display result search
منو
تفسیر آیات 8 تا 10 سوره زمر

تفسیر آیات 8 تا 10 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 76 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 10 سوره زمر"
- تبیین حقیقت واحد خلقت آدم و حوّا؛
- اقسام انسان‌ها در ایمان و کفر و آثار آن؛
- استفاده از صنعت اَدبی «احتباک» در تقسیم افراد جامعه.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرُّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ(8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ(9) قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ(10)﴾

تبیین حقیقت واحد خلقت آدم و حوّا
در تبیین اصول دین و برخی از خطوط کلی فقه و اخلاق فرمود: حقیقت انسان یکی است، زن و مرد از یک حقیقت خلق شدند، آدم و حوا از یک حقیقت خلق شدند. اینکه در آیه ششم «زمر» فرمود: ﴿خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها﴾؛ گرچه خلقت در زمین بود و هر دو از خاک بودند، لکن عنایت آیه کریمه به آن حقیقتی است که انسان از آن حقیقت پیدا شده است، صِرف اینکه از خاک باشند، این تمام حقیقت را نشان نمی‌دهد، ناظر به آن حقیقتی است که تمام آثار به آن حقیقت برمی‌گردد.
بنابراین نمی‌شود گفت که چون انسان در زمین خلق شد و زمین هم یک موجود زمانی است، آنچه در زمین هست و آنچه در ماده هست، زمان بردار است؛ لذا کلمه ﴿ثُمَّ﴾ زمانی است؛ زیرا هیچ موجبه کلیه‌ای «بنفسها» منعکس نیست، هر چه که زمانی است حتماً در زمین قرار می‌گیرد؛ یعنی در ماده قرار می‌گیرد، اما این‌چنین نیست که هر چه در ماده قرار می‌گیرد، معیّت زمانی داشته باشد، تقدیم و تأخّر زمانی داشته باشد. ممکن است چیزی در ماده قرار بگیرد؛ ولی تقدم و تأخّر زمانی نداشته باشد، معیّت زمانی داشته باشد که اگر ﴿ثُمَّ﴾ درباره او به کار رفت، معنای تقدم و تأخّر زمانی نیست. غرض آن است که نمی‌شود گفت چون آدم و حوا در زمین بودند و در زمین خلق شدند، پس حتماً ﴿ثُمَّ﴾ دالّ بر تأخیر زمانی است؛ زیرا هر چه تأخیر زمانی است، در ماده قرار می‌گیرد، اما این‌چنین نیست که هر چه در ماده قرار بگیرد، منحصر در تقدیم و تأخّر باشد، ممکن است با معیّت باشد این یک جواب فرعی بود.
جواب اصلی آن این است که آن نفس واحده و حقیقت واحده، ناظر به مقام روح است و روح هم یک امر مجرد است، او در زمین نبود؛ یعنی ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ [1]این یک امر زمینی نیست. الآن که ما اینجا داریم بحث می‌کنیم، این گفتن‌ها و شنیدن ها و خواندن ها در این مسجد هست، در این شبستان هست، در این زمان و زمین هست، اما معانی این الفاظ، مطالب این الفاظ، نه در مسجد است و نه در زمین؛ این‌چنین نیست که اگر بدن در زمین بود روح هم در زمین باشد، یا لفظ و گفتن و شنیدن در یک مکان بود، مطلب هم در همان مکان باشد.

اقسام انسان‌ها در ایمان و کفر و آثار آن
مطلب بعدی آن است که در آیه هفت فرمود: بعضی ها کافر و بعضی ها مؤمن هستند، اما کسی که کفر بورزد از غضب الهی مصون نیست، کسی که ایمان بیاورد، مورد رضای الهی است؛ بعد وضع اکثری مردم را هم ذکر کرد که اگر ضرری و مشکلی دامنگیر کسی شود، اینها در آن حال به یاد مناجات و دعای الهی می‌افتند، وقتی خدا این بلا را از آنها دور کرد، به اینها نعمت داد، آن مناجات ها و آن نیایش‪ها را فراموش می‌کنند، این طبع بسیاری از مردم است. پس برابر آیه هفت، افراد دو قسم‌ هستند: یک عده کفر دارند، یک عده شکر؛ یک عده هم برابر آیه هشت این‌چنین هستند که فقط در حال دشواری به یاد خدا هستند، در حال نشاط غافل‌ می باشند. آن‌گاه دو مطلب را ذکر فرمود: یکی اینکه نه افرادی که کارهای خوب می‌کنند، با افرادی که کار خوب نمی‌کنند، یکسان هستند، نه افرادی که عالم و دانشمند هستند، با افرادی که عالم و دانشمند نیستند، یکسان هستند.

استفاده از صنعت اَدبی «احتباک» در تقسیم افراد جامعه
این «احتباک»؛ یعنی بعضی از اضلاع جریان را ذکر نکردن، یکی از صنایع ادبی است که چندین بار آیات قرآن ما را به آن تذکر داد. این مطلب را در سورهٴ مبارکهٴ «یس» ملاحظه فرمودید: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾[2]که این اضلاع چهارگانه را به دو ضلع تبدیل کرد، تا آن دو ضلعِ حذف شده را خواننده بفهمد. انسان یا زنده است یا مرده، انسان زنده یا مؤمن است یا کافر؛ این اضلاع چهارگانه را به دو ضلع تبدیل کرد، فرمود: انسان یا زنده است یا کافر، این تقسیم نشان می‌دهد که اضلاعی حذف شدند: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً﴾، یک؛ ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾، دو؛ پس انسان یا زنده است یا کافر، نشان می‌دهد که دو ضلع دیگر آن حذف شد، چون انسان یا زنده است یا مرده و آن زنده یا مؤمن است یا کافر، این را می‌گویند صنعت «احتباک» که یکی از صنایع ادبی است. در آیه نُه سوره «زمر» که محل بحث است، همین صنعت «احتباک» به کار رفته است.

علت عدم ذکر نقطه مقابل فضائل عملی
یک بحث در فضیلت های عملی است؛ یک بحث در فضیلت های علمی. در فضیلت علمی هر دو ضلع را تقریباً ذکر فرمود؛ ولی در فضیلت عملی یک ضلع را ذکر کرد: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، با کسی که شب ها فقط می‌خوابد و اهل عبادت نیست، آیا یکسان هستند یا نه؟ این حذف شده است. این بخش اول مربوط به عمل صالح و طالح است، آنها که اهل عبادت هستند، با آنها که اهل عبادت نیستند، یکسان نیستند، این ضلع دوم حذف شده است: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾؛ بقیه چطور؟ آیا اینها با کسانی که اهل عبادت نیستند یکسان هستند یا نه؟ پس در بخش عملی یک ضلع حذف شد، در بخش علمی هر دو ضلع ذکر شد؛ ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾، یک ضلع؛ ﴿وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾، ضلع دیگر. شما این سؤال را طرح کنید، آنها که این گزینه‌ها را می‌فهمند، جواب می‌دهند یک گروه هستند؛ یعنی یکی از این دو گروه می‌فهمد و جواب می‌دهد. اگر شما را از این چهار گروه که سؤال کنید، فقط دو گروه آنها که جامع مشترک‌ هستند، جواب می‌دهند: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، با کسی که فقط می‌خوابد و بیکار است و اهل عبادت نیست، آیا اینها با هم مساوی‌اند یا نه؟ این سؤال اول دو ضلعی؛ سؤال دوم هم دو ضلعی است که ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ این اضلاع چهارگانه را به عنوان سؤال مطرح کرده است، دو سؤال است که هر کدام، دو ضلع دارند، بعد پاسخی که می‌دهد، می‌فرماید که اینها فرق دارند، یک؛ فرق اینها چیست هم مشخص است، دو؛ تنها کسی که این فرق را می‌فهمد و خصوصیت فرق را هم می‌داند، یکی از این دو ضلع هستند؛ یعنی ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ می‌فهمد «الذی یعلم» می‌فهمد. جامع ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ با «الذی یعلم» همین ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ است. این ﴿أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾؛ کسی که «لبیب» است، در بخش اول جزءِ ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ است، او می‌تواند جواب بدهد، در بخش دوم جزءِ ﴿الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ است، او می‌تواند جواب بدهد. ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبّه﴾ این شخص با یک آدم بَطّالِ بیکار یکسان است یا نه؟ که این ضلع دوم حذف شد، این سؤال اول. ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ این سؤال دوم. چه کسی جواب می‌دهد، چه می‌فهمد، چه کسی فرق را می‌فهمد؛ ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾؛ یعنی در بخش اول آن ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ می‌فهمد و می‌تواند جواب بدهد و در بخش دوم ﴿الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ می‌فهمد و می‌تواند جواب بدهد، این یک مطلب.

علت تقیید هراس عابدان به آخرت
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾، درست است که خدای سبحان عذابی دارد و رحمتی؛ اما عذاب او کمتر از رحمت اوست، هم به دنبال رحمت اوست، هم کمتر از رحمت اوست. رحمت او هم بیشتر از عذاب اوست و هم پیشتر از عذاب اوست که هر دو بخش آن قبلاً گذشت؛ لذا در جریان هراس، فقط مسئله آخرت را ذکر کرد: ﴿یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾؛ اما در مسئله «امید»، مقیّد به آخرت نکرد، هم در دنیا جای امید هست، هم در آخرت جای امید که رحمت الهی و امیدوار بودن به آن رحمت، اختصاصی به جریان آخرت ندارد، هر دو قسم را شامل می‌شود.

عدم ارتباط ﴿آناءَ اللَّیْلِ﴾ در آیه با ﴿إِناهُ﴾ در سوره «احزاب»
﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ﴾ این «آناء» هم جمع «اناء» است، «اناء» را در آیه53 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آنجا ملاحظه فرمودید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ فرمود: شما هر وقتی بخواهید خدمت حضرت بروید، باید وقت قبلی بگیرید، این ‌طور نیست که سرزده به سراغ حضرت بروید. اصلاً ادب دینی این نیست که انسان بدون وقت قبلی به سراغ کسی برود، اگر بدون وقت قبلی به سراغ کسی رفت و صاحب‌خانه عذر داشت، وقت ملاقات نداشت و کار داشت و گفت ببخشید الآن فرصت ندارم، این نباید به او بر بخورد، ﴿وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ﴾، [3]فرمود اینکه ما می‌گوییم: ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[4]و ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾، «تزکیه» تنها تقوای فردی نیست؛ ما اگر وقت قبلی نداشتیم، قرار قبلی نداشتیم و به سراغ کسی رفتیم، او فرصت نداشت که ما را بپذیرد و گفت ببخشید! الآن وقت ندارم، ما نباید گِله کنیم. فرمود: اگر به شما گفتند الآن نه، بگویید چشم! شما که وقت نگرفتید. معنای «تزکیه»، نظم است: ﴿وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ﴾؛ اگر می‌خواهید جایی بروید، یک وقت قبلی بگیرید، نظمی داشته باشید، این می‌شود دین؛ سبک زندگی که جا برای گِله و بی نظمی نیست، حضرت با این نظم زندگی می‌کرد. در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ـ که قبلاً گذشت ـ خدا می‌فرماید: شما که وقت قبلی نگرفتید نروید خدمت حضرت، اگر هم رفتید، حضرت دعوت کرد و شما مهمان حضرت شدید، زود نروید آنجا که محادثه و گفتگو داشته باشید و وقت حضرت را بگیرید، این قدر بنشینید ببینید تا چه وقت غذا حاضر می‌شود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ﴾؛ اینکه اختصاصی به حضرت ندارد، همه جا هم همین طور است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هم فرمود: اگر خواستید زندگی شما سبک اسلامی باشد، هر جا خواستید بروید قرار قبلی داشته باشید، وقت قبلی بگیرید، مبادا کسی تعارف نموده و گرفتار شود؛ این اختصاصی به آن حضرت ندارد، جامعه اسلامی این ‌طور است که بدون وقت قبلی نروید. حالا اگر شما را برای پذیرایی دعوت کردند، وقتی هم که می‌خواهید بروید زود نروید، این قدر منتظر باشید که غذا چه وقت پخته می‌شود: ﴿إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾. برخی ها خیال کردند که این «إناه» به معنای ظرف است؛[5] «إناه» ظرف نیست؛ «إناه» یعنی پختن؛ قبل از اینکه غذا پخته شود حاضر نشوید، این کاری به آن «آناء اللیل» ندارد که به معنای وقت باشد. «إناه»؛ یعنی پختن، «آناء» جمعش هم «إناه» است که به معنای ظرف است؛ یعنی زمان؛ در این آیه برخی ها خیال می‌کردند که این «اناه» به معنای ظرف است، چون «آنیه»؛ یعنی ظرف؛ ولی «إناه» به معنی ظرف نیست، بلکه به معنای پختن است: ﴿غَیْرَ ناظِرینَ﴾؛ یعنی منتظرین؛ منتظر پختن غذا نباشید، یک وقت بروید که غذا پخته باشد. غرض آن است که آیه ﴿غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾ نه «اناه» به معنی ظرف است و نه با این «آناء اللیل» ارتباط دارد. پس کسی می‌فهمد که این اضلاع از هم جدا هستند که ﴿أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ باشد.
پرسش: خود استفهام انکاری چنین خاصیتی ندارد؟
پاسخ: استفهام انکاری توجه می‌دهد، اما آن کسی که می‌فهمد و جواب می‌دهد، «لبیب» است.

فهم صاحبان «لب» از عدم یکسانی عابدان و عالمان با غیر آنها
مطلب دیگر این است که گاهی خود عنوان را ذکر می‌کنند، گاهی پیامد این عنوان را ذکر می‌کنند. آنجا که عنوان باشد، «لبیب» جواب می‌دهد، آنجا که پیامد عنوان باشد، مشخص است، گاهی نمی‌فرماید که عالِم و غیر عالِم یکسان‌ هستند، یا نماز شب خوان و غیر نماز شب خوان یکسان هستند، می‌فرماید گاهی کور و بینا یکسان هستند، گاهی می‌فرماید زنده و مرده یکسان می باشند؛ «هل یستوی الاحیاء و الاموات» یا «لا یستوی الاحیاء و الاموات»، ﴿هَلْ یَسْتَوِی اْلأَعْمی وَ الْبَصیرُ﴾،[6]«هل یستوی الظِلّ و الحرور»؛ اینجا روشن است؛ یعنی آنکه اهل ایمان است به منزله سایه خنک است، آنکه اهل کفر است به منزله جهنم سوزان، این یکی زنده است آن یکی مرده است، این یکی سایه است، آن یکی سوزان است، این یکی کور است آن یکی بیناست و مانند آن. آن مواردی که پیامد این امور را ذکر می‌کند، پایان آن ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ و اینها نیست، برای اینکه خودش مشخص کرد، یقیناً کور و بینا، زنده و مرده، ظِلّ و حرور یکسان نیستند، این تشبیه نیست، باطن همین کارهایی است که این تبهکارها انجام می‌دهند، چه اینکه باطن آن کارهایی که افراد پرهیزکار انجام می‌دهند همان ظِلّ بودن و همان حیات داشتن و همان بینا بودن و مانند آن است.
غرض آن است که این «یستوی و لا یستوی» گاهی درباره خود مطلب است، اینجا می‌فرماید که «لبیب»، جواب می‌دهد، گاهی پیامد مطلب است که از عالم و غیر عالم به بینا و کور تعبیر می‌کند، به زنده و مرده تعبیر می‌کند، به ظِلّ و حرور تعبیر می‌کند، آنجا دیگر ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ نیست. فرمود: ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾؛ وقتی که شما این سؤال را طرح کردید، آنکه گزینه صحیح را می‌پذیرد و جواب می‌دهد، چه در مسئله ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾، چه در مسئله ﴿هَلْ یَسْتَوِی﴾، ﴿أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ است، افراد لبیب می‌توانند جواب بدهند.

تکرار ﴿قُلْ﴾ در آیات، دالّ بر سخن خدا بودن کلام پیامبر (ص)
چند بار کلمه «قل» تکرار شده است ﴿قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ﴾، ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی﴾؛ بعد فرمود: ﴿قُلْ یا عِبادِ﴾ که «عِبادِی» بود، این کسره نشانه حذف «یاء» است. ﴿قُلْ یا عِبادِ﴾؛ یعنی مقول، حرف من است، تو به بنده‌ها بگو که خدا می‌گوید: ﴿یا عِبادِ﴾، وگرنه معنای ﴿قُلْ یا عِبادِ﴾این نخواهد بود که توی پیامبر بگو ﴿یا عِبادِ﴾؛ یعنی این مقولِ من را تو بگو، مقولِ من چیست؟ ﴿یا عِبادِ﴾، تو حرف مرا به مردم برسان. یک وقت است می‌گوید «قل یا عباد الله» که معنای آن روشن است؛ اما یک وقت می‌گوید: ﴿قُلْ یا عِبادِ﴾، پیامبر که چنین حرفی ندارد، مردم که عباد او نیستند؛ پیامبر «مقول الله» را دارد می‌گوید، «الله» چه می‌فرماید؟ «یا عبادِ الذین کذا و کذا». بعد ذات اقدس الهی به پیامبر می‌فرماید که توی پیامبر حرف مرا بزن، حرف من چیست؟ ﴿یا عِبادِ﴾؛ یعنی «یا عبادی»؛ ﴿الَّذینَ آمَنُوا﴾، بندگان مؤمن من: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾ این هم التفات از غیبت به خطاب است، تارةً و از خطاب به غیبت است، اُخری، ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه ما گرچه در آیات قبل گفتیم ﴿یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، گرچه در آیه هفت فرمود: ﴿إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾؛ ولی الآن بالصراحه به شما خطاب می‌کنیم: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾.

پاداش خیر، ثمره کار خوب در دنیا
تاکنون آنچه گفته می‌شد ﴿إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾، یا اینجا که گفته شد ﴿یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، به شما می‌گوییم: ﴿اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾، چرا؟ برای اینکه ﴿لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ﴾، کسی که در دنیا کار خوب انجام دهد، حسنه دارد؛ این حسنه مطلق است، نه حسنه مخصوص دنیا باشد، حسنه مطلق است، پاداش خیر مطلق است چه در دنیا، چه در آخرت. کسی که در دنیا کار خیر انجام دهد، پاداش خیر می‌بیند، این پاداشِ خیر، مطلق است، خواه در دنیا، خواه در آخرت». ﴿لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ﴾ نه حسنه فقط مخصوص این دنیا باشد.

ضرورت هجرت با توجه به واسع بودن زمین برای حفظ دین
بعد ـ در صدر اسلام، چون این سوره در مکه نازل شد، مسلمان ها در مکه در زحمت بودند، مشکلات فراوانی هم دامنگیر آنان می‌شد ـ فرمود: ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾؛ زمین خدا زیاد است. آنها نه اموال شما را می‌خرند، نه اجازه نقل و انتقال می‌دهند؛ مالی که مسلمان ها در مکه داشتند، اگر منقول بود، اینها اجازه نمی‌دادند که مال خود را جابه جا کنند؛ اگر غیر منقول بود، اجازه نمی‌دادند معامله شود، اینها ناچار شدند با دست خالی از مکه به مدینه بیایند، در «صفّه» مسجد مدینه بنشینند، بشوند اصحاب «صُفّه». اینکه آن آیه نازل شد: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾؛ [7]یعنی بسیاری از جنبنده‌ها و حیوانات هستند که اهل ذخیره نیستند، مثل بلبل ها و گنجشک ها و طیور، اهل ذخیره نیستند، این موش و مور است که اهل ذخیره هستند. فرمود: این همه حیواناتی که هیچ کدام آنها اهل ذخیره نیستند، ما اینها را تأمین می‌کنیم، اینها را چه کسی تأمین می‌کند: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾؛ نه صندوق پس انداز دارند، نه اهل ذخیره‌ هستند، صبح بلند می‌شوند تا غروب، روزی آنها هم تأمین است. فرمود، اینها را ما تأمین می‌کنیم، آن موش و مور را هم ما تأمین می‌کنیم، این دابه‌ای که ﴿لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا﴾، ﴿اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾؛ وقتی این آیه نازل شد، خیلی ها از مکه به سوی مدینه حرکت کردند، گفتند اینکه پرنده‌ها را تأمین می‌کند، پس ما را هم تأمین می‌کند، مگر پرنده اهل ذخیره است اهل پس انداز است، این کار هم اختصاصی به پرنده‌ها ندارد: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ﴾، اینها از مکه به مدینه آمدند، فرمود حالا یا حبشه بروید، یا مکه بروید که بتوانید دین خود را حفظ کنید: ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾؛ زمین خدا وسیع است، هر جا می‌روید مهمان الهی هستید: ﴿إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾؛ مسئله زندگی شما تأمین می‌شود، یک؛ هر جا بروید مهمان خدا هستید، دو، پاداش اخروی شما هم همچنان محفوظ است، این سه.
پرسش: با توجه به ذیل آیه نمی شود ﴿أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾ را به معنای جنّت بگیریم؟
پاسخ: نه، یکی از مصادیق آن این است، اگر مخصوص جنّت بود آنهایی که در شهر خود مشکلی داشتند، نمی‌توانستند دین را حفظ کنند؛ ولی هجرت نکردند، در هنگام مرگ، فرشته‌ها آنها را تنبیه می‌کنند، می‌گویند چرا احکام دین را حفظ نکردی؟! اینها می‌گفتند: ﴿کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ﴾، فرمود: ﴿أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾؛ [8]مگر سرزمین خدا وسیع نبود، مگر نمی‌توانستید. شما ﴿اثّاقَلْتُمْ إِلَی اْلأَرْضِ﴾ [9]خودتان را به زمین چسباندید: ﴿أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾ این را در حال احتضار می‌گویند؛ معلوم می‌شود که ﴿أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾، اختصاصی به بهشت ندارد.

چگونگی اثبات ادعای قرآن بر ابلاغ همه ضروریات سعادت بشر
مطلب دیگر اینکه قرآن کریم دو مطلب را به عنوان ادعا بیان می کند: یکی اینکه هر چه که لازم بود، در تأمین سعادت فردی و جمعی جامعه بشری، ما گفتیم: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾. [10]در آن حدیث معروف جریان حجة الوداعذات مقدس حضرت فرمود: هر چه که شما را به بهشت نزدیک می‌کند ما گفتیم و هر چه را که شما را به جهنم نزدیک می‌کند ما گفتیم؛ پس ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾؛ با این وجود در دو جای قرآن ذات اقدس الهی فرمود: ما قصص بعضی از انبیا را ذکر نکردیم: یکی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در مدینه نازل شد و یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» است. در آیه 164 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که در مدینه نازل شد، فرمود: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾؛ انبیا دو قسم هستند: یک قسم از آنها را ما قصص آنها را گفتیم، یک قسمت هم قصص آنها را نگفتیم، این در مدینه نازل شد،در مکه نبود که بگوییم بعدها نازل شده و اشاره شد به اینکه آنها که برای خاور دور یا باختر دور بودند، قصص آنها نیامده، این ‌طور نیست که همه انبیا در خاور میانه بودند. آنچه را که از این بیست و پنج پیامبر(علیهم السلام)در قرآن آمده، اینها در خاورمیانه بودند؛ اما آنها که در خاور دور یا باختر دور زندگی می‌کردند، قصص آنها در قرآن کریم نیامده، برای اینکه معمولاً خدای سبحان، قصّه پیامبری را که نقل کرده، پیامدهای سوء امت های آنها را هم ذکر کرده؛ بعد می‌فرماید: ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا﴾ [11]بروید تحقیق کنید، ببینید که پایان کار آنها چیست؟ دسترسی به خاور دور و باختر دور برای مردم خاور میانه در آن روز آسان نبود؛ لذا انبیایی که مربوط به خاور دور یا باختر دور بودند، قرآن کریم ذکر نکرده؛ چه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که اشاره شد، چه در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» که بحث آن بعداً ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد. در آیه 78 سوره «غافر» آنجا هم خدای سبحان می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ﴾ این را هم که در مکه گفته. پس چه در مکه، چه در مدینه فرمود: ما بعضی از قصّه‌ها را ذکر نکردیم.
معلوم می‌شود آنجایی را هم که ذکر نکرده بود، مطالبی که مربوط به آن بود، در قرآن کریم آمده؛ زیرا اگر چیزی مربوط به خاور دور یا باختر دور بوده و در تکمیل دین سهم تعیین کننده داشته است، آن روز محل ابتلا نبود؛ ولی قرآن چون ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ [12]است، «نذیراً للعالمین» است، یقیناً پیش بینی می‌کرد که روزی خاور و باختر و خاورمیانه به منزله دهکده خواهد بود، آن روز مقدور نبود، امروز که مقدور هست. اگر مطلبی در خاور دور یا باختر دور بود و در کمال دین و تمام نعمت سهم تعیین کننده‌ای می‌داشت، یقیناً خدا ذکر می‌کرد، چیز تازه‌ای در آنجا نیست که در خاورمیانه نباشد. اگر وثنیّت، صنمیّت و شرک و مانند آن است، مشابه‌ آن در خاورمیانه بود، قرآن نقل کرده و نقد کرد. اگر توحید بود، معارف الهی بود، قرآن نقل کرد و تأیید کرد. بنابراین درست است که قصص بعضی از انبیا نیامده، اما این ‌طور نیست که نیامدن آنها، نقصی باشد، یا مزاحم تمامیّت باشد، یا مزاحم کمالیّت باشد.
مطلب دیگر هم حرف هایی است که جناب ابوریحان بیرونی در «تحقیق ماللهند» دارد در مدتی که ایشان در هند زندگی می‌کردند. ابوریحان بیرونی ـ که یک بار هم قصّه ایشان همین جا نقل شد ـ می‌گوید: ما از علمای هند یک گِله داریم و آن این است که در خاورمیانه، بعد از جریان نوح، خلأیی احساس می‌شد، یک حادثه تلخی بود که به هر حال، خاورمیانه را الحاد و شرک فرا گرفته بود، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) قیام کرد، با مسئله وثنیّت و صنمیّت و صابئینبودن و مانند آن احتجاج کرد، اثر نکرد: ﴿هَذَا رَبِّی﴾، ﴿هَذَا رَبِّی﴾ [13]را به نحو جدال احسن فرمود، اثر نکرد، با آزر[14] و آزری ها درافتاد اثر نکرد، سرانجام ضرورت اقتضا کرد که دست به تَبر کرد و ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبیراً﴾.[15]آنها مراسم آتش سوزی و ابراهیم سوزی(سلام الله علیه) راه انداختند و گفتند: ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[16]که وجود مبارک ابراهیم این را هم تحمل کرد و بر امواجی از آتش رفت و ندای ﴿یَا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً﴾[17]به اهمیت مکتب ابراهیم(سلام الله علیه) گواهی داد. آن روز گرچه مثل امروز رسانه‌های گروهی و فردی و شخصی آسان نبود، اما خبر آن قدر مهم بود که در مدت کوتاهی کلّ خاور میانه را گرفت، کلّ خاورمیانه فهمیدند، جریان ابراهیم خلیل برای چیست، با استدلال اثر نکرد با تبر اثر نکرد؛ آن معجزه اثر کرد.
حرف ابوریحان بیرونی این است که این معجزه پیامی داشت. مردم یونان از این پیام استفاده کردند؛ اما هند متاسفانه از این پیام استفاده نکرده، ایشان می‌گوید که علمای هند قیام نکردند، مردم یونان قیام کردند، حرف ابراهیم را پذیرفتند، این سُقراط بود که شهید توحید است، سقراط را برای چه کشتند؟ او که در فکر مسائل سیاسی نبود، سخن از زمان و زمین که نبود، فکر توحیدی بود او در راه توحید شهید شد؛ بعد شاگردی به نام افلاطون تربیت کرد، بعد شاگردی به نام ارسطو تربیت کرد، تفکر الهی و توحیدی، یونان را گرفته؛ ایشان می‌گوید: اگر از علمای هند هم چهار نفر یا شهید می‌شدند، یا زندان می‌رفتند، یا مبارزه می‌کردند، بساط «بودا» و «برهمن» هم برچیده می‌شد. کفر و شرک اینها عارضی است. کتاب اوپانیشاد که تقریباً بیش از پنجاه رساله است، معارف دقیق و عمیق توحیدی در آن هست، شرک، عارضی است به دست توده مردم که افتاد، اول از «دخیل بستن ها» شروع می‌شود، بعد کم کم خود اینها را ـ معاذ الله ـ منشأ اثر قرار می‌دهند و از اینها مثلاً آثاری توقع دارند؛ در حالی که اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند: تنها کسی که کار از او ساخته است، ذات اقدس الهی است، دیگران همه سپاه و ستاد الهی هستند که ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾؛[18]آن وقت خدای سبحان از هر وسیله‌ای بخواهد از هر راهی که بخواهد، ممکن است که شفا عطا کند، مشکل را حل کند. شرک امر عارضی است، کفر امر عارضی است، آنچه در این کتاب های عمیق علمی آمده، اساس آن متفکران توحیدی را ذکر می‌کند.
غرض آن است که اگر آثاری از هند یا غیر هند در قرآن کریم نیامده، این ‌طور نیست که یک مطلب جدیدی در هند بوده و اگر قرآن نقل می‌کرد باعث کمال دین و تمام نعمت می‌شد و حالا متاسفانه نقل نکرده. قرآن این دو مطلب را کنار هم ذکر کرده؛ یعنی اگر در سوره «نساء» و سوره «غافر» فرمود: ما قصص بعضی از انبیا را نقل نکردیم، در سوره «مائده» فرمود دین ما کامل است چیزی لازم نبود که ما نقل کنیم و نقل نکردیم، مشابه و نظیر این را و بهتر از این را که اتفاق افتاده ما ذکر کردیم.
بنابراین نمی‌شود گفت حالا چون آن وقت در دسترس بود و به هند می‌رفتند و مانند آن، چرا قرآن اسرار هند را ذکر نکرد، پیامبران هند را ذکر نکرد؛ آن برای برخی از مردم که راه تجاری داشتند رفت و آمد به هند رایج بود؛ اما قرآن که با توده مردم کار دارد، فرمود: ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ﴾ این را نمی‌تواند برای خاور دور یا باختر دور ذکر کند.


[1]حجر/سوره15، آیه29.
[2]یس/سوره36، آیه70.
[3]نور/سوره24، آیه28.
[4]بقره/سوره2، آیه151.
[5]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج16، ص338.
[6]انعام/سوره6، آیه50.
[7]عنکبوت/سوره29، آیه60.
[8]نساء/سوره4، آیه97.
[9]توبه/سوره9، آیه38.
[10]مائده/سوره5، آیه3.
[11]آل عمران/سوره3، آیه137.
[12]مدثر/سوره74، آیه31.
[13]انعام/سوره6، آیه76.
[14]انعام/سوره6، آیه74.
[15]انبیاء/سوره21، آیه58.
[16]انبیاء/سوره21، آیه68.
[17]انبیاء/سوره21، آیه69.
[18]فتح/سوره48، آیه4.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی