- 340
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 34 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 34 سوره صافات"
- اطلاق ظالم بر مشرک و کافر و شمول آن بر معاصی دیگر؛
- طولانی بودن زمان توقف تبهکاران در قیامت؛
- مسئول بودن همه انسانها در مواقف قیامت.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ (29) وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ (30) فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ (32) فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (33) إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ (34)﴾
اطلاق ظالم بر مشرک و کافر و شمول آن بر معاصی دیگر
در این سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد، بعد از تبیین اجمالی مسئله توحید, جریان معاد را یک مقدار بازتر ذکر فرمودند و شبهات منکران معاد را هم در سه بخش اشاره کردند که از نظر مبدأ فاعلی و قابلی مشکلی نیست, ـ پس امکان معاد مطرح است ـ . از نظر مبدأ غایی و هدف, معاد ضروری است و «حتمیالوقوع» است. بعد از آن جریان فرمود: چون مهمترین ظلم همان شرک و کفر است، ظالم «عندالاطلاق» به همان مشرک و کافر اطلاق میشود که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾[1] اینکه فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ این یعنی کفار, ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾؛ یعنی صنف تبهکاران و معصیتکاران که با کفار در اصلِ معصیت سهیم هستند; منتها کفر و شرک معصیتی است بسیار بزرگ, معاصی دیگر معاصی بزرگ هستند یا معاصی کوچک; ولی بالأخره همه اینها معصیت می باشند، منتها بزرگترین معصیت همان شرک است. مشرکان و کافران و «ازواج» آنها؛ یعنی اصناف آنها از تبهکاران و عاصیان و معبودهای اینها که این سه گروه وقتی وارد دوزخ میشوند، درباره اینها میفرماید اینها را به راه جهنم هدایت کنید که معنای هدایت به صراط جحیم گذشت.
بازگشت ضمیر جمع سالم در ﴿و قفوهم﴾ به مشرکان
بعد فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾؛ در بین راه اینها را بازداشت کنید، برای اینکه اینها مورد سؤال هستند. چون این سه گروه را به طرف جهنم اعزام کردند، ضمیر ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ باید به کسانی برگردد که صلاحیّت سؤال دارند و آن دو گروه هستند، نه گروه سوم. گروه اول که ظالمان و کافران هستند و گروه دوم که اصناف آنها از تبهکاران هستند اینها میتوانند مسئول باشند، اما صنف سوم که معبودها و بتها هستند، اینها محلّ سؤال نیستند و ضمیر به چیزی برمیگردد که صلاحیت رجوع را داشته باشد، چه اینکه در سوره مبارکه «انبیاء» هم مشابه این گذشت. در سوره مبارکه «انبیاء» آیه 98 به بعد به بتپرستان میفرماید: شما مشرکان ﴿وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾؛ سنگریزههای جهنم هستید ﴿أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ کَانَ هٰؤُلاَءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا﴾؛[2] اگر این معبودهای شما آلهه راستین بودند که به جهنم نمیرفتند، بعد فرمود: ﴿لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ﴾[3] این ضمیر ﴿لَهُمْ﴾, ﴿وَ هُمْ﴾، ﴿لا یَسْمَعُونَ﴾ این سه ضمیر جمع مذکر سالم به همان مشرکان برمیگردد، دیگر آن معبودها و آن بتها چون این صلاحیت را ندارند، ضمیر به آنها برنمیگردد؛ گرچه در آیه 98 فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ شما و بتهای شما به جهنم میروید و بعد در آیه 99 هم فرمود اگر این بتها استحقاق ربوبیت داشتند که به جهنم نمیرفتند؛ ولی در آیه 100 و 101 که ضمیر جمع مذکر سالم هست، به خصوص انسانهای تبهکار برمیگردد. اینجا که فرمود: ﴿لَهُمْ فیها زَفیرٌ﴾ به گروه خاص برمیگردد و آنجا که میفرماید: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ ضمیر به همان افرادی که شایسته است برمیگردد. بارها گفته شد که از طرف خدا ﴿ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾[4] و از طرف مخلوق است که تدریجپذیر است، وگرنه امر خدا ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾،[5] در سوره «نحل» فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾،[6]در پایان سوره مبارکه «قمر» فرمود: ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾ تدریج در گیرنده است نه در دهنده.
طولانی بودن زمان توقف تبهکاران در قیامت
حالا این پنجاه هزار سال که فرمود: ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[7]این روایت هم به مناسبتهای گوناگون چندین بار ذکر شد؛ شخصی سؤال میکند اینکه شما این آیه را قرائت کردید ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ پنجاه هزار سال «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ» چه روز طولانی است که یک روز پنجاه هزار سال است؟ آن هم تازه روشن نیست که این سالهای دنیاست که 365 روز است یا سال آخرت است که هر روز آن هزار سال است. فرمود این پنجاه هزار سال درست است که طولانی است; اما «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، برای مؤمن «أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلاةٍ مَکْتُوبَةٍ» است. یک مؤمن یک نماز چهار رکعتی را بخواهد بخواند، چقدر وقت صرف میکند؟ حداکثر ده دقیقه یا یک ربع, فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه یک نماز چهار رکعتی است، «صَلاةٍ مَکْتُوبَة» است.[8] بنابراین نسبت به گیرنده تدریج است. این کسی که تمام کارهایش را در دنیا انجام داد وجهی ندارد که در ساهره قیامت معطّل شود، اما اینکه دیگران را معطّل کرده، خودش بیراهه رفته و راه دیگران را بسته او را نگه میدارند. پس ضمیر در اینجا که فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ به افراد سنخ اول و دوم برمیگردد که شایسته هستند؛ نظیر آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» گذشت.
مسئول بودن همه انسانها در مواقف قیامت
فرمود حالا که اینها به این صورت هستند، این پنجاه هزار سال مواقف فراوانی دارد؛ در برخی از مواقف فرمود که ما از همه سؤال میکنیم. در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که در آن روز کسی نیست زیر سؤال نباشد؛ آیه شش سوره مبارکه «اعراف» این بود ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾؛ما هم از انبیا سؤال میکنیم و هم از امتها سؤال میکنیم، هیچ کس نیست که مسئول نباشد; منتها انبیا مظهر «سریعالحساب» هستند و حسابشان زود رسیدگی میشود «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[9]هستند، اینها طوری هستند که گویا حساب و کتابی در کار نیست، اینکه فرمود: ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ﴾[10]نه یعنی بیحساب وارد بهشت میشوند اصلاً به حساب در نمیآید، بعضیها معطّل نمیشوند و مانند آن, پس سؤال عمومی است.
اقسام سهگانه سؤال و توبیخی بودن آن در قیامت
سؤال هم مستحضرید که سه قِسم است: یک قسم سؤال استفهامی است که در قیامت مطرح نیست, یک قسم سؤال استعطایی است که از طرف خدای سبحان نیست, یک قسم سؤال توبیخی است؛ مثلاً میگویند فلان وزیر زیر سؤال رفته و مجلس از فلان وزیر سؤال میکند، مانند این سؤال استفهامی که شاگرد از معلم میکند که نیست, سؤال استعطایی که ﴿وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾[11] که نیست, سؤالی است که چرا این کار را کردی؟ یا چرا این کار را نکردی؟ سؤال استعتابی است؛ یعنی سرزنش کردن، این را می گویند فلان شخص زیر سؤال رفته است، فرمود همه زیر سؤال هستند مه قسم سوم محل بحث است .
چگونگی جمع دو طایفه از آیات دال بر سؤال و عدم آن در قیامت
چون مواقف قیامت زیاد است در یک موقف سؤال, سؤال عمومی است. در همین سوره مبارکه «صافات» فرمود اینها را برای سؤال نگه دارید ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾؛ یعنی متوقفشان کنید و بازداشت کنید، ما میخواهیم سؤال کنیم که آن وقت سؤال و جواب را هم اینجا ذکر میکند. در بعضی از بخشهای مثل سوره مبارکه «الرحمن» فرمود آنجا جای سؤال نیست و در قیامت ما از کسی سؤال نمیکنیم، این کدام موقف است که سؤال نمیکنیم؟ آن موقفی است که از موقف سؤال گذشته است؛ در موقف سؤال عدّهای جواب میدهند و عدّهای جواب نمیدهند؛ یعنی نمیتوانند جواب دهند و اینها که نمیتوانند جواب دهند، آثار مجرمیّت بر پیشانی اینها ظهور میکند؛ برهان مسئله هم در همان سوره مبارکه «الرحمن» مطرح است. در سوره مبارکه «الرحمن» فرمود ما از اینها سؤال نمیکنیم، سوره مبارکه «الرحمن» آیه 39 ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾؛ در این موقف و در این جا ما از کسی سؤال نمیکنیم؛ برهان مسئله هم که با خودش هست، چرا سؤال نمیکنید؟ شما که فرمودید: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾؛ ما از انبیا سؤال میکنیم، از اُممشان سؤال میکنیم و هیچ کسی نیست که زیر سؤال نرود، چطور اینجا سؤال نمیکنیم؟ فرمودند این برای بعد از آن موقف است، ما در موقف قبل سؤال کردیم و کسانی که محکوم شدند آثار محکومیّت روی پیشانی اینها هست، این موقف دیگر جا برای سؤال نیست، چرا سؤال نمیکنیم؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾[12]ما در موقف قبر سؤال کردیم و اینها که تبهکار و مجرم هستند وضع آنها روشن شد که در پیشانی و پاهای آنها هم علامت هست، بعضیها به صورت حیوان در میآیند؛ حالا از این شخصی که به صورت گرگ درآمده، شما چه چیزی سؤال می کنید؟ معلوم است که درنده بود؛ از آن کسی که به صورت خنزیر درآمده، الآن چه چیزی میخواهی سؤال کنی؟ این شخص معلوم است گرفتار شهوت بود. اینجا جای سؤال نیست، سؤال در موقف قبل بود؛ سؤال کردیم بعضیها جواب خوب دادند و بعضیها نتوانستند جواب بدهند و آنها که نتوانستند جواب دهند مجرم شناخته شدند، آنها که مجرم شناخته شدند برابر جرمشان مجسم شدند؛ پیشانیشان معلوم است, پاهایشان معلوم است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾،بنابراین ما از چه چیزی سؤال کنیم؟ اینجا جای سؤال نیست.
همراه با عتاب بودن سؤال از تعامل تبهکاران با «نذیر»
مرحله نهایی سؤالی است که فقط برای داغ کردن و سرزنش کردن است، اینها که حالا میخواهند وارد جهنم شوند؛ یعنی همین گروهی که همه مواقف را گذراندند، این پنجاه موقف را گذراندند، پنجاه هزار سال را گذراندند، حالا میخواهند وارد جهنم شوند؛ فرشتههایی که متصدّی و مسئولان جهنم هستند «خزنة النار» هستند اینها سؤال میکنند کهاین سؤال هم سؤال استفهامی نیست, سؤال استعطایی نیست, سؤال استعتابی است؛ یعنی سرزنش کردن است، میگویند: ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾،[13] این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر پیغمبر با شما سخن نگفت یا امام با شما سخن نگفت؛ مگر در زمان پیغمبر و امام آن ذوات قدسی با تک تک افراد تماس میگرفتند؟ به درب خانه مردم میرفتند؟ ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ یعنی مگر عالِم محلّتان در این مسجد در این حسینیه، در این سقاخانه، این پیشنماز محل, امام جمعه, امام جماعت این حرفها را برای شما گفت یا نگفت؟!
مقصود از «نذیر» و شمول آن بر مبلّغان دینی
«نذیر» همینها هستند. اینکه در سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا﴾[14]یعنی همین, وگرنه از مردم مگر سؤال میکنند که پیغمبر به شما نگفت؟! اینکه پیغمبر و امام(علیهما السلام) را ندید. در همان زمانی که پیغمبر و امام(علیهما السلام) زنده بودند مردم با آنها تماس نداشتند، الاّ آحادی که در آن شهر زندگی میکردند وگرنه افراد دوردست که امام را نمیدیدند, پیغمبر را نمیدیدند. منظور از این «نذیر» اعم از امام و پیغمبر, عالمان دین, مبلّغان الهی, سفیران وحی, سفیران هجرت, طرح هجرت و همینها هستند، اینها میروند احکام الهی را به مردم میگویند؛ میگویند خدا چنین فرمود, پیغمبر چنین فرمود, امام چنین فرمود این شخص میشود نذیر. فرشتههای جهنم به این جهنمیهایی که حالا میخواهند وارد شوند میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾. این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ که فرشتگان جهنم به عنوان نقد و اعتراض میگویند، از همین قبیل است. در سوره مبارکه «ملک» آیه نُه به بعد این است ﴿إِذا أُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِیَ تَفُورُ ٭ تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ مگر شما در فلان شهر, در فلان روز پای فلان منبر نبودی و فلان عالم این حرف را نزد؟ این میشود حجّت بالغه، وگرنه «نذیر» به معنای امام و پیغمبر(علیهما السلام) برای گروه اندکی حاصل شده است، همه که سلمان و اباذر نبودند که خدمت امام و پیغمبر(علیهما السلام) برسند، فرمود حجّت خدا وقتی بر شما بالغ شد، راه این است.
میبینید یک روحانی, یک پیشنماز, یک واعظ, یک سخنران به چنین جایی میرسد؛ این کم مقامی نیست که فرشتههای الهی در قیامت به سخن او احتجاج کنند و بگویند مگر فلان عالِم از حوزه نیامد در محلّ شما این سخنرانی را نکرد و این آیه را برای شما نخواند؟! آدم میتواند به جایی برسد که فرشته به حرف او استدلال کند، این کم مقامی نیست. حالا که گفته شد علما ورثه انبیا هستند و آن معارف را دارند، آن هم درجات خاصّ خودش را دارد؛ ولی بالأخره انسان میتواند کاری کند که عدّهای به جهنم نروند و اگر ـ خدای ناکرده ـ حرف این سخنران را, حرف امام جماعت را, حرف امام جمعه را, حرف آن آقا که کتابی نوشته, موعظهای کرده یا در دبیرستان بود یا در دانشگاه بود یا طرح هجرت بود یا سفیران هدایت بود، هر چه بود فرشتهها به حرف او استدلال می کنند و می گویند فلان عالِم که در محل شما، در مدرسه شما و در دانشگاه شما آمده این حرف را زد این حرفها, حرفهای الهی بود، چرا گوش ندادید؟ ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ که در سوره مبارکه «ملک» است همین است. بنابراین از همان اوّلی که شروع میشود، مواقف مرزبندی شده است؛ یک بخش عمومی دارد که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾، بعد بخش دیگری دارد که سؤالهای خاص است و سوره مبارکه «صافات» ناظر به همان است.
در بخش دیگر فرمود این ایست بازرسی جای سؤال نیست، برای اینکه اینها در موقف قبلی سؤال شدند و پرهیزکاران آنها شناخته شد, تبهکاران آنها شناخته شد و مجرمین الآن با علامت دارند میروند؛ یعنی پیشانیشان و پاهایشان معلوم است، دیگر چه سؤالی کنیم؟! وقتی وارد جهنم میشوند یک سؤال سرزنشآمیزی هم فرشتههای جهنم(سلام الله علیهم) دارند که ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ اینها بیان بخشهای گوناگون است.
سؤال از علت عدم نصرت با توجه به ناصر بودن در دنیا
اما آنچه در سوره مبارکه «صافات» محلّ بحث است این است: از آنها سؤال میکنند که شما در دنیا همیشه به فکر یکدیگر بودید؛ شعار رسمی جاهلیت این بود «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» به فکر برادرت, به فکر قبیلهات, به فکر باندت, به فکر حزبت, به فکر همفکرت باش چه ظالم چه مظلوم, این شعار رسمی جاهلیّت بود «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً». وقتی اسلام آمد وجود مبارک حضرت این شعار رسمی را به دو صورت تغییر داد و فرمود نگویید «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»، بلکه بگویید «انْصُرْ المَظلُوم سَواءٌ کَانَ أخَاکَ أَوْ غیرِ أخَاک»؛ به داد مظلوم برسید چه برادرتان باشد و چه برادرتان نباشد و اگر خواستید همین شعار را بدهید بگویید «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»[15]معنایش را عوض کنید؛ یعنی به فکر برادرت باش برادرت را کمک کن؛ برادرت, همحزبت, هم قبیلهات را کمک کن اگر مظلوم است به داد او برس و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند، این کمک به اوست. اینطور پیغمبر شعار را عوض کرد، فرمود یا الفاظتان را عوض کنید یا معانی را عوض کنید یا بگویید «انْصُرْ المَظلُوم» چه برادر چه غیر برادر, یا بگویید «انْصُرْ أَخَاک» برادرت را کمک کن، اگر مظلوم است دستگیری کن و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند «أحد الأمرین» را وجود مبارک پیغمبر دستور داد که انجام دهید. اینجا فرمود: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾، بعد فرمود همه آنها دیگر تسلیم محض هستند و نه تنها تسلیم هستند، بلکه «مستسلم» هستند؛ «مستسلم» مبالغه در سِلم و خضوع است.
گفتگوی مشاجرهآمیز تبهکاران هنگام ورود به جهنم
حالا اینها وقتی وارد جهنم میشوند برای عُقده خالی کردن ـ با توجه به ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[16]ـ از نظر روانی, این میگوید تو تقصیر داشتی و آن میگوید تو تقصیر داشتی. در چند جای قرآن این گفتگوهای مشاجرهآمیز تبهکاران دوزخی را ذکر میکند که یکی از موارد همینجاست؛ فرمود: ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ﴾ سخن از سؤال و جواب نیست, تسائل است و تسائل یعنی سؤال متقابل.
تبیین محتوای مشاجره تبهکاران در آستانه دوزخ
حالا حرفهایشان چیست؟ حرفهایشان این است که یک عدّه به دیگری میگویند: ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ﴾شما از طرف یمین آمدید؛ این یمین را به وجوهی معنا کردند: یکی اینکه شما از طرف میمنت و خیر و سعادت و برکت آمدید و گفتید دین این را میگوید, خیرِ شما در این است، یُمن و برکت شما در این است، حرفهای انبیا این است؛ تبلیغات کردید و گفتید دین این را میخواهد بگوید، حالا یا یمین به معنای یُمن و برکت است که خیر شما و تمدّن شما در این است یا نه, حرفهای دینی در این است و انبیا این را گفتند، بالأخره از این حرفها زدید و ما را فریب دادید یا نه, با قهر و غلبه آمدید، چون «یمین» «أقبل الجانبین» است که شما از راه قدرت و قهر و غلبه آمدید. ابلیس(علیه اللعنة) طبق آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛در آیه هفده سوره مبارکه «اعراف» آنجا این وجوه را معنا کردند که بحثش گذشت؛ شیطان گفت: ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾[17]یا از جلو میآیم مسئله معاد که آینده اینهاست و پیش روی اینهاست این را با شبهه از ذهن اینها میبرم، اینها که درباره معاد سهلانگاری دارند یا شبهه دارند یا ـ معاذ الله ـ منکر میشوند, یک; ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ میگویم به فکر بچههایت نبودی, آیندهنگر نبودی, اینده را ندیدی، بچهها را چه کار میکنی, دوران سالمندی را چه کار میکنی ـ در حالی که هیچ کسی خبر ندارد که در چه وقتی میمیرد ـ یا از آن راه میآیند; ﴿وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ﴾ یا از راه «یمین» و دین میگوید ـ این نِحلی که ساختند همین است ـ از این راه میآیم, یا میگویند یُمن و برکت و خیر در این است، سعادت در این است، تمدّن در این است و مانند آن, یا ﴿وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾از راه شهوت و امثال ذلک میآیم؛ این راههای گوناگون است که اینها «مانعة الخلوّ» است که جمع آنها شاید ممکن باشد و از چند راه شیطنت شیطان ظهور کند. اینها هم میگفتند که شما جزء آن شیاطینی بودید ﴿عَنْ أَیْمانِهِمْ﴾که گفت میآیی، شما از همان راه آمدید که به عنوان دین, به عنوان تمدّن, به عنوان برجستگی ملّت راقی[18]ما را فریب دادید ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ﴾. آن مستکبران و متبوعان میگفتند شما اصلاً دین نداشتید، شما دنبال بهانه بودید و ما را الگو قرار دادید، همین؛ ما با شما چه کار کردیم؟ ﴿قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾ شما اصلاً اهل ایمان نبودید، ما کاری نکردیم؛ شما ما را دیدید به دنبال ما راه افتادید. ﴿وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ﴾؛ ما بر شما مسلّط نبودیم و چیزی نگفتیم، اصولاً ﴿بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ﴾شما مثل ما اهل طغیان و تمرّد بودید; منتها یک الگو میخواستید که دنبال کسی راه بیفتید ما را دیدید و به دنبال ما راه افتادید، همین؛ ﴿بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ ٭ فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا﴾ ما مستحق آن فرمان الهی بودیم، آن قول حق بود و قول پروردگار بر ما «ثَبَت» که ما به عذاب الهی محکوم شویم ﴿إِنَّا لَذائِقُونَ﴾؛ ما عذاب الهی را میچشیم و شما هم باید بچشید؛ ما هیچ کاری نکردیم الاّ اینکه آدمهای بدی بودیم, یک; همین بدیِ ما شما را بد کرده است؛ یعنی چه؟ یعنی شما ما را الگو قرار دادید و به دنبال بدی رفتید ﴿فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ﴾. در سوره مبارکه «سبأ» یک مقدار مبسوطتر این گفتگوهای تبهکاران رد و بدل شد. وقتی مستکبران و متبوعان میگفتند ما کاری نکردیم، ما چه کار کردیم؟ آنها در جهنم داد میزنند میگویند: ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾؛[19]شب و روز نشستید نقشه کشیدید و ما را به بند کشیدید؛ شما مستکبر بودید، کاری نکردید یعنی چه؟!
ردّ تقاضای مستضعفین از تبهکاران بر عذاب مضاعف رهبران خود
(مستحضرید آن مستضعفی که حجّت الهی بر او بالغ نشود، براساس حدیث «رفع»[20] هرگز عذاب نخواهد شد؛ آن مستضعفی که نفهمیده به دنبال این و آن میرود، این مثل مستکبر گرفتار عذاب است وگرنه آن مستضعفی که چون هیچ حقی برای او روشن نشد دست به کاری نبرد، آن «رُفِعَمَا لَا یَعْلَمُونَ» است، آن مستضعفی که ﴿عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ﴾[21] اینها اهل عذاب نیستند. آن مستضعفی که نفهمیده به دنبال زید و عمرو راه افتاد، او مثل مستکبر در عذاب است). اینها در جهنم گفتگوهای تند و تیزی دارند که در سوره «سبأ» گذشت؛ مستضعفان میگویند پروردگارا ما با هم در عذاب جهنم هستیم و یکسان داریم میسوزیم ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾؛[22]خدایا ما دنبال اینها راه افتادیم عذاب اینها را دو برابر کن ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾،[23] ذات اقدس الهی پاسخ میدهد ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[24] هم عذاب شما دو برابر است که مستضعف هستید و هم عذاب مستکبران دو برابر است.
علت مضاعف بودن عذاب تبهکاران مستضعف
آنها دو گناه کردند و دو گناه آن2ها هم روشن است و عذابشان هم زیاد است؛ شما هم دو گناه کردید، اما دو گناه شما برای شما مخفی است، خیال میکنید نباید به اندازه آنها عذاب ببینید ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ دو گناه آنها ضلالت و اضلال است که خودشان بیراهه رفتند و در اثر تبلیغ سوء شما را هم گرفتار کردند. اینها دو گناه دارند: هم گناه ضلالت و هم گناه اضلال; لذا دو عذاب میچشند، اما شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه خود آن عمل را مرتکب شدید, دیگر اینکه با داشتن رهبران الهی, مثل اهل بیت(علیهم السلام) آنها را رها کردید و به دنبال اینها راه افتادید، آنها که در معرض شما بودند. این رساله «التعجّب» که برای کنزالفوائد کراجکی است که بارها این رساله را شنیدید، این رساله اسم آن «التعجّب» یا «عجب» است؛ همانطوری که قوانین مرحوم میرزا، چون «قانونٌ، قانونٌ» است، اسم کتاب قوانین شده؛ فصول مرحوم صاحب فصول، چون بحثهای آن «فصلٌ، فصلٌ» است اسم این کتاب فصول شده، رساله آن بزرگوار، چون «عجبٌ، عجبٌ» است اصلاً رساله اسمش «عجب» است یا رساله اسمش «التعجّب» است؛ این رساله هیچ نام دیگری ندارد مگر «رسالة التعجّب» یا «رسالة العجب» چون همه این تیترها و فصلهایش این است که «عجبٌ، عجبٌ». میگوید یک وقت بانویی که دومی ندارد، این در همین مدینه ـ این بانو دیگر در بانو بودن دومی ندارد ـ شبها و روزها آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را یاری کنید، جواب ندادند. در همین مدینه طولی نکشید زنی بلند شد آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را بکُشید هزارها نفر جواب دادند، «التعجّب!» این است. استدلال ذات اقدس الهی این است که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما چرا حساب نمیکنید؟ رهبران الهی که بودند, در دسترس هم که بودند, خودشان را هم که معرفی کردند، شما حرف آن بانو را گوش ندادید، اما حرف این زن را گوش دادید؛ همیشه اینطور است! ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾این احتجاج در جهنم است. در صحنه محاکمه که اینها را مطرح نکردند، لکن در صحنه جهنم گفتند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾, ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما هم حجّت الهی را کنار گذاشتید. مشابه همان استدلالی که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به کسی که مستشار دیوان عالی اموی بود، فرمود شماها درِ خانه ما را بستید، اگر شماها نبودید که در خانه ما بسته نمیشد.[25] اینجا هم میفرماید آنها وقتی به مستکبران گفتند, مستکبران گفتند: بله ما آدمهای بدی بودیم، ما نمیگوییم آدم خوبی بودیم؛ ولی شما ما را الگوی خود قرار دادید، میخواستید دنبال ائمهتان بروید! ﴿فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ﴾؛ در قیامت، اینها شریک در عذاب هستند، هم آن مستکبر و هم این مستضعَف. بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی مستضعف شد جهنم نرود یا عذابش کمتر باشد. حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) فرمود شما که مثل یک مُشت ملخ جمع شدید، آخر بگویید من چه کسی هستم! من که خودم را معرفی کردم. در تمام روی کره زمین فرزند دختر پیغمبر غیر از من نیست؛ مثل یک مُشت ملخ جمع شدید برای کشتن من برای چیست؟! گفتند: «بُغضاً لأبیک»؛[26] این مستضعف مثل آن مستکبر عذابش دو برابر است، چون فرمود ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما حساب نکرده دارید اعتراض میکنید.
زیبا بودن آفرینش دنیا و خرابی آن توسط تبهکاران
مسئله دیگر این است که ذات اقدس الهی کلّ این دنیا را خیلی زیبا آفرید؛ یعنی اگر کسی هنر بخواهد، هنر به معنای کارِ انسانی, صنعت است و این میتواند بد یا خوب باشد، اما هنر به معنای زیباشناسی نظام هستی، جز خوبی و خیر و کمال و سعادت چیز دیگر نیست، چون ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾.[27] امروز هم شما مستحضرید همه نعمتها را ذات اقدس الهی برای بشر فراهم کرده است، فرمود همه بشر عائله من هستند و من باید روزی همه را تأمین کنم و تأمین هم کرده است ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾[28] که با ﴿عَلَی﴾ تعبیر کرده؛ فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند، چه رسد به فقرای شرق یا غرب. من روزی همه را تأمین میکنم. اما میبینید قسمت مهمّ درآمد روی کُره زمین به وسیله همین مستکبران صَرف هزینه جنگ است؛ همین آمریکا, همین اسرائیل, همین مستکبران پنج به علاوه یک و دو و سه و چهار و پنج و همین ها! شما بودجههای نظامی اینها را نگاه کنید، میبینید اکثر بودجه کُره زمین صرف آدمکشی است. این کارخانههای اسلحه آدمکشی سه شیفته دارند کار میکنند. اگر مردم عاقل باشند، این دنیای ویران و خراب میشود؟ در روایات هست که اگر عاقل باشند «لخربة الدنیا».[29] دنیا را در چند جای قرآن مخصوصاً در سوره مبارکه «حدید» مشخص کرد ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾[30]این خراب میشود، اما ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ﴾[31]احیا میشود، علوم احیا میشود, معارف احیا میشود, داروها کشف میشود, بیماریها کشف میشود, درمان ها کشف می شود، احسان و صدقه و عاطفه یکی پس از دیگری شکوفا میشود؛ این صد منزل یا هزار منزلی که از خاک تا «لقاءالله» هست آنها روشن میشود, اسرار الهی روشن میشود, آیات آفاقی روشن میشود؛ اگر مردم عاقل باشند دنیای حقیقی آباد میشود و این دنیایی که ﴿لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾[32] که اکثری بودجه آن صَرف آدمکشی است، این البته ویران میشود. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است کسی دنیا را مذمّت کرده فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُ لِلدُّنْیَا»[33] ای کسی که داری دنیا را مذمّت میکنی، چه عالَمی زیباتر از دنیا! چه عالمی راستگوتر از دنیا! کجای آن بد است؟ او اگر چهارتا جمال را به شما نشان داد، بیمارستان و گورستان را هم به شما نشان داد، او که کار بدی نکرده است. این «مَتْجر» اولیای خداست، هر کس به هر جایی که رسید در همین دنیا رسید. ذرّهای خلاف و دروغ و فتنه در دنیا نیست؛ بله، او اگر پارک را نشان دهد و گورستان را نشان ندهد و اتاق سالمندان را به شما نشان ندهد، میگویید او فریبکار است؛ لذا فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»[34] او شما را فریب نداد او راستگوترین راستگوهای این نشئه است، شما فریب خوردید. اگر او غدّههای سرطانی را به شما نشان نداده بود, بیماریهای «صعبالعلاج» را به شما نشان نداده بود, میگفتید فریبکاری کرده، اما دارد همه را به شما نشان میدهد؛ اینطور نیست که فقط مدرسه و پارک را نشان دهد و بیمارستان و گورستان را نشان ندهد؛ همه را به شما نشان داد فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» این «مَتْجر» اولیاست.
بنابراین وضع دنیا مشخص است، آن دنیایی که الآن استکبار این را به صورت جهنم درآورده مشخص است، دنیایی که ذات اقدس الهی آن را آفریده و فرمود آیات آفاقی در این دنیاست, آیات انفسی در این دنیاست, میلیونها رشتههای علوم دینی در بررسی آیات آفاقی و آیات انفسی هست که ـ انشاءالله ـ زمان ظهور حضرت مقداری از اینها روشن شود!
[1]لقمان/سوره31، آیه13.
[2]انبیاء/سوره21، آیه98.
[3]انبیاء/سوره21، آیه100.
[4]قمر/سوره54، آیه50.
[5]یس/سوره36، آیه82.
[6]نحل/سوره16، آیه72.
[7]معارج/سوره70، آیه4.
[8]الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص23.
[9]ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص55.
[10]غافر/سوره40، آیه40.
[11]نساء/سوره4، آیه33.
[12]رحمن/سوره55، آیه41.
[13]ملک/سوره67، آیه8.
[14]توبه/سوره9، آیه122.
[15]کتاب العین، الخلیل بن احمدالفراهیدی، ج7، ص108. .
[16]زخرف/سوره43، آیه67.
[17]اعراف/سوره7، آیه16.
[18]بالارونده؛ ترقیکننده؛ کسی که مدارج علم و دانش را پیموده باشد؛ تحصیلکرده..
[19]سبا/سوره34، آیه33.
[20]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص369، ط آل البیت.
[21]قصص/سوره28، آیه5.
[22]احزاب/سوره33، آیه67.
[23]احزاب/سوره33، آیه68.
[24]اعراف/سوره7، آیه38.
[25]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص106، ط اسلامی.
[26]ینابیع المودة لذوی القربی، الشیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ج3، ص80.
[27]سجده/سوره32، آیه7.
[28]هود/سوره11، آیه6.
[29]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج2، ص52.
[30]حدید/سوره57، آیه20.
[31]فصلت/سوره41، آیه53.
[32]عنکبوت/سوره29، آیه64.
[33]خصائص الائمه علیهم السلام(خصائص امیرالمومنین علیه السلام)، السیدالشریف الرضی، ج1، ص102.
[34]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص239.
- اطلاق ظالم بر مشرک و کافر و شمول آن بر معاصی دیگر؛
- طولانی بودن زمان توقف تبهکاران در قیامت؛
- مسئول بودن همه انسانها در مواقف قیامت.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ (29) وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ (30) فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ (32) فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (33) إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ (34)﴾
اطلاق ظالم بر مشرک و کافر و شمول آن بر معاصی دیگر
در این سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد، بعد از تبیین اجمالی مسئله توحید, جریان معاد را یک مقدار بازتر ذکر فرمودند و شبهات منکران معاد را هم در سه بخش اشاره کردند که از نظر مبدأ فاعلی و قابلی مشکلی نیست, ـ پس امکان معاد مطرح است ـ . از نظر مبدأ غایی و هدف, معاد ضروری است و «حتمیالوقوع» است. بعد از آن جریان فرمود: چون مهمترین ظلم همان شرک و کفر است، ظالم «عندالاطلاق» به همان مشرک و کافر اطلاق میشود که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾[1] اینکه فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ این یعنی کفار, ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾؛ یعنی صنف تبهکاران و معصیتکاران که با کفار در اصلِ معصیت سهیم هستند; منتها کفر و شرک معصیتی است بسیار بزرگ, معاصی دیگر معاصی بزرگ هستند یا معاصی کوچک; ولی بالأخره همه اینها معصیت می باشند، منتها بزرگترین معصیت همان شرک است. مشرکان و کافران و «ازواج» آنها؛ یعنی اصناف آنها از تبهکاران و عاصیان و معبودهای اینها که این سه گروه وقتی وارد دوزخ میشوند، درباره اینها میفرماید اینها را به راه جهنم هدایت کنید که معنای هدایت به صراط جحیم گذشت.
بازگشت ضمیر جمع سالم در ﴿و قفوهم﴾ به مشرکان
بعد فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾؛ در بین راه اینها را بازداشت کنید، برای اینکه اینها مورد سؤال هستند. چون این سه گروه را به طرف جهنم اعزام کردند، ضمیر ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ باید به کسانی برگردد که صلاحیّت سؤال دارند و آن دو گروه هستند، نه گروه سوم. گروه اول که ظالمان و کافران هستند و گروه دوم که اصناف آنها از تبهکاران هستند اینها میتوانند مسئول باشند، اما صنف سوم که معبودها و بتها هستند، اینها محلّ سؤال نیستند و ضمیر به چیزی برمیگردد که صلاحیت رجوع را داشته باشد، چه اینکه در سوره مبارکه «انبیاء» هم مشابه این گذشت. در سوره مبارکه «انبیاء» آیه 98 به بعد به بتپرستان میفرماید: شما مشرکان ﴿وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾؛ سنگریزههای جهنم هستید ﴿أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ کَانَ هٰؤُلاَءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا﴾؛[2] اگر این معبودهای شما آلهه راستین بودند که به جهنم نمیرفتند، بعد فرمود: ﴿لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ﴾[3] این ضمیر ﴿لَهُمْ﴾, ﴿وَ هُمْ﴾، ﴿لا یَسْمَعُونَ﴾ این سه ضمیر جمع مذکر سالم به همان مشرکان برمیگردد، دیگر آن معبودها و آن بتها چون این صلاحیت را ندارند، ضمیر به آنها برنمیگردد؛ گرچه در آیه 98 فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ شما و بتهای شما به جهنم میروید و بعد در آیه 99 هم فرمود اگر این بتها استحقاق ربوبیت داشتند که به جهنم نمیرفتند؛ ولی در آیه 100 و 101 که ضمیر جمع مذکر سالم هست، به خصوص انسانهای تبهکار برمیگردد. اینجا که فرمود: ﴿لَهُمْ فیها زَفیرٌ﴾ به گروه خاص برمیگردد و آنجا که میفرماید: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ ضمیر به همان افرادی که شایسته است برمیگردد. بارها گفته شد که از طرف خدا ﴿ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾[4] و از طرف مخلوق است که تدریجپذیر است، وگرنه امر خدا ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾،[5] در سوره «نحل» فرمود: ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾،[6]در پایان سوره مبارکه «قمر» فرمود: ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾ تدریج در گیرنده است نه در دهنده.
طولانی بودن زمان توقف تبهکاران در قیامت
حالا این پنجاه هزار سال که فرمود: ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[7]این روایت هم به مناسبتهای گوناگون چندین بار ذکر شد؛ شخصی سؤال میکند اینکه شما این آیه را قرائت کردید ﴿خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ پنجاه هزار سال «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ» چه روز طولانی است که یک روز پنجاه هزار سال است؟ آن هم تازه روشن نیست که این سالهای دنیاست که 365 روز است یا سال آخرت است که هر روز آن هزار سال است. فرمود این پنجاه هزار سال درست است که طولانی است; اما «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، برای مؤمن «أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلاةٍ مَکْتُوبَةٍ» است. یک مؤمن یک نماز چهار رکعتی را بخواهد بخواند، چقدر وقت صرف میکند؟ حداکثر ده دقیقه یا یک ربع, فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن به اندازه یک نماز چهار رکعتی است، «صَلاةٍ مَکْتُوبَة» است.[8] بنابراین نسبت به گیرنده تدریج است. این کسی که تمام کارهایش را در دنیا انجام داد وجهی ندارد که در ساهره قیامت معطّل شود، اما اینکه دیگران را معطّل کرده، خودش بیراهه رفته و راه دیگران را بسته او را نگه میدارند. پس ضمیر در اینجا که فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ به افراد سنخ اول و دوم برمیگردد که شایسته هستند؛ نظیر آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» گذشت.
مسئول بودن همه انسانها در مواقف قیامت
فرمود حالا که اینها به این صورت هستند، این پنجاه هزار سال مواقف فراوانی دارد؛ در برخی از مواقف فرمود که ما از همه سؤال میکنیم. در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که در آن روز کسی نیست زیر سؤال نباشد؛ آیه شش سوره مبارکه «اعراف» این بود ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾؛ما هم از انبیا سؤال میکنیم و هم از امتها سؤال میکنیم، هیچ کس نیست که مسئول نباشد; منتها انبیا مظهر «سریعالحساب» هستند و حسابشان زود رسیدگی میشود «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[9]هستند، اینها طوری هستند که گویا حساب و کتابی در کار نیست، اینکه فرمود: ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ﴾[10]نه یعنی بیحساب وارد بهشت میشوند اصلاً به حساب در نمیآید، بعضیها معطّل نمیشوند و مانند آن, پس سؤال عمومی است.
اقسام سهگانه سؤال و توبیخی بودن آن در قیامت
سؤال هم مستحضرید که سه قِسم است: یک قسم سؤال استفهامی است که در قیامت مطرح نیست, یک قسم سؤال استعطایی است که از طرف خدای سبحان نیست, یک قسم سؤال توبیخی است؛ مثلاً میگویند فلان وزیر زیر سؤال رفته و مجلس از فلان وزیر سؤال میکند، مانند این سؤال استفهامی که شاگرد از معلم میکند که نیست, سؤال استعطایی که ﴿وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾[11] که نیست, سؤالی است که چرا این کار را کردی؟ یا چرا این کار را نکردی؟ سؤال استعتابی است؛ یعنی سرزنش کردن، این را می گویند فلان شخص زیر سؤال رفته است، فرمود همه زیر سؤال هستند مه قسم سوم محل بحث است .
چگونگی جمع دو طایفه از آیات دال بر سؤال و عدم آن در قیامت
چون مواقف قیامت زیاد است در یک موقف سؤال, سؤال عمومی است. در همین سوره مبارکه «صافات» فرمود اینها را برای سؤال نگه دارید ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾؛ یعنی متوقفشان کنید و بازداشت کنید، ما میخواهیم سؤال کنیم که آن وقت سؤال و جواب را هم اینجا ذکر میکند. در بعضی از بخشهای مثل سوره مبارکه «الرحمن» فرمود آنجا جای سؤال نیست و در قیامت ما از کسی سؤال نمیکنیم، این کدام موقف است که سؤال نمیکنیم؟ آن موقفی است که از موقف سؤال گذشته است؛ در موقف سؤال عدّهای جواب میدهند و عدّهای جواب نمیدهند؛ یعنی نمیتوانند جواب دهند و اینها که نمیتوانند جواب دهند، آثار مجرمیّت بر پیشانی اینها ظهور میکند؛ برهان مسئله هم در همان سوره مبارکه «الرحمن» مطرح است. در سوره مبارکه «الرحمن» فرمود ما از اینها سؤال نمیکنیم، سوره مبارکه «الرحمن» آیه 39 ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾؛ در این موقف و در این جا ما از کسی سؤال نمیکنیم؛ برهان مسئله هم که با خودش هست، چرا سؤال نمیکنید؟ شما که فرمودید: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾؛ ما از انبیا سؤال میکنیم، از اُممشان سؤال میکنیم و هیچ کسی نیست که زیر سؤال نرود، چطور اینجا سؤال نمیکنیم؟ فرمودند این برای بعد از آن موقف است، ما در موقف قبل سؤال کردیم و کسانی که محکوم شدند آثار محکومیّت روی پیشانی اینها هست، این موقف دیگر جا برای سؤال نیست، چرا سؤال نمیکنیم؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾[12]ما در موقف قبر سؤال کردیم و اینها که تبهکار و مجرم هستند وضع آنها روشن شد که در پیشانی و پاهای آنها هم علامت هست، بعضیها به صورت حیوان در میآیند؛ حالا از این شخصی که به صورت گرگ درآمده، شما چه چیزی سؤال می کنید؟ معلوم است که درنده بود؛ از آن کسی که به صورت خنزیر درآمده، الآن چه چیزی میخواهی سؤال کنی؟ این شخص معلوم است گرفتار شهوت بود. اینجا جای سؤال نیست، سؤال در موقف قبل بود؛ سؤال کردیم بعضیها جواب خوب دادند و بعضیها نتوانستند جواب بدهند و آنها که نتوانستند جواب دهند مجرم شناخته شدند، آنها که مجرم شناخته شدند برابر جرمشان مجسم شدند؛ پیشانیشان معلوم است, پاهایشان معلوم است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾،بنابراین ما از چه چیزی سؤال کنیم؟ اینجا جای سؤال نیست.
همراه با عتاب بودن سؤال از تعامل تبهکاران با «نذیر»
مرحله نهایی سؤالی است که فقط برای داغ کردن و سرزنش کردن است، اینها که حالا میخواهند وارد جهنم شوند؛ یعنی همین گروهی که همه مواقف را گذراندند، این پنجاه موقف را گذراندند، پنجاه هزار سال را گذراندند، حالا میخواهند وارد جهنم شوند؛ فرشتههایی که متصدّی و مسئولان جهنم هستند «خزنة النار» هستند اینها سؤال میکنند کهاین سؤال هم سؤال استفهامی نیست, سؤال استعطایی نیست, سؤال استعتابی است؛ یعنی سرزنش کردن است، میگویند: ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾،[13] این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر پیغمبر با شما سخن نگفت یا امام با شما سخن نگفت؛ مگر در زمان پیغمبر و امام آن ذوات قدسی با تک تک افراد تماس میگرفتند؟ به درب خانه مردم میرفتند؟ ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ یعنی مگر عالِم محلّتان در این مسجد در این حسینیه، در این سقاخانه، این پیشنماز محل, امام جمعه, امام جماعت این حرفها را برای شما گفت یا نگفت؟!
مقصود از «نذیر» و شمول آن بر مبلّغان دینی
«نذیر» همینها هستند. اینکه در سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا﴾[14]یعنی همین, وگرنه از مردم مگر سؤال میکنند که پیغمبر به شما نگفت؟! اینکه پیغمبر و امام(علیهما السلام) را ندید. در همان زمانی که پیغمبر و امام(علیهما السلام) زنده بودند مردم با آنها تماس نداشتند، الاّ آحادی که در آن شهر زندگی میکردند وگرنه افراد دوردست که امام را نمیدیدند, پیغمبر را نمیدیدند. منظور از این «نذیر» اعم از امام و پیغمبر, عالمان دین, مبلّغان الهی, سفیران وحی, سفیران هجرت, طرح هجرت و همینها هستند، اینها میروند احکام الهی را به مردم میگویند؛ میگویند خدا چنین فرمود, پیغمبر چنین فرمود, امام چنین فرمود این شخص میشود نذیر. فرشتههای جهنم به این جهنمیهایی که حالا میخواهند وارد شوند میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾. این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ که فرشتگان جهنم به عنوان نقد و اعتراض میگویند، از همین قبیل است. در سوره مبارکه «ملک» آیه نُه به بعد این است ﴿إِذا أُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِیَ تَفُورُ ٭ تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ مگر شما در فلان شهر, در فلان روز پای فلان منبر نبودی و فلان عالم این حرف را نزد؟ این میشود حجّت بالغه، وگرنه «نذیر» به معنای امام و پیغمبر(علیهما السلام) برای گروه اندکی حاصل شده است، همه که سلمان و اباذر نبودند که خدمت امام و پیغمبر(علیهما السلام) برسند، فرمود حجّت خدا وقتی بر شما بالغ شد، راه این است.
میبینید یک روحانی, یک پیشنماز, یک واعظ, یک سخنران به چنین جایی میرسد؛ این کم مقامی نیست که فرشتههای الهی در قیامت به سخن او احتجاج کنند و بگویند مگر فلان عالِم از حوزه نیامد در محلّ شما این سخنرانی را نکرد و این آیه را برای شما نخواند؟! آدم میتواند به جایی برسد که فرشته به حرف او استدلال کند، این کم مقامی نیست. حالا که گفته شد علما ورثه انبیا هستند و آن معارف را دارند، آن هم درجات خاصّ خودش را دارد؛ ولی بالأخره انسان میتواند کاری کند که عدّهای به جهنم نروند و اگر ـ خدای ناکرده ـ حرف این سخنران را, حرف امام جماعت را, حرف امام جمعه را, حرف آن آقا که کتابی نوشته, موعظهای کرده یا در دبیرستان بود یا در دانشگاه بود یا طرح هجرت بود یا سفیران هدایت بود، هر چه بود فرشتهها به حرف او استدلال می کنند و می گویند فلان عالِم که در محل شما، در مدرسه شما و در دانشگاه شما آمده این حرف را زد این حرفها, حرفهای الهی بود، چرا گوش ندادید؟ ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ که در سوره مبارکه «ملک» است همین است. بنابراین از همان اوّلی که شروع میشود، مواقف مرزبندی شده است؛ یک بخش عمومی دارد که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾، بعد بخش دیگری دارد که سؤالهای خاص است و سوره مبارکه «صافات» ناظر به همان است.
در بخش دیگر فرمود این ایست بازرسی جای سؤال نیست، برای اینکه اینها در موقف قبلی سؤال شدند و پرهیزکاران آنها شناخته شد, تبهکاران آنها شناخته شد و مجرمین الآن با علامت دارند میروند؛ یعنی پیشانیشان و پاهایشان معلوم است، دیگر چه سؤالی کنیم؟! وقتی وارد جهنم میشوند یک سؤال سرزنشآمیزی هم فرشتههای جهنم(سلام الله علیهم) دارند که ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾؛ اینها بیان بخشهای گوناگون است.
سؤال از علت عدم نصرت با توجه به ناصر بودن در دنیا
اما آنچه در سوره مبارکه «صافات» محلّ بحث است این است: از آنها سؤال میکنند که شما در دنیا همیشه به فکر یکدیگر بودید؛ شعار رسمی جاهلیت این بود «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» به فکر برادرت, به فکر قبیلهات, به فکر باندت, به فکر حزبت, به فکر همفکرت باش چه ظالم چه مظلوم, این شعار رسمی جاهلیّت بود «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً». وقتی اسلام آمد وجود مبارک حضرت این شعار رسمی را به دو صورت تغییر داد و فرمود نگویید «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»، بلکه بگویید «انْصُرْ المَظلُوم سَواءٌ کَانَ أخَاکَ أَوْ غیرِ أخَاک»؛ به داد مظلوم برسید چه برادرتان باشد و چه برادرتان نباشد و اگر خواستید همین شعار را بدهید بگویید «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»[15]معنایش را عوض کنید؛ یعنی به فکر برادرت باش برادرت را کمک کن؛ برادرت, همحزبت, هم قبیلهات را کمک کن اگر مظلوم است به داد او برس و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند، این کمک به اوست. اینطور پیغمبر شعار را عوض کرد، فرمود یا الفاظتان را عوض کنید یا معانی را عوض کنید یا بگویید «انْصُرْ المَظلُوم» چه برادر چه غیر برادر, یا بگویید «انْصُرْ أَخَاک» برادرت را کمک کن، اگر مظلوم است دستگیری کن و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند «أحد الأمرین» را وجود مبارک پیغمبر دستور داد که انجام دهید. اینجا فرمود: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾، بعد فرمود همه آنها دیگر تسلیم محض هستند و نه تنها تسلیم هستند، بلکه «مستسلم» هستند؛ «مستسلم» مبالغه در سِلم و خضوع است.
گفتگوی مشاجرهآمیز تبهکاران هنگام ورود به جهنم
حالا اینها وقتی وارد جهنم میشوند برای عُقده خالی کردن ـ با توجه به ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[16]ـ از نظر روانی, این میگوید تو تقصیر داشتی و آن میگوید تو تقصیر داشتی. در چند جای قرآن این گفتگوهای مشاجرهآمیز تبهکاران دوزخی را ذکر میکند که یکی از موارد همینجاست؛ فرمود: ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ﴾ سخن از سؤال و جواب نیست, تسائل است و تسائل یعنی سؤال متقابل.
تبیین محتوای مشاجره تبهکاران در آستانه دوزخ
حالا حرفهایشان چیست؟ حرفهایشان این است که یک عدّه به دیگری میگویند: ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ﴾شما از طرف یمین آمدید؛ این یمین را به وجوهی معنا کردند: یکی اینکه شما از طرف میمنت و خیر و سعادت و برکت آمدید و گفتید دین این را میگوید, خیرِ شما در این است، یُمن و برکت شما در این است، حرفهای انبیا این است؛ تبلیغات کردید و گفتید دین این را میخواهد بگوید، حالا یا یمین به معنای یُمن و برکت است که خیر شما و تمدّن شما در این است یا نه, حرفهای دینی در این است و انبیا این را گفتند، بالأخره از این حرفها زدید و ما را فریب دادید یا نه, با قهر و غلبه آمدید، چون «یمین» «أقبل الجانبین» است که شما از راه قدرت و قهر و غلبه آمدید. ابلیس(علیه اللعنة) طبق آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛در آیه هفده سوره مبارکه «اعراف» آنجا این وجوه را معنا کردند که بحثش گذشت؛ شیطان گفت: ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾[17]یا از جلو میآیم مسئله معاد که آینده اینهاست و پیش روی اینهاست این را با شبهه از ذهن اینها میبرم، اینها که درباره معاد سهلانگاری دارند یا شبهه دارند یا ـ معاذ الله ـ منکر میشوند, یک; ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ میگویم به فکر بچههایت نبودی, آیندهنگر نبودی, اینده را ندیدی، بچهها را چه کار میکنی, دوران سالمندی را چه کار میکنی ـ در حالی که هیچ کسی خبر ندارد که در چه وقتی میمیرد ـ یا از آن راه میآیند; ﴿وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ﴾ یا از راه «یمین» و دین میگوید ـ این نِحلی که ساختند همین است ـ از این راه میآیم, یا میگویند یُمن و برکت و خیر در این است، سعادت در این است، تمدّن در این است و مانند آن, یا ﴿وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾از راه شهوت و امثال ذلک میآیم؛ این راههای گوناگون است که اینها «مانعة الخلوّ» است که جمع آنها شاید ممکن باشد و از چند راه شیطنت شیطان ظهور کند. اینها هم میگفتند که شما جزء آن شیاطینی بودید ﴿عَنْ أَیْمانِهِمْ﴾که گفت میآیی، شما از همان راه آمدید که به عنوان دین, به عنوان تمدّن, به عنوان برجستگی ملّت راقی[18]ما را فریب دادید ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ﴾. آن مستکبران و متبوعان میگفتند شما اصلاً دین نداشتید، شما دنبال بهانه بودید و ما را الگو قرار دادید، همین؛ ما با شما چه کار کردیم؟ ﴿قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾ شما اصلاً اهل ایمان نبودید، ما کاری نکردیم؛ شما ما را دیدید به دنبال ما راه افتادید. ﴿وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ﴾؛ ما بر شما مسلّط نبودیم و چیزی نگفتیم، اصولاً ﴿بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ﴾شما مثل ما اهل طغیان و تمرّد بودید; منتها یک الگو میخواستید که دنبال کسی راه بیفتید ما را دیدید و به دنبال ما راه افتادید، همین؛ ﴿بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ ٭ فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا﴾ ما مستحق آن فرمان الهی بودیم، آن قول حق بود و قول پروردگار بر ما «ثَبَت» که ما به عذاب الهی محکوم شویم ﴿إِنَّا لَذائِقُونَ﴾؛ ما عذاب الهی را میچشیم و شما هم باید بچشید؛ ما هیچ کاری نکردیم الاّ اینکه آدمهای بدی بودیم, یک; همین بدیِ ما شما را بد کرده است؛ یعنی چه؟ یعنی شما ما را الگو قرار دادید و به دنبال بدی رفتید ﴿فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ﴾. در سوره مبارکه «سبأ» یک مقدار مبسوطتر این گفتگوهای تبهکاران رد و بدل شد. وقتی مستکبران و متبوعان میگفتند ما کاری نکردیم، ما چه کار کردیم؟ آنها در جهنم داد میزنند میگویند: ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾؛[19]شب و روز نشستید نقشه کشیدید و ما را به بند کشیدید؛ شما مستکبر بودید، کاری نکردید یعنی چه؟!
ردّ تقاضای مستضعفین از تبهکاران بر عذاب مضاعف رهبران خود
(مستحضرید آن مستضعفی که حجّت الهی بر او بالغ نشود، براساس حدیث «رفع»[20] هرگز عذاب نخواهد شد؛ آن مستضعفی که نفهمیده به دنبال این و آن میرود، این مثل مستکبر گرفتار عذاب است وگرنه آن مستضعفی که چون هیچ حقی برای او روشن نشد دست به کاری نبرد، آن «رُفِعَمَا لَا یَعْلَمُونَ» است، آن مستضعفی که ﴿عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ﴾[21] اینها اهل عذاب نیستند. آن مستضعفی که نفهمیده به دنبال زید و عمرو راه افتاد، او مثل مستکبر در عذاب است). اینها در جهنم گفتگوهای تند و تیزی دارند که در سوره «سبأ» گذشت؛ مستضعفان میگویند پروردگارا ما با هم در عذاب جهنم هستیم و یکسان داریم میسوزیم ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾؛[22]خدایا ما دنبال اینها راه افتادیم عذاب اینها را دو برابر کن ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾،[23] ذات اقدس الهی پاسخ میدهد ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[24] هم عذاب شما دو برابر است که مستضعف هستید و هم عذاب مستکبران دو برابر است.
علت مضاعف بودن عذاب تبهکاران مستضعف
آنها دو گناه کردند و دو گناه آن2ها هم روشن است و عذابشان هم زیاد است؛ شما هم دو گناه کردید، اما دو گناه شما برای شما مخفی است، خیال میکنید نباید به اندازه آنها عذاب ببینید ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ دو گناه آنها ضلالت و اضلال است که خودشان بیراهه رفتند و در اثر تبلیغ سوء شما را هم گرفتار کردند. اینها دو گناه دارند: هم گناه ضلالت و هم گناه اضلال; لذا دو عذاب میچشند، اما شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه خود آن عمل را مرتکب شدید, دیگر اینکه با داشتن رهبران الهی, مثل اهل بیت(علیهم السلام) آنها را رها کردید و به دنبال اینها راه افتادید، آنها که در معرض شما بودند. این رساله «التعجّب» که برای کنزالفوائد کراجکی است که بارها این رساله را شنیدید، این رساله اسم آن «التعجّب» یا «عجب» است؛ همانطوری که قوانین مرحوم میرزا، چون «قانونٌ، قانونٌ» است، اسم کتاب قوانین شده؛ فصول مرحوم صاحب فصول، چون بحثهای آن «فصلٌ، فصلٌ» است اسم این کتاب فصول شده، رساله آن بزرگوار، چون «عجبٌ، عجبٌ» است اصلاً رساله اسمش «عجب» است یا رساله اسمش «التعجّب» است؛ این رساله هیچ نام دیگری ندارد مگر «رسالة التعجّب» یا «رسالة العجب» چون همه این تیترها و فصلهایش این است که «عجبٌ، عجبٌ». میگوید یک وقت بانویی که دومی ندارد، این در همین مدینه ـ این بانو دیگر در بانو بودن دومی ندارد ـ شبها و روزها آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را یاری کنید، جواب ندادند. در همین مدینه طولی نکشید زنی بلند شد آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را بکُشید هزارها نفر جواب دادند، «التعجّب!» این است. استدلال ذات اقدس الهی این است که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما چرا حساب نمیکنید؟ رهبران الهی که بودند, در دسترس هم که بودند, خودشان را هم که معرفی کردند، شما حرف آن بانو را گوش ندادید، اما حرف این زن را گوش دادید؛ همیشه اینطور است! ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾این احتجاج در جهنم است. در صحنه محاکمه که اینها را مطرح نکردند، لکن در صحنه جهنم گفتند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾, ﴿قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما هم حجّت الهی را کنار گذاشتید. مشابه همان استدلالی که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به کسی که مستشار دیوان عالی اموی بود، فرمود شماها درِ خانه ما را بستید، اگر شماها نبودید که در خانه ما بسته نمیشد.[25] اینجا هم میفرماید آنها وقتی به مستکبران گفتند, مستکبران گفتند: بله ما آدمهای بدی بودیم، ما نمیگوییم آدم خوبی بودیم؛ ولی شما ما را الگوی خود قرار دادید، میخواستید دنبال ائمهتان بروید! ﴿فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ﴾؛ در قیامت، اینها شریک در عذاب هستند، هم آن مستکبر و هم این مستضعَف. بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی مستضعف شد جهنم نرود یا عذابش کمتر باشد. حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) فرمود شما که مثل یک مُشت ملخ جمع شدید، آخر بگویید من چه کسی هستم! من که خودم را معرفی کردم. در تمام روی کره زمین فرزند دختر پیغمبر غیر از من نیست؛ مثل یک مُشت ملخ جمع شدید برای کشتن من برای چیست؟! گفتند: «بُغضاً لأبیک»؛[26] این مستضعف مثل آن مستکبر عذابش دو برابر است، چون فرمود ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما حساب نکرده دارید اعتراض میکنید.
زیبا بودن آفرینش دنیا و خرابی آن توسط تبهکاران
مسئله دیگر این است که ذات اقدس الهی کلّ این دنیا را خیلی زیبا آفرید؛ یعنی اگر کسی هنر بخواهد، هنر به معنای کارِ انسانی, صنعت است و این میتواند بد یا خوب باشد، اما هنر به معنای زیباشناسی نظام هستی، جز خوبی و خیر و کمال و سعادت چیز دیگر نیست، چون ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾.[27] امروز هم شما مستحضرید همه نعمتها را ذات اقدس الهی برای بشر فراهم کرده است، فرمود همه بشر عائله من هستند و من باید روزی همه را تأمین کنم و تأمین هم کرده است ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾[28] که با ﴿عَلَی﴾ تعبیر کرده؛ فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند، چه رسد به فقرای شرق یا غرب. من روزی همه را تأمین میکنم. اما میبینید قسمت مهمّ درآمد روی کُره زمین به وسیله همین مستکبران صَرف هزینه جنگ است؛ همین آمریکا, همین اسرائیل, همین مستکبران پنج به علاوه یک و دو و سه و چهار و پنج و همین ها! شما بودجههای نظامی اینها را نگاه کنید، میبینید اکثر بودجه کُره زمین صرف آدمکشی است. این کارخانههای اسلحه آدمکشی سه شیفته دارند کار میکنند. اگر مردم عاقل باشند، این دنیای ویران و خراب میشود؟ در روایات هست که اگر عاقل باشند «لخربة الدنیا».[29] دنیا را در چند جای قرآن مخصوصاً در سوره مبارکه «حدید» مشخص کرد ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾[30]این خراب میشود، اما ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ﴾[31]احیا میشود، علوم احیا میشود, معارف احیا میشود, داروها کشف میشود, بیماریها کشف میشود, درمان ها کشف می شود، احسان و صدقه و عاطفه یکی پس از دیگری شکوفا میشود؛ این صد منزل یا هزار منزلی که از خاک تا «لقاءالله» هست آنها روشن میشود, اسرار الهی روشن میشود, آیات آفاقی روشن میشود؛ اگر مردم عاقل باشند دنیای حقیقی آباد میشود و این دنیایی که ﴿لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾[32] که اکثری بودجه آن صَرف آدمکشی است، این البته ویران میشود. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است کسی دنیا را مذمّت کرده فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُ لِلدُّنْیَا»[33] ای کسی که داری دنیا را مذمّت میکنی، چه عالَمی زیباتر از دنیا! چه عالمی راستگوتر از دنیا! کجای آن بد است؟ او اگر چهارتا جمال را به شما نشان داد، بیمارستان و گورستان را هم به شما نشان داد، او که کار بدی نکرده است. این «مَتْجر» اولیای خداست، هر کس به هر جایی که رسید در همین دنیا رسید. ذرّهای خلاف و دروغ و فتنه در دنیا نیست؛ بله، او اگر پارک را نشان دهد و گورستان را نشان ندهد و اتاق سالمندان را به شما نشان ندهد، میگویید او فریبکار است؛ لذا فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»[34] او شما را فریب نداد او راستگوترین راستگوهای این نشئه است، شما فریب خوردید. اگر او غدّههای سرطانی را به شما نشان نداده بود, بیماریهای «صعبالعلاج» را به شما نشان نداده بود, میگفتید فریبکاری کرده، اما دارد همه را به شما نشان میدهد؛ اینطور نیست که فقط مدرسه و پارک را نشان دهد و بیمارستان و گورستان را نشان ندهد؛ همه را به شما نشان داد فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» این «مَتْجر» اولیاست.
بنابراین وضع دنیا مشخص است، آن دنیایی که الآن استکبار این را به صورت جهنم درآورده مشخص است، دنیایی که ذات اقدس الهی آن را آفریده و فرمود آیات آفاقی در این دنیاست, آیات انفسی در این دنیاست, میلیونها رشتههای علوم دینی در بررسی آیات آفاقی و آیات انفسی هست که ـ انشاءالله ـ زمان ظهور حضرت مقداری از اینها روشن شود!
[1]لقمان/سوره31، آیه13.
[2]انبیاء/سوره21، آیه98.
[3]انبیاء/سوره21، آیه100.
[4]قمر/سوره54، آیه50.
[5]یس/سوره36، آیه82.
[6]نحل/سوره16، آیه72.
[7]معارج/سوره70، آیه4.
[8]الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص23.
[9]ثواب الاعمال، الشیخ الصدوق، ص55.
[10]غافر/سوره40، آیه40.
[11]نساء/سوره4، آیه33.
[12]رحمن/سوره55، آیه41.
[13]ملک/سوره67، آیه8.
[14]توبه/سوره9، آیه122.
[15]کتاب العین، الخلیل بن احمدالفراهیدی، ج7، ص108. .
[16]زخرف/سوره43، آیه67.
[17]اعراف/سوره7، آیه16.
[18]بالارونده؛ ترقیکننده؛ کسی که مدارج علم و دانش را پیموده باشد؛ تحصیلکرده..
[19]سبا/سوره34، آیه33.
[20]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص369، ط آل البیت.
[21]قصص/سوره28، آیه5.
[22]احزاب/سوره33، آیه67.
[23]احزاب/سوره33، آیه68.
[24]اعراف/سوره7، آیه38.
[25]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص106، ط اسلامی.
[26]ینابیع المودة لذوی القربی، الشیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ج3، ص80.
[27]سجده/سوره32، آیه7.
[28]هود/سوره11، آیه6.
[29]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج2، ص52.
[30]حدید/سوره57، آیه20.
[31]فصلت/سوره41، آیه53.
[32]عنکبوت/سوره29، آیه64.
[33]خصائص الائمه علیهم السلام(خصائص امیرالمومنین علیه السلام)، السیدالشریف الرضی، ج1، ص102.
[34]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص239.
تاکنون نظری ثبت نشده است