display result search
منو
تفسیر آیات 8 تا 12 سوره زمر

تفسیر آیات 8 تا 12 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 64 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 12 سوره زمر"
- علم و جهل محور فضیلت‌ها و رذیلت‌های مذکور در آیه؛
- دینی بودن همه علوم بر اساس تقسیم رسول خدا (ص)؛
- غیر دینی شدن علم در صورت بررسی افعال اشخاص.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ(8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ(9) قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ(10) قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ(11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ(12)﴾

علم و جهل محور فضیلت‌ها و رذیلت‌های مذکور در آیه
پس از تبیین خطوط کلی این سوره؛ یعنی اصول دین، محور فضیلت و رذیلت، حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شرّ و حسن و قبح را علم و جهل قرار داد. اینکه در وسط این بخش فرمود: عالِم و غیر عالِم مساوی نیست، به منزله متن است. آنچه به صورت ﴿إِنْ تَکْفُرُوا﴾، بعد ﴿وَ إِنْ تَشْکُرُوا﴾ که در آیه هفت بیان فرمود و در آیه هشت فرمود: کسانی هستند که در حالت دشواری به طرف «الله» می‌روند و «یا الله» می‌گویند، وقتی مصیبت آنها رخت بربست، شرک می‌ورزند و کسانی هستند که اهل بردباری نیستند، با بردبار بودن فرق می‌کنند، همه اینها در محور علم و جهل است: ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ به منزله متن است و ﴿إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ﴾ متعلق به ﴿لا یَعْلَمُونَ﴾ است، ﴿وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾، متعلق به ﴿یَعْلَمُونَ﴾ است، ﴿وَ إِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ﴾، مربوط به ﴿لا یَعْلَمُونَ﴾ است. اما آن کسی که «آناء اللیل و اطراف النهار» به یاد خداست، مربوط به ﴿یَعْلَمُونَ﴾ است. آن کسی که اهل صبر و بردباری نیست مربوط به ﴿لا یَعْلَمُونَ﴾ است. آنکه اهل صبر و بردباری است متعلق به ﴿یَعْلَمُونَ﴾ است. علمی را که ذات اقدس الهی از آن تعریف کرده است و برای عالِم، مزیّت و درجه‌ای قائل شد همان است که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به عنوان ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ﴾ [1]ذکر شده است، اول قرآن؛ یعنی همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» با تعلیم اسما شروع می‌شود، معلوم می‌شود که تمام علومی که قرآن از آن حمایت می‌کند، به «علم الاسماء» برمی‌گردد و «علم الاسماء» هم در حقیقت جز توحید محض چیزی نیست.
شما دعای نورانی «جوشن کبیر» را که حالا هزار یا هزار و یک اسم است، وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید چیزی در عالم برای غیر خدا نمی‌ماند، اگر ضارّ یا نافع است، اگر قابض یا باسط است، اگر حیات یا ممات است همه به نام اوست، چیزی در عالم برای غیر خدا نمی‌ماند؛ آن وقت انسان می‌شود موحّد محض که کار خودش را انجام می‌دهد، راه دیگری را نمی‌بندد، در همه امور می‌داند، مدیر کل و مدیر عاملِ جهان یک نفر است و از او کمک می‌خواهد. این‌چنین نیست که در حال دشواری و مرض به طرف خدا مراجعه کند و در حال نشاط شرک بورزد.
بنابراین آیه نُه اگر متن قرار بگیرد، چه اینکه قرار دارد، همه آیات گذشته به منزله شرح اوست و همه آیات آینده هم به منزله متن اوست.

دینی بودن همه علوم بر اساس تقسیم رسول خدا (ص)
از اینجا معلوم می‌شود که اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) فرمود که مرحوم کلینی نقل کرد: «إِنَّمَا الْعِلْمُ‌ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»، [2]بازگشت همه اینها به مراحل توحید و فقه و اخلاق و حقوق برمی‌گردد، آن علوم دیگر هم زیر مجموعه این علم است؛ یعنی بر اساس آن بحث هایی که قبلاً گذشت، ما علم غیر دینی نداریم؛ زیرا علم، معرفت جهان است، این یک؛ جهان هم فعل خداست، دو، چطور بررسی فعل امام می‌شود دینی، بررسی فعل خدا دینی نیست؟ اگر پژوهشگر و محقّقی در حوزه وقت خود را صَرف کرده که ببیند وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) چه کارهایی را کرده ـ سعی او مشکور ـ بحث او بحث دینی است یا نه؟ یقیناً دینی است. این بحث کرده ببیند امام صادق(سلام الله علیه) چه کارهایی کرده، حالا استادی در دانشگاه عمر خود را صَرف کرده ببیند خدا در عالم چه کار کرده، این فرض ندارد دینی نباشد، ما علم غیر دینی نداریم. این عزیزان مثل ماهی که در آب غرق هستند می‌باشند که یک عامی گفت دریا چیست، آب چیست؟ احیاناً ممکن است یک دانشگاهی یا دانشجو بگوید، علم دینی یعنی چه؟ شما در علم دینی غرق هستید، دارید فعل خدا را می‌شناسید. چیزی در جهان نیست مگر فعل خدا و بررسی فعل خدا هم یقیناً دینی است. حالا بعضی از علوم دینی توصّلی است، بعضی ها هم تعبّدی است. مگر همه احکام دینی ما؛ نظیر وضو و غسل و نماز، تعبّدی است. این غَسل هایی که واجب است امر دینی است، ادای دَینی که واجب است، دینی است. بیعی که انسان انجام می‌دهد برابر دستور دین انجام می‌دهد؛ بیع، اجاره، مضاربه و مساقات همه اینها عقود اسلامی و دینی می باشند؛ هیچ کدام آنها تعبّدی، مثل نماز و روزه نیستند که اگر کسی قصد قربت نکرده باطل باشد. دینی بودن، غیر از عبادی بودن است و اگر کاری برابر فعل خدا و دستور خدا بود می‌شود دینی. قهراً این علمی که اینجا قرآن کریم ذکر می‌کند و همه بحث های علمی که قرآن کریم ذکر می‌کند ریشه آن همان ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ﴾ است که به منزله اوّل قرآن و صدر قرآن و متن قرآن است و کلّ قرآن شرح اسمای الهی است؛ البته گاهی اسمای الهی در اول آیه قرار می‌گیرد و گاهی هم در آخر آیه قرار می‌گیرد. غالباً اسمای الهی در آخر قرار می‌گیرد، اسمی که در پایان آیه قرار می‌گیرد، دلیل مضمونِ همان آیه است. اگر آیه رحمت نازل شده است پایان آن ﴿غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ [3]است، آیه انتقام نازل شد ﴿عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ [4]است و مانند آن. گاهی هم اتفاق می‌افتد که اسمای الهی در اول آیه قرار می‌گیرند. در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بخشی از اسمای الهی در اوّل قرار گرفته، مثل آیه دو به بعد سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است: ﴿اللّهُ الَّذی رَفَعَ﴾، ﴿وَ هُوَ الَّذی مَدَّ اْلأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها﴾، در آیه سه سوره «رعد» از هویت الهی شروع می‌کند، اوست که این کارها را کرده است؛ در آیه چهار می‌فرماید: اگر در آیات الهی در زمین بررسی کنید، به او می‌رسید، آیه سه این است: ﴿وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً﴾، [5]آیه چهار این است: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾، بعد در ذیل آن دارد: ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾. گاهی می‌گوید اوست که این کارها را کرده است، گاهی می‌گوید اگر بررسی کنید می‌فهمید که اوست این کارها را کرده است. گاهی نام خدا اول آیه قرار می‌گیرد، گاهی نام خدا پایان آیه قرار می‌گیرد. پس کلّ قرآن به منزله شرح اسمای حسنای الهی است؛ قهراً علمی که قرآن از آن حمایت می‌کند و دعوت می‌کند، می‌شود علم توحید و چون علم غیر توحیدی در عالم نیست؛ بنابراین همه علوم می‌شود دینی.

غیر دینی شدن علم در صورت بررسی افعال اشخاص
بله، بعضی از علوم است که به جهان خارج برنمی‌گردد، علم این است که این شخص چه کار کند؛ بخش های سینما از همین قبیل است. سینما می‌تواند دینی و غیر دینی باشد، برای اینکه می‌خواهد بحث کند که این شخص چه کار بکند، بحث در این نیست که در عالم چه کاره است؛ ولی فیزیک غیر دینی نیست، شیمی غیر دینی نیست، سپِهرشناسی، نجوم، دریاشناسی، صحراشناسی، معدن شناسی، اینها غیر دینی فرض ندارد، چون همه فعل خداست، اما سینما می‌تواند دینی باشد، می‌تواند غیر دینی باشد، چون بحث در فعل خدا نیست، بحث در فعل این بازیگر است، فعل این هنرمند است که اگر او بازی کند، می‌شود غیر دینی، اگر هنرمندی کند می‌شود دینی، اگر معقول را محسوس کرد می‌شود هنر، اگر متخیّل را محسوس کرد، می‌شود بازی. چون فعلِ خودِ انسان محور بحث است، این فعل می‌تواند دینی باشد، می‌تواند غیر دینی باشد. اما علومی که در دانشگاه ها تدریس می‌شود، چون بحث در نظام هستی است، از دریاشناسی و معدن شناسی تا سپِهرشناسی، همه فعل خداست.

معنای کلام امام صادق (ع) در صاحب شب بودن شیعیان
غرض این است که این علمی که در وسط قرار گرفت، علمی است که انسان را به نماز شب، به شکر، به ذکر، فکر و به صبر دعوت می‌کند. همه کمالاتی که در این چند آیه ذکر شده است به علم برمی‌گردد. اگر فرمود: ﴿وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾ زیر مجموعه تقوا و احسانی است که بعدها ذکر می‌کند و اگر می‌فرماید در همه حال به طرف خدا مراجعه کنید، به همان ﴿اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا﴾ [6]برمی‌گردد که برای مردان با علم است. از وجود مبارک امام صادق و از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیهما) رسیده که صبر چیست و علم چیست؟ حضرت فرمود؟ که ما عالِم هستیم و دشمنان ما ﴿وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ می باشند، شیعیان ما اولوا الالباب هستند؛[7] یعنی ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ را بر شیعه تطبیق کرده. این در عین حال که وصف است، به صورت جمله خبریه ذکر شده است، صبغه انشا دارد؛ یعنی جمله خبریه‌ای است که « اُلقِیَت بداعی الانشاء».
اینکه می‌فرماید: شیعیان ما اولوا الالباب هستند؛ یعنی ای شیعه! بکوش «اولوا الالباب» باش. اینکه فرمودند «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ» درست است که جمله خبریه است و «العلماء» می‌شود مبتدا، «بَاقُونَ» می‌شود خبر؛ ولی حضرت در صدد این است که بگوید، نمیر! نپوس؛ این جمله جمله خبریه‌ای است که به داعی انشا القا شده، حیف آدم است که بپوسد. فرمود: کاری بکن که باقی باشی، راه باقی بودن این است که ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾؛ [8]یک چیز «عنداللهی» تهیه کنید، اگر کسی چیز «عند اللهی» تهیه کرد، واقعاً باقی است. غرض این است که به حسب ظاهر این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهر» [9]را وقتی به یک عالم نحوی بگویی، می‌گوید «العلماء» مبتدا، «باقون» خبر و این جمله خبریه است؛ ولی اگر به دست یک فقیه یا حکیم بدهی، می‌گوید، این جمله خبریه است که به داعی انشا القا شده؛ یعنی «ایها العلماء» بکوشید که نپوسید. خیلی ها می‌میرند می‌پوسند، اینجا هم که حضرت فرمود: شیعیان ما «اولوا الالباب» هستند؛ یعنی شیعه بکوش که «لبیب» شوی، وگرنه وصف و جمله خبریه گفتن، بر بعضی صادق است بر بعضی ها که صادق نیست. اما اگر جمله خبریه‌ای بود که به داعیه انشا القا شد، صدق و کذب بردار نیست، چون خبر نیست، امر، دستور و راهنمایی است و وظیفه همه شیعیان را مشخص می‌کند. بنابراین این آیه نورانی نُه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که می‌فرماید عالم و غیر عالم مساوی نیستند، آیات قبل و آیات بعد به منزله شرح این علم است که کدام علم است که با جهل یکسان نیست.

پاسخ‌گویی فلسفه الهی به غیر دینی بودن علوم نزد غیر موحّد
پرسش: حضرت استاد! این تفسیر حضرتعالی مربوط به یک شخصِ عالِمِ موحّد است که کل جهان را مخلوقات فعل خدا می داند؛ اما آن کسی که اصالت را به ماده می دهد، اصلاً کاری به اینها ندارد؟
پاسخ: بله، آن قبلاً گذشت که آیا ما علم دینی داریم یا نداریم؟ در این مسئله هیچ علمی پاسخ‌گو نیست، مگر فلسفه که آیا علم دینی هست یا نیست؟ چون بحث هستی شناسی به عهده فلسفه است. علم فلسفه است که می‌گوید چه در جهان هست و چه در جهان نیست، پس این مسئله را ما باید به فلسفه بدهیم. اگر ـ معاذ الله ـ آن فلسفه، فلسفه الحادی بود، اولین کاری که می‌کند خودش را روسیاه می‌کند، بعد همه علوم را هم سیه‌رو می‌کند. برای اینکه فلسفه الحادی می‌گوید ـ معاذ الله ـ در عالم خدایی نیست، وقتی خدایی نبود، وحی و دین هم نیست، اولین جنایتی که این فلسفه الحادی می‌کند، خودش را روسیاه می‌کند، می‌شود فلسفه الحادی؛ بعد همه علومی که در جهان هست، اینها را سیه‌رو می‌کند می‌شود علم غیر دینی، ما علم دینی نداریم اصلاً؛ وقتی اصل دین در عالم نیست اصل خدا ـ معاذ الله ـ نیست، علم دینی هم می‌شود فسون و فسانه؛ ولی اگر این مسئله را به فلسفه الهی دادیم، فلسفه الهی دو تا کار خوب و خدمت انجام می‌دهد: اول خود را روسفید می‌کند، می‌شود فلسفه الهی، می‌گوید خدایی هست دینی هست قیامتی هست، خودش می‌شود فلسفه الهی؛ بعد همه علوم را هم الهی می‌کند، می‌گوید آنچه در جهان هست فعل خداست، چیزی در جهان نیست که فعل خدا نباشد؛ آن وقت هر علمی که در جهان هست بررسی کردندِ فعل خداست، بررسی فعل خدا یقیناً دینی است؛ ما که الآن داریم بررسی قول خدا را به عهده می‌گیریم چرا حرف ما دینی است؟ می‌گوییم خدا چنین گفت، خدا چنین گفت؛ آن که در دانشگاه است می‌گوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، او اگر دینی‌تر از این نباشد، مثل همین است. اینجا می‌گویند خدا چنین گفت، خدا چنین گفت، آنجا می‌گویند خدا چنین کرد خدا چنین کرد. اگر فلسفه الهی پاسخ مثبت داد و گفت دین داریم، آن وقت علم غیر دینی نخواهیم داشت؛ ولی اگر علمی بود که موضوع او فعل انسان باشد نه «فعل الله»، مثل سینما و امثال سینما که چه کار بکند بله این می‌تواند دینی باشد می‌تواند غیر دینی.
پرسش: آیا افعال و امور سینمایی را نمی توانیم دینی تلقی کنیم؟
پاسخ: آنها که موحّد هستند، یقیناً توحید برتر را از این استفاده می‌کنند. غرض این است که بر اساس فلسفه الهی که در جهان خدا هست و اسمای او و اوصاف او و افعال او و اقوال او و آثار او و دیگر هیچ، ما علم غیر دینی نداریم، هر چه هست فعل خداست. همان طوری که اگر کسی درباره فعل امام(سلام الله علیه) بحث کند، کتاب بنویسد، درس و بحثی داشته باشد، همه اینها دینی است؛ اگر کسی درباره خدا، چه درباره قول خدا، چه درباره فعل خدا بحث کند، دینی است؛ اما اگر درباره فعل انسان بخواهد، بحث کند بله، این می‌تواند دینی باشد می‌تواند دینی نباشد.
غرض این است که این آیه نُه می‌تواند متن باشد و همه بحث های گذشته و آینده می‌تواند شرح این باشد.فرمود: ﴿وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾ این است، ﴿وَ الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ آن است. علم را مشخص کرد، صبر را جزء شاخه‌های علم کرد، شکر را جزء شاخه‌های علم کرد، احسان را جزء شاخه‌های علم کرد نماز شب را جزء شاخه‌های علم کرد، همه چیز را گفته است. پس علم آن است که شکر، ذکر، فکر، نماز شب، هجرت و جهاد بیاورد.

ضرورت هجرت برای حفظ دین و ارتباط آن با تلخی جان دادن
اینکه فرمود: ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾ برای بازسازی زمین است، برای ساخت و ساز است یا ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود جای دیگر بروید، این علم است علمی که در آن جهاد هست، علمی که در آن هجرت هست، علمی که در آن نماز شب هست، علمی که در آن «عام المنفعه» دیگر هم هست. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وقتی سخن از ﴿أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾ است، این را زمینه قرار می‌دهد برای هجرت. آیه 97 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ کسانی که به خودشان ظلم کردند؛ یعنی داعش آمده در کشورشان و یکه تازی می‌کند، این می‌گوید برو دفاع کن، فرمود اینها ﴿ظالِمی أَنْفُسِهِمْ﴾ هستند، می‌گویند بجنگ، می‌گوید «للبیت ربٌ»، می‌گوییم هجرت کن، می‌گوید برایم دشوار است؛ اینها در حال مرگ با تلخی جان می‌دهند، فرشته‌ها به اینها رحم نمی‌کنند: ﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ﴾ فرشته‌ها به اینها می‌گویند که ﴿فیمَ کُنْتُمْ﴾؟ چرا در این وضع بودی؟ ﴿قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ﴾ نمی‌گذاشتند که ما دین خود را حفظ بکنیم: ﴿قالُوا﴾، در حال مرگ به اینها می‌گویند: ﴿أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها﴾؟ چرا هجرت نکردید؟ یا حبشه یا مدینه یا جای دیگر نرفتید. هجرت هم باقی است «مَا بَقِیَ الدَّهر»؛ البته آن‌که به کشور کفر می‌رود و نمی‌تواند احکام دین خود را حفظ کند، باید مواظب باشد که این سفر سفر معصیت است. آدم برود جایی به بهانه تجارت یا غیر تجارت و نتواند دین خود را حفظ کند، این سفر، سفر حلال نیست. هجرت از این جهت واجب است که انسان به جایی برود که دین خود را حفظ بکند. پرسش: ؟
لزوم تفکیک بین علم دینی و عالم دینی و غیر دینی
پاسخ: بله، چون علم، دینی است؛ منتها شخص کافر است و نمی فهمد. بحث در این نیست که این شخص، مسلمان است یا غیر مسلمان؟ بحث در این است که «العلم دینیٌ أم لا»؛ عده‌ای می‌گویند ما علم دینی نداریم؛ عالِم ممکن است متدیّن باشد، ممکن است غیر متدین باشد؛ ولی حق این است که علم غیر دینی نداریم؛ علم، دینی است، حالا عالم ممکن است متدین باشد یا ممکن است متدین نباشد. حالا اگر کافری هست که در شرح حال امام صادق(سلام الله علیه) مدتی زحمت کشیده، این علم، علم دینی است، ولو آن دانشمند کافر باشد. آنها می‌گویند که عالم ممکن است مسلمان و غیر مسلمان باشد؛ ولی علم دینی نداریم، همه علم غیر دینی است. این همایشی که در مالزی چند سال قبل برگزار شد، دبیر همایش با یک طنز سخن را شرو ع کرد، با طنز پایان برد و نتیجه خامی که به خیال خود گرفت این است که ما علم دینی نداریم. اول در حضور این همه جمعیت گفت آقایان! ما دوچرخه اسلامی و غیر اسلامی داریم! قدری خندید و قدری خنداند که دوچرخه اسلامی؛ یعنی چه؟ بعد گفت آقایان! ـ سؤال دوم ـ دوچرخه سواری اسلامی و غیر اسلامی داریم که اگر کسی این‌چنین رکاب زد، دوچرخه سواری‌ او اسلامی باشد، آن چنان رکاب زد دوچرخه سواری او اسلامی نباشد؟ قدری خندید و قدری خنداند، گفت مطلب سوم این است که دوچرخه سوار یا مسلمان است یا کافر؛ بعد این دوچرخه را به سایر صنایع و حِرَف و علوم اسناد داد گفت ما علم دینی و غیر دینی نداریم، این عاِلم است که یا دین‌دار است یا بی‌دین؛ این خیال باطلی بود که او بافت؛ ولی حق این است که ما علم غیر دینی نداریم، عاِلم یا دین‌دار است یا غیر دین‌دار، شما دارید درباره فعل خدا بحث می‌کنید. کاری را که وجود مبارک حضرت امیر در حکومت انجام داد؛ حالا کسی یا قبول یا نکول؛ ولی اگر کسی بیاید درباره حکومت پنج ساله حضرت امیر کار کند؛ این علم، علم دینی است، ولو این آقا کافر باشد یا جزء خوارج باشد. پس علم غیر دینی نداریم، بله، عاِلم ممکن است دین‌دار باشد، ممکن است کافر؛ اما آنها خیال می‌کردند و می‌گفتند: ما علم دینی نداریم، عاِلم یا مسلمان است یا کافر خیلی فرق است.
پرسش: حضرت استاد! اگر در جایی علم تعارض پیدا کند با دین می توانیم بگوییم آن علم نیست و توهم علم است؟
عقل و نقل، دو چراغ کشف علم یا صراط مستقیم
پاسخ: بله، مستحضرید که علم را یا عقل کشف می‌کند، یا نقل کشف می‌کند، دلیل نقلی چراغ روشنی است، دلیل عقلی چراغ روشنی است. دین آن است که ذات اقدس الهی گفته و لا غیر؛ غیر از این نیست. آنچه را که خدا فرمود یا با برهان عقلی کشف می‌شود، یا با برهان نقلی کشف می‌شود. اینکه در اصول می‌گویند منابع ما کتاب است و سنت است و عقل، همین است. «عقل» سراج است نه صراط؛ قرآن و روایات سراج می باشند، نه صراط. راه را خدا مشخص کرده، ما برای اینکه ببینیم آن راهی که خدا مشخص کرده که فرمود: صراط مستقیم است، شما بگویید ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾، [10]آن صراط مستقیم چیست؟ آن را قرآن مشخص می‌کند، قرآن دلیل است، روایت دلیل است؛ اما مهندس «الله» است چه کسی راه ساخت، از خودش تا خودش؛ یعنی «لله و الی الله من الله و الی الله» از آغاز تا انجام، این راه را چه کسی ساخت، مهندس که غیر از خدا نیست. «صراط» فقط به دست ذات اقدس الهی است و دیگر هیچ! چراغ را به انبیا داد، به اولیا داد، به ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) داد، به ماها که شاگردان اینها هستیم، عقل داد و نقل داد، گفت تلاش و کوشش کنید و با این چراغ ها آن راه را تشخیص دهید. اگر عقل و نقل با هم معارض باشند، یکی می‌شود مخصص دیگری، یکی می‌شود مقیّد دیگری. تخصیص لبّی یا تقیید لبّی که می‌گویند آن را برای همین جا آوردند، اگر با سیره تخصیص دادیم می‌شود لبّی، با اجماع تخصیص دادیم می‌شود لبّی، با عقل تخصیص داده می‌شود لبّی؛ اما اگر جایی واقعاً متعارض بود؛ یعنی ما نفهمیدیم، وگرنه چراغ ها هرگز تعارضی ندارند. اینکه فقها در جایی می‌گویند «احتیاط» این است و در جایی که یک مرجع احتیاط می‌کند، مقلِّد می‌تواند به دیگری مراجعه کند، برای اینکه آنجا مرجَع می‌گوید من به جایی نرسیدم، احتیاط هم طریق نجات است، شما می‌توانی به دیگری مراجعه کنی، نه اینکه مرجع فتوا دهد، با اینکه او فتوا می‌دهد مقلِّد به دیگری مراجعه می‌کند؛ هر جا که مرجع گفته اینجا مشکل است، احوط این است؛ یعنی من به جایی نرسیدم، «احتیاط» هم طریق نجات است، شما هم مختار هستید به دیگری بخواهید مراجعه کنید می‌توانید، بخواهید به این احتیاط عمل کنید می‌توانید. آدم خیلی از جاها هست نمی‌فهمد، وقتی نمی‌فهمد به اهل آن مراجعه می‌کند، وگرنه چراغ ها هرگز با هم تعارضی ندارند.
این چراغی را که ذات اقدس الهی روشن کرد، یک طرف آن نماز شب، یک طرف آن هجرت، یک طرف آن جهاد است، یک طرف آن صبر و بردباری است، یک طرف آن نیکی کردن به پدر و مادر است، یک طرف آن نیکی کردن به جامعه است و یک طرف نیکی کردن به نظام است، همه اینها شعاع این چراغ می باشند: ﴿أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا﴾ نسبت به چه کسی؟ نسبت به جامعه، خانواده، نظام و نسبت به مملکت هست.

اهمیّت صبر و مقصود از آن در آیه
اینکه فرمود: صابر را خدا دوست دارد[11] و ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾ است، معلوم می‌شود که صبر در بلاها و مصیبت‌ها و دفاع مقدس‌ها و جنگ ها و مانند آن است، به قرینه ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾، یک؛ به قرینه آیه که فرشته‌ها سیلی به صورت بعضی از محتضرها می‌زنند: ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾، برخی ها ـ معاذ الله ـ این ‌طور هستند. انسان می‌بیند این بیچاره دارد می‌میرد، جان می‌دهد؛ اما نمی‌بیند که چه می‌کشد؛ خیلی از چیزها در هنگام احتضار مطرح است. در دو جای قرآن ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[12]مطرح است؛ اما در این آیه که خواندیم، مطرح نیست. فرشته‌ها می‌گویند چرا نجنبیدی؟ عرض می‌کند ما مستضعف بودیم، فرمود: زمین خدا که وسیع بود، می‌توانستی به حبشه بروی، می‌توانستی به مدینه بروی: ﴿أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾.
از این مجموعه برمی‌آید که «صبر» در اینجا صبر «عند المصیبة» است، صبر «عند البلاء» است، صبر «عند الجهاد» است، صبر «عند الهجرة» است. درست است که خدا صابران را اجر فراوان می‌دهد؛ اما این محفوف به قرینه قطعیه است، دلیل بر اختصاص نیست؛ یعنی نمی‌تواند عام یا مطلق دیگر را تخصیص بزند، اما قدر متیقن در تخاطب این است که خودش مطلق نیست. فرق است بین اینکه دلیل خودش مطلق نباشد، یا بتواند جلوی اطلاق دلیل دیگر را بگیرد، این دلیل آن هنر را ندارد که جلوی اطلاق دلیل دیگر را بگیرد، جلوی عموم دلیل دیگر را بگیرد؛ ولی خودش مطلق نیست، برای اینکه سخن از صبر «عند المصیبة» است، صبر «عند البلاء» است، وقتی می‌فرماید: ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ﴾، این محفوف به قرینه قطعیه است و افرادی که در هجرت گیر هستند، در جهاد گیر هستند، گرفتار دشمن‌ می باشند، این آیه می‌فرماید که چرا صبر نکردید، چرا استقامت نکردید. اینکه فرمود: ﴿وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾، کسی بخواهد به اطلاق یا عموم ﴿الصّابِرُون﴾ استفاده کند که صبر «علی الطاعة، صبر عن المعصیة، صبر عند المصیبة»؛ هر سه را شامل شود، مشکل است، برای اینکه این قدر متیقن در تخاطب دارد، چون قدر متیقن در تخاطب است، این مطلق نیست؛ ولی آن هنر را ندارد که جلوی مطلقات و عمومات را بگیرد، آن آیاتی که دارد: ﴿یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾ آن هر سه قِسم را می گیرد، اما قدر متیقن این آیه مربوط به هجرت و جهاد و مبارزه و امثال ذلک است که فرمود: ﴿إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾ اما ﴿بِغَیْرِ حِسابٍ﴾ بودن سه قسمت است که ـ ان‌شاء‌الله ـ در بحث بعد مطرح می‌شود.


[1]بقره/سوره2، آیه31.
[2]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص32، ط اسلامی.
[3]بقره/سوره2، آیه173.
[4]بقره/سوره2، آیه209.
[5]رعد/سوره13، آیه3.
[6]مائده/سوره5، آیه93.
[7]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص32، ط اسلامی.
[8]نحل/سوره16، آیه97.
[9]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص350.
[10]فاتحه/سوره1، آیه6.
[11]آل عمران/سوره3، آیه146.
[12]انفال/سوره8، آیه50.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی