display result search
منو
تفسیر آیات 15 تا 18 سوره محمد، بخش دوم

تفسیر آیات 15 تا 18 سوره محمد، بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 113 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 18 سوره محمد، بخش دوم"
- علّت گرفتار نشدن مردم مکه به عذاب با توجه به اخراج پیامبر (ص)؛
- ویژه بودن نشستن اهل بهشت روی تخت‌ها؛
مقام توحیدی اهل‌بیت(ع).



بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ (15) وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (16) وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (17) فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ (18)﴾

علّت گرفتار نشدن مردم مکه به عذاب با توجه به اخراج پیامبر

این سورهٴ مبارکه‌ای که به نام حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) است و در مدینه نازل شد، بعد از بیان حق و باطل، ایمان و کفر، هدایت و ضلالت و مانند آن، فرمود مردم مکّه تلاش و کوشش کردند که شما را از این سرزمین بیرون کنند. در قرآن کریم، در چند جا قصص انبیا و اُمم گذشته را نقل کرد که آنها در صَدَد «اسْتِفْزَاز»[1] و اخراج و تبعید رهبران الهی بودند و خدای سبحان آنها را با عذاب ألیم به هلاکت رساند، حالا سؤال این است که در جریان مردم مکّه که آیه سیزده همین سوره دارد: ﴿وَ کَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلاَ نَاصِرَ لَهُمْ﴾، چرا مردم مکّه را به عذاب الهی گرفتار نکرد و آنها را هلاک نکرد؟ پاسخ آن این است که مردم سرزمینی که رهبران الهی‌ آنها را تبعید می‌کنند بر دو قسم هستند: یا حُسن خاتِمَت ندارند که گرفتار قهر الهی‌ می‌باشند و در قسم دوم یا در بین اینها افرادی هستند که حُسن خاتِمَت دارند یا آن سرزمین باید مَعْهَد دین قرار بگیرد، مَطاف و قبله مسلمین قرار بگیرد، از این جهت آن سرزمین را و مردم آن سرزمین را هلاک نمی‌کند. در سوره بعد ـ یعنی سوره «فتح» ـ آیه بیست و هفتم ناظر به رؤیایی است که ذات اقدس الهی نصیب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کرده بود، فرمود روزی وارد سرزمین مکّه می‌شوید، امنیت در آن‌جا برقرار است و شما احساس امنیت می‌کنید، آن‌جا مطاف و قبله می‌شود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ﴾؛ حج انجام می‌دهید، سرها را می‌تراشید یا تقصیر می‌کنید، ناخن می‌گیرید و مو کوتاه می‌کنید، ﴿مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ﴾؛ هیچ احساس هراسی ندارید، ﴿فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً﴾؛ مقدمه فتح عموم یک فتح قریب است، بعد فتح مطلق. این تعبیراتی که در قرآن کریم است ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً﴾[2] بعد فتح قریب و بعد فتح مطلق، اینها هم در جهاد اصغر معنا دارد، هم در جهاد اوسط معنا دارد و هم در جهاد اکبر؛ آنچه در این سه طایفه از آیات است، راجع به جهاد اصغر هست. در جهاد اوسط هم گشایش گاهی فتح قریب است، گاهی فتح مبین است و گاهی فتح مطلق. در جهاد اکبرِ به معنای حقیقی، فتح اکبر همان است که انسان به مقام مُخلَص برسد که حالا بعضی از شواهد آن در بحث‌های امروز ذکر می‌شود. این سه جهاد، یعنی جهاد اصغر، جهاد اوسط و جهاد اکبر هرکدام در سه بخش خلاصه می‌شوند: فتح مبین، فتح قریب و فتح مطلق. آن‌جا که دارد ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً﴾ آن دیگر فتح مطلق است؛ یعنی هیچ دری نیست که به روی شما بسته باشد و هیچ مشکلی نیست که برای شما حلّ نشده باشد؛ البته آن فتح مطلق نصیب هرکسی نیست. غرض این است که اگر شهرهایی را ذات اقدس الهی در اثر «یَسْتَفِزُّون» و «اسْتِفْزَاز» کردن، توطئه کردند که رهبرانشان را بیرون کنند و خدا به عذاب اَلیم، آنها را گرفتار کرد، درباره مکّه که آیه سیزده همین سوره آمده است و فرمود: ﴿وَ کَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ﴾ که اینها را عذاب نکردند، برای حُسن خِتام این مسئله بود.

سرّ عدم رعایت «طرفین» در مقایسه بهشت با جهنّمی

مطلب بعدی آن است که گاهی در قرآن کریم می‌فرماید که «عالم» و «جاهل»[3] مساوی نیستند، «زنده» و «مرده»[4] مساوی نیستند، «أعمی» و «بصیر»[5] مساوی نیستند، «ظِلّ» و «حَرور»[6] مساوی نیستند که وجه نفیِ تساوی‌ اینها مشخص است؛ البته گاهی طرفین این نفیِ تساوی یکسان نیستند، یک طرف بهشت است و یک طرف مردمی هستند که در جهنم هستند؛ می‌فرماید بهشت مَثلش این است و کفّار در جهنم رنج می‌برند! مَثلِ جنّت آیه محلّ بحث؛ یعنی آیه پانزده این است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾؛ مَثلِ بهشت «أنهار» چهارگانه است، بعد می‌فرماید: ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ﴾، اما بحث که در مورد مؤمن نبود! اگر مؤمنی که در بهشت است مطرح بود، می‌توان گفت که مؤمنِ در بهشت با کسی که «خَالِد فِی النَّار» است یکسان نیست؛ اما بحث در بهشت است! ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ که در آن جنّت «أنهار» چهارگانه است، بعد در ذیل می‌فرماید: ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ﴾، سرّش آن است که بهشت و بهشتی در حقیقت یکسان و متحد هستند؛ منتها حالا درجات اتحاد فرق می‌کند، یک وقت است که این بهشتی شدن به منزلهٴ فصل مُقَوِّم آنهاست، مثل اهل بیت(علیهم السلام)؛ اما یک وقت است به منزله فصل مُقَوِّم نیست، بلکه به برکت اهل بیت(علیهم السلام) به منزلهٴ عرض ذاتی آنهاست، این گروه دوم؛ یک وقت است که نه به منزلهٴ فصل مُقَوِّم آنهاست و نه به منزلهٴ عَرَض ذاتی آنهاست، برای اینکه عَرَض مستمرّ است؛ یعنی مطلق است نه ضروری. شما می‌بینید که در منطق بین قضیه ضروریه و مطلقه فرق است؛ یک وقت است دائم است و یک وقت هم ضروری است، برای یک عدّه این کمال ضروری است حالا یا فصل مُقَوِّم اینهاست یا عَرَض لازم و برای یک عدّه هم به افاضه فیض الهی و اهل بیت دائم است؛ مثل آنهایی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً﴾[7] که ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[8] هستند، اینها که مشمول رحمت الهی شدند و وارد بهشت شدند، این وارد بهشت شدن و بهشتی شدن برای اینها نه به منزلهٴ فصل مُقَوِّم است و نه به عَرَض لازم، اینها به عنایت الهی و به شفاعت اهل بیت مثلاً وارد بهشت می‌شوند، بنابراین یکسان نیست. تعبیرهایی که در بخش پایانی سوره مبارکه «واقعة» است این است که می‌فرماید اما کسی که مقرّب باشد: ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ﴾،[9] اگر هیچ راهی نداشته باشیم، می‌گوییم حتماً این‌جا یک «لام» در تقدیر است که ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ﴾؛[10] یعنی «فَلَهُ فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم»؛ اما اگر راه‌هایی داشتیم که بگوییم اینها با هم متحد هستند یا نسبت به برخی از اولیای الهی متحد هستند، دیگر «لام»ی در کار نیست که بگوییم «لَهُ رَوحٌ»، بلکه خود روح و ریحان هستند! اگر در طرف جهنمی‌ها داشتیم که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[11] که خود ظالم، حَطَب و هیزم جهنم است، در طرف اولیای الهی هم خود این متّقی روح و ریحان است. درباره کفار که گفته نمی‌شود «فَلَهُم حَطبُ جَهَنَّم»، بلکه ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ و درباره مقرّبان هم ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ﴾، چون درجات است! در بحث‌های قبلی هم ملاحظه فرمودید که ایمان درجاتی دارد، مؤمن درجاتی دارد و هیچ تَهافتی[12] هم بین سوره «آل عمران» و «انفال» نیست؛ در یک‌جا دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[13] و در جای دیگر دارد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾،[14] اگر این ملکه در حدّ فصل مقوّم شد و طوری شد که این طهارت برای او به منزلهٴ فصل مُقَوِّم است، البته ممکن است که عدّه‌ای هم طاهر باشند، ولی آن طهارتی که برای اهل بیت(علیهم السلام) است که به منزلهٴ فصل مُقَوِّم آنهاست، آن‌طور طهارت که ندارند! بنابراین او طاهر است، طیّب است و «الطَّیِّبِینَ الْأَبْرَارِ»[15] است که در همین «صلوات شعبانیه» آمده است که برای اینها به منزلهٴ فصل مُقَوِّم می‌شود و برای عدّه‌ای که شاگردان اینها هستند به منزلهٴ عَرَض لازم می‌شود. اگر تَهافتی بین سوره «آل عمران» و «انفال» نیست ـ چه اینکه نیست ـ برای بعضی‌ها ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ و برای بعضی ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، برای عدّه‌ای هم «لَهُ رَوحٌ وَ رِیحان» و برای یک عدّه هم خودشان روح و ریحان و جنات نعیم هستند. چون تناسبی بین بهشت و بهشتی‌هاست، لذا در این آیه پانزده فرمود وضع بهشت این‌طور است؛ اما وضع جهنّمی‌ها آن‌طور؛ یعنی بهشت را با جهنّم مقایسه نفرمود، بهشت را با جهنّمی مقایسه کرد ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ﴾ که در قبال آن ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ﴾.

ویژه بودن تقیید شُرب خمر بهشتی به لذّت

مطلب بعدی آن است که در بین این «أنهار» چهارگانه اوصاف سلبی سه «نهر» را ذکر کردند که نهرِ آب، بدبو نمی‌شود، نهر شیر طعم آن تغییر نمی‌کند، نهر عسل مگس و امثال مگس بر روی آن نمی‌نشیند، موم ندارد، اینها اوصاف سلبی است؛ اما درباره نهرِ خَمر فرمود: ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾، گذشته از اینکه اوصاف سلبی را حتماً ملحوظ کرد، آن اوصاف کمالی را دارد. کلمه «لذّت» در بخشی از آیات قبلی هم مثل سوره مبارکهٴ «زخرف» آمده که بهشتی‌ها در بهشت، هر چیزی که باعث لذت آنهاست ـ لذت بصری و مانند آن است ـ بهره می‌برند؛ آیه 71 سوره مبارکهٴ «زخرف» این است: ﴿یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِن ذَهَبٍ وَ أَکْوَابٍ وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الأنفُسُ وَ تَلَذُّ الأعْیُنُ﴾، اما در سوره مبارکه «صافّات» مسئله ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾[16] را ذکر کرد که آن هم به همان عباد مُخلَص برمی‌گردد که عباد مُخلَص همان عباد مقرّبان ویژه‌ هستند؛ آیه چهل به بعد سوره مبارکهٴ «صافّات» این است: ﴿إِلاّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ٭ أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ ٭ فَوَاکِهُ وَ هُم مُّکْرَمُونَ ٭ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ٭ عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ ٭ یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ ٭ بَیْضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ﴾.[17]

ویژه بودن نشستن اهل بهشت روی تخت‌ها
در همان سوره مبارکهٴ «صافّات» به این مشکل اشاره شد که «سُرُرِ» متقابل اگر به این معنا باشد که صندلی‌هایی که نصب می‌کنند، هر چند نفر روبه‌روی هم هستند که در دنیا هم همین‌طور است؛ اما ظاهر آیه این نیست، بلکه همه بهشتی‌ها وقتی در بهشت مستقر هستند، روی تخت‌هایی هستند که همه روبه‌روی هم‌ می‌باشند، این در دنیا فرض ندارد! ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ﴾[18] که همه مقابل یکدیگر هستند، وگرنه اگر شما تخت‌هایی را بچینید هر دو سه نفر مقابل آن دو سه نفر هستند و همچنین سایر افراد؛ اما اگر همه مقابل هم باشند، برخی‌ها گفتند این در بهشتِ ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[19] نیست، این در بهشتِ ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[20] است، آن‌جاست که اصلاً غیبت معنا ندارد و چیزی از چیزی غایب نیست! اگر در آن مقام باشد این درست است که غیبت در حضور مطلق و در علم مطلق معنا ندارد، اگر در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ باشد باید توجیه بشود. پرسش: در مقام مُلک ﴿مُتَّکِئِینَ﴾ اصلاً تصور می‌شود که حالا ما بخواهیم ؟ پاسخ: بله، چون اتّکاء دارد موصوفی به وصفی، به اسمی و کوچک‌تری، به اسم اَعظمی. ﴿عَلَی سُرُرٍ﴾ این‌جا ﴿مُتَّکِئِینَ﴾ ندارد، روی تخت قرار دارند و روی سریر هستند، این‌جا کلمه اتّکاء نیامده است، ﴿عَلَی سُرُرٍ﴾ یعنی اشراف دارند، ﴿عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ ٭ یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ ٭ بَیْضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ﴾؛ این «شارب» در سوره مبارکه «انسان»[21] که بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است، آمده که اینها از شراب طَهور استفاده می‌کنند. پرسش: ...؟ پاسخ: البته! ولی منظور آن است که در مَشهد الهی جا برای غیبت نیست و این درست است؛ اما اگر ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ بهشت جسمانی بود، اینها بعضی‌ها روبه‌روی بعضی هستند، نه همه روبه‌روی همه باشند! در این‌جا غیبت فرض دارد؛ ولی در مشهد الهی غیبت فرض ندارد. پرسش: ... منتها انسان دارای جهت است، جهات اربعه دارد ؟ پاسخ: بله، اگر سخن از جسم باشد، مثل دنیا این تقابل نسبی خواهد بود، حالا قدری ممکن است بیشتر باشد و اما اگر سخن از این است که همه مقابل هم‌ هستند، این باید در جایی باشد که غیبت فرض نداشته باشد؛ در جایی که غیبت فرض ندارد آن‌جا ﴿عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ﴾. پرسش: این را که سابق فرمودید اتحاد ظرف و مظروف پیش نمی‌آید که درجه بهشت خود بهشتی باشد؟ پاسخ: نه، برای اینکه برابر سوره‌ای که فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، این‌جا درباره جهنم دارد که آتشی هست، «نار الله» هست، درختی هست، درخت آتش که ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾،[22] بعد می‌فرماید که هیزم جهنّم هم مردان ظالم هستند و بعد هم می‌فرماید جهنّم را می‌آورند: ﴿وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾،[23] گرچه اینها گوشه‌ای از اسرار آن عالَم را روشن می‌کند و بخش‌های وسیعی برای ما مجهول است؛ اما همین گوشه نشان می‌دهد که در بخشی از موارد جهنّم با جهنّمی یکی درمی‌آید، برای اینکه هیزم آن را دیگر از جنگل نمی‌آورند، هیزم جهنّم مردم ظالم هستند، بعد جهنّم هم یک امر منقول است! در ذیل آیه سوره «فجر» که ﴿وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾، دارد که عدّه‌ای از فرشتگان با زنجیر این جهنّم را کشان‌کشان می‌آورند![24] جهنّم اگر منقول شد و هیزم جهنّم اگر خود ظالم شد، دیگر جهنّم و جهنّمی می‌شوند یکی؛ مشابه این در جریان بهشت اگر برای ما یقین بود که در بهشت ظرفی است و مظروفی، ما حتماً این آیه پایانی سوره مبارکه «واقعة» را می‌گفتیم «لام» در تقدیر است، اما اگر کسی جزء مُقَرَّبین باشد ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ﴾؛ یعنی «فَلَهُ رَوحٌ وَ لَهُ ریحانٌ وَ لَهُ جنةُ نَعیم»؛ اما اگر هیچ دلیلی نداریم که آن‌جا چه خبر است و احتمال می‌دهیم این‌طور باشد، با چه سندی ما بگوییم که «لام» در تقدیر است؟ پس این احتمال هست.

«مقربین» مقام ویژه اهل‌بیت در بهشت و برتری آن بر مقام «ابرار»

در سوره مبارکه «انسان» که بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است، مستحضرید که اگر کمالی برای اَبرار باشد آن کمال حتماً برای مُقَرَّبین هست؛ ولی عکس آن نیست، چون ممکن است که کمالاتی برای مُقَرَّبین باشد و برای اَبرار نباشد. در سوره «انسان» که بخش وسیعی از آن بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است ـ البته به این معنا نیست که جمیع کمالات آنها در همین حدّ منحصر است ـ این کمالات را دارند؛ آیه پنج سوره «انسان» این است که ﴿إِنَّ الأبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً﴾، هر چه که برای اَبرار هست برای مُقَرَّبین هم هست «وَ لا عکسَ». در همان سوره، زمینه اینکه این اهل بیت(علیهم السلام) از مقام اَبرار بالاترند و به مقام مُقَرَّبین می‌رسند هم وجود دارد؛ آیه هشت همان سوره این است: ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ﴾، عدّه‌ای این ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ را به طعام برمی‌گردانند، این در حدّ اَبرار است؛ یعنی اینها در عین حال که خودشان گرسنه‌اند و به طعام علاقه‌مندند، این طعام را به دیگران عطا می‌کنند؛ اما عدّه‌ای این ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ را به «الله» برمی‌گردانند، این دیگر مقام مُقَرَّبین است، نه مقام اَبرار ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ﴾. اینکه فرمودند ما «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[25] عبادت نمی‌کنیم، بلکه ﴿حُبًّا﴾[26] عبادت می‌کنیم، یعنی سیره ما در اطعام یتیم و مسکین و اسیر هم ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾ است، نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة». در بخش‌هایی از همان سوره مبارکه «انسان» این آیه آمده است، فرمود: ﴿وَ یُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْساً کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً﴾،[27] زنجبیل چیست؟ ﴿عَیْناً فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلاً ٭ وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنثُوراً ٭ وَ إِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نِعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً ٭ عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾؛[28] این حرف‌ها، حرف‌هایی است که بخشی با ابرار و بخشی با مُقَرَّبین قابل تطبیق است.

تبیین مقام اهل‌بیت با استفاده از ﴿و سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾

عمده از این به بعد است که دیگر سخن از ملائکه و ﴿وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ﴾ و مانند اینها نیست، فقط اینها هستند و خدای اینها! این‌طور نیست که حالا ملائکه بخواهند خدمت کنند یا ﴿یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ﴾ بخواهند خدمت کنند، ﴿وَ سَقَاهُمْ﴾ ساقی‌شان خداست ﴿رَبُّهُمْ﴾، چه چیزی به آنها می‌دهد؟ وقتی ساقی خدا شد، از این «أنهار» چهارگانه کدام نهر، ویژهٴ سَقی الهی است؟ آیا به آنها ﴿مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ می‌دهد؟ آیا به آنها ﴿لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ می‌دهد؟ آیا به آنها ﴿عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ می‌دهد؟ یا به آنها ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ می‌دهد؟ حیف که مرحوم امین‌الاسلام و امثال امین‌الاسلام دست و زبانشان باز نیست؛ یعنی الآن هم در حوزه کسی زبانش باز نیست! البته مبادا عدّه‌ای سوء استفاده کنند، خود ائمه(علیهم السلام) هم ذیل همین آیه ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾[29] که صاحب تفسیر شریف نور‌الثقلین[30] نقل کرد، راوی عرض می‌کند که این ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ چیست؟ فرمود که دو نهر هستند در بهشت، قِسم دوم را هم معنا کردند و بعد در قسمت سوم عرض کرد «زِدنی بیاناً» که فرمود: ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ دو فرشته‌ از فرشتگان الهی هستند؛ عرض کرد «زِدنی بیاناً»، فرمود پا شو! دیگر بیش از این من نمی‌توانم برایت بگویم چون یک عدّه دارند می‌آیند. خود امام(سلام الله علیه) آن فرصت را نداشتند که برای همه این مطالب را بازگو کنند! مرحوم امین‌الاسلام این حرف را نقل می‌کند که این حرف به صورت روشن الآن در همین «مناجات شعبانیه» آمده است؛ مرحوم امین‌الاسلام در ذیل همین آیه سوره مبارکهٴ «انسان» که فرمود: ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُورا﴾، این را به سبک عادی که سایر مفسّران معنا کردند ذکر می‌کند که «﴿طَهُوراً﴾ أی طاهرا من الأقذار و الأقذاء لم تدنسها الأیدی و لم تدسها الأرجل کخمر الدنیا»، این یک؛ «قیل طهورا لا یصیر بولا نجسا»، این دو؛ «و لکن یصیر رشحا فی أبدانهم کریح المسک»، بعد می‌فرماید: «و قیل یطهرهم عن کلّ شی‌ء»؛[31] این شراب، اینها را از هر چه هست پاک می‌کند! این همان است که «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند»،[32] «یُطهّرهم عن کلّ شی‌ء سوی الله»، چرا؟ «إذ لا طاهر مُن تدنس بشی‌ء من الأکوان إلا الله»، آیا این حرف قابل گفتن هست؟ اگر کسی به خودش علاقه‌مند است، به فرزندش علاقه‌مند است، به مقامش علاقه‌مند است و به درس و بحث خود علاقه‌مند است این شخص طاهر نیست! آن اهل بیت که مطهَّر هستند، از غیر خدا طاهر شدند! این حرف‌ها، حرف‌های گفتنی است؟ «إذ لا طاهر من تدنس بشی‌ء من الأکوان إلا الله»؛ به غیر خدا، به آسمان و زمین تکیه کنیم و به بهشت دل ببندیم طاهر نیستیم، چون به هر حال محبوبی داریم غیر از خدا! اگر کسی محبوبی غیر از خدا دارد، ولو آن محبوب، بهشت باشد، این یک شِرک رقیق است ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[33] فرمود اکثر مؤمنین مشرک هستند! «إذ لا طاهر مَن تدنس بشی‌ء من الأکوان إلا الله»، بعد می‌فرماید این حرف یک نفر و دو نفر و اینها نیست. «رَوَوْهُ»، به صورت جمع آورد! «رَوَوْهُ عن جعفر بن محمد (علیه السلام)»، فرمود این حرف‌ها را اینها از خودشان ندارند؛ این جمعیت حالا چه کسانی هستند؟ نام نبرد. این حرف‌ها که از غیر اهل بیت صادر نمی‌شود! «رَوَوْهُ» که هر کس به غیر خدا دل ببندد به همان اندازه طاهر نیست «إذ لا طاهر من تدنس بشی‌ء من الأکوان إلا الله».

فرازهای مناجات شعبانیه نشان دهنده مقام توحیدی اهل‌بیت(علیهم السلام)

حالا شما این بخش از «مناجات شعبانیه» را نگاه کنید، این همان حرف‌هاست! یعنی همان حرف‌هایی را که در آن‌جا گفتند صاحبان آنها این مناجات را دارند که «رَوَوْهُ عن جعفر بن محمد(علیه السلام)» همین است؛ پایان این دعای نورانی و مناجات نورانی شعبانیه این است: پروردگارا! آن توفیق را عطا کن که «وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لَا یَنْقُضُ‌ عَهْدَکَ‌ وَ لَا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لَا یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ» پایانش این است: «إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا»؛[34] فقط تو را بخواهم! کسی که آن حرف را در ذیل آیه می‌زند، مناجات دائمی اینها هم همین حرف است که خدایا! ما غیر تو را اصلاً در عالَم نبینیم! این همان «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند» است! ما اینها را می‌خوانیم و امیدواریم که بهره‌ای هم ببریم، ولی از جان اینها این حرف‌ها درآمده! اگر در تفسیر آیه است، می‌فرمایند اگر کسی به غیر خدا دل بسته باشد طاهر نیست! امام را خدا غریق رحمت کند! بر «مناجات شعبانیه» خیلی تکیه داشتند، این مناجات، تنها مناجات وجود مبارک حضرت امیر نیست، مناجات همه ائمه(علیهم السلام) است؛ آخرین جمله‌ای که از خدا می‌خواهند این است که خدایا ما فقط تو را ببینیم، همین! و هر چه در جهان است را براساس ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾[35] ببینیم، به غیر تو که نمی‌شود دل بست! ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾،[36] نه انسان دو دل دارد و نه در یک دل دو محبوب می‌گنجد. پرسش: حضرت استاد! درست است؛ اما «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ»‌[37] .؟ پاسخ: آن خسارت است! پرسش: خود پیامبر هم فرمود من از دنیای شما ؟ پاسخ: بله، ایشان هم فرمودند: «قُرَّةُ عَیْنِی‌ فِی‌ الصَّلَاة»،[38] «قُرَّةُ عَیْنِی» را به چه می‌گویند؟ ما می‌گوییم «قَریرُ العین»، «قُرّة» یعنی سرما، هوای سرد را می‌گویند «قارّ»؛ اشک انسان دو قسم است: یکی اشک گرم است که در حال غم و اندوه می‌بارد، یک اشک سرد و خنک است که اگر دوستش را از راه دور که به انتظار او به سر می‌برد ـ پسرش، برادرش یا دوستش ـ وقتی ببیند اشک شوق می‌ریزد؛ این اشک، اشک سرد است و این اشک را می‌گویند: «قَرَّةُ الأعین»؛ یعنی چشم شما اشک سرد ببارد! در این «قرّةُ العین»، «قرّة» که به معنی نور نیست، «قُرّة العین» یعنی اشکِ سردِ چشم. اشک چشم چه وقت سرد است؟ آن وقتی که انسان دوست خود را ببیند و اشک چشم آن وقتی گرم است که انسان دوست خود را از دست بدهد. حضرت فرمود اینها هست؛ اما در نماز «قُرّة العین» داریم! چیزی را می‌بینم که چشمم روشن می‌شود. چه کسی را می‌بیند؟ چه چیزی را می‌بیند؟ همیشه همین‌طور بود! ولی حضرت در حال نماز این کاملاً برای او شفّاف بود که همه اطراف خود را می‌دید. اینکه در پشت سر حضرت، اگر در آن صف آخر کسی صفش نامنظم بود و حضرت می‌فرمود: «صُفُّوا صُفُوفَکُم‌»[39] براساس همین جهت است. همیشه و مخصوصاً در حال نماز چشم حضرت روشن بود و می‌دید که در صف دوازدهم یا سیزدهم یا کمتر و بیشتر این دو نفر که کنار هم هستند خیلی صاف نیستند، می‌فرمود: «صُفُّوا صُفُوفَکُم‌»، این می‌شود «قرَُّة العین»! فرمود: «قُرَّةُ عَیْنِی‌ فِی‌ الصَّلَاة»؛ در نماز چشم ما روشن می‌شود، چون معبودمان را می‌بینیم! همان که فرمود اگر به غیر خدا کسی تمسک کرد طاهر نیست، همان مناجات رسمی آنها این است که «فَأَکُونَ‌ لَکَ‌ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً».


[1] اسراء/سوره17، آیه76.
[2] فتح/سوره48، آیه1.
[3] زمر/سوره39، آیه9.
[4] فاطر/سوره35، آیه22.
[5] انعام/سوره6، آیه50.
[6] فاطر/سوره35، آیه21.
[7] توبه/سوره9، آیه102.
[8] توبه/سوره9، آیه106.
[9] واقعه/سوره56، آیه89.
[10] واقعه/سوره56، آیه88 و 89.
[11] جن/سوره72، آیه15.
[12] لغت‌نامه دهخدا، تهافت: [ت َ ف ُ] افتادن، پیاپی بیفتادن، پاره‌پاره افتادن، بپای درافتادن.
[13] انفال/سوره8، آیه4.
[14] آل عمران/سوره3، آیه163.
[15] المزار الکبیر، الشیخ ابوعبدالله محمدبن جعفر المشهدی، ص401.
[16] صافات/سوره37، آیه46.
[17] صافات/سوره37، آیه40 و 46.
[18] طور/سوره52، آیه20.
[19] آل عمران/سوره3، آیه15.
[20] قمر/سوره54، آیه54 و 55.
[21] انسان/سوره76، آیه5.
[22] صافات/سوره37، آیه64.
[23] فجر/سوره89، آیه23.
[24] الأمالی، الشیخ الصدوق، ص176.
[25] علل الشرائع، المحقق الصدوق، ج1، ص57.
[26] بقره/سوره2، آیه165.
[27] انسان/سوره76، آیه17.
[28] انسان/سوره76، آیه18 و 21.
[29] قلم/سوره68، آیه1.
[30] تفسیرنورالثقلین، الشیخ الحویزی، ج5، ص388.
[31] تفسیر مجمع البیان، الشیخ الطبرسی، ج‌10، ص223.
[32] دیوان سعدی، غزل18؛ «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند ٭٭٭ بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت».
[33] یوسف/سوره12، آیه106.
[34] إقبال بالأعمال الحسنه(ط ـ الحدیثة)، السیدبن طاووس، ج‌3، ص299.
[35] فتح/سوره48، آیه4 و 7.
[36] احزاب/سوره33، آیه4.
[37] معارف الصحیفة السجادیة، علاء الحسون، ج1، ص164.
[38] الخصال، الشیخ الصدوق، ج1، ص165.
[39] مستدرک الوسائل، المیرزا حسین النوری الطبرسی، ج‌6، ص503.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی