display result search
منو
تفسیر آیات 32 تا 39 سوره شوری

تفسیر آیات 32 تا 39 سوره شوری

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 98 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 39 سوره شوری"
- خداوند جهان را براساس نظام علّی و معلولی خلق کرده است؛
- احکام شرعی منحصراً از ذات اقدس الهی است؛
- ملت ستم‌پذیر را خدا با هیأت حاکمه ستمگر یک‌جا به آتش می‌برد!






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ (32) إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33) أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَن کَثِیرٍ (3٤) وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِن مَحِیصٍ (35) فَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْ‌ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36) وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37) وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (38) وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39)﴾

سوره مبارکه «شوریٰ» که در مکّه نازل شد و عناصر محوری آن اصول دین است، بعد از بیان توحید و نبوّت، گاهی به مسئله ربوبیت و آیات الهی می‌پردازد. از آیه 29 به بعد که فرمود: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، به بخشی از خالقیت و ربوبیتِ الهی اشاره شد. در آیه 32 می‌فرماید: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ﴾؛ از نشانه‌های ربوبیت ذات اقدس الهی، کشتی است که در دریا در اثر راهنمایی‌ها و کمک باد حرکت می‌کند.

خداوند جهان را براساس نظام علّی و معلولی خلق کرده است و مصالح ساختمانی عالَم هم حق است؛ این دو مطلب را قرآن کریم با آیات متفاوت بیان می‌کند. آن مطلب اوّل را که جهان براساس نظام علّی و معلولی است، در سوره مبارکه «قمر»[1] و مانند آن بحث می‌کند که ـ إن‌شاءالله ـ خواهد آمد، ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‌ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾؛[2] امّا اینکه نظام عالَم بر حق استوار است و مصالح ساختمانی جهان، حقیقت است، آن را زیاد بیان می‌کند؛ گاهی به صورت موجبه، گاهی به صورت سالبه، گاهی به عنوان نفی باطل و گاهی به عنوان اثبات حق که ما عالَم را به حق خلق کردیم، همان حق «مخلوق به» است که در بعضی از کتاب‌های اهل معرفت است، همین است. حقّی هم مربوط به خود خدای سبحان است: ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾[3] که آن حق مقابل ندارد و اگر در برابر آن حق چیزی به عنوان باطل یاد شد، آن باطل به معنی عدم است، چون حق به معنای «الله» مقابل ندارد؛ زیرا هستی محض تنها چیزی که مقابل اوست عدم است، امّا حقِّی که عالَم با او ساخته شد، آن مقابل دارد و آن باطل هست. فرمود ما عالَم را به حق خلق کردیم، یک؛ باطل در کار نیست، دو؛ لهو و لعب و بازیچه در کار نیست، سه؛ ما هم بازیگر نیستیم «مَا کُنّا لاَعِبِینَ»،[4] چهار؛ این نظام حق است و چون این نظام حق است، اگر کسی کار باطلی انجام دهد این نظام پَس می‌زند؛ یعنی همان‌طوری که دستگاه گوارش انسان براساس سلامت است و اگر غذای مسمومی وارد دستگاه گوارش شد، این معده و روده و امثال آن اینها را بالا می‌آورند، این نظام هستی هم حق باطل را پَس می‌زند. در هر پاراگراف تاریخی سرانجام حق پیروز است و باطل جایی در عالَم ندارد.

قرآن کریم آن مسئله علّیت را به زبان‌های گوناگون بیان می‌کند. در روایتی امام صادق(علیه السلام)، فرمود: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب‌»؛[5] هیچ چیزی در عالَم جاری نمی‌شود، مگر از راه نظم علّی و معلولی. اگر شیئی صادر اوّل بود، علّت آن خودِ خداست و اگر چیزی جزء صوادر میانی و پایانی بود، عللِ او موجودات قبلی‌ هستند. اگر گفته شده که خدای سبحان برابر بعضی از آیات این پرنده‌ها را در هوا نگه می‌دارد ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلاّ الرَّحْمنُ﴾،[6] معنایش این نیست که پرنده‌ها را از راه غیب بدون واسطه نگه می‌دارد، امساک پرنده‌ها که از سنخ صادر اوّل نیست که خدای سبحان آنها را بلاواسطه نگه بدارد! آن ارواح مطهّر انبیا و روح مطهّر عقل کلّ این‌چنین است که اینها را خدا بلاواسطه انجام می‌دهد، امّا همه مجاری امور را با واسطه انجام می‌دهد؛ منتها علل فاعلی، یک؛ علل قابلی، دو؛ پیوند فاعل‌ها، سه؛ پیوند قابل‌ها، چهار؛ تحکیم رابطه بین فاعل و قابل، پنج؛ همه اینها نظم عمیق علمی است که ناظم آن «الله» است. به طریقی جاذبه را آفرید که با فشار خاصی از هوا تحت قَهر قرار می‌گیرد؛ به طریقی هوا را آفرید که فشارپذیر است؛ به طریقی پرنده‌ها را آفرید و هدایت می‌کند که اینها با بال‌زدن‌ها، بخشی از هواها را پایین ببرند تا نیرو بگیرند در اثر این فشار متقابل و حرکت را ادامه بدهند.

جمله کوتاه که وجود مبارک موسای کلیم در سوره «طه» دارد، به سه نظام از نظام‌های عقلی اشاره کرده است، وقتی فرعون گفت خدای شما کیست؟ فرمود: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾؛[7] خدای ما آن است که این سه نظام را آفرید: ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ کانَ تامّهٴ آنها، یک؛ خلق آنها را، هماهنگ کردنِ آنها را و اسباب رشد آنها را به آنها داد که نظام داخلی است، دو. ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ﴾؛ یعنی «خَلَقَهُ و أعطَی خَلْقَهُ»؛ هر چیزی هستی او و کانَ تامّهٴ او را خدا داد، یک؛ ساختار داخلی او را هماهنگ کرده که بتواند به مقصد برسد، دو؛ راه را هم نشان داد که با پیمودنِ آن راه به مقصد برسد، سه؛ ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾؛ یعنی «هَدیَ کلُّ شَیء إلی مَقصَدِه و غایَتِه»، این جمله کوتاه نظام فاعلی و داخلی و غائی را بیان کرده است.

بنابراین اگر در جریان کشتی‌هاست، سطح آب را طوری تنظیم کرده که کشتی‌پذیر است و بادها را هم مشخص کرده که از کجا برخیزد؛ این اوّل یک نسیم است، بعد این را می‌پروراند و به صورت باد درمی‌آورد، بعد تُندباد می‌کند، بعد ابر تولید می‌کند، بعد ابر را رهبری می‌کند، ابر را تلقیح می‌کند، ازدواج این ابرها صورت می‌گیرد، باردار می‌شوند، از بالا این ابرها را به وسیله باد که رسالت الهی را به عهده دارند رهبری می‌کند: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[8] که بادها برای تلقیح گیاه‌ها و ابرها سهم مؤثّری دارند، این از برنامه‌های رسمی بادها در فضاست؛ امّا در دریا آب را به شیوه‌ای خلق کرد که کِشتی‌پذیر است و هواها را به طریقی خلق و هدایت کرد که کشتی‌ها را از جایی به جای دیگر رهبری کند. یک وقت است که قهر الهی تعلّق می‌گیرد که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾؛[9] از هر جایی خدای سبحان اینها را گرفتار تُندباد کند که حرف دیگری است؛ ولی نظم اساسی این است که این بادها از جایی شروع می‌شود و این‌چنین نیست که گاهی از شرق، گاهی از غرب، گاهی از شمال و گاهی از جنوب باشد؛ این راه‌ها را از قبل شروع می‌کند، بعد وقتی اینها کامل شدند، رهبری ابرها را در آسمان و راهنمایی کشتی‌ها را در دریا به عهده می‌گیرد که فرمود یکی از نشانه‌های تدبیر الهی جریان کشتی‌ها در دریاست. آن روز که مسئله موتور و برق و امثال آنها نبود، اینها با یک راهنماهای آسمانی که ﴿وَ عَلامّاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ﴾،[10] اصلاً بهترین وسیله برای شناسایی سفرهای دریایی و صحرایی همین ستاره‌ها بودند! اینها با ستاره‌ها راه‌ها تشخیص می‌دادند، الآن هم با همین ستاره‌ها تشخیص می‌دهند که چقدر به قطب نزدیک هستند، چقدر از قطب دور هستند، چقدر به استوا نزدیک‌ هستند یا چقدر از استوا دور می‌باشند، این چراغ‌ها را منظّم در آسمان‌ها ردیف کرد و این بادها را هم منظّم، این کشتی‌ها را هم منظّم و این آب‌ها را هم منظّم که این می‌شود: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب‌» و این عامل غیبی است، این براساس گزاف و گُتره نیست، این براساس نظم دقیق فیزیکی و ریاضی است. یک رهبری متافیزیکی این فیزیک و ریاضی را تنظیم می‌کند؛ لذا فرمود ما هستیم که پرنده‌ها را در آسمان نگه می‌داریم، ما هستیم که کشتی‌ها را در دریا نگه می‌داریم. این نظم عمیق و عَریق علمی که صدها دانشمند بعد از گذشت صدها سال تازه گوشه‌ای از اسرار کشتیرانی یا پرنده‌های هوا را کشف کردند. فرمود: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ﴾ همین کشتی‌هاست که جاری در «بَحر» هستند و مثل کوه و «أَعْلاَم» می‌باشند؛ علامت‌هایی هستند که روی دریا قرار دارند. در قرآن از ابرها به عنوان کوه یاد کرده است؛ در سوره مبارکه «نور» گذشت که ما از کوه‌هایی که در آسمان است ـ آسمان نه، «سماوات» آن‌جا تعبیر ندارد، «سماء» دارد و «سماء» یعنی فضا، از کوه‌هایی که در آسمان هست نه آسمان‌ها! از فضا و هوا به «سماوات» تعبیر نمی‌کند، بلکه به «سماء» تعبیر می‌کند «مَا عَلاک فَهُو السّماء» ـ از آسمان شما ما باران نازل می‌کنیم که ﴿وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ﴾؛[11] این تگرگ‌ها و مانند اینها را ما از همان آسمان‌های شما، یعنی فضای «سماوی» شما نازل می‌کنیم. از این ابرها تعبیر به «جبال»، کوه و «عَلَم» می‌کند؛ کشتی تعبیر به «عَلَم» شده که «أَعْلاَم» است، مثل کوه‌هاست و مثل علامت‌هاست که برجستگی دارد، ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ﴾.

رهبری این کشتی‌ها را چه کسی به عهده می‌گیرد؟ باد، باد رسالت الهی را به عهده دارد، این‌چنین نیست که خودبه‌خود به دنیا پیدا شود، یک؛ یا خودبه‌خود حرکت کند، دو؛ این نظم دقیق ریاضی که بشر بعد از گذشت قرون تازه به گوشه‌ای از آنها راه پیدا کردند، باد آن چیزی نیست که بفهمد، گنجشک آن موجودی نیست که بفهمد چقدر پر بزند چقدر هواها را پایین فشار دهد تا نیروی عکس‌العملی بگیرد و چقدر حرکت بکند، این ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾[12] اوست! فرمود هر چیزی را او آفرید و هر چیزی را او دارد رهبری می‌کند. اگر یک چیز ساده‌ای بود، با گذشت صدها سال چرا گوشه‌ای از این راز و رمز را تازه بشر فهمید؟! معلوم می‌شود که یک نظم دقیق علمی است که ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلاّ الرَّحْمنُ﴾،[13] این‌جا هم فرمود که هیچ‌کسی این کشتی‌ها و رهبری کشتی‌ها را به وسیله باد که رسالت الهی را به عهده دارند به عهده نمی‌گیرد، مگر خدا!

اگر خدا بخواهد که به کسی آسیب برساند، یعنی او را تنبیه کند ﴿یُسْکِنِ الرِّیحَ﴾، چون این «رِیح» و باد رسالت الهی را به همراه دارد و اگر رسول خداست، هرگز بدون اذن «مُرسِل» خود حرکت نمی‌کند. ﴿إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ﴾؛ یعنی «إِن یَشَأْ سُکونَة الرِّیح» را، این بادها آرام می‌شوند و وقتی آرام شدند ﴿فَیَظْلَلْنَ﴾؛ یعنی «یَصَرنَ»، «ظَلَّ» یعنی «صَارَ». ﴿فَیَظْلَلْنَ﴾ این «جواریح» و کشتی‌ها، ﴿رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾؛ ساکن و آرام روی همین آب می‌مانند. بین این کشتی، فضای کشتی، حجم کشتی و وزن کشتی چقدر باید باشد که فرو نرود؟ چون اگر بیشتر بود فرو می‌رود و کمتر بود فرو نمی‌رود و مانند آن. در این حال که باد ساکن شد، این کشتی‌ها روی دریا می‌مانند، ﴿فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾؛ یعنی «بَحر». فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ﴾؛ یعنی نظم دقیق ریاضی نشانه خردمندان است؛ لذا آنها اگر فیض الهی را دیدند شاکر هستند و اگر نشانه قَهر را دیدند صابر می‌باشند: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ﴾، در حالی که دارند نشانه عذاب را می‌بینند و ﴿شَکُورٍ﴾، در حالی که دارند نشانه نعمت را می‌بینند. این ﴿صَبَّارٍ﴾ بودن و ﴿شَکُورٍ﴾ بودن، در اثر آن رخدادهای سنگین است؛ اگر حادثه خیلی سخت باشد، می‌گویند باید ﴿صَبَّارٍ﴾ باشی یا نعمت خیلی زیاد باشد، می‌گویند باید ﴿شَکُورٍ﴾ باشی یا اگر عادی باشد که می‌گویند «صابر» و «شاکر» باشید. وجود مبارک موسای کلیم وقتی آن کار سنگین را می‌خواست انجام دهد، در همان اوّل سوره مبارکه «ابراهیم» دارد که موسی فرمود این کار را انجام بدهید: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ﴾.[14]

اگر خدای سبحان بخواهد که نعمتی برساند ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ﴾، این بخش نعمت؛ اگر بخواهد امتحان کند که ﴿إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَی ظَهْرِهِ﴾؛ اگر بخواهد تنبیه کند و انتقام بگیرد ﴿أَوْ یُوبِقْهُنَّ﴾؛ «اُوبَق» یعنی «أهلَکَ»، یا این کشتی‌ها را در هم می‌کوبد و غرق می‌کند، چرا؟ ﴿بِمَا کَسَبُوا﴾، این سرنشینان تبهکارشان که مثلاً دزدان دریایی هستند، در اثر سیئاتی که کسب کردند «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ»، خدا «ایباق» می‌کند؛ یعنی «إهلاک» می‌کند و این کشتی‌ها را غرق می‌کند، امّا ﴿وَ یَعْفُ عَن کَثِیرٍ﴾؛ از بسیاری از لغزش‌ها ذات اقدس الهی می‌گذرد و عفو می‌کند. این کلمه ﴿یَعْفُ﴾ در این قسمت‌ها چند بار تکرار شده است که در بعضی از قسمت‌ها مجزوم است و در بعضی از قسمت‌ها مرفوع می‌باشد. پرسش: اگر کشتی‌ها مسیرشان در یک جهت باشد، باد اینها را می‌برد؛ اگر در مقابل هم باشند؟ پاسخ: اینها سعی می‌کنند بشناسند که باد چه زمانی از شرق به غرب می‌آید و چه زمانی از غرب به شرق می‌آید یا «بالعکس»، این‌چنین نیست که اینها نشناخته حرکت کنند، کشتیرانی یک آزمون دریانوردی می‌خواهد که می‌دانند چه روزهایی و چه علامتی با چه نشانه‌هایی باد از غرب حرکت می‌کند و چه روزهایی از شرق حرکت می‌کند، این هم یک فنّ است. در آیه مبارکه 25 در آن‌جا ﴿یَعْفُو﴾ مرفوع است و در آیه سی هم ﴿یَعْفُو﴾ مرفوع است؛ امّا در این‌جا ﴿یَعْفُ﴾ مجزوم است، برای اینکه عطف بر «یُوبِقْ» است: ﴿أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا وَ یَعْفُ﴾، این ﴿إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ﴾ که مجزوم است «إِن یَشَأْ یُوبِقْ» که مجزوم است و «إِن یَشَأْ یَعْفُ» که مجزوم است، این‌جا ـ آیه 34 ـ ﴿یَعْفُ﴾ مجزوم است و در آن دو آیه مرفوع است. ﴿وَ یَعْفُ عَن کَثِیرٍ﴾؛ از بسیاری از لغزش‌ها ذات اقدس الهی عفو می‌کند. چرا این کارها را می‌کند؟ ﴿وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾، این عطف بر محذوف است؛ یعنی «لیَنتَقِمَ الله سبحانه و تعالی من بعض» تا خدا امتحان بگیرد و تا دیگران بفهمند که حسابی در عالَم هست! ﴿وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِن مَحِیصٍ﴾؛ اینها هیچ پناهگاه و ملجأیی ندارند! یک قدرت در عالَم دارد اداره می‌کند، گرچه از بسیاری از لغزش‌های اینها صرف نظر می‌کند. پس این ﴿یَعْلَمَ﴾ که منصوب است معطوف است بر «لیَنتَقِمَ» و مانند آن که محذوف است «لیَنتَقِمَ الله کذا و کذا» ﴿وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِن مَحِیصٍ﴾؛ هیچ پناهگاهی ندارند. بعد خطاب می‌کند که آنچه نزد شماست یک امر دنیایی است، عمده آن است که شما باید بدانید که بشر مهاجر است و هرگز با مرگ از بین نمی‌رود: ﴿فَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْ‌ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾، این تمتّع و لذّت و بهره زودگذر دنیایی است و شما در مسافرخانه‌ هستید، امّا ﴿وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾. در سوره مبارکه «نحل» فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾؛[15] چیزی که نزد شماست از بین می‌رود، چیزی که «عنداللّهی» است ثابت است و شما در هجرت خود به «عنداللّهی» بودن می‌رسید؛ «الی الله» رجوع می‌کنید، به مقام قُرب الهی یا سرانجام به محکمه الهی رجوع می‌کنید و می‌مانید، اگر «عنداللّهی» شدید می‌مانید! همه قافله‌های بشری در قیامت به مَشهد و محضر ذات اقدس الهی رجوع می‌کنند که این می‌شود «عنداللّهی»؛ لذا مرگ در آن‌جا راه ندارد. ﴿فَمَا أُوتِیتُم﴾، این «ما» چون شرط در او تضمین شده است، جزای او با «فاء» آمده است: ﴿فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾؛ امّا ﴿وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾، این تقابل نشان می‌دهد آنچه نزد شماست خَیر نیست، اینها وسیله آزمون است! ﴿وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَی﴾، ﴿أَبْقَی﴾ بودنش از سوره مبارکه «نحل» استفاده شد که ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾، امّا خَیر بودن آن هم از این آیه استفاده می‌شود. ﴿أَبْقَی﴾ و خیر برای چه کسی است؟ در برابر ﴿یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾ آن تنبیه بود، امّا در برابر ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ که اوصافی را برای مؤمنین ذکر می‌کند، این ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَی﴾ برای کسی است که واجد این شرایط می‌باشد. آن وقت جامعهٴ متمدّن اسلامی را شرح می‌دهد که چه کسانی هستند و چگونه این جامعه را سامان بخشیدند. ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ که حُسن فاعلی است و عقیده‌مند هستند، ﴿وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ که حُسن فعلی است متوکّل بر خدا هستند، تکیه‌گاهشان خداست و اساساً معنایش این نیست که یک بخشی را خودشان را انجام می‌دهند و بخشی را «الله» که تلفیقی از توحید و شرک باشد، در همه کارها متوکّل‌ هستند و این‌طور نیست که خودشان را مستقل ببینند و بگویند بخش توسّل برای ما و بخش توکّل را ما با خدا قسمت می‌کنیم، نه خیر! کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی دارد تدبیر می‌کند، منتها برخی به صورت توسل برخی به صورت توکّل، همه اینها مجاری فیض ذات اقدس الهی‌ هستند. ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ باید عقیده طیّب و طاهر داشته باشند، یک؛ ﴿وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ در همه امور، دو؛ ﴿وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ﴾ معصیت‌های بزرگ نمی‌کنند، سه؛ حالا اکثری مردم این‌طور نیست که عادل باشند، همین که گناهان کبیره را ـ إن‌شاءالله ـ ترک کنند، از گناهان صغیرهٴ اینها ذات اقدس الهی می‌گذرد؛ زیرا وعده داد که ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾.[16] سیّئه اگر مطلق ذکر شود، هم کبیره را شامل می‌شود و هم صغیره را؛ امّا چون تفصیل قاطع شرکت است، اگر در مقابل کبیره قرار بگیرد، منظور از این سیّئه، سیّئهٴ صغیره است ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾. این‌جا سیئات حتماً صغیره است، برای اینکه کبیره را خود آنها ترک کردند، پس براساس وعدهٴ الهی سیئات صغیره در صورت ترک سیئات کبیره بخشوده می‌شود. این‌جا هم فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ﴾، «فواحش» هم جزء ذکر خاص بعد از عام است و این هم چون گناهی است خیلی عریق، عمیق و زشت از آن به فواحش یاد شده است و اینها کسانی‌ هستند که ﴿وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ﴾؛ اینها در هنگام غضب عفو و مغفرت را مقدّم می‌دارند.

در بحث‌های قبلی آیاتی گذشت که جامعه اسلامی و متمدّنان دینی اینها کسانی‌ هستند که قدرت انتقام خودشان را برای برون‌مرزی دارند، در درون مرز اگر بین خود شیعه‌ها، بین خود مسلمان‌ها و بین خود مؤمنین اختلافی باشد، اینها با دشمنشان نمی‌جنگند، بلکه با دشمنی می‌جنگند؛ بَد را از پا درنمی‌آورند، بلکه بدی را از پا درمی‌آورند ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾،[17] نه «یدرءون السیّئ»، نه دوست بد، رفیق بد و مؤمن بد را از پا دربیاورند، اینها سعی می‌کنند با اخلاق زندگی کنند. در برابر بیگانه‌ها فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»؛[18] ـ این بیان نورانی حضرت امیر است ـ فرمود: هر سنگی که چه از شرق و چه از غرب آمد آن را به همان‌جا برگردانید! یک ملت ستم‌پذیر نباشید! عفو و اینها جای خاص خودش را دارد، عفو برای درون‌مرزی است، در برون‌مرزی اگر کسی تجاوزی به گوشه‌ای از مرزهای شما کرد، «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»؛ فرمود: مبادا گوشه‌ای از گوشه‌های مملکت شما سنگی بیاید و شما آرام باشید! عفو و احسان و مانند اینها برای برون‌مرزی نیست، در کشورتان باید با عزّت و استقلال زندگی کنید، امّا در درون مرز با بدی بجنگید، نه با بد! ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، نه «السیّئ»! نه آدم بد! بدی را بردارید! ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، این آیه غیر از آن آیه اوّلی است، دستوری هست که شما با خوبی بدی و اختلاف را برطرف کن، نه طرف مختلِف را! طرفی که با شما اختلاف دارد، سعی می‌کنید او را از پا دربیاورید؟! اینکه کار اسلامی نیست! سعی بکن اختلاف را از بین ببر! ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾، آن وقت ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ﴾؛[19] آن وقت آن دوست خوبی برای شما خواهد شد! دوبار که شما گذشت کنید، او دوست «حَمِیم» خواهد شد! «حَمِیم» مثل «حمّام»؛ یعنی دوست گرم، «صَمیم» یعنی پُر، این سنگ سخت را که سبک نیست می‌گویند صخرهٴ صمّاء، کسی که «ثقل سامعه» پیدا کرده و چیزی در گوش او نفوذ ندارد را می‌گویند «أصم»، دوست صمیمی یعنی دوستی که درون‌پُر است و چیز خلاف در او نیست. فرمود اگر شما بدی را از پا درآوردید، ﴿فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ﴾، قبلاً «عَدُو» بود، الآن می‌شود «وَلِیّ»، «حَمِیم» هم هست، «حمّام» هم هست، گرم هم هست و دوست گرمی می‌شود.

پس وظیفه ما در درون‌مرزی برداشتن اختلاف و بدی است و رسالت ما در برون‌مرزی دفاع است. بین «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء» و بین ﴿وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾، همان فرق بین درون‌مرزی و برون‌مرزی است. آن بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «لَا یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیل‌»[20] همین است! «ضَیم» یعنی ستم‌پذیری، هیچ ملت آزاده و عزیزی ستم‌پذیر نیست! فقط ملتِ ذلیل و زبون است که زیر بار ظلم می‌رود. پرسش: آیا مرزهای جغرافیایی منظور است یا مرزهای اعتقادی؟ پاسخ: بله، مرزهای دشمنی، اسلام که با اسلام مرز ندارد، اسلام با بیگانه مرز دارد. ممکن است کشوری مثل آل‌سعود به ظاهر مسلمان باشد و یک کشور مسلمان مظلومی را مثل یمن را در هم بکوبد، پس اسلام شناسنامه‌ای نه! کشوری که واقعاً یک کشور اسلامی باشد، دیگر مرزی نیست. ﴿وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ﴾ که این برای درون‌مرزی است. ﴿وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ﴾؛ دعوت‌ها و ندای الهی را پاسخ مثبت می‌دهند: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾؛[21] مردان الهی و جامعه ایمانی دستور الهی را لبّیک می‌گویند. ﴿وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾؛ این ذکر اعمال مهم است بعد از ذکر اصل اعتقاد، ﴿وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾؛ امر جامعه اسلامی و متمدّن با مشورت پیش می‌رود، مستحضرید که نفرمود «أَمْرُ اللهِ شُوریَ بَیْنَهُمْ»، ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[22] باید از طرف خدا بیاید، احکام شرعی، مسائل اعتقادی و مانند اینها «أَمْرُ اللهِ است که ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾، امّا امر مردم که چگونه شهرشان را بسازند، کجا خیابان‌کشی کنند، کجا یکطرفه شود، کجا دوطرفه شود، کجا بلوار شود و کجا فلان بیمارستان قرار بگیرد، اینها «امر النّاس» است و «امر النّاس» با مشورت باید انجام شود؛ امّا «امر الله» با مشورت و استخاره و مانند اینها نیست، «امر الله» یعنی احکام شرعی و احکام شرعی هم منحصراً از ذات اقدس الهی است. پس «امر الله» براساس ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾ فقط از ناحیه وحی است، امّا امر مردم که چگونه کشور خود را اداره کنند که به موضوعات برمی‌گردد و نه به احکام، این با مشورت حل می‌شود؛ احترام گذاشتن به افکار جامعه باعث نیّت خوب و وِداد ملّی است. ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾، احترام گذاشتن به افکار دیگران، باعث انسجام و وحدت است؛ بی‌اعتنایی به افکار و آرای دیگران سرانجام جامعه را می‌رنجاند. ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾، قبلاً هم بیان شد که ما فقر اقتصادی در اسلام نداریم، امّا فقر طبیعی یک امر طبیعی است! مادامی که ما در دنیا زندگی می‌کنیم فقر طبیعی داریم؛ کودک داریم، بیمار داریم، فرتوت و تصادفی داریم، ما یک دنیایی داشته باشیم که اینها در آن نباشد که دیگر دنیا نیست! پس فقر طبیعی امر قطعی است، امّا فقر اقتصادی نداریم، چون برای همه بودجه مشخص شده است! آن‌که خدای سبحان به دیگری داد ـ در آیات سوره مبارکه «نور» بود خواندیم ـ فرمود: ﴿آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾؛[23] حواستان جمع باشد! ما به شما دادیم، این «مال الله» است! این «مال الله» را که به شما دادیم را به این مستمندان بپردازید.

یک بیان نورانی از حضرت امیر است که فرمود: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»؛[24] فرمود اگر شما یک وقت گرفتار شدید، دَینی دارید و مشکل مالی دارید، صدقه بدهید که این ده برابر می‌آید! ما اینها را باور نکردیم که کار به دست دیگری است. فرمود هر وقت کمبودی دارید و وضع شما قدری ضعیف شد، فوراً صدقه بدهید. صدقه غیر از هدیه است، صدقه غیر از هبه است، صدقه غیر از بخشش رایگان است، صدقه عقد است! ایجاب دارد، قبول دارد، قصد قربت دارد و مثل نماز است! صدقه نظیر مال دادن و کمک کردنی که فلانی بیچاره است، از آن سنخ نیست و تا قصد قربت نشود، صدقه نیست؛ مثل نماز، تا در نماز قصد قربت نشود که نماز نیست! صدقه عقد «واجب الوفاء» است و گرفتن جایز نیست، این نظیر هبه نیست که بشود پس گرفت. صدقه عقد است، یک؛ عقد لازم هم هست، دو؛ مثل هبه نیست که عقد جایز باشد، سه؛ در هبه قصد قربت شرط نیست، چهار؛ این عبادت است و مثل نماز است؛ خدایا! به فرمان تو و «قُرْبَةٌ إِلَی اللَّه‌» دارم صدقه می‌دهم. شما گفتی صدقه بده، من هم می‌گویم چشم! این می‌شود صدقه! وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ««إِذَا أَمْلَقْتُمْ»؛ وقتی مشکل مالی پیدا کردید، مگر نمی‌خواهید تجارت کنید و سود ببرید؟! بهترین تجارت، تجارت با خداست «فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة». این نهج‌البلاغه باید حداقل در کفِ دست ما باشد، حالا آن شروح دقیق آن از خیلی‌ها توقع نیست؛ ولی یک دور نهج‌البلاغه باشد در دست همه ما باشد، چون آداب زندگی به ما یاد می‌دهد! فرمود این کار را بکنید، ما هم باید بگوییم چشم! این‌جا هم فرمود ما به شما دادیم، ما در مال شما سهمیه برای دیگران قرار گذاشتیم. بنابراین ﴿وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ٭ وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ﴾؛ آنها یک ملت سلطه‌پذیر و ستم‌پذیرِ مظلوم نیستند. این بیان نورانی سیدالشهداء چقدر آن بیان استدلالی است! فرمود من از جدّم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّه‌» که او را با قول و فعل سر جایش ننشاند «حَقِیقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ ـ این را به صورت رسمی در آن سفر اعلام کرد ـ فرمود من از پیغمبر شنیدم که فرمود ملت ستم‌پذیر را خدا با هیأت حاکمه ستمگر یک‌جا به آتش می‌برد! این کدام ملت مظلوم است؟ حالا اگر شد ـ إن‌شاءالله ـ فرصتی بود عرض می‌کنیم که ما دو «استضعاف» داریم، گرچه گذشت[25] ملتی که «استضعاف» عمدی دارد، مثل استکبار است.
[1] بقره/سوره2، آیه49.
[2] طور/سوره52، آیه35.
[3] حج/سوره22، آیه62.
[4] انبیاء/سوره21، آیه16.
[5] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج2، ص90.
[6] ملک/سوره67، آیه19.
[7] طه/سوره20، آیه50.
[8] حجر/سوره15، آیه22.
[9] بقره/سوره2، آیه81.
[10] نحل/سوره16، آیه16.
[11] نور/سوره24، آیه43.
[12] اعلی/سوره87، آیه3.
[13] ملک/سوره67، آیه19.
[14] ابراهیم/سوره14، آیه5.
[15] نحل/سوره16، آیه96.
[16] نساء/سوره4، آیه31.
[17] الرعد/سوره13، آیه22.
[18] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص221.
[19] فصلت/سوره41، آیه34.
[20] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج2، ص111.
[21] انفال/سوره8، آیه24.
[22] انعام/سوره6، آیه57.
[23] نور/سوره24، آیه33.
[24] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص101.
[25] نساء/سوره4، آیه97.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی