برهان قعطی حالا یا علمی یا فلسفی یا عقلی یا تجربی داشته باشد, نه این است نه آن.
قضیه شخصیه بودن موضوع آدم در بیان قرآن کریم
و از طرفی هم در لسان حدیث که از ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است, فرمود: «بُعثتُ الی الأحمر و الأسواد و الأبیض»; من پیامبر همه هستم بعد هم به همین مردمی که برای آنها مبعوث شد, فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ﴾ در قرآن, عنوان ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ کم نیست در روایات, عنوان «یا ابن آدم» زیاد است این میخواهد همه را به یک اصل برگرداند آیهٴ قرآن که جریان آدم را تشریح میکند یک آدم شخصی است یا آدم نوعی؟ جریان سجدهٴ ملائکه برای آدم شخصی است یا آدم نوعی؟ وسوسه ابلیس برای آدم شخصی است یا آدم نوعی «یأبن آدم» [یا] ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ این یک آدم شخصی است یک «قضیة شخصیة» در سورهٴ «اسراء» که دارد شیطان وقتی دید مرقوم شد و دماغش خاکمال شد و رجیم شد و مرجوم شد, گفت ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾، خب یعنی من سوار تمام ذراری او میشوم یک سوارِ اسب، اسب را احتناک میکند یعنی دَهَنه میزند، افسار دارد حَنکش را میگیرد کار سوارکار احتناک مرکوب است این فَرسی که راکب او را احتناک کرده حَنکش را گرفته افسار به دهنش زده و گردنش در اختیار اوست هر جا میخواهد ببرد میبرد خب, اینکه در سورهٴ «اسراء» از شیطان نقل کرد که ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ این ذریّه به آدم برمیگردد آدم شخصی یا آدم نوعی، ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آدم شخصی است یا آدم نوعی, ما چندتا آدم داریم? طبق گفته جناب المنار ما چندین آدم داریم.
در حالی که ظاهر این همه آیات این است که شخص معیّنی است به آدم(سلام الله علیه) که شیطان با او طرف است, میگوید او را از خاک خلق کردی, من را از آتش خلق کردی, من ذریّه او را اغوا میکنم و مانند آن و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ اینها همهاش نشان میدهد که افراد نه تنها واقعیّت اینها یکی است، پدر و مادر اینها هم یکی است آنگاه این آیات چون ظاهرش وحدت نسل است آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که محلّ بحث است دو مطلب را دارد یکی وحدت نوع، یکی وحدت نسل اگر دلیل عقلی یا تجربی تامّی اقامه نشد این ظواهر, حجت است.
وحدت نوع و وحدت نسل در آیه مورد بحث
این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» دو مطلب را دارد: یکی وحدت نوع که حقیقت همه انسانها یکی است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ یعنی «من أصل واحدٍ», «من حقیقة واحدة» این وحدت نوعی. ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ اینهم وحدت نسل یعنی همه شما حقیقتهایتان یکی است همهتان انسان هستید و پدر و مادر شما هم یکی است, همه برادرید, این دو مطلب را این سوره دارد.
مسئله اُولیٰ این است که همه افراد یک حقیقت دارند اگر همه افراد یک حقیقت دارند, هیچ فخری بعضها بر بعض ندارند که, این برای عقد سلبی قضیه خوب است.
استدلال به آیه بر اثبات اخوت میان نسل بشر
مسئله دوم این است که گذشته از اینکه همه اینها یک حقیقتاند برادر و خواهر هم هستند, این برای عقد اثباتی قضیه خوب است و آن این است که تعاطف داشته باشید، تعاون داشته باشید، گذشت داشته باشید، رأفت و مهربانی داشته باشید, این برای عقد اثباتی قضیه است. آن مسئله اُولیٰ برای عقد سلبی قضیه است که هیچ کسی بر دیگری فخر نکند, چون همه یک حقیقتاند, کسی شیطنت نکند. شیطان, حقّ شیطنت نداشت ولی بهانهای داشت, گفت ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ اما دیگران این بهانه هم ندارند چون همه یک حقیقتاند، چون وحدت نوعی است یعنی همه یک نوعاند پس کسی حقّ فخر بر دیگری ندارد.
مطلب دوم این است که چون نسل، نسل واحد است نه تنها حقّ تفاخر ندارند بلکه موظفاند با یکدیگر متعاوناً زندگی کنند حالا اگر دلیلی آمد که گفت «یابن آدم» به همین ظهورش مأخوذ است ﴿لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ ظهورش مأخوذ است «کلّکم من آدم و آدم مِن تراب» ظهورش مأخوذ است ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ ظهورش مأخوذ است. این مسئله ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که در قرآن کم نیست و «یا ابن آدم» که در روایات فراوان است, نشان [از] وحدت نسل است یا ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ آدم یعنی یک واحد شخصی دیگر, یک اسم برای نوع که نیست که, آدم بود و حوّا، آدم که مثل انسان نیست, آدم مثل بشر نیست که آدم یعنی انسانِ اوّلی، آدم یعنی بشر اوّلی, اینچنین نیست. پس بنابراین ظواهر این آیات, محفوظ است و خود این آیات, بر ظواهرش حمل میشوند, مگر برهان عقلی یا دلیل معتبری بر خلافش اقامه بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است