display result search
منو
تفسیر آیات 11 تا 25 سوره صافات

تفسیر آیات 11 تا 25 سوره صافات

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 121 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 25 سوره صافات"
- خاک، وجه مشترک خلقت همه انسان‌ها؛
- استبعاد زمینه انکار منکران معاد نه استحاله؛
- ضروری بودن معاد علت عدم امکان انکار آن.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13) وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (15) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18) فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ (19) وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ (20) هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ ٭ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی‌ صِراطِ الْجَحیمِ (23)وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (25)﴾

مروری بر مباحث گذشته پیرامون معاد
در این سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی هم اصول دین است، بعد از بیان کوتاهی درباره توحید, راجع به معاد. فرمود از آنها که منکران معاد هستند سؤال کن، اگر از نظر مبدأ فاعلی مشکل دارند که اشکالشان قابل حل است و اگر از نظر مبدأ قابلی مشکل دارند اشکالشان قابل حل است که در بحث قبل گذشت و اگر در ضرورت معاد اشکال دارند, حق بودن نظام, ضرورت معاد را ثابت می‌کند؛ این اصول سه‌گانه در بحث قبل گذشت.

خاک، وجه مشترک خلقت همه انسان ها
فرمود ما اینها را از «طین لازب» و لازم خلق کردیم؛ به لحاظ اصل خلقتشان که حضرت آدم(سلام الله علیه) است از «طین» است، خود اینها از نسل آن حضرت هستند که از «تراب» و «طین» است؛ ولی خود انسان‌ها بالأخره از خاک می باشند، زیرا از موادّ غذایی حاصل‌ شده‌اند که این موادّ غذایی خاک بود; یعنی الآن اگر کسی بر فراز این نظام یک نگاه جامع داشته باشد می‌بیند بشر کنونی دو قرن قبل در همین باغ‌ها و مزرعه‌ها به صورت خاک بودند، دو قرن بعد هم باز در همین مزرعه‌ها به صورت خاک هستند؛ دو قرن قبل خاک‌هایی بودند که در مزرع و مرتع و باغ به صورت گندم و برنج و میوه درآمدند، بعد به بازار عرضه شدند، نیاکان اینها از این میوه استفاده کردند، از این غذا استفاده کردند، نطفه‌ای پیدا شد و از آن نطفه اینها به بار آمدند که بعد از یکی دو قرن هم اینها در همین باغ‌ها, خاک بیابان و باغ‌ هستند. این قبرستان‌ها بعد از مدتی خاک می‌شوند و بعد هم مزرع و مرتع می‌شوند. بنابراین این «طین لازب» بودن و «تراب» بودن اختصاصی به آن آدم اوّلی ندارد، برای همه است.

جای تعجب بودن انکار سخنان«جوامع الکلم» پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره معاد
بعد فرمود شما تعجّب می‌کنید; یعنی حرف اینها تعجب‌برانگیز است و اینها این مسائل را هم مسخره می‌کنند در حالی که کلمات شما جامع است. اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أُوتِیتُ‌ جَوَامِعَ‌ الْکَلِم».[1]کلمات جامع تنها این نیست که به منزله قانون اساسی باشد و فروع فراوان را در برداشته باشد; بلکه کلماتی است که جمع می‌کند بین حکمت و موعظه و احیاناً جدال أحسن. در سوره مبارکه «نحل» ذات اقدس الهی فرمود همه مردم در یک مستوا و سطح نیستند هم با برهان اینها را دعوت کن, هم با موعظه اینها را هدایت کن, هم با مقدمات معقول و مقبول که از آن به جدال أحسن یاد می‌شود آنها را راهنمایی کن ﴿ادْعُ إِلی‌ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ﴾؛[2]لذا از این اقامه برهان به «تذکره» یاد شده است فرمود: ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا﴾ یعنی تنها برهان عقلی نیست، موعظه هم در آن هست. فرمود گذشتگانتان را نگاه کنید، نسل گذشته را نگاه کنید، مقداری به هوش باشید، متنبّه بشوید هم برهان و هم موعظه اقامه می‌کند. ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا﴾ اینها ﴿لا یَذْکُرُونَ﴾ و اگر معجزه هم لازم باشد ارائه کن، آنها معجزه را هم می‌بینند مع‌ذلک نه تنها مسخره می‌کنند «مُستسخِر» هستند. «استسخار» نظیر «استجابه» و نظیر «استکبار»، چون مفید مبالغه است اینها ـ معاذ الله ـ شدیداً این را مسخره می‌کنند و بعد می‌گویند این سِحر آشکار است.

استبعاد زمینه انکار منکران معاد نه استحاله
بعد حرف آنها هم در حدّ استبعاد است نه استحاله، می‌گویند: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾؛ نشان اینکه اینها دلیل بر استحاله ندارند و فقط استبعاد می‌کنند، این است که اگر احیای مُرده محال باشد فرقی بین اینها و نیاکان اینها نیست، از اینکه نیاکان مُرده را ضمیمه کرده اند معلوم می‌شود به فکر استبعاد هستند نه استحاله، می‌گویند: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ٭ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾؛ یعنی این خیلی بعید است کسی که حالا سالیان قبل مُرده و استخوانش به صورت پودر درآمده او دوباره زنده شود. اگر احیای مجدّد ممکن نبود نیازی به ذکر ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾ نبود، برای اینکه احیای مرده محال است، چه تازه و چه کهنه.

ضروری بودن معاد علت عدم امکان انکار آن
فرمود: ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ ٭ قُلْ نَعَمْ﴾، برای اینکه شما هیچ راهی برای انکار ندارید و هیچ راهی هم برای استبعاد ندارید؛ این کار ضروری است، برای اینکه عالم که یاوه و بیهوده نیست و حقّی باید ظاهر شود که از آن به ﴿یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ یاد می‌شود هم از معاد به عنوان «یوم الحق» که ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ یاد شده است و هم به عنوان ﴿یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ یاد شده است که ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾,[3] ﴿قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾ «خاضعون», «صاغرون»، «اضلّا».

احیای مجدد همه انسان ها با یک زَجره فرشتگان زاجر
در صدر این سوره فرمود: ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾[4]در این آیه هم می‌فرماید: ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ فرشتگانی که اهل «زجر» هستند سِمت‌های آنها مشخص است. در مواردی متنوع سِمت‌های آنها بازگو می‌شود؛ یکی از سمت‌های آن فرشتگان «زاجر» همین است که ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ آنها با یک صیحه, با یک تشر همه را می‌خوابانند و با یک صیحه و تشر که نفخ دوم است همه را بیدار می‌کنند؛ این‌جا «زجرة», نفخه دوم است که فرمود: ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾. مستحضرید که «زجر» و «زجرة»، مثل «تمر» و «تمرة», یکی برای جنس است و یکی برای فرد, «زجرة» این «تاء» علامت فرد است و برای تأکید این وحدت, کلمه «واحدة» را کنارش ذکر فرمود که فرمود: ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾؛ بیش از یک تَشَر لازم نیست و این «زاجرات» همین کار را می‌کنند؛ فرشتگانی هستند که با یک تَشَر و با یک صیحه, «مُت» همه می‌میرند و «حَی» همه زنده می‌شوند.

قیام همه انسان ها در صحنه قیامت و اعتراف به حقیقت آن
﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ وقتی با صیحه همه بیدار شدند، برابر آنچه در سوره مبارکه «زمر» آمده ﴿فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ﴾ که در آن‌جا دارد ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾؛[5]اصلاً قیامت از این جهت قیامت نامیده شد که ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾[6]است از قبر برمی‌خیزند و قیامشان «لله» است ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ از این جهت آن را رستاخیز, رستخیز و راستخیز نام گذاری کردند ﴿فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ﴾ که در سوره «زمر» دارد ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾.وقتی که برخاستند ﴿وَ قالُوا﴾ از این‌جا دیگر فعل مضارع «محقّق‌الوقوع» به صورت ماضی یاد شده است، ﴿وَ قالُوا﴾؛ یعنی «یقولون» ﴿قالُوا یا وَیْلَنا﴾؛ یعنی «یا حسرتنا»، حالا برایشان روشن می‌شود و دیگر لازم نیست سؤال کنند، چون روز حق خودش روشن است که این روز چه روزی است ﴿قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّین﴾ نمی‌گویند «هذا یوم البعث» قبلاً سخن از بَعث بود ﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ الآن معلوم می‌شود که برای کیفر و پاداش برخاستند و زنده شدند؛ لذا برایشان روشن می‌شود یعنی هیچ ابهامی در آن روز نیست که این چه روزی است ﴿یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ﴾؛ روز جزا و پاداش و کیفر است، «بالقول المطلق».

مقصود از «یوم الفصل» بودن قیامت و کوچ هماهنگ سه گروه برای عذاب
به آنها گفته می‌شود ﴿هذا یَوْمُ الْفَصْلِ﴾؛ یعنی فصل بین حق و باطل, صدق و کذب, خیر و شرّ, حَسن و قبیح, محمود و مذموم و سرانجام هدایت و ضلالت است، این روز «بالقول المطلق» «یوم الفصل» است؛ لذا ﴿لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾[7]مطرح است, ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[8]مطرح است، «بالقول المطلق» «یوم الفصل» است، ﴿هذا یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ی است که شما تکذیب می‌کردید در دنیا مشوب بودید الآن خالص می شوید. حالا این صحنه که با نفخه صور حاصل شد و همه فهمیدند که «یوم الحشر» و «یوم الجزاء» است چه دستوری می‌رسد؟ می‌فرماید این سه گروه را یکجا کوچ ‌دهید؛ «حشر» یعنی کوچ همگانی، «یوم الحشر» همین است. ﴿احْشُرُوا﴾ این سه گروه را؛ ﴿الَّذینَ ظَلَمُوا﴾, یک; ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾, دو;﴿وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ ٭ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾, سه. این سه گروه را یکسر کوچ دهید و به طرف جهنم ببرید. پیشگام همه اینها افرادی هستند که ظالم‌ می باشند ﴿الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾،[9]چون بدترین ظلم همان کفر و شرک است که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾.[10]

مقصود از «ازواج» در آیه ﴿احشروا الّذین ظلموا و ازواجهم ...﴾
برای کلمه «ازواج» وجوهی بیان کردند: یکی از آنها این است که بالأخره هر کدام با شیطانی که جزء «شیاطین‌الانس» یا «شیاطین‌الجن» است قرین است که در سوره مبارکه «زخرف» فرمود: کسی که از یاد خدا و نام خدا غفلت کند یک قرین سوئی دارد؛ آیه 36 سوره مبارکه «زخرف» این است: ﴿وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾؛ هر کسی با شیطان خودش محشور می‌شود که این یکی از محتملات است. احتمال دیگر این است که منظور از این «ازواج»، همسران مشرک باشد که این خیلی بعید است و تعبیر دیگری که یک مقدار مأنوس‌تر و ظاهرتر است، همان است که در اول سوره مبارکه «واقعه» از آنها به عنوان زوج یاد کرده است؛ فرمود وقتی صحنه قیامت متشکّل شد ﴿وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا ٭ فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا ٭ وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾؛[11]شما سه صنف هستید و لازم نیست که در گناه خاص مشترک باشید؛ صنف ظالمان و فاسدان و کافران و منافقان اینها یک صنف هستند که ﴿وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ﴾[12]هستند؛ لذا فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا﴾؛ «ازواج» اینها حالا عصیانشان یا اعتقادی است یا نفاقی است یا اخلاقی است یا حقوقی است یا عملی است یا شهوتی است یا غضبی است بالأخره ازواج اینها یعنی این صنفاند, اگر ما این آیه را برابر آیه هفت سوره مبارکه «واقعه» معنا کردیم ﴿وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾ مقرّبین یک زوج‌ هستند؛ یعنی یک صنف می باشند، نه اینکه سه زوج هستید؛ یعنی شش گروه هستید، زوج یعنی یک صنف ﴿وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾؛ یعنی «اصنافاً ثلاثه»، نه اینکه سه زوج هستید که سه دوتا شش‌تا، از این قبیل نیست؛ یعنی صنف‌تان سه‌تا است که بعضی مقرّب‌ هستند, بعضی جزء اصحاب یمین‌ هستند و بعضی جزء اصحاب شمال. این‌جا که فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ و ازواج اینها؛ یعنی هم‌صنف‌های اینها از معصیت‌کاران، طاغیان، متمرّدان و مانند آن که هرکدام از اینها یک صنف هستند، ﴿احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ ٭ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾.

تبیین عذاب معبودهای منکران معاد و موارد استثنای آن
در بخش‌های دیگر فرمود:﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[13] یا ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[14]آن اصنام و اوثانی را هم که می‌پرستیدید، آنها را هم می‌سوزانند که این در حقیقت عذاب بر آن سنگ و چوب نیست، برای اینکه آنها احساسی ندارند، عذاب برای این بت‌پرستان صنمی و وثنی است که می‌بینند خود آنها و معبودهای آنها الآن دارند مشتعل می‌شوند؛ لذا درباره معبودها این جا این سخن را فرمود و در سوره مبارکه «انبیاء» معبودانی که از عبادت کافران تبرّی جستند و بیزار بودند آن را استثنا کرده است؛ یعنی عدّه‌ای که فرشتگان را می‌پرستیدند یا مسیح(سلام الله علیه) را می‌پرستیدند و مانند آن در بخش پایانی سوره مبارکه «انبیاء»؛ یعنی آیه 101 استثنا فرمود. فرمود اگر این معبودها «اله» بودند، چرا اینها در جهنم می‌سوزند؟ ﴿لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها﴾[15] چرا اینها در قیامت می‌سوزند؟ ﴿لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ ٭ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ﴾،[16]اما ﴿إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ ٭ لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی‌ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾[17]فرشتگان که از شما برائت داشتند و مسیح(سلام الله علیه) که از شما تبرّی داشت، اینها مستثنا هستند، اینها اهل بهشت‌ هستند و اصلاً اثر عذاب را احساس نمی‌کنند. بنابراین اینکه فرمود این سه گروه را به طرف جهنم کوچ دهید در بین این سه گروه معبودان وثن و صنم معیار است یا فرعون و نمرودها هم در کنار اینها هستند؟ ﴿احْشُرُوا﴾ این سه گروه را: یک: ﴿الَّذینَ ظَلَمُوا﴾، دو: ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾ که اینها یک صنف هستند; سه: ﴿وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ ٭ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾.

علت تعبیر به «هدایت» در راهنمایی سه گروه به سوی جهنم
مشکل این است بعد از اینکه فرمود اینها را کوچ دهید، فرمود: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلی‌ صِراطِ الْجَحیمِ﴾ اینها را به طرف جهنم راهنمایی کنید؛ این تعبیر هدایت, اگر تعبیر تَهکّمی و استهزایی باشد؛ نظیر ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾[18]قابل پذیرش است؛ ولی در جریان تبشیر، گفتند آن‌جا تهکّم و استهزا نیست. تبشیر همان‌طوری که برای خبرهای خوشحال‌کننده مطرح است، برای خبرهای تلخ هم بشارت مطرح است، زیرا تبشیر و بشارت به آن گزارشی می‌گویند که در شنونده اثر ایجاد کند, یک; اثرش هم در «بشره» او پیدا شود, دو; خواه در اثر خوشحالی, نشاط در «بشره» او پیدا شود که این می‌شود تبشیر یا در اثر بدحالی, آثار غم و اندوه در «بشره» او پیدا شود که این می‌شود تبشیر؛ تبشیر یعنی گزارشی که در بشره اثر بگذارد، اگر به این معنا باشد «کما ذهب الیه جمعٌ»[19]این دیگر تهکّم و استهزا و مسخره نیست ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾، اما اگر اختصاص داشت به خبرهای نشاط‌انگیز, مسرّت هم همین‌طور است؛ مسرّت هم به معنای خوشحالی نیست ـ در آن دعای نورانی حضرت امام حسین(سلام الله علیه) دارد «وَ أَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِی»[20]که این خطوط چهره را اساریر می‌گویند ـ مسرّت آن است که در خطوط و «اساریر» چهره اثر بگذارد. اگر مسرّت به این معنا بود، غم و نشاط هر دو مسرّت دارد؛ یعنی در «اساریر» و خطوط جبهه اثر می‌گذارد؛ حالا ممکن است که اصطلاحاً مسرّت را در خبرهای نشاط‌آور مطرح کنند. پس هدایت به این دو وجه قابل توجیه است.

سرّ امر به توقف بعد از راهنمایی سه گروه به سوی جهنم
عمده آن است که در وسط دارد که اینها را نگه دارید. حالا شما اینها را به طرف جهنم می‌برید و بعد می‌فرمایید: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ «قِف»؛ یعنی نگه دارید, «قف» نه یعنی بایست؛ یعنی نگهش دار ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾. شما که می‌گویید اینها به طرف جهنم می‌روند، به طرف جهنم رفتن باید بعد از سؤال و جواب و مختوم شدن پرونده باشد، شما الآن اینها را در ایست و بازرسی نگه می دارید برای چیست؟ فرمود ما نمی‌گوییم اینها را به جهنم ببرید، بلکه می‌گوییم به راه جهنم ببرید و راه جهنم مواقف فراوانی دارد، ایستگاه‌های بازرسی فراوانی دارد که یک جا از صِله رَحِم سؤال می‌کنند, یک جا از روابط خانوادگی سؤال می‌کنند, یک جا از روابط اجتماعی سؤال می‌کنند, یک جا از روابط سیاسی سؤال می‌کنند، یک جا از روابط عبادی سؤال می‌کنند. این موقف‌ها که مواقف قیامت متعدّد است و گفتند پنجاه موقف است، اینها متعدّدند و در همین راه‌ هستند. فرمود اینها که از قبر درآمدند اینها را به طرف جهنم ببرید؛ به طرف جهنم, ایستگاه‌های فراوانی دارد و در هر جایی هم یک سؤال مخصوصی دارد، یک عدّه را ﴿فَاهْدُوهُمْ﴾ «الی صراط الجنّة» است و یک طرف هم «الی صراط الجحیم» است. درباره شیطان دارد: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی‌ عَذابِ السَّعیرِ﴾.[21]
بنابراین جمع این دو مطلب به این است که اینها وقتی از قبر در آمدند این سه گروه را جمع می‌کنند; یعنی ظالمان و اصناف اینها و همکاران اینها ولو در گناه عام شریک باشند، نه گناه خاص و همچنین اصنام و اوثان را، اینها را که جمع کردند، اینها را به طرف جهنم ببرید. در صراط جهنم, موقف‌ها وایست بازرسی‌ها فراوان هست که اینها را این وسط‌ها، چندین جا برای سؤال کردن نگه می‌دارند.

تحقیر و تعذیب بت پرستان علت عذاب معبود آنها
پرسش: یک دسته از این سه گروه ﴿ما تَعْبُدُونَ﴾ هستند که اینها کسانی هستند که مسئولیت متوجه اینها نیست.
پاسخ: بله, اشاره شد که اینها نه تنها مسئول نیستند، عذاب هم درک نمی‌کنند؛ حالا سنگ را شما بخواهید ببرید بسوزانید، این سنگ احساس ندارد؛ این تحقیر و تعذیبِ عابدان است. وقتی که فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾،[22]اگر وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دست به تبر کرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُمْ﴾[23]این تنبیهی بود برای بت‌پرستان، وگرنه این چوب‌ها چه گناهی کردند؟ آنها اصلاً گناه نکردند؛ آنها را به جهنم می‌برند تا بت‌پرست‌ها عذاب بیشتری احساس کنند ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾؛یعنی سنگ‌ریزه‌های جهنم هستید.
پرسش:؟پاسخ: نه, اصلاً اضلال را به شیطان نسبت دادند. الآن اینها بت‌ها را می‌پرستیدند خضوع می‌کردند، احترام می‌کردند تبرّک می‌جستند و می‌گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی‌﴾؛[24]منشأ بت‌پرستی، اضلال شیطان است که البته کسی اینها را گمراه کرده است؛ حالا یا «شیاطین‌الانس» یا «شیاطین‌الجن» اینها را گمراه کردند، اما نزد اینها این سنگ و چوب خیلی محترم است، وقتی اینها را می‌سوزانند عذاب اینها مضاعف می‌شود؛ چه اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) با تبر آنها را خُرد کرد، هم برهان مسئله بود که از اینها کاری ساخته نیست و هم تعذیب بت‌پرستان بود که دیدید ما معبود شما را در هم کوبیدیم.

پرسش از مسئولیت های انسان هنگام توقف و مصادیق آن
پرسش: موقف مگر مشترک بین راه جهنم و بهشت نیست؟
پاسخ: نه, بهشتی‌ها یک مواقف خاصی دارند، جهنمی‌ها یک راه خاصی دارند، اینها صراط و جایشان دوتاست.﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[25]وقتی که جدا شدند یکی به آن طرف می‌رود و یکی به این طرف می‌رود، برای آنها هم در هر جایی یک ایست بازرسی هست و سؤالات خاص است، برای اینها هم یک سؤالات مخصوصی.
فرمود: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلی‌ صِراطِ الْجَحیمِ﴾ که هدایت به آن معنا روشن شد و صراط جحیم پایان کار است، اما در بین راه ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾چرا؟ برای اینکه اینها مسئول هستند؛ بر چه چیزی مسئول‌ می باشند؟ از همان که در سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾؛[26]اعمالی که انجام دادند از آنها سؤال می‌کنند.

تحقیر و تعذیب بودن سؤال از علت عدم یاری یکدیگر
بخشی از آن اموری که مورد مسئولیت است، این است که می‌گویند: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ شما در دنیا که بودید «الکُفر ملِّة واحِدة»[27]همه به فکر کمک یکدیگر بودید، هر کدامتان مشکل داشتید عدّه‌ای به نصرت شما برمی‌خاستند الآن چطور است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾،[28]چرا «تناصر» ندارید؟ چرا یکدیگر را یاری نمی‌کنید؟! این سؤال تقریباً یک نحوه تعذیب است؛ اینها از قبر تا دوزخ بروند در همه این مقاطع رنج می‌برند، چون حرفی برای گفتن ندارند ﴿مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾[29]هم که هست. از این سؤال‌ها معلوم می‌شود که یک نحوه تحقیر و تعذیبی است که فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾؛ «داخر» یعنی «صاغر»، یعنی ذلیل، یعنی فرومایه، با این وضع می‌آیید. در این‌جا حالا که اینها را دارند می‌برند، از آنها سؤال می‌کند ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ چرا کمک یکدیگر نیستید؟ شما همه ازواجتان که اینجا جمع هستید؟! در دنیا که «الکُفر ملِّة واحِدة» هرکدام مشکلی داشتند مشکل آنها را دیگری سعی می‌کرد حل کند، اما الآن چطور این‌طور نیستید و از هیچ کدامتان کاری ساخته نیست؟

اجتماعی نبودن زندگی انسان در قیامت علت عدم یاری یکدیگر
چون در قیامت روز جمع است نه روز اجتماع, درست است که در سوره مبارکه «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‌ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[30]و در سوره مبارکه «هود» هم فرمود: ﴿یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾،[31]جمع است؛ ولی زندگی اجتماعی نیست و هیچ کسی مشکل دیگری را نمی‌تواند حل کند، اگر با هم بودند معنای آن این نیست که زندگی اجتماعی هم دارند که از آنها حلّ مشکل دیگری ساخته است همه‌شان بی هم هستند; لذا مؤمن در آن صحنه و ساهره قیامت فضای روشنی دارد، جای خودش را می‌بیند، راه خودش را می‌بیند و هر جا هم بخواهد برود روشن و مشخص است، آن کافری که کنارش ایستاده است جایش تاریک است، چون نور آن‌جا که از شمس و قمر نیست، بساط شمس و قمر برچیده می‌شود ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[32]شد، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ﴾[33]شد؛ نور را انسان با خودش می‌برد، چون با خودش می‌برد؛ لذا ذیل و فضای مومن روشن است، اما کافری که کنار او ایستاده جای پای خودش را هم نمی‌بیند. بنابراین زندگی قیامت جمعی است؛ ولی اجتماعی نیست؛ لذا اصلاً تناصر مطرح نیست.

مقصود از «صراط» و چگونگی عبور تبهکاران از آن
پرسش: حضرت استاد! از شما و روایات آموختیم که پل صراط از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است حتی بهشتی ها هم باید از آن بگذرند چرا که منتهی‌الیه جهنم بهشت است حالا حضرتعالی می فرمایید که راه بهشت از این طرف و راه جهنم از ؟
پاسخ: منتهی‌الیه جهنم بهشت نیست، اینها از پل صراط «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[34]می‌گذرند، اما برای آنها از مو باریک‌تر است، چون ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾[35]در دنیا اینها از صراط منحرف بودند، در قیامت هم وقتی می‌خواهند از این‌جا عبور کنند دو طرفش آتش است, زیرش آتش است؛ گاهی تعبیر قرآن این است که اینها از صراط منحرف‌ هستند و گاهی تعبیر این است که ﴿وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾؛ «ناکب» کسی است که از روی پل به زیر بیفتد، اینها همین که روی صراط دارند می‌روند از روی صراط می‌افتند، برای اینکه در دنیا از صراط مستقیم افتاده بودند. یا از صراط منحرف‌ هستند یا ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾؛ ولی آنها که در بستر صراط مستقیم بودند ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‌ وَ اتَّقی‌ ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‌ ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾[36]اینها بر صراط مستقیم «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ» می‌گذرند در حقیقت راه دوتاست برای اینکه فرمان رسید ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾, ﴿لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ اگر روز فصل است, اگر روز امتیاز است قهراً راه‌ها دوتاست, مقصدها هم دوتاست درست است قبل از این فرمان ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‌ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾، اما وقتی این «صافات» یا این «زاجرات» یا این «تالیات» به اذن خدا فرمودند: ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ صف‌ها جدا می شود.

تسلیم محض بودن تبهکاران و ظهور دشمنی آنها با یکدیگر در قیامت
فرمود: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾ هیچ راهی ندارند، ﴿بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾ آن روز همه نه تنها تسلیم‌ هستند, بلکه «مستسلِم» می باشند که این مبالغه در خضوع است؛ در دنیا مبالغه در «مسخره» بود که فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ﴾، اما این‌جا مبالغه در انقیاد است که فرمود: ﴿بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾ آن‌گاه ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ﴾ با یکدیگر این جهمنی‌ها که حالا یا در راه هستند یا از صراط افتادند، با یکدیگر سخن می‌گویند که تو باعث شدی و این دیگری می‌گوید تو باعث شدی, این می‌گوید لعنت بر تو و او می‌گوید لعنت بر تو؛ اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[37]همین است. اینها که یکدیگر را در انحراف یاری می‌کردند، آن روز هرکدام دشمنان یکدیگر خواهند بود، زیرا در دنیا دوست بودند, یک; که فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ﴾ خلیل بودند؛ دوم اینکه این «خُلّت» و این دوستی کاذب است، برای اینکه مسیر هر دو به جهنم است, هدف هر دو به جهنم است، هر کدام به زیان دیگری کار می‌کنند که این دوستیِ واقعی نیست. اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ در روز قیامت, برای اینکه دوستیِ اینها دوستی کاذب است و صدق و صفا در آن نیست، برای اینکه همه دارند به طرف خیانت می‌روند. وقتی «خُلّت» و دوستی کاذب بود، عداوت صادق است، این اصل دوم; قیامت ظرف ظهور حق است این اصل سوم; چون دوستی اینها باطل بود و دشمنی اینها حق بود، قیامت که ظرف ظهور حق است عداوت اینها روشن می‌شود ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ﴾؛ لذا در راه با یکدیگر درگیرند، وارد جهنم هم که شدند ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[38]که این می‌گوید تو باعث شدی و آن می‌گوید تو باعث شدی، در راه هم تسائل دارند و درگیرند، وارد جهنم هم که شدند تسائل دارند و درگیرند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».

مؤمن واقعی نبودن شیطان و ظهور کفر او با امتحان الهی
اما در جریان ذات اقدس الهی که درباره شیطان فرمود: ﴿وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾[39]در همان سوره مبارکه «بقره» دارد که من می‌دانم ﴿أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ﴾, یک; ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾,[40]دو; نه «ما تکتمون» ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ شما در درونِ درونتان یک لایه‌های مستوری هست, یک و شما اصراری دارید که آن را کتمان کنید, دو و من بالأخره آن را ظاهر می‌کنم, سه. این است که شیطان این‌چنین نبود که مؤمن واقعی باشد.
در خطبه نورانی حضرت علی(سلام الله علیه) که دارد او شش هزار سال عبادت کرده است،[41] چون بر خود او هم احیاناً مخفی است. گاهی انسان طوری است که خودش را فراموش می‌کند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[42]اینها که خودشان را فراموش می‌کنند، آن خودِ واقعی‌شان مستور است و این خود دروغینشان که شیطان به جایشان نشسته روشن است که این را می‌بینند. وقتی مقداری حوادث تلخ پیش بیاید و این لایه‌ها کنار برود، آن خود اصلی‌شان ظهور می‌کند، وگرنه﴿نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾[43]یا ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اگر کسی خودش را فراموش کرد و آن لایه‌های درونی خودش را ندید، از کفر و نفاق خودش هم بی‌خبر است؛ لذا تعبیر قرآن این نیست که شما چیزی را کتمان می‌کردید، تعبیرش این است که شما ﴿کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾؛ شما اصراری داشتید و سیره‌تان این بود که این چیزها را مخفی کنید؛ آیه 33 سوره مبارکه «بقره» این است که ﴿قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ﴾, یک; ﴿وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾, دو; شما در لایه‌های درونتان چیزی بود که مکتوم می‌کردید و من به آن عالِم بودم الآن با این امتحان مشخص شد.

[1]النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن الاثیر،ابوالسعادات، ج‌1، ص295.
[2]نحل/سوره16، آیه125.
[3]یس/سوره36، آیه59.
[4]صافات/سوره37، آیه2.
[5]زمر/سوره39، آیه68.
[6]مطففین/سوره83، آیه6.
[7]انفال/سوره8، آیه37.
[8]یس/سوره36، آیه59.
[9]بقره/سوره2، آیه254.
[10]لقمان/سوره31، آیه13.
[11]واقعه/سوره56، آیه5.
[12]واقعه/سوره56، آیه9.
[13]انبیاء/سوره21، آیه98.
[14]بقره/سوره2، آیه24.
[15]انبیاء/سوره21، آیه99.
[16]انبیاء/سوره21، آیه99.
[17]انبیاء/سوره21، آیه101.
[18]آل عمران/سوره3، آیه21.
[19]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج59، ص80.
[20]العددالقویه، علی بن یوسف الحلی، ج1، ص374.
[21]حج/سوره22، آیه4.
[22]انبیاء/سوره21، آیه98.
[23]انبیاء/سوره21، آیه58.
[24]زمر/سوره39، آیه3.
[25]یس/سوره36، آیه59.
[26]اسراء/سوره17، آیه36.
[27]من لایحضرالفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص47.
[28]عبس/سوره80، آیه34.
[29]زلزله/سوره99، آیه8.
[30]واقعه/سوره56، آیه49.
[31]هود/سوره11، آیه103.
[32]شمس/سوره91، آیه1.
[33]شمس/سوره91، آیه2.
[34]ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص55.
[35]مومنون/سوره23، آیه74.
[36]لیل/سوره92، آیه5.
[37]زخرف/سوره43، آیه67.
[38]اعراف/سوره7، آیه38.
[39]بقره/سوره2، آیه34.
[40]بقره/سوره2، آیه33.
[41]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص131. «وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَة».
[42]حشر/سوره59، آیه19.
[43]توبه/سوره9، آیه67.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی