- 639
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 تا 44 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 تا 44 سوره یس"
- مقصود از ﴿وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ و شرط عمل شیطان شدن آن؛
- زوجیّت، ضامن بقای نسل و نگاه ملکوتی اسلام به نکاح انسان؛
- علت طرح مسئله سَلَخِ نهار از لیل در قرآن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (39) لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40) وَ آیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ (42) وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یُنقَذُونَ (43) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتَاعاً إِلَى حِینٍ (44)﴾
چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد؛ لذا مطالب محوری آن باید اصول دین باشد از این جهت در بحثهای این سوره گاهی توحید, گاهی وحی, گاهی نبوّت و مسئله معاد مطرح است. تقریباً بعد از مسئله توحید بیش از هر چیزی مسئله معاد را طرح میکند.
مقصود از ﴿وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ و شرط عمل شیطان شدن آن
در آیه 34 فرمود این آیات الهی را که شما در کشاورزی و مانند آن میبینید ما برای شما مقدّر کردیم تا شما از میوههای این درخت استفاده کنید و از آنچه دسترنج شماست بهره ببرید که درباره ﴿عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ چهار احتمال بود که احتمال «ما» موصوله تقریباً تقویت شد؛ لکن بهرههایی که از میوههای درخت برده میشود، اگر از درخت انگور و اگر از درخت خرما درخت بهره حلال برده نشود آن «ممّا عملت ایدیهم» نیست، آن را ذات اقدس الهی همانطوری که در سوره مبارکه «مائده» مقرّر فرمود عمل شیطان میداند؛ در سوره «مائده» آیه نود اینچنین گذشت: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾،اگر از میوه درخت ـ خواه از درخت انگور و خواه از درخت خرما ـ شراب درست شد، این عمل شیطان است و عمل انسان نیست و اگر خدای سبحان فرمود از میوه درخت ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ استفاده کنند و شاکر باشند، معلوم میشود آن بهرههایی که انسان از میوه درخت، از شیره انگور، از ربّ انگور، از شربت انگور و مانند آن میبرد مراد است و اگر حرام بود ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است نه ﴿مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾.
زوجیّت, ضامن بقای نسل و نگاه ملکوتی اسلام به نکاح انسان
این قسمت را که مشخص فرمود وارد نعمتهای بعدی میشود، در نعمتهای بعدی فرمود خدا از هر نقص و عیبی منزّه است و برای اینکه نسلها تکثیر شود در گیاهان نکاح را مقرّر کرد, در حیوانات نکاح را مقرّر کرد و در انسانها هم نکاح را مقرّر کرد; لکن انسان از آن جهت که خلیفه الهی است، نکاحی که برای انسانها مقرّر کرده است غیر از ازدواج و اجتماع مذکر و مؤنث است، این همان «النِّکَاحُ سُنَّتِی»[1] است که انبیا آوردند و همان بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» این یک نگاه ملکوتی است به مسئله نکاح که فرمود: «النِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ ما ازدواج نیاوردیم، ما اجتماع نر و ماده نیاوردیم, اجتماع مذکر و مؤنث نیاوردیم، ما نکاح آوردیم که این نصف دین را حفظ میکند. به هر تقدیر برای حفظ نسل چه در گیاه، چه در نبات و چه در انسان این زوجیّت را مطرح فرمود، منتها هر چه بالاتر میآید این زوجیّت رقیقتر میشود تا به مسئله انسان میرسد که میشود نکاح.
معنای «سَلَخ» و مقصود از ﴿انسَلَخ﴾ در آیه
بعد از اینکه جریان زمین و آثار کشاورزی زمین و موجودات زمینی را مطرح کردند رسیدند به مسائل آسمان که فرمود: ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾؛ «سَلخ» آخر ماه است، «غرّه» اول ماه است. در تقویمهای سابق مینوشتند که فلان ماه «سلخ» دارد, فلان ماه «سلخ» ندارد, «سلخ» ندارد؛ یعنی سی روز کامل نیست و 29 روز است؛ این اصطلاحی نجومی بود که در تقویمها مینوشتند که فلان ماه «سلخ» ندارد؛ یعنی آخر ندارد، وقتی هم که گفته میشد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾[2] این «انسلاخ»؛ یعنی انقضا, وقتی این چهار ماه پیمان مسلمانها با دولت شرک منقضی شد، آنگاه شما برابر آن اصول کلی خودتان عمل کنید. این ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ که در اوایل سوره مبارکه «توبه» است غیر از ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ معروف است که چهار ماه حرام است؛ یعنی «رجب»، «ذیقعده»، «ذیحجّه» و «محرّم». این «أشهر حُرُم»؛ یعنی آن چهار ماهی که شما با مشرکان تعهّد بستید، اگر آن چهار ماه منقرض شد دیگر تعهّدی ندارید. غرض آن است که «انسلخ»؛ یعنی «انقضی»، اما اینجا که فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾ معنای آن این است که روز در درون شب بود و از درون شب ما این را بیرون آوردیم. پس گاهی «سلخ»؛ یعنی آخر, گاهی «سلخ»؛ یعنی انقضا, گاهی هم «سلخ»، چون با «مِن» استعمال شد معنای آن این است که از او درآوردیم، این با «ایلاج» هماهنگ است. گاهی کلّ «لیل» در برابر کلّ «نهار» مطرح میشود که این را در سوره مبارکه «اعراف» چنین فرمودند: ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾؛یعنی این زمین که حرکت میکند آن چهره زمین که روبهروی آفتاب است روشن است و چون این زمین حرکت میکند، همین که حرکت کرد از روبهروی آفتاب بیرون رفت جای آن را سایه میگیرد، ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾؛یعنی «جعل الله اللیل غاشیة النهار» که این در سوره مبارکه «اعراف» بحث آن گذشت، آیه 54 سوره «اعراف» این بود که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ که دو مفعول گرفت; یعنی «یجعل الله اللیل غاشیة النهار»، پردهٴ شب روی روز قرار میگیرد؛ یعنی آن جایی را که روز روشن کرده بود، حالا چون زمین حرکت کرد به دنبال این حرکتِ زمین, سایه به دنبال این نور مرتب حرکت میکند. ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾؛ یعنی «سریعاً»، اینطور نیست که یک جای خالی باشد نور رفته و سایه نیامده, اگر نور جایی را ترک کرده باشد فوراً همانجا را سایه پر میکند. وقتی زمین کُروی است و حرکت میکند آن بخش از زمین که روبهروی آفتاب است روشن است و همین که برگشت سریعاً آنجا را سایه میگیرد که ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾ این هم کاری با «سَلخ» ندارد.
عدم دلالت ﴿انسَلَخ﴾ در آیه بر داخل بودن شب در روز
پس «سَلخ» گاهی به معنی آخر ماه است در برابر «غرّه», گاهی به معنای انقضاست که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾،[3] گاهی به این معناست که «لیل» به دنبال «نهار» است ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾، اما هیچکدام از اینها معنای آن این نیست که اینها داخل هم هستند و ما یکی را از دیگری درمیآوریم، این با آن مسئله «ایلاج» میتواند هماهنگ باشد. اگر ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾، آنجایی که ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾[4] شد، این «نهار» میرود درون شب و شب روپوش این «نهار» است، وقتی این روز را گرفتند «سلخ» کردند و از درون این «لیل», این «نهار» را درآوردند ﴿فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾، منتها اگر «نهار» در درون شب باشد، درون شب باید روشن باشد؛ یعنی آن طرف زمین، وقتی که ما این درون روشن را گرفتیم درون باید تاریک باشد، اما از اینکه دارد ما «سَلخ» کردیم مناسب آن است که نور روپوش، جامه و لباسی برای شب است، وقتی ما این لباس را از تنِ شب در آوردیم تاریکیِ آن روشن میشود; منتها سیدناالاستاد فرمایش ایشان این است که اگر این «سَلخ» به معنای «نزع» باشد باید با حرف «عن» استعمال شود نه با حرف «من»؛[5] ولی آن کلمه «سَلخ» را باید رعایت کرد نه به دنبال «من» و «عن» بود، «سَلخ» یعنی چه؟ اگر «سَلخ»؛ یعنی ما از درون میکَنیم، پس معلوم میشود بیرون تاریک است و درون هم میشود تاریک; ولی اگر «سَلخ» مربوط به بیرون باشد درون که تاریک است بیرون هم تاریک است؛ یعنی فضا, فضای تاریک خواهد بود.
علت طرح مسئله سَلَخِ نهار از لیل در قرآن
منتها نکته اساسی که قرآن سلخِ نهار از «لیل» را مطرح میکند, سلخِ لیل از «نهار» را مطرح نمیکند، برای آن است که میفرماید اصل برای شما تاریکی و نداری و فقر و فلاکت است، شما اینطور هستید که ما اگر این روشنایی ظاهر را از شما بگیریم همان فقر و فلاکت و تاریکیِ شما روشن میشود وگرنه اگر «ایلاج اللیل فی النهار» و «ایلاج النهار فی اللیل» است، آنجا که «ایلاج اللیل فی النهار» شد «نسلخ منها اللیل فاذا هم مبصرون» باید اینطور هم باشد، در حالی که در قرآن چنین آیهای نیست که بگوید ما شب را از روز سلخ میکنیم اینها در فضای روشن قرار میگیرند؛ این برای ارشاد آن است که اصل برای انسان فقر و تاریکی و نداری است، ما اگر این قشر روشن را از شما برداریم در ظلمت و تاریکی میافتید؛ لذا از این جهت فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ غرض آن است که هم باید کلمه «مِن» و «عن» مطرح شود و هم اصلِ واژه «سَلخ» ملحوظ باشد؛ ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ عکس آن دیگر نیست که «و آیة لهم النهار نسلخ منه اللیل فإذا هم مبصرون».
نظم در حرکت خورشید و ماه, سبب تحقّق فصول چهارگانه و تأمین ارزاق
بعد فرمود ما نظمی قرار دادیم که فصول چهارگانه را به همراه دارد، برای اینکه بشر غذا میخواهد. اگر یک فصل باشد؛ مثلاً همیشه زمستان باشد یا همیشه بهار باشد یا همیشه پاییز باشد یا همیشه تابستان باشد غذای مردم تأمین نمیشود ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾,[6] ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی فصول چهارگانه, پس تحقّق فصول چهارگانه ضروری است، برای اینکه بشر غذا میخواهد و موادّ غذایی او با تغیّر فصول چهارگانه تأمین میشود. اگر «شمس» که مدار خود را در 365 روز طی میکند و اگر ماه که مدار خود را در 29 یا سی روز طی میکند، آن «شمس» مقداری راه خود را سرعت ببخشد گاهی میبینید دو فصل در یک ماه قرار میگیرد، چون ماههای قمری که میدانید فصول چهارگانه ندارد و اصلاً ماه قمری با کشاورزی و زندگی مردم کار ندارد؛ گاهی تابستان است, گاهی زمستان است, گاهی پاییز است, گاهی بهار است. ماههای قمری برای تأمین فصول چهارگانه و تأمین ارزاق و حساب کشاورزی و دامداری و اینها مطرح نیست آن برای مسائل دیگر است. آنکه اصول کشاورزی و دامداری و مانند آن را تأمین میکند همین ماههای شمسی است که فصول چهارگانه را به همراه دارد. آفتاب این مدار 360 درجه را در 365 روز طی میکند, ماه این مدار 360 درجه را در 29 روز یا 30 روز طی میکند هر سی روز, یک بار ماه دورش را تمام میکند, اگر «شمس» که روزی یک درجه حرکت میکند و قمر که روزی دوازده الی سیزده درجه حرکت میکند، اگر شمس سرعت بگیرد با آن تلاشی که دارد گاهی ممکن است دو فصل را شما یکجا ببینید؛ مثلاً در یک ماه رجب ممکن است هم تابستان را و هم زمستان را ببینید، برای اینکه آن به سرعت پاییز را گذرانده وارد زمستان شده یا زمستان را گذرانده وارد بهار شده یا بهار را گذرانده وارد تابستان شده یا تابستان را گذرانده وارد پاییز شده، اگر آن سریع باشد دیگر ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ مقدور نیست؛ لذا فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ﴾ این همان مدار 360 درجه را موظف است که 365 روز طی کند، ماه هم همینطور است؛ منتها یک تعبیرات ادبی جزئی هست که درباره «شمس» با فعل مضارع ذکر شد و درباره «لیل» با اسم فاعل ذکر شد یا صفت مشبهه ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ﴾ «یسبق النهار» نفرمود, ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ فرمود؛ اینها نکات جزئی است که آنها را ملاحظه می فرمایید.
شناور بودن و تسبیحگویی خورشید و ماه در فلک الهی
بعد فرمود همه اینها در فَلَک الهی و این مدارات، سباحت دارند و شناور هستند. فَلَک را اقدمین در مسائل ریاضی مطرح میکردند و قدما در مسائل طبیعی مطرح کردند، نه اینکه واقعاً اینها قائل باشند که افلاک جِرم و جسم هستند و خَرق و التیامپذیر نیستند. اقدمین خط و مدار ترسیم میکردند کمکم شده به صورت کُره، وگرنه اقدمین؛ یعنی قبل از بطلمیوس آنها مسائل نجومی و سپهری را در بخش ریاضیات میدانستند نه در بخش طبیعیات. از زمان بطلمیوس به بعد این مدار شده کُره و دایره خطّی و کمّی و آن مسئله ریاضی شده مسئله طبیعی وگرنه اقدمین این کار را نمیکردند و فَلَک را به عنوان جِرم و جسم نمیدانستند. تعبیرات قرآن کریم هم قبلاً هم ملاحظه فرمودید که تعبیرات محاوره است؛ تعبیرات محاوره مثل اینکه ما بگوییم سقفِ ما, سقف مرفوعی که در قرآن دارد معنای آن این نیست که بالای سر ما جِرم و جسم است؛ ما چیزی را که بالای سرمان باشد میگوییم سقف و آنچه پایین پا باشد میگوییم فرش است ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾[7] یا برای شما زمین را مهدگونه آماده کردیم و مثل فرش پهن کردیم، اینطور نیست که واقعاً آن یکی فرش باشد و آن یکی سقف باشد، اینچنین نیست. غرض آن است که اقدمین مسائل سپهری را در بخش ریاضیات مطرح میکردند نه در طبیعیات.
علت ذکر شمس و قمر و آوردن «کلّ» برای سباحت و شناوری
﴿وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ گرچه در آیه «شمس» و «قمر» ذکر شده است، چون «لیل» و «نهار» که در فَلَک سباحت ندارند و از آن جهت که «شمس» و «قمر» منظومهای را تشکیل میدهند، کلمه ﴿کُلٌّ﴾به کار برده شده وگرنه این دو تثنیه بودند ﴿کُلٌّ﴾نمیفرمود, ﴿وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾و همه اینها هم در سباحت و شناوری هستند، چه اینکه برابر آیه سوره مبارکه «اسراء» که فرمود: ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِ﴾ اهل تسبیح هم هستند و هر موجودی بالأخره به اندازه هستیِ خود, خدا را میشناسد و تسبیح میکند. بارها این حدیثی که مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد ملاحظه فرمودید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود من قبل از اینکه به مقام نبوّت برسم سنگی بود که هر وقت مرا میدید سلام میکرد «إِنِّی لَأَعْرِفُهُ الْآنَ»[8]الآن هم من آن سنگ را میشناسم؛ اینطور نیست که حالا معرفت و تسبیح و تقدیس و ذکر و امثال ذلک مخصوص انسان یا حیوان باشد. هر موجودی در هر حدّی باشد به اندازه هستی خود سهمی از شعور دارد، منتها شعوری که برای انسان است با تکلیف و وحی و نبوّت و رسالت و بهشت و جهنم همراه است، وگرنه شعوری که آنها دارند مخفی نیست؛ مثلاً زلزلهها را آنها بهتر از انسانها درک میکنند و مانند آن که میفهمند چه خبر است.
جریان حمل و نقل صحرایی و دریایی انسان آیتی دیگر از آیات الهی
بعد فرمود تنها «شمس» و «قمر» نیستند که اینها بهره میبرند، ما نعمتهای دیگر هم به آنها دادیم؛ بخشی از نعمتهایی که مربوط به تغذیه و اینهاست در کشاورزی بازگو کردیم، بخشی هم مربوط به حمل و نقل است. این جریان حمل و نقل را چه در سوره «مؤمن»؛ یعنی همان «غافر»[9] و چه در این سوره و چه در بخشهای دیگر میفرماید ما وسایل حمل و نقل را ذکر کردیم، در سوره مبارکه «نحل» هم آمده است؛ در سوره «نحل» فرمود ما مشکلات شما را به وسیله دامها و مانند آن حل کردیم، کاری که مقدور خود شما نبود و خودتان را به زحمت میتوانستید آنجا ببرید، چه اینکه بارهایتان را ببرید ﴿لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾؛[10]در سوره مبارکه «نحل» این است که ما این دامها را برای شما آفریدیم که هم ظرافت و جمال شما را تأمین کند، برای اینکه آنها که دامدار هستند میدانند صبحها که این برّهها را از مادرها جدا میکنند که در اثنای روز از شیر آنها استفاده نکنند، در عصر که مادرها برمیگردند و برّهها هم برمیگردند، هرکدام مادر خودش را میشناسد و هر مادری بچه خودش را میشناسد و همه صداکنان به طرف مادرهایشان میروند ـ بدون اینکه اشتباه کنند ـ فرمود یک منظره زیبایی است برای شما که این در اوایل سوره مبارکه «نحل» به این صورت گذشت که فرمود: ﴿وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْکُلُونَ ٭ وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ﴾؛[11]هم بامداد برای شما زیباست ـ اگر کسی رمهسرا را دیده باشد ـ و هم شامگاه بعد فرمود این چهارپایان؛ یعنی اسب و استری که برای شما آفریدیم ﴿وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ شما این سفرهای ییلاقی و قشلاقی را که طی میکنید، خودتان اگر بخواهید به تنهایی بدون وسیله نقلیه از قشلاق به ییلاق بروید، با زحمت میروید و مقدورتان نیست که این دامنههای کوه را طی کنید، چه رسد به اینکه بارهایتان را ببرید. این چهارپاها ﴿تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ﴾ از قشلاق به ییلاق ﴿إِلَی بَلَدٍ﴾ که ﴿لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾، شما بدون بار اگر بخواهید به ییلاق بروید باید زحمت بکشید و مقدورتان نیست، چه رسد با بار؛ این «انعام» هم شما را جابهجا میکنند و هم بارتان را ﴿وَ تَحْمِلُ﴾ این انعام ﴿أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ﴾؛ مثل ییلاق که از قشلاق خواستید بروید آنجا، خودتان بیبار بخواهید بروید مقدورتان نیست، چه رسد با بار ﴿لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ﴾ خودتان بیبار نمیتوانید به آن مقصد و به آن بَلَد برسید ﴿إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾، اما آنها میآیند شما و بارهای شما را حمل میکنند ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾.[12] در این بخش از سوره مبارکه «یس» هم میفرماید ما وسیله نقلیه برای شما آفریدیم، چه دریایی و چه صحرایی؛ دریایی همان کشتی است ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمْ﴾ که ﴿حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ﴾ آن روز که برق و موتور و امثال ذلک نبود، با راهنمایی بادها این کشتیها حرکت میکردند.
علت تقیید حمل به ذریّه انسان و معنای مشحون در آیه
فرمود ما ذریّه اینها را جابهجا میکنیم, چرا ذریّه اینها را؟ برای اینکه بچهها وقتی که سوار کشتی میشوند در خدمت پدر و مادر هستند و این بچهها مورد علاقه پدر و مادر هستند، فرمود در سفر دریایی شما بچههایتان که مورد علاقه شماست به کشتی سپردید که هیچ عاملی برای حفظ آن نیست و ما داریم جابهجا میکنیم، این «مشحون» است؛ شما میبینید «مشحون» را همه پُر معنا کردند که درست است. «مشحون»؛ یعنی مملوّ، اما چه مملوّی؟ پُر از مسافر است؟ این است؟ بله، پُر از مسافر است. این کشتیهایی که پُر از مسافر است را ما جابهجا میکنیم، اما پُر از شَحنه است ـ به پلیس و پاسبان به نگهبان میگویند شَحنه ـ ما این پُر از شَحنه را, پُر از نگهبان را, پُر از نگهدار را از ساحلی به ساحلی جابهجا میکنیم؛ این پُر از نگهبانی ماست. شما میبینید پُر از سرنشین است، بله پُر از سرنشین است و ما هم میتوانستیم بگوییم مملوّ، اما میگوییم «مشحون» است؛ «مشحون» هم مملوّ را میرساند و هم شَحنهدار را میرساند؛ یعنی پاسدار را میرساند, پاسبان را میرساند, نگهبان را میرساند. ما این دریای موّاج را که هیچ عاملی شما ندارید برای اینکه شما را جابهجا کند و مقدورتان نیست، به وسیله بادی که در اختیار ماست شما را جابهجا میکنیم که این وسیله نقلیه است و این را ما آفریدیم، آن دلبندهای شما که ذریّه هستند در همین کشتی میباشند و ما هستیم که داریم جابهجا میکنیم ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ﴾؛جریان کشتی نوح نیست که جناب زمخشری و امثال زمخشری گفتند این مربوط به کشتی نوح است،[13] چون جریان کشتی نوح برای ما الآن آیه نیست. ﴿أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ﴾ که «مشحون» است.
عدم اختصاص نگاهبانی خدا بر کشتی و شمول آن بر هر وسیله نقلیه دیگر
﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾ تنها کشتی نیست، بلکه «انعام» هم همینطور است، وسایل نقلیه دیگر هم هست. در سوره مبارکه «نحل» فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شامل هواپیما میشود, شامل اتومبیلها میشود, شامل سفینههای فضایی میشود. در آیه هشت سوره مبارکه «نحل» اینچنین فرمود: ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ دیروز, «ما نعلم» امروز است؛ بعدها هم ممکن است چیزهاییخدای سبحان خلق کند که بشرِ امروز هم نمیداند.
نفی هر گونه تفکّر قارونی در ساختن وسایل نقلیه و استفاده آن با خدا
منتها این فکر قارونی باید از ما زدوده شود. این ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾؛ یعنی خدای سبحان ساختار داخلی انسان را زیبا خلق کرد, یک; هدفی برای آن مشخص کرد, دو; راهی که این قافله را به هدف برساند ترسیم کرد, سه; رهبری این قافله را به عهده گرفت, چهار; راهنمایان فرستاد, پنج; این بشر با ﴿وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ کارها را انجام میدهد, شش; بعد بگوید من خودم کشف کردم! این همان اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است. شما قدری که از جامعه فاصله بگیرید، بروید در فضای بازتری و بروید در تقریباً آسمان این کشورها، این آیه را به خوبی و روشن درک میکنید ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾[14]یک شرک رقیقی در هشتاد درصد مردم هست، تا کسی به قدرت میرسد فوراً دور او جمع میشوند, تا کاری انسان انجام میدهد میگوید خودم کردم, اگر قدری از جامعه فاصله بگیرید و بیایید بالاتر از جامعه و خوب اوضاع را نگاه کنید، میبینید در هشتاد درصد مردم این شرک رقیق هست؛ یعنی این آیه کاملاً گویاست ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛ اکثر مؤمنین مشرک هستند, اکثر مسلمانها مشرک هستند. این حرف, حرف رایج خیلی از ماهاست که میگوییم من خودم این کار را کردم. مگر قارون غیر از این گفته بود؟ مگر قارون بیش از این ادّعا کرده بود؟ آن حرف فرعون بود که میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾،[15]اما این گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[16] من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم. قرآن میفرماید خودت را میخواهی بشناسی من شناسنامه تو را میگویم ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾؛[17] شناسنامه تو این است، شناسنامه تو در سوره «نحل» است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[18] و شناسنامه تو هم در دوران فرتوتی مشخص میشود که ﴿لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[19] جنابعالی این هستید، من خودم زحمت کشیدیم پیدا کردم چیست؟! اگر گفتید: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[20]که خدا فرمود: ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[21]در هر حال موحّدانه حرف زدید، اما گفتید ما خودمان سی چهل سال دود چراغ خوردیم شدیم فقیه و شدیم کذا و کذا این همان حرف است.
مشکل اساسی بسیاری از ماها این است که اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم و میگوییم این برای ماست، به جای اینکه شاکر باشیم و بگوییم این کار خداست که به دست ما انجام شده است ﴿وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ میگوییم: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾؛ در این بخشها فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ مبادا بگویید سفینه فضانورد را من خلق کردم, مبادا بگویید این کشتی را بشر خلق کرد, مبادا بگویید اتومبیل را بشر خلق کرد, بشر همان سه شناسنامه را دارد که کاملاً مشخص شد. اینها که در خانه سالمندان هستند همانهایی بودند که ادعا داشتند. غرض این است که فرمود آنچه شما کردید ما انجام دادیم، حالا اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر ندارد ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾،[22] همه ما اینطور هستیم. اگر فیضی، راهی و علمی باشد فیض خداست که از دست ما ظهور کرده است، این ﴿وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ یک اصل کلی است، منتها برای حضرت آن درجه عالیه ظهور کرده و برای ما درجات میانی و متوسط. فرمود در سوره «نحل» که ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾، آن وقت هیچ کس دیگر با این مبنای توحیدی نمیگوید من سفینه خلق کردم, من اتومبیل ساختم, من سلولهای بنیادی را کشف کردم؛ میگوید عنایت الهی از دست ما شده است. فرمود آن عقل را خدا به ما داد، انبیا را فرستاد که این فتیله را قدری بالا بکشند و «اثاره» کنند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[23]بعد به دست ما انجام شد، وگرنه ذیل همین آیه مبارکه که فرمود: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾ روایت نورانی اهل بیت را میبینید که وجود مبارک امام فرمود اینکه میگویند: «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکْتُ»[24] اول خدا، دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمیشد که این را حضرتتفسیر کرد. این روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید تا ما بالأخره مواظب زبانمان هم باشیم.
در این قسمت فرمود ما این کارها را کردیم ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾؛ ما ماشین را خلق کردیم, ما سفینه را خلق کردیم, ما کشتی را خلق کردیم, ما هواپیما را خلق کردیم؛ شما مجرای دست ما هستید, مجرای فیض خدا هستید با دستِ شما خدا این کار را انجام میدهد، این ﴿الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾[25] همین است. اینها که به آلزایمر مبتلا میشوند یک گوشه مغز آسیب میبیند که در نتیجه «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت»،[26] انسان همین است؛ اینچنین نیست که حالا غدّه سرطانی داشته باشد، ذرّهای از گوشه مغز کمی جابهجا میشود، تمام شد و رفت! اینطور نیست که حالا انسان بگوید من مالک همه چیز هستم.
عدم منافات شعار «ما میتوانیم» با تفکّر توحیدی استناد کارها به خدا
﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾، پس اگر کشتی است به عنایت الهی است. ما به عنایت الهی براساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ خودمان را وصل به این دریای بیکران الهی میبینیم؛ منتها در مقام فعل نه در مقام ذات, آن وقت ملّتی که خود را وصل به دریای بیکران الهی ببیند این شعار «ما میتوانیم» را میتواند بگوید. اینکه میگوییم ما میتوانیم, این سخنگوی خدا در مقام فعل میشود, اگر سخنگوی خداست؛ یعنی «باذن الله» این کار را میکنیم. حالا انبیای الهی؛ نظیر مسیح(سلام الله علیه) مُرده را «باذن الله» زنده میکردند, «اکمه» و «ابرص» را «باذن الله» نجات میدادند، با این کارهای عادی استقلال کشور خودمان را «باذن الله» اداره میکنیم، همین! این مسئله «باذن الله» که باشد مُرده را زنده میکند؛ این حرفهای ما مُرده است, این کارهای ما مُرده است. اگر بگوییم به عنایت الهی, این کارها و حرفها روح پیدا میکند. این جمله نورانی سوره «نحل» یادمان نرود که فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ چیزهایی را که شما نمیدانید خدا خلق میکند و در اینجا هم فرمود: ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾. الآن اینهایی که به وسیله سلولهای بنیادی بزغاله و گوسفند درست میکنند، اینها بگویند ما آفریدگاریم؟! در عصر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) کسی شبههاندازی کرده یک مقدار خاک و آب را درون شیشه ریخته و درب آن را بسته، بعد از مدتی به صورت حشرات در آمده و گفت ـ معاذ الله ـ خالقی در کار نیست چون ما هم این کار را کردیم، قدری خاک در شیشه ریختیم و قدری هم آب ریختیم، درب آن را هم بستیم حشرات پیدا شد؛ این شبهه را در آنجا رواج داد، به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رسید. حضرت به او فرمود اگر تو این کار را کردی بگو چندتا از حشرات مذکر است و چندتا از آنها مؤنث است، چندتا هستند، وزنشان چقدر است و اینها را به حالت اوّلی برگردان![27] این دید شهری که امام صادق(سلام الله علیه) است جای عوامفریبی نیست، فوراً بساط خود را جمع کرد و رفت. اما کسی که بفرماید: ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ ٭ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَ إِنَاثاً وَ یَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾[28] این به کُنه, ذات, عوارض و به همه چیز آن آگاه است میتواند و به حالت اوّلی برگرداند که این میشود خدا.
امکان غرق شدن کشتی نشستگان با اراده الهی
فرمود: ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ٭ وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ﴾اینها که سوار کشتی شدند، اگر کمی باد تند باشد به آن سَمت، اینها غرق میشوند ﴿فَلاَ صَرِیخَ لَهُمْ﴾،«صریخ»؛ یعنی دادرس، اینها هر چه داد بزنند کسی به داد آنها نمیرسد ﴿وَ لاَ هُمْ یُنقَذُونَ﴾؛نه کسی به عنوان دادرس و نجات غریق هست، نه کسی هم اینها را «انقاذ» میکند و آنها را از دریا نجات میدهد ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا﴾؛مگر رحمت الهی شامل حال آنها شود، ﴿وَ مَتَاعاً﴾اما ﴿إِلَى حِینٍ﴾, تا یک زمان مشخصی از آن زمان مشخص شد، حالا دنیا منقرض میشود یا ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ فرا میرسد.
[1]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج100، ص220.
[2]سوره توبه، آیه5.
[3]سوره توبه، آیه5.
[4]سوره حج، آیه61.
[5]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص88.
[6]سوره فصلت، آیه10.
[7]سوره روم، آیه44.
[8] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج1، ص310.
[9]سوره غافر، آیه80.
[10]سوره نحل، آیه7.
[11]سوره نحل، آیه 5.
[12]سوره نحل، آیه8.
[13]تفسیرالزمخشری الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص18.
[14]سوره یوسف، آیه106.
[15]سوره نازعات، آیه124.
[16]سوره قصص، آیه78.
[17]سوره قیامت، آیه37.
[18]سوره نحل، آیه78.
[19]سوره حج، آیه5.
[20]قرب الاسناد، ابی العباس عبدالله بن جعفرالحمیری، ص394.
[21]سوره نحل، آیه53.
[22]سوره انفال، آیه17.
[23]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص113.
[24]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص215.
[25]سوره اعلی، آیه3.
[26]دیوان اشعار سعدی، غزل421..
[27]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج10، ص201.
[28]سوره شوری، آیه49.
- مقصود از ﴿وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ و شرط عمل شیطان شدن آن؛
- زوجیّت، ضامن بقای نسل و نگاه ملکوتی اسلام به نکاح انسان؛
- علت طرح مسئله سَلَخِ نهار از لیل در قرآن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (39) لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40) وَ آیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ (42) وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یُنقَذُونَ (43) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتَاعاً إِلَى حِینٍ (44)﴾
چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد؛ لذا مطالب محوری آن باید اصول دین باشد از این جهت در بحثهای این سوره گاهی توحید, گاهی وحی, گاهی نبوّت و مسئله معاد مطرح است. تقریباً بعد از مسئله توحید بیش از هر چیزی مسئله معاد را طرح میکند.
مقصود از ﴿وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ و شرط عمل شیطان شدن آن
در آیه 34 فرمود این آیات الهی را که شما در کشاورزی و مانند آن میبینید ما برای شما مقدّر کردیم تا شما از میوههای این درخت استفاده کنید و از آنچه دسترنج شماست بهره ببرید که درباره ﴿عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ چهار احتمال بود که احتمال «ما» موصوله تقریباً تقویت شد؛ لکن بهرههایی که از میوههای درخت برده میشود، اگر از درخت انگور و اگر از درخت خرما درخت بهره حلال برده نشود آن «ممّا عملت ایدیهم» نیست، آن را ذات اقدس الهی همانطوری که در سوره مبارکه «مائده» مقرّر فرمود عمل شیطان میداند؛ در سوره «مائده» آیه نود اینچنین گذشت: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾،اگر از میوه درخت ـ خواه از درخت انگور و خواه از درخت خرما ـ شراب درست شد، این عمل شیطان است و عمل انسان نیست و اگر خدای سبحان فرمود از میوه درخت ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ استفاده کنند و شاکر باشند، معلوم میشود آن بهرههایی که انسان از میوه درخت، از شیره انگور، از ربّ انگور، از شربت انگور و مانند آن میبرد مراد است و اگر حرام بود ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است نه ﴿مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾.
زوجیّت, ضامن بقای نسل و نگاه ملکوتی اسلام به نکاح انسان
این قسمت را که مشخص فرمود وارد نعمتهای بعدی میشود، در نعمتهای بعدی فرمود خدا از هر نقص و عیبی منزّه است و برای اینکه نسلها تکثیر شود در گیاهان نکاح را مقرّر کرد, در حیوانات نکاح را مقرّر کرد و در انسانها هم نکاح را مقرّر کرد; لکن انسان از آن جهت که خلیفه الهی است، نکاحی که برای انسانها مقرّر کرده است غیر از ازدواج و اجتماع مذکر و مؤنث است، این همان «النِّکَاحُ سُنَّتِی»[1] است که انبیا آوردند و همان بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» این یک نگاه ملکوتی است به مسئله نکاح که فرمود: «النِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ ما ازدواج نیاوردیم، ما اجتماع نر و ماده نیاوردیم, اجتماع مذکر و مؤنث نیاوردیم، ما نکاح آوردیم که این نصف دین را حفظ میکند. به هر تقدیر برای حفظ نسل چه در گیاه، چه در نبات و چه در انسان این زوجیّت را مطرح فرمود، منتها هر چه بالاتر میآید این زوجیّت رقیقتر میشود تا به مسئله انسان میرسد که میشود نکاح.
معنای «سَلَخ» و مقصود از ﴿انسَلَخ﴾ در آیه
بعد از اینکه جریان زمین و آثار کشاورزی زمین و موجودات زمینی را مطرح کردند رسیدند به مسائل آسمان که فرمود: ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾؛ «سَلخ» آخر ماه است، «غرّه» اول ماه است. در تقویمهای سابق مینوشتند که فلان ماه «سلخ» دارد, فلان ماه «سلخ» ندارد, «سلخ» ندارد؛ یعنی سی روز کامل نیست و 29 روز است؛ این اصطلاحی نجومی بود که در تقویمها مینوشتند که فلان ماه «سلخ» ندارد؛ یعنی آخر ندارد، وقتی هم که گفته میشد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾[2] این «انسلاخ»؛ یعنی انقضا, وقتی این چهار ماه پیمان مسلمانها با دولت شرک منقضی شد، آنگاه شما برابر آن اصول کلی خودتان عمل کنید. این ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ که در اوایل سوره مبارکه «توبه» است غیر از ﴿الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ معروف است که چهار ماه حرام است؛ یعنی «رجب»، «ذیقعده»، «ذیحجّه» و «محرّم». این «أشهر حُرُم»؛ یعنی آن چهار ماهی که شما با مشرکان تعهّد بستید، اگر آن چهار ماه منقرض شد دیگر تعهّدی ندارید. غرض آن است که «انسلخ»؛ یعنی «انقضی»، اما اینجا که فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾ معنای آن این است که روز در درون شب بود و از درون شب ما این را بیرون آوردیم. پس گاهی «سلخ»؛ یعنی آخر, گاهی «سلخ»؛ یعنی انقضا, گاهی هم «سلخ»، چون با «مِن» استعمال شد معنای آن این است که از او درآوردیم، این با «ایلاج» هماهنگ است. گاهی کلّ «لیل» در برابر کلّ «نهار» مطرح میشود که این را در سوره مبارکه «اعراف» چنین فرمودند: ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾؛یعنی این زمین که حرکت میکند آن چهره زمین که روبهروی آفتاب است روشن است و چون این زمین حرکت میکند، همین که حرکت کرد از روبهروی آفتاب بیرون رفت جای آن را سایه میگیرد، ﴿یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾؛یعنی «جعل الله اللیل غاشیة النهار» که این در سوره مبارکه «اعراف» بحث آن گذشت، آیه 54 سوره «اعراف» این بود که ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ﴾ که دو مفعول گرفت; یعنی «یجعل الله اللیل غاشیة النهار»، پردهٴ شب روی روز قرار میگیرد؛ یعنی آن جایی را که روز روشن کرده بود، حالا چون زمین حرکت کرد به دنبال این حرکتِ زمین, سایه به دنبال این نور مرتب حرکت میکند. ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾؛ یعنی «سریعاً»، اینطور نیست که یک جای خالی باشد نور رفته و سایه نیامده, اگر نور جایی را ترک کرده باشد فوراً همانجا را سایه پر میکند. وقتی زمین کُروی است و حرکت میکند آن بخش از زمین که روبهروی آفتاب است روشن است و همین که برگشت سریعاً آنجا را سایه میگیرد که ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾ این هم کاری با «سَلخ» ندارد.
عدم دلالت ﴿انسَلَخ﴾ در آیه بر داخل بودن شب در روز
پس «سَلخ» گاهی به معنی آخر ماه است در برابر «غرّه», گاهی به معنای انقضاست که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾،[3] گاهی به این معناست که «لیل» به دنبال «نهار» است ﴿یَطْلُبُهُ حَثِیثاً﴾، اما هیچکدام از اینها معنای آن این نیست که اینها داخل هم هستند و ما یکی را از دیگری درمیآوریم، این با آن مسئله «ایلاج» میتواند هماهنگ باشد. اگر ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾، آنجایی که ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾[4] شد، این «نهار» میرود درون شب و شب روپوش این «نهار» است، وقتی این روز را گرفتند «سلخ» کردند و از درون این «لیل», این «نهار» را درآوردند ﴿فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾، منتها اگر «نهار» در درون شب باشد، درون شب باید روشن باشد؛ یعنی آن طرف زمین، وقتی که ما این درون روشن را گرفتیم درون باید تاریک باشد، اما از اینکه دارد ما «سَلخ» کردیم مناسب آن است که نور روپوش، جامه و لباسی برای شب است، وقتی ما این لباس را از تنِ شب در آوردیم تاریکیِ آن روشن میشود; منتها سیدناالاستاد فرمایش ایشان این است که اگر این «سَلخ» به معنای «نزع» باشد باید با حرف «عن» استعمال شود نه با حرف «من»؛[5] ولی آن کلمه «سَلخ» را باید رعایت کرد نه به دنبال «من» و «عن» بود، «سَلخ» یعنی چه؟ اگر «سَلخ»؛ یعنی ما از درون میکَنیم، پس معلوم میشود بیرون تاریک است و درون هم میشود تاریک; ولی اگر «سَلخ» مربوط به بیرون باشد درون که تاریک است بیرون هم تاریک است؛ یعنی فضا, فضای تاریک خواهد بود.
علت طرح مسئله سَلَخِ نهار از لیل در قرآن
منتها نکته اساسی که قرآن سلخِ نهار از «لیل» را مطرح میکند, سلخِ لیل از «نهار» را مطرح نمیکند، برای آن است که میفرماید اصل برای شما تاریکی و نداری و فقر و فلاکت است، شما اینطور هستید که ما اگر این روشنایی ظاهر را از شما بگیریم همان فقر و فلاکت و تاریکیِ شما روشن میشود وگرنه اگر «ایلاج اللیل فی النهار» و «ایلاج النهار فی اللیل» است، آنجا که «ایلاج اللیل فی النهار» شد «نسلخ منها اللیل فاذا هم مبصرون» باید اینطور هم باشد، در حالی که در قرآن چنین آیهای نیست که بگوید ما شب را از روز سلخ میکنیم اینها در فضای روشن قرار میگیرند؛ این برای ارشاد آن است که اصل برای انسان فقر و تاریکی و نداری است، ما اگر این قشر روشن را از شما برداریم در ظلمت و تاریکی میافتید؛ لذا از این جهت فرمود: ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ غرض آن است که هم باید کلمه «مِن» و «عن» مطرح شود و هم اصلِ واژه «سَلخ» ملحوظ باشد؛ ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ﴾ عکس آن دیگر نیست که «و آیة لهم النهار نسلخ منه اللیل فإذا هم مبصرون».
نظم در حرکت خورشید و ماه, سبب تحقّق فصول چهارگانه و تأمین ارزاق
بعد فرمود ما نظمی قرار دادیم که فصول چهارگانه را به همراه دارد، برای اینکه بشر غذا میخواهد. اگر یک فصل باشد؛ مثلاً همیشه زمستان باشد یا همیشه بهار باشد یا همیشه پاییز باشد یا همیشه تابستان باشد غذای مردم تأمین نمیشود ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾,[6] ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾؛ یعنی فصول چهارگانه, پس تحقّق فصول چهارگانه ضروری است، برای اینکه بشر غذا میخواهد و موادّ غذایی او با تغیّر فصول چهارگانه تأمین میشود. اگر «شمس» که مدار خود را در 365 روز طی میکند و اگر ماه که مدار خود را در 29 یا سی روز طی میکند، آن «شمس» مقداری راه خود را سرعت ببخشد گاهی میبینید دو فصل در یک ماه قرار میگیرد، چون ماههای قمری که میدانید فصول چهارگانه ندارد و اصلاً ماه قمری با کشاورزی و زندگی مردم کار ندارد؛ گاهی تابستان است, گاهی زمستان است, گاهی پاییز است, گاهی بهار است. ماههای قمری برای تأمین فصول چهارگانه و تأمین ارزاق و حساب کشاورزی و دامداری و اینها مطرح نیست آن برای مسائل دیگر است. آنکه اصول کشاورزی و دامداری و مانند آن را تأمین میکند همین ماههای شمسی است که فصول چهارگانه را به همراه دارد. آفتاب این مدار 360 درجه را در 365 روز طی میکند, ماه این مدار 360 درجه را در 29 روز یا 30 روز طی میکند هر سی روز, یک بار ماه دورش را تمام میکند, اگر «شمس» که روزی یک درجه حرکت میکند و قمر که روزی دوازده الی سیزده درجه حرکت میکند، اگر شمس سرعت بگیرد با آن تلاشی که دارد گاهی ممکن است دو فصل را شما یکجا ببینید؛ مثلاً در یک ماه رجب ممکن است هم تابستان را و هم زمستان را ببینید، برای اینکه آن به سرعت پاییز را گذرانده وارد زمستان شده یا زمستان را گذرانده وارد بهار شده یا بهار را گذرانده وارد تابستان شده یا تابستان را گذرانده وارد پاییز شده، اگر آن سریع باشد دیگر ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ مقدور نیست؛ لذا فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ﴾ این همان مدار 360 درجه را موظف است که 365 روز طی کند، ماه هم همینطور است؛ منتها یک تعبیرات ادبی جزئی هست که درباره «شمس» با فعل مضارع ذکر شد و درباره «لیل» با اسم فاعل ذکر شد یا صفت مشبهه ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ﴾ «یسبق النهار» نفرمود, ﴿وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ فرمود؛ اینها نکات جزئی است که آنها را ملاحظه می فرمایید.
شناور بودن و تسبیحگویی خورشید و ماه در فلک الهی
بعد فرمود همه اینها در فَلَک الهی و این مدارات، سباحت دارند و شناور هستند. فَلَک را اقدمین در مسائل ریاضی مطرح میکردند و قدما در مسائل طبیعی مطرح کردند، نه اینکه واقعاً اینها قائل باشند که افلاک جِرم و جسم هستند و خَرق و التیامپذیر نیستند. اقدمین خط و مدار ترسیم میکردند کمکم شده به صورت کُره، وگرنه اقدمین؛ یعنی قبل از بطلمیوس آنها مسائل نجومی و سپهری را در بخش ریاضیات میدانستند نه در بخش طبیعیات. از زمان بطلمیوس به بعد این مدار شده کُره و دایره خطّی و کمّی و آن مسئله ریاضی شده مسئله طبیعی وگرنه اقدمین این کار را نمیکردند و فَلَک را به عنوان جِرم و جسم نمیدانستند. تعبیرات قرآن کریم هم قبلاً هم ملاحظه فرمودید که تعبیرات محاوره است؛ تعبیرات محاوره مثل اینکه ما بگوییم سقفِ ما, سقف مرفوعی که در قرآن دارد معنای آن این نیست که بالای سر ما جِرم و جسم است؛ ما چیزی را که بالای سرمان باشد میگوییم سقف و آنچه پایین پا باشد میگوییم فرش است ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾[7] یا برای شما زمین را مهدگونه آماده کردیم و مثل فرش پهن کردیم، اینطور نیست که واقعاً آن یکی فرش باشد و آن یکی سقف باشد، اینچنین نیست. غرض آن است که اقدمین مسائل سپهری را در بخش ریاضیات مطرح میکردند نه در طبیعیات.
علت ذکر شمس و قمر و آوردن «کلّ» برای سباحت و شناوری
﴿وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ گرچه در آیه «شمس» و «قمر» ذکر شده است، چون «لیل» و «نهار» که در فَلَک سباحت ندارند و از آن جهت که «شمس» و «قمر» منظومهای را تشکیل میدهند، کلمه ﴿کُلٌّ﴾به کار برده شده وگرنه این دو تثنیه بودند ﴿کُلٌّ﴾نمیفرمود, ﴿وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾و همه اینها هم در سباحت و شناوری هستند، چه اینکه برابر آیه سوره مبارکه «اسراء» که فرمود: ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِ﴾ اهل تسبیح هم هستند و هر موجودی بالأخره به اندازه هستیِ خود, خدا را میشناسد و تسبیح میکند. بارها این حدیثی که مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرد ملاحظه فرمودید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود من قبل از اینکه به مقام نبوّت برسم سنگی بود که هر وقت مرا میدید سلام میکرد «إِنِّی لَأَعْرِفُهُ الْآنَ»[8]الآن هم من آن سنگ را میشناسم؛ اینطور نیست که حالا معرفت و تسبیح و تقدیس و ذکر و امثال ذلک مخصوص انسان یا حیوان باشد. هر موجودی در هر حدّی باشد به اندازه هستی خود سهمی از شعور دارد، منتها شعوری که برای انسان است با تکلیف و وحی و نبوّت و رسالت و بهشت و جهنم همراه است، وگرنه شعوری که آنها دارند مخفی نیست؛ مثلاً زلزلهها را آنها بهتر از انسانها درک میکنند و مانند آن که میفهمند چه خبر است.
جریان حمل و نقل صحرایی و دریایی انسان آیتی دیگر از آیات الهی
بعد فرمود تنها «شمس» و «قمر» نیستند که اینها بهره میبرند، ما نعمتهای دیگر هم به آنها دادیم؛ بخشی از نعمتهایی که مربوط به تغذیه و اینهاست در کشاورزی بازگو کردیم، بخشی هم مربوط به حمل و نقل است. این جریان حمل و نقل را چه در سوره «مؤمن»؛ یعنی همان «غافر»[9] و چه در این سوره و چه در بخشهای دیگر میفرماید ما وسایل حمل و نقل را ذکر کردیم، در سوره مبارکه «نحل» هم آمده است؛ در سوره «نحل» فرمود ما مشکلات شما را به وسیله دامها و مانند آن حل کردیم، کاری که مقدور خود شما نبود و خودتان را به زحمت میتوانستید آنجا ببرید، چه اینکه بارهایتان را ببرید ﴿لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾؛[10]در سوره مبارکه «نحل» این است که ما این دامها را برای شما آفریدیم که هم ظرافت و جمال شما را تأمین کند، برای اینکه آنها که دامدار هستند میدانند صبحها که این برّهها را از مادرها جدا میکنند که در اثنای روز از شیر آنها استفاده نکنند، در عصر که مادرها برمیگردند و برّهها هم برمیگردند، هرکدام مادر خودش را میشناسد و هر مادری بچه خودش را میشناسد و همه صداکنان به طرف مادرهایشان میروند ـ بدون اینکه اشتباه کنند ـ فرمود یک منظره زیبایی است برای شما که این در اوایل سوره مبارکه «نحل» به این صورت گذشت که فرمود: ﴿وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْکُلُونَ ٭ وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ﴾؛[11]هم بامداد برای شما زیباست ـ اگر کسی رمهسرا را دیده باشد ـ و هم شامگاه بعد فرمود این چهارپایان؛ یعنی اسب و استری که برای شما آفریدیم ﴿وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ شما این سفرهای ییلاقی و قشلاقی را که طی میکنید، خودتان اگر بخواهید به تنهایی بدون وسیله نقلیه از قشلاق به ییلاق بروید، با زحمت میروید و مقدورتان نیست که این دامنههای کوه را طی کنید، چه رسد به اینکه بارهایتان را ببرید. این چهارپاها ﴿تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ﴾ از قشلاق به ییلاق ﴿إِلَی بَلَدٍ﴾ که ﴿لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾، شما بدون بار اگر بخواهید به ییلاق بروید باید زحمت بکشید و مقدورتان نیست، چه رسد با بار؛ این «انعام» هم شما را جابهجا میکنند و هم بارتان را ﴿وَ تَحْمِلُ﴾ این انعام ﴿أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ﴾؛ مثل ییلاق که از قشلاق خواستید بروید آنجا، خودتان بیبار بخواهید بروید مقدورتان نیست، چه رسد با بار ﴿لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ﴾ خودتان بیبار نمیتوانید به آن مقصد و به آن بَلَد برسید ﴿إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾، اما آنها میآیند شما و بارهای شما را حمل میکنند ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾.[12] در این بخش از سوره مبارکه «یس» هم میفرماید ما وسیله نقلیه برای شما آفریدیم، چه دریایی و چه صحرایی؛ دریایی همان کشتی است ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمْ﴾ که ﴿حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ﴾ آن روز که برق و موتور و امثال ذلک نبود، با راهنمایی بادها این کشتیها حرکت میکردند.
علت تقیید حمل به ذریّه انسان و معنای مشحون در آیه
فرمود ما ذریّه اینها را جابهجا میکنیم, چرا ذریّه اینها را؟ برای اینکه بچهها وقتی که سوار کشتی میشوند در خدمت پدر و مادر هستند و این بچهها مورد علاقه پدر و مادر هستند، فرمود در سفر دریایی شما بچههایتان که مورد علاقه شماست به کشتی سپردید که هیچ عاملی برای حفظ آن نیست و ما داریم جابهجا میکنیم، این «مشحون» است؛ شما میبینید «مشحون» را همه پُر معنا کردند که درست است. «مشحون»؛ یعنی مملوّ، اما چه مملوّی؟ پُر از مسافر است؟ این است؟ بله، پُر از مسافر است. این کشتیهایی که پُر از مسافر است را ما جابهجا میکنیم، اما پُر از شَحنه است ـ به پلیس و پاسبان به نگهبان میگویند شَحنه ـ ما این پُر از شَحنه را, پُر از نگهبان را, پُر از نگهدار را از ساحلی به ساحلی جابهجا میکنیم؛ این پُر از نگهبانی ماست. شما میبینید پُر از سرنشین است، بله پُر از سرنشین است و ما هم میتوانستیم بگوییم مملوّ، اما میگوییم «مشحون» است؛ «مشحون» هم مملوّ را میرساند و هم شَحنهدار را میرساند؛ یعنی پاسدار را میرساند, پاسبان را میرساند, نگهبان را میرساند. ما این دریای موّاج را که هیچ عاملی شما ندارید برای اینکه شما را جابهجا کند و مقدورتان نیست، به وسیله بادی که در اختیار ماست شما را جابهجا میکنیم که این وسیله نقلیه است و این را ما آفریدیم، آن دلبندهای شما که ذریّه هستند در همین کشتی میباشند و ما هستیم که داریم جابهجا میکنیم ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ﴾؛جریان کشتی نوح نیست که جناب زمخشری و امثال زمخشری گفتند این مربوط به کشتی نوح است،[13] چون جریان کشتی نوح برای ما الآن آیه نیست. ﴿أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ﴾ که «مشحون» است.
عدم اختصاص نگاهبانی خدا بر کشتی و شمول آن بر هر وسیله نقلیه دیگر
﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾ تنها کشتی نیست، بلکه «انعام» هم همینطور است، وسایل نقلیه دیگر هم هست. در سوره مبارکه «نحل» فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شامل هواپیما میشود, شامل اتومبیلها میشود, شامل سفینههای فضایی میشود. در آیه هشت سوره مبارکه «نحل» اینچنین فرمود: ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ دیروز, «ما نعلم» امروز است؛ بعدها هم ممکن است چیزهاییخدای سبحان خلق کند که بشرِ امروز هم نمیداند.
نفی هر گونه تفکّر قارونی در ساختن وسایل نقلیه و استفاده آن با خدا
منتها این فکر قارونی باید از ما زدوده شود. این ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾؛ یعنی خدای سبحان ساختار داخلی انسان را زیبا خلق کرد, یک; هدفی برای آن مشخص کرد, دو; راهی که این قافله را به هدف برساند ترسیم کرد, سه; رهبری این قافله را به عهده گرفت, چهار; راهنمایان فرستاد, پنج; این بشر با ﴿وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ کارها را انجام میدهد, شش; بعد بگوید من خودم کشف کردم! این همان اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است. شما قدری که از جامعه فاصله بگیرید، بروید در فضای بازتری و بروید در تقریباً آسمان این کشورها، این آیه را به خوبی و روشن درک میکنید ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾[14]یک شرک رقیقی در هشتاد درصد مردم هست، تا کسی به قدرت میرسد فوراً دور او جمع میشوند, تا کاری انسان انجام میدهد میگوید خودم کردم, اگر قدری از جامعه فاصله بگیرید و بیایید بالاتر از جامعه و خوب اوضاع را نگاه کنید، میبینید در هشتاد درصد مردم این شرک رقیق هست؛ یعنی این آیه کاملاً گویاست ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛ اکثر مؤمنین مشرک هستند, اکثر مسلمانها مشرک هستند. این حرف, حرف رایج خیلی از ماهاست که میگوییم من خودم این کار را کردم. مگر قارون غیر از این گفته بود؟ مگر قارون بیش از این ادّعا کرده بود؟ آن حرف فرعون بود که میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾،[15]اما این گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[16] من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم. قرآن میفرماید خودت را میخواهی بشناسی من شناسنامه تو را میگویم ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾؛[17] شناسنامه تو این است، شناسنامه تو در سوره «نحل» است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[18] و شناسنامه تو هم در دوران فرتوتی مشخص میشود که ﴿لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[19] جنابعالی این هستید، من خودم زحمت کشیدیم پیدا کردم چیست؟! اگر گفتید: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[20]که خدا فرمود: ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[21]در هر حال موحّدانه حرف زدید، اما گفتید ما خودمان سی چهل سال دود چراغ خوردیم شدیم فقیه و شدیم کذا و کذا این همان حرف است.
مشکل اساسی بسیاری از ماها این است که اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم و میگوییم این برای ماست، به جای اینکه شاکر باشیم و بگوییم این کار خداست که به دست ما انجام شده است ﴿وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ میگوییم: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾؛ در این بخشها فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ مبادا بگویید سفینه فضانورد را من خلق کردم, مبادا بگویید این کشتی را بشر خلق کرد, مبادا بگویید اتومبیل را بشر خلق کرد, بشر همان سه شناسنامه را دارد که کاملاً مشخص شد. اینها که در خانه سالمندان هستند همانهایی بودند که ادعا داشتند. غرض این است که فرمود آنچه شما کردید ما انجام دادیم، حالا اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر ندارد ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾،[22] همه ما اینطور هستیم. اگر فیضی، راهی و علمی باشد فیض خداست که از دست ما ظهور کرده است، این ﴿وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ یک اصل کلی است، منتها برای حضرت آن درجه عالیه ظهور کرده و برای ما درجات میانی و متوسط. فرمود در سوره «نحل» که ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾، آن وقت هیچ کس دیگر با این مبنای توحیدی نمیگوید من سفینه خلق کردم, من اتومبیل ساختم, من سلولهای بنیادی را کشف کردم؛ میگوید عنایت الهی از دست ما شده است. فرمود آن عقل را خدا به ما داد، انبیا را فرستاد که این فتیله را قدری بالا بکشند و «اثاره» کنند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[23]بعد به دست ما انجام شد، وگرنه ذیل همین آیه مبارکه که فرمود: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾ روایت نورانی اهل بیت را میبینید که وجود مبارک امام فرمود اینکه میگویند: «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکْتُ»[24] اول خدا، دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمیشد که این را حضرتتفسیر کرد. این روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید تا ما بالأخره مواظب زبانمان هم باشیم.
در این قسمت فرمود ما این کارها را کردیم ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾؛ ما ماشین را خلق کردیم, ما سفینه را خلق کردیم, ما کشتی را خلق کردیم, ما هواپیما را خلق کردیم؛ شما مجرای دست ما هستید, مجرای فیض خدا هستید با دستِ شما خدا این کار را انجام میدهد، این ﴿الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾[25] همین است. اینها که به آلزایمر مبتلا میشوند یک گوشه مغز آسیب میبیند که در نتیجه «آنها که خواندهام همه از یاد من برفت»،[26] انسان همین است؛ اینچنین نیست که حالا غدّه سرطانی داشته باشد، ذرّهای از گوشه مغز کمی جابهجا میشود، تمام شد و رفت! اینطور نیست که حالا انسان بگوید من مالک همه چیز هستم.
عدم منافات شعار «ما میتوانیم» با تفکّر توحیدی استناد کارها به خدا
﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾، پس اگر کشتی است به عنایت الهی است. ما به عنایت الهی براساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ خودمان را وصل به این دریای بیکران الهی میبینیم؛ منتها در مقام فعل نه در مقام ذات, آن وقت ملّتی که خود را وصل به دریای بیکران الهی ببیند این شعار «ما میتوانیم» را میتواند بگوید. اینکه میگوییم ما میتوانیم, این سخنگوی خدا در مقام فعل میشود, اگر سخنگوی خداست؛ یعنی «باذن الله» این کار را میکنیم. حالا انبیای الهی؛ نظیر مسیح(سلام الله علیه) مُرده را «باذن الله» زنده میکردند, «اکمه» و «ابرص» را «باذن الله» نجات میدادند، با این کارهای عادی استقلال کشور خودمان را «باذن الله» اداره میکنیم، همین! این مسئله «باذن الله» که باشد مُرده را زنده میکند؛ این حرفهای ما مُرده است, این کارهای ما مُرده است. اگر بگوییم به عنایت الهی, این کارها و حرفها روح پیدا میکند. این جمله نورانی سوره «نحل» یادمان نرود که فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ چیزهایی را که شما نمیدانید خدا خلق میکند و در اینجا هم فرمود: ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴾. الآن اینهایی که به وسیله سلولهای بنیادی بزغاله و گوسفند درست میکنند، اینها بگویند ما آفریدگاریم؟! در عصر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) کسی شبههاندازی کرده یک مقدار خاک و آب را درون شیشه ریخته و درب آن را بسته، بعد از مدتی به صورت حشرات در آمده و گفت ـ معاذ الله ـ خالقی در کار نیست چون ما هم این کار را کردیم، قدری خاک در شیشه ریختیم و قدری هم آب ریختیم، درب آن را هم بستیم حشرات پیدا شد؛ این شبهه را در آنجا رواج داد، به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رسید. حضرت به او فرمود اگر تو این کار را کردی بگو چندتا از حشرات مذکر است و چندتا از آنها مؤنث است، چندتا هستند، وزنشان چقدر است و اینها را به حالت اوّلی برگردان![27] این دید شهری که امام صادق(سلام الله علیه) است جای عوامفریبی نیست، فوراً بساط خود را جمع کرد و رفت. اما کسی که بفرماید: ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ ٭ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَ إِنَاثاً وَ یَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾[28] این به کُنه, ذات, عوارض و به همه چیز آن آگاه است میتواند و به حالت اوّلی برگرداند که این میشود خدا.
امکان غرق شدن کشتی نشستگان با اراده الهی
فرمود: ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ٭ وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ﴾اینها که سوار کشتی شدند، اگر کمی باد تند باشد به آن سَمت، اینها غرق میشوند ﴿فَلاَ صَرِیخَ لَهُمْ﴾،«صریخ»؛ یعنی دادرس، اینها هر چه داد بزنند کسی به داد آنها نمیرسد ﴿وَ لاَ هُمْ یُنقَذُونَ﴾؛نه کسی به عنوان دادرس و نجات غریق هست، نه کسی هم اینها را «انقاذ» میکند و آنها را از دریا نجات میدهد ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا﴾؛مگر رحمت الهی شامل حال آنها شود، ﴿وَ مَتَاعاً﴾اما ﴿إِلَى حِینٍ﴾, تا یک زمان مشخصی از آن زمان مشخص شد، حالا دنیا منقرض میشود یا ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ فرا میرسد.
[1]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج100، ص220.
[2]سوره توبه، آیه5.
[3]سوره توبه، آیه5.
[4]سوره حج، آیه61.
[5]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص88.
[6]سوره فصلت، آیه10.
[7]سوره روم، آیه44.
[8] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج1، ص310.
[9]سوره غافر، آیه80.
[10]سوره نحل، آیه7.
[11]سوره نحل، آیه 5.
[12]سوره نحل، آیه8.
[13]تفسیرالزمخشری الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص18.
[14]سوره یوسف، آیه106.
[15]سوره نازعات، آیه124.
[16]سوره قصص، آیه78.
[17]سوره قیامت، آیه37.
[18]سوره نحل، آیه78.
[19]سوره حج، آیه5.
[20]قرب الاسناد، ابی العباس عبدالله بن جعفرالحمیری، ص394.
[21]سوره نحل، آیه53.
[22]سوره انفال، آیه17.
[23]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص113.
[24]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص215.
[25]سوره اعلی، آیه3.
[26]دیوان اشعار سعدی، غزل421..
[27]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج10، ص201.
[28]سوره شوری، آیه49.
تاکنون نظری ثبت نشده است