display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 3 سوره محمد

تفسیر آیات 1 تا 3 سوره محمد

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 210 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 3 سوره محمد"
- بسیاری از احکام فقه و مسئله جهاد در مدینه نازل شد؛
- معیار این جهان حق و باطل است
- در دنیا انسان با مسئولیت باید سقیفه را از بین ببرد و غدیر را إحیا کند.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (1) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ (2) ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ (3)

این سوره مبارکه‌ای که به نام حضرت هست در مدینه نازل شد و با سایر سُوَری که قبلاً بحث می‌شد که در مکّه نازل ‌شده بودند یک تفاوت اساسی دارد، چون بسیاری از احکام فقه و مسئله جهاد در مدینه نازل شد نه در مکّه و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه بود نه در مکه؛ لذا سُوَر مدنی با سُور مکّی یک تفاوت اساسی دارد. در بین سؤال‌هایی که مربوط به بحث دیروز بود یک سؤال این بود در سوره مبارکهٴ «احقاف» که دارد این بت‌ها حرف‌های کفّار را نمی‌شنوند و اگر هم بشنوند قدرت اجابت ندارند، با آن پنج طایفه آیه‌ای که دلالت می‌کند بر اینکه هر موجودی ادراک می‌کند و انقیاد دارد هماهنگ نیست! پاسخ این است که آنها در مسیر حق حرکت می‌کنند و تسبیح‌گوی حق‌اند و آنچه بر خلاف حق است آن را نمی‌شنوند و اطاعت هم نمی‌کنند، نه اینکه درک نکنند! به دلیل اینکه در همان سوره «احقاف» آیه شش دارد: ﴿وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ﴾، همین‌هایی که ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ﴾[1] در قیامت دشمن اینها هستند، پس معلوم می‌شود که درک می‌کنند و اگر درک نمی‌کردند که دشمن کافر نبودند؛ منتها در مسیر حق حرکت می‌کنند حرف‌های باطل را نمی‌شنوند و حرف‌های مشرکان را پاسخ نمی‌دهند و مانند آن.

اما در این سوره مبارکه که به نام حضرت هست، فرمود معیار این جهان حق و باطل است. در جریان حق مستحضرید که فرمودند این عالَم، باطل بَر نمی‌دارد، لکن با دست افراد باید باطل برداشته بشود. یک وقت است انسان اسرائیلی فکر می‌کند، به موسای کلیم(سلام الله علیه) می‌گوید: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾[2] با این فکر باطل برداشته نمی‌شود و سقیفه هم‌چنان هست! اما یک وقت است که می‌گویند: «نَمُوتُ مَعَک‌»![3] اگر با این قیام با این فکر بود که «نَمُوتُ مَعَک‌» و مانند آن بود، یقیناً باطل را بالا می‌آورد و جا برای سقیفه نیست. بنای عالَم بر این نیست که خدا رایگان افراد را به بهشت ببرد یا خدا رایگان همه کارها را خودش انجام بدهد! در همین سوره مبارکه‌ای که الآن شروع شد می‌فرماید: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾،[4] «إنتصَرَ» یعنی «إنتَقَمَ». اگر خدا می‌خواست از این باطل‌گراها انتقام می‌گرفت ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾، ما غدیر را آوردیم اما آنها سقیفه را به پا کردند، شما اگر غدیری فکر بکنید سقفی‌ها را سر جایشان می‌نشانید! حرف شما همان حرف بنی‌اسرائیل است؛ بنی‌اسرائیل به وجود مبارک موسای کلیم می‌گفتند که ما همین جا می‌نشینیم، تو و خدای خودت مشکل را حلّ کنید، وقتی مشکل حلّ شد ما می‌آییم: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾، ما این‌جا می‌نشینیم! انسانی که حرف اسرائیلی می‌زند، سقیفه هم‌چنان سر جای خود محفوظ است. در همین آیه چهاری که در پیش داریم، فرمود اگر خدا بخواهد انتقام می‌گیرد، اما بنا بر این نیست که رایگان افراد را به بهشت ببرد، یک تلاش و کوششی هم لازم است! لکن آن‌جا که کار به دست خداست «و لاغیر» یعنی صحنه بعد از مرگ، آن‌گاه معلوم می‌شود که ﴿وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾،[5] آن وقت معلوم می‌شود که حق با غدیر بود یا حق با سقیفه.

«فتحصّل» که در دنیا انسان با مسئولیت باید سقیفه را از بین ببرد و غدیر را إحیا کند؛ ولی بعد از مرگ کار به دست ذات اقدس الهی است! گرچه در دنیا کار به دست خداست، ولی بشر را مکلّف کرده است، آن روز فرمان الهی صادر می‌شود که ﴿وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾.

در آغاز این سوره می‌فرماید که یک حق و یک باطل هست؛ آنهایی که کفر ورزیدند از نظر سوء فاعلی و معتقد شدند به اعتقاد بَد ﴿وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾، «صَدوا انفسهم عن سبیل الله بالإنصراف» و «صدّوا غیرهم عن سبیل الله بالصَّرف». همین که مستکبر با مستضعف این ناله‌ها را دارند که می‌گفتند: ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ﴾؛[6] آن نقشه‌های شبانه‌روزی شما ما را بیچاره کرده است! اینها« صدِّ ﴿عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾» دارند؛ هم «یصدّون انفسهم عن سبیل الله بالإنصراف» هم «یصدون غیرهم عن سبیل الله بالصَّرف»؛ البته با تبلیغ سوء و ابزار دیگر. فرمود اینها که کفر ورزیدند و از راه خدا هم منصرف شدند و هم منصرف کردند، خدای سبحان اعمال اینها را گُم می‌کند؛ یعنی اینها به دنبال نتیجه هستند، ولی عملشان گم شده است و در راه نیستند، وقتی در راه نباشند که به مقصد نمی‌رسند! ﴿فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ﴾[7] این ضلالت و گم شدن برای این است که در راه نیست، اگر چیزی در راه نباشد، هم «منقطع الاول» است و هم «منقطع الآخر»؛ نه به مبدأ مرتبط است تا بتواند به توبه برگردد و نه به معاد مرتبط است که به مقصد برسد. اگر چیزی «أبتر» بود ـ هم «منقطع الاول» بود و هم «منقطع الآخر» ـ نه راه توبه دارد و نه راه تکامل؛ راه توبه ندارد، برای اینکه در مسیر نیست تا برگردد و راه تکامل نیست برای اینکه بیراهه رفته است و ادامه بیراهه هم که کمال نیست، ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾. اما در مقابل، آنهایی که حُسن فاعلی دارند ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و حُسن فعلی دارند ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، هم مؤمن‌اند و هم کار خوب می‌کنند و برای اهمیت مسئله وحی و نبوت هم نام مبارک حضرت را «بالصّراحة» می‌برد و ایمان به آن حضرت را «بالصّراحة» لازم می‌داند که ﴿وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ﴾.

در جریان نام بردن، ذات اقدس الهی همه پیامبران را که در قرآن اسم می‌برد وقتی می‌خواهد خطاب بکند به عنوان ﴿یَا إِبْرَاهِیمَ﴾،[8] ﴿یَا نُوحُ﴾،[9] ﴿یَا مُوسَی﴾،[10] ﴿یَا عِیسَی﴾[11] اسم می‌برد، اما هرگز وجود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را با اسم صدا نمی‌زند، بلکه فقط با این عناوین ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾،[12] ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾[13] اسم می‌برد و اگر نام مبارک حضرت را می‌برد به عنوان خطاب نیست؛ چه در آن آیه‌ای که دارد ﴿مَا کَانَ﴾ حضرت ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ﴾[14] چه در این آیه دوم سوره مبارکه‌ای که به نام مبارک آن حضرت است خطاب نیست، در خطاب‌های قرآن نسبت به حضرت همه‌ با اجلال و تکریم است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾، برخلاف انبیای دیگر که فرمود: ﴿یَا إِبْرَاهِیمَ﴾، ﴿یَا مُوسَی﴾، ﴿یَا عِیسَی﴾ و مانند آن که آمده است؛ این یک اجلال و تکریمی است که ذات اقدس الهی نسبت به وجود مبارک پیامبر دارد. این ﴿وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ﴾ هم مشمول ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ است و هم مشمول ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، این ذکر خاص بعد از عام برای اهمیت آن است فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ که حُسن فاعلی است ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ و تأکید کرده در این مسئله ایمان آنها را ﴿بِمَا نُزِّلَ﴾ بر وجود مبارک حضرت که این حق است؛ یعنی آنچه بر آن حضرت نازل شده است حق است، ایمان به آنچه مبدأ فرمود حق است و عمل صالحات حق است، گروهی که این چنین هستند ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾. لازم نیست که انسان عادلِ محض باشد تا به بهشت برود، اگر این عناصر اصلی را داشت ذات اقدس الهی از لغزش‌های آنها صَرف نظر می‌کند؛ البته در برابر آن سیئات بزرگ و «حق الناس» توبه و ادای آن حقوق لازم است، در برابر معاصی صغیره هم وعده داد و فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾؛[15] اگر از لغزش‌های بزرگ بپرهیزید، لغزش‌های کوچک شما را ذات اقدس الهی می‌بخشد. مستحضرید که وعده‌های ذات اقدس دو قسم است: یک قسم به نحو موجبه کلیه است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾[16] و آن با توبه است، هیچ گناهی نیست که با توبه بخشیده نشود؛ گناه إلحاد، گناه شرک و گناه کُفر که همه این گناهان کبیر با توبه بخشیده می‌شود، این همه مُلحدان و مشرکان و کفّار و وَثَنی و صَنَمی بودند که توبه کردند و مسلمان شدند یکی شده سلمان، یکی شده اباذر، یکی شده مقداد و یکی شده کذا و کذا! این ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ که موجبه کلیه است با آن توبه همراه است؛ لذا در آیه بعد فرمود: ﴿وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ﴾[17] این برای موجبه کلیه است، «کُلُّ ذَنْبٍ یُغْفَر بِالتَّوبَةِ»؛ ما گناهی که با توبه بخشوده نشود نداریم! پرسش: الآن که فرمودید کفّار با توبه نمی‌توانند برگردند! پاسخ: بله، یعنی از آن بیراهه می‌آیند در راه، حالا که آمدند برمی‌گردند؛ با اسلام برمی‌گردند، بی‌اسلام که توبه ندارد! اگر صَنَمی، وَثَنی، مُلحد، مشرک هر کسی که بیراهه هست وقتی بیاید در راه ـ یعنی به اسلام ـ او توبه‌پذیر است و مقبول. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ این موجبه کلیه است؛ اما آنچه در سوره مبارکهٴ «نساء» دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾،[18] این برای بی‌توبه است؛ فرمود بی‌توبه، شرک اصلاً بخشوده نمی‌شود؛ اما پایین‌تر شرک بخشوده می‌شود ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾، اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ که می‌شود موجبه جزئیه؛ قضیه مهمله‌ای است که در حکم قضیه موجبه جزئیه است. حالا یک وقت است که کسی به علت داشتنِ پدر خوب، برادرِ خوب، فرزندِ شهید، یا کاری را خاندان آنها انجام دادند که این سبب بخشایش گناه او می‌شود، ما این مقدار را یقین داریم که مشیَّت الهی براساس حکمت است! این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه که فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل‌»؛[19] ای خدایی که ما با هر توسّل و با هر وسیله بخواهیم کاری که بر خلاف حکمت است انجام بدهی انجام نمی‌دهی، تمام کارهای تو حکیمانه است «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل‌»، با توسّل و با وسیله ـ معاذالله ـ کاری برخلاف حکمت بکند نیست؛ اما آن‌جا که براساس حکمت او باشد یقیناً انجام می‌دهد؛ لذا فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ بی‌توبه، اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾! بنابراین اگر گناه بخواهد به صورت یقین بخشوده بشود، تنها راه آن توبه است، هیچ گناهی با توبه مورد بی‌مهری قرار نمی‌گیرد و حتماً بخشیده می‌شود؛ چه شرک باشد و چه غیر شکر! زیرا که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾. آنچه در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ یعنی بی‌توبه! ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ این هم یعنی بی‌توبه! اگر با توبه باشد که دیگر ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ نیست! «لجمیع المذنبین» است! این‌جا فرمود: ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ﴾ سیئات اینها را، ﴿وَ أَصْلَحَ﴾ «بَال» و «قلب» و «حال» اینها را؛ اگر کسی این عناصر محوری را داشت و لغزش‌های مختصری هم در اعمال او مشهود بود، خدا آن لغزش‌های مختصر را می‌بخشد.

«فتحصّل أن هاهنا اموراً» یک: اگر کسی از گناهان بزرگ صَرف نظر کرده و لغزش‌های جزئی دارد، خدا وعده بخشش داد فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾، البته به این شرط که این ذنوب صغیره در اثر اصرار، کبیره نشوند، «لا صغیرة مع الاصرار»! اگر گناهان صغیره را فرمود ما می‌بخشیم، در صورتی است که این گناهان صغیره در اثر اصرار به صورت گناه کبیره درنیاید. دوم اینکه هر گناهی با توبه بخشوده می‌شود؛ چه گناه شرک، چه گناه الحاد، چه گناه کفر و چه گناهان دیگر ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، اما ﴿وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾. سوم اینکه بی‌توبه شرک بخشوده نمی‌شود؛ اما گناهان دیگر ممکن است که بخشوده بشود؛ ولی معلوم نیست که خدا از چه کسی صَرف نظر می‌کند ﴿مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾، این‌جا هم فرمود: ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ﴾؛ سیئات اینها را می‌پوشاند، او مّکفِّر سیئات است و قلب اینها را هم اصلاح می‌کند. تا آدم اصلاح نشود وارد بهشت نمی‌شود! مشکلاتی اگر در قلبشان هست ـ چه نسبت به توحید، چه نسبت به یکدیگر و مسائل حقوقی ـ با ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[20] باید اصلاح بشود، بعد وارد سرزمین بهشت بشوند. مردان الهی برابر سوره مبارکه «حشر» در دنیا که هستند از خدای سبحان مسئلت می‌کنند می‌گویند خدایا! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾[21] اینها کسانی‌اند زمانی که در دنیا که هستند، می‌خواهند مثل یک بهشت محدود زندگی کنند؛ یعنی آن محیط جامعه‌ آنها یک بهشت محدودی باشد؛ در بهشت هیچ‌کسی بدِ کسی را نمی‌خواهد، غیبت کسی را نمی‌کند، بدی و زشتی کسی را هم نمی‌خواهد ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾. طبق اینکه در سوره مبارکه «حشر» است، اینها می‌خواهند بهشتی زندگی کنند، می‌گویند: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ خدایا! ما برادران مؤمن و مسلمان هستیم که در این جامعه داریم زندگی می‌کنیم، در قلب ما کینهٴ احدی را قرار نده و بگذار ما خوب زندگی کنیم! اینها کسانی هستند که «فَهُم‌ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا»،[22] شبیه آنها خواهند بود؛ در دنیا هم که هستند مثل اینکه در بهشت دارند زندگی می‌کنند! اینها وعده‌های الهی است و اصلش را هم قرآن کریم براساس حق و باطل تنظیم می‌کند، فرمود: ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾، قلب اینها را اصلاح می‌کند. اگر کسی بین خود و بین خدا را اصلاح بکند، ذات اقدس الهی بین او و بین جامعه را هم اصلاح می‌کند؛ این وعدهٴ الهی است که در روایات ائمه فرمودند: «مَنْ‌ أَصْلَحَ‌ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس‌»،[23] مشکل جامعهٴ او را هم حلّ می‌کند؛ اگر کسی با خدا، از راه بندگی مستقیم به مستقیم رابطه داشته باشد!

سرّ اینکه نام مبارک حضرت را بردند، برای اینکه هم در سوره مبارکه «یس» فرمود شما در متن صراط مستقیم هستی و هم در پایان سوره مبارکه «شوری» فرمود. در سوره مبارکه «یس» که قَسم یاد کرد: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ٭ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾،[24] پس اگر در این‌جا «بالصّراحة» نام مبارک حضرت را می‌برد، برای اینکه این مسیر صراط مستقیم است. در زیارت «جامعه» هم به این اهل بیت(علیهم السلام) عرض می‌کنیم: «أَنْتُمُ‌ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ‌»،[25] وقتی وجود مبارک پیغمبر این سِمَت را دارد، آن سیزده معصوم دیگر هم براساس اینکه «إنَّکُم نورٌ واحِد» یا «أنتُم نورٌ واحِد»[26] همین سِمَت را دارند.پرسش: آیا ضمیر ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ در همین سوره را می‌شود به خود پیامبر زد؟پاسخ: نه، آنکه نازل شده و برای پیغمبر است حق است.پرسش: اسلام علوم اجتماعی به چه معنا است؟ پاسخ: وقتی که با ذات اقدس الهی در صراط این باشیم که فقط حرف او را گوش بدهیم و نه حرف خودمان را، پیام او را برسانیم و نه پیام خودمان را، اگر ـ خدای ناکرده ـ مشکلی بین ما و جامعه هست، خدا هم مقلِّب قلوب است و دل‌های ما را اصلاح می‌کند، هم مقلِّب قلوب است نسبت به آنها و دل‌های آنها را هم نسبت به ما اصلاح می‌کند و هم مشکلات جامعه را برطرف می‌کند، چون کار به دست اوست! اگر این‌طوری شد، آن وقت قلب دیگری نسبت به ما ـ اگر خدای ناکرده ـ سوء ظن داشت به حُسن ظن تبدیل می‌شود یا ما هم اگر نسبت به دیگری سوء ظن داشتیم، به حُسن ظن تبدیل می‌شود؛ این می‌شود ﴿أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾![27] در سوره مبارکه «آل عمران» فرمود: ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾،[28] بعد به وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛[29] اگر تو تمام ذخایر زمین را داشته باشی، تمام معادن زمین در اختیار تو باشد و بین اینها تقسیم بکنی و بخواهی با مال، دل‌های اینها را جمع بکنی، تازه اوّل دعواست! آن یکی می‌گوید چرا به من بیشتر ندادی! هرگز با زر و سیم نمی‌شود دل‌های مردم را به هم مرتبط کرد ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾، دل را با زر و سیم نمی‌شود مرتبط کرد، دل را با دل‌آفرین می‌شود مرتبط کرد و بست! وحدتی که در سخن او هست، اتحاد و صمیمیتی که در سخن او هست با وعده و وعید حلّ نمی‌شود، بلکه با اخلاصِ دین حلّ می‌شود. فرمود: ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾؛ ـ این در سوره مبارکه «آل عمران» است ـ فرمود این‌چنین نبود که مثلاً حالا تو با مسائل مالی و غنایم جنگی و امثال آنها بتوانی اوس و خزرجی را که سالیان متمادی درگیر بودند متّحد کنی! ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾، با مال نمی‌شود دل‌ها را به هم مرتبط کرد، دل یک امر قلبی معنوی است، چگونه شما این را می‌توانی با زر و سیم پیوند بدهی؟!پرسش: خود قرآن یکی از مخارج زکات را فرمود ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[30] است! پاسخ: بله! تا جلوی فحش آنها را بگیرید، وگرنه ألفت هست، اما اتّحاد نیست؛ جلوی دشمنی و بدرفتاری اینها را بگیرید، مقداری به آنها احسان بکنید تا اینکه در اثر این احسان مقدرای جلوی شرارت آنها کم بشود، وگرنه با اینها مشکل حلّ نمی‌شود و اینها هرگز با پول نمی‌آیند دین را یاری کنند؛ لذا فرمود الآن اینها ـ اوس و خزرج ـ آمدند صف بستند و دارند دین را یاری می‌کنند، همین اوس و خزرج مدینه شدند انصار! قرآن با کمال اجلال از مردمِ مدینه یاد می‌کند، می‌فرماید: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾؛[31] اینها مهاجردوست هستند! همین مردم غارتگر شدند مهاجردوست، همین مردم غارتگر شدند: ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾،[32] آن وقت اسلام با این ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ پیش رفت! ﴿خَصَاصَةٌ﴾ یعنی مختصاتشان؛ یعنی خودشان نیازمند هستند، فقیر هستند و این «خصاصة» آنهاست و مختص آنهاست؛ اما همین را به مهاجر می‌دهند! این اجلال و تکریمی که قرآن از مردم مدینه کرد برای همین جهت است، فرمود: ﴿یُحِبُّونَ﴾ مردم مدینه ﴿مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾، اینها با اینکه سالیان متمادی دست به غارتگری می‌زدند! این با مال حلّ نمی‌شود، این فقط با ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ حلّ می‌شود. مگر اوس و خزرج را زکات دادند تا با «مؤلفة قلوب» مشکلشان حلّ بشود؟ یا نه! با ایمان مشکلشان حلّ شد شدند و برادر یکدیگر؟ آن وقت عقد اخوّت بستند اوس و خزرج را برادر خودشان کردند و خودش هم با حضرت امیر برادر شدند و عقد اخوّت بستند. پرسش: قبل از اینکه از این بحث دور شویم، بفرمایید که فرق بین «ذَنْب» و «سَیّئه» چیست که کفّاره را با «سَیّئه» قرین قرار می‌دهد و غفران را با «ذَنْب»؟ پاسخ: در آن آیه مبارکه که فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾، چون تقابل، قاطع شرکت است و به قرینه اینکه فرمود: ﴿کَبَائِرَ﴾، معلوم می‌شود این «سَیّئه» در مقابل آن کبائر، گناهان کوچک است. فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾، ما این‌جا آن نوع تقابل را نداریم، ولی از آن‌جا می‌شود کمک گرفت؛ آن‌جا فرمود اگر از گناهان بزرگ صَرف نظر کردید، ما از سیئات شما صَرف نظر می‌کنیم؛ این تقابل نشان می‌دهد که منظور از این سیئات، گناهان صغیره است که البته با اصرار، همین صغیره می‌شود کبیره! اما این‌جا فرمود اینها عناصر اصلی را دارند؛ یعنی اعتقادشان سالم است و عمل صالح دارند؛ اما ما عدالت آنها را شرط نکردیم که صغیره هم نداشته باشند. ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ﴾، این نشان می‌دهد که به برکت همان آیه منظور از این سیئات، سیئات صغیره است نه سیئات کبیره، برای اینکه اینها خودشان ایمان دارند و عمل صالح دارند و به پیغمبر و آنچه بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است ایمان دارند، پس مشکلی ندارند مگر لغزش‌های ریزشان که ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ﴾؛ آنها را خدا می‌پوشاند؛ البته او که «کَفّار الذنوب» هست، «ستّار العیوب» هست، تا برسد به «غفّار الذنوب» بودن فاصله خیلی است؛ فعلاً اینها را می‌پوشاند، ستّار بودن مشکل را حلّ نمی‌کند، کَفّارهٴ سیئات مشکل را حلّ نمی‌کند، آن غفرانِ ذنوب، بخش وسیعی از مشکلات را حلّ می‌کند، آن رحمتِ «بعد الغفران» است که تمام مشکل را حلّ می‌کند. این امور چهارگانه در کنار هم است! یک وقت می‌گویند خدا تکفیر می‌کند، بالاتر از او «ستّار العیوب»، «ستّار الذنوب» و مانند آن است، بعد نوبت به مرحله سوم می‌رسد که او «غفّار الذنوب» است، «غفّار الذنوب» یعنی لکّه‌گیری کرده و گناهان را بخشوده است؛ اما با بخشش گناه که کسی به بهشت نمی‌رود! لذا بعد از غفران، رحمت رحیمیه شامل او می‌شود که ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾،[33] نه «إِنَّ اللَّهَ رَحِیمٌ غَفُور»! چون معمولاً غفران قبل از رحمت است؛ این لکّه‌گیری به نام مغفرت است، وقتی این پارچه را لکّه‌گیری کردند بعد رنگ‌آمیزی می‌کنند؛ بعد از اینکه این دیوار را لکّه‌گیری کردند، بعد نقّاشی می‌کنند. آن رحمت خاصه که مرحله چهارم است بعد از غفران ذنوب است، فعلاً گناهان پوشیده است و آبروی انسان محفوظ است، حالا چه وقت ظاهر می‌شود یا چه وقت اصلاً ظاهر نمی‌کند به دست اوست. ﴿کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ﴾، ولی ﴿أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ نشانه رحمت ویژه است. چرا آن گروه آن چنان‌اند که ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ و این گروه این‌چنین‌اند ﴿أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾؟ برای اینکه آنها در مسیر باطل‌ هستند و اینها در مسیر حق. در جهان یک راه است و یک بیراهه، باطل راه نیست تا ما بگوییم دو راه است که یکی راه باطل و یکی راه حق! باطل بیراهه است و یک راه در عالَم بیش نیست! چرا آن‌جا ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ و این‌جا ﴿أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾؟ برای اینکه ﴿بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که گروه اوّل است، اینها ﴿اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ﴾، باطل چیزی نیست که اینها به دنبال آن بروند، فقط خیال می‌کنند؛ مثل اینکه انسان در شب تار چیزهایی می‌بیند و خیال می‌کند مقصدی است که به دنبال آن حرکت می‌کند؛ اما وقتی که روز روشن شد می‌بیند که خبری نیست. چیزی در عالَم به نام باطل ما نداریم، این وهم و خیال ماست که چیز معدومی را موجود می‌پندارد و به دنبال آن حرکت می‌کند؛ لذا فرمود اینها به وهم شما آمده است ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ آبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾،[34] درباره اوثان و اصنام و اینها هم همین‌طور تعبیر فرمود؛ فرمود شما یک سلسله افرادی را یا اشیایی را یا سنگ و چوبی را نامی به آنها دادید و گفتید اینها «صنم»‌، «وثن»‌، «إله‌» و «ربّ» هستند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ آبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾؛ شما و نیاکانتان اسمی برای اینها گذاشتید و گفتید «ربّ»، در حالی که این اسم بی‌مسمّاست! گفتید اینها «آلهه»‌ و «ارباب»‌ هستند، الفاظ را گفتید و مفاهیم را در ذهن ترسیم کردید؛ اما این اسما زیرش خالی است! شما هر چه به بتکده بروید، سری به بتکده بزنید و این بت‌ها را ببینید، کلمه «ربّ» را بخواهید مصداق پیدا کنید ندارید! کلمه «إله» را بخواهید مصداق پیدا کنید ندارید! ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾، این ﴿أَسْماءٌ﴾ یعنی أسمای بدون مسمّا! ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾؛ هیچ مسمّایی ندارد! وقتی وارد بتکده شدید می‌بینید سنگ است و گِل یا سنگ است و چوب، این الفاظ و این مفاهیم زیرش خالی است، وقتی زیرش خالی است شما به دنبال هیچ حرکت کردید، وقتی هم که بیدار شدید دستتان خالی است! این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»،[35] یکی از تعبیرات و معانی آن همین است؛ انسانی که خواب می‌بیند، در عالَم خواب خیال می‌کند که فلان مقام را دارد، فلان منصب را دارد، فلان باغ و فلان راغ را دارد، وقتی بیدار شد دستش خالی است و چیزی نیست؛ خیلی‌ها هم هستند که خواب می‌بینند چیزی دارند؛ اما در هنگام احتضار می‌فهمند که دستشان خالی است. چرا هنگام احتضار می‌بینند دستشان خالی است؟ معلوم می‌شود که این هفتاد ـ هشتاد سال در خواب بود! اگر واقعاً این برای او بود باید به همراهش ببرد! الآن می‌بینید که هیچ خبری نیست و فقط یک کفن را حق دارد. فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، «عند الموت» معلوم می‌شود دست او خالی است. خیلی‌ها هستند که خواب می‌بینند فلان‌جا رفتند، فلان مقام را دارند، فلان منصب را دارند، فلان میز را دارند، فلان پُست را دارند، فلان اتومبیل را دارند، ولی وقتی صبح از بستر خودشان بیدار شدند می‌بینند که دستشان خالی است! خیلی‌ها هم هستند که الآن اینها را دارند و خیال می‌کنند اینها برای اینهاست، ولی «عند الاحتضار» می‌بینند که دستشان خالی است «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، بنابراین اینها به دنبال باطل هستند؛ این تشبیه نیست این تحلیل است، فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَبِّهِمْ﴾؛ حق از ناحیه خداست، چون ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[36] حق محض اوست ﴿وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ﴾.

﴿وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾، ذات اقدس الهی دو اصل کلّی را ذکر فرمود، هم تفسیرش را ذکر کرد، هم تحلیل عقلی را با مَثَل بیان کرد. این مَثل‌های قرآن کریم دو سهم دارد: یکی اینکه دامنهٴ مطلب را پایین می‌آورد تا در دسترس ما قرار بگیرد و سطح فکر ما را بالا می‌برد تا هم‌سطح آن مطالب پایین آمده قرار بگیرد تا بفهمیم. اگر ما بالا نیاییم و آن مطلب هم تنزّل نکند، یک مطلب عرشی را فقط آن «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌»[37] می‌فهمد. اگر قلب «عَرْشُ‌ الرَّحْمَن» است، آن مطالب عرشی را می‌فهمد، وگرنه توده مردم آن مطالب بلند را چگونه می‌فهمند؟! این دو کار را قرآن می‌کند: یکی با یک سلسله ابزار و علوم مدرسه‌ای دست فهم ما را قدری بالا می‌آورد، مقداری هم با تنزّل‌های ادبی دامنه مطلب را پایین می‌کشد، وقتی هم‌سطح شدند آن وقت ما می‌فهمیم؛ فرمود ما این تحلیل را انجام دادیم. سرّ اینکه درباره گروه اوّل گفتیم: ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ و درباره گروه دوم گفتیم: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾، این است که گروه دوم به دنبال حق‌ هستند و حق ثابت است، گروه اوّل به دنبال باطل‌ می‌باشند و باطل امر معدوم است، چون چیزی در خارج ما به نام «الباطل» نداریم! اگر گفتند که «هذا باطلٌ» این قضیه، قضیهٴ «موجبه معدولة المحمول» است، قضیه «موجبه محصّله» نیست! اگر گفتند «زیدٌ جاهلٌ»، این یک قضیه «موجبه محصّله» نیست، «زیدٌ عالمٌ» قضیه «موجبه محصّله» است! اما «زیدٌ جاهلٌ»، «زیدٌ فقیرٌ»، «زیدٌ فاسقٌ» یا «زید أعمی» این حرف سَلب در درون محمول جاسازی شده است! گاهی حرف سَلب بیرون محمول است، مثل اینکه «زیدٌ غیر بصیرٍ» یا «زیدٌ غیرُ عالِمٍ» که این می‌شود «موجبه معدوله»؛ یک وقت حرف سَلب در درون محمول نهادینه می‌شود، مثل «جاهل»، «جاهل» که امر اثباتی نیست! «جاهل»، «فاسق»، «فقیر»، «أعمی» این‌طور است؛ باطل هم همین‌طور است! اگر گفتیم «هذا باطلٌ» این قضیه «موجبه معدولة المحمول» است؛ یعنی در درون این محمول یک حرف سلب نهادینه شده، باطل یعنی «مَا لَیسَ بِحَق»، چون این‌چنین است حق در جهان، حق یعنی ثابت و چیزی که نیست دیگر ثابت نیست!


[1] احقاف/سوره46، آیه5.
[2] مائده/سوره5، آیه24.
[3] الأمالی، الشیخ الصدوق، ص406 و 407.
[4] محمد/سوره47، آیه4.
[5] یس/سوره36، آیه59.
[6] سبأ/سوره34، آیه33.
[7] یونس/سوره10، آیه32.
[8] هود/سوره11، آیه76.
[9] هود/سوره11، آیه32.
[10] بقره/سوره2، آیه55.
[11] آل عمران/سوره3، آیه55.
[12] انفال/سوره8، آیه64.
[13] مائده/سوره5، آیه41.
[14] احزاب/سوره33، آیه40.
[15] نساء/سوره4، آیه31.
[16] زمر/سوره39، آیه53.
[17] زمر/سوره39، آیه54.
[18] نساء/سوره4، آیه48 و 116.
[19] معارف الصحیفه السجادیه، علاء الحسون، ج1، ص135.
[20] اعراف/سوره7، آیه43.
[21] حشر/سوره59، آیه10.
[22] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج10، ص133.
[23] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌8، ص307.
[24] یس/سوره36، آیه1 و 4.
[25] من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص613.
[26] کتاب الغیبة، محمدابراهیم النعمانی، ص93.
[27] انفال/سوره8، آیه63.
[28] آل عمران/سوره3، آیه103.
[29] انفال/سوره8، آیه63.
[30] توبه/سوره9، آیه60.
[31] حشر/سوره59، آیه9.
[32] حشر/سوره59، آیه9.
[33] بقره/سوره2، آیه173.
[34] یوسف/سوره12، آیه40.
[35] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج‌69، ص306.
[36] لقمان/سوره31، آیه30.
[37] بحار الأنوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج‌55، ص39.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی بود داداش

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی