display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش پنجم

تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش پنجم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 65 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش پنجم"
- شمول خطابات شفاهیه در علوم؛
- فقر ذاتی انسان و ربوبیت مطلق خداوند؛
- اقامه دلیل بر ربوبیت حق و مخلوق بودن انسان.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾

این آیهٴ مبارکه قبل از ماه مبارک رمضان محلّ بحث قرار گرفت و ناتمام ماند به سبب این تعطیلات نسبتاً طولانی، گرچه ماه رحمت و برکت و مغفرت و فراگیری معارف علومی و انجام عمل صالحه بود ولی فترتی بین مباحث این کریمه ایجاد کرد، شاید بعضی از آن مسائل تکرار بشود تا در اذهان شما بزرگان ظهور کند.
شمول خطابات شفاهیه در علوم
در این آیه، خطاب به ﴿الناس﴾ است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾. بحثی است در اصول که این بحث، هم در تفسیر است هم در حدیث است هم در بحثهای فقهی و آ‌ن اینکه خطابات شفاهیه، عام است [و] شامل مخاطبین، حاضرین و غائبین باهم می‌شود یا خطابات شفاهیه، مخصوص مخاطبین است و معدومین حال خطاب را شامل نمی‌شود؛ منتها ضرورت، اجماع، دلیل عقل بر اشتراک تکلیف معدوم و موجود، باعث می‌شود که بگوییم غائبان و معدومان هم مثل حاضران و موجودان زمان خطاب، مشمول آن احکام‌اند.
شمول عام در محتوای عام خطابات
این بحث در نظیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ، ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ ، ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ و مانند آن جاری است؛ اما در این‌گونه از خطابات که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ جاری نیست، برای اینکه خود محتوا، عام است. مخاطبینِ موجودین زمان خطاب، اینها هم مانند گذشته‌ها مشمول این اصل‌اند که از یک اصل خلق شدند؛ بین مخاطبین که در زمان صدور خطاب موجود بودند با دیگرانی که بعداً موجود شدند از این جهت، فرق نیست، زیرا کریمه می‌فرماید از خدایِ خودتان که شما را از یک پدر و مادر آفرید بپرهیزید. این برای اقدمین و قُدما و متأخرین الی یوم القیامه هست، حُکمی نیست که برای مخاطب باشد تا بحث بکنیم که آیا مغایب و مخاطب، معدوم و موجود، در شمول لفظی شریک‌اند یا از راه دلیل عقلی اینها شریک‌اند. بنابراین این ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ همان طوری که حاضرین و مخاطبین و موجودین عصر خطاب را شامل می‌شود، غایبین و معدومین را هر وقتی که موجود شدند هم شامل خواهد شد، این مطلب اول که با سایر موارد که اگر دارد یا ﴿أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾، ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ و امثال‌ذلک با آن آیات، کاملاً فرق دارد.
صلاحیت ذاتی انسان برای بندگی و صلاح تام خداوند برای پرستش
مطلب دوم آن است که این کریمه، هرگونه عُذری را از مردم گرفته است. مردم اگر بخواهند در پیشگاه ذات اقدس الهی خضوع نکنند یا برای آن است که ذات اقدس الهی صلاحیت ربوبیّت ندارد یا برای آن است که مردم، برتر از آن‌اند که خضوع کنند. فرمود نه شما برتر از آن هستید که خضوع بکنید، نه ذات اقدس الهی فاقد صلاحیت است، او واجد صلاحیت است چون ربّ‌الکل است، باید در پیشگاه ربّ و پرورنده، انسان خضوع بکند. او هستیِ ما را که به ما داد ما را پروراند، خاکی را به این صورت درآورد. یک قطره آبی که اجزای او متشابه هم‌اند [و] هیچ فرقی بین این اجزا نیست این را به صورت یک انسان درآورد که یک جا مغز شد، یک جا قلب شد، یک جا چشم شد، یک جا گوش شد، یک جا دست شد، یک جا پا شد. پس او که ربّ است واجد صلاحیت است که باید در پیشگاه او خضوع کرد، شما هم برتر از آن نیستید که خضوع بکنید، چون تمام هستی‌تان و کمالاتتان را از غیر گرفتید، دلیل ندارد که بندگی نکنید، چون چیزی از خود ندارید همه را از او گرفتید و همه را هم از شما می‌گیرند اگر او خالق است و شما مخلوق و بعد او ربّ است و شما مربوب و به اصطلاح، هم «کان» تامّه شما را تأمین کرد هم «کان» ناقصه را، چون خالق شماست «کان» تامّه را تأمین کرد، چون ربّ شماست «کان» ناقصه شما را تأمین کرد یعنی هم آفرید و هم پروراند، وجهی ندارد خضوع نکنید.
فقر ذاتی انسان و ربوبیت مطلق خداوند
پس از دو طرف، استدلال در این کریمه هست. این تعلیق حُکم بر وصف مشعر به علیت است، برای آن است که انسان هم حرفش را مستدل بیان کرده، هم فصیحانه سخن گفته و هم زیاد حرف نزده. یک وقت است برای تقریر و تدریس و شرح و بسط است، انسان اول مدّعا را ذکر می‌کند بعد دلیل را به صورت صغرا و کبرا و نتیجه کنار هم باز می‌کند تا ذهن روشن بشود، یک وقت به صورت متن، سخن می‌گوید. اگر به صورت متن، سخن گفت آن دلیل را در کنار آن مدلول یکجا ذکر می‌کند.
بیان فرق این دو تعبیر این است که یک وقت کسی به زید می‌گوید تو باید به عمرو احترام بگذاری، بعد این مدّعا را مشروحاً مستدل می‌کند، می‌گوید عمرو مقامات علمی و عملی‌اش این‌‌چنین است و تو مقامات علمی و عملی نداشتی، او روزانه در صدد تعلیم و تربیت تو تلاش و کوشش کرد، هم معلم کتاب و حکمت بود، هم مزکّی نفوس بود این صغرای قیاس و هر کسی که نسبت به دیگران، معلم کتاب و حکمت باشد و مزکّی و مهذّب باشد شایسته احترام است این کبرای قیاس، پس عَمْروی که نسبت به تویِ زید تعلیم و تربیت را اعمال کرد، شایسته احترام است. این سخن طولانیِ نصف صفحه‌ای را انسان به کسی می‌گوید که در صدد تقریر مطلب بر او باشد. یک وقت است همین مطلب نصف صفحه‌ای را در یک سطر می‌گوید؛ به زید می‌گوید به عَمْروی که معلّم توست احترام کن همان حرف است؛ منتها متنی بیان شده نه شرحی، همان صغرا و کبرا در آن مستتر است، بعضی مصرّح است، بعضی مضمر هست؛ اما متنی بیان شده.
بیان متنی بودن معارف قرآن و بیان شرحی نصوص
قرآن کریم نوعاً متنی سخن می‌گوید، شرحش به وسیله نصوص است که فرمود: ﴿ انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم﴾ که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبیّن و مفسّر قرآن است.
اقامه دلیل بر ربوبیت حق و مخلوق بودن انسان
در اینجا دوتا دلیل ذکر کرد که انسان حتماً باید خاضع باشد: یکی مربوط به ربوبیّت حق و خالقیت حق است؛ دیگری مربوط به مخلوق بودن و مربوب بودن انسان است. انسان به دلیل اینکه مخلوق است یک، مربوب است دو یعنی آفریده شد «کان» تامّه پیدا کرد، پرورانده شد «کان» ناقصه پیدا کرد باید خضوع کند. خاضع چه کسی باشد، خاضع کسی که به او هستی داده یک، کمالات هستی را به او داد دو. یعنی یک خالقیت است و دیگری ربوبیّت، لذا فرمود: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم﴾ این متنی سخن گفتن است.
خضوع ذاتی انسان در تنظیم رابطه با خدا
مطلب دوم آن است که وقتی انسان رابطهٴ خود را با خدای خود تنظیم می‌کند، می‌بیند باید خاضع باشد. در همان مناجاتی که از حضرت امیراست «اَنْتَ الْخالِقُ وَاَنَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ‏ اِلَّا الْخالِقُ» آن‌گونه از ادعیه و مناجات، شرح همین آیات است. «اَنْتَ الرَّبُّ وَاَنَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلَّا الرَّبُّ»، «اَنْتَ الْغَنِی وَاَنَا الفقیر»، «اَنْتَ الْقَوِی وَاَنَا الضَّعیفُ»، «اَنْتَ الْباقی‏ وَاَنَا الْفانی»، «اَنْتَ‏ الْحَی وَاَنَا الْمَیِّتُ» ، «اَنَا الْمَیِّتُ» نه یعنی بعدها می‌میرم، هم‌اکنون من ذاتاً مُرده‌ام، حیاتی از طرف شما در من ظهور کرده است، این جمله‌ها به منزلهٴ شرح این‌گونه از آیات است.
وابستگی رابطه با خلق به ارتباط با خالق
بخش دیگر آن است که اگر کسی رابطهٴ بین خود و خدای خود را براساس خالقیت خدا و مخلوقیت خود، یک و بر پایه ربوبیّت خدا و مربوبیت خود، دو بر این دو پایه، رابطه بین خود و خدای خود را تنظیم کرد، به استناد همین تحکیم رابطه، رابطهٴ خود را با خلق خدا هم تنظیم می‌کند و آن در بخش دیگر همین آیه است.

وحدت حقیقت تمام انسانها در خلقت
بخشی در آیات قرآن کریم است که انسانها باهم فرقی ندارند، برای اینکه همه اینها از یک پدر و مادرند یعنی همه اینها یک پدر دارند و یک مادر که این برابر همان آیهٴ سیزده سورهٴ «حجرات» است که ﴿إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ که آن آیه، مطلب دیگری دارد و این آیهٴ اول سورهٴ «نساء» مطلبی کاملاً جدای از او دارد. آن آیه در صدد این است که همه شما از یک زن و مرد هستید؛ فرقی ندارید که یکی از آسمان نیامده یکی از زمین که. آیهٴ سورهٴ «حجرات» نطاقش این است و اما آیهٴ سورهٴ «نساء» این است که نه، همه شما و پدران شما و آبا و اجداد شما، همهٴ اینها تا برسیم به آدم و حوّا(علیهم السلام) و خود آدم و حوّا اینها همه‌شان یک حقیقت‌اند که آیهٴ سورهٴ «نساء» این را می‌خواهد بگوید که می‌فرماید شما را از یک نفس، خلق کرد نه یعنی از آدم خلق کرد، شما از یک حقیقت خلق شدید که خود آدم هم جزء ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ است که او هم از همین حقیقت است، خود حوّا(علیها سلام) هم جزء ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ قرار می‌گیرد که از همین حقیقت است: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ یعنی «من أصل واحدة»، «من حقیقة واحدة»، «من سنخ واحدٍ»، «من جوهرٍ واحدٍ» بالأخره همه از یک چیز هستید.
پس آیهٴ سورهٴ «حجرات» یک معنا دارد یعنی همه‌تان از یک زن و مرد خلق شدید، آیهٴ سورهٴ «نساء» مطلبی کاملاً جدا دارد. در این بخش دوم که می‌خواهد بگوید حقیقت همه شما یکی است، می‌خواهد برای تنظیم روابط اجتماعی، انسانی که بین خود انسانهاست، انسان، متّقی باشد. یک وقت است که تفکّرش، تفکّر اسرائیلی است می‌گوید ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ مالی که از اُمّیین یعنی غیریهود به دست آنها می‌رسید به عنوان امانت، می‌گفتند ما اگر در این امانت خیانت بکنیم، حرجی نیست: ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ مال آنها برای ما حلال است، این تفکّر نژادپرستی و امثال‌ذلک که گفتند ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ و مانند آن در اینها بود. خود را نژاد برتر می‌پنداشتند و اگر مالی از اُمیین، به دست این یهود می‌رسید می‌گفتند ما اگر در این مال دخل و تصرّفی بکنیم بر ما حرجی نیست. یا دیگری براساس نژادپرستی نه، براساس اینکه خانواده را اصل می‌داند؛ می‌گوید خانواده من از خانواده آنها شریف‌تر است یا مال را اصل می‌داند ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ و مانند آن، براساس این اوهام باطل، خود را برتر می‌پندارد.
این بخش دوم کریمه می‌فرماید این ملاکها باطل است، چون همه شما یک حقیقت هستید. حالا آب دریا را اگر شما بردارید در کوزه‌ها و ظرفهای مختلف بریزید، بالأخره همه از یک دریا هستند یا آب رودخانه را بردارید یا آب چشمه را بردارید، هیچ‌کدام از این میاه بر دیگری فخری ندارد، وقتی فخر نداشت گناهان اجتماعی و سیاسی و مانند آن رُخ نمی‌دهد. پس در این کریمه، هم تنظیم رابطه خلق با خالق با آن دو بیان خالقیت و ربوبیّت تنظیم شده است و هم در بخش دوم، رابطهٴ بین خود انسانها برای اینکه همه‌شان یک حقیقت‌اند تنظیم و تأمین می‌شود. پس هیچ فخری، احدی بر دیگری ندارد. وقتی برتری‌طلب در کار نبود تکبّر نمی‌آید، استکبار نمی‌آید، تهاجم نمی‌آید، تجاوز نمی‌آید، غیبت و دروغ و تهمت و افترا نمی‌آید و این‌گونه از گناهان اجتماعی هم رخت برمی‌بندد. پس این کریمه، بخش اوّلش با دوتا برهان تنظیم شد، بخش دومش هم با یک برهان ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾.

صدور نسل فعلی بشر از حضرت آدم و حوا
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ این توضیح کوتاهی فعلاً مطرح می‌شود، آن وقت شرح مبسوطش در خلال این فصولی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) عنوان کردند طرح می‌شود.
یکی از آن فصول این است که این نسل فعلی بشر به آدم و حوّا (علیهما السلام) می‌رسد و به غیر آدم و حوّا نمی‌رسد. حالا یا برای آن است که قبل از آدم و حوّا بشری خلق نشد یا نه، طبق روایات، بشرهای فراوانی خلق شدند ولی آنها منقرض شدند و نسل کنونی به آدم و حوّا می‌رسد. این‌چنین نیست که آدم و حوّا هم فرزندان نسل قبلی بودند به عنوان انسان غیرمسئول، آ‌نها هم پدری داشتند مادری داشتند؛ منتها غیرمسئول و مسئولیت از زمان آدم و حوّا(علیهما السلام) پیدا شده باشد، این‌‌چنین نیست، این یک فصل از بحث که باید ثابت بشود.
بررسی کیفیت ازدواج فرزندان آدم (علیه‌السلام)
فصل دیگر آن است که اگر نسل فعلیِ بشر به آدم و حوّا(علیهما السلام) می‌رسند، کیفیت ازدواج آن طبقه دوم چگونه است. طبقه اول که خود آدم و حوّا(علیهما السلام)اند وضع ازدواج اینها مشخص است یعنی آدم را خدا خلق کرد، حوّا را خدا خلق کرد، بعد اینها ازدواج کردند شدند زن و شوهر؛ اما بر فرزندان آدم و حوّا با چه کسی ازدواج کردند، این سؤالی است همگانی و معروف و مطالبی دیگری هم هست که ایشان در چهار فصل عنوان فرمودند ، که همه این فصول چهارگانه باید مبسوطاً بحث بشود، به خواست خدا.
ظاهر این آیه این است که افراد کثیر یعنی زن و مردِ فراوان، از آدم و حوّا خلق شدند ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا﴾ یعنی از آدم و حوّا یعنی از نفس واحده و زوجش، مردهای فراوان و زنهای فراوانی را خدا خلق کرده است. ظاهرش این است که همین دو نفر، مبدأ پیدایش زنها و مردهای فراوان‌اند نه افراد دیگر. البته اگر دلیل عقلیِ قطعی یا نقلیِ معتبر اقامه بشود به اینکه خداوند، غیر از آدم و حوّا یک دختر و پسری را آفرید که فرزندان آدم و حوّا(علیهما السلام) با آنها ازدواج کرده‌اند، به قرینه آن دلیل معتبر عقلی یا نقلی می‌شود در این ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ تصرّف کرد؛ گفت که گرچه ظاهر آیه این است که مرد و زن و نسل فعلی، از آدم و حوّا هستند ولی در حقیقت، از آدم و حوّا و از آن دختر و پسری که خدا خلق کرد؛ منتها چون آدم و حوّا قبل از آنها خلق شدند و ریشه اصلی فرزندان آدم بودند، لذا خدا می‌فرماید که از اینها ما رجال فراوان و نساء فراوانی منبث کردیم. اگر دلیل عقلی قائم باشد می‌شود توجیه کرد؛ اما نه اینکه چون می‌شود توجیه کرد، پس ما بگوییم ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا﴾ یعنی «بثّ منهما ومن غیرهما»؛ منتها چون اینها ریشهٴ اصلی بودند فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا﴾ و اگر روایات، مختلف بودند، معارض بودند و در اثر تعارض، صعود کردند و مرجع قرآ‌ن کریم بود، ظاهر آیه این است که همه افراد از آدم و حوّا خلق شدند یعنی آن ازدواج طبقهٴ دوم، برابر شریعت آنها مثلاً حلال بود، حالا آن را باید جداگانه بحث کرد.
﴿بَثَّ﴾ یعنی گستراند و این را هم ملاحظه فرمودید در کتاب لغت و همچنین در المیزان و قسمتهای دیگر که اگر به اندوه و غم می‌گویند بَث، مثل اینکه در سورهٴ «یوسف» حضرت یعقوب(سلام الله علیه) گفت ﴿أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ این ﴿بَث﴾ به معنای غم نیست، به معنای حُزن نیست، بلکه یک معنای لازمی است برای اندوه، چون این اندوه تمام این فضای سینه را می‌گیرد انسان را می‌بندد، مبثوث می‌شود [و] گسترده می‌شود، از این جهت اندوه را می‌گویند بَث، حُزن را می‌گویند بَث. به همین مناسبت هم او را می‌گویند غم ، غم از همین غمام و غمامه است. ابر را می‌گویند غمام، در حالت ابری، هوا روشن نیست تیره است، گرفته است. انسان در درون خود چنین حالتی را احساس می‌کند. گاهی احساس می‌کند به همین مناسبت از آن حالت گرفتگی که مثل غمام، مثل ابر، آسمانِ دل را می‌پوشاند از آن حالت گرفتگی به عنوان غم یاد می‌کند.
خلاصه محورهای بحث شده
به هر حال ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ یعنی گستراند از این آدم و حوّا(علیهما السلام) ﴿رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾. پس تاکنون چند مطلب روشن شد: یکی تنظیم رابطهٴ مخلوق با خالق؛ یکی تنظیم رابطهٴ افراد جامعه باهم و اینکه اصل یک حقیقت‌اند و تمام اینها به یک اصل برمی‌گردند.
تأکید بر اهمیت رعایت حق الهی و حقوق ارحام
سوم آن است که فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾، ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ باز تکرار شد به عنوان الله دیگر، نه به عنوان ربّ که یک اسم جامعی است. چون کلمهٴ الله نزد افراد در جاهلیت هم محترم بود و یکدیگر را به الله سوگند می‌دادند، می‌گفتند تو را به الله این کار را بکن، تسائل می‌کردند می‌گفتند «أسألک بالله»؛ تو را به الله قسم، تو را به خدا این کار را انجام بده، این تو را به خدا این کار را انجام بده رسم بود. چه اینکه الآ‌ن هم کم و بیش هست. برای افراد نام مبارک الله گرامی بود. خدا فرمود این اللهی که شما آن را گرامی می‌دارید [و] یکدیگر را به الله قسم می‌دهید برای حلّ مشکلتان، از این الله بپرهیزید: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ چون این آیه اُولیٰ به منزلهٴ متنی است که سایر آیات، شارح اوست، همان طوری که در آن بحثهای اوّلیه ملاحظه فرمودید. فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾.
برای اهتمام مسئلهٴ صلهٴ رَحِم این دو مطلب را در یک بخش ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «واتقوا الأرحام» این کلمهٴ ارحام منصوب است، چون عطف است بر الله یعنی «اتقوا الله واتقوا الأرحام». ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ معنای روشنی دارد از خدا بپرهیزید که اگر عصیان ورزیدید، آن ناری دارد که «لیس فیها رحمة» ؛ ﴿وقودها الناس والحجارة﴾ و مانند آن. از ارحام بپرهیزید آن را هتک نکنید، قطع نکنید، برای اینکه صلهٴ رَحم از چیزهایی است که خدا لازم کرده است و بعضیها هم به آن آیات استدلال کردند که خداوند، لعن کرده کسانی را که ﴿یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ﴾ ؛ قطع می‌کنند چیزی را که خدا امر به وصل کرده است. مسئلهٴ رحامت را خدا امر به وصل کرده است؛ اگر کسی قطع رَحِم بکند، رابطه را برقرار نکند این ملعون است.
میزان اهمیت حفظ حقوق ارحام
خب، پس رعایت حقّ ارحام به قدری مهم است که در کنار رعایت حقّ خدا نام برده شده. یک وقت است که یک جمله است و یک مطلب است، خدا را با غیرخدا در کنار هم ذکر می‌کند این مطابق با ادب توحید نیست که یک مطلب باشد، آن مطلب واحد متوجّه خدا و غیرخدا باشد که غیرخدا در عِدل او قرار بگیرد در لفظ، این مطابق با ادب توحید نیست. یک وقت است که دو مطلب است، شبیه هم است و روحش دو جمله است، شبیه هم است این دوتا جمله یکی مربوط به خداست، یکی مربوط به خلق خدا، برای اهمیت آن مطلب این دو جمله کنار هم ذکر می‌شود، این با ادب قرآن سازگار است.
بیان دو احتمال بر عطف «الارحام» در آیه مورد بحث
اگر مسئله این ارحام را ما عطف بر الله بگیریم، این با ادب قرآن با ادب توحید سازگار است، چون دو مطلب است دوتا جمله است؛ منتها شبیه هم است کنار هم قرار گرفت، چون ارحام عطف است بر الله، آ‌ن وقت کلمه ﴿اتَّقُوا﴾ روی ارحام می‌آید و دیگر الله در آن جمله نیست: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ این یک جمله، ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «اتقوا الأرحام» این دو جمله. مثل این است که فرموده باشد «اتقوا الله الذین تسائلون به واتقوا الأرحام» نظیر ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ این دو مطلب کاملاً جداست، دوتا جمله کاملاً جداست ولی چون شبیه هم است یکجا بیان شده: ﴿ان اشکرلی و اشکُر لوالدیک﴾ این دو مطلب است شبیه هم و کنار هم.
ولی اگر این ارحام، عطف باشد بر ضمیر مجرور در ﴿بِهِ﴾ که مطلب این‌‌چنین باشد: ﴿اتَّقُوااللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «اتقوا الله الذین تسائلون به وبالأرحام» که این ارحام، عطف باشد بر ضمیر «به» که این «باء» هم روی ارحام بیاید که جمعاً بشود یک مطلب و یک جمله «اتقوا الله الذی تسائلون به و بالأرحام» این با ادب قرآن سازگار نیست، با ادب توحید سازگار نیست که شما از خدا و ارحامتان بپرهیزید، این‌‌چنین نیست که یک مطلب باشد و یک جمله باشد سازگار نیست. گذشته از اینکه اشکال ادبی هم دارد و آن اشکال ادبی این است که این کلمهٴ ﴿وَالْأَرْحَامَ﴾ اگر به نصب خوانده بشود عطف است بر محلّ این ضمیر است، البته بعضیها به جرّ قرائت کردند ، این‌‌چنین می‌شود ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ چون وقتی عطف باشد و جمله، دوتا نباشد و یکی باشد خلاصهٴ مطلب این می‌شود که ﴿¬اتقوا الله الذی تَسَاءَلُونَ بِهِ﴾ این یک، «اتقوا الله الذین تسائلون الأرحام» این دوتا. خب این «تسائلون الأرحام» «صلهٴ الذی» چه خواهد بود? اگر ارحام، عطف باشد بر ضمیر، دیگر آ‌ن معطوف‌علیه را ما باید برداریم تا این معطوف را جای او بنشانیم. وقتی معطوف‌علیه را یعنی ضمیر را برداشتیم و ﴿الْأَرْحَامَ﴾ را جای ضمیر نشاندیم، عبارت این‌‌چنین می‌شود: «اتقوا الله الذی تسائلون بالأرحام» آن وقت ضمیری که به «الذی» برگردد و صله را تضمین و تأمین کند نیست.
پس گذشته از این اشکال ادبی، آن مطلب تفسیری هم در بین هست که با سیاق ادب و ادب توحیدی سازگار نیست.
شواهد عطف «الارحام» به «الله»
این دو وجه نشان می‌دهد که کلمه ارحام همان طوری که منصوب است، عطف بر محلّ ﴿بِهِ﴾ نیست، عطف بر محلّ ضمیر نیست، بلکه عطف است بر خود الله، این‌‌چنین است که «اتقوا الله الذی تسائلون به واتقوا الأرحام» این مسئله «واتقوا الأرحام»، اسناد تقوا به غیرخدا عملی است، چه اینکه در قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم تعبیر ایشان آمده. آیهٴ 25 سورهٴ «انفال» این است که ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُمْ خَاصَّةً﴾؛ از آن فتنه و بلوا و آشوبی که اگر مشتعل شد خشک و تر را باهم می‌سوزاند، بد و خوب را باهم می‌سوزاند از او بپرهیزید. اینجا ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً﴾ است، این کلمه تقوا، همان طوری که درباره ذات اقدس الهی استعمال می‌شود که ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ ، ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾ درباره جهنم هم استعمال می‌شود: ﴿اتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی﴾ کذا و امثال‌ذلک و درباره فتنه هم استعمال شد: ﴿اتَّقُوا فِتْنَةً﴾، ﴿اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ یعنی بپرهیزید از فتنه، اینجا هم «اتقوا الأرحام» یعنی بپرهیزید از قطع رَحِم.
نحوه دلالت اسناد فعل به اثر شئ و شخص
هر جایی فعلی که به شیء یا شخص اسناد داده شد به عنوان مفعول یا مانند آن، آن اثر مناسب با آن شیء یا آن شخص منظور است. وقتی گفتند ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ یعنی ازدواج؛ اسناد حرمت به این ذوات، نظیر اسناد حرمت به خَمر و خنزیر که نیست که اکل و امثال اکل باشد که. اگر گفتند «حرمت علیکم الخمر» معنایش مشخص است ولی اگر گفته شد ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ معنایش باید این‌‌چنین باشد، اینجا هم ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی