- 404
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 10 سوره صافات، بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 10 سوره صافات، بخش دوم"
- تبیین متعلّق سوگندهای قرآنی؛
- سوگند به بیّنه بودن قَسمهای قرآنی و نهی انسان از آن؛
- بررسی احتمالهای مطرح در مقصود از ﴿و الصَّافَّات﴾.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ(10) ﴾
تبیین متعلّق سوگندهای قرآنی
این سوگندها گاهی به خصوص ذات اقدس الهی است, گاهی به خصوص مخلوقهاست, گاهی به جمع بین خالق و مخلوق است؛ اینجا ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾سوگند به مخلوق است. در سوره مبارکه «شمس», مجموع خالق و مخلوق مورد سوگند بود که فرمود: ﴿وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[1] به آسمان و بانی آسمان, به زمین و به گستراننده زمین, به جان آدمی و به کسی که او را «مستویالخِلقه» آفرید. در سوره «لیل» هم ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾[2] آنجا دارد ﴿وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾[3] هم به شب و روز سوگند یاد میکند و هم به خالق زن و مرد. در خصوص سوره «صافات» به خصوص این اصناف یا انواع گوناگون سوگند یاد میکند.
سوگند به بیّنه بودن قَسمهای قرآنی و نهی انسان از آن
به هر حال قَسَم, چه به خدا باشد، چه به خلق خدا باشد و چه به مجموع خالق و مخلوق باشد، قَسَم به دلیل است نه در قبال دلیل, اگر قَسَم به «الله» باشد که «یَا مَنْ دَلَ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه»[4]خودش دلیل است و اگر قَسَم به مخلوق باشد، چون اینها آیت, علامت و مرآت حقّ هستند، دلیل توحید حقّ میباشند.
پرسش: انسان عادی هم میتواند به اینها قَسَم بخورد؟
پاسخ: نه, به ما گفتند شما این کار را نکنید، به خدا باید قَسَم بخورید؛ اما ذات اقدس الهی مالک مطلق است, قادر مطلق است, مختار مطلق است, سوگند یاد میکند به بیّنه؛ یعنی به دلیل، چون هر موجودی بالأخره آیت و علامت توحید حق است.
بررسی احتمالهای مطرح در مقصود از ﴿و الصَّافَّات﴾
در این ﴿الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ چند احتمال هست: یکی اینکه اینها با اصناف گوناگون یک نوع باشند و دیگر اینکه اینها چند نوع باشند؛ بنا بر اینکه یک نوع باشند و اصناف گوناگون, منظور از این «صافات» ملائکههای متنوّع هستند که برخیها «صافّ», برخی «زاجر» و برخی «تالی» هستند که سِمتهای اینها فرق میکند. بنا بر اینکه یک نوع باشد و اصناف متعدّد این است, یک وقت است محتمل است که منظور از این «صافات», نفوس بشری باشد که به تعبیر فخررازی و دیگران اینها «ملائکة الأرض» هستند،[5] عالمانی هستند که در صفوف جماعت و مانند آن حضور دارند,[6] عالمانی هستند که شبهات را میزدایند که ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ هستند، عالمانی هستند که «تالیان» علوم الهی هستند اینها اصناف نفوس انسانیاند که به تعبیر فخررازی اینها «ملائکة الأرض» هستند.
احتمال سوم این است که این اصناف ناظر به غزات و مجاهدان و مدافعان و مرزداران دین اسلام است. مجاهدان برخی جزء «صافات»، برخی جزء «زاجرات» و برخی جزء «تالیات» هستند. مستحضرید که دین همانطوری که صبغه عبادی را ترویج میکند، صبغه نظامی را هم ترویج میکند؛ به آن صبغه دینی میدهد و اگر این صبغه دینی ملحوظ باشد نظام محفوظ است، چه اینکه به لطف الهی تاکنون محفوظ بود. میدانید اعتکاف را گفتند حداقل سه روز است و بیش از سه روز هم است، اما این اعتکاف یک امر عبادی است که قصد قربت میخواهد، ثواب دارد و مانند آن که «مرابطه» هم اینچنین است؛ ببینید این عنوان «مرابطه» را ذیل بحث جهاد ذکر میکنند و آن بحث اعتکاف را ذیل بحث صوم ذکر میکنند, اگر کسی میخواهد به جبهه برود یک روز یا دو روز، این جزء مجاهدان و سربازان اسلامی است که میتواند یک روز باشد, میتواند دو روز باشد یا میتواند بیشتر، اما اگر کسی خواست به قصد «مرابطه» در یکی از مرزها شرکت کند، این نمیتواند کمتر از سه روز باشد، این مثل اعتکاف است که اعتکاف عبادتی است اول دارد, وسط دارد, آخر دارد, شرایط دارد. «المرابطه» ذیل مسئله جهاد و دفاع است، «الاعتکاف» ذیل مسئله صوم است، این عبادت است که حدّ خاص دارد؛ کسی میخواهد بیاید مسجد نمازی بخواند و دعایی بخواند بعد برود، این دیگر اعتکاف نیست. اگر به قصد اعتکاف آمد حداقل باید سه روز و اکثرش بیشتر بماند. اگر کسی خواست جبهه برود یک وقت است ممکن است برود جبهه یک روز در مرز, مرزداری کند و برگردد این اشکال ندارد و ثواب هم دارد، اما اگر کسی به قصد «مرابطه» میرود، «مرابطه» یعنی یک عبادت, حدّی دارد, مرزی دارد, روزهای مشخصی دارد که حداقل آن سه روز است و حداکثر آن بیشتر. این دین, مرزداری را مثل اعتکاف محترم میشمارد و برای آن مرزی قائل است, حدّی قائل است, عبودیتی قائل است, شرایطی قائل است که با این وضع دارد نظام را حفظ میکند و این چیز کمی نیست. آنها که آمدند گفتند «صافات» یک گروه, «زاجرات» گروه دیگر, «تالیات» گروه دیگر، این مرزدارها را هم جزء همین اصناف حساب کردند و سایر مدافعان را هم جزء همین اصناف حساب کردند و آنها که میگویند منظور از این «صافات» و «زاجرات», نوع واحد که «تحته أصنافٌ متعدّدة» نیست، بلکه انواع متعدّده است؛ «صافات» را بر طیور حمل کردند که ﴿وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ﴾,[7] «زاجرات» را بر یک نوع دیگر و «تالیات» را بر نوع دیگر.
«فتحصّل» که منظور از این عناوین سهگانه یا اصناف مندرج تحت نوع واحد هستند یا انواع متعدّد میباشند, هذا اولاً; اگر اصناف مندرج در تحت نوع واحد بودند، آن نوع یا ملائکه است که دارای اصناف است یا «ملائکة الأرض» است به تعبیر فخررازی که علمای دین هستند یا مرزداران، غزات، مجاهدان و مدافعان هستند که اینها دارای اصناف گوناگون هستند, اگر نوع موحّد نباشد که تحته أصناف, انواع متعدّد است که آن انواع یک نوعش صافات است که طیور است, یک نوع دیگر ممکن است فرشتهها باشند, یک نوع دیگر ممکن است انسانها باشند. به هر تقدیر ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ این است, ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ این است ﴿فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً﴾ این است که یا یک نوع است «تحته أصناف» یا انواع متعدّد است؛ بر فرض اول سه قَسَم مندرج بود که گفته شد.
اوّلین مسئله بعد از سوگند, اثبات توحید با نظم و پرورش آسمان
آن وقت بعد از این سوگندها به وحدانیّت ذات اقدس الهی میپردازد که ﴿إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ﴾ و برهان مسئله هم این است که او پرورنده آسمانها و زمین و «ما بینهما» است و طوری اینها را میپروراند کهانسان وقتی شمس و قمر را با این وضع نورانیّتشان نگاه میکند، خیال میکند اینها از یک ماده نورانیِ شفافِ ذیارزشی خلق شدهاند، در حالی که در سوره مبارکه «فصلت» آیه یازده به بعد اینچنین فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ بعد از تنظیم بخشی از مسئله «أرض» نه تمام خلقت زمین, به آفرینش آسمان پرداخت آسمان را از چه چیزی آفرید؟ از یک مشت دود و از یک دخان, شمس و قمر آورد؛ نه اینکه حالا از برلیان و پرنیان, آفتاب و ماه درست کرده باشد، با یک مشت دود, راه شیری درست کرد؛ این همه انوار و نیّرها را از همین دخان درست کرد ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾[8] همین یک مشت دود را که بعد هم بساط آن را میخواهد برچیند میفرماید: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[9] میشود ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
چگونگی وحی تکوینی به آسمان و سبیل الله بودن حرکت آنها
از اینکه فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾معلوم میشود نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾[10]است؛ همانطوری که زنبور عسل با آن وحی تکوینی که دریافت میکند، راههای الهی را میشناسد, یک; طی میکند, دو; به مقصد میرسد, سه; عسل خروجیِ اوست, چهار; این میشود «سبیل الله». هیچ موجودی در عالَم نیست که حرکت کند و کاری انجام دهد مگر اینکه او «سالک سبیل الله» است. گاهی از آسمان سخن میگوید و گاهی از زمین، گاهی از آسمانی حرف میزند و گاهی از زمینی. درباره زمین و زمینی فرمود: ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی﴾ و درباره آسمان فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ تدبیر آسمانها به این است که به هرکدام از اینها وحی الهی میرسد, راهنمایی الهی میرسد, دستور الهی میرسد و آنها مداری که دارند مدارهایشان را به عنوان «سبیل الله» دارند طی میکنند که «سبیل الله» گاهی مستقیم است، گاهی «مستدیر» است، گاهی زنبوری از کندو حرکت میکند، به باغ میرود و برمیگردد که این یک راه مستقیم است؛ یک وقت است که نه, شمس و قمر است, ستارههای دیگر است یا سی روز یا 29 روز مدارش را طی میکند یا 365 روز طی میکند یا در هر سی هزار سال یک بار مدارش را طی میکند، این صراط مستقیمِ او, مدار است و کُروی است و یا دایره است و یا بیضوی است و امثال ذلک, اگر دایره بود 360 روز است؛ اینکه میبینید برای سال 365 روز حساب میکنند، برای همان بیضوی بودن آن است. به هر تقدیر اینها «سبیل الله» است و با وحی دارد اداره میشود.
ارتباط تمام بحثهای وحی تکوینی با علوم انسانی و مراحل سهگانه آن
تمام این بحثها برای علوم انسانی است و تحوّل علوم انسانی و اسلامی در فصل سوم است؛ فصل اول این است که ما بفهمیم علم دینی داریم تمام بحثها این است که ما علم دینی داریم و علم غیر دینی محال است مثل دو دوتا پنجتا, اگر این جا نیفتد, تلاش و کوشش در فصل دوم و سوم به جایی نمیرسد. هر کس مدیریت هر جایی را به عهده گرفت اول باید نقشه جامع آن را ترسیم کند اگر نقشه جامع در دست او نباشد و شروع به اقدامی کند, بازسازی کند, نوسازی کند طولی نمیکشد که آن بازسازی و نوسازیِ او به صورت بافت فرسوده در میآید. تا آدم نقشه جامع نداشته باشد نمیتواند درباره زوایای حوزه تدبیرش تصمیم بگیرد. ما اگر درباره علوم بحث میکنیم، باید یک قدّ بلند هندسیشده جهانی داشته باشیم؛ یعنی جهانی فکر کنیم، چون علم است و علم دیگر بومی نیست, شرقی نیست, غربی نیست. ما وقتی از استقلال و امنیت و مذهب مملکت حرف میزنیم، اعتقاد ما و شعار رسمی ما این است «لا شرقی و لا غربی»؛ نه شرقی نه غربی، اما وقتی از علم و دانش حرف میزنیم؛ میگوییم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد, چه شرقی چه غربی, هر دو هم دینی است; یعنی هم آن شعار دینی است و هم این شعار دینی است. شعار نه شرقی و نه غربی برای استقلال مملکت است و استقلال دینی ماست. شعار چه شرقی و چه غربی در بحثهای علمی است، علم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد، در داروسازی, در پزشکی, کشاورزی, دامداری, سپهری, دریاشناسی, صحراشناسی, چه شرقی و چه غربی, اسلامی است، ما علم غیر اسلامی نداریم. این دو شعار هر دو دینی است اگر راجع به استقلال مملکت است شعار رسمی ما این است «نه شرقی نه غربی»، اگر درباره علم و دانش است میگوییم «چه شرقی چه غربی»، علم اگر علم شد الاّ و لابد دینی است، برای اینکه ما علم غیر دینی نداریم. اینگونه حرف زدن و این تصمیم, یک قدّ بلند جهانی میخواهد؛ یعنی نقشه جامع جهانی ـ نه کشوری و نه قارّهای ـ جهانی میخواهد تا ثابت کند که علم غیر دینی محال است و محال است و محال! وقتی این کاملاً تثبیت شد که اختصاصی به زنبور عسل ندارد ﴿فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ﴾[11] نیست موریانه اینطور است, موش اینطور است, انسان اینطور است, پرندهها اینطور هستند آنها که برای تالاب حرکت میکنند ﴿فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ﴾ هستند، چیزی در عالَم نیست مگر با نقشه الهی. آسمان بروید حرف همین است, زمین بروید حرف همین است؛ هم در زمین ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ﴾ صادق است و هم در آسمان ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ صادق است، به دور خود بگردد «سبیل الله» است, مستقیم حرکت کند «سبیل الله» است؛ اگر علم باشد که «سبیل الله» است آن وقت وارد فصل دوم میشویم که این مقدم بر فصل سوم است، آن فصل سوم در آن آخرها قرار دارد که مبانی تحوّل علوم انسانی از منظر اسلام چیست؟ ما بعد از این مرحله باید وارد روششناسی و معرفتشناسی بشویم. تا این معرفتشناسی روشن نشود که آیا معرفتشناسی منحصر در حس و تجربه حسی است؟ اگر این باشد که دست ما خالی است و ما نمیتوانیم وحی و کرامت و انسانیت و خلافت و امامت و معاد را ثابت کنیم، ما باید ثابت کنیم که معرفتشناسی انواعی دارد که کَف آن حس و تجربه حسی است که بالاترش نیمهتجربی ریاضی است، بالاترش تجریدی کلامی است, بالاترش تجریدی فلسفی است, بالاترش تجریدی عرفان نظری است که فوق همه اینها شهود عرفانی است و قلّه همه اینها وحی است که مربوط به انسانهای عادی نیست؛ اینها باید به عنوان معرفتشناسی در فصل دوم بحث شود. حالا نوبت به فصل سوم میرسد که سادهترین فصل است؛ حالا که این همه ثابت شد, انسان چیست؟ انسان را با دلیل عقلی و نقلی و روایی باید بفهمیم که روح مجرّد دارد, مسافر است, ابدی است, اخلاق دارد, فقه دارد, حقوق دارد که علوم انسانی در فصل سوم, بعد از عبور از فصل اول و دوم, مبانی آن باید مشخص شود.
مدیریت وحیانی جهان آفرینش و فهم آن با علوم اسلامی
به هر تقدیر ذات اقدس الهی وقتی که از آسمانها سخن میگوید میفرماید من زمین و زمینیها را با آن شعور مرموزی که به اینها میدهم دارم اداره میکنم، این اختصاصی به مسئله زنبور عسل ندارد؛ برخی از حیوانات هستند که اگر کارشان دقیقتر از زنبور عسل نباشد کمتر نیست; منتها خروجیِ «نحل» آن عسل است، عسلی که ﴿فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾[12] آن را جداگانه ذکر فرمود. درباره موجودات آسمانی هم فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ یعنی در سوره مبارکه «فصلت» فرمود ما با وحی و مدیریت وحیانی, رهبری این راههای شیری را به عهده میگیریم؛ این جز با علوم اسلامی و دینی حل نخواهد شد، اینها راه خدا را دارند میروند. یک منجّم و سپهرشناس دارد راه خدا را تشخیص میدهد؛ این ستارهها, راه الهی را دارند میروند که همه میشود «سبیل الله». اگر کسی اهل سیر و سلوک بود و اهل تهذیب نفس بود و اهل شبزندهداری بود، «سبیل الله» او مشخص است. اگر زنبور عسل بود «سبیل الله» او مشخص است, اگر شمس و قمر بود «سبیل الله» آن مشخص است. چیزی در عالم نیست که راه نرود یا راه خودساخته را برود یا راه دیگری را طی کند، چون اینچنین است.
بهرهگیری از دو راهکار مدیریت وحیانی آفرینش در اداره نظام اسلامی
فرمود اگر کسی بخواهد بیراهه برود ما دو کار میکنیم: هم از نظر اخلاقی و فقهی جلوی او را میگیریم و هم با نیروهای بازدارنده نمیگذاریم او بیراهه برود؛ این به ما دستور میدهد که اگر خواستید نظامتان و جامعهتان را اصلاح کنید، هم باید کارهای فرهنگی کنید و هم کارهای اجرایی. در همین سوره مبارکه «صافات» فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که آمده, کهانت را تحریم کرد؛ پیشگوییهایی که کاهنان دارند و قیافهشناسان دارند این جزء مکاسب محرّمه است که بسیاری از شماها آشنا هستید. در مکاسب محرّمه یکی از کسبهای حرام این است که کسی از راه سِحر و جادو و شعبده و طلسم و کهانت بخواهد مال در بیاورد این کار, کار حرامی است. کهانت را؛ یعنی پیشگوییهای غیر واقعی را که برخی مبتلا هستند که مخلوطی است از صدق و کذب, حق و باطل, خیر و شر, حَسَن و قبیح, محمود و مذموم این کار را دین تحریم کرده, همین؟ فتوا به حرمتش داده گفته کار حرام است به همین بسنده کرده یا نیروهای آسمانی را هم وادار کرده جلوی این کار را بگیرند؟ فرمود ما دو کار کردیم: یکی اینکه فتوا دادیم این کار حرام است و یکی اینکه این نیروهای آسمانی را به عنوان تیر شهاب نمیگذاریم که شیطان بالا برود، خبرهای راست و دروغ را جعل کند، یک مقدار راست بشنود و با دروغ مخلوط کند و به کاهنان دهد تا بازارگرمی آنها شود، این راه اصلاح جامعه است.
حفاظت آسمان از ورود شیطان مارد, کار اجرایی در مدیریت وحیانی
میبینید وقتی در سوره مبارکه «صافات» فرمود ما این کارها را کردیم که در غیر سوره «صافات» هم فرمود؛ چه در سوره «حجر» و چه در جای دیگر فرمود ما به وسیله موجودات آسمانی و به وسیله شهابسنگها نمیگذاریم شیطان بالا بیاید و هر حرفی را بشنود. اینکه فرمود: ﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ ٭ إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾ که این زینت همان کواکب است ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾، «مارد» یعنی متمرّد, «مَرَد» جمع «مارد» به معنای متمرّد است و کاری به مرید ندارد؛ مرید با این «مَرَد» جمع بسته نمیشود. شیطان متمرّد را میگویند شیطان «مارد», جمع این «مارد» هم «مَرَد» است. فرمود این شیطان اگر بخواهد بخشی از اخبار آسمانی و غیبی را فراهم کند که ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[13] که اگر بخواهد عدّهای را از راه مغالطه یا از راه کهانت یا از راه دروغهای دیگر فریب دهد ما جلوی او را میگیریم؛ این راه اصلاح نظام است که سه کار فرهنگی, فقهی و اخلاقی یک طرف, جلوی شیطنت شیطانها را گرفتن طرف دیگر.
ناکارآمدی اکتفا به کار فرهنگی در مدیریت و اصلاح جامعه اسلامی
ذات اقدس الهی به این بسنده نکرد که بفرماید کهانت حرام است تا شما بگویید یکی از کسبهای محرّمه کهانت است، بله این کار فقیهان است و کار متدیّنان است که این مسئله شرعی را بررسی کنند و بازگو کنند، اما آنها که شیطنت میکنند چگونه باید جلوی آنها را گرفت؟ فرمود ما تیری داریم, تیراندازی داریم, نیروی اجرایی داریم و اینطور نیست که هر کسی بخواهد نظام را فاسد کند؛ در مسئله اصلاح اقتصادی اینطور است, رومیزی و زیرمیزی اینطور است, رشوهگیری اینطور است, فساد اقتصادی اینطور است.
وظیفه همگانی بودنِ حفظ جامعه اسلامی با کار فرهنگی و اجرایی
همه ما در نظام اسلامی این دو کار را باید بکنیم: هرکدام از ما که کار فرهنگی از عهده ما برمیآید، باید بگوییم که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام, هرکدام از ما امر معروف و نهی از منکر از دستمان برمیآید باید جلوی بدیها را بگیریم تا این نظام را به جِدّ باور کنیم که باید سالماً به دست صاحب اصلی آن وجود مبارک حضرت بدهیم، این نظام در دست ما امانت است.
شما میبینید یک روز یک شهید گمنام را میآورند کلّ کشور معطّر میشود، ما این عطر را باید مغتنم بشمریم. به ما گفتند کار خدایی کنید کار خدایی که ـ معاذ الله ـ این نیست که ما خلقت کنیم و خالق شدن که مقدور ما نیست، از بهشت و جهنم سخن گفتن که مقدور ما نیست، از ازل و ابد حرف زدن که مقدور ما نیست، اینکه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛[14] یعنی در همین امور. فرمود من با دو کار جامعه را اصلاح میکنم: یکی حکم فقهی است که میگویم کهانت حرام است, یکی اینکه به تیراندازانم میگویم جلوی شیطونت شیاطین را بگیرید که این کار را میکنم و شما هم همین کار را بکنید. اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما این شهابسنگها را برای همین قرار میدهیم که هر کس بالا نیاید و اینجا که جای وحی است باخبر نشود، برای همین است.
مقصود از آسمانهای غیبی و چگونگی منع ورود شیطان و کفار از آن
مطلب دیگر اینکه در سوره «اعراف» خواندیم که یک سلسله مراحلی است که از آنها به عنوان آسمانهای غیب یاد میشود که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[15] درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود؛ همان آسمانهایی که درهای آنها به روی کفار باز نمیشود، همان آسمانها درهایشان به روی شیاطین هم باز نمیشود و آن آسمانها آسمانی است که دعا آنجا میرود مستجاب میشود, مقرّ فرشتههاست و دعا مستجاب میشود و اخبار غیبی آنجاست. این آسمانی که نجوم کشف میکنند که اینها به صورت ترمینال کفار درآمده، هر روز مسافر میبرند و مسافر میآورند. آنها اگر بخواهند وارد آسمان اخبار غیبی بشوند این شهابسنگها مانع است، چطور شهابسنگها مانع است؟ درست است که اخبار غیبی یک امر علمی است, یک; درست است که آنجا سخن از ماده و مُدّه و زمان و زمین نیست, دو; ولی برخی از زمان و زمین, زمینه دسترسی به فیض است. شما میبینید وحی یک امر مجرّد است، فرشتهها هم امر مجرّدند، اینها وارد قلب مطهّر پیغمبر میشوند که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾[16] فرودگاه او قلب شماست که اینها امر مادی نیست؛ ولی سرزمین مکه خصوصیتی دارد که کسی نمیتواند آنجا برود، کافر حقّ ورود ندارد. این خصیصهای است که زمان و زمین را به آن امر مجرّد مرتبط میکند، اگر کسی خواست فیضی نصیب او شود باید در زمین مکه یا زمان ماه مبارک رمضان مهمان خدا شود او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّة»[17]است؛ ولی «ضیوفالرحمان» شدن یک زمان و زمین میخواهد, یک زمینه میخواهد, یک استعداد میخواهد, یک ماده مناسب میخواهد؛ گفتند در زمانی که ماه مبارک رمضان است جزء «ضیوفالرحمان» هستی, در سرزمین وحی جزء «ضیوفالرحمان» هستی، پس نمیشود گفت وحی که مجرّد است و اخبار غیبی که مجرّد هستند با شهابسنگها چه ارتباطی دارند. درست است که آنها مجرّد هستند؛ ولی آن مجرّد اگر بخواهد به عالم ماده فیض برساند خصیصهای لازم است, زمانی لازم است, زمینی لازم است. در مکه هر کسی حقّ رفت و آمد ندارد، چون در مکه در تمام مدت سال هر کس بخواهد وارد بشود باید با احرام وارد شود، این یک شهر عادی نیست تا همینطور عادی بخواهد برود؛ باید با احرام وارد شود و عمره مفرده داشته باشد. در تمام ایام سال هر کس از هر منطقه عالَم بخواهد وارد سرزمین مکه شود، بخواهد برادر, فامیل و دوستش را ببیند ـ به قصد زیارت هم نرفته ـ میخواهد یکی از بستگان را ببیند, ارحام را ببیند یا بیمار دارد برای عیادت او برود، الاّ ولابد باید مُحرِم بشود به احرام مفرده، کارهای احرام را که انجام داد آن کار شخصی خود را انجام دهد، چون با احرام باید وارد شود و از غیر مسلمان، احرام متمشّی نیست؛ لذا ورود غیر مسلمان در محدوده مکه ممنوع است. این راهها را ذات اقدس الهی براساس تناسبی که بین معنا و ماده برقرار است تنظیم میکند.
بنابراین در آسمان مثل زمین مراتبی وجود دارد و اینچنین نیست که ما بگوییم حالا وحی که آسمانی یا زمینی نیست؛ درست است که وحی آسمانی یا زمینی نیست، اما چطور سرزمین مکه این خصوصیت را دارد یا «لیله» قدر این خصوصیت را دارد؟ پس معلوم میشود بعضی از زمانها و بعضی از زمینها این خصوصیت را دارند. این اگر بخواهد بالا برود برخی از اخبار را دریافت کند با شهابسنگها روبهروست و دیگر جلوی کهانت و پیشگوییها و اخبار غیبی آلوده به راست و دروغ را جلوی اینها را گرفته که از آن به بعد اینها حقّ رفتن ندارند. برخی از مفسّران آنطوری که فخررازی نقل میکند گفتند که این شهابسنگها که قبلاً هم بود این اختصاصی به اسلام ندارد، این را ذات اقدس الهی در قرآن کریم در سوره مبارکه «جن» از زبان خود آن جنها گفت؛ بله قبلاً بود، اما اندک بود اما الآن پُر شده است.[18] در سوره مبارکه «جن» وقتی حرف آنها را نقل میکنند در سوره مبارکه «جن» آیه دو به بعد میفرماید: ﴿یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً ٭ وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً ٭ وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾[19] تا به اینجا میرسد ﴿وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً﴾[20] و ﴿وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾؛[21] الآن پر از سربازان الهی است؛ قبلاً هم بود، اما اینطور نبود که تمام گوشههای آسمان سربازها آنجا پُست بدهند که کسی بالا نرود. غرض این است که جلوی کهانت را، این عرفانهای کاذب را, این دروغگوییها را از دو راه باید گرفت: یکی راه فرهنگی, راه فقهی, راه تعلیمی, راه تهذیبی و یکی هم نیروهای اجرایی؛ یعنی آن شهابسنگها وگرنه این کهانتها, این عرفانهای کاذب, این نوظهورها در هر زمان و زمینی ممکن است قارچگونه رشد کنند.
منظور از «سماء» دنیا
پرسش: این سمای دنیا که مزیّن به کواکب است «سماء» عُلیاست یا؟
پاسخ: سمای دنیا؛ یعنی آنچه نزدیکتر به دید شماست، از این جهت تمام این ستارهها به ما نزدیک است از آنچه دور است. طبق هیئت سابق نباید بررسی کرد که آسمان اول فقط ستاره قمر هست، بعد عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و ستارههای ثابت در فلک هشتم است تا ما بگوییم آنچه حکما گفتند یا طبیعیین گفتند بر خلاف قرآن است. اگر سمای دنیا به این معنا باشد ـ چون این مؤنث اَدون است ـ نزدیکترین آسمان به شما همین است، آن مراحل بعدی که شش طبقه دیگر است آنها هنوز کشف نشده که فرمود: ﴿فَلا أُقَسَم بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾[22]که این ﴿ما لا تُبْصِرُونَ﴾؛ یعنی نمیبینید یا نخواهید دید؟ روشن نیست که آن طبقات دیگر چگونه است، آنچه ما میبینیم ممکن است جزء «سماء» دنیا باشد؛ ولی به هر تقدیر این نزدیکترین بخش به ما بشر زمینی است، نسبت به آن بخشهای دیگری که ما دسترسی نداریم. فرمود ما این دو کار را کردیم ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ ٭ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾.
طرح صیانت آسمان غیب از شیاطین در سوَر دیگر قرآن
در جریان صیانت از غیب در سوره مبارکه «شعراء» این بحث گذشت که فرمود این حرفها, حرفهای شیاطین نیست، خبرهای غیبی مخلوط به کذب نیست, کهانت نیست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ ٭ وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ ٭ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾[23]اینها قدرت گوش دادن ندارند، در سور مبارکه «شعراء» چنین بود. در سوره مبارکه «حجر» هم فرمود ما جلوی اینها را کاملاً میگیریم که آیه شانزده به بعد سوره «حجر» این بود: ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ ٭ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ ٭ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ﴾[24]که استراق سمع در سوره «حجر» همان اختطاف و ربودنی است که در سوره مبارکه «صافات» است که بحث خواهد شد ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ ٭ وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها﴾[25] اگر در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[26] معلوم میشود که یک «سماء» ظاهری داریم که علم نجوم به آن دسترسی دارد و آسمانهای غیرظاهری داریم که هیچ کافری به آن سِمَت راه ندارد؛ شیاطین اگر بخواهند به آن آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾راه پیدا کنند این شهابسنگها مأمورند آنها را طرد کنند و اگر بخواهند به کُره مریخ بروند یا کُرات دیگر بروند، همانطوری که هر کافری میرود گزارش میدهد که قطرش چقدر است, عرضش چقدر است، اینها که علم است و اینها که کهانت نیست، اینها که مزاحم نیست راه باز است و ما را هم دعوت کردند که بروید این راهها را ببینید. اینها که راههای علم تجربی است، اما بخواهد از کهانت سر در بیاورد، از پیشگوییها سر در بیاورد و از گمراهی سر در بیاورد این شهابسنگها آمادهاند. بنابراین بخشی از این در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که درهای آسمان به روی عدهای اصلاً باز نمیشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾.
امکان بهرهوری همگانی از آسمان نجومی و منع کفار و شیاطین از غیبی آن
پس در اینجا دو مطلب هست: یکی اینکه سمایی است که مداری دارد, حرکتی دارد که کافر و غیر کافر میتوانند از آن استفاده کنند ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾؛[27] همانطوری که زمین برای تأمین کشاورزی فصول چهارگانه دارد، فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ هر کس کشاورزی کند بهره میبرد، ما این راه را برای همه باز گذاشتیم و آنجا هم راه برای همه باز است که بخواهند طول و عرض و قطر و سطح کره مریخ را بفهمند این عیب ندارد، اما مطلب دوم اینکه آن آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ که اسرار غیبی آنجاست که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ برود آنجا و اخبار غیبی را یک مقدار استراق سمع کند و بقیه را خودش اضافه و کم کند و به عنوان کهانت خوردِ کاهنان دهد این ممنوع است. این فقهاً حرام است تکویناً هم ما با شهابسنگها جلویشان را میگیریم و اینکه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛ یعنی از دو راه نظامتان را حفظ کنید تا ـ انشاءالله ـ به دست صاحب اصلی آن بدهید!
[1]شمس/سوره91، آیه5.
[2]لیل/سوره92، آیه1.
[3]لیل/سوره92، آیه3.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج84، ص339.
[5]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص314.
[6]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص316.
[7]نور/سوره24، آیه41.
[8]فصلت/سوره41، آیه11.
[9]تکویر/سوره81، آیه1.
[10]نحل/سوره16، آیه68.
[11]نحل/سوره16، آیه69.
[12]نحل/سوره16، آیه69.
[13]انعام/سوره6، آیه121.
[14]بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج58، ص129.
[15]اعراف/سوره7، آیه40.
[16]شعراء/سوره26، آیه193.
[17]مفاهیم القرآن، الشیخ جعفرالسبحانی، ج6، ص94.
[18]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص320.
[19]جن/سوره72، آیه2.
[20]جن/سوره72، آیه6.
[21]جن/سوره72، آیه8.
[22]حاقه/سوره69، آیه38.
[23]شعراء/سوره26، آیه210.
[24]حجر/سوره15، آیه16.
[25]حجر/سوره15، آیه18.
[26]اعراف/سوره7، آیه40.
[27]فصلت/سوره41، آیه10.
- تبیین متعلّق سوگندهای قرآنی؛
- سوگند به بیّنه بودن قَسمهای قرآنی و نهی انسان از آن؛
- بررسی احتمالهای مطرح در مقصود از ﴿و الصَّافَّات﴾.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ(10) ﴾
تبیین متعلّق سوگندهای قرآنی
این سوگندها گاهی به خصوص ذات اقدس الهی است, گاهی به خصوص مخلوقهاست, گاهی به جمع بین خالق و مخلوق است؛ اینجا ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾سوگند به مخلوق است. در سوره مبارکه «شمس», مجموع خالق و مخلوق مورد سوگند بود که فرمود: ﴿وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[1] به آسمان و بانی آسمان, به زمین و به گستراننده زمین, به جان آدمی و به کسی که او را «مستویالخِلقه» آفرید. در سوره «لیل» هم ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾[2] آنجا دارد ﴿وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾[3] هم به شب و روز سوگند یاد میکند و هم به خالق زن و مرد. در خصوص سوره «صافات» به خصوص این اصناف یا انواع گوناگون سوگند یاد میکند.
سوگند به بیّنه بودن قَسمهای قرآنی و نهی انسان از آن
به هر حال قَسَم, چه به خدا باشد، چه به خلق خدا باشد و چه به مجموع خالق و مخلوق باشد، قَسَم به دلیل است نه در قبال دلیل, اگر قَسَم به «الله» باشد که «یَا مَنْ دَلَ عَلَی ذَاتِهِ بِذَاتِه»[4]خودش دلیل است و اگر قَسَم به مخلوق باشد، چون اینها آیت, علامت و مرآت حقّ هستند، دلیل توحید حقّ میباشند.
پرسش: انسان عادی هم میتواند به اینها قَسَم بخورد؟
پاسخ: نه, به ما گفتند شما این کار را نکنید، به خدا باید قَسَم بخورید؛ اما ذات اقدس الهی مالک مطلق است, قادر مطلق است, مختار مطلق است, سوگند یاد میکند به بیّنه؛ یعنی به دلیل، چون هر موجودی بالأخره آیت و علامت توحید حق است.
بررسی احتمالهای مطرح در مقصود از ﴿و الصَّافَّات﴾
در این ﴿الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ چند احتمال هست: یکی اینکه اینها با اصناف گوناگون یک نوع باشند و دیگر اینکه اینها چند نوع باشند؛ بنا بر اینکه یک نوع باشند و اصناف گوناگون, منظور از این «صافات» ملائکههای متنوّع هستند که برخیها «صافّ», برخی «زاجر» و برخی «تالی» هستند که سِمتهای اینها فرق میکند. بنا بر اینکه یک نوع باشد و اصناف متعدّد این است, یک وقت است محتمل است که منظور از این «صافات», نفوس بشری باشد که به تعبیر فخررازی و دیگران اینها «ملائکة الأرض» هستند،[5] عالمانی هستند که در صفوف جماعت و مانند آن حضور دارند,[6] عالمانی هستند که شبهات را میزدایند که ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ هستند، عالمانی هستند که «تالیان» علوم الهی هستند اینها اصناف نفوس انسانیاند که به تعبیر فخررازی اینها «ملائکة الأرض» هستند.
احتمال سوم این است که این اصناف ناظر به غزات و مجاهدان و مدافعان و مرزداران دین اسلام است. مجاهدان برخی جزء «صافات»، برخی جزء «زاجرات» و برخی جزء «تالیات» هستند. مستحضرید که دین همانطوری که صبغه عبادی را ترویج میکند، صبغه نظامی را هم ترویج میکند؛ به آن صبغه دینی میدهد و اگر این صبغه دینی ملحوظ باشد نظام محفوظ است، چه اینکه به لطف الهی تاکنون محفوظ بود. میدانید اعتکاف را گفتند حداقل سه روز است و بیش از سه روز هم است، اما این اعتکاف یک امر عبادی است که قصد قربت میخواهد، ثواب دارد و مانند آن که «مرابطه» هم اینچنین است؛ ببینید این عنوان «مرابطه» را ذیل بحث جهاد ذکر میکنند و آن بحث اعتکاف را ذیل بحث صوم ذکر میکنند, اگر کسی میخواهد به جبهه برود یک روز یا دو روز، این جزء مجاهدان و سربازان اسلامی است که میتواند یک روز باشد, میتواند دو روز باشد یا میتواند بیشتر، اما اگر کسی خواست به قصد «مرابطه» در یکی از مرزها شرکت کند، این نمیتواند کمتر از سه روز باشد، این مثل اعتکاف است که اعتکاف عبادتی است اول دارد, وسط دارد, آخر دارد, شرایط دارد. «المرابطه» ذیل مسئله جهاد و دفاع است، «الاعتکاف» ذیل مسئله صوم است، این عبادت است که حدّ خاص دارد؛ کسی میخواهد بیاید مسجد نمازی بخواند و دعایی بخواند بعد برود، این دیگر اعتکاف نیست. اگر به قصد اعتکاف آمد حداقل باید سه روز و اکثرش بیشتر بماند. اگر کسی خواست جبهه برود یک وقت است ممکن است برود جبهه یک روز در مرز, مرزداری کند و برگردد این اشکال ندارد و ثواب هم دارد، اما اگر کسی به قصد «مرابطه» میرود، «مرابطه» یعنی یک عبادت, حدّی دارد, مرزی دارد, روزهای مشخصی دارد که حداقل آن سه روز است و حداکثر آن بیشتر. این دین, مرزداری را مثل اعتکاف محترم میشمارد و برای آن مرزی قائل است, حدّی قائل است, عبودیتی قائل است, شرایطی قائل است که با این وضع دارد نظام را حفظ میکند و این چیز کمی نیست. آنها که آمدند گفتند «صافات» یک گروه, «زاجرات» گروه دیگر, «تالیات» گروه دیگر، این مرزدارها را هم جزء همین اصناف حساب کردند و سایر مدافعان را هم جزء همین اصناف حساب کردند و آنها که میگویند منظور از این «صافات» و «زاجرات», نوع واحد که «تحته أصنافٌ متعدّدة» نیست، بلکه انواع متعدّده است؛ «صافات» را بر طیور حمل کردند که ﴿وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ﴾,[7] «زاجرات» را بر یک نوع دیگر و «تالیات» را بر نوع دیگر.
«فتحصّل» که منظور از این عناوین سهگانه یا اصناف مندرج تحت نوع واحد هستند یا انواع متعدّد میباشند, هذا اولاً; اگر اصناف مندرج در تحت نوع واحد بودند، آن نوع یا ملائکه است که دارای اصناف است یا «ملائکة الأرض» است به تعبیر فخررازی که علمای دین هستند یا مرزداران، غزات، مجاهدان و مدافعان هستند که اینها دارای اصناف گوناگون هستند, اگر نوع موحّد نباشد که تحته أصناف, انواع متعدّد است که آن انواع یک نوعش صافات است که طیور است, یک نوع دیگر ممکن است فرشتهها باشند, یک نوع دیگر ممکن است انسانها باشند. به هر تقدیر ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ این است, ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ این است ﴿فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً﴾ این است که یا یک نوع است «تحته أصناف» یا انواع متعدّد است؛ بر فرض اول سه قَسَم مندرج بود که گفته شد.
اوّلین مسئله بعد از سوگند, اثبات توحید با نظم و پرورش آسمان
آن وقت بعد از این سوگندها به وحدانیّت ذات اقدس الهی میپردازد که ﴿إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ﴾ و برهان مسئله هم این است که او پرورنده آسمانها و زمین و «ما بینهما» است و طوری اینها را میپروراند کهانسان وقتی شمس و قمر را با این وضع نورانیّتشان نگاه میکند، خیال میکند اینها از یک ماده نورانیِ شفافِ ذیارزشی خلق شدهاند، در حالی که در سوره مبارکه «فصلت» آیه یازده به بعد اینچنین فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ بعد از تنظیم بخشی از مسئله «أرض» نه تمام خلقت زمین, به آفرینش آسمان پرداخت آسمان را از چه چیزی آفرید؟ از یک مشت دود و از یک دخان, شمس و قمر آورد؛ نه اینکه حالا از برلیان و پرنیان, آفتاب و ماه درست کرده باشد، با یک مشت دود, راه شیری درست کرد؛ این همه انوار و نیّرها را از همین دخان درست کرد ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ﴾[8] همین یک مشت دود را که بعد هم بساط آن را میخواهد برچیند میفرماید: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[9] میشود ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
چگونگی وحی تکوینی به آسمان و سبیل الله بودن حرکت آنها
از اینکه فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾معلوم میشود نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾[10]است؛ همانطوری که زنبور عسل با آن وحی تکوینی که دریافت میکند، راههای الهی را میشناسد, یک; طی میکند, دو; به مقصد میرسد, سه; عسل خروجیِ اوست, چهار; این میشود «سبیل الله». هیچ موجودی در عالَم نیست که حرکت کند و کاری انجام دهد مگر اینکه او «سالک سبیل الله» است. گاهی از آسمان سخن میگوید و گاهی از زمین، گاهی از آسمانی حرف میزند و گاهی از زمینی. درباره زمین و زمینی فرمود: ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی﴾ و درباره آسمان فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ تدبیر آسمانها به این است که به هرکدام از اینها وحی الهی میرسد, راهنمایی الهی میرسد, دستور الهی میرسد و آنها مداری که دارند مدارهایشان را به عنوان «سبیل الله» دارند طی میکنند که «سبیل الله» گاهی مستقیم است، گاهی «مستدیر» است، گاهی زنبوری از کندو حرکت میکند، به باغ میرود و برمیگردد که این یک راه مستقیم است؛ یک وقت است که نه, شمس و قمر است, ستارههای دیگر است یا سی روز یا 29 روز مدارش را طی میکند یا 365 روز طی میکند یا در هر سی هزار سال یک بار مدارش را طی میکند، این صراط مستقیمِ او, مدار است و کُروی است و یا دایره است و یا بیضوی است و امثال ذلک, اگر دایره بود 360 روز است؛ اینکه میبینید برای سال 365 روز حساب میکنند، برای همان بیضوی بودن آن است. به هر تقدیر اینها «سبیل الله» است و با وحی دارد اداره میشود.
ارتباط تمام بحثهای وحی تکوینی با علوم انسانی و مراحل سهگانه آن
تمام این بحثها برای علوم انسانی است و تحوّل علوم انسانی و اسلامی در فصل سوم است؛ فصل اول این است که ما بفهمیم علم دینی داریم تمام بحثها این است که ما علم دینی داریم و علم غیر دینی محال است مثل دو دوتا پنجتا, اگر این جا نیفتد, تلاش و کوشش در فصل دوم و سوم به جایی نمیرسد. هر کس مدیریت هر جایی را به عهده گرفت اول باید نقشه جامع آن را ترسیم کند اگر نقشه جامع در دست او نباشد و شروع به اقدامی کند, بازسازی کند, نوسازی کند طولی نمیکشد که آن بازسازی و نوسازیِ او به صورت بافت فرسوده در میآید. تا آدم نقشه جامع نداشته باشد نمیتواند درباره زوایای حوزه تدبیرش تصمیم بگیرد. ما اگر درباره علوم بحث میکنیم، باید یک قدّ بلند هندسیشده جهانی داشته باشیم؛ یعنی جهانی فکر کنیم، چون علم است و علم دیگر بومی نیست, شرقی نیست, غربی نیست. ما وقتی از استقلال و امنیت و مذهب مملکت حرف میزنیم، اعتقاد ما و شعار رسمی ما این است «لا شرقی و لا غربی»؛ نه شرقی نه غربی، اما وقتی از علم و دانش حرف میزنیم؛ میگوییم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد, چه شرقی چه غربی, هر دو هم دینی است; یعنی هم آن شعار دینی است و هم این شعار دینی است. شعار نه شرقی و نه غربی برای استقلال مملکت است و استقلال دینی ماست. شعار چه شرقی و چه غربی در بحثهای علمی است، علم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد، در داروسازی, در پزشکی, کشاورزی, دامداری, سپهری, دریاشناسی, صحراشناسی, چه شرقی و چه غربی, اسلامی است، ما علم غیر اسلامی نداریم. این دو شعار هر دو دینی است اگر راجع به استقلال مملکت است شعار رسمی ما این است «نه شرقی نه غربی»، اگر درباره علم و دانش است میگوییم «چه شرقی چه غربی»، علم اگر علم شد الاّ و لابد دینی است، برای اینکه ما علم غیر دینی نداریم. اینگونه حرف زدن و این تصمیم, یک قدّ بلند جهانی میخواهد؛ یعنی نقشه جامع جهانی ـ نه کشوری و نه قارّهای ـ جهانی میخواهد تا ثابت کند که علم غیر دینی محال است و محال است و محال! وقتی این کاملاً تثبیت شد که اختصاصی به زنبور عسل ندارد ﴿فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ﴾[11] نیست موریانه اینطور است, موش اینطور است, انسان اینطور است, پرندهها اینطور هستند آنها که برای تالاب حرکت میکنند ﴿فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ﴾ هستند، چیزی در عالَم نیست مگر با نقشه الهی. آسمان بروید حرف همین است, زمین بروید حرف همین است؛ هم در زمین ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ﴾ صادق است و هم در آسمان ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ صادق است، به دور خود بگردد «سبیل الله» است, مستقیم حرکت کند «سبیل الله» است؛ اگر علم باشد که «سبیل الله» است آن وقت وارد فصل دوم میشویم که این مقدم بر فصل سوم است، آن فصل سوم در آن آخرها قرار دارد که مبانی تحوّل علوم انسانی از منظر اسلام چیست؟ ما بعد از این مرحله باید وارد روششناسی و معرفتشناسی بشویم. تا این معرفتشناسی روشن نشود که آیا معرفتشناسی منحصر در حس و تجربه حسی است؟ اگر این باشد که دست ما خالی است و ما نمیتوانیم وحی و کرامت و انسانیت و خلافت و امامت و معاد را ثابت کنیم، ما باید ثابت کنیم که معرفتشناسی انواعی دارد که کَف آن حس و تجربه حسی است که بالاترش نیمهتجربی ریاضی است، بالاترش تجریدی کلامی است, بالاترش تجریدی فلسفی است, بالاترش تجریدی عرفان نظری است که فوق همه اینها شهود عرفانی است و قلّه همه اینها وحی است که مربوط به انسانهای عادی نیست؛ اینها باید به عنوان معرفتشناسی در فصل دوم بحث شود. حالا نوبت به فصل سوم میرسد که سادهترین فصل است؛ حالا که این همه ثابت شد, انسان چیست؟ انسان را با دلیل عقلی و نقلی و روایی باید بفهمیم که روح مجرّد دارد, مسافر است, ابدی است, اخلاق دارد, فقه دارد, حقوق دارد که علوم انسانی در فصل سوم, بعد از عبور از فصل اول و دوم, مبانی آن باید مشخص شود.
مدیریت وحیانی جهان آفرینش و فهم آن با علوم اسلامی
به هر تقدیر ذات اقدس الهی وقتی که از آسمانها سخن میگوید میفرماید من زمین و زمینیها را با آن شعور مرموزی که به اینها میدهم دارم اداره میکنم، این اختصاصی به مسئله زنبور عسل ندارد؛ برخی از حیوانات هستند که اگر کارشان دقیقتر از زنبور عسل نباشد کمتر نیست; منتها خروجیِ «نحل» آن عسل است، عسلی که ﴿فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾[12] آن را جداگانه ذکر فرمود. درباره موجودات آسمانی هم فرمود: ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ یعنی در سوره مبارکه «فصلت» فرمود ما با وحی و مدیریت وحیانی, رهبری این راههای شیری را به عهده میگیریم؛ این جز با علوم اسلامی و دینی حل نخواهد شد، اینها راه خدا را دارند میروند. یک منجّم و سپهرشناس دارد راه خدا را تشخیص میدهد؛ این ستارهها, راه الهی را دارند میروند که همه میشود «سبیل الله». اگر کسی اهل سیر و سلوک بود و اهل تهذیب نفس بود و اهل شبزندهداری بود، «سبیل الله» او مشخص است. اگر زنبور عسل بود «سبیل الله» او مشخص است, اگر شمس و قمر بود «سبیل الله» آن مشخص است. چیزی در عالم نیست که راه نرود یا راه خودساخته را برود یا راه دیگری را طی کند، چون اینچنین است.
بهرهگیری از دو راهکار مدیریت وحیانی آفرینش در اداره نظام اسلامی
فرمود اگر کسی بخواهد بیراهه برود ما دو کار میکنیم: هم از نظر اخلاقی و فقهی جلوی او را میگیریم و هم با نیروهای بازدارنده نمیگذاریم او بیراهه برود؛ این به ما دستور میدهد که اگر خواستید نظامتان و جامعهتان را اصلاح کنید، هم باید کارهای فرهنگی کنید و هم کارهای اجرایی. در همین سوره مبارکه «صافات» فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که آمده, کهانت را تحریم کرد؛ پیشگوییهایی که کاهنان دارند و قیافهشناسان دارند این جزء مکاسب محرّمه است که بسیاری از شماها آشنا هستید. در مکاسب محرّمه یکی از کسبهای حرام این است که کسی از راه سِحر و جادو و شعبده و طلسم و کهانت بخواهد مال در بیاورد این کار, کار حرامی است. کهانت را؛ یعنی پیشگوییهای غیر واقعی را که برخی مبتلا هستند که مخلوطی است از صدق و کذب, حق و باطل, خیر و شر, حَسَن و قبیح, محمود و مذموم این کار را دین تحریم کرده, همین؟ فتوا به حرمتش داده گفته کار حرام است به همین بسنده کرده یا نیروهای آسمانی را هم وادار کرده جلوی این کار را بگیرند؟ فرمود ما دو کار کردیم: یکی اینکه فتوا دادیم این کار حرام است و یکی اینکه این نیروهای آسمانی را به عنوان تیر شهاب نمیگذاریم که شیطان بالا برود، خبرهای راست و دروغ را جعل کند، یک مقدار راست بشنود و با دروغ مخلوط کند و به کاهنان دهد تا بازارگرمی آنها شود، این راه اصلاح جامعه است.
حفاظت آسمان از ورود شیطان مارد, کار اجرایی در مدیریت وحیانی
میبینید وقتی در سوره مبارکه «صافات» فرمود ما این کارها را کردیم که در غیر سوره «صافات» هم فرمود؛ چه در سوره «حجر» و چه در جای دیگر فرمود ما به وسیله موجودات آسمانی و به وسیله شهابسنگها نمیگذاریم شیطان بالا بیاید و هر حرفی را بشنود. اینکه فرمود: ﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ ٭ إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾ که این زینت همان کواکب است ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾، «مارد» یعنی متمرّد, «مَرَد» جمع «مارد» به معنای متمرّد است و کاری به مرید ندارد؛ مرید با این «مَرَد» جمع بسته نمیشود. شیطان متمرّد را میگویند شیطان «مارد», جمع این «مارد» هم «مَرَد» است. فرمود این شیطان اگر بخواهد بخشی از اخبار آسمانی و غیبی را فراهم کند که ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[13] که اگر بخواهد عدّهای را از راه مغالطه یا از راه کهانت یا از راه دروغهای دیگر فریب دهد ما جلوی او را میگیریم؛ این راه اصلاح نظام است که سه کار فرهنگی, فقهی و اخلاقی یک طرف, جلوی شیطنت شیطانها را گرفتن طرف دیگر.
ناکارآمدی اکتفا به کار فرهنگی در مدیریت و اصلاح جامعه اسلامی
ذات اقدس الهی به این بسنده نکرد که بفرماید کهانت حرام است تا شما بگویید یکی از کسبهای محرّمه کهانت است، بله این کار فقیهان است و کار متدیّنان است که این مسئله شرعی را بررسی کنند و بازگو کنند، اما آنها که شیطنت میکنند چگونه باید جلوی آنها را گرفت؟ فرمود ما تیری داریم, تیراندازی داریم, نیروی اجرایی داریم و اینطور نیست که هر کسی بخواهد نظام را فاسد کند؛ در مسئله اصلاح اقتصادی اینطور است, رومیزی و زیرمیزی اینطور است, رشوهگیری اینطور است, فساد اقتصادی اینطور است.
وظیفه همگانی بودنِ حفظ جامعه اسلامی با کار فرهنگی و اجرایی
همه ما در نظام اسلامی این دو کار را باید بکنیم: هرکدام از ما که کار فرهنگی از عهده ما برمیآید، باید بگوییم که چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام, هرکدام از ما امر معروف و نهی از منکر از دستمان برمیآید باید جلوی بدیها را بگیریم تا این نظام را به جِدّ باور کنیم که باید سالماً به دست صاحب اصلی آن وجود مبارک حضرت بدهیم، این نظام در دست ما امانت است.
شما میبینید یک روز یک شهید گمنام را میآورند کلّ کشور معطّر میشود، ما این عطر را باید مغتنم بشمریم. به ما گفتند کار خدایی کنید کار خدایی که ـ معاذ الله ـ این نیست که ما خلقت کنیم و خالق شدن که مقدور ما نیست، از بهشت و جهنم سخن گفتن که مقدور ما نیست، از ازل و ابد حرف زدن که مقدور ما نیست، اینکه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛[14] یعنی در همین امور. فرمود من با دو کار جامعه را اصلاح میکنم: یکی حکم فقهی است که میگویم کهانت حرام است, یکی اینکه به تیراندازانم میگویم جلوی شیطونت شیاطین را بگیرید که این کار را میکنم و شما هم همین کار را بکنید. اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما این شهابسنگها را برای همین قرار میدهیم که هر کس بالا نیاید و اینجا که جای وحی است باخبر نشود، برای همین است.
مقصود از آسمانهای غیبی و چگونگی منع ورود شیطان و کفار از آن
مطلب دیگر اینکه در سوره «اعراف» خواندیم که یک سلسله مراحلی است که از آنها به عنوان آسمانهای غیب یاد میشود که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[15] درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود؛ همان آسمانهایی که درهای آنها به روی کفار باز نمیشود، همان آسمانها درهایشان به روی شیاطین هم باز نمیشود و آن آسمانها آسمانی است که دعا آنجا میرود مستجاب میشود, مقرّ فرشتههاست و دعا مستجاب میشود و اخبار غیبی آنجاست. این آسمانی که نجوم کشف میکنند که اینها به صورت ترمینال کفار درآمده، هر روز مسافر میبرند و مسافر میآورند. آنها اگر بخواهند وارد آسمان اخبار غیبی بشوند این شهابسنگها مانع است، چطور شهابسنگها مانع است؟ درست است که اخبار غیبی یک امر علمی است, یک; درست است که آنجا سخن از ماده و مُدّه و زمان و زمین نیست, دو; ولی برخی از زمان و زمین, زمینه دسترسی به فیض است. شما میبینید وحی یک امر مجرّد است، فرشتهها هم امر مجرّدند، اینها وارد قلب مطهّر پیغمبر میشوند که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾[16] فرودگاه او قلب شماست که اینها امر مادی نیست؛ ولی سرزمین مکه خصوصیتی دارد که کسی نمیتواند آنجا برود، کافر حقّ ورود ندارد. این خصیصهای است که زمان و زمین را به آن امر مجرّد مرتبط میکند، اگر کسی خواست فیضی نصیب او شود باید در زمین مکه یا زمان ماه مبارک رمضان مهمان خدا شود او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّة»[17]است؛ ولی «ضیوفالرحمان» شدن یک زمان و زمین میخواهد, یک زمینه میخواهد, یک استعداد میخواهد, یک ماده مناسب میخواهد؛ گفتند در زمانی که ماه مبارک رمضان است جزء «ضیوفالرحمان» هستی, در سرزمین وحی جزء «ضیوفالرحمان» هستی، پس نمیشود گفت وحی که مجرّد است و اخبار غیبی که مجرّد هستند با شهابسنگها چه ارتباطی دارند. درست است که آنها مجرّد هستند؛ ولی آن مجرّد اگر بخواهد به عالم ماده فیض برساند خصیصهای لازم است, زمانی لازم است, زمینی لازم است. در مکه هر کسی حقّ رفت و آمد ندارد، چون در مکه در تمام مدت سال هر کس بخواهد وارد بشود باید با احرام وارد شود، این یک شهر عادی نیست تا همینطور عادی بخواهد برود؛ باید با احرام وارد شود و عمره مفرده داشته باشد. در تمام ایام سال هر کس از هر منطقه عالَم بخواهد وارد سرزمین مکه شود، بخواهد برادر, فامیل و دوستش را ببیند ـ به قصد زیارت هم نرفته ـ میخواهد یکی از بستگان را ببیند, ارحام را ببیند یا بیمار دارد برای عیادت او برود، الاّ ولابد باید مُحرِم بشود به احرام مفرده، کارهای احرام را که انجام داد آن کار شخصی خود را انجام دهد، چون با احرام باید وارد شود و از غیر مسلمان، احرام متمشّی نیست؛ لذا ورود غیر مسلمان در محدوده مکه ممنوع است. این راهها را ذات اقدس الهی براساس تناسبی که بین معنا و ماده برقرار است تنظیم میکند.
بنابراین در آسمان مثل زمین مراتبی وجود دارد و اینچنین نیست که ما بگوییم حالا وحی که آسمانی یا زمینی نیست؛ درست است که وحی آسمانی یا زمینی نیست، اما چطور سرزمین مکه این خصوصیت را دارد یا «لیله» قدر این خصوصیت را دارد؟ پس معلوم میشود بعضی از زمانها و بعضی از زمینها این خصوصیت را دارند. این اگر بخواهد بالا برود برخی از اخبار را دریافت کند با شهابسنگها روبهروست و دیگر جلوی کهانت و پیشگوییها و اخبار غیبی آلوده به راست و دروغ را جلوی اینها را گرفته که از آن به بعد اینها حقّ رفتن ندارند. برخی از مفسّران آنطوری که فخررازی نقل میکند گفتند که این شهابسنگها که قبلاً هم بود این اختصاصی به اسلام ندارد، این را ذات اقدس الهی در قرآن کریم در سوره مبارکه «جن» از زبان خود آن جنها گفت؛ بله قبلاً بود، اما اندک بود اما الآن پُر شده است.[18] در سوره مبارکه «جن» وقتی حرف آنها را نقل میکنند در سوره مبارکه «جن» آیه دو به بعد میفرماید: ﴿یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً ٭ وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً ٭ وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾[19] تا به اینجا میرسد ﴿وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً﴾[20] و ﴿وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾؛[21] الآن پر از سربازان الهی است؛ قبلاً هم بود، اما اینطور نبود که تمام گوشههای آسمان سربازها آنجا پُست بدهند که کسی بالا نرود. غرض این است که جلوی کهانت را، این عرفانهای کاذب را, این دروغگوییها را از دو راه باید گرفت: یکی راه فرهنگی, راه فقهی, راه تعلیمی, راه تهذیبی و یکی هم نیروهای اجرایی؛ یعنی آن شهابسنگها وگرنه این کهانتها, این عرفانهای کاذب, این نوظهورها در هر زمان و زمینی ممکن است قارچگونه رشد کنند.
منظور از «سماء» دنیا
پرسش: این سمای دنیا که مزیّن به کواکب است «سماء» عُلیاست یا؟
پاسخ: سمای دنیا؛ یعنی آنچه نزدیکتر به دید شماست، از این جهت تمام این ستارهها به ما نزدیک است از آنچه دور است. طبق هیئت سابق نباید بررسی کرد که آسمان اول فقط ستاره قمر هست، بعد عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و ستارههای ثابت در فلک هشتم است تا ما بگوییم آنچه حکما گفتند یا طبیعیین گفتند بر خلاف قرآن است. اگر سمای دنیا به این معنا باشد ـ چون این مؤنث اَدون است ـ نزدیکترین آسمان به شما همین است، آن مراحل بعدی که شش طبقه دیگر است آنها هنوز کشف نشده که فرمود: ﴿فَلا أُقَسَم بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾[22]که این ﴿ما لا تُبْصِرُونَ﴾؛ یعنی نمیبینید یا نخواهید دید؟ روشن نیست که آن طبقات دیگر چگونه است، آنچه ما میبینیم ممکن است جزء «سماء» دنیا باشد؛ ولی به هر تقدیر این نزدیکترین بخش به ما بشر زمینی است، نسبت به آن بخشهای دیگری که ما دسترسی نداریم. فرمود ما این دو کار را کردیم ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ ٭ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾.
طرح صیانت آسمان غیب از شیاطین در سوَر دیگر قرآن
در جریان صیانت از غیب در سوره مبارکه «شعراء» این بحث گذشت که فرمود این حرفها, حرفهای شیاطین نیست، خبرهای غیبی مخلوط به کذب نیست, کهانت نیست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ ٭ وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ ٭ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾[23]اینها قدرت گوش دادن ندارند، در سور مبارکه «شعراء» چنین بود. در سوره مبارکه «حجر» هم فرمود ما جلوی اینها را کاملاً میگیریم که آیه شانزده به بعد سوره «حجر» این بود: ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ ٭ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ ٭ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ﴾[24]که استراق سمع در سوره «حجر» همان اختطاف و ربودنی است که در سوره مبارکه «صافات» است که بحث خواهد شد ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ ٭ وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها﴾[25] اگر در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[26] معلوم میشود که یک «سماء» ظاهری داریم که علم نجوم به آن دسترسی دارد و آسمانهای غیرظاهری داریم که هیچ کافری به آن سِمَت راه ندارد؛ شیاطین اگر بخواهند به آن آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾راه پیدا کنند این شهابسنگها مأمورند آنها را طرد کنند و اگر بخواهند به کُره مریخ بروند یا کُرات دیگر بروند، همانطوری که هر کافری میرود گزارش میدهد که قطرش چقدر است, عرضش چقدر است، اینها که علم است و اینها که کهانت نیست، اینها که مزاحم نیست راه باز است و ما را هم دعوت کردند که بروید این راهها را ببینید. اینها که راههای علم تجربی است، اما بخواهد از کهانت سر در بیاورد، از پیشگوییها سر در بیاورد و از گمراهی سر در بیاورد این شهابسنگها آمادهاند. بنابراین بخشی از این در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که درهای آسمان به روی عدهای اصلاً باز نمیشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾.
امکان بهرهوری همگانی از آسمان نجومی و منع کفار و شیاطین از غیبی آن
پس در اینجا دو مطلب هست: یکی اینکه سمایی است که مداری دارد, حرکتی دارد که کافر و غیر کافر میتوانند از آن استفاده کنند ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾؛[27] همانطوری که زمین برای تأمین کشاورزی فصول چهارگانه دارد، فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلینَ﴾ هر کس کشاورزی کند بهره میبرد، ما این راه را برای همه باز گذاشتیم و آنجا هم راه برای همه باز است که بخواهند طول و عرض و قطر و سطح کره مریخ را بفهمند این عیب ندارد، اما مطلب دوم اینکه آن آسمانی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ که اسرار غیبی آنجاست که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ برود آنجا و اخبار غیبی را یک مقدار استراق سمع کند و بقیه را خودش اضافه و کم کند و به عنوان کهانت خوردِ کاهنان دهد این ممنوع است. این فقهاً حرام است تکویناً هم ما با شهابسنگها جلویشان را میگیریم و اینکه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛ یعنی از دو راه نظامتان را حفظ کنید تا ـ انشاءالله ـ به دست صاحب اصلی آن بدهید!
[1]شمس/سوره91، آیه5.
[2]لیل/سوره92، آیه1.
[3]لیل/سوره92، آیه3.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج84، ص339.
[5]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص314.
[6]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص316.
[7]نور/سوره24، آیه41.
[8]فصلت/سوره41، آیه11.
[9]تکویر/سوره81، آیه1.
[10]نحل/سوره16، آیه68.
[11]نحل/سوره16، آیه69.
[12]نحل/سوره16، آیه69.
[13]انعام/سوره6، آیه121.
[14]بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج58، ص129.
[15]اعراف/سوره7، آیه40.
[16]شعراء/سوره26، آیه193.
[17]مفاهیم القرآن، الشیخ جعفرالسبحانی، ج6، ص94.
[18]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص320.
[19]جن/سوره72، آیه2.
[20]جن/سوره72، آیه6.
[21]جن/سوره72، آیه8.
[22]حاقه/سوره69، آیه38.
[23]شعراء/سوره26، آیه210.
[24]حجر/سوره15، آیه16.
[25]حجر/سوره15، آیه18.
[26]اعراف/سوره7، آیه40.
[27]فصلت/سوره41، آیه10.
تاکنون نظری ثبت نشده است