display result search
منو
تفسیر آیه29 سوره فتح (پایان سوره)

تفسیر آیه29 سوره فتح (پایان سوره)

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 156 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه29 سوره فتح"
- تبیین عظمت و شکوه وجود مبارک پیغمبر(ص) در قرآن؛
- از وظایف پیامبر(ص) رهاسازی امت از آداب و سنن جاهلی یا استعماری؛
- بد را برداشتن هنر نیست، بدی را برداشتن هنر است.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه و آله و سلم) رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (29)﴾

این بخش، آخرین قسمت سوره مبارکه «فتح» است؛ یک مقدار اگر به طور خلاصه بحث شد، برای اینکه به پایان این سوره در آخر فصل تحصیلی برسیم که ـ إن‌شاءالله ـ در موقع کتابت ممکن است آن مقداری که به طور اجمال بیان شده، به طور تفصیل نوشته بشود.علّت آوردن نام پیامبر در آیه با توجه به منادا واقع نشدن آن در بخش پایانی چون بردنِ نام مبارک حضرت ضروری به نظر می‌رسید، نام مبارک حضرت را بردند؛ گاهی ممکن است به عنوان «رسول» و گاهی به عنوان «نبیّ» و مانند آن گفته بشود و چون قرائن و شواهد برای تعیین اقامه شده است نیازی به تصریح نیست. گاهی ضرورت اقتضا می‌کند که نام مبارک حضرت «بالصّراحه» گفته شود. قبلاً هم طبق روایتی که از بعضی از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است، عظمت و شکوه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن تبیین شد.[1] آن امام هُمام فرمود خدای سبحان از سایر انبیا که نام می‌برد به اسم نام می‌برد و آنها را به اسم مورد ندا قرار می‌دهد؛ ﴿یَا إِبْرَاهِیمَ﴾،[2] ﴿یَا نُوحُ﴾،[3] ﴿یَا مُوسَی﴾،[4] ﴿یَا عِیسَی﴾؛[5] اما درباره حضرت سخن از ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾،[6] ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾،[7] ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾؛[8] ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾[9] و مانند اینهاست و اگر نام مبارک حضرت را می‌بَرد، مورد ندا و خطاب نیست در صورتی که مبتدا برای خبر و مانند آن باشد، مثل اینکه ﴿مَا کَانَ﴾ حضرت ﴿أَبَا أَحَدٍ﴾[10] الا کذا، یا در همین جا به عنوان مبتدا قرار گرفت و بر طبق روایتی که از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) وارد شد، منادا قرار نگرفت.بیان اوصاف مبسوط پیامبر اسلام و یاران او در تورات و انجیل پیغمبر را ذات اقدس الهی در کتاب‌های آسمانی پیشین به عنوان «بشارت» یاد کرد که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) گفت: ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی﴾[11] کذا و کذا. این تبشیر در زبان انبیای قبلی بود؛ اما وصف آن حضرت و وصف همراهان آن حضرت به صورت مبسوط، هم در تورات آمده و هم در انجیل. اوصافی که برای آن حضرت و همراهان آن حضرت ذکر شده است، بخشی مربوط به احکام اعتقادی، فقهی، اخلاقی و تزکیه است، بخشی هم مربوط به مسائل سیاسی و مبارزاتی است. در سوره مبارکه «اعراف» از وجود مبارک حضرت در تورات و انجیل به این امور یاد شده است؛ آیه 157 سوره مبارکه «اعراف» این است: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾، به صورت مشترک؛ چه در تورات و چه در انجیل، نام مبارک حضرت با این اوصاف و خصوصیات آمده است، ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾.دو احتمال و ادله آن در نحوه ذکر دو وصف پیامبر در تورات و انجیلاصرار بر اینکه این دو عنوان را کنار هم ذکر می‌کنیم برای آن است که به نظر سیدنا الاستاد[12] و برخی از مفسّران، این تعبیر بخش پایانی سوره «فتح»دارد که: ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ﴾، نه ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ مربوط به ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ باشد، ﴿وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ﴾ این طور نیست، گرچه آن هم محتمل است و برخی از بزرگان هم آن راه را رفتند؛[13] اما از قرینه سوره مبارکه «اعراف» بر می‌آید، اینکه در آیه محل بحثِ پایانی سوره «فتح» آمده است: ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ﴾ کذا، این محتمل است که این مَثَل در هر دو کتاب به این صورت ذکر شده باشد. اما آن بزرگانی که احتمال دادند آنچه را که ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ مربوط به مَثَل آن در تورات باشد؛ اما مَثل اینها در انجیل ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ﴾ است، آن تکرار کلمه «مَثَل» است؛ اگر این دو مَثَل در دو کتاب بر دو نحوه نبود، می‌فرمود: «ذلک مثلهم فی التوارة و الانجیل کزرع»! تکرار کلمه «مَثَل» نشان می‌دهد که این دو مسئله هست برای دو کتاب؛ اما آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده، تبیین اوضاع پیغمبر و همراهان اوست به طور یکسان در این دو کتاب، ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ و دیگر «مکتوبا فی التوراة و مکتوبا فی الانجیل» نیست، بلکه ﴿مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾. بنابراین این احتمال که ﴿ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ﴾ جدای از ﴿مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ﴾ باشد بعید نیست، گرچه سیدنا الاستاد این را به عنوان احتمال دوم ذکر کردند. رهاسازی امت از آداب و سنن جاهلی یا استعماری از وظایف پیامبربه هر تقدیر آنچه درباره حضرت هست یکی اصل تبشیر است که ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی﴾ کذا، یکی بیان احکام اعتقادی و اخلاقی و تربیتی و حقوقیِ اینهاست که در آیه 157 سوره «اعراف» است که خدای سبحان حضرت و مؤمنانِ به حضرت را در تورات و در انجیل به این وصف ستود و معرّفی کرد: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم﴾؛ حضرت پیروان خود را امر به معروف می‌کند ﴿وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾؛ این زنجیری که در دست و پای اینهاست حضرت باز می‌کند. حالا آداب و سُنن جاهلی است که به عنوان زنجیر هست یا استعمار و استثمار و استکبار و استحمار بیگانه‌هاست که زنجیر سیاسی و اخلاقی است که در دست و پای اینهاست؟ به هر تقدیر فرمود آن إصر، آن زنجیر و آن غُلی که در گردن و همچنین در پای اینهاست، إصری که در اعضا و جوارح اینها دست و پای اینها را بَست و آن غُل‌هایی که در گردن اینهاست را برمی‌دارد. اگر استثمار است، اگر استعمار است، اگر استعباد است، اگر استحمار است، همه این عناوین رَذل چهارگانه، یا زنجیری است در دست و پا، یا غُلی است در گردن؛ کار پیغمبر این است که هم این إصر را برمی‌دارد و هم آن غُل را. گاهی هم ممکن است برخی از آداب و سُنن جاهلی دست و پا گیر باشد، قیود و توهّم دست و پا گیر باشد، همین اعتقاد به صبر و جخد، همین اعتقاد به شانس، اینها یک زنجیرهای وَهمی و خیالی دست و پا گیر است. کسی می‌خواهد سفر برود صبری بیاید، صبر یک برکت است، عطسه یک برکت است؛ لذا شایسته است به کسی که عطسه می‌کند به او بگویند: «یَرْحَمُکَ اللَّهُ»،[14] او هم بگوید: «یَغْفِرُ اللَّهُ لَک‌»، این یک برکت و نشانه سلامت است، این نحس نیست! اعتقاد به صَبر و جَخد، اعتقاد به شانس، اعتقاد به فال‌گیری، اعتقاد به کف‌بینی، اینها یک سلسله زنجیرهای آداب و سُنن باطلی است که دست و پاگیر است. دین بر اساس حق و عقل و عدل، این زنجیرهای دست و پاگیر را که آداب و سُنن باطل است از اینها گرفته، نحس دانستن دختر را، فرق گذاشتن بین دختر و پسر، اینها هم جزء نحس‌های جاهلی بود. یک سلسله سُنن بود که إصر و زنجیر دست و پاگیر بود، غُل و زنجیر گردن‌گیر بود، اینها را برداشت. پس اگر آن عناوین چهارگانه سیاسی باشد، إصر است و غُل. این آداب و سُنن جاهلی باشد، فرق بین زن و مرد باشد، فرق بین عطسه یکی و دو تا باشد، فرق بین شانس خوب و شانس بد و امثال آن باشد، اینها را هم برداشت ﴿یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾.بیان شرایط رستگاری همراهان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بعد در پایان فرمود کسی که ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ﴾، یک؛ ﴿وَ عَزَّرُوهُ﴾، او را توقیر کردند و وقار او را حفظ کردند، دو؛ و یاری کردند ﴿وَ نَصَرُوهُ﴾، سه؛ ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾؛ پیرو کتاب او و مکتب او و قرآن او بودند، چهار؛ ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. این معنا به ضمیمه آنچه در بخش کنونی از پایان سوره مبارکه «فتح» آمده که مسئله مبارزات سیاسی است، جهاد است، طرد دشمن هست، نفوذناپذیری هست، اینها را در این بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» ذکر کرده است، ضرورت اقتضا می‌کرد که نام مبارک حضرت را ببرد. شدت بر کفار و رحم بر مؤمنان، وصف پیامبر و یاران اومطلب دیگر این است که آیا این ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾، مخصوص همراهان حضرت است، یا شامل خود حضرت هم می‌شود؟ از آن مَثَل برمی‌آید که این مُمَثَّل اختصاصی به همراهان حضرت ندارد، خود حضرت و همراهان او اینها ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ هستند، ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ هستند، ﴿تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً﴾ هستند، ﴿یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ﴾ هستند و مانند آن. ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾؛ آن غضب و خشم خود را نسبت به برون‌مرزی حلّ می‌کنند و آن لطف و رحمت و مهربانی را نسبت به درون‌مرزی.مقصود از شدت بر کفار و عدم دلالت آن بر جنگ‌طلبی اسلام نسبت به بیگانگان فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشید، سِتَبر باشید، غلیظ باشید، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾،[15] چقدر این آیه بوسیدنی است!! نفرمود حمله کنید: «اُغلظوا علیهم»! نفرمود نسبت به دیگران خشن باشید! فرمود طرزی باشید ـ این امر غایب است نه امر حاضر، «اُغلظوا علیهِم» نیست ـ که حتماً بیگانه شما را مثل یک کوه ببیند؛ یعنی مثل کوه باشید. امر غایب که نیست «اُغلظوا علیهِم» باشد، آن در میدان جنگ است، ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾[16] که در میدان نبرد است؛ اما در حال عادی، حتماً و حتماً این امر غایب است، امر غایب را هم که آنها گوش نمی‌دهند، آنها به امر حاضر و غایب گوش نمی‌دهند، در حقیقت امر به ماست؛ یعنی الا و لابد شما مثل قله دماوند باید باشید که هیچ کس طمع به نفوذ نکند، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾. الآن هیچ آدم عاقلی کُلنگ نمی‌گیرد برود به جنگ قله دماوند یا هیمالیا! سرش به سنگ می‌خورد، برای اینکه می‌داند اینجا نفوذناپذیر است. فرمود شما طوری باشید، دولت شما، ملّت شما، مسئولین شما نفوذناپذیر باشید، همین! نه اینکه حمله کنید به دیگران؛ به دیگران حمله نکنید، آن مسئله اسلام و دعوت اسلام راه خاص خودش را دارد؛ اما طرزی باشید که در کلّ جهان، همه نسبت به شما احساس عظمت و جلال بکنند و هیچ کس به خودش اجازه نفوذ ندهد، برای اینکه این قله دماوند یا کوه هیمالیا را کدام عاقلی است که می‌گوید من می‌خواهم در آن نفوذ کنم؟ فرمود نفوذناپذیر باشید، مستقل باشید، محکم باشید، مُتقن باشید، ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾. اگر یک آدم عاقلی که دیوانه نیست و می‌داند اینجا هیمالیا است، اینجا قله دماوند است، این نفوذناپذیر است، او که سعی نمی‌کند تا نفوذ پیدا کند! فرمود این گونه باشید، این سفارش قرآن است. این هم که فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾، نه یعنی حمله کنید! البته اگر دیوانه قصد حمله کرد دفاع می‌شود ضروری؛ اما طرزی باشید که هیچ عاقلی به خودش اجازه نفوذ ندهد.نمونه‌ای از شدت پیامبر و نفوذ‌ناپذیری آن حضرت ببینید اینکه آدم حَرم می‌رود دَر و دیوار را می‌بوسد، چون اینها در حقیقت ما را آدم کردند! در همین کتاب شریف تحف العقول است[17] که یک مسیحی با آن وضع زیبا و لباس تمیزش وارد مدینه شد، یکی از افراد مَدنی به حضرت عرض کرد که «مَا أَعْقَلَ هَذَا»؛ عجب آدم متمدّنی است؟! حضرت فرمود: «مَه»؛ ساکت باش! او لباس زیبا دارد، بدن تمیز دارد، «الْعَاقِلَ‌ مَنْ‌ وَحَّدَ اللَّهَ»؛ او که در دام تثلیث است عاقل نیست، او که متمدّن نیست. شما یک قیافه خوبی یا یک لباس خوبی دیدی، همین! «مَه»؛ ساکت باش! «إِنَّ الْعَاقِلَ‌ مَنْ‌ وَحَّدَ اللَّهَ».این منطق استقلال می‌آورد، نفوذناپذیری می‌آورد، عظمت می‌آورد، روی پای خود ایستادن می‌آورد. همین روی پای خود ایستادن را این آیه به صورت مَثَل ذکر کرده که الآن کاملاً توضیح داده می‌شود، فرمود این گونه باشید. از مَثَل معلوم می‌شود که این ﴿أَشِدَّاءُ﴾؛ یعنی خود حضرت با همراهان او.ضرورت نفوذ‌ناپذیری امام و مأموم در همه بخش‌های جامعه این ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ هم برای خود حضرت و همراهان اوست؛ یعنی امام و مأموم مثل کوه باشند که کسی نتواند در آنها نفوذ بکند، همین! اگر مکتبی خواستند و برهانی خواستند مثل کوه باشید و برهان اقامه کنید. حالا اگر شما مثل کوه باشید در داشتن اسلحه؛ ولی مثل کوه نباشید در مسئله برهان، نفوذناپذیر هستید. اگر چهار تا شبهه از هِگِل و کانت و این طرف و آن طرف آمده و حوزه و دانشگاه نتواند پاسخ بدهد که ﴿وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نیست! او از راه جنگ نیامده، از راه نیرنگ می‌آید، «به رنگ آمده دشمن اگر به جنگ نبُرد»،[18] او با شبهه می‌آید. اگر با شبهه آمد که بدتر از جنگ است! اگر با آن فضای حقیقی ـ حقیقی یعنی حقیقی! ـ مبادا بگوییم که این فضا فضای مجازی است، چون سیم حقیقت نیست که بی‌سیم بشود مجاز! این شیشه تلویزیون حقیقت نیست تا بی‌شیشه بشود مجاز! این فضا فضای حقیقی است. وقتی فکر، اندیشه، انگیزه، دلیل، برهان می‌آید فضا فضای حقیقی است. هیچ کس خیال نکند و نگوید این فضا فضای مجازی است. اینکه بیشتر از فضای با سیم قدرت اثر دارد کجایش مجاز است؟ آنجا که فکر و اندیشه را به هر وسیله که بخواهد منتقل می‌کند و تسخیر می‌کند کجایش مجاز است؟ مگر ما سیم را حقیقت می‌دانیم؟ مگر چهره تلویزیون را حقیقت می‌دانیم؟ که اگر بی‌شیشه بود بی‌سیم بود بشود مجاز!؟ این خیال باطل را از سر دور کنید، این فضا فضای حقیقی است، اندیشه می‌آید و عوض می‌کند. شما ذیل این آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[19] را ببینید این روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق است؛ به حضرت عرض کردند که «أَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ‌ أَوْ قُوَّةٌ فِی الْقَلْبِ»؛[20] اسلحه زیاد یا فکر زیاد؟ فرمود: «فِیهِمَا جَمِیعاً»؛ هم با عقل و درایت و قدرت علمی حوزه و دانشگاه، هم با قدرت سپاه و سلاح و ارتش. «بقوة القلوب بقوة الابدان»، تنها اسلحه مشکل را حلّ نمی‌کند. فرمود که حالا شما بر فرض اسلحه داشتید، آنها هم همین را دارند یا بیشتر! نفوذناپذیری تنها از راه مرز زمینی نیست، مرز زمینه هم مطرح است؛ باید حوزه‌های شما، فضای دانشگاهی‌ شما، فضای جوان‌های شما طوری باشد که اینها هر شبهه‌ای که دیدند بتوانند پاسخ بدهند. فتحصّل که این جریان، اختصاصی به همراهان حضرت ندارد، خود حضرت با همراهانشان این طور هستند، یک؛ شدّت هم به معنی نفوذناپذیری است، این دو؛ نفوذ هم اعم از آن چهار راه استحمار و استعباد و استثمار و استکبار و نفوذهای دیگر است، مثل نفوذ فرهنگی و مانند آن، چهار یا پنج؛ و همه‌تان باید طوری باشید که کشورتان سالم بماند؛ هم از نظر قدرت بدن، هم از نظر قدرت فکر و اندیشه و برهان. حالا مَثل ذکر کرد، پس آنچه که در تورات و انجیل آمده، در سوره مبارکه «اعراف» هم آمده که وضع آن مشخص شد که مسائل اعتقادی و اخلاقی و حقوقی و فقهی است؛ اما آنچه اینجا آمده مسئله مبارزات سیاسی هم ضمیمه آنها شده که ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾.خشم‌زدایی از صفات مؤمنان در جامعه اسلامی و حصول آن در مقابله با بدی‌هاوقتی انسان تمام خشم خود را نسبت به بیگانه به کار بُرد، نسبت به آشنا خشم‌زدایی دارد، نه خشم متقابل. فرمود شما نسبت به بیگانه باید ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ باشید؛ اما نسبت به آشنا در درون خود چه کار بکنید؟ در درون خود با بد مبارزه کردن هنر نیست، با بدی مبارزه کردن هنر است. با مخالف درگیر شدن کار شما نیست، با مخالفت مبارزه کردن کار شماست. شما باید مخالفت را، اختلاف را، تنازع را بردارید، نه مخالف را و منازع را، ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾[21] نه «اَلسَّیِّیء»! ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾[22] نه «اَلسَّییِّء»! بد را برداشتن هنر نیست، بدی را برداشتن هنر است. فرمود مردان الهی سیّئه را برمی‌دارند، حالا چهار نفر با شما مخالف بودند آنها را زیر پا لِه کنید، کار شما نیست! سعی کنید مخالفت را، مشکلات اینها را حلّ کنید و حرف‌های اینها را گوش بدهید، مخالفت در بین شما نباشد، نه اینکه مخالف خود را لِه کنید. ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ﴾[23] اینها برادران و هم‌دین شما هستند، هم‌آیین شما هستند، هم‌مرز شما هستند، هم‌خاک شما هستند، هم‌وطن شما هستند، مگر اینکه ـ خدای ناکرده ـ نفوذی باشد که این بیگانه است که فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾،[24] آنها بحث دیگری است؛ اما اگر آشناست، منتها نظرش مخالف است، شما مخالفت را بردارید. پس نسبت به درون، وضع مشخص شد، نسبت به بیرون، وضع مشخص شد؛ نفوذ فرهنگی و آن اقسام چهارگانه مشخص شد، نفوذ نظامی مشخص شد.تفهیم نفوذ‌ناپذیری یاران پیامبر با ذکر تمثیل حالا این مطلب را قرآن به صورت مَثَل ذکر می‌کند. این مَثَل در بسیاری از موارد هست که فرمود: ﴿لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾،[25] یا ﴿ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[26] مَثَل دو تا اثر مثبت دارد: یکی اینکه دامنه مطلب را که بالاست پایین می‌کشد، یکی دست فکر را می‌گیرد بالا می‌برد تا فکر کوتاه بالا بیاید، مطلب بالا پایین بیاید، همسطح هم قرار بگیرند، دست فکر به دامن مطلب برسد؛ این خاصیت تمثیل است. مَثَل زدن که یک معلِّم پای تخته می‌رود مَثل می‌زند یا یک ادیب مَثل می‌زند که فاعل مرفوع است، مفعول منصوب است، مَثل می‌زنند، دو تا سهم تعیین کننده علمی دارد: یکی دامنه مطلبِ اوج گرفته را پایین می‌کشد، یکی دست شنونده را که پایین است می‌گیرد بالا می‌برد و همسطح مطلب می‌کند؛ لذا شخص این مطلبی که با مَثل روشن‌تر شده است و در پای تخته نوشته شده یا روی کاغذ آمده را بهتر می‌فهمد. فرمود: ﴿لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾، ﴿صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾، ﴿وَ تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾[27] گرچه ﴿وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾ و مانند آن. حالا این مَثل این تأثیر را دارد.تمثیل نفوذ‌ناپذیری یاران پیامبر به درخت تنومند دارای ریشه و شاخه مَثَلی که در این بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» آمده این است، اینها که ما گفتیم نفوذناپذیر هستند، بله! اگر نفوذناپذیر هستند باید یک پایگاه مستقل داشته باشند، اگر کسی روی زمین باشد و پایگاه مستقلّی نداشته باشد، لرزان باشد، این نمی‌تواند بگوید نه شرقی نه غربی! هر بادی بیاید این را می‌اندازد، باید جایی باشد که بتواند بگوید نه شرقی نه غربی! فرمود اولاً اینها مثل آن بذری هستند که رفتند در دل خاک، مهندسی شده، کشاورزی شده، آبیاری شده، این بذر ریشه پیدا کرده است؛ این بذری که ریشه پیدا کرده تنها بخواهد بیاید بالا، می‌شود تک‌برگ که قدرت مقاومت ندارد. باید از پایین تا بالا جوانه‌هایی ـ نه دو طرف، بلکه چهار طرف ـ جوانه‌هایی بزند و بِروید که این را تأیید کند، از ریشه او کمک بگیرد، از راه هوایی که خودش استنشاق می‌کند به او عطا کند؛ این تعاطی متقابل و موازِرَت متقابل، هر کدام بار دیگری را به دوش می‌گیرند، این می‌شود یک درخت تنومندی که می‌تواند ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾[28] باشد و دیگر هیچ چیزی این را تکان نمی‌دهد، چرا؟ چون ریشه دارد، یک؛ چهار طرفش جوانه زده، دو؛ این جوانه حافظ آن است که هم در پناه او رشد می‌کند و هم او را تقویت می‌کند، هر دو وزیر یکدیگر هستند. وزیر، آن عنصر فعّال دقیقِ عمیقی است که وِزر مملکت را بکشد. وِزر یعنی بار سنگین، ﴿کَلَّا لاَ وَزَرَ﴾[29] این است. این گناه را که می‌گویند وِزر، برای این است که بار سنگینی است. آن‌که بار سنگین مملکت را می‌کشد ـ نه اینکه دیگری باید بار او را بکشد ـ او را می‌گویند وزیر. فرمود این شاخه، وزیر این تَنه است، این تَنه از راه ریشه به این شاخه کمک می‌رساند، این می‌شود سلطان و آن می‌شود وزیر این سلطان، این می‌شود حاکم و آن می‌شود وزیر این حاکم، این می‌شود امام و آن می‌شود وزیر این امام و هکذا، ﴿فَآزَرَهُ﴾. از کجا اینها رشد می‌کنند؟ اینها که می‌خواهند رشد بکنند، بیرون از محدوده این بذر نباید رشد بکنند، بلکه از همین بذر و اطراف و جوانب بذر باید رشد بکنند، وگرنه این را تقویت نمی‌کنند و وزیر این نیستند. فرمود: ﴿کَزَرْعٍ﴾ که خود این زرع، ﴿أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾، «شَطْأ» یعنی جانب، «شاطیء» یعنی پهلو. اینکه کربلا را می‌گویند «شاطیء الفرات»، چون در جنب فرات است. آن نهر عظیمی که از دجله منشعب می‌شود و به شمال شرقی کربلا می‌ریزد آن را می‌گویند فرات و آن جایی که مشهَد وجود مبارک حضرت هست این را می‌گویند «شاطیء الفرات» که حضرت وقتی روز دوم محرَّم وارد این سرزمین شد سؤال فرمود که این ارض چیست؟ عرض کردند غاضریه، نینوا، «شاطیء الفرات» و کربلا، این «شاطیء الفرات» یعنی جانب. در جریان کوه طورِ وجود مبارک موسای کلیم آن هم به همین منظور است: ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾،[30] این ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ یعنی جانب أیمن. در سوره مبارکه «قصص» آیه 29 و 30 این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الأجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾[31] بعد فرمود: ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ ما چیزی به عنوان وادی «أیمن» نداریم که وادی «أیمن» جای بابرکتی باشد! این «أیمن» از «اِیمِن» و امنیت و اینها نیست، بلکه «أیمن» یعنی دست راست. آن «أیمن» برای آن «شاطیء» است و آن «شاطیء» صفت «أیمن» است؛ یعنی جانب راست وادی. وادی «أیمن» ما نداریم، بلکه «أیمنِ» وادی داریم. حالا برای اینکه فواصل آیات رعایت بشود و «نون» می‌خواست، آنجا «نون» آوردند. ﴿نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ﴾؛ یعنی از جانب «أیمنِ» وادی که این «أیمن» صفت می‌شود برای آن «شاطیء»؛ جانبِ راست وادی، نه جانب وادیِ «أیمن»! وادیِ «أیمن» ما در اسلام نداریم! جانب راست «أیمن»؛ چه اینکه کربلا هم «شاطیء الفرات» است، «شاطیء» یعنی جانب، «شَطَأ» یعنی جانب، «اَشطأ» یعنی جوانب. اگر این بذری که غرس کردند این تک‌برگ باشد، این کجا می‌تواند کشور را اداره کند؟ این باید طوری باشد که از جوانب او، از همه نواحی او، شاخه و خوشه و «فَرخ» به اصطلاح مثل جوجه ـ تعبیر این کتاب‌های تفسیری این است که فرخ او؛ یعنی جوجه او ـ اینها از اطراف او درمی‌آیند و نفس‌هایی که اینها می‌کِشند آن ریشه را تقویت می‌کنند و این مجموعه یک ساقه مستحکم و سِتَبر تشکیل می‌دهد، بعد این بذر که اوّل با هر بادی ممکن بود از پا دربیاید ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾؛ حالا چندین ساقه دارد، این «سُوق» جمع ساق است، روی ساق خودش ایستاده، روی پای خودش ایستاده است.ضرورت مقاوم‌سازی کشور با اقتصاد مقاومتی و مبارزه با ربوی بودن بانک‌هااین کشور همه چیز دارد، ولی منتظر قاچاق است! شما الاّ و لابدّ ناچار هستید این بندرهای قاچاق‌زا را کنترل کنید تا بشود اقتصاد مقاومتی. همه چیز در این مملکت هست؛ اما متأسفانه یک عده بیکار هستند، یک عده اشتغال ندارند، یک عده نمی‌دانند که این ثروت‌های بانک‌ها را کجا به کار ببرند؟ یک عده هم نمی‌دانند که خدا وقتی گفت گزینه نظامی روی میز قرآن من است، با ما چه خواهد کرد؟ این ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾،[32] را خیلی‌ها باور نکرده‌ایم! این جنگ با خداست! آن‌که واقعاً کاری از او ساخته نیست[آمریکا]، همین که گفت گزینه نظامی روی میز من است بعضی‌ها نگران می‌شوند؛ اما قرآن صریحاً گفت گزینه نظامی روی میز قرآن من است، با من طرف هستید ﴿فَأْذَنُوا﴾. تا بانک‌ها اصلاح نشود، ببینید یک کسی می‌گوید چه در شرایط تحریم، چه در شرایط رکود، چه در شرایط تورّم، این معامله‌ای که با ما می‌کنید سود می‌دهد و یقیناً سود می‌دهد و بیست درصد هم سود می‌دهد، این یک علم غیب می‌خواهد! این همان ربا هست؛ منتها به صورت عقود اسلامی! با این کار نمی‌شود جلوی ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ ایستاد. چگونه می‌شود که این معامله در تمام حالات سود بدهد؟ آن هم بیست درصد سود بدهد؟ آن هم «علی الحسابی» باشد که تا آخر همین «علی الحساب» درمی‌آید!؟ بنابراین ما اگر واقعاً همراه پیغمبر هستیم راه این است. این احکام ـ معاذالله ـ برای سابق که نبود، این کتاب «إلی یوم القیامه» هست، فرمود او وزیر را خودش تأمین می‌کند، آن وزیر هم از او کمک می‌گیرد، او هم به وزیر کمک می‌کند ﴿فَآزَرَهُ﴾، بعد روی پای خودشان ایستادند، آن وقت می‌توانند بگویند نه شرقی نه غربی! شما که علف را از برزیل می‌آورید، این علف که انرژی هسته‌ای نیست، این نه سواد می‌خواهد، نه کود می‌خواهد، نه سَمّ‌پاسی می‌خواهد، فقط یک مقدار غیرت اقتصادی می‌خواهد که این زمین‌های فراوان را تسطیح بکنند و این علف را تأمین بکنند، آن وقت دامداری تقویت می‌شود، کشاورزی تقویت می‌شود، شیر و لبنیات ارزان می‌شود، گوشت ارزان می‌شود. این که این کتاب بوسیدنی است برای همین جهت! البته بهشت را معرفی کرده، جهنم را معرفی کرده، ملائکه را معرفی کرده؛ اما درد ما را هم گفته است؛ درد ما را با این بیان گفته، اینکه فرمود: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[33] همین است.مَثَل یاران پیامبر در تورات و انجیل به درخت تنومند مستقلفرمود مَثَل اینها در تورات و انجیل این است: ﴿کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ﴾؛ اینکه در جانب راست اوست، در جانب چپ اوست، در جلوی اوست و در پشت سر اوست، خودش استخراج کرده، دیگری پیوند نزده است؛ یعنی مستقل است. دیگری نیامده چیزی به او بدهد؛ یعنی مستقل است، خودش همه شئون را تأمین می‌کند. آن وقت ﴿فَآزَرَهُ﴾، این جوانبی که زده، این را «آزَرَهُ»؛ یعنی «قَوّاهُ جَعَلَهُ وَزیراً لهُ»؛ بار مملکت روی دوش اوست، بار او همین درخت اصیل است؛ لذا ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾، دیگر سِتَبر می‌شود. با «فاء» تفریع فرمود از این به بعد روی ساقه خودش ایستاده، این می‌تواند بگوید «لا شرقی و لا غربی»، ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ که جمع ساق است. آن وقت ﴿یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾؛ کشاورزها را به شگفت می‌آورد!در همان اوّل سوره مبارکه «حشر» ـ که به خواست خدا خواهد آمد ـ فرمود: ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾؛[34] یک چیز شگفت‌آوری بود؛ نه شما فکر می‌کردید که پیروز می‌شوید و نه دشمنان فکر می‌کردند! یک چیز شگفت‌آوری بود! ﴿لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾؛ کفار را به خشم می‌آورند.ایمان و عمل صالح دو شرط شمول مغفرت الهی بر انسانبعد همان طوری که در بخش پایانی آیه سوره «اعراف» فرمود مغفرت الهی شامل فقط کسانی می‌شود که با حُسن فاعلی، ایمان درون را حفظ کردند و با حُسن فعلی، عمل صوم و صلات و عبادات و مبارزات و جهاد را حفظ کردند، این دو حُسن را دارند، از رحمت ویژه برخوردار هستند، آنجا فرمود همه آنها این طور نیستند «منهم» این طور هستند، اینجا هم می‌فرماید همه‌ آنها این طور نیستند «منهم» این طور هستند. ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ مربوط به حُسن فاعلی و توحید و ایمان، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ نسبت به احکام شریعت؛ ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم﴾ از همین‌ها مغفرت و اجر عظیم دارند که ما از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم به حق قرآن و عترت، این نظام را، این رهبر را، این مراجع را، این مردم را، این حوزه را، شما بزرگواران و علما و فضلا و اساتید و آیات و حُجج را، آن عزیزان دانشگاهی را، همه و همه را در سایه قرآن و عترت به برکت دعای ولیّ عصر(ارواحنا فداه) حفظ بفرماید.


[1] معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص22.
[2] انبیاء/سوره21، آیه62.
[3] هود/سوره11، آیه48.
[4] اسراء/سوره17، آیه101.
[5] آل عمران/سوره3، آیه55.
[6] انفال/سوره8، آیه64.
[7] مائده/سوره5، آیه41.
[8] مزمل/سوره73، آیه1.
[9] مدثر/سوره74، آیه1.
[10] احزاب/سوره33، آیه40.
[11] صف/سوره61، آیه6.
[12] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌18، ص300.
[13] روح المعانى، ج26، ص126.
[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌2، ص655.
[15] توبه/سوره9، آیه123.
[16] توبه/سوره9، آیه73.
[17] تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص54.
[18] منظومه «به رنگ آمده دشمن»، با عنوان اولیه «بار دیگر مسجد ضرار» منظومه‌ای است کوتاه با 56 بیت در قالب مثنوی که در آن استاد حمید سبزواری شیوه‌های فرهنگی دشمنان انقلاب و اسلام را پس از پذیرش قطعنامه 598 بیان کرده است. این منظومه که بار نخست در روزنامه کیهان به چاپ رسید، به دلیل اهمیت ویژه به سفارش و تأکید رهبر معظم انقلاب به صورت جزوه‌ای مستقل با ابیاتی افزوده به چاپ رسید که آن را سازمان تبلیغات اسلامی در سال 1368 چاپ و منتشر کرده است؛ «به رنگ آمده دشمن، اگر به جنگ نبرد به خدعه خاست، چو خمپاره و تفنگ نبرد».
[19] بقره/سوره2، آیه63.
[20] بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج67، ص178، ط دارالاحیاء التراث.
[21] الرعد/سوره13، آیه22.
[22] مؤمنون/سوره23، آیه96.
[23] فصلت/سوره41، آیه34.
[24] مائده/سوره5، آیه52.
[25] محمد/سوره47، آیه3.
[26] روم/سوره30، آیه58.
[27] عنکبوت/سوره29، آیه43.
[28] ابراهیم/سوره14، آیه24.
[29] قیامه/سوره75، آیه11.
[30] قصص/سوره28، آیه30.
[31] قصص/سوره28، آیه29.
[32] بقره/سوره2، آیه279.
[33] اسراء/سوره17، آیه82.
[34] حشر/سوره59، آیه2.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی