display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 8 سوره صافات

تفسیر آیات 1 تا 8 سوره صافات

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 141 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 8 سوره صافات"
- رواج سوگند در ادبیات عرب و اعتقاد «فی‌الجمله» مردم حجاز به فرشته‌ها؛
- ناتمامی دیدگاه مقصود دانستن خالق در سوگند به فرشته‌ها؛
- سرّ سوگندهای الهی به مخلوقات.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی‌ وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ﴾

رواج سوگند در ادبیات عرب و اعتقاد «فی‌الجمله» مردم حجاز به فرشته‌ها
سوگند در ادبیات عرب رایج بود و مردم حجاز «فی‌الجمله» به مسائل فرشته‌ها معتقد بودند، هر چند برخی فرشته‌ها را به جای اینکه مدبّرات امر الهی تلقّی کنند، به عنوان وسائط و شفعا و بت‌ها به حساب می‌آوردند. قرآن کریم به این فرشته‌ها سوگند یاد می‌کند؛ این ﴿وَ الصَّافَّاتِ﴾ و ﴿فَالزَّاجِراتِ﴾ و ﴿فَالتَّالِیاتِ﴾ یا ناظر به فرشته‌های مخصوص ‌هستند که اصنافی از فرشته‌ها مورد سوگند می باشند یا اوصاف یک صنف خاصّی است که آن صنف خاص گاهی دارای وصف صافّ است، گاهی زجر است و گاهی تلاوت.

ناتمامی دیدگاه مقصود دانستن خالق در سوگند به فرشته‌ها
مطلب بعدی آن است که برخی‌ها خواستند بگویند که منظور, قَسَم به این فرشته‌ها نیست, بلکه قَسَم به آفریدگار فرشته‌هاست؛ این سخن تام نیست، برای اینکه ذات اقدس الهی گاهی هم به مخلوق خود و هم به آفریدگار آن مخلوق؛ یعنی خالق قَسَم می‌خورد. اگر منظور از قَسَم به مخلوق, خالق باشد این تکرار لازم می‌آید. در سوره مبارکه «شمس» ملاحظه فرمودید ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ٭ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها ٭ وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها ٭ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها﴾[1] سوگند به آسمان و سوگند به خدایی که آسمان را بنا کرد, سوگند به نفس و سوگند به خدایی که نفس را «مستوی‌الخِلقه» آفرید. از جمع بین سوگند به مخلوق و خالق معلوم می‌شود که گاهی خدای سبحان به مخلوق‌های خود قَسَم یاد می‌کند.

سرّ سوگندهای الهی به مخلوقات
سرّش آن است که این مخلوق‌ها آیت او هستند، اگر قَسَم به آیت باشد این «مُقَسُم‌ به» «ذوالآیه» را نشان می‌دهد. در بحث‌های قبلی در ذیل آیه سوره «فاطر» که ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ﴾[2] اشاره شد که یک: حمل فقیر بر انسان که «الانسان فقیرٌ» از قبیل حمل عرض مفارق بر موضوع نیست؛ نظیر «الجسمُ حارٌّ». دوم: نظیر حمل عرض ذاتی بر موضوع هم نیست؛ نظیر «الأربعةُ زوجةٌ», برای اینکه عرض هر چند ذاتی هم باشد بالأخره در مرتبه معروض نیست, اگر آیت بودن و فقیر بودن نظیر زوجیّت اربعه باشد این لازمِ ذات است و هر لازمی از مرتبه ملزوم متأخّر است و در مرتبه ملزوم نیست، در حالی که آیت بودن و فقیر بودنِ موجودهای امکانی این‌چنین نیست که از مرتبه ذات متأخّر باشد. سوم: اگر گفته شد «الأرضُ آیةٌ» یا «الإنسانُ فقیرٌ» از سنخ «الانسانُ ناطقٌ» نیست که ذاتی او باشد، زیرا این ذاتی, ذاتی ماهیّت است و ماهیّت چون تابع و فرع است در مرتبه هستی نیست و متأخّر از مرتبه هستی است؛ اگر آیت بودن و فقیر بودن برای انسان از سنخ ذاتیِ ماهیّت باشد چون ماهیّت بعد از هستی است و بعد از وجود است لازمه آن این است که این آیت بودن و فقیر بودن در مرتبه قبل نباشد. چهارم: اگر گفته شد «الأرضُ آیةٌ» یا «الانسانُ فقیرٌ» از سنخ «الانسان موجودٌ» است که ذاتیِ به معنای هویّت است نه ذاتی به معنی ماهیّت؛ یعنی این شیء در هویّت خود به خدا محتاج است؛ این شیء در هویّت خود, آیت و نشانه خدای سبحان است. اگر هر موجودی ذاتاً آیت خداست، سوگند به آیت نشان دهنده سوگند به «ذی‌الآیة» هم خواهد بود. پس از دو منظر ذات اقدس الهی به این آیاتش سوگند یاد می‌کند: یکی نظم خاصّی است که انسان را به ناظم واحد هدایت می‌کند که در بحث قبل گذشت و یکی اینکه این مظهر اوست, صورت «مرآتیه» اوست و او را نشان می‌دهد.

اثبات توحید و معاد و مسائل اخلاقی, سه محور سوگندهای الهی
لذا به این امور گاهی برای اثبات توحید ربوبی قَسَم یاد می‌کند، مثل سوره «صافات»، گاهی برای اثبات معاد قَسَم یاد می‌کند مثل سوره «ذاریات» و برخی از سوَر دیگر, گاهی هم برای تهذیب نفس به این امور سوگند یاد می‌کند. در سوره مبارکه «ذاریات» برای اثبات معاد به همین امور قَسَم یاد شده است: ﴿وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً ٭ فَالْحامِلاتِ وِقْراً ٭ فَالْجارِیاتِ یُسْراً ٭ فَالْمُقَسَماتِ أَمْراً ٭ إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ﴾[3] که متأسفانه با این وضع این «إنّ» با «ما» متصل نوشته شده است. این «إنّ» حروف «مشبهة بالفعل» است و «ما» اسم آن است و این از قبیل «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[4]نیست که متّصل نوشته شود. به هر تقدیر ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ﴾؛ یعنی مسئله معاد است. مشابه این در سوره مبارکه «مرسلات» است که فرمود: ﴿وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً ٭ فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً ٭ وَ النَّاشِراتِ نَشْراً ٭ فَالْفارِقاتِ فَرْقاً ٭ فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً ٭ عُذْراً أَوْ نُذْراً ٭ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾[5]که آن‌جا هم «إنّما» متصل نوشته شده است. گاهی این امور برای سوگند نسبت به توحید است، مثل سوره «صافات» که محلّ بحث است و گاهی برای اثبات معاد است، مثل سوره «ذاریات», «مرسلات» و مانند آن, گاهی هم اصلِ سوگند؛ حالا به فرشته‌ها نبود به آسمان و زمین و مانند آن است و برای تهذیب نفس است که در سوره مبارکه «شمس» بعد از امور چندگانه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها﴾،[6] در سایر موارد هم این سوگندها هست.

مأموریت فرشتگان در تدبیر امور و آراستن مجلس طالبان علوم الهی
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی اوصافی را برای فرشته‌ها مشخص کرد ﴿یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ﴾[7]که این فرشته‌ها را همراه با رعد و برق و امثال ذلک ذکر کرد. بعضی‌ها رسالت آنها در رعد و برق است، برخی‌ها رسالت آنها در تنظیم بادها و نکاح بین ابرها و باردار کردن ابرها و بارش ابرها و مانند آن‌هاست. این زلزله‌ها, این رعد و برق‌ها, این سونامی‌ها این سیل‌ها همه‌ آنها جزء برنامه‌های مدبّرات امر هستند و کارها تقسیم کرده می باشند. بخشی از این فرشته‌ها مأموریت آنها فرّاشی طالبان علم است؛ این روایاتی که اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه)[8] نقل کرد و بخشی از آن روایات را مرحوم صاحب معالم در مقدمه معالم[9] نقل کرد که اینها «اولی اجنحة» هستند «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ‌ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ» این را بارها ملاحظه فرمودید که این بزرگانی که این روایات را در کتاب اصول و فقه و مانند آن نوشتند، برای اینکه روشن کنند فرّاش حوزه‌های علمی فرشته‌ها هستند. یک سلسله فرش‌هایی است که در مسجدها و حسینیه‌ها و مدرسه‌هاست که خادمان بشری عهده‌دارند، اما آن فرش حقیقی به وسیله فرّاشان حقیقی است و آن بال‌های ملائکه است که آن بال‌ها را فرشته‌ها زیر پای طالبان علوم قرآن و عترت پهن می‌کنند که «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ‌ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»، کسی که معالم تدریس می‌کند حتماً سعی کند آن مقدمات را هم تدریس کند. به هر تقدیر در مقدمه معالم هست و مرحوم کلینی اصل این روایت را نقل کرده که فرّاش حوزه‌های علمی یک عده از این صافات‌ هستند؛ یعنی فرشتگانی‌ که پرها را پهن می‌کنند, صف‌بندی می‌کنند, صاف می‌کنند تا اینکه طالبان علوم روی این پرها بنشینند.
پرسش:؟پاسخ: بله, چون قرآن کریم در همین سوره مبارکه «صافات» وصف آ‌نها را ذکر کرد، فرمود: ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ﴾؛ این سوره مبارکه «صافات» وقتی اوصاف اینها را ذکر می‌کند می‌فرماید ما جزء کسانی هستیم که هرکدام از ماها یک مقام معلومی داریم و صف‌بسته در اختیار ذات اقدس الهی هستیم. در سوره مبارکه «صافات» که این آیه در بحث قبل گذشت فرمود: ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ٭ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾[10] این اوصافی است که در همین سوره برای فرشته‌ها ذکر می‌کند، البته احتمال تطبیق بر سایر موصوف‌ها هم هست؛ ولی ظاهرش همین فرشته‌ها هستند.

پیام فرشتگان پهن‌کننده پَر در زیر پای طالبان علوم الهی
در سوره مبارکه «فاطر» فرمود: ﴿أُولی‌ أَجْنِحَةٍ مَثْنی‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾؛[11] همه‌ اینها که دارای جناح و بال هستند «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ‌ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ» این را گفتند که این فرّاش‌ها به این طالبان علوم سه پیام دارند: پیام اوّلشان این است که ما این بال‌ها را پهن کردیم تا به شما بفهمانیم که باید بال پیدا کنید, بال بزنید, پَر پیدا کنید و پَر در آوردید; دوم اینکه ما این بال و پَری که داریم از آن استفاده می‌کنیم و با این پرواز می‌کنیم، شما هم که پَر در آوردید باید پرواز را یاد بگیرید، جهش و حرکت را یاد بگیرید; سوم آن است که ما که بال و پَر داریم و پَر می‌کِشیم، پروازِ ما در جهت نیست، از جهت است؛ ما هرگز از شمال به جنوب بیاییم یا از شرق به غرب برویم این‌طور نیست. آن‌که از شمال به جنوب می‌آید یا از شرق به غرب می‌آید او به دنبال طعمه است، این به طمع طعمه در تالاب‌ها می‌گردد، ما آن نیستیم؛ او در جهت حرکت می‌کند و ما از جهت حرکت می‌کنیم؛ ما از این جهات چندگانه بیرون می‌آییم و الهی فکر می‌کنیم. این رسالت و پیام فرشته‌هاست که به طالبان علوم علم الهی می‌دهند و می‌گویند ما فرّاشان شما هستیم تا شما این سه کار را انجام دهید: پَر در بیاورید, اولاً; پرواز یاد بگیرید, ثانیاً; از جهت پرواز کنید نه در جهت, ثالثاً. پس اگر یک روحانی به دنبال هدف نبود، این نه تنها حقّ دیگران را اَدا نکرد، حقّ فرّاشان خود را هم اَدا نکرد. آن‌که از علوم الهی طَرْفی نبست یا بست و «یَحُومُ‌ حَوْمَ‌ نَفْسِهِ»[12] بود، این حقّ این فرّاش‌ها را هم ادا نکرده و در قیامت در برابر این فرّاش‌ها هم مسئول است.

آراستن مسجدها و حسینیه‌ها و مدرسه‌های علوم دینی وظیفه فرشته‌ها
به هر تقدیر این صافات پرهایشان را پهن می‌کنند به همین منظور, جای دیگر هم جلساتی هست؛ ولی آن‌جا که نمی‌روند فرّاشی کنند؛ اینها می‌آیند در مسجدها, در حسینیه‌ها, مَدرَس‌ها آن‌جا که «قال الله», «قال رسول الله», «قال الامام», «قال کذا و کذا» مطرح است پَرها را پهن می‌کنند، اینها می‌شود «صافات».
بنابراین آنهایی که سونامی ایجاد می‌کنند, زلزله ایجاد می‌کنند, یک سلسله تدبیرات خاص دارند، اینها که کارهای ﴿فَالتَّالِیاتِ﴾ دارند ﴿فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً﴾ دارند اینها یک سلسله برنامه‌های مخصوص دارند که ﴿فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً﴾ داریم, ﴿فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً﴾ داریم؛ اینها کسانی هستند که با علوم الهی و مأموریت‌های نبوی و وَلوی و اینها مرتبط هستند؛ خدا برای تبیین مسئله توحید به اینها سوگند یاد می‌کند که فرمود: ﴿إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ﴾ آنها اصلِ «اله» را قبول داشتند; منتها در آلهه که مدبّرات امر بودند آنها را «اله» می‌پنداشتند.

تبیین گستره علوم دینی و موارد استثنای از آن
پرسش: حضرت استاد این مربوط به کلّ علوم است یا علومی که مربوط به ؟
پاسخ: اگر کسی جهان را به عنوان فعل خدا بداند ما علمِ غیر دینی نداریم «کما مرّ غیر مرّة»؛ ولی اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ لائیک فکر کند, الحادی فکر کند, مبدأ و معاد را منکر باشد او علم طبیعی دارد؛ علمی که نه آغاز دارد و نه انجام, می‌گوید زمین این‌چنین بوده است که علم او دیگر, علم الهی نخواهد بود؛ اما حالا چه کسی آفرید؟ برای چه چیزی آفرید؟ اگر الهی فکر کرد آن علم, علم دینی است و همه این علوم می‌شود علم دینی، برای اینکه در کلّ جهان هیچ موجودی در عالَم نیست مگر همان قسم چهارمی که بیان شده که اگر گفتیم «الأرضُ آیةً» عرض مفارق نیست, عرض ذاتی نیست, ذاتی ماهوی نیست, ذاتی هویّت است؛ اگر ذاتی هویّت باشد هر چیزی آینه خداست, آیت خداست, مخلوق خداست, فعل خداست و دیگر ما علم غیر دینی نخواهیم داشت. ما اگر بحث کردیم که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) چه کار کرد؟ امام صادق(سلام الله علیه) چه کار کرد؟ می‌شود دینی، اگر بحث کردیم خدا چه کار کرد دینی نیست؟! آن استاد دانشگاه که دارد زمین‌شناسی و زمان‌شناسی تدریس می‌کند اگر دینی‌بودن مواد درسی او قوی‌تر از دینی بودن مواد درسی ما نباشد کمتر از این نیست؛ ما می‌گوییم خدا چنین گفت, او می‌گوید خدا چنین کرد. حالا اگر بگوییم امیرالمؤمنین چنین کرد می‌شود دینی، اگر بگوییم خدا چنین کرد دینی نیست؟! ما علم غیر دینی نداریم، مشکل این است که آن جهان‌بینی توحیدی و الهی ﴿إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ﴾ خوب تبیین نشده است. کلّ جهان فعل خداست؛ هر علمی در عالَم فرض شود درباره چیزی از چیزهاست و هر چیزی هم آینه خداست, آیت خداست, فعل خداست. ممکن است کسی غفلت داشته باشد. علم غیر دینی در عالَم، مثل دو دوتا پنج‌تا مستحیل است، چرا؟ چون همه این جهان, فعل اوست. اگر همه جهان فعل او بود کسی که درباره فعل خدا بخواهد بحث کند و تفسیر کند این متنِ دین است; منتها حالا ممکن است غافل باشد. آری, علومی که درباره افعال انسان است; مثل هنر, این گاهی ممکن است دینی باشد و گاهی غیر دینی؛ خوانندگی, نوازندگی اینها فعل انسان است، انسان گاهی ممکن است حلال بخواند و گاهی حرام, گاهی حلال بنوازد و گاهی حرام, اینها فعل انسان است و فعل انسان ممکن است دو قِسم باشد؛ ولی آنچه در نظام آفرینش هست، چه درباره نجوم و سپهر باشد، چه درباره دریا و زیردریا باشد, چه درباره زمین و معدن نفت و گاز باشد «کلّ ما صَدق علیه أنّه شیء الله خالقه»، چون آن موجبه کلیه که در قرآن هست این است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾[13] «کلّ ما صَدق علیه أنّه شیءٌ فهو فِعل الله و کلّ علم یبحث عن فِعل الله فَهو عِلم الدینی» ما علم غیر دینی نخواهیم داشت؛ حالا مبادی علوم انسانی چیست، آنها بحث‌های خاصّ خودش را دارد؛ ولی هر کسی چه در شهر, چه در کشور, چه در قارّه و چه در جهان بخواهد تصمیمی بگیرد اول باید نقشه جامع آن شهر را, نقشه جامع آن کشور را, نقشه جامع آن قارّه را, نقشه جامع آ‌ن منطقه وسیع‌تر را بررسی کند؛ خدای سبحان به وسیله وحی, نقشه جامع جهان را ترسیم کرد تا هیچ‌کس به فکر بافت فرسوده نباشد کلّ جهان, گذشته و آینده و حال, مُلک و ملکوت فعل خداست؛ اول این مهندسی را انجام داد، نقشه جامع جهان را با آن موجبه کلیه ترسیم کرد که «کلّ ما صَدق علیه أنّه شیء فهو فعل الله»; حالا اگر «فعل الله» شد و کسی درباره فعل خدا دارد تفسیر می‌کند، یقیناً دینی است; منتها امور دینی دو قِسم است: بعضی تعبّدی است و بعضی توصّلی است, در بعضی قصد قربت لازم است و در بعضی قصد قربت لازم نیست. اَدای دَیْن واجب دینی است؛ ولی قصد قربت لازم نیست. زکات واجب دینی است؛ ولی قصد قربت لازم است. اگر دینی شد معنایش این نیست که حتماً باید با قصد قربت انجام شود.

تکرار «رب» در آیه دال بر اهمیت اثبات توحید با نظم عالم
به هر تقدیر فرمود «اله» شما واحد است؛ باز اصل مطلب را که توحید خداست، در یک آیه, دو بار نام مبارک «الله» را می‌برد: ﴿رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما﴾, یک; ﴿وَ رَبُّ الْمَشارِقِ﴾, دو; اگر این بار دوم, «رب» را تکرار نمی‌فرمود مطلب حل بود؛ ولی برای اهمیت مطلب دو بار مسئله توحید را ذکر می‌کند، برای اینکه این نظمی که شما می‌بینید ناظمی دارد. ما الآن به بعضی از افراد می‌گوییم فرهیخته و دانشمند, چرا؟ چون یک هزارم گوشه زمین را فهمیده که چه خبر است حالا یا کشاورزی را یا نفت و گاز را, وقتی یک گوشه از اسرار را فهمید به او عالِم می‌گوییم. برهان قرآن کریم این است ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾؛ کسی که چنین نظم «محیّر العقول» را آفرید که جوامع بشری تاکنون یک هزارم آن را کشف کردند او عالِم نیست؟ ﴿أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾،[14] پس خالق اوست, عالِم اوست, مدیر اوست, مربّی اوست, همه اوصاف کمالی در اختیار اوست.
آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» آمد، در سراسر قرآن برابر آن اشاره می‌شود که اگر ـ معاذ الله ـ ما دو خدا داشته باشیم، چون دو ذات هست بقیه عدم محض است و اینها تازه می‌خواهند عالَم بیافرینند، چون دو خداست و صفات هرکدام هم عین ذات اوست، پس دو علم است؛ اگر دو علم است هرگز نمی‌شود گفت اینها بیایند تصمیم بگیرند و برابر یک امر واحد کار کنند، چون علم اینها ذاتیِ اینهاست, یک; ذات اینها دوتاست, دو; پس دو علم است, سه. فرض آن محال است نه مفروض که بگوییم دو خدا برابر با «ما هو الواقع» و «نفس الأمر» کار کنند، واقع و «نفس‌الأمر»ی در کار نیست؛ از این به بعد می‌خواهد واقع بیافریند، از این به بعد می‌خواهد «نفس ‌الأمر» خلق کند. بنابراین آن فرض محال است و این برهان «تمانع»[15]سر جایش محفوظ است که از متقن‌ترین براهین است و هیچ احتیاجی نیست که برهان «تمانع» به برهان «توارد علّتین» برگردد و مانند آن.
فرمود این نظم, نشان می‌دهد ناظم واحد است ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾[16] آن بیان نورانی امام حسین(سلام الله علیه) که در دعای «عرفه» آمده است «وَ تَفَطَّرَتا»[17] هم «کان» تامّه و هم «کان» ناقصه‌ آن به هم می‌خورد و یک مقدمه این قیاس استثنایی هم در سوره «مُلک» آمده است و در سوره «انبیاء» مقدمه شرطی آمده که ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾، «لکن التالی باطل».

دعوت به نگاه مجدّد آفرینش دال بر استحکام نظم در آن
در سوره مبارکه «ملک» فرمود: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری‌ مِنْ فُطُورٍ﴾[18] دو بار, سه بار, صد بار در عالم نگاه کنید بی‌نظمی نمی‌بینید، پس «لکنّ التالی باطل فالمقدم مثله»؛ براساس همان برهان توحید, می‌فرماید او واحد است و آن واحد پروردگار آسمان‌هاست, یک; پروردگار زمین است, دو; پروردگار آنچه بین آسمان و زمین است, سه; اینها را با هم هماهنگ می‌کند, چهار و پروردگار مشرق‌هاست، پنج. در بحث قبل هم ملاحظه فرمودید که مغرب یک امر اضافی است؛ این آفتاب که هر لحظه به جایی می‌رسد، همان لحظه جایی را ترک می‌کند، آن‌جا که ترک کرده می‌شود مغرب که به آن مناسبت فرمود: ﴿بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ﴾؛[19] ولی «عند التحلیل» یک کار بیش نیست، چون این مرتب در شروق و اشراق و افاضه و نور دادن است، این دارد حرکت می‌کند و مغرب بودنش به قیاس و اضافه است؛ لذا فرمود «عندالتحلیل» ما مغربی نداریم، اگر مغربی هست امر اضافی و قیاسی است؛ این نیّر چون حرکت می‌کند دائماً در اشراق است، برای شمس غروبی در کار نیست و هیچ وقت شمس غروب ندارد، آن دائماً دارد نورافشانی می‌کند.

تبیین اعتقاد مشرکان مکه نسبت به فرشتگان
پرسش:؟پاسخ: ملائکه را معتقد بودند و گاهی به جای اینکه آنها را وسائط فیض و مدبّرات بدانند، متأسفانه می‌پرستیدند؛ در سوره مبارکه «انبیاء» که گذشت فرمود اینها بندگان خدا هستند، اگر اینها هم تخطّی کنند گرفتار عذاب الهی‌ می‌شوند ﴿مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ﴾[20]که این در اوایل سوره مبارکه «انبیاء» گذشت. بنابراین اینها به ملائکه معتقد بودند و ملائکه را ـ معاذ الله ـ «بنات الله» می‌دانستند که قرآن کریم می‌فرماید شما خودتان از دختر خوشتان نمی‌آید، آن وقت برای خدا دختر قائل هستید؟ اینها نه مؤنث و نه مذکّر هستند, نه دختر و نه پسر هستند و اگر حرف تأنیث می‌آورند به مناسبت این الفاظ است وگرنه مَلَک نه مذکر است و نه مؤنث، چون ذکورت و انوثت وصف بدن است.

وجود بدن, لازمه صدق مرگ و همراهی روح با آن در برزخ
برخی از مطالبی که مربوط به سوالات پایان سوره مبارکه «یس» بود و دیر به دست ما رسید این است که اگر بدن نباشد ما مرگی نداریم، چون مرگ مفارقت بدن است, یک و اگر روح بدن را ترک کرد، آنچه از این شخص به عنوان جسد بی‌روح می‌ماند اگر می‌گوییم این بدن فلان کس است یا زید است، این به علاقه «ما کان» است, دو; ولی وارد برزخ که شد زنده است, در قبر بدن دارد و روح دارد و همان حالت کامل برایش منطبق است.

تبیین مقصود از مرگ عزرائیل(علیه السلام) و مرگِ مرگ
مطلب بعدی درباره مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) است, یک; مرگِ خود مرگ است, دو; در روایات آمده که مرگ را به صورت «کَبْشٌ‌ أَمْلَح»[21]در می‌آورند و می‌میرانند، مرگ می‌میرد، عزرائیل(سلام الله علیه) که متولّی مرگ است می‌میرد، مرگِ مرگ به صورت تمثّل است؛ یعنی دیگر تحوّلی در کار نیست وگرنه مرگ که گوسفند نیست. در روایاتی که دارد مرگ می‌میرد، آمده که به صورت «کَبْشٌ‌ أَمْلَح»در می‌آید و او را ذبح می‌کنند؛ یعنی «لا موت» و دیگر مرگی در کار نیست. عزرائیل(سلام الله علیه) می‌میرد؛ یعنی عزرائیل بودنِ او می‌میرد؛ در بخشی از روایات، مرگ اینها هم به همان «صَعقه»‌ای که در روایات امام سجاد(سلام الله علیه)[22] و دیگر ائمه(علیهم السلام) آمده است تفسیر شده که ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛[23]مدهوشی اینها مرگِ اینها شد. اگر چیزی بدن داشته باشد مرگ برای او تصوّر دارد، اما اگر بدن نداشته باشد مرگِ او همان «صَعقه» است که ﴿ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾در ذیل آن, روایاتی هست که مرگ همگان را توجیه می‌کند.
مطلب دیگر درباره پیوند روح و بدن است؛ روایاتی که بخشی از این روایات در تفسیر شریف کنزالدقائق[24] ملاحظه فرمودید، دارد این خاک‌ها که به صورت جِلد در آمده است، اینها «الی حیث الروح» می‌روند.
پرسش: حضرت استاد اگر ملائکه و جبرئیل و اسرافیل که دارای روح مجردند برای ارواح مجرده مرگ چه معنایی دارد؟
پاسخ: همان «صَعقه» است, وجود مبارک موسای کلیم که مدهوش شد بدنش که مدهوش نمی‌شود روحش مدهوش می‌شود ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ حالا یا مقام فناست یا امور دیگر است ولی ظاهر آیه «صَعقه» است و در روایات هم همین «صَعقه» را تفسیر کردند وگرنه نابودی که در کار نیست، اگر هم بخواهد نابود شود به وسیله فرمان الهی نابود می‌شود، پس آن فرمان زنده است و با فعلِ خدا آن شیء نابود می‌شود، پس آن فعل زنده است؛ مرگ به معنای نابودی مطلق فرض ندارد، زیرا خدای سبحان باید با کاری چیزی را نابود کند، با دستوری نابود کند و آن دستور, زنده است.
پرسش:؟پاسخ: بله, موت آنها به همان «صَعقه» است، اگر چیزی واقعاً بدن داشته باشد مفارقت روح از بدن فرض دارد که آن می‌شود موت او, اما اگر چیزی بدن نداشته باشد؛ مثل عرش، عرش می‌میرد یعنی چه؟ فرمان الهی می‌میرد یعنی چه؟ مرگ می‌میرد یعنی چه؟ مرگ که بدنی ندارد تا بمیرد، این تمثّل مرگ است. روایاتی را که ذیل مرگِ مرگ آمده است ملاحظه کنید؛ دارد که مرگ را به صورت «کَبْشٌ‌ أَمْلَح» «بین الصفین» می‌آورند و مرگ را ذبح می‌کنند؛ یعنی مرگ مرده است؛ یعنی تغیّر مرده است و این تمثّل مرگ است. این روایت مربوط به مرگِ مرگ است بعضی از روایات هم مربوط به مرگ عزرائیل(سلام الله علیه) است بعضی هم مربوط به مرگ همه فرشته‌ها است[25] که «کلّ بحسبه»؛ آن موجودی که بدن دارد مرگ او معلوم است که مفارقت بدن است، اما موجودی که بدن ندارد؛ مثلاً عرش خدا مرده است یعنی چه؟ کرسی الهی می‌میرد یعنی چه؟ تدبیر الهی می‌میرد یعنی چه؟ باید به معنایی که مناسب با آن عرش، با کرسی و با تدبیر الهی باشد معنا کرد. جریان روح این‌طور است؛ روح در بعضی از روایات دارد که به بدن تعلّق می‌گیرد و نزدیک می‌شود، چه اینکه در بعضی از روایات دارد بدن می‌رود «الی حیث الروح».[26] اگر روح بخواهد به بدن تعلّق بگیرد؛ نظیر ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ است که ذات اقدس الهی درباره حضرت آدم فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾[27] که فیض الهی که همان روح خداست از طرف ذات اقدس الهی به این بدن تعلّق می‌گیرد و بدن را هم مناسب قرار می‌دهد که بتواند نزدیک این روح باشد که بتواند در عالمی زندگی کند که اگر میلیون‌ها سال بماند بیمار نخواهد شد و نیازی به دارو و درمان و امثال ذلک نخواهد داشت؛ بدن طرزی بالا می‌رود که به روح نزدیک بشود ـ طبق این روایتی که در کنزالدقایق آمده ـ که مناسب با آن باشد. اینها می‌تواند توجیه‌گر برخی از آیات و روایاتی باشد که دارد ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ اما خود قرآن کریم اینها را در سوَر پراکنده و متنوّع ذکر کرد، بخشی از اینها ممکن است در آیاتی که قرآن کریم آنها را به مناسبت‌های خاص ذکر کرده بیان شود.

مستلزم نبودن تکامل روح با تغییر و تفاوت و نفی عملی آن در برزخ
مطلب دیگر درباره بدن و روح این است که این انسان بالأخره بدنش تغییرپذیر است را ملاحظه کردید که روحش هم متکامل است؛ ولی تکامل روح از سنخ «لبس بعد لبس» است و این‌طور نیست که چیزی را از دست بدهد و چیزی بگیرد، بلکه چون تکامل می‌شود وحدتش محفوظ است، از این جهت تکامل روح مستلزم تغایر و تفاوت او نیست. در جریان برزخ هم ملاحظه فرمودید که بارها گفته شد تکامل علمی در برزخ هست، خیلی از چیزها برای انسان در برزخ روشن می‌شود و عالِم می‌شود، اما تکامل عملی در برزخ نیست؛ یعنی کسی که در این‌جا کافر بود، آن‌جا بتواند ایمان بیاورد این‌طور نیست, آن‌جا بتواند نماز بخواند روزه بگیرد که کامل‌تر شود نیست، آن‌جا بتواند احسان کند، صله رحم کند و خدمتی کند که ثواب ببرد نیست, عمل در آن‌جا نیست.

عدم ترتّب ثواب بر تکامل علمی انسان در برزخ
پرسش: پس حضرت استاد آن روایتی که در اصول کافی هست که به مؤمن می فرماید: «إقرأ و ارقَ»[28]بخوان و بالا برو ناظر به ... ؟
پاسخ: بله همان تکامل علمی است، نه اینکه برو یک صفحه بخوان که اگر یک صفحه یاد گرفتی این قدر ثواب می‌بری! آن در دنیا این‌طور است. تکامل علمی در برزخ فراوان هست، خیلی از چیزهایی که برای انسان روشن نیست آن‌جا روشن می‌شود و بعضی‌ها که باور نداشتند می‌گویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾[29] خیلی از معارف بعد از مرگ برای انسان روشن می‌شود؛ اما اگر کسی بخواهد کاری کند که ثواب ببرد بالأخره باید دینی باشد, شریعتی باشد, وحی و نبوّتی باشد که در این صورت این می‌شود دنیا.
پرسش: استاد! تکامل علمی باعث ترفیع درجات آن مؤمن هم می‌شود؟
پاسخ: بله, درجاتی که آن‌جا براساس فیض الهی می‌دهند، نه براساس عمل صالح. یک وقت است در دنیا کسی درس می‌خواند و کامل می‌شود این دو کار کرده: یکی اینکه بهره علمی برده و یکی اینکه ذات اقدس الهی به او بهشت می‌دهد, پاداش می‌دهد، چون یک عمل صالح انجام داد؛ اما در آن‌جا کمالِ علمی دارد، این کفار همه‌شان می‌گویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ خیلی از معارف برای کافران روشن می‌شود، اما ذرّه‌ای ثواب نمی‌برند. این‌طور نیست که حالا چیزی برای آنها کشف شده در قبالش چیزی به آنها بدهند. اگر کسی زمینه ایمان و عمل صالح را این‌جا برای خود فراهم کرده، البته هر چه فراهم کرده می‌برد و هر چه دیگران در اثر اینکه او عضو امّت اسلامی بود، برای او طلب مغفرت بکنند «الی یوم القیامه» به او می‌رسد، چون نتیجه عمل اوست؛ او عضو جامعه اسلامی بود و او هم تا زنده بود برای همه مؤمنین طلب مغفرت می‌کرد، حالا هم که مُرد دیگران برای او طلب مغفرت می‌کنند این نتیجه عمل او، عضو جامعه و امت اسلامی بودنِ او و مانند آن است; اما حالا در قیامت کسی کاری کند که با این کار بخواهد ثواب ببرد، اگر چنین چیزی ممکن باشد که این شریعت می‌خواهد, دستور می‌خواهد, وحی و نبوّت می‌خواهد، این می‌شود تازه دنیا.

تکامل علمی در برزخ زمینه چشیدن عذاب الهی
این است که بعد از مرگ, تکامل علمی فراوان هست, یک; اگر کسی به همراه خود ایمان و عمل صالح برد برابر آن تکامل علمی, درجات برتر پیدا می‌کند, دو; اگر ایمان و عمل صالح را به همراه نبرد تکامل علمی پیدا می‌کند, سه; این تکامل علمی برای او گدازنده است, چهار; همین کسی که می‌گوید: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ همین شخص به عذاب برتر گرفتار می‌شود؛ می‌گویند همین را انبیا گفتند، چرا قبول نکردی؟! اگر کسی ایمان و عمل صالح را به همراه نداشته باشد، این می‌گوید: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾، بعد می‌گویند: ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ﴾،[30] حالا خیلی چیزها برای تو روشن شد، این عذاب الهی را بچش! تکامل علمی «بما أنّه» تکامل علمی، فضیلت عملی نمی‌آورد.

سرّ ناتوانی انسان در اقرار به ایمان بعد از تکامل علمی در برزخ
خیلی از معارف است که برای کفار روشن می‌شود و می‌گویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾، اما ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً﴾[31] تمام درد این است که حقیقت برایشان روشن می‌شود، اما نمی‌توانند بگویند «آمنّا»، اگر بتوانند بگویند «آمنّا» همان‌جا ایمان می‌آورند و راحت می‌شوند. این بخش «آمنّا» که به عقل عملی برمی‌گردد و اراده و عزم و نیّت و تصمیم و ایمان به او بسته است این قفل می‌شود «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[32] این قفل می‌شود، وقتی قفل شد آن بخش علمی هر چه بالاتر برود درد انسان بیشتر است، برای اینکه انسان خیلی از حقایق برایش روشن می‌شود و می‌خواهد بگوید قبول دارم نمی‌تواند بگوید، برای اینکه این قفل شده است. این بیان جزء «جوامع ‌الکلم» است «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» چرا فرعون و امثال فرعون ﴿جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾[33] حضرت را انکار کردند؟ صد درصد برایشان روشن شد که حق با موسای کلیم است؛ ولی این بخش که به نام عقل عملی است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[34] این را با سوء اختیار خودشان قفل کردند; مثل اینکه دهن کسی را ببندید، اگر دهن کسی را بستید همه معارف را به چشمش آوردی و او را روشن کردی این دهن بسته است و نمی‌تواند بگوید «آمنّا»؛ قیامت, ظرف ایمان نیست، ظرف اقرار نیست, ظرف اسلام آوردن نیست؛ این قفل شده است، حالا ظرف علم است، هر اندازه عالم‌تر شود سوز و گدازش بیشتر می‌شود. می‌گوید این همه معارف را انبیا آوردند من بی‌اعتنا بودم؟! این‌طور نیست که حالا ما نگران باشیم که چرا فلان شخص این‌طور است؟ دنیا که تمام نشده «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ».
پرسش: عملی که برای میّت انجام می‌دهند و او به بهشت می رود تکامل عملی محسوب نمی‌شود؟
پاسخ: تکامل عملی خودش است، چون او مؤمن بود. اگر کافر رخت بربسته باشد ولو انبیا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هفتاد بار هم برای او استغفار کند، بی‌اثر است ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾،[35] به وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿لا تَقُمْ عَلی قَبرِهِ﴾[36] اگر هفتاد بار تویِ پیغمبر هم برای این منافق استغفار بکنی ذرّه‌ای اثر ندارد.

راز بهره‌مندی مؤمن در برزخ از دعای مؤمنین وسُنن حسنه
بنابراین اگر کسی مسلمان بود، جزء امّت اسلامی بود و خودش هم تا زنده بود برای مؤمنین طلب مغفرت می‌کرد، الآ‌ن هم که مؤمناً رحلت کرده است هر دعای خیری که کنند از طرف فیض الهی به او می‌رسد، اما نتیجه عمل خود اوست؛ نظیر «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً».[37] اول سوره مبارکه «یس» خواندیم که ﴿نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾؛[38] اگر کسی مسجدی ساخت, حسینیه‌ای ساخت یا یک سنّت خوبی گذاشت؛ گفت پانزده اسفند روز درختکاری است امام را خدا با انبیا محشور کند! فرمود آخرین جمعه ماه مبارک رمضان راهپیمایی روز قدس است، این سنّت تا عمل می‌شود روح مطهّر امام روح و ریحان دارد، چون کارِ اوست؛ آن درختکاری هم همچنین، اما آن‌که چهارشنبه سوری آورده تا این عمل هست, آن آورنده در عذاب است، این آثارش فرق می‌کند. غرض این است که تا سنّت حسنه باشد کارِ آدم است، چه اینکه سنّت اگر سیّئه باشد کار آدم است .

[1]شمس/سوره91، آیه1.
[2]فاطر/سوره35، آیه15.
[3]ذاریات/سوره51، آیه1.
[4]الخلل فی الصلاه، السیدروح الله الخمینی، ج1، ص41.
[5]مرسلات/سوره77، آیه1.
[6]شمس/سوره91، آیه9.
[7]رعد/سوره13، آیه13.
[8]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص34، ط اسلامی.
[9]معالم الدین وملاذالمجتهدین، الشیخ السعیدجمال الدین الحسن نجل الشهیدالثانی، ج1، ص69.
[10]صافات/سوره37، آیه164.
[11]فاطر/سوره35، آیه1.
[12]معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص104.
[13]رعد/سوره13، آیه16.
[14]ملک/سوره67، آیه14.
[15]التعلیقات، ابن سینا، ص104.
[16]انبیاء/سوره21، آیه22.
[17]مناسک حج، سیدمحمدصادق روحانی، ج‌1، ص324. «لَوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتا وَ تَفَطَّرَتا».
[18]ملک/سوره67، آیه3.
[19]معارج/سوره70، آیه40.
[20]انبیاء/سوره21، آیه29.
[21]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج8, ص 344 و 345. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله و سلم):‌ إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ قِیلَ یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ فَیُشْرِفُونَ وَ یَنْظُرُونَ وَ قِیلَ یَا أَهْلَ النَّارِ فَیُشْرِفُونَ وَ یَنْظُرُونَ فَیُجَاءُ بِالْمَوْتِ کَأَنَّهُ کَبْشٌ‌ أَمْلَحُ‌ فَیُقَالُ لَهُمْ تَعْرِفُونَ الْمَوْتَ فَیَقُولُونَ هُوَ هَذَا وَ کُلٌّ قَدْ عَرَفَهُ قَالَ فَیُقَدَّمُ وَ یُذْبَحُ ثُمَّ یُقَالُ یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ وَ یَا أَهْلَ النَّارِ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ قَالَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ‌ ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ الْآیَةَ».
[22]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص324.
[23]زمر/سوره39، آیه68.
[24]کنز الدقائق، المیرزا محمدالمشهدی، ج11، ص335.
[25]ارشاد القلوب، ج1، ص54.
[26]الاحتجاج، الطبرسی، ج2، ص350.
[27]حجر/سوره15، آیه29.
[28]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص606، ط اسلامی .
[29]سجده/سوره32، آیه12.
[30]دخان/سوره44، آیه49.
[31]سجده/سوره32، آیه12.
[32]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص58، ط اسلامی.
[33]نمل/سوره27، آیه14.
[34]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص11، ط اسلامی.
[35]منافقون/سوره63، آیه6.
[36]توبه/سوره9، آیه84.
[37]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص9، ط اسلامی.
[38]یس/سوره36، آیه12.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی