- 357
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 37 تا 60 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 60 سوره صافات"
- نفی زندگی اجتماعی در قیامت و نمونه دنیوی آن؛
- پیروی مستضعف از مستکبر در تکذیب پیامبران علّت جهنمی شدن آنها؛
- اختصاص بعضی از فوزهای خاص بهشتی برای مخلَصین.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ (37) إِنَّکُمْ لذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (40) أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (42) فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (43) عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (44) یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (45) بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ (46) لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ (48) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (49) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (51) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (55) قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (60)﴾
نفی زندگی اجتماعی در قیامت و نمونه دنیوی آن
بعد از اینکه عصارهای از مسائل توحید را ذکر فرمودند, جریان معاد را تا حدودی مبسوطتر ذکر کردند. در صحنه قیامت وقتی همه برخاستند، زندگی مردم در قیامت جمعی است نه اجتماعی؛ یعنی براساس سوره مبارکه «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾،[1] اما همه تنها هستند ﴿کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً﴾.[2] گاهی شما در اماکن عمومی میبینید؛ نظیر حج و امثال حج که زندگی جمعی است؛ ولی اجتماعی نیست و کسی, کسی را نمیشناسد. صحنه حج, گوشهای از اسرار قیامت است؛ فرمود همه هستند ـ اوّلین و آخرین هستند ـ اما کسی, کسی را نمیشناسد؛ زندگی اجتماعی نیست که مشکل یکدیگر را با تعاون حل کنند.
جداسازی صف تبهکاران از پرهیزکاران بعد از پرسش و پاسخ
بعد از این صحنه, هر کسی در برابر عمل خود مسئول است. طبق آنچه در سوره مبارکه «یس» گذشت بعد از بخشی از سؤال و جواب دستور میرسد ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾؛[3] صف مجرمین از صف پرهیزکاران جدا میشود و آنها که مجرم هستند به آنها میگویند: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ﴾[4]راه آنها جداست و مؤمنین را هم به طرف بهشت میبرند که راه آنها هم جداست. تا آن وقت جمع بودند؛ ولی از آن به بعد ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ و آنچه اینها در صحنه دنیا داشتند، در قیامت بازگو میشود.
پیروی مستضعف از مستکبر در تکذیب پیامبران علّت جهنمی شدن آنها
فرمود سرّ اینکه مستکبِر و مستضعفِ پیرو هر دو به دوزخ میروند، برای اینکه ﴿کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ﴾[5]همه اینها در برابر توحید مستکبر بودند، شرک میورزیدند، کافر بودند و ظالم بودند; منتها بعضی تابع و بعضی متبوع بودند. درباره وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند ما چرا آلهه خود را برای کسی که ـ معاذ الله ـ شعری آورده و از عقلانیت برخوردار نیست پیروی کنیم؟! خدای سبحان فرمود خیر, او حق آورده و همه انبیا را هم تصدیق کرده است ﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ﴾؛ در ردیف پیامبران است و حرفهای آنها را تصدیق کرده، چون حرف پیامبر را پیامبر باید تصدیق کند؛ دیگران ایمان میآورند، اما تصدیق کنند که این حرف درست است در شأن آنها نیست؛ غیر پیامبر چه حق دارد بگوید که پیامبر راست میگوید، تشخیص نمیدهد و وظیفه او این است که ایمان بیاورد، اما پیامبر است که میتواند حرف انبیای دیگر را امضا و تصدیق کند. فرمود این دو رکن در پیامبر هست: ﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ﴾.
دوزخ، عصاره عقاید و اخلاق و اعمال مستکبران و پیروان آنها
بعد به پاداش و کیفر این دو گروه اشاره میکند و میفرماید ما چیز زایدی بر آن اعمال شما نیاوردیم؛ عصارهٴ عقاید و اخلاق و اعمالتان به صورت دوزخ درآمده که میبینید ﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. اگر این ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ﴾ نسبت به مسئله اصل جزا باشد، این استثنا میتواند متصل باشد، اما چون بحث در فرقه تبهکار و گمراه و دوزخی است؛ لذا خیلیها گفتند: ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ﴾ استثنای منقطع است، برای اینکه ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ که حاکم شد، عدّهای به طرف دوزخ و عدّهای به طرف بهشت برده شدند که اینها از آنها نبودند تا استثنا شوند.
اختصاص بعضی از فوزهای خاص بهشتی برای مخلَصین
درباره بهشتیها مخصوصاً «مخلَصین» یک سلسله نعمتهای مشترکی هست با سایر بهشتیها و یک سلسله فوز خاصّی است که مربوط به آنهاست و در دیگران نیست. آنچه در این بخش گفته میشود، تقریباً مشترک بین «مخلَص» و غیر «مخلَص» است. فرمود اینها رزق معلوم دارند که خدا میداند و این میتواند آن رزق مختص باشد؛ «فواکه» دارند, میوههای گوناگون دارند و با کرامت در بهشت به سر میبرند ﴿فی جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ هستند که به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) منظور جنّت ولایت است[6] که جنّت ولایت غیر از ﴿جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾[7] است؛ یعنی انسان به جایی میرسد که خدای سبحان کارهای او را در مقام فعل به عهده میگیرد که منطقه ممنوعه نیست؛ یعنی مقام ذات نیست, یک; صفات ذات که عین ذات است نیست؛ مقام فعل است، دو؛ در مقام فعل حق, خدا سرپرستی یک عدّه را به عهده میگیرد ﴿اللَّهُ ولیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾[8]نمیگذارد او بیراهه برود، نمیگذارد دیگران در او نفوذ کنند و مانند آن.
تبیین کیفیت جلوس و پذیرایی پرهیزکاران در بهشت
فرمود: ﴿عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾ که ما نمونه ای مانند او را در دنیا نداریم؛ در دنیا بالأخره اگر یک صف طولانی باشد چند نفری ممکن است روی این میزها که نشستند روبهروی هم باشند، اما در یک جمعیت عظیم همه روبهروی هم باشند این شدنی نیست؛ در محضری است که اصلاً حجاب و غیبتی در کار نیست ﴿عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾. اینها اگر تشنه باشند همیشه ظرفهای پر از آب کوثر و مانند آن در اختیارشان است، ﴿یُطافُ عَلَیْهِمْ﴾؛ یعنی پرستاران و مهمان نوازهایی در بهشت هستند که این کأسها و کاسهها را که پر از آب «معین» است مرتب به حضور بهشتی ها میآورند که هرکدام خواستند مِیل کنند.
مقصود از«ماء معین» و ظرف های آن در پذیرایی از بهشتیان
مستحضرید که در فارسی ما امثال کاسه و ظرف همه را به طور یکسان اطلاق میکنیم؛ ولی در واژههای عرب اگر ظرفی خالی از آب باشد میگویند «قدح», آب داشته باشد میگویند «کأس», اگر لبریز باشد میگویند «دِهاق», ﴿کَأْساً دِهاقاً﴾؛[9] یعنی لبریز. «دهاق» یک چیز جدای است, «کأس» یک چیز جدای است, «قدح» یک چیز جدای است؛ یعنی ممکن است یک ظرف سه حالت داشته باشد و برای هر حالتی هم اسم خاص است؛ گاهی دارد ﴿کَأْساً دِهاقاً﴾؛ یعنی لبریز است. «کأس» آن ظرفی است که دارای آب باشد و آب آن هم از چشمه «معین» است؛ «معین» آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء»؛[10] آب جاری را میگویند آب «معین», آبی که چشم آن را ببیند و در دسترس دلو و مانند آن باشد، آب راکد را «ماء معین» نمیگویند. یکی از القاب وجود مبارک حضرت «ماء معین»[11] است، چه اینکه بر عالمان دین هم «ماء معین» اطلاق کردند؛ «ماء معین» چون جاری است و از جایی به جایی جریان دارد، عالِم هم چون حرفی را که از کتابی یا از استاد شنیده به دیگری منتقل میکند و آن دیگری به سومی و چهارمی منتقل میکند، این علم میشود «ماء معین»؛ اگر کسی در عالم رؤیا خواب دید که آبی به او دادند، این شخص علم نصیب او میشود یا شیری دادند حکمت نصیب او میشود. «مَعین»؛ یعنی چیزی که «تراه العیون و تناله الدلاء». فرمود «کأس»ی است از چنین چشمهای که راکد نیست، این آب شفاف است، ﴿بَیْضاءَ﴾؛ یعنی این «ماء معین» ﴿لَذَّةٍ﴾ گواراست برای هر که بچشد و آنها غیر از مؤمنین نخواهند بود. اوصاف دیگری که برای این چشمه بهشت ذکر میکند این است که هیچ ضرری در آن نیست، برای هیچ کسی ضرر ندارد و هیچ کسی هم از خوردن آن رنج نمیبرد؛ گاهی ممکن است که یک سیب, یک گلابی که مشکلی در خود این سیب و گلابی نیست؛ ولی برخیها در اثر آماده نبودن دستگاه گوارش آنها از خوردن این سیب و گلابی رنج میبرند؛ ولی در بهشت اینطور نیست، چون بهشتی کسی است که دستگاه گوارش او طیّب و طاهر است و آن آب هم که گواراست. بنابراین نه در آن ﴿غَوْل﴾؛ یعنی ضرر, آسیب, آفت نیست, یک; هیچ خورندهای هم از آن رنج نمیبرد، بیمار نمیشود و مشکل نمیبیند, دو; ﴿لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ﴾؛ یعنی این بهشتیهایی که ﴿عَنْها﴾ از این آب معین مینوشند ﴿یُنْزَفُونَ﴾، «مُنزَف» به کسی میگویند که اثر خوردن غذایی آسیب ببیند؛ میفرماید نه خود این آب مشکل دارد، نه نوشندههای این آب از این آب رنجی میبرند؛ هم آنها آماده بهرهبرداری هستند و هم این آب آماده بهرهرسانی است. این درباره «کأس» و آب و نوشیدنیهاست.
پرسش: یعنی خمر نیست که می گوید؟
پاسخ: آن خمر هم در سوره مبارکه 47 هست، چهار نهر هست که روان است ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ مَاءٍ﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ﴾[12] است؛ چهار نهر روان است که برای بهشتیهاست و در سوره 47 آمده است.
زیبایی های همسران بهشتی و شرط رسیدن به آنها
این درباره آبهایی که بهشتیها از آن استفاده میکنند، ﴿وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾؛ اینکه گفتند در دنیا «غضّ بصر»[13] کنید و نامحرم را نگاه نکنید، برای اینکه چندین برابر خدا پاداش عطا میکند. فرمود این امتحان را بدهید، اگر این امتحان را دادید ذات اقدس الهی چندین برابر عطا میکند. همسرانی که در بهشت برای بهشتیان هستند اوصافشان این است: ﴿قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾ هستند, یک; ﴿عینٌ﴾ هستند, دو; «عِین» جمع «عیناء» است، «عیناء» مؤنث «أعین» است و «أعین»؛ یعنی چشمدُرُشت؛ اینها چشمدُرُشت هستند، اما مُژه فروهِشته هستند یا کوتاه مژه هستند یا مژههای اینها فروهِشته است؛ اگر منظور فروهِشته بودن است، این بیان زیبایی روی زیبایی است که این مُژهها را روی هم میآورند؛ نظیر «غضّ بصر» که این حالت زیباتری به آن صاحبچشم میدهد یا مژهکوتاه هستند که این کوتاهی مژه نشانه جمال نیست؛ شما در وصف کوری باجمال دارید سخن میگویید، چرا مژه باید کوتاه باشد؟ گفتند این کنایه از آن است که غیر از همسرهای خود احدی را نمیبینند؛ نظیر «غضّ بصر»ی که در دنیا گفتند: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[14] همین است، نه اینکه مژههای اینها کوتاه باشد که یک نقص است، مژههای آنها بلند است؛ منتها فروهِشته است و سیدناالاستاد[15] هم به همان فروهِشته معنا کردند که با زیبایی این حوریها هماهنگ باشد؛ آنها که میگویند «قاصر»؛ یعنی کوتاه است؛ یعنی کوتاهنظر هستند و غیر از همسران خود احدی را نمیبینند. ﴿وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ﴾، چون اگر «عین» هست و چشمدُرُشت است، حتماً باید مژه او مناسب با چشم و بلند باشد؛ منتها فروهِشته است که این بیان زیبایی روی زیبایی است، اما آنها که میگویند «قاصر» است ـ یعنی کوتاه است ـ یعنی غیر از همسران خود احدی را نمیبینند. ﴿کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ﴾ گویا اینها همانند تخمهای مستور زیر بال پرها هستند که مصون و محفوظ هستند و کسی اینها را نمیبیند؛ این مرغها که میخواهند مادر شوند این تخمها را زیر پر خود نگه میدارند، این میشود بیض مکنون؛ یعنی مستور، مثل تخممرغ مستور هستند.
گفتگوی بهشتیان با همتایان خود و با دوزخیان
این بهشتیها که از این نعمتها برخوردارند، صحبتی با خودشان دارند، چه اینکه دوزخیان هم صحبتی با خودشان داشتند؛ بهشتیها صحبتی با دوزخیان دارند و دوزخیان هم صحبتی با بهشتیان دارند که این چهار گفتمان را قرآن کریم در مواضع گوناگون ذکر میکند؛ منتها گفتگوهایی که دوزخیان دارند همه آنها رنجبار، غصهبار، اسفبار و تأسفآور است؛ یا ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[16]است یا ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً﴾[17] است که در سوره «احزاب» بود و مانند آن. درخواست و گفتگویی که دوزخیان از بهشتیها دارند ـ که در سوره «اعراف»[18] گذشت ـ گفتند از آب و از غذای بهشت چیزی به ما برسانید که به تعبیر آن شاعر:
«أفیضوا علینا من الماء فیضا ٭٭٭ فنحن عطاش و أنتم ورود»[19]
شما سیراب و سیر هستید ما تشنه و گرسنه هستیم.
«طعام ضریع» طعام دوزخیان و کیفیت آن
آنها غذا میخورند؛ ولی ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾[20]اینچنین نیست که غذا نخورند ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ﴾[21]«ضریع»؛ یعنی همین خارهایی که شتر میخورد. اینطور نیست که به دوزخیان غذا ندهند؛ غذا میدهند، اما همین که با این قلمشان و با این بیانشان آبروی این را میبرند، آبروی آن را میبرند، اینجا نیش میزنند و آنجا نیش میزنند، همینها به صورت تیغ درمیآید. فرمود ما به آنها غذا میدهیم، اما غذای آنها جز این خار پر تیغ چیز دیگر نیست، این ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾و این ﴿طَعامُ الْأَثیمِ﴾[22]است. ما که اینجا غرسی نکردیم و تیغ نکاشتیم، این تیغها را آنها به همراه خودشان آوردند؛ مرتب آبروی این و آن را بردن, این نیش زدنها به همان صورت «ضریع» درمیآید. «ضریع»؛ یعنی آن بوته پرتیغ، این بوته پرتیغ را که فرمود ما آبیاری نکردیم و نکاشتیم, این شخص به همراه خودش آورده است. ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ﴾ و این شخص هم ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾؛ لذا دوزخیان میگویند ما گرسنهایم، انسان اگر به این فحش دهد و به آن فحش دهد مشکلش حل نمیشود, آبروی این و آن را ببرد که مشکلش حل نمیشود؛ لذا میگویند همیشه گرسنه و تشنه هستیم.
تکوینی بودن تحریم غذای بهشتی بر دوزخیان
جواب میدهند که ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾[23] این تحریم, تحریم تکوینی است، تشریعی که نیست؛ آنجا جای تکلیف نیست که بگوییم چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام است. فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ یعنی طعام بهشت و آب بهشت بر کافرین حرام است، به شما نمیرسد! پس گفتگویی دوزخیان با هم دارند که در سوره «احزاب»، سوره «سبأ» و سوره «ص» گذشت، گفتگویی دوزخیان با بهشتیها دارند که «نحن عطاش و انتم ورود» آنها جواب میدهند که ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾، گفتگویی بهشتیها با هم دارند که در همین سوره مبارکه «صافات» هست.
سؤال بهشتیان از دوزخیان در علّت ورود به جهنم و پاسخ آنها
گفتگویی هم بهشتیها با دوزخیان دارند که برخی از بهشتیها که آن دوزخیان را میدیدند و میشناختند، سؤال میکردند ﴿ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ﴾[24]چطور شد به جهنم آمدید؟ ما که شما را میشناختیم ﴿قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ٭ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾؛[25]ما نماز نمیخواندیم, این چهار قسمت را قرآن کریم در چهار بخش ذکر کرده است.
نمونه ای از پرسش و پاسخ بهشتیان با یکدیگر درباره سرنوشت دوستان خود
در اینجا قسمت سوم مطرح است؛ یعنی گفتگوی بهشتیها با یکدیگر که میگویند ما رفیقی داشتیم و میگفت مگر بعد از مرگ خبری هست؟! مرگ آخر راه هست و انسان با مُردن میپوسد ـ اصرار او این بود ـ شما از او خبر دارید؟ دیدید کجاست؟ بعد خودش او را در دوزخ میبیند و از او سؤالاتی دارد که این بخش اخیر جزء مسئله چهارم است. ﴿فَأَقْبَلَ﴾ بعضی از این بهشتیها ﴿عَلی بَعْضٍ﴾«تسائل» دارند؛ «مسائله» نیست، قبلاً ملاحظه فرمودید که در باب «مفاعله» بالأخره یکی سؤال میکند و یکی جواب میدهد, یکی فاعل است و یکی مفعول است که مثلاً میگویند «ضارب زیدٌ عمراً»; اما وقتی کتککاری باشد، دو نفر یکدیگر را بزنند و کسی برنده نباشد، میگویند «تضارب زیدٌ و عمروٌ» بالأخره دو فاعل دارد، «تسائل» از این قبیل است و غیر از «مسائله» است ﴿یَتَساءَلُونَ ٭ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ﴾؛من دوستی داشتم، این ﴿قَرینٌ﴾را بعضی خواستند بگویند ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾[26] این ظاهراً تام نیست؛ من دوستی داشتم میگفت: ﴿یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ﴾ تو انبیا را تصدیق میکنی, دین را تصدیق میکنی؛ یعنی بعد از مرگ خبری هست؟! ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾ ما بعد از اینکه مُردیم و از بین رفتیم و پودر شدیم جزایی هست؟ «دِیْن» یعنی جزا, ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ یعنی جزا؛ یعنی جزایی هست, پاداشی هست, حساب و کتابی هست که می گفتند ـ معاذ الله ـ این حرفها دروغ است. مشابه این گفتگو در دنیا بین مؤمن و غیر مؤمن بود که در سوره مبارکه «کهف» گذشت. در سوره «کهف» آیه 32 به بعد فرمود ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِجَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً﴾ و دیگری اینچنین نبود، این شخص که وارد باغ خودش میشد خرامان بود و میگفت: ﴿ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً﴾[27] این باغ هرگز از بین نمیرود همین حرفهای جاهلی که میگفتند این مِلک نمیر است ﴿وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً﴾[28] این حرف تلخ آن تبهکار بود و رفیق او که مؤمن بود حرفش این بود ﴿قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ٭ لکِنَّا﴾[29] عقیدهام این است که ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾؛[30] چرا وارد باغ شدی خدا را شکر نکردی؟! این دو نفر یکی مؤمن و یکی کافر, یکی معتقد و یکی منکر، اینها در دنیا بودند؛ حالا لازم نیست خود همین دو نفر باشند، مشابه این دو طرز فکر در همین بخش سوره مبارکه «صافات» آمده که گفت من رفیقی داشتم ﴿کانَ لی قَرینٌ﴾؛ دوستی داشتم به من میگفت: ﴿أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ﴾؛ تو حرف انبیا را تصدیق میکنی؟! ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾؛ ما وقتی خاک شدیم و به صورت استخوان درآمدیم پاداش و جزایی هست؟!
امکان دیدن جهنم و افراد آن برای بهشتی و نفی عکس آن
این شخص از سایر بهشتیها در آن «تسائل» میپرسد ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾؛ از آن باخبرید؟ خودش سَرَک میکشد و جهنم را میبیند، بهشتیها میتوانند جهنم را ببینند؛ ولی جهنمیها نمیتوانند بهشت را ببینند، چون جهنمیها واقعاً نابینا هستند؛ نابینا بودنشان همانطور که قبلاً در سوره مبارکه «طه» ملاحظه فرمودید اینها نسبت به حق نابینا هستند، نه اینکه واقعاً کور باشند؛ اینکه فرمود: ﴿مَنْ کَانَ فِی هٰذِهِ أَعْمَی﴾،[31]﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ٭ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾[32] اینطور نیست که واقعاً این کفار نابینا محشور شوند؛ اینها کاملاً بینا هستند، چشم دارند، جهنم را میبینند، شعلههای جهنم را میبینند و خدای سبحان به آنها نشان میدهد ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾[33] که جواب میدهند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾؛[34] اینها از دیدن بهشت و بهشتیان کور هستند، همانطور که در دنیا این همه مراکز عبادی و دینی و حوزوی و قرآنی و اینها هست، اینها این مساجد و حسینیه و مراکز مذهب را نمیبینند و چهارجا که مرکز فساد است، مرتب آنجاها را میبینند. این شخص واقعاً نسبت به حق کور است و در آخرت هم همینطور است؛ در آخرت این شخص بهشت و بهشتیان را نمیبیند، دوزخ و دوزخیان را میبیند، پس اینطور نیست که واقعاً کور باشد و آتش را هم نبیند، اینطور نیست. اینکه میگویند: ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی﴾؛ یعنی اعمای از دیدن بهشت؛ اینها نمیتوانند بهشت و بهشتی را ببینند و با آنها سخن بگویند فقط آرزو دارند، لکن بهشتیها باخبر هستند.
دیدن بهشتی دوست تبهکار خود را در جهنم و سخن با او
فرمود: من چنین رفیقی داشتم ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ بعد خودش سَرَک میکِشد، چون بهشت ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾[35] است بعد از اینکه بساط آسمان و زمین در دنیا برچیده شد و تبدیل شد به آسمان و زمین دیگر، جهنم در زمین آخرت است و بهشت در آسمان آخرت است که ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾؛ وقتی آسمان را معنا میکنند، بهشت در آسمان آخرت هست و جهنم در زمین آخرت؛ این زمین و آسمان ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛[36] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات»، زمین و آسمان تبدیل میشوند به زمین و آسمان دیگر، آن وقت جهنم در زمین قیامت است و بهشت در آسمان قیامت است؛ لذا بهشتیها از بالا سَرَک میکشند و میتوانند جهنمیها را ببینند ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ که در وسط جهنم این شخص را دید؛ نظیر همان شخصی که در سوره مبارکه «کهف» اشاره شد، بعد به او میفرماید: ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ﴾ قسم به خدا که تو نزدیک بود مرا گمراه کنی؛ این دو جوانی که با هم هستند، یکی اهل مسجد و دیانت است و یکی منحرف است میگوید: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً﴾ این شخص میگوید نزدیک بود تو مرا گمراه کنی ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ﴾«رَدی» یعنی ساقط, «اردا» یعنی ساقط کرد, «تردین» یعنی مرا میخواستی ساقط کنی «حابط»[37] کنی و از بین ببری ﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾؛ اگر فیض الهی و هدایت الهی نبود امروز من را هم جَلب میکردند؛ ـ «مُحضر» یعنی کسی که برای تنبیه شدن جَلب میشود ـ .
پرده برداری بهشتی از تصور نادرست جهنمی از مرگ در دنیا
علاوه اینکه تو خیال میکردی ما فقط یک مرگ داریم؛ یعنی انسان میمیرد و وارد گور میشود و تمام میشود، خیر ما دو مرگ داریم ـ چون مرگ هجرت است ـ پس از دنیا وارد برزخ میشویم این مرگ اول, از برزخ وارد صحنه قیامت و بهشت میشویم، این مرگ دوم یعنی هجرت دوم. منکرین معاد مرگ اول را قبول دارند، برای اینکه یک امر محسوسی است و میمیرند، مرگ دوم را نمیپذیرند؛ یعنی هجرت از برزخ، چون آن جا را اصلاً برزخ نمیدانند؛ هجرت از برزخ به صحنه قیامت و بهشت را قبول ندارند، این شخص میگوید: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾ مگر ما بعد از مرگ که وارد برزخ شدیم آن آخر خط است؛ یعنی بعد از اینکه وارد قبر شدیم خبری نیست و فقط یک مرگ داریم؟! اینچنین نیست، ما وارد قبر میشویم, یک; از قبر وارد صحنه قیامت و بهشت میشویم, دو; شما خیال میکردید ما فقط یک مرگ داریم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾.
پرسش: مرگ اوّل را هم قرآن طور دیگری معنا می کند آنها موت معنا می کنند ولی قرآن دارد که ؟
پاسخ: بله وفات، چون سرّش این است که آنها پایان میدانند و میگویند پایان خطّ آدم مرگ است. قرآن دارد پایان خطّ آدم وفات است نه فوت آنجا موقّتاً هستید بعد هم از برزخ وارد صحنه قیامت و بهشت میشوید.
﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾ ما که مردیم دیگر مرگ دیگر نیست؟ ﴿إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ همان یک دانه مرگ است و تمام میشود؟ ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ ما از صحنه برزخ و قبر وارد صحنه دیگر نمیشویم، پاداش و حساب و کیفری در کار نیست؟ در سوره مبارکه «غافر»؛ یعنی همان سوره مبارکه «مؤمن», آیه یازده به این صورت آمده است که میگویند: ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾ حالا اینها در آن صحنهای که وارد دوزخ میشوند، عرض میکنند خدایا ما که در دنیا بودیم خیال میکردیم یک مرگ است؛ یعنی وارد قبر میشویم و تمام میشود، اما از قبر برخیزیم و وارد صحنه قیامت شویم، این برای ما روشن نبود ـ معاذ الله ـ این را انکار داشتند، حالا عرض میکنند خدایا ما همه این صحنهها را دیدیم، ما خیال میکردیم یک مرگ است که حالا معلوم میشود دو مرگ است, خیال میکردیم یک حیات است که حالا معلوم میشود دو حیات است؛ ما به احدی دسترسی نداریم، الآن تکلیف ما چیست؟ آن وقت دیگر جای توبه و مانند آن گذشته است ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ﴾ ما را دو «إماته» کردی از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت، چون مرگ همان هجرت است ﴿وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾ ما را دو بار زنده کردی: یکی از برزخ و یکی هم وارد صحنه بهشت کردی یا یکی در دنیا و یکی در برزخ, ﴿ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾ ما قبول کردیم تبهکاریم; اما این اعتراف نظیر اعتراف دنیا نیست که توبه به حساب بیاید، آنجا کاری به عنوان یک عمل صالح از انسان ساخته نیست ﴿فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ ٭ ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ﴾[38] که در سوره مبارکه «غافر» به خواست خدا خواهد آمد؛ اینجا هم میفرماید ما فقط یک مرگ داشتیم؛ یعنی قبر آخرین مرحله بود و ما بعد از قبر برنامهای نداشتیم؟ ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾؛ این فوز عظیم است که ذات اقدس الهی در قیامت نصیب ما کرده است.
بیان علی(سلام الله علیه) در متاع غرور نبودن دنیا
مطلبی درباره اینکه دنیا متاع غرور نیست و انسان مغرور میشود که در بحثهای قبل خوانده شد و در خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که میفرماید دنیا بالأخره دو چهره دارد، اینطور نیست که دنیا خوبیهای خود را نشان دهد و بدیهایش را نشان ندهد. دنیا اگر بهار خود را نشان دهد، پاییز خود را هم نشان میدهد؛ آن اگر دبستان و دبیرستان و مراکز نشاط و فرح و تعلیم و تربیت را نشان میدهد، گورستان و بیمارستان و تیمارستان و اینها را هم نشان میدهد؛ اینطور نیست که او یکجانبه فقط زیباییهای خودش را نشان بدهد. وقتی کسی خواست دنیا را مزمّت کند، آنطوری که در خطبه 223 نهجالبلاغه آمده، وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما که دارید دنیا را مذمّت میکنید، دنیا متاع غرور نیست شما مغرور شدید؛ در خطبه 223 بعد از قرائت ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾[39]فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ» دنیا تو را فریب نداد «وَ لکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدی، برای اینکه «وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتُ وَ آذَنَتْکَ عَلَی سَوَاءٍ وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاَءِ بِجِسْمِکَ وَ النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ» فرمود دنیا کاملاً بدیهار ا نشان داد، بیماریها را نشان داد, مرگ را نشان داد, تیمارستان را نشان داد, بیمارستان را نشان داد, گورستان را نشان داد، چیزی را مخفی نکرده است تو مغرور شدی و اینکه خود حضرت امیر فرمود: «غُرِّی غَیْرِی»[40]این دنیا با آن چهره زیبای خود خواست که بیاید حضرت هر دو چهره آن را دید و فرمود برای من «عَفْطَةِ عَنْز»[41]است. در اوایل این حرف زیاد گفته میشد، چون کلّ خاورمیانه آن روز در اختیار وجود مبارک حضرت امیر بود که الآن به صورت چندین کشور درآمده؛ خود ایران چند استانداری داشت، یک استانداری وسیع در بصره بود که اهواز و کرمان زیرمجموعه این استانداری بود و استاندار آن هم ابنعباس بود؛ از بصره تا کرمان, از کرمان تا بصره همه را یک استاندار اداره میکرد، آذربایجان و بخشهای وسیع آن تحت اختیار یک استانداری بود و هکذا؛ این ایران که یک امپراطوری قوی بود با چندتا استانداری اداره میشد، این مصر پهناور یک استانداری بود که مالک اشتر(رضوان الله علیه) آن را اداره میکرد، کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود که حکومت اسلامی بود؛ حضرت با این جلال و شکوهی که داشت فرمود این «عَفْطَةِ عَنْز» است، اینکه میبینید هر روز حرف منیّت کسی درمیآید، برای اینکه حضرت فرمود: «بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدی او که همه چیز را نشان داد، عزل و نصبها را به تو نشان داد, به تعبیر عطار «فراز و فرود»[42] را به تو نشان داد و خواست خود را با آن چهره زیبا به حضرت امیر نشان دهد فرمود: «غُرِّی غَیْرِی لاَ حَاجَةَ لی فِیکَ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً» اینچنین نیست که آن ذاتاً آلت فریب باشد، آن را ذات اقدس الهی با دو چهره خلق کرد و به هر دو چهره خودش را نشان میدهد؛ منتها برخی فقط یک چهره آن را میبینند و احیاناً مغرور میشوند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
[1]واقعه/سوره56، آیه49.
[2]مریم/سوره19، آیه95.
[3]یس/سوره36، آیه59.
[4]صافات/سوره37، آیه23.
[5]صافات/سوره37، آیه35.
[6]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص136.
[7]بقره/سوره2، آیه25.
[8]بقره/سوره2، آیه257.
[9]نباء/سوره78، آیه34.
[10]تفسیرالبغوی، البغوی، ج4، ص373.
[11]کمال الدین و تمام النعمة، الشیخ الطوسی، ج1، ص 325 و 326. «أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ﴾ فَقَالَ: هَذِهِ نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ یَقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً عَنْکُمْ لَا تَدْرُونَ أَیْنَ هُوَ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ یَأْتِیکُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ حَلَالِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ ع وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ وَ لَا بُدَّ أَنْ یَجِیءَ تَأْوِیلُهَا».
[12]محمد/سوره47، آیه15.
[13]نور/سوره24، آیه30.
[14]نور/سوره24، آیه30.
[15]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج15، ص111.
[16]اعراف/سوره7، آیه38.
[17]احزاب/سوره33، آیه68.
[18]اعراف/سوره7، آیه50.
[19]المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج2، ص652.
[20]غاشیه/سوره88، آیه7.
[21]غاشیه/سوره88، آیه6.
[22]دخان/سوره44، آیه44.
[23]اعراف/سوره7، آیه50.
[24]مدثر/سوره74، آیه42.
[25]مدثر/سوره74، آیه43.
[26]زخرف/سوره43، آیه36.
[27]کهف/سوره18، آیه35.
[28]کهف/سوره18، آیه36.
[29]کهف/سوره18، آیه37.
[30]کهف/سوره18، آیه38.
[31]اسراء/سوره17، آیه72.
[32]طه/سوره20، آیه124.
[33]طور/سوره52، آیه15.
[34]سجده/سوره32، آیه12.
[35]نجم/سوره53، آیه15.
[36]ابراهیم/سوره14، آیه48.
[37]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج12، ص341. توضیح: نعت فاعلی از حبط و حُبوُط، باطل.
[38]غافر/سوره40، آیه11.
[39]انفطار/سوره82، آیه6.
[40]خصائص ائمه علیهم السلام(خصائص امیرالمومنین علیه السلام)، السیدالشریف الرضی، ج1، ص71.
[41]علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص151.
[42]دیوان اشعار،عطارنیشابوری، غزل337. «ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ .*** چو گویی ندانی فراز از فرود».
- نفی زندگی اجتماعی در قیامت و نمونه دنیوی آن؛
- پیروی مستضعف از مستکبر در تکذیب پیامبران علّت جهنمی شدن آنها؛
- اختصاص بعضی از فوزهای خاص بهشتی برای مخلَصین.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ (37) إِنَّکُمْ لذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (40) أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (42) فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (43) عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (44) یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (45) بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ (46) لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ (48) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (49) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (51) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (55) قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (60)﴾
نفی زندگی اجتماعی در قیامت و نمونه دنیوی آن
بعد از اینکه عصارهای از مسائل توحید را ذکر فرمودند, جریان معاد را تا حدودی مبسوطتر ذکر کردند. در صحنه قیامت وقتی همه برخاستند، زندگی مردم در قیامت جمعی است نه اجتماعی؛ یعنی براساس سوره مبارکه «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾،[1] اما همه تنها هستند ﴿کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً﴾.[2] گاهی شما در اماکن عمومی میبینید؛ نظیر حج و امثال حج که زندگی جمعی است؛ ولی اجتماعی نیست و کسی, کسی را نمیشناسد. صحنه حج, گوشهای از اسرار قیامت است؛ فرمود همه هستند ـ اوّلین و آخرین هستند ـ اما کسی, کسی را نمیشناسد؛ زندگی اجتماعی نیست که مشکل یکدیگر را با تعاون حل کنند.
جداسازی صف تبهکاران از پرهیزکاران بعد از پرسش و پاسخ
بعد از این صحنه, هر کسی در برابر عمل خود مسئول است. طبق آنچه در سوره مبارکه «یس» گذشت بعد از بخشی از سؤال و جواب دستور میرسد ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾؛[3] صف مجرمین از صف پرهیزکاران جدا میشود و آنها که مجرم هستند به آنها میگویند: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ﴾[4]راه آنها جداست و مؤمنین را هم به طرف بهشت میبرند که راه آنها هم جداست. تا آن وقت جمع بودند؛ ولی از آن به بعد ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ و آنچه اینها در صحنه دنیا داشتند، در قیامت بازگو میشود.
پیروی مستضعف از مستکبر در تکذیب پیامبران علّت جهنمی شدن آنها
فرمود سرّ اینکه مستکبِر و مستضعفِ پیرو هر دو به دوزخ میروند، برای اینکه ﴿کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ﴾[5]همه اینها در برابر توحید مستکبر بودند، شرک میورزیدند، کافر بودند و ظالم بودند; منتها بعضی تابع و بعضی متبوع بودند. درباره وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند ما چرا آلهه خود را برای کسی که ـ معاذ الله ـ شعری آورده و از عقلانیت برخوردار نیست پیروی کنیم؟! خدای سبحان فرمود خیر, او حق آورده و همه انبیا را هم تصدیق کرده است ﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ﴾؛ در ردیف پیامبران است و حرفهای آنها را تصدیق کرده، چون حرف پیامبر را پیامبر باید تصدیق کند؛ دیگران ایمان میآورند، اما تصدیق کنند که این حرف درست است در شأن آنها نیست؛ غیر پیامبر چه حق دارد بگوید که پیامبر راست میگوید، تشخیص نمیدهد و وظیفه او این است که ایمان بیاورد، اما پیامبر است که میتواند حرف انبیای دیگر را امضا و تصدیق کند. فرمود این دو رکن در پیامبر هست: ﴿بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ﴾.
دوزخ، عصاره عقاید و اخلاق و اعمال مستکبران و پیروان آنها
بعد به پاداش و کیفر این دو گروه اشاره میکند و میفرماید ما چیز زایدی بر آن اعمال شما نیاوردیم؛ عصارهٴ عقاید و اخلاق و اعمالتان به صورت دوزخ درآمده که میبینید ﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. اگر این ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ﴾ نسبت به مسئله اصل جزا باشد، این استثنا میتواند متصل باشد، اما چون بحث در فرقه تبهکار و گمراه و دوزخی است؛ لذا خیلیها گفتند: ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ﴾ استثنای منقطع است، برای اینکه ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ که حاکم شد، عدّهای به طرف دوزخ و عدّهای به طرف بهشت برده شدند که اینها از آنها نبودند تا استثنا شوند.
اختصاص بعضی از فوزهای خاص بهشتی برای مخلَصین
درباره بهشتیها مخصوصاً «مخلَصین» یک سلسله نعمتهای مشترکی هست با سایر بهشتیها و یک سلسله فوز خاصّی است که مربوط به آنهاست و در دیگران نیست. آنچه در این بخش گفته میشود، تقریباً مشترک بین «مخلَص» و غیر «مخلَص» است. فرمود اینها رزق معلوم دارند که خدا میداند و این میتواند آن رزق مختص باشد؛ «فواکه» دارند, میوههای گوناگون دارند و با کرامت در بهشت به سر میبرند ﴿فی جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ هستند که به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) منظور جنّت ولایت است[6] که جنّت ولایت غیر از ﴿جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾[7] است؛ یعنی انسان به جایی میرسد که خدای سبحان کارهای او را در مقام فعل به عهده میگیرد که منطقه ممنوعه نیست؛ یعنی مقام ذات نیست, یک; صفات ذات که عین ذات است نیست؛ مقام فعل است، دو؛ در مقام فعل حق, خدا سرپرستی یک عدّه را به عهده میگیرد ﴿اللَّهُ ولیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾[8]نمیگذارد او بیراهه برود، نمیگذارد دیگران در او نفوذ کنند و مانند آن.
تبیین کیفیت جلوس و پذیرایی پرهیزکاران در بهشت
فرمود: ﴿عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾ که ما نمونه ای مانند او را در دنیا نداریم؛ در دنیا بالأخره اگر یک صف طولانی باشد چند نفری ممکن است روی این میزها که نشستند روبهروی هم باشند، اما در یک جمعیت عظیم همه روبهروی هم باشند این شدنی نیست؛ در محضری است که اصلاً حجاب و غیبتی در کار نیست ﴿عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾. اینها اگر تشنه باشند همیشه ظرفهای پر از آب کوثر و مانند آن در اختیارشان است، ﴿یُطافُ عَلَیْهِمْ﴾؛ یعنی پرستاران و مهمان نوازهایی در بهشت هستند که این کأسها و کاسهها را که پر از آب «معین» است مرتب به حضور بهشتی ها میآورند که هرکدام خواستند مِیل کنند.
مقصود از«ماء معین» و ظرف های آن در پذیرایی از بهشتیان
مستحضرید که در فارسی ما امثال کاسه و ظرف همه را به طور یکسان اطلاق میکنیم؛ ولی در واژههای عرب اگر ظرفی خالی از آب باشد میگویند «قدح», آب داشته باشد میگویند «کأس», اگر لبریز باشد میگویند «دِهاق», ﴿کَأْساً دِهاقاً﴾؛[9] یعنی لبریز. «دهاق» یک چیز جدای است, «کأس» یک چیز جدای است, «قدح» یک چیز جدای است؛ یعنی ممکن است یک ظرف سه حالت داشته باشد و برای هر حالتی هم اسم خاص است؛ گاهی دارد ﴿کَأْساً دِهاقاً﴾؛ یعنی لبریز است. «کأس» آن ظرفی است که دارای آب باشد و آب آن هم از چشمه «معین» است؛ «معین» آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء»؛[10] آب جاری را میگویند آب «معین», آبی که چشم آن را ببیند و در دسترس دلو و مانند آن باشد، آب راکد را «ماء معین» نمیگویند. یکی از القاب وجود مبارک حضرت «ماء معین»[11] است، چه اینکه بر عالمان دین هم «ماء معین» اطلاق کردند؛ «ماء معین» چون جاری است و از جایی به جایی جریان دارد، عالِم هم چون حرفی را که از کتابی یا از استاد شنیده به دیگری منتقل میکند و آن دیگری به سومی و چهارمی منتقل میکند، این علم میشود «ماء معین»؛ اگر کسی در عالم رؤیا خواب دید که آبی به او دادند، این شخص علم نصیب او میشود یا شیری دادند حکمت نصیب او میشود. «مَعین»؛ یعنی چیزی که «تراه العیون و تناله الدلاء». فرمود «کأس»ی است از چنین چشمهای که راکد نیست، این آب شفاف است، ﴿بَیْضاءَ﴾؛ یعنی این «ماء معین» ﴿لَذَّةٍ﴾ گواراست برای هر که بچشد و آنها غیر از مؤمنین نخواهند بود. اوصاف دیگری که برای این چشمه بهشت ذکر میکند این است که هیچ ضرری در آن نیست، برای هیچ کسی ضرر ندارد و هیچ کسی هم از خوردن آن رنج نمیبرد؛ گاهی ممکن است که یک سیب, یک گلابی که مشکلی در خود این سیب و گلابی نیست؛ ولی برخیها در اثر آماده نبودن دستگاه گوارش آنها از خوردن این سیب و گلابی رنج میبرند؛ ولی در بهشت اینطور نیست، چون بهشتی کسی است که دستگاه گوارش او طیّب و طاهر است و آن آب هم که گواراست. بنابراین نه در آن ﴿غَوْل﴾؛ یعنی ضرر, آسیب, آفت نیست, یک; هیچ خورندهای هم از آن رنج نمیبرد، بیمار نمیشود و مشکل نمیبیند, دو; ﴿لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ﴾؛ یعنی این بهشتیهایی که ﴿عَنْها﴾ از این آب معین مینوشند ﴿یُنْزَفُونَ﴾، «مُنزَف» به کسی میگویند که اثر خوردن غذایی آسیب ببیند؛ میفرماید نه خود این آب مشکل دارد، نه نوشندههای این آب از این آب رنجی میبرند؛ هم آنها آماده بهرهبرداری هستند و هم این آب آماده بهرهرسانی است. این درباره «کأس» و آب و نوشیدنیهاست.
پرسش: یعنی خمر نیست که می گوید؟
پاسخ: آن خمر هم در سوره مبارکه 47 هست، چهار نهر هست که روان است ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ مَاءٍ﴾ است, ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ﴾[12] است؛ چهار نهر روان است که برای بهشتیهاست و در سوره 47 آمده است.
زیبایی های همسران بهشتی و شرط رسیدن به آنها
این درباره آبهایی که بهشتیها از آن استفاده میکنند، ﴿وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾؛ اینکه گفتند در دنیا «غضّ بصر»[13] کنید و نامحرم را نگاه نکنید، برای اینکه چندین برابر خدا پاداش عطا میکند. فرمود این امتحان را بدهید، اگر این امتحان را دادید ذات اقدس الهی چندین برابر عطا میکند. همسرانی که در بهشت برای بهشتیان هستند اوصافشان این است: ﴿قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾ هستند, یک; ﴿عینٌ﴾ هستند, دو; «عِین» جمع «عیناء» است، «عیناء» مؤنث «أعین» است و «أعین»؛ یعنی چشمدُرُشت؛ اینها چشمدُرُشت هستند، اما مُژه فروهِشته هستند یا کوتاه مژه هستند یا مژههای اینها فروهِشته است؛ اگر منظور فروهِشته بودن است، این بیان زیبایی روی زیبایی است که این مُژهها را روی هم میآورند؛ نظیر «غضّ بصر» که این حالت زیباتری به آن صاحبچشم میدهد یا مژهکوتاه هستند که این کوتاهی مژه نشانه جمال نیست؛ شما در وصف کوری باجمال دارید سخن میگویید، چرا مژه باید کوتاه باشد؟ گفتند این کنایه از آن است که غیر از همسرهای خود احدی را نمیبینند؛ نظیر «غضّ بصر»ی که در دنیا گفتند: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[14] همین است، نه اینکه مژههای اینها کوتاه باشد که یک نقص است، مژههای آنها بلند است؛ منتها فروهِشته است و سیدناالاستاد[15] هم به همان فروهِشته معنا کردند که با زیبایی این حوریها هماهنگ باشد؛ آنها که میگویند «قاصر»؛ یعنی کوتاه است؛ یعنی کوتاهنظر هستند و غیر از همسران خود احدی را نمیبینند. ﴿وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ﴾، چون اگر «عین» هست و چشمدُرُشت است، حتماً باید مژه او مناسب با چشم و بلند باشد؛ منتها فروهِشته است که این بیان زیبایی روی زیبایی است، اما آنها که میگویند «قاصر» است ـ یعنی کوتاه است ـ یعنی غیر از همسران خود احدی را نمیبینند. ﴿کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ﴾ گویا اینها همانند تخمهای مستور زیر بال پرها هستند که مصون و محفوظ هستند و کسی اینها را نمیبیند؛ این مرغها که میخواهند مادر شوند این تخمها را زیر پر خود نگه میدارند، این میشود بیض مکنون؛ یعنی مستور، مثل تخممرغ مستور هستند.
گفتگوی بهشتیان با همتایان خود و با دوزخیان
این بهشتیها که از این نعمتها برخوردارند، صحبتی با خودشان دارند، چه اینکه دوزخیان هم صحبتی با خودشان داشتند؛ بهشتیها صحبتی با دوزخیان دارند و دوزخیان هم صحبتی با بهشتیان دارند که این چهار گفتمان را قرآن کریم در مواضع گوناگون ذکر میکند؛ منتها گفتگوهایی که دوزخیان دارند همه آنها رنجبار، غصهبار، اسفبار و تأسفآور است؛ یا ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[16]است یا ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً﴾[17] است که در سوره «احزاب» بود و مانند آن. درخواست و گفتگویی که دوزخیان از بهشتیها دارند ـ که در سوره «اعراف»[18] گذشت ـ گفتند از آب و از غذای بهشت چیزی به ما برسانید که به تعبیر آن شاعر:
«أفیضوا علینا من الماء فیضا ٭٭٭ فنحن عطاش و أنتم ورود»[19]
شما سیراب و سیر هستید ما تشنه و گرسنه هستیم.
«طعام ضریع» طعام دوزخیان و کیفیت آن
آنها غذا میخورند؛ ولی ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾[20]اینچنین نیست که غذا نخورند ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ﴾[21]«ضریع»؛ یعنی همین خارهایی که شتر میخورد. اینطور نیست که به دوزخیان غذا ندهند؛ غذا میدهند، اما همین که با این قلمشان و با این بیانشان آبروی این را میبرند، آبروی آن را میبرند، اینجا نیش میزنند و آنجا نیش میزنند، همینها به صورت تیغ درمیآید. فرمود ما به آنها غذا میدهیم، اما غذای آنها جز این خار پر تیغ چیز دیگر نیست، این ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾و این ﴿طَعامُ الْأَثیمِ﴾[22]است. ما که اینجا غرسی نکردیم و تیغ نکاشتیم، این تیغها را آنها به همراه خودشان آوردند؛ مرتب آبروی این و آن را بردن, این نیش زدنها به همان صورت «ضریع» درمیآید. «ضریع»؛ یعنی آن بوته پرتیغ، این بوته پرتیغ را که فرمود ما آبیاری نکردیم و نکاشتیم, این شخص به همراه خودش آورده است. ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ﴾ و این شخص هم ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾؛ لذا دوزخیان میگویند ما گرسنهایم، انسان اگر به این فحش دهد و به آن فحش دهد مشکلش حل نمیشود, آبروی این و آن را ببرد که مشکلش حل نمیشود؛ لذا میگویند همیشه گرسنه و تشنه هستیم.
تکوینی بودن تحریم غذای بهشتی بر دوزخیان
جواب میدهند که ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾[23] این تحریم, تحریم تکوینی است، تشریعی که نیست؛ آنجا جای تکلیف نیست که بگوییم چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام است. فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ یعنی طعام بهشت و آب بهشت بر کافرین حرام است، به شما نمیرسد! پس گفتگویی دوزخیان با هم دارند که در سوره «احزاب»، سوره «سبأ» و سوره «ص» گذشت، گفتگویی دوزخیان با بهشتیها دارند که «نحن عطاش و انتم ورود» آنها جواب میدهند که ﴿إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ﴾، گفتگویی بهشتیها با هم دارند که در همین سوره مبارکه «صافات» هست.
سؤال بهشتیان از دوزخیان در علّت ورود به جهنم و پاسخ آنها
گفتگویی هم بهشتیها با دوزخیان دارند که برخی از بهشتیها که آن دوزخیان را میدیدند و میشناختند، سؤال میکردند ﴿ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ﴾[24]چطور شد به جهنم آمدید؟ ما که شما را میشناختیم ﴿قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ٭ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾؛[25]ما نماز نمیخواندیم, این چهار قسمت را قرآن کریم در چهار بخش ذکر کرده است.
نمونه ای از پرسش و پاسخ بهشتیان با یکدیگر درباره سرنوشت دوستان خود
در اینجا قسمت سوم مطرح است؛ یعنی گفتگوی بهشتیها با یکدیگر که میگویند ما رفیقی داشتیم و میگفت مگر بعد از مرگ خبری هست؟! مرگ آخر راه هست و انسان با مُردن میپوسد ـ اصرار او این بود ـ شما از او خبر دارید؟ دیدید کجاست؟ بعد خودش او را در دوزخ میبیند و از او سؤالاتی دارد که این بخش اخیر جزء مسئله چهارم است. ﴿فَأَقْبَلَ﴾ بعضی از این بهشتیها ﴿عَلی بَعْضٍ﴾«تسائل» دارند؛ «مسائله» نیست، قبلاً ملاحظه فرمودید که در باب «مفاعله» بالأخره یکی سؤال میکند و یکی جواب میدهد, یکی فاعل است و یکی مفعول است که مثلاً میگویند «ضارب زیدٌ عمراً»; اما وقتی کتککاری باشد، دو نفر یکدیگر را بزنند و کسی برنده نباشد، میگویند «تضارب زیدٌ و عمروٌ» بالأخره دو فاعل دارد، «تسائل» از این قبیل است و غیر از «مسائله» است ﴿یَتَساءَلُونَ ٭ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ﴾؛من دوستی داشتم، این ﴿قَرینٌ﴾را بعضی خواستند بگویند ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾[26] این ظاهراً تام نیست؛ من دوستی داشتم میگفت: ﴿یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ﴾ تو انبیا را تصدیق میکنی, دین را تصدیق میکنی؛ یعنی بعد از مرگ خبری هست؟! ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾ ما بعد از اینکه مُردیم و از بین رفتیم و پودر شدیم جزایی هست؟ «دِیْن» یعنی جزا, ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ یعنی جزا؛ یعنی جزایی هست, پاداشی هست, حساب و کتابی هست که می گفتند ـ معاذ الله ـ این حرفها دروغ است. مشابه این گفتگو در دنیا بین مؤمن و غیر مؤمن بود که در سوره مبارکه «کهف» گذشت. در سوره «کهف» آیه 32 به بعد فرمود ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِجَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً﴾ و دیگری اینچنین نبود، این شخص که وارد باغ خودش میشد خرامان بود و میگفت: ﴿ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً﴾[27] این باغ هرگز از بین نمیرود همین حرفهای جاهلی که میگفتند این مِلک نمیر است ﴿وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً﴾[28] این حرف تلخ آن تبهکار بود و رفیق او که مؤمن بود حرفش این بود ﴿قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً ٭ لکِنَّا﴾[29] عقیدهام این است که ﴿هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً﴾؛[30] چرا وارد باغ شدی خدا را شکر نکردی؟! این دو نفر یکی مؤمن و یکی کافر, یکی معتقد و یکی منکر، اینها در دنیا بودند؛ حالا لازم نیست خود همین دو نفر باشند، مشابه این دو طرز فکر در همین بخش سوره مبارکه «صافات» آمده که گفت من رفیقی داشتم ﴿کانَ لی قَرینٌ﴾؛ دوستی داشتم به من میگفت: ﴿أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ﴾؛ تو حرف انبیا را تصدیق میکنی؟! ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾؛ ما وقتی خاک شدیم و به صورت استخوان درآمدیم پاداش و جزایی هست؟!
امکان دیدن جهنم و افراد آن برای بهشتی و نفی عکس آن
این شخص از سایر بهشتیها در آن «تسائل» میپرسد ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾؛ از آن باخبرید؟ خودش سَرَک میکشد و جهنم را میبیند، بهشتیها میتوانند جهنم را ببینند؛ ولی جهنمیها نمیتوانند بهشت را ببینند، چون جهنمیها واقعاً نابینا هستند؛ نابینا بودنشان همانطور که قبلاً در سوره مبارکه «طه» ملاحظه فرمودید اینها نسبت به حق نابینا هستند، نه اینکه واقعاً کور باشند؛ اینکه فرمود: ﴿مَنْ کَانَ فِی هٰذِهِ أَعْمَی﴾،[31]﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی ٭ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾[32] اینطور نیست که واقعاً این کفار نابینا محشور شوند؛ اینها کاملاً بینا هستند، چشم دارند، جهنم را میبینند، شعلههای جهنم را میبینند و خدای سبحان به آنها نشان میدهد ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾[33] که جواب میدهند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾؛[34] اینها از دیدن بهشت و بهشتیان کور هستند، همانطور که در دنیا این همه مراکز عبادی و دینی و حوزوی و قرآنی و اینها هست، اینها این مساجد و حسینیه و مراکز مذهب را نمیبینند و چهارجا که مرکز فساد است، مرتب آنجاها را میبینند. این شخص واقعاً نسبت به حق کور است و در آخرت هم همینطور است؛ در آخرت این شخص بهشت و بهشتیان را نمیبیند، دوزخ و دوزخیان را میبیند، پس اینطور نیست که واقعاً کور باشد و آتش را هم نبیند، اینطور نیست. اینکه میگویند: ﴿وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی﴾؛ یعنی اعمای از دیدن بهشت؛ اینها نمیتوانند بهشت و بهشتی را ببینند و با آنها سخن بگویند فقط آرزو دارند، لکن بهشتیها باخبر هستند.
دیدن بهشتی دوست تبهکار خود را در جهنم و سخن با او
فرمود: من چنین رفیقی داشتم ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ بعد خودش سَرَک میکِشد، چون بهشت ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾[35] است بعد از اینکه بساط آسمان و زمین در دنیا برچیده شد و تبدیل شد به آسمان و زمین دیگر، جهنم در زمین آخرت است و بهشت در آسمان آخرت است که ﴿عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی﴾؛ وقتی آسمان را معنا میکنند، بهشت در آسمان آخرت هست و جهنم در زمین آخرت؛ این زمین و آسمان ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛[36] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات»، زمین و آسمان تبدیل میشوند به زمین و آسمان دیگر، آن وقت جهنم در زمین قیامت است و بهشت در آسمان قیامت است؛ لذا بهشتیها از بالا سَرَک میکشند و میتوانند جهنمیها را ببینند ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ که در وسط جهنم این شخص را دید؛ نظیر همان شخصی که در سوره مبارکه «کهف» اشاره شد، بعد به او میفرماید: ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ﴾ قسم به خدا که تو نزدیک بود مرا گمراه کنی؛ این دو جوانی که با هم هستند، یکی اهل مسجد و دیانت است و یکی منحرف است میگوید: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً﴾ این شخص میگوید نزدیک بود تو مرا گمراه کنی ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ﴾«رَدی» یعنی ساقط, «اردا» یعنی ساقط کرد, «تردین» یعنی مرا میخواستی ساقط کنی «حابط»[37] کنی و از بین ببری ﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾؛ اگر فیض الهی و هدایت الهی نبود امروز من را هم جَلب میکردند؛ ـ «مُحضر» یعنی کسی که برای تنبیه شدن جَلب میشود ـ .
پرده برداری بهشتی از تصور نادرست جهنمی از مرگ در دنیا
علاوه اینکه تو خیال میکردی ما فقط یک مرگ داریم؛ یعنی انسان میمیرد و وارد گور میشود و تمام میشود، خیر ما دو مرگ داریم ـ چون مرگ هجرت است ـ پس از دنیا وارد برزخ میشویم این مرگ اول, از برزخ وارد صحنه قیامت و بهشت میشویم، این مرگ دوم یعنی هجرت دوم. منکرین معاد مرگ اول را قبول دارند، برای اینکه یک امر محسوسی است و میمیرند، مرگ دوم را نمیپذیرند؛ یعنی هجرت از برزخ، چون آن جا را اصلاً برزخ نمیدانند؛ هجرت از برزخ به صحنه قیامت و بهشت را قبول ندارند، این شخص میگوید: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾ مگر ما بعد از مرگ که وارد برزخ شدیم آن آخر خط است؛ یعنی بعد از اینکه وارد قبر شدیم خبری نیست و فقط یک مرگ داریم؟! اینچنین نیست، ما وارد قبر میشویم, یک; از قبر وارد صحنه قیامت و بهشت میشویم, دو; شما خیال میکردید ما فقط یک مرگ داریم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾.
پرسش: مرگ اوّل را هم قرآن طور دیگری معنا می کند آنها موت معنا می کنند ولی قرآن دارد که ؟
پاسخ: بله وفات، چون سرّش این است که آنها پایان میدانند و میگویند پایان خطّ آدم مرگ است. قرآن دارد پایان خطّ آدم وفات است نه فوت آنجا موقّتاً هستید بعد هم از برزخ وارد صحنه قیامت و بهشت میشوید.
﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ﴾ ما که مردیم دیگر مرگ دیگر نیست؟ ﴿إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ همان یک دانه مرگ است و تمام میشود؟ ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ ما از صحنه برزخ و قبر وارد صحنه دیگر نمیشویم، پاداش و حساب و کیفری در کار نیست؟ در سوره مبارکه «غافر»؛ یعنی همان سوره مبارکه «مؤمن», آیه یازده به این صورت آمده است که میگویند: ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾ حالا اینها در آن صحنهای که وارد دوزخ میشوند، عرض میکنند خدایا ما که در دنیا بودیم خیال میکردیم یک مرگ است؛ یعنی وارد قبر میشویم و تمام میشود، اما از قبر برخیزیم و وارد صحنه قیامت شویم، این برای ما روشن نبود ـ معاذ الله ـ این را انکار داشتند، حالا عرض میکنند خدایا ما همه این صحنهها را دیدیم، ما خیال میکردیم یک مرگ است که حالا معلوم میشود دو مرگ است, خیال میکردیم یک حیات است که حالا معلوم میشود دو حیات است؛ ما به احدی دسترسی نداریم، الآن تکلیف ما چیست؟ آن وقت دیگر جای توبه و مانند آن گذشته است ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ﴾ ما را دو «إماته» کردی از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت، چون مرگ همان هجرت است ﴿وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾ ما را دو بار زنده کردی: یکی از برزخ و یکی هم وارد صحنه بهشت کردی یا یکی در دنیا و یکی در برزخ, ﴿ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾ ما قبول کردیم تبهکاریم; اما این اعتراف نظیر اعتراف دنیا نیست که توبه به حساب بیاید، آنجا کاری به عنوان یک عمل صالح از انسان ساخته نیست ﴿فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ ٭ ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ﴾[38] که در سوره مبارکه «غافر» به خواست خدا خواهد آمد؛ اینجا هم میفرماید ما فقط یک مرگ داشتیم؛ یعنی قبر آخرین مرحله بود و ما بعد از قبر برنامهای نداشتیم؟ ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾؛ این فوز عظیم است که ذات اقدس الهی در قیامت نصیب ما کرده است.
بیان علی(سلام الله علیه) در متاع غرور نبودن دنیا
مطلبی درباره اینکه دنیا متاع غرور نیست و انسان مغرور میشود که در بحثهای قبل خوانده شد و در خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که میفرماید دنیا بالأخره دو چهره دارد، اینطور نیست که دنیا خوبیهای خود را نشان دهد و بدیهایش را نشان ندهد. دنیا اگر بهار خود را نشان دهد، پاییز خود را هم نشان میدهد؛ آن اگر دبستان و دبیرستان و مراکز نشاط و فرح و تعلیم و تربیت را نشان میدهد، گورستان و بیمارستان و تیمارستان و اینها را هم نشان میدهد؛ اینطور نیست که او یکجانبه فقط زیباییهای خودش را نشان بدهد. وقتی کسی خواست دنیا را مزمّت کند، آنطوری که در خطبه 223 نهجالبلاغه آمده، وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما که دارید دنیا را مذمّت میکنید، دنیا متاع غرور نیست شما مغرور شدید؛ در خطبه 223 بعد از قرائت ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ﴾[39]فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ» دنیا تو را فریب نداد «وَ لکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدی، برای اینکه «وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتُ وَ آذَنَتْکَ عَلَی سَوَاءٍ وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاَءِ بِجِسْمِکَ وَ النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَی مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ» فرمود دنیا کاملاً بدیهار ا نشان داد، بیماریها را نشان داد, مرگ را نشان داد, تیمارستان را نشان داد, بیمارستان را نشان داد, گورستان را نشان داد، چیزی را مخفی نکرده است تو مغرور شدی و اینکه خود حضرت امیر فرمود: «غُرِّی غَیْرِی»[40]این دنیا با آن چهره زیبای خود خواست که بیاید حضرت هر دو چهره آن را دید و فرمود برای من «عَفْطَةِ عَنْز»[41]است. در اوایل این حرف زیاد گفته میشد، چون کلّ خاورمیانه آن روز در اختیار وجود مبارک حضرت امیر بود که الآن به صورت چندین کشور درآمده؛ خود ایران چند استانداری داشت، یک استانداری وسیع در بصره بود که اهواز و کرمان زیرمجموعه این استانداری بود و استاندار آن هم ابنعباس بود؛ از بصره تا کرمان, از کرمان تا بصره همه را یک استاندار اداره میکرد، آذربایجان و بخشهای وسیع آن تحت اختیار یک استانداری بود و هکذا؛ این ایران که یک امپراطوری قوی بود با چندتا استانداری اداره میشد، این مصر پهناور یک استانداری بود که مالک اشتر(رضوان الله علیه) آن را اداره میکرد، کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود که حکومت اسلامی بود؛ حضرت با این جلال و شکوهی که داشت فرمود این «عَفْطَةِ عَنْز» است، اینکه میبینید هر روز حرف منیّت کسی درمیآید، برای اینکه حضرت فرمود: «بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدی او که همه چیز را نشان داد، عزل و نصبها را به تو نشان داد, به تعبیر عطار «فراز و فرود»[42] را به تو نشان داد و خواست خود را با آن چهره زیبا به حضرت امیر نشان دهد فرمود: «غُرِّی غَیْرِی لاَ حَاجَةَ لی فِیکَ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً» اینچنین نیست که آن ذاتاً آلت فریب باشد، آن را ذات اقدس الهی با دو چهره خلق کرد و به هر دو چهره خودش را نشان میدهد؛ منتها برخی فقط یک چهره آن را میبینند و احیاناً مغرور میشوند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
[1]واقعه/سوره56، آیه49.
[2]مریم/سوره19، آیه95.
[3]یس/سوره36، آیه59.
[4]صافات/سوره37، آیه23.
[5]صافات/سوره37، آیه35.
[6]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص136.
[7]بقره/سوره2، آیه25.
[8]بقره/سوره2، آیه257.
[9]نباء/سوره78، آیه34.
[10]تفسیرالبغوی، البغوی، ج4، ص373.
[11]کمال الدین و تمام النعمة، الشیخ الطوسی، ج1، ص 325 و 326. «أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ﴾ فَقَالَ: هَذِهِ نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ یَقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً عَنْکُمْ لَا تَدْرُونَ أَیْنَ هُوَ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ یَأْتِیکُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ حَلَالِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ ع وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ وَ لَا بُدَّ أَنْ یَجِیءَ تَأْوِیلُهَا».
[12]محمد/سوره47، آیه15.
[13]نور/سوره24، آیه30.
[14]نور/سوره24، آیه30.
[15]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج15، ص111.
[16]اعراف/سوره7، آیه38.
[17]احزاب/سوره33، آیه68.
[18]اعراف/سوره7، آیه50.
[19]المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج2، ص652.
[20]غاشیه/سوره88، آیه7.
[21]غاشیه/سوره88، آیه6.
[22]دخان/سوره44، آیه44.
[23]اعراف/سوره7، آیه50.
[24]مدثر/سوره74، آیه42.
[25]مدثر/سوره74، آیه43.
[26]زخرف/سوره43، آیه36.
[27]کهف/سوره18، آیه35.
[28]کهف/سوره18، آیه36.
[29]کهف/سوره18، آیه37.
[30]کهف/سوره18، آیه38.
[31]اسراء/سوره17، آیه72.
[32]طه/سوره20، آیه124.
[33]طور/سوره52، آیه15.
[34]سجده/سوره32، آیه12.
[35]نجم/سوره53، آیه15.
[36]ابراهیم/سوره14، آیه48.
[37]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج12، ص341. توضیح: نعت فاعلی از حبط و حُبوُط، باطل.
[38]غافر/سوره40، آیه11.
[39]انفطار/سوره82، آیه6.
[40]خصائص ائمه علیهم السلام(خصائص امیرالمومنین علیه السلام)، السیدالشریف الرضی، ج1، ص71.
[41]علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص151.
[42]دیوان اشعار،عطارنیشابوری، غزل337. «ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ .*** چو گویی ندانی فراز از فرود».
تاکنون نظری ثبت نشده است