- 607
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 تا 18 سوره زمر، بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 18 سوره زمر، بخش چهارم"
- وظیفه ما در برابر تعلیم کتاب و حکمت؛
- ضرورت فراگیری علم و بیان گستره آن در اسلام؛
- مقصود از «قول» در لزوم متابعت و عدم تقابل آن با فعل.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ(11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ (12) قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (13) قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16) وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ (18)﴾
وظیفه ما در برابر تعلیم کتاب و حکمت
وظیفه ما برابر تعلیم کتاب و حکمت این است که هم سعی کنیم اصول و فروع دین، اخلاق و حقوق الهی را فرا بگیریم، یک؛ سعی کنیم با اخلاص باشد، این دو؛ امید آن «قذف» خاص که «نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ»[1] است را هم داشته باشیم، سه؛ اما انتظار اینکه از درس و بحث فاصله بگیریم و به امید آن فیض غیبی بنشینیم، این دستور ما نیست؛ آنچه دستور ماست آن است که فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ». [2]ممکن است بعضی از اوحدی مردم، نظیر آن بزرگوار که حافظ قرآن شد، این فیض الهی نصیبش شود؛ اما در بین چند میلیون نفر گاهی چنین آدمی پیدا میشود، ما به انتظار اینکه مثل او شویم دست از درس و بحث بکشیم، روا نیست.
ضرورت فراگیری علم و بیان گستره آن در اسلام
مطلب بعدی آن است که فراگیری علوم الهی آن قدر لازم است که در شریعت نگفتند «طلب العلم فریضٌ»، بلکه فرمودند «فَرِیضَةٌ» که این «تاء»، تای مبالغه است، وگرنه مبتدا مذکر است و خبر که مؤنث نیست؛ از بس فراگیری علم واجب است که تعبیر دین این است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»، نه «فریضٌ»؛ بعد هم به ما فرمودند که چه علمی را یاد بگیرید. آنکه مرحوم کلینی نقل کرد هم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید،[3] هم از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه)[4] رسید، این است که فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ» که علوم دیگر هم زیر مجموعه این سه اصل است؛ به اصول دین، به اخلاق، به حقوق و سایر چیزهایی که برای رفع نیاز است، اینها را فرمود باید یاد بگیرید.
لزوم متابعت از «أحسن الاقوال» و صاحبان آن
مطلب بعدی آن است که درست است که «أحسن الاقوال» قول ائمه(علیهم السلام) است؛ برابر اینکه خدای سبحان در سه طایفه از آیات، این مراحل را بازگو کرد و فرمود شما «أحسن الاقوال» را گوش دهید، بعد فرمود: «أحسن الاقوال» قولی است که مردم را به توحید دعوت کند، بعد فرمود کسی که مردم را به توحید دعوت میکند، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او هستند؛ یعنی بعد از اینکه فرمود: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ [5]که «أحسن الاقوال» دعوت «الی الله» است، بعد هم صغرای مسئله را مشخص کرد و فرمود که بگو: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛ [6]این سه طایفه آیه، طایفه اُولی ما را به «أحسن الاقوال» دعوت میکند، طایفه ثانیه «أحسن الاقوال» را تفسیر میکند و طایفه ثالثه هم صاحبان «أحسن الاقوال» را مشخص میکند.
مقصود از «قول» در لزوم متابعت و عدم تقابل آن با فعل
مطلب بعدی آن است که «قول» در مقابل فعل نیست. ما در تعبیرات که میگوییم «قول» فلان شخص چیست؛ یعنی روش، منش و سیره او چگونه است؟ اینجا که فرمود: ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ یعنی صِرف قولِ «حَسَن» یا قول «أحسن» بودن برای پیروی کردن از آن کافی نیست؛ قول در مقابل فعل نیست. اینکه در سوره «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾،[7]«قول» در مقابل فعل نیست، هر قولی که اینها دارند فرشتهها مینویسند، اما فعل چطور؟ این «قول» چون شاخص سیره انسان است، میگوییم حرف این آقا چیست؟ یعنی روش این آقا، خط فکری این آقا، منش این آقا، سیره این آقا و سنّت این آقا چیست؟ اینکه در سوره «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾؛ یعنی «ما یفعل من فعل و ما یکتب من کتابةٍ و لا یعمل من عملٍ الا لدیه رقیب عتید»، اینجا هم فرمود: ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾؛ یعنی خط فکری، روش و منش اینها را میبینند، به دلیل اینکه طایفه ثانیه که مفسّر آن است، فرمود: ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛ دعوت به توحید کند، خودش موحّد باشد و حرف او یعنی منطق، رفتار و گفتار او موحّدانه باشد، پس «قول» تنها حرف نیست؛ اگر کسی بخواهد پیرو دیگری باشد، صِرف اینکه حرف او حرفِ خوبی است کافی نیست، باید آدم خوبی باشد و آدمیت او هم در قول و فعل و نیّت و مانند آن است؛ لذا آن طایفه ثانیه برای این مفسّر خوبی است.
تفسیر نبودن بعضی از برداشت ها در کتب تفسیری
اما آنچه در تفسیر ملا عبدالرزاق کاشانی و مانند آن،[8] در تأویلات ایشان و در مقدمه این کتاب آمده است که اگر کسی ـ معاذ الله ـ خیال کند این کتاب ما تفسیر است، او مشمول «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ» [9]است. ما نخواستیم قرآن را تفسیر کنیم، اینها تأویلات و برداشتهای ماست، وگرنه معنای آیات قرآن این نیست؛ مثلاً ایشان دارند که در مورد ﴿اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾، [10]یک تفسیر أنفسی در سراسر این کتاب هست؛ خلاصه دو مطلب مهم در تفسیر ایشان است: یکی اینکه ایشان تعبیرات فراوانی دارند که اینها تأویل است و نه تفسیر. دوم اینکه خود ایشان در مقدمه تفسیر میگویند که کسی خیال نکند ما خواستیم تفسیر بنویسیم یا کتابِ ما کتاب تفسیری است؛ اگر اینها را ما تفسیر بدانیم، مشمول «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ» میشویم که این را «بالصّراحه» در مقدمه ذکر میکنند و میگویند اینکه ما میگوییم: ﴿اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾؛ یعنی قوه عاقله به نفس میگوید تو فرعونی و من برای هدایت تو آمدهام، تا تو دیگر «أماره بالسّوء» نباشی ـ فرعون درونی را مخاطب قرار میدهد ـ فرمود این معنای آیه نیست، این تأویلی است که ما داریم ذکر میکنیم که عقل انسان به منزله «موسای کلیم» وجود اوست، نفس امّاره او به منزله فرعون است، عقل او برای رام کردن نفس او باید تلاش و کوشش کند و همین جهاد است و مانند آن. همچنین ایشان ﴿وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ﴾ [11]را میگوید این سگی که در این رمهسراها هست، این آماده حمله است و نمیخوابد؛ پاهای خود را جمع میکند و دو دستش را جلو میآورد و سینه خود را روی دو دست قرار میدهد و پیرامون را نگاه میکند که این حالت را میگویند «کالباسط»، ﴿باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ﴾؛ یعنی در جلوی این چادر دامدارها، دستش را پهن کرده، سینه خود را روی دست گذاشته و آماده حمله است؛ این معنای آیه است، ایشان میگوید نفس امّاره هم همینطور است، آماده حمله است؛ اگر کسی یک مختصر حرفی به انسان زد، فوراً انسان چند برابر آن دارد جواب میدهد که میگوید اگر یکی گفتی، ده مورد میشنوی! این جمله یکی گفتی ده مورد میشنوی، برای این است که این نفس آماده حمله است. اینکه معنای آیه نیست! ایشان هم میگوید معنای آیه این نیست و ما نمیگوییم این تفسیر آیه است، میگوییم در درون ما هم چنین «کلب»ی هست. بنابراین آنچه آن آقایان در کتابهایشان نوشتند، خودشان میگویند که از سنخ تفسیر نیست. این جواب بعضی از سؤالهایی است که پرسیده شده بود.
معامله با خدا شرط سودآوری تجارت انسان در دنیا
اما تجارت «رابحه» را قرآن کریم مشخص کرد و فرمود یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾،[12]یک عدّه ﴿ما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[13]و این بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) که فرمود: «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»[14]ناظر به همین است؛ فرمود انسان بالأخره دارد تجارت میکند، دارد خرید و فروش میکند. در بحثهای قبلی هم داشتیم یا خسارت میبیند که «عِوَض و مُعوّض» هر دو را به رقیب میدهد یا سود میبرد و «عِوَض و مُعوّض» هر دو را دریافت میکند؛ اگر با «الله» معامله کرد «عِوَض و مُعوّض» هر دو را میگیرد، چون ذات اقدس الهی که جان و مال ما را نمیخواهد؛ اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾[15]هست، این جان را کامل میکند و با بهشت به ما میدهد، «عِوَض و مُعوّض» هر دو را به ما میدهد؛ ولی اگر کسی با ابلیس معامله کرد، او «عِوَض و مُعوّض» هر دو را میگیرد و انسان را برده و مرکب خود قرار میدهد که برابر سوره «اسراء» دهانه میزند، دهان، دهانه، «حنک» و «تحت حنک» همه را میگیرد، چون گفت ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾. [16]این «أحتَنِکُ» که متکلم وحده باب افتعال است؛ یعنی آنطور که یک سوارکار دهانه اسب و افسار اسب را میگیرد، من «حنک» و «تحت حنک» اینها را میگیرم، من سواری میخواهم! اگر کسی با ابلیس معامله کرد اینطور نیست که نفس را به خود او دهد، ابلیس انسان را در بر میگیرد و بار را هم روی او میکشاند که «عِوَض و مُعوّض» هر دو را او گرفته است؛ این اخلاص در عمل برابر آن است.
عدم تنافی شمول فضل الهی و فراگیری علم
البته لطف و فضل الهی شامل انسان میشود و حرفی در آن نیست و قرآن کریم هم ما را به افزایش گوهر ذات خودمان دعوت کرد، هم ما را به ذات خودش فراخواند، البته آن مقداری که ما میفهمیم و نه آن معنایی که مستحیل است. گاهی میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾؛[17]به یاد نعمتهای من باشید و بدانید نعمتها از کیست؛ نعمت را به جا مصرف کنید تا من نعمت شما را افزوده کنم و گاهی هم میفرماید به یاد من باشید تا من خود شما را افزوده کنم؛ یعنی گوهر ذات شما بالا بیاید.
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾،[18]نفرمود «لأزیدنّ نعمتکم»؛ گوهر ذات شما را من بالا میآورم که آن وقت شخص اگر جاهل است، میشود عالِم و اگر عالِم است، میشود اعلم؛ اگر علم حصولی دارد، علم شهودی نصیب او میشود و اگر علم شهودی دارد، مشهودات او بیشتر میشود، فرمود: ﴿لأَزیدَنَّکُمْ﴾، نه «لأزیدن نعمتکم». یک وقت میفرماید آنچه را که شما انجام دادید خدای سبحان «لَیُخلِفَنَّ» یا «ما أنفَقتُم فی سبیل الله» خدای سبحان «یُنفِقُ»؛ حالا یا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ [19]یا بالاتر از او ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ [20]یا ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ﴾ که میشود هفتصد برابر و بعد ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ هزار و چهارصد برابر یا به قدری که به حساب نمیآید ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾. [21]این سه مرحله برای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾ هست، هر سنبلهای ﴿مِائَةُ حَبَّةٍ﴾ است که میشود هفتصد تا، ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ که میشود هزار و چهارصد تا و ذیل آیه هم دارد که ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾، دیگر هزار و چهارصد تا نیست و به حساب درنمیآید و این همان است که فرمود: ﴿یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾؛ اما هیچکدام از اینها ناظر به این نیست که گوهر ذات شما را بالا میبرد؛ اما آن آیهای در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است، فرمود که ما گوهر ذات شما را بالا میبریم؛ این گوهر ذات وقتی بالا آمد، اگر علم آن حصولی بود میشود حضوری و اگر حضوری بود، مشهودات آن بیشتر میشود؛ حالا یا مانند «حَارِثَةَ بْنَ مَالِک» [22]میشود یا مانند دیگران، این راه باز است و راهی نیست که بسته باشد؛ اما ما به انتظار آن راه بنشینیم، وظیفه ما نیست! برای اینکه بسیار نادر است و کم اتفاق میافتد که انسان به آن راه «قریب الوصول» دسترسی پیدا کند.
تجارت با خدا تنها راه افزایش گوهر ذات انسان
پس ما هستیم و همین تجارت «رابحه» که فرمود یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ که ما امیدواریم اینچنین باشیم. فرمود: ﴿وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها﴾؛ کسی که غیر خدا را نمیپرستد، ﴿وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ﴾، مستحضرید که این «لا اله الا الله» بالأخره دو حرف دارد که یکی نفی ماسوای خداست و دیگری اثبات «الله»، گرچه تعبیر دقیق این است که این دو قضیه نیست، چون «إلّا» به معنای غیر است، نه استثنا و معنای غیر بودن یعنی صفت است و معنای «لا اله الا الله» این نیست که قلب ما از توحید و شرک خالی است و با «لا اله» میخواهیم شرک را نفی کنیم و با «الا الله» میخواهیم توحید را اثبات کنیم، اینچنین نیست که دو جمله باشد، بلکه «إلّا» به معنای غیر است. معنای «لا اله الا الله» این است که غیر از «اللّهی» که دلمایه ماست، دلپذیر ماست و ما آن را داریم و باور میکنیم، دیگران هیچ! «لا اله» غیر از همینی که داریم، پس اینچنین نیست که قلب ما خالی از توحید و الحاد باشد و با این «لا اله الا الله» بخواهیم الحاد را نفی کنیم و توحید را اثبات کنیم، اینطور نیست. اگر «إلّا» به معنای غیر است «کما هو الحق»، معنای آن این است که غیر از «اللّهی» که دلمایه ماست، جان مایه ماست، پذیرفتیم و در درون ما هست که با فطرت توحیدی خلق شدیم، دیگران نه. این دو جمله که فرمود: ﴿اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ﴾، ﴿وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ﴾ همان را میخواهند بگویند، نه اینکه «أثبتُ الله»؛ اینها رجوع میکنند به آن فطرتی که دارند، ذات اقدس الهی انسان را با آن سرمایه خلق کرده است: ﴿أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ﴾، کسانی که ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، چون خیلی از شبهات و سؤالات است که باعث پیشرفت علم است.
پرسش:... مضمونش این است که شما وقتی از مادر متولد شدید، چیزی نمی فهمیدید؟
پاسخ: آنها را ممکن است عوض کنند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِهِ»، تبلیغات سوء ممکن است که مسیر اینها را عوض کند؛ ولی ما افراد را با سرمایه توحید خلق کردیم؛ ولی اینچنین نیست که آن سرمایه توحیدی را که ذات اقدس الهی در درون افراد قرار داد، آن را بتوانند بردارند، روپوش میگذارند؛ اما اصل فطرت سر جایش محفوظ است.
پرسش: منظورم بچه ای که تازه متولد شده است که او چیزی نمیفهمد؟
پاسخ: او علوم حوزوی و دانشگاهی را نمیفهمد؛ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» به عنوان نکره در سیاق نفی چنین فرمود که ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾، [23]این «شیئاً» که نکره در سیاق نفی است، ناظر به علوم حوزوی و دانشگاهی است. او بدیهیترین بدیهیات را نمیفهمد؛ مثلاً نمیفهمد که آتش میسوزاند، بله این را نمیفهمد؛ اما آن روایتی که قبلاً از توحید[24] مرحوم صدوق نقل کردیم که سیدنا الاستاد میفرماید[25] این جزء غرر روایات ماست، در آن روایت دارد که بچه که گریه میکند تا یک سال او را نزنید، برای اینکه تمام گریه یک ساله او حق است. در سال، فصل اول یک حکم دارد، فصل دوم یک حکم دارد، فصل سوم یک حکم دارد و فصل چهارم هم یک حکم دارد؛ در فصل اول گریه او شهادت به وحدانیت حق است. در فصل دوم؛ یعنی سه ماهه دوم، گریه او شهادت به رسالت و نبوت انبیاست. در فصل سوم؛ یعنی سه ماهه سوم، ناظر به شهادت اهل بیت و مانند آن است. در فصل چهارم؛ یعنی سه ماهه چهارم، دعا برای پدر و مادر است. فرمود در طی این یک سال او را نزنید، برای اینکه او یا دارد شهادت به وحدانیت میدهد، شهادت به رسالت میدهد، شهادت به امامت میدهد و یا دعا در حق پدر و مادر میکند.
این روایت تأیید میکند که «مَا مِنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ» و مهم آن است که این توحید گرفته نمیشود، این فطرت انسانی از بین نمیرود؛ حتی آن جایی که قرآن فرمود: ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ [26]که در آن حالت هم این فطرت توحیدی هست، البته حیوان میشود و این مجاز نیست؛ عدّهای به صورت حیوان درمیآیند و حقیقتاً هم حیوان میشوند؛ اما اگر به تمام گوهر ذات کسی حیوان شود، او در قیامت چه عذابی دارد؟ مگر «خنزیر» احساس رنج میکند؟ همان لذتی که آهو و تیهو از زندگی میبرند، خوک و «خنزیر» هم از زندگی همان لذت را میبرند، همان «توالد» هست، همان «تناسل» هست، همان «اکل» و «شرب» هست، همان خواب هست. اگر کسی به صورت «خنزیر» درآمد چه عذابی دارد؟! برای اینکه در درونِ درون او انسانیت هست و او میفهمد که «خنزیر» شده است، این دردآور است! وگرنه اگر کسی به صورت حیوان دربیاید چه عذابی حیوان دارد و چه رنجی میبرد؟ «خنزیر»، «خنزیر» است و همان لذّتی که طاووس میبرد، این هم میبرد؛ اگر نکاح دارد اگر «اکل» و «شرب» دارد، اگر خواب دارد، همینطور است و اما انسانی که به صورت حیوان درآمده است «انسانٌ حیوانٌ»؛ لذا گفته شد که انسان را گرچه دیگران «نوع الانواع» میدانند؛ ولی «عند التّحقیق» انسان، نوع متوسط است و در تحت او انواع فراوان است. انسان جنس «سافل» است، نه «نوع الانواع»؛ تحت انسان انواع فراوان است و انسان نوع اخیر نیست؛ انسان نوع متوسط است، جنس «سافل» است و تحت انسان انواع فراوان است که یا حیوان است یا شیطان است یا فرشته است یا افراد عادی دیگر است. اگر راه مکر و حیله را برد که میشود شیطان، اگر راه شهوت را رفت که میشود «خنزیر»، اگر راه درّندگی را پیدا کرد که میشود گرگ و گراز و اگر راه فرشته بودن را پیدا کرد که جزء «ملائکة الانس» میشود، همانطور که عدّهای جزء «ملائکة الجن» هستند. این بیان نورانی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که عدّهای به محضر شریف حضرت عرض کردند که محفل شما خیلی فضا روحانی و با حلاوت و شیرین است، فرمود آنطوری که در محفل ما نشسته هستید، اگر همانطور در خانههای خود زندگی کنید: «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَةُ»؛[27]ملائکه با شما مصافحه میکنند و شما جزء «ملائکةالانس» میشوید؛ اگر جزء «شیاطینالانس» داریم، جزء «ملائکةالانس» هم داریم. فرمود اگر آنطوری که اینجا هستید و همین وضعی که در اینجا دارید، در بیرون و منزل هم داشته باشید: «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَةُ» که این سرمایه از انسان گرفته نمیشود، چون از انسان گرفته نمیشود، قیامت که یک عدّه به صورت حیوان درآمدند، او «انسانٌ حیوانٌ». شما فصول را که بشمارید، اجناس را که بشمارید و انواع را که بشمارید ـ در منطق ملاحظه کردید که سلسله انواع، سلسله اجناس و سلسله فصول داریم ـ منطق عادی، انسان را نوع اخیر میداند؛ ولی تحقیقات بعدی ثابت کرده است که انسان نوع متوسط است و تحت انسان انواع دیگر است که میشود «انسانٌ ملکٌ»، «انسانٌ شیطانٌ»، «انسانٌ قِرَدٌ»، «انسانٌ خِنزیرٌ»، «انسانٌ کذا و کذا»، که انسان نوع متوسط است و تحت آن انواع فراوانی است. تمام خطر در این است که انسانیت هست؛ لذا رسواست وگرنه اگر انسان نوع اخیر بود و کسانی که تبدیل شدند به حیوان؛ یعنی انسانیت رخت بربست «بالکلّ» و حیوانیت آمد، این شخص «خنزیر» شد، «خنزیر» چه عذابی دارد؟ چه رنجی دارد؟ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» ما اظهار تأسف میکنیم از رحلت عالم ربانی ما، فقیه وارسته، مجاهد نستوه، حضرت آیت الله مهدوی کنی(رضوان الله تعالی علیه) که عمری را در إعلای کلمه حق و اعتلای نظام اسلامی تلاش و کوشش کردند و اکنون رحلت کردند. حشر ایشان را با انبیای الهی مسئلت میکنیم! به مراجع و رهبر محترم و جامعه روحانیت تسلیت عرض میکنیم. به ملت بزرگوار ایران اسلامی تسلیت عرض میکنیم. به برادر مکرم ایشان و بیت شریف ایشان تسلیت عرض میکنیم و علوّ درجات ایشان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم و صبر جمیل و اجر جزیل خاندانشان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم!
[1]مصباح الشریعة، المنسوب للإمام الصادق ع، ص16.
[2]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص30، ط اسلامی.
[3]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص32، ط اسلامی.
[4]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص324.
[5]فصلت/سوره41، آیه33.
[6]یوسف/سوره12، آیه108.
[7]ق/سوره50، آیه18.
[8]البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص39.
[9]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج27، ص60، کتاب القضاء، باب6، ح45، ط آل البیت.
[10]طه/سوره20، آیه24.
[11]کهف/سوره18، آیه18.
[12]فاطر/سوره35، آیه29.
[13]بقره/سوره2، آیه16.
[14]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص483.
[15]توبه/سوره9، آیه111.
[16]اسراء/سوره17، آیه62.
[17]بقره/سوره2، آیه40.
[18]ابراهیم/سوره14، آیه7.
[19]نمل/سوره27، آیه89.
[20]انعام/سوره6، آیه160.
[21]بقره/سوره2، آیه261.
[22]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص54، ط اسلامی.
[23]نحل/سوره16، آیه78.
[24]التوحید، الشیخ الصدوق، ص331.
[25]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه طباطبائی، ج16، ص188.
[26]اعراف/سوره7، آیه179.
[27]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص424، ط اسلامی. .
- وظیفه ما در برابر تعلیم کتاب و حکمت؛
- ضرورت فراگیری علم و بیان گستره آن در اسلام؛
- مقصود از «قول» در لزوم متابعت و عدم تقابل آن با فعل.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ(11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ (12) قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (13) قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16) وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ (18)﴾
وظیفه ما در برابر تعلیم کتاب و حکمت
وظیفه ما برابر تعلیم کتاب و حکمت این است که هم سعی کنیم اصول و فروع دین، اخلاق و حقوق الهی را فرا بگیریم، یک؛ سعی کنیم با اخلاص باشد، این دو؛ امید آن «قذف» خاص که «نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ»[1] است را هم داشته باشیم، سه؛ اما انتظار اینکه از درس و بحث فاصله بگیریم و به امید آن فیض غیبی بنشینیم، این دستور ما نیست؛ آنچه دستور ماست آن است که فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ». [2]ممکن است بعضی از اوحدی مردم، نظیر آن بزرگوار که حافظ قرآن شد، این فیض الهی نصیبش شود؛ اما در بین چند میلیون نفر گاهی چنین آدمی پیدا میشود، ما به انتظار اینکه مثل او شویم دست از درس و بحث بکشیم، روا نیست.
ضرورت فراگیری علم و بیان گستره آن در اسلام
مطلب بعدی آن است که فراگیری علوم الهی آن قدر لازم است که در شریعت نگفتند «طلب العلم فریضٌ»، بلکه فرمودند «فَرِیضَةٌ» که این «تاء»، تای مبالغه است، وگرنه مبتدا مذکر است و خبر که مؤنث نیست؛ از بس فراگیری علم واجب است که تعبیر دین این است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»، نه «فریضٌ»؛ بعد هم به ما فرمودند که چه علمی را یاد بگیرید. آنکه مرحوم کلینی نقل کرد هم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید،[3] هم از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه)[4] رسید، این است که فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ» که علوم دیگر هم زیر مجموعه این سه اصل است؛ به اصول دین، به اخلاق، به حقوق و سایر چیزهایی که برای رفع نیاز است، اینها را فرمود باید یاد بگیرید.
لزوم متابعت از «أحسن الاقوال» و صاحبان آن
مطلب بعدی آن است که درست است که «أحسن الاقوال» قول ائمه(علیهم السلام) است؛ برابر اینکه خدای سبحان در سه طایفه از آیات، این مراحل را بازگو کرد و فرمود شما «أحسن الاقوال» را گوش دهید، بعد فرمود: «أحسن الاقوال» قولی است که مردم را به توحید دعوت کند، بعد فرمود کسی که مردم را به توحید دعوت میکند، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او هستند؛ یعنی بعد از اینکه فرمود: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ [5]که «أحسن الاقوال» دعوت «الی الله» است، بعد هم صغرای مسئله را مشخص کرد و فرمود که بگو: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛ [6]این سه طایفه آیه، طایفه اُولی ما را به «أحسن الاقوال» دعوت میکند، طایفه ثانیه «أحسن الاقوال» را تفسیر میکند و طایفه ثالثه هم صاحبان «أحسن الاقوال» را مشخص میکند.
مقصود از «قول» در لزوم متابعت و عدم تقابل آن با فعل
مطلب بعدی آن است که «قول» در مقابل فعل نیست. ما در تعبیرات که میگوییم «قول» فلان شخص چیست؛ یعنی روش، منش و سیره او چگونه است؟ اینجا که فرمود: ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ یعنی صِرف قولِ «حَسَن» یا قول «أحسن» بودن برای پیروی کردن از آن کافی نیست؛ قول در مقابل فعل نیست. اینکه در سوره «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾،[7]«قول» در مقابل فعل نیست، هر قولی که اینها دارند فرشتهها مینویسند، اما فعل چطور؟ این «قول» چون شاخص سیره انسان است، میگوییم حرف این آقا چیست؟ یعنی روش این آقا، خط فکری این آقا، منش این آقا، سیره این آقا و سنّت این آقا چیست؟ اینکه در سوره «ق» فرمود: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾؛ یعنی «ما یفعل من فعل و ما یکتب من کتابةٍ و لا یعمل من عملٍ الا لدیه رقیب عتید»، اینجا هم فرمود: ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾؛ یعنی خط فکری، روش و منش اینها را میبینند، به دلیل اینکه طایفه ثانیه که مفسّر آن است، فرمود: ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛ دعوت به توحید کند، خودش موحّد باشد و حرف او یعنی منطق، رفتار و گفتار او موحّدانه باشد، پس «قول» تنها حرف نیست؛ اگر کسی بخواهد پیرو دیگری باشد، صِرف اینکه حرف او حرفِ خوبی است کافی نیست، باید آدم خوبی باشد و آدمیت او هم در قول و فعل و نیّت و مانند آن است؛ لذا آن طایفه ثانیه برای این مفسّر خوبی است.
تفسیر نبودن بعضی از برداشت ها در کتب تفسیری
اما آنچه در تفسیر ملا عبدالرزاق کاشانی و مانند آن،[8] در تأویلات ایشان و در مقدمه این کتاب آمده است که اگر کسی ـ معاذ الله ـ خیال کند این کتاب ما تفسیر است، او مشمول «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ» [9]است. ما نخواستیم قرآن را تفسیر کنیم، اینها تأویلات و برداشتهای ماست، وگرنه معنای آیات قرآن این نیست؛ مثلاً ایشان دارند که در مورد ﴿اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾، [10]یک تفسیر أنفسی در سراسر این کتاب هست؛ خلاصه دو مطلب مهم در تفسیر ایشان است: یکی اینکه ایشان تعبیرات فراوانی دارند که اینها تأویل است و نه تفسیر. دوم اینکه خود ایشان در مقدمه تفسیر میگویند که کسی خیال نکند ما خواستیم تفسیر بنویسیم یا کتابِ ما کتاب تفسیری است؛ اگر اینها را ما تفسیر بدانیم، مشمول «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ» میشویم که این را «بالصّراحه» در مقدمه ذکر میکنند و میگویند اینکه ما میگوییم: ﴿اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾؛ یعنی قوه عاقله به نفس میگوید تو فرعونی و من برای هدایت تو آمدهام، تا تو دیگر «أماره بالسّوء» نباشی ـ فرعون درونی را مخاطب قرار میدهد ـ فرمود این معنای آیه نیست، این تأویلی است که ما داریم ذکر میکنیم که عقل انسان به منزله «موسای کلیم» وجود اوست، نفس امّاره او به منزله فرعون است، عقل او برای رام کردن نفس او باید تلاش و کوشش کند و همین جهاد است و مانند آن. همچنین ایشان ﴿وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ﴾ [11]را میگوید این سگی که در این رمهسراها هست، این آماده حمله است و نمیخوابد؛ پاهای خود را جمع میکند و دو دستش را جلو میآورد و سینه خود را روی دو دست قرار میدهد و پیرامون را نگاه میکند که این حالت را میگویند «کالباسط»، ﴿باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ﴾؛ یعنی در جلوی این چادر دامدارها، دستش را پهن کرده، سینه خود را روی دست گذاشته و آماده حمله است؛ این معنای آیه است، ایشان میگوید نفس امّاره هم همینطور است، آماده حمله است؛ اگر کسی یک مختصر حرفی به انسان زد، فوراً انسان چند برابر آن دارد جواب میدهد که میگوید اگر یکی گفتی، ده مورد میشنوی! این جمله یکی گفتی ده مورد میشنوی، برای این است که این نفس آماده حمله است. اینکه معنای آیه نیست! ایشان هم میگوید معنای آیه این نیست و ما نمیگوییم این تفسیر آیه است، میگوییم در درون ما هم چنین «کلب»ی هست. بنابراین آنچه آن آقایان در کتابهایشان نوشتند، خودشان میگویند که از سنخ تفسیر نیست. این جواب بعضی از سؤالهایی است که پرسیده شده بود.
معامله با خدا شرط سودآوری تجارت انسان در دنیا
اما تجارت «رابحه» را قرآن کریم مشخص کرد و فرمود یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾،[12]یک عدّه ﴿ما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[13]و این بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) که فرمود: «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»[14]ناظر به همین است؛ فرمود انسان بالأخره دارد تجارت میکند، دارد خرید و فروش میکند. در بحثهای قبلی هم داشتیم یا خسارت میبیند که «عِوَض و مُعوّض» هر دو را به رقیب میدهد یا سود میبرد و «عِوَض و مُعوّض» هر دو را دریافت میکند؛ اگر با «الله» معامله کرد «عِوَض و مُعوّض» هر دو را میگیرد، چون ذات اقدس الهی که جان و مال ما را نمیخواهد؛ اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾[15]هست، این جان را کامل میکند و با بهشت به ما میدهد، «عِوَض و مُعوّض» هر دو را به ما میدهد؛ ولی اگر کسی با ابلیس معامله کرد، او «عِوَض و مُعوّض» هر دو را میگیرد و انسان را برده و مرکب خود قرار میدهد که برابر سوره «اسراء» دهانه میزند، دهان، دهانه، «حنک» و «تحت حنک» همه را میگیرد، چون گفت ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾. [16]این «أحتَنِکُ» که متکلم وحده باب افتعال است؛ یعنی آنطور که یک سوارکار دهانه اسب و افسار اسب را میگیرد، من «حنک» و «تحت حنک» اینها را میگیرم، من سواری میخواهم! اگر کسی با ابلیس معامله کرد اینطور نیست که نفس را به خود او دهد، ابلیس انسان را در بر میگیرد و بار را هم روی او میکشاند که «عِوَض و مُعوّض» هر دو را او گرفته است؛ این اخلاص در عمل برابر آن است.
عدم تنافی شمول فضل الهی و فراگیری علم
البته لطف و فضل الهی شامل انسان میشود و حرفی در آن نیست و قرآن کریم هم ما را به افزایش گوهر ذات خودمان دعوت کرد، هم ما را به ذات خودش فراخواند، البته آن مقداری که ما میفهمیم و نه آن معنایی که مستحیل است. گاهی میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾؛[17]به یاد نعمتهای من باشید و بدانید نعمتها از کیست؛ نعمت را به جا مصرف کنید تا من نعمت شما را افزوده کنم و گاهی هم میفرماید به یاد من باشید تا من خود شما را افزوده کنم؛ یعنی گوهر ذات شما بالا بیاید.
اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» فرمود: ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾،[18]نفرمود «لأزیدنّ نعمتکم»؛ گوهر ذات شما را من بالا میآورم که آن وقت شخص اگر جاهل است، میشود عالِم و اگر عالِم است، میشود اعلم؛ اگر علم حصولی دارد، علم شهودی نصیب او میشود و اگر علم شهودی دارد، مشهودات او بیشتر میشود، فرمود: ﴿لأَزیدَنَّکُمْ﴾، نه «لأزیدن نعمتکم». یک وقت میفرماید آنچه را که شما انجام دادید خدای سبحان «لَیُخلِفَنَّ» یا «ما أنفَقتُم فی سبیل الله» خدای سبحان «یُنفِقُ»؛ حالا یا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ [19]یا بالاتر از او ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ [20]یا ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ﴾ که میشود هفتصد برابر و بعد ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ هزار و چهارصد برابر یا به قدری که به حساب نمیآید ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾. [21]این سه مرحله برای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾ هست، هر سنبلهای ﴿مِائَةُ حَبَّةٍ﴾ است که میشود هفتصد تا، ﴿وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ که میشود هزار و چهارصد تا و ذیل آیه هم دارد که ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾، دیگر هزار و چهارصد تا نیست و به حساب درنمیآید و این همان است که فرمود: ﴿یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾؛ اما هیچکدام از اینها ناظر به این نیست که گوهر ذات شما را بالا میبرد؛ اما آن آیهای در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است، فرمود که ما گوهر ذات شما را بالا میبریم؛ این گوهر ذات وقتی بالا آمد، اگر علم آن حصولی بود میشود حضوری و اگر حضوری بود، مشهودات آن بیشتر میشود؛ حالا یا مانند «حَارِثَةَ بْنَ مَالِک» [22]میشود یا مانند دیگران، این راه باز است و راهی نیست که بسته باشد؛ اما ما به انتظار آن راه بنشینیم، وظیفه ما نیست! برای اینکه بسیار نادر است و کم اتفاق میافتد که انسان به آن راه «قریب الوصول» دسترسی پیدا کند.
تجارت با خدا تنها راه افزایش گوهر ذات انسان
پس ما هستیم و همین تجارت «رابحه» که فرمود یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ که ما امیدواریم اینچنین باشیم. فرمود: ﴿وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها﴾؛ کسی که غیر خدا را نمیپرستد، ﴿وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ﴾، مستحضرید که این «لا اله الا الله» بالأخره دو حرف دارد که یکی نفی ماسوای خداست و دیگری اثبات «الله»، گرچه تعبیر دقیق این است که این دو قضیه نیست، چون «إلّا» به معنای غیر است، نه استثنا و معنای غیر بودن یعنی صفت است و معنای «لا اله الا الله» این نیست که قلب ما از توحید و شرک خالی است و با «لا اله» میخواهیم شرک را نفی کنیم و با «الا الله» میخواهیم توحید را اثبات کنیم، اینچنین نیست که دو جمله باشد، بلکه «إلّا» به معنای غیر است. معنای «لا اله الا الله» این است که غیر از «اللّهی» که دلمایه ماست، دلپذیر ماست و ما آن را داریم و باور میکنیم، دیگران هیچ! «لا اله» غیر از همینی که داریم، پس اینچنین نیست که قلب ما خالی از توحید و الحاد باشد و با این «لا اله الا الله» بخواهیم الحاد را نفی کنیم و توحید را اثبات کنیم، اینطور نیست. اگر «إلّا» به معنای غیر است «کما هو الحق»، معنای آن این است که غیر از «اللّهی» که دلمایه ماست، جان مایه ماست، پذیرفتیم و در درون ما هست که با فطرت توحیدی خلق شدیم، دیگران نه. این دو جمله که فرمود: ﴿اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ﴾، ﴿وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ﴾ همان را میخواهند بگویند، نه اینکه «أثبتُ الله»؛ اینها رجوع میکنند به آن فطرتی که دارند، ذات اقدس الهی انسان را با آن سرمایه خلق کرده است: ﴿أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ﴾، کسانی که ﴿یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، چون خیلی از شبهات و سؤالات است که باعث پیشرفت علم است.
پرسش:... مضمونش این است که شما وقتی از مادر متولد شدید، چیزی نمی فهمیدید؟
پاسخ: آنها را ممکن است عوض کنند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِهِ»، تبلیغات سوء ممکن است که مسیر اینها را عوض کند؛ ولی ما افراد را با سرمایه توحید خلق کردیم؛ ولی اینچنین نیست که آن سرمایه توحیدی را که ذات اقدس الهی در درون افراد قرار داد، آن را بتوانند بردارند، روپوش میگذارند؛ اما اصل فطرت سر جایش محفوظ است.
پرسش: منظورم بچه ای که تازه متولد شده است که او چیزی نمیفهمد؟
پاسخ: او علوم حوزوی و دانشگاهی را نمیفهمد؛ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» به عنوان نکره در سیاق نفی چنین فرمود که ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾، [23]این «شیئاً» که نکره در سیاق نفی است، ناظر به علوم حوزوی و دانشگاهی است. او بدیهیترین بدیهیات را نمیفهمد؛ مثلاً نمیفهمد که آتش میسوزاند، بله این را نمیفهمد؛ اما آن روایتی که قبلاً از توحید[24] مرحوم صدوق نقل کردیم که سیدنا الاستاد میفرماید[25] این جزء غرر روایات ماست، در آن روایت دارد که بچه که گریه میکند تا یک سال او را نزنید، برای اینکه تمام گریه یک ساله او حق است. در سال، فصل اول یک حکم دارد، فصل دوم یک حکم دارد، فصل سوم یک حکم دارد و فصل چهارم هم یک حکم دارد؛ در فصل اول گریه او شهادت به وحدانیت حق است. در فصل دوم؛ یعنی سه ماهه دوم، گریه او شهادت به رسالت و نبوت انبیاست. در فصل سوم؛ یعنی سه ماهه سوم، ناظر به شهادت اهل بیت و مانند آن است. در فصل چهارم؛ یعنی سه ماهه چهارم، دعا برای پدر و مادر است. فرمود در طی این یک سال او را نزنید، برای اینکه او یا دارد شهادت به وحدانیت میدهد، شهادت به رسالت میدهد، شهادت به امامت میدهد و یا دعا در حق پدر و مادر میکند.
این روایت تأیید میکند که «مَا مِنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ» و مهم آن است که این توحید گرفته نمیشود، این فطرت انسانی از بین نمیرود؛ حتی آن جایی که قرآن فرمود: ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ [26]که در آن حالت هم این فطرت توحیدی هست، البته حیوان میشود و این مجاز نیست؛ عدّهای به صورت حیوان درمیآیند و حقیقتاً هم حیوان میشوند؛ اما اگر به تمام گوهر ذات کسی حیوان شود، او در قیامت چه عذابی دارد؟ مگر «خنزیر» احساس رنج میکند؟ همان لذتی که آهو و تیهو از زندگی میبرند، خوک و «خنزیر» هم از زندگی همان لذت را میبرند، همان «توالد» هست، همان «تناسل» هست، همان «اکل» و «شرب» هست، همان خواب هست. اگر کسی به صورت «خنزیر» درآمد چه عذابی دارد؟! برای اینکه در درونِ درون او انسانیت هست و او میفهمد که «خنزیر» شده است، این دردآور است! وگرنه اگر کسی به صورت حیوان دربیاید چه عذابی حیوان دارد و چه رنجی میبرد؟ «خنزیر»، «خنزیر» است و همان لذّتی که طاووس میبرد، این هم میبرد؛ اگر نکاح دارد اگر «اکل» و «شرب» دارد، اگر خواب دارد، همینطور است و اما انسانی که به صورت حیوان درآمده است «انسانٌ حیوانٌ»؛ لذا گفته شد که انسان را گرچه دیگران «نوع الانواع» میدانند؛ ولی «عند التّحقیق» انسان، نوع متوسط است و در تحت او انواع فراوان است. انسان جنس «سافل» است، نه «نوع الانواع»؛ تحت انسان انواع فراوان است و انسان نوع اخیر نیست؛ انسان نوع متوسط است، جنس «سافل» است و تحت انسان انواع فراوان است که یا حیوان است یا شیطان است یا فرشته است یا افراد عادی دیگر است. اگر راه مکر و حیله را برد که میشود شیطان، اگر راه شهوت را رفت که میشود «خنزیر»، اگر راه درّندگی را پیدا کرد که میشود گرگ و گراز و اگر راه فرشته بودن را پیدا کرد که جزء «ملائکة الانس» میشود، همانطور که عدّهای جزء «ملائکة الجن» هستند. این بیان نورانی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که عدّهای به محضر شریف حضرت عرض کردند که محفل شما خیلی فضا روحانی و با حلاوت و شیرین است، فرمود آنطوری که در محفل ما نشسته هستید، اگر همانطور در خانههای خود زندگی کنید: «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَةُ»؛[27]ملائکه با شما مصافحه میکنند و شما جزء «ملائکةالانس» میشوید؛ اگر جزء «شیاطینالانس» داریم، جزء «ملائکةالانس» هم داریم. فرمود اگر آنطوری که اینجا هستید و همین وضعی که در اینجا دارید، در بیرون و منزل هم داشته باشید: «لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَةُ» که این سرمایه از انسان گرفته نمیشود، چون از انسان گرفته نمیشود، قیامت که یک عدّه به صورت حیوان درآمدند، او «انسانٌ حیوانٌ». شما فصول را که بشمارید، اجناس را که بشمارید و انواع را که بشمارید ـ در منطق ملاحظه کردید که سلسله انواع، سلسله اجناس و سلسله فصول داریم ـ منطق عادی، انسان را نوع اخیر میداند؛ ولی تحقیقات بعدی ثابت کرده است که انسان نوع متوسط است و تحت انسان انواع دیگر است که میشود «انسانٌ ملکٌ»، «انسانٌ شیطانٌ»، «انسانٌ قِرَدٌ»، «انسانٌ خِنزیرٌ»، «انسانٌ کذا و کذا»، که انسان نوع متوسط است و تحت آن انواع فراوانی است. تمام خطر در این است که انسانیت هست؛ لذا رسواست وگرنه اگر انسان نوع اخیر بود و کسانی که تبدیل شدند به حیوان؛ یعنی انسانیت رخت بربست «بالکلّ» و حیوانیت آمد، این شخص «خنزیر» شد، «خنزیر» چه عذابی دارد؟ چه رنجی دارد؟ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» ما اظهار تأسف میکنیم از رحلت عالم ربانی ما، فقیه وارسته، مجاهد نستوه، حضرت آیت الله مهدوی کنی(رضوان الله تعالی علیه) که عمری را در إعلای کلمه حق و اعتلای نظام اسلامی تلاش و کوشش کردند و اکنون رحلت کردند. حشر ایشان را با انبیای الهی مسئلت میکنیم! به مراجع و رهبر محترم و جامعه روحانیت تسلیت عرض میکنیم. به ملت بزرگوار ایران اسلامی تسلیت عرض میکنیم. به برادر مکرم ایشان و بیت شریف ایشان تسلیت عرض میکنیم و علوّ درجات ایشان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم و صبر جمیل و اجر جزیل خاندانشان را از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم!
[1]مصباح الشریعة، المنسوب للإمام الصادق ع، ص16.
[2]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص30، ط اسلامی.
[3]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص32، ط اسلامی.
[4]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص324.
[5]فصلت/سوره41، آیه33.
[6]یوسف/سوره12، آیه108.
[7]ق/سوره50، آیه18.
[8]البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص39.
[9]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج27، ص60، کتاب القضاء، باب6، ح45، ط آل البیت.
[10]طه/سوره20، آیه24.
[11]کهف/سوره18، آیه18.
[12]فاطر/سوره35، آیه29.
[13]بقره/سوره2، آیه16.
[14]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص483.
[15]توبه/سوره9، آیه111.
[16]اسراء/سوره17، آیه62.
[17]بقره/سوره2، آیه40.
[18]ابراهیم/سوره14، آیه7.
[19]نمل/سوره27، آیه89.
[20]انعام/سوره6، آیه160.
[21]بقره/سوره2، آیه261.
[22]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص54، ط اسلامی.
[23]نحل/سوره16، آیه78.
[24]التوحید، الشیخ الصدوق، ص331.
[25]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه طباطبائی، ج16، ص188.
[26]اعراف/سوره7، آیه179.
[27]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص424، ط اسلامی. .
تاکنون نظری ثبت نشده است