display result search
منو
تفسیر آیات 33 تا 37 سوره یس

تفسیر آیات 33 تا 37 سوره یس

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 39 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 تا 37 سوره یس"
- چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست، در پیدایش محتاج به مبدأ فاعلی؛
- نظم حاکم بر جهان، ثابت‌کننده توحید؛
- کلّ کارها، ذات اقدس الهی اگر حَسن باشد، مستند به پروردگار.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33) وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ﴾

چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی, اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق بود، مسئله توحید را با آیات گوناگون بیان می‌فرماید. هر کدام از این آیات هم مبدأ را ثابت می‌کنند و هم توحید مبدأ را. اصلِ مبدأ را ثابت می‌کند برای اینکه موجود، نیازمند به آفریدگار است و چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست در پیدایش محتاج به مبدأ فاعلی است؛ این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) و از بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که «کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛ یعنی هر چیزی که قائم به خود نیست, هستیِ او عین ذات او نیست, هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست به غیر خود محتاج است «کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛ این بیان نورانی هم در نهج‌البلاغه[1] هست هم در توحید[2] مرحوم صدوق از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه)، پس اصل مبدأ با پیدایش هر موجود ممکنی ثابت می‌شود. نظم حاکم بر جهان، ثابت‌کننده توحید است، برای اینکه اگر بیش از یک مبدأ در عالَم بود، چون هر مبدیی بالأخره صفات او عین ذات آن است وقتی دو مبدأ در عالَم باشد دو ذات، دو علم و دو تشخیص است؛ همان آیات سوره مبارکه «انبیاء» که فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[3] نظم حاکم بر جهان، نشانهٴ توحید ربوبی است و اصل پیدایش هر موجودی نشانهٴ تحقّق اصل مبدأ است; لذا آنچه در حجاز رواج داشت که شرک بود با این آیات حل می‌شود و اگر احیاناً الحاد هم در آن سرزمین مطرح بود با همین آیات حل می‌شود.
فرمود: ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ﴾ که زمینِ مُرده را ما زنده می‌کنیم؛ زمین, خودش مرده است و هرگز این قدرت را ندارد این «حبّ» و هسته‌ای که در درون آن به ودیعت گذاشتیم به اینها حیات ببخشد، چون خودش جامد, راکد و مُرده است, پس زمین این قدرت را ندارد که حبّه و هسته را حیات ببخشد و خوشه یا شاخه شود ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ما گندم را و سایر حبوبات را از این زمینِ مُرده بیرون می‌آوریم تا غذای جامعه با این تأمین شود که عنایت فرمودید منظور از نان؛ یعنی اقتصاد ﴿فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ﴾؛ یعنی اقتصادشان تأمین شود.
بعد فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ﴾ این درخت‌ها را ما ایجاد کردیم، این آب‌ها را ما ایجاد کردیم، رهبری آب‌ها در زیر زمین به هدایت ماست که کجا چاه شود؟ کجا چشمه شود؟ این به هدایت ماست ﴿وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ﴾, ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾ آن «حبّ», ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾.
در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که در تفسیر این «ما» چهار احتمال بود: یکی اینکه «ما» نافیه باشد که زمخشری[4] گفته, سیدناالاستاد[5] پذیرفته, بعضی‌ها هم قبول کردند, دوم اینکه «ما» موصوله باشد به معنای آنچه دست‌ساز اینهاست, سوم اینکه «ما» مصدریه باشد که با معمول آن تأویل به مصدر می‌رود, چهارم اینکه موصوله باشد «بالمعنی الأعم» که شامل تجارت و امثال ذلک هم شود نه ﴿مَا عَمِلَتْهُ﴾ناظر به آن رُبّ و عصاره و آب‌میوه‌گیری و اینها باشد. از آن خود میوه استفاده می‌کنید و انحای صنعت خاصّی که روی این میوه‌هاست شما انجام می‌دهید، این ﴿مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ راجع به میوه, آب میوه, ربّ میوه و برکاتی است که از میوه هست. اگر احتمال چهارم باشد این «ما» موصوله است؛ یعنی جمیع آنچه با دست انجام می‌دهند که عبارت است از کارهای تجاری و امثال ذلک.
سه قول در مسئله هست: برخی‌ها این «ما» را نافیه دانستند، مثل کشّاف و امثال کشّاف که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همین راه را رفته, برخی‌ها احتمال موصوله بودن را تقویت می‌کنند, بعضی‌ها مثل مرحوم شیخ طوسی در تبیان فقط این دو وجه را ذکر می‌کند خیلی برهان اقامه نمی‌کند بر تقویت احدالوجهین،[6] لکن در تقویت اینکه این «ما», «ما» نافیه است هم در سخنان زمخشری، هم در سخنان شیخ طوسی و هم کلمات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) آمده که این با توحید ربوبی سازگار است. بیان مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تقویت اینکه «ما» نافیه باشد و با توحید سازگار باشد این است که خدای سبحان می‌فرماید آنچه در نظام هستی است کار ماست و کار شما نیست در سوره مبارکه «واقعه» آیه 63 به بعد این است: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ شما که این کاره نیستید، ما زارع هستیم. بعد درباره شجره‌ای که آن سوخت و سوزش شما را تأمین می‌کند فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ٭ أَ أَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ﴾[7] ما این کارها را کردیم. سیدناالاستاد برای تأیید فرمایش خودشان آیه 71 سوره مبارکه «یس» را شاهد آوردند، در آیه 71 سوره «یس» که بخش پایانی آن سوره است فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِکُونَ﴾ اینها را ما خلق کردیم, پس اگر جایی کاری به «ایدیِ» اینها بخواهد ارتباط پیدا کند ارتباط نفی است نه اثبات ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾؛ یعنی دست‌های اینها کاری انجام نداده، برای اینکه اینها دست‌ساز ماست.
این فرمایشات ایشان تام است؛ ولی قرآن کریم بین صنعت و خلقت فرق می‌گذارد، هر چه به خلقت برمی‌گردد را به ذات اقدس الهی اِسناد می‌دهند و هر چه به صنعت برمی‌گردد اِبایی ندارد از اینکه به بشر اِسناد دهد.
در همان سوره مبارکه «واقعه» که مورد استدلال مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) است ملاحظه فرمایید، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾؛ صنعت کشاورزی گرچه کلّ آن به عنایت الهی است، اما این صنعت که بخواهد یک حبّه یا هسته به ثمر بنشیند، یک کار کشاورزی می‌خواهد که برای مهندسان است و صنعت است, یک کار آفرینشی می‌خواهد که خلقت است و برای خداست. در این بخش از سوره مبارکه «واقعه»؛ یعنی آیه 63 به بعد هر دو را جمع کرد و فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ شما حرث می‌کنید، کشاورزی دارید؛ یعنی شیار می‌کنید, آب می‌دهید, این بذرها را از انبار به مزرعه منتقل می‌کنید, نشا می‌کنید, هر کدام را در سر جای خودش قرار می‌دهید این درست است، اما آن‌که مُرده را زنده می‌کند ما هستیم؛ شما این بذرها را, این حبّه‌ها را روی خاک می‌پاشید، همین! شیار کردید, آب دادید و حبّه‌ها را در دست گرفتید و روی زمین ریختید اینها کارهای صنعت است، اما آن‌که مرده را زنده می‌کند ما هستیم، شما «حارث» هستید نه «زارع»; «حرث» برای شماست نه «زرع», «زرع» برای ماست، البته «حرث» هم به عنایت و هدایت ماست. ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾شما «حرث» را معیار قرار ندهید، شما یک کار جامدی انجام دادید و مُرده‌ای را تحویل یک مرده دادید، اما چه کسی این مرده را زنده می‌کند؟ ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ ماییم که مرده را زنده می‌کنیم, ماییم که حبّه را می‌شکافیم و بخشی از آن را ریشه, بخشی را جوانه و خوشه یا شاخه قرار می‌دهیم، این ما هستیم؛ زمین که مُرده است و شما هم که رفتید گرفتید خوابیدید یا مُردید کاری از دست شما ساخته نیست،خبری هم ندارید. پس از کشاورز تا مرز صنعت, کارها دیدنی است، اما وقتی از مرز صنعت گذشت و به مرز خلقت رسید دیگر کار خداست.
مسئله گیراندن و آتش روشن کردن و اینها را که صنعت است به انسان نسبت می‌دهد، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ﴾ شما این آتش را افروخته می‌کنید، اما چه کسی این درخت را آفرید؟ ﴿أَ أَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ﴾، پس بین صنعت و خلقت فرق است. آن‌جا که سخن از آب‌میوه است و ربّ است و انواع و اقسام شیرینی و حلوا درست کردن از عصاره میوه‌هاست اینها صنعت است و توحید ربوبی منافی با اینها نیست اینها هم دلیل بر نقض نیست، اما آن خلقت و اصلِ آفرینش، دیگر برای ذات اقدس الهی است. در جریان پیدایش و پرورش مسائل مالی هم فرمود: ﴿فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾[8] روزی را خدا می‌رساند اما این کارها و تلاش و کوشش کردن‌ها و روی کوه رفتن‌ها و روی دوش زمین سوار شدن‌ها اینها کار شماست، البته اینها را هم ما به شما توان دادیم, اگر یک لحظه این فیض الهی قطع شود شما هم مثل سنگ آن‌جا جامد هستید. بنابراین برای اثبات توحید ربوبی لازم نیست که ما صنعت را هم مستقیماً به «الله» اِسناد دهیم در محدوده خلقت کافی است، البته سیدناالاستاد می‌فرماید اگر منظور از این «ما», «ما» نافیه نبود «ما» موصوله بود و معنای آن این بود که آ‌نچه شما با دستتان انجام دادید آن هم کار ماست باید می‌فرمود «و ممّا هدیناهم»؛[9] بله فرمود, اما همه را یک‌جا که نمی‌گوید؛ در جاهای دیگر همین مطلب را فرمود, فرمود: ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾[10] این یکی, بعد فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[11] این دو, در بخش‌های دیگر فرمود آنچه شما انجام دادیم به عنایت و تعلیم ماست که ما این کارها را به شما یاد دادیم که انجام می‌دهید. بنابراین اگر این «ما» موصوله باشد منافی با توحید ربوبی نیست، چه اینکه «ما» موصوله است در سوره مبارکه «واقعه» و با توحید هماهنگ است، منتها مرز صنعت از مرز خلقت جداست. در جریان خلقت فرمود این درخت‌ها را ما آفریدیم ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا﴾.[12]
پرسش: اینها که فرمودید توحید ربوبی است پس توحید افعالی چه می شود؟
پاسخ: کلّ کارها را در عالَم، ذات اقدس الهی اگر حَسن باشد «مع‌الواسطه» یا «بلاواسطه» به خود اِسناد می‌دهد؛ ولی این‌جا اگر بگویند آب‌میوه‌گیری, حلوا درست کردن, ربّ درست کردن, شیره درست کردن, این محصولاتی که از انگور و خرما می‌گیرند فرمود اینها وسیله تغذیه شماست, اقتصادتان را تأمین می‌کند، آنچه دست‌های شما انجام می‌دهد ریشه اصلی‌ آن در کار ماست، اگر صنعت در آیه‌ای به بشر اِسناد داده شود این مزاحم و منافی توحید ربوبی نیست.
در فضای حجاز امر دایر بود بین اینکه این کار را خدا انجام می‌دهد یا بت‌ها، اینها کارهایی که خودشان انجام می‌دادند و این بذرهایی که می‌پاشیدند یا آب‌میوه‌ای که می‌گرفتند یا آتشی که می‌افروختند اینها را به حساب اعتقاد نمی‌آوردند نمی‌گفتند پس یک کار هم ما می‌کنیم و یک کار هم خدا می‌کند، اینها صنعت است، آنکه خلقت است آن را به ارباب و اصنام و اوثانشان اِسناد می‌دادند. نزاع بین این بود که این خلقت به «الله» برمی‌گردد یا به اوثان و اصنام, آنها می‌گفتند به اصنام و اوثان برمی‌گردد; البته در کارهای جزئی. آن‌که مدیر کل است و «ربّ‌الأرباب» است، بله آن خداست، اما آن‌که «ربّ‌الأرض» است, «ربّ‌السماء» است, شفا می‌دهد, رزق می‌دهد و مشکلات را حل می‌کند ارباب متفرّقون هستند. غرض آن است که بین صنعت و خلقت فرق است.
پرسش: اگر کسی سؤال کند در عصر حاضر شبیه‌سازی چه در انسان چه در حیوان که از یک سلول درست شده... .
پاسخ: در بحث‌های دیروز هم اشاره شد که ما علمِ غیر دینی نخواهیم داشت اگر علم باشد، برای اینکه صنعت در حقیقت مونتاژ خلقت است کار دیگری یک صنعتگر نمی‌کند، چه در فنّ پزشکی و چه در غیر پزشکی; مثلاً در صنعت داروسازی یک داروساز می‌فهمد که فلان عضو این شخص سالم نیست، جستجو می‌کند راز و رمز دارو را پیدا می‌کند و می‌گوید عصارهٴ فلان گیاه به تنهایی این اثر را دارد، فلان امر شیمایی این اثر را دارد, اثر سوم و چهارم آن گیاه یا آن اثر شیمایی اینها را دارد، تک‌تک اینها این آثار را دارند، مجموع آنها یک اثر مخصوص دارد که این مجموع را جمع می‌کند به بیمار می‌دهد و بیمار خوب می‌شود. در این‌جا پنج‌ کار شده؛ یعنی پنج جزء را فراهم کرده که هر کدام اثر خاصّ خودشان را دارند، این دیگر کار پزشک نبود, تشخیص داد و این تشخیص برای عقل اوست این چراغ را خودش روشن نکرده، یک ذرّه اگر بعضی از این سلول‌ها کم و زیاد شود این یا آلزایمر می‌گیرد یا مشکلات دیگر دامن‌گیر او می‌شود، بنابراین این چراغی که ذات اقدس الهی روشن کرد به وسیله این چراغ این پزشک می‌فهمد، پس دست خودش خالی است. در صنعت به نحو سالبه کلیه هیچ کاری از بشر نیست مگر مونتاژ خلقت, کسی اتومبیل می‌سازد, یخچال می‌سازد, تلویزیون می‌سازد, چندین تکّه را جمع می‌کند می‌شود این وسیله, آن چراغی که خدای سبحان به او داد که او بتواند تشخیص دهد آن هم که عطیّه الهی است و فرمود این را ما به شما دادیم، فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ﴾[13] چراغ چشم, چراغ گوش, چراغ دل و قلب را ما به شما دادیم قدری دیر بجنبید از شما می‌گیریم. این انسان چه کاره است؟ حتی راهنمایی اینکه این چراغ را کدام طرف نگه بدارد و ببیند را هم فرمود ما کردیم ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾. بنابراین ما علم غیر دینی نخواهیم داشت؛ یعنی بحث در فعل خداست حالا عالِم یا کافر یا مؤمن, قبول و نکول عالِم سهمی ندارد، در بحث‌های قبل هم ملاحظه فرمودید این عبدالکریم ابن‌ابی‌العوجاء زندیق کافر که به خدا و قیامت و وحی معتقد نیست تا امامت امام صادق(سلام الله علیه) را قبول داشته باشد وقتی آمد محضر حضرت سؤالاتی کرده جواب‌هایی را شنیده همین که این جواب‌ها را دارد نقل می‌کند این منقول، دینی است ولو ناقل کافر است، چون حرف امام صادق است.
حرف امام, دینی است، فعل امام, دینی است، حالا فعل امام دینی است فعل خدا دینی نیست؟! ما که در اصول می‌گوییم بحث در فعل امام دینی است, بحث در قول امام دینی است حالا اگر بحث کردیم در فعل خدا، ما که در قم و در حوزه بحث می‌کنیم و در بحث تفسیری می‌گوییم خدا چنین گفت می‌شود دینی، اما آن استاد دانشگاه که می‌گوید خدا چنین کرد آن دینی نیست؟!
غرض آ‌ن است که علم محال است دینی نباشد، عالِم یا قبول دارد یا قبول ندارد؛ ممکن نیست علم دینی نباشد، چون در کلّ علم بحث درباره فعل خداست و کلّ نظام فعل خداست, اگر بحث در فعل امام دینی است, اگر بحث در فعل پیغمبر دینی است، بحث در فعل خدا یقیناً دینی است. قبول یا انکار عالِم را نباید به حساب علم آورد، تمایز علوم به تمایز موضوعات است, یک; تمایز روش‌ها به تمایز موضوعات است, دو; تمایز صبغه‌ها به تمایز موضوعات است, سه; این سه مسئله جداست. ما اگر خواستیم ببینیم گوهر این علم با گوهر آن علم؛ یعنی فقه با اصول چه فرقی دارد, فقه با اخلاق چه فرقی دارد, فقه با حقوق چه فرقی دارد به موضوع این علوم مراجعه می‌کنیم، زیرا تمایز علوم به تمایز موضوعات است که گوهرها را موضوع تشخیص می‌دهد. فصل دیگر این است که روش این علم چیست؟ ما این علم را با چه روشی بشناسیم؟ حس و تجربه حسی است؟ نیمه‌تجربی است؟ تجریدی کلامی است؟ تجریدی فلسفی است؟ تجریدی عرفان نظری است یا شهودی است؟ با کدام یک از این روش‌ها وارد این علم شویم؟ که در این‌جا از موضوع این علم سؤال می‌کنیم.
فصل سوم این است که ما ببینیم این علم دینی است یا دینی نیست. تمایز صبغه‌های علوم به تمایز موضوعات است، اگر بحث در فعل زید و عمرو بود اینکه دینی نشد؛ ولی بحث در فعل خدا و پیغمبر و امام بود، بله می‌شود دینی. تمایز صبغه‌های علوم به تمایز موضوعات است، حالا می‌خواهیم بحث کنیم که فلان شخص در تاریخ چه گفته یا چه کار کرده، اینکه دینی نیست. اما اگر خواستیم بحث کنیم خدا چه کرد؟ پیغمبر چه کرد؟ امام چه کرد؟ این می‌شود دینی که در همه موارد همین‌طور است.
غرض آن است که قرآن کریم از اِسناد صنعت به بشر, تحاشی ندارد، فرمود شما «حرث» دارید, «زرع» برای خداست, شما «ایراء النار» دارید, گیراندن آتش و روشن کردن آتش برای شماست؛ ولی این درخت را چه کسی آفریده؟! «إمناء» کارِ پدر و مادر است، اما خلقت برای کیست؟ کار پدر در هنگام نکاح بیش از «إمناء» نیست فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾.[14]
پرسش: حاج آقا آیه ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾[15]و ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[16]چیست؟
پاسخ: آنها نشان می‌دهد که حصر کرده ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾[17]است, ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾[18] است, ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است ده‌ها مورد قرآن کریم کمالات وجودی را به غیر خدا نسبت داد و در همه موارد جمع‌بندی کرده است؛ فرمود اصل ما هستیم و شما مظهر ما هستید، اگر فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾؛[19] یعنی شما مظهر خلقت ما هستید, مجاری ادراک هستید, اگر فرمود: ﴿وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ در بخش پایانی سوره مبارکه «ذاریات» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[20] این کلمه ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با معرفه بودن خبر، مفید حصر است، اگر فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[21] اگر فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[22] که قوّه را به بشر اِسناد داد در سوره مبارکه «بقره» فرمود اینها می‌فهمند ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[23] اگر یک جا کمالی را به غیر خدا اِسناد داد فوراً همان را منحصراً برای خدا می‌داند تا روشن شود این کار به عنوان مظهریّت خداست, خلیفه بودن خداست, «مع‌الواسطه» بودن خداست و مانند آن، اما صنعت را که یک امر غیر خلقت است و آن هم به هدایت الهی است آن را در طلیعه امر به غیر خود اِسناد می‌دهد و بعد هم جمع‌بندی می‌کند ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾.[24] بنابراین اگر این «ما» موصوله باشد مشکلی با توحید نخواهد داشت.
پرسش: این «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»[25] با فرمایش شما چگونه جور در می آید؟
پاسخ: بله، معنای آن امر «بین الأمرین» است. این «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»تعلیمِ اختیار است، ابطال جبر است, ابطال تفویض است در نماز نه «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» در رکعات نماز؛ یعنی من به عنوان یک انسان، جمیع قعود و قیام من به حول و قوّه الهی است، نه اینکه در نماز قائم می‌شوم به حول و قوّه الهی است, در نماز قاعد می‌شوم به حول و قوّه الهی است, این یک گوشه است؛ این ابطال جبر و تفویض در این نماز است که در نماز وقتی سؤال می‌کنند که ما می‌توانیم در نماز از کسی تبرّی کنیم؟ فرمود: بله, تبرّی شما این است؛ شما از معتزله دارید تبرّی می‌کنید این کلمات امام چقدر شیرین است! به حضرت عرض کردند ممکن است ما از گروهی تبرّی کنیم؟ فرمود بله, شما در هر رکعت از نماز دارید از معتزله تبرّی می‌کنید, از اشاعره تبرّی می‌کنید وقتی می‌گویید: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» دارید حرف معتزله را رد می‌کنید، معتزله می‌گوید «لا حول و لا قوّة لله»، چون تفویضی است و می‌گوید خدا بشر را خلق کرد رها کرد در قیامت حسابرسی می‌کند اشاعره می‌گویند: «لا حول و لا قوّة الا لله» بشر مجبور است؛ شما دارید از آنها تبرّی می‌کنید و از اینها تبرّی می‌کنید این معنی تبرّی است، نه معنایش این است که فلان کس را فحش بگوید, فلان کس را بد بگوید تا سلفی و وهابی تکفیری راه‌اندازی شود، فرمود این معنای آن است؛ معنای «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» این است که این‌چنین نیست که خدا ما را رها کرده باشد و هیچ کاری از دست خدا ساخته نباشد و فقط در قیامت حسابرسی کند که معتزله می‌گوید: «لا حول و لا قوّة لله» و این‌طور نیست که «من غلام و آلت فرمان او»[26] هیچ اختیاری در دست ما نباشد و مجبور باشیم که «لا حول و لا قوّة الا لله»، بلکه «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»,[27] «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» این می‌شود امر «بین الأمرین» که نفی جبر و تفویض است و مانند آن.
فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ اگر موصوله باشد محذوری ندارد, نافیه هم باشد بی‌محذور است؛ لذا مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان هر دو مطلب را احتمال داد. ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ این همزه استفهام, استفهام انکاری است، فرمود: اینها نه تنها در گذشته اهل شکر و سپاس نبودند اصلاً این ناسپاسیِ اینها ادامه دارد، این فعل مضارع که مفید استمرار است برای همین است ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾. بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا﴾ او نیازی به شکر ما ندارد، او منزّه از هر چیزی است، ما اگر گفتیم چرا اینها شکر نمی‌کنند؟ برای اینکه شکر کمال خود اینهاست و مزید نعمت برای خود اینهاست وگرنه او منزّه است. نه تنها درباره آن نعمت‌هایی که ذکر شده است خدای سبحان آفریدگار است، درباره همه مواردی که بخشی از آنها ذکر شده و بخشی از آنها ذکر نشده خدا سبّوح است و قدّوس ﴿سُبْحَانَ﴾ خدایی که ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا﴾؛ ما اگر گفتیم ثمر هست, اگر گفتیم جنّات هست, اگر گفتیم نخیل هست, اگر گفتیم اعناب هست بعد از «تناکح» اینهاست؛ این هم تعلیم صنعت است که چگونه گردگیری کنند, چگونه آن نر و مادهٴ این درخت خرما و غیر خرما را تاٴبیر کنند تا بیشتر ثمر دهد و مانند آن. فرمود اینها ازواج‌ هستند، همه اینها ازواج؛ مبادا کسی بگوید که این الف و لام, الف و لام عهد است که بعضی؛ نه، همه اینها. همه اینها؛ یعنی چه؟ بیان می‌کنند, اگر گفتیم ازواج, اگر گفتیم نکاح و مانند آن, این ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ﴾ است هر چه از زمین رویش دارد, یک; ﴿وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ که صبغه حیوانی دارید, دو; اما در آن موجودات مجرّده و ملکوته سخن از ازواج بودن نیست، البته یک «تناکح» اصطلاحی هم هست که می‌گویند اسمای حسنای الهی با هم «تناکح» دارند، آن «تناکح» به معنای ازدواج و ازواج و امثال ذلک که این‌جا مطرح شده نیست, گاهی اسمای حسنای الهی که در پایان آیه ذکر می‌شود یک مورد است که معلوم می‌شود آن یک مورد کارساز است که محتوای آن آیه با مضمون آن یک اسم همراه است, گاهی دو اسم از اسمای حسنا در پایان آیه ذکر می‌شود، این «تناکح» اسمین است؛ یعنی هماهنگی این دو اسم با هم, مضمون آن آیه را تأمین می‌کند, «تناکح» اسمای حسنای الهی نزد اهل معرفت یک اصطلاح خاصّی است. فرمود از اینها هستند بعد ﴿وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾، این ﴿مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾ معنای آن این نیست که اصلاً بشر به آن دسترسی ندارد. توده مردم عالِم نیستند، بلکه اوحدی از آنها عالم‌ هستند, یک; توده مردم عالم نیستند؛ یعنی با زحمات و کوشش خودشان؛ ولی اگر هدایت‌های غیبی نصیب آنها شود اینها هم عالم‌ هستند, دو; انبیا برای این کار هم آمدند. انبیا گذشته از اینکه ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾[28]گذشته از این سه کار؛ یعنی تعلیم کتاب, تعلیم حکمت, تزکیه نفوس یک کار چهارم هم دارند که آن کار چهارم در همه این بخش از آیات نیست، بلکه در بخشی از آیات است. فرمود: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون»، آن ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾؛ یعنی شما را یاد می‌دهند, ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ یاد می‌دهند، اما این ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ یعنی جامعه بشر را چیزی یاد می‌دهند، زیرا آنها این نیستند که از نزد خودشان یاد بگیرند؛ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود خدا چیزی به تو یاد می‌دهد که تو از آن جهت که بشر هستی ولو نبوغ هم داشته باشی به هیچ وجه ممکن نیست یاد بگیری ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[29]نه «ما لم تعلم»، ما از آن طرف غیب چه خبر داریم؟ نه کسی آمده ما را از راه نقل باخبر کند، نه در دسترس حس و تجربه است، نه عقل ما آن‌قدر بالنده است که به آن طرف عالَم غیب سرکشی کند، چه خبر داریم برزخ چیست؟ بهشت چیست؟ قیامت چیست؟ تطایر کتب چیست؟ صحنه میزان چیست؟ صحنه حسابرسی چیست؟ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لم تعلم» به جامعه بشری هم می‌فرماید: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ما از این طرف از گذشته هیچ خبری نداریم، اصلاً راه نداریم؛ آن طرف بعد از مرگ چه خبر است؟ برزخ چیست؟ بهشت چیست؟ قیامت چیست؟ فرمود این چیزها را فقط از راه وحی می‌شود یاد گرفت.
بنابراین این ﴿وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾معنای آن این نیست که اصلاً شما نمی‌توانید یاد بگیرید، توده مردم نمی‌دانند ممکن است اوحدی بدانند, یک; ممکن است از رهگذر غیب آگاه شوند, دو; اینها هست. در ارجاع ضمیر در آن آیه 35 که فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾ با اینکه هم «حبّ» ذکر شد, هم «جنّات» ذکر شد, این مذکّر و مؤ‌نث با هم فراوان ذکر شد، اما ضمیر به یکی از آنها برگشت مشابه این در سوره مبارکه «توبه» هم بود که گاهی دو چیز را ذکر می‌کند و ضمیر به یکی برمی‌گردد آیه 34 سوره مبارکه «توبه» این بود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا﴾ نفرمود «و لا ینفقونهما»؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «جمعه» هم مشابه این هست ﴿وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا﴾[30] نه «الیهما»، پس می‌شود گاهی دو امر ذکر شود و ضمیر به یکی از آنها به عنوان نمونه برگردد، این‌جا هم چند امر ذکر شد ضمیر به آن «حبّ» برگشت، این اشکال ادبی ندارد فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾؛ این ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ بنا بر اینکه این «ما» موصوله باشد این نشان می‌دهد که در آن صنعت هم ما شما را هدایت کردیم، ما راهنمایی کردیم که چگونه از این میوه بهره‌های فراوان ببرید ﴿سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا﴾ که این به منزله متن است که مبادا کسی بگوید این الف و لام, الف و لام عهد است و امثال ذلک ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ﴾؛ این‌جا اِنبات را به زمین اِسناد داد، زمین انبات می‌کند؟ زمینی که مرده است این بذر را زنده می‌کند؟ این‌گونه از اِسنادها منافی با توحید ربوبی نیست در سوره مبارکه «نمل» گذشت فرمود ما «مُنبِت» هستیم: ﴿لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا﴾، درباره خود انسان‌ها هم فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[31] ما مُنبِت هستیم، اما این‌جا اِنبات را به زمین هم اِسناد می‌دهد؛ این‌گونه از اِسنادها که «مع‌الواسطه» است و مجرای فیض خالقیت است و مظهر حق‌تعالی است هیچ‌گاه منافی با توحید نیست با اینکه فرمود: ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا﴾, ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ خدا «مُنبِت» است، اما در این‌جا اِنبات بذر را, انبات «زرع» را به زمین اِسناد می‌دهد فرمود: ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾.

[1]التوحید، الشیخ الصدوق، ص35.
[2]التوحید، الشیخ الصدوق، ص35.
[3]سوره انبیاء، آیه22.
[4]تفسیرالزمخشری الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص15.
[5]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص86.
[6]تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص455.
[7]سوره واقعه، آیات71.
[8]سوره عنکبوت، آیه17.
[9]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص87.
[10]سوره اعلی، آیه3.
[11]سوره بقره، آیه151.
[12]سوره نمل، آیه60.
[13]سوره نحل، آیه78.
[14]سوره واقعه، آیات58.
[15]سوره جمعه، آیه11.
[16]سوره مومنون، آیه14.
[17]سوره انعام، آیه57.
[18]سوره اعراف، آیه87.
[19]سوره رعد، آیه16.
[20]سوره ذاریات، آیه58.
[21]سوره بقره، آیه63.
[22]سوره انفال، آیه60.
[23]سوره بقره، آیه165.
[24]سوره نحل، آیه53.
[25]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص338.
[26]مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش133.
[27]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص230.
[28]سوره بقره، آیه129.
[29]سوره نساء، آیه113.
[30]سوره جمعه، آیه11.
[31]سوره نوح، آیه17.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی