display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 22 سوره زمر

تفسیر آیات 19 تا 22 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 93 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 22 سوره زمر"
- مقصود از «عقل» در تشخیص «قول أحسن»؛
- عدم تنافی تهدید انسان به دوزخ با سوء اختیار و مسئله شفاعت؛
- بشارت برخورداری متّقین از غرفه‌های بهشتی.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النّارِ(19) لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ وَعْدَ اللّهِ لا یُخْلِفُ اللّهُ الْمیعادَ(20) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی اْلأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری ِلأُولِی اْلأَلْبابِ(21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ(22)﴾

مقصود از «عقل» در تشخیص «قول أحسن»
در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که در مکه نازل شد گاهی اصول دین و گاهی خطوط کلّی فقه و اخلاق را بیان می‌کند. جریان عقلی که مطرح شد. منظور عقل انسانی است که یک امر جزئی است نه آن عقل کلّی به معنای سعه، نه کلّی مفهومی، نه آن عقل کلی سعه ای که صادر اوّل و ظاهر اوّل است که در چند روایت تعبیر شده است. گاهی ائمه می‌فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نورُ جَدِّی»، گاهی می‌فرمودند: «نُورُ نَبِیِّنَا»، [1]گاهی می‌فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ العَقلَ»؛ آنکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل کرد،[2] آن عقل کلّی است، نه عقل جزئی که هر کسی دارد. آن عقلی که مربوط به زید و عمرو است، صادر اول نیست، آن عقل کلّی و جامع است که از آن گاهی به عنوان نور نبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن یاد می‌شود.
مطلب دوم آن است که به آن عقل فرمود: «أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ‌ فَأَقْبَلَ»؛[3]این عقل چراغ است، راه را می‌بیند، مهندس راه که خدای سبحان است را می‌شناسد، راهی را که «من الاقبال و الادبار» ترسیم کرد، می‌بیند و طی می‌کند. از آن حدیث هم بیش از این استفاده نمی‌شود که عقل چراغ است، نه صراط؛ صراط و راه به عهده مهندس است که ذات اقدس الهی است، دین فقط و فقط به دست خدای سبحان است که چه چیزی خوب است، چه چیزی بد است، چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است. عقل که چراغ است این راه را تشخیص می‌دهد، کار عقل دین آوری نیست، کار عقل دین شناسی است.
پرسش: زید و بکر هم دو نوع عقل دارند یک عقل معاش دارد و یک عقل معاد؟
پاسخ: این امور جزئیه است؛ بالأخره آن عقلی که معاد را درک می‌کند و برابر آن عمل می‌کند، معاش را درک می‌کند و برابر آن عمل می‌کند، اینها عقول جزئیه هستند.

امکان خطای عقل در تشخیص «قول أحسن»
بنابراین اگر گفته شد عقل معصوم است ـ یک چنین تعبیری تا به حال گفته نشده که عقل معصوم است ـ راه معصوم است؛ یعنی راه پی بردن از مقدمه به نتیجه؛ الآن اگر یک بیماری پیدا شد، این بیماری طبق تصادف و اتفاق رخ نداد، بالأخره غذایی این شخص خورد که مناسب با دستگاه گوارش او نبود مریض شد، بی جهت که کسی مریض نمی‌شود، پس راهی دارد. اگر کسی آن راه را توانست تشخیص بدهد، می‌تواند جلوی مرض را بگیرد و اگر تشخیص نداد، اشتباه می‌کند. اینجا طبیب اشتباه می‌کند نه طب، طب؛ یعنی تشخیص راه ورود بیماری و راه خروج بیماری، به هر حال راهی دارد، بی‌جهت که انسان مریض نمی‌شود، از هر راهی هم که مریض نمی‌شود. بیماری او اگر بخواهد درمان شود هم تصادف که نیست، از هر راهی هم که بیماری دفع نمی‌شود، راهی دارد، بین این راه و مقصد رابطه مستقیم است، این راه معصوم است؛ آن طبیبی که باید راه را بشناسد و راه شناس باشد، گاهی اشتباه می‌کند و گاهی به مقصد می رسد. در عالم، راه معصوم است، این رونده‌ است که اشتباه می‌کند، چه در مسائل علمی، چه در مسائل عملی، چه در مسائل تجربی، چه در مسائل تجریدی.

عدم تنافی تهدید انسان به دوزخ با سوء اختیار و مسئله شفاعت
در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که مربوط به مکه است، آیات توحیدی یکی پس از دیگری، آیات معاد یکی پس از دیگری، آیات وحی و نبوت یکی پس از دیگری ذکر می‌شود؛ می‌فرماید که ما نور فرستادیم، راه را نشان دادیم، بین این راه و مقصد هم رابطه برقرار است و هیچ اشتباهی نیست، بعضی ها می‌پذیرند، بعضی ها نمی‌پذیرند؛ ما وسیله تشخیص را به همه دادیم و حجت هم بر همه تمام شده است، از آن به بعد یا ایمان است یا کفر. اگر کسی به سوء اختیار خود راه کفر را انتخاب کرده است، گرفتار دوزخ می‌شود. این دو تعبیر تند نمی‌خواهد ـ معاذ الله ـ جلوی توسل یا شفاعت را بگیرد، چون شفاعت و توسل محدود به اذن خدای سبحان است، یک؛ مشفوع له هم باید «مرتضی المذهب» باشد، این دو؛ ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ﴾؛[4]«لمن اذن له» یا «الا لمن ارتضی دینه»؛ اگر کسی خواست شفیع باشد، هیچ کسی نمی‌تواند شکایت کند و بگوید﴿إِلاّ بإذنِهِ﴾ و اگر کسی خواست مشفوع له شود باید مسلمان و متدین باشد وگرنه کافر که مشفوعٌ له نیست ﴿إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾[5]«دینه» کسی که «مرتضی المذهب» است می‌تواند مشفوعٌ له باشد، کسی که پیغمبر و امام یا ولیّ‌ای از اولیای الهی است و خدا به او اذن داد، می‌تواند شفیع باشد. از این دو تعبیر تند که با استفهام انکاری همراه است، معلوم می‌شود آنها مشفوعٌ له نیستند، استحقاق شفاعت ندارند: ﴿أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ﴾ با این استفهام انکاری، یک؛ ﴿أَ فَأَنْتَ﴾، دو؛ در یک نصف سطر، دو بار استفهام انکاری تکرار شد، معلوم می‌شود این زمینه، زمینه شفاعت نیست. کسی که کلمه عذاب بر او حق شد، ثابت شد، معلوم می‌شود کفر ورزیده، این «فی النار» است، چگونه شفاعت شامل حال او شود؟ ﴿أَ فَمَنْ حَقَّ﴾ و «ثَبَتَ» ﴿عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ﴾، یک؛ ﴿أَ فَأَنْتَ﴾؟! آن استفهام انکاری؛ یعنی او، او نمی‌تواند مشفوعٌ له باشد، مطلب اول؛ تو نمی‌توانی شفیع باشی، مطلب دوم؛ چون شفیع باید به اذن خدا باشد: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ﴾ «لمن اذن له» آن هم ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾، هم مشفوعٌ له شرط دارد، هم شفیع. اینجا مشفوعٌ له فاقد شرط است، به شفیع هم اجازه داده نشده؛ لذا این استفهام انکاری است، در یک نصف سطر، دو بار تکرار شده است؛ یک: ﴿أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ﴾؛ پس معلوم می شود که این مشفوعٌ له نیست، چون «مرتضی المذهب» نیست دو: ﴿أَ فَأَنْتَ﴾ تو مأذونی؟ هرگز مأذون نیستی، ما که به تو اذن نمی‌دهیم تا برای کافر شفاعت کنی. پس ـ معاذ الله ـ این‌گونه از آیات در صدد نفی شفاعت نیستند، در صدد این‌ هستند که اگر کسی بخواهد شفیع باشد، باید با اذن خدا باشد، اذن خدا به هر کسی نیست و در هر شرایطی هم نیست، مشفوعٌ له هم باید «مرتضی المذهب» باشد، کافر که «مرتضی المذهب» نیست. ﴿أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النّارِ﴾، تو که نمی‌توانی این کار را بکنی؛ این مربوط به وعید و انذار است.

بشارت برخورداری متّقین از غرفه‌های بهشتی
اما وعده و تبشیر ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾، اینها ﴿لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾. آیه شانزده در باب تبهکاران فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾؛ اینجا می‌فرماید: ﴿لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾؛ برخی ها هستند که دارای برج هستند و چند غرفه دارند، آنها که چند غرفه دارند، همه این مراحل را دارند، چون در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» مشخص فرمودید، یک؛ در سوره «انفال» ملاحظه فرمودید، دو؛ در یکی از این دو جا خدا با «لام» ذکر کرد، فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ [6]اینها برای کسانی است که در راه هستند. در جای دیگر این «لام» حذف شده نفرمود ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾، بلکه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾؛[7]یعنی اینها دیگر برایشان ملکه شد، این ‌طور نیست که حالا بگوییم «لام» حذف شده است جا برای حذف «لام» نیست. اگر کسی با واقعیتی قرین شد، خود عین آن درجه می‌شود ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾، نه ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾. پس اوایل ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ است، وقتی ملکه شد ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾ است، وقتی ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾ شد، ﴿لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾؛ برای اینکه بخش های اصول دینی که اینها دارند غرفه برتر از آنِ اوست، بخش های فروع دینی که اینها دارند، آن غرفه‌های زیرین برای اینهاست.

محدودیت یک فرد بهشتی از اطلاع بر غرفه‌های برتر و علّت آن
برای هر کاری از کارهای دینی غرفه‌ای مشخص شده است. «غُرَف مَبنیه» بهشت هم؛ نظیر طبقه‌های متعدد یک برج نیست؛ در دنیا کسی که در طبقه چهارم است، هم می‌تواند به طبقه پایین‌تر از چهارم بیاید و هم می‌تواند به طبقه بالاتر سری به دوستانش بزند، اما در بهشت این ‌طور نیست، اگر کسی جای او طبقه چهارم باشد بتواند، کسی را که در طبقه پنجم می‌شناسد بالا برود، این‌چنین نیست، همان طوری که در دنیا نتوانست سحر برخیزد و نماز شب را فراموش نکند، آنجا هم این‌چنین نیست که حالا اگر غرفه چهارم را به او دادند، بتواند به غرفه پنجم راه پیدا کند؛ البته آنهایی که در غرفه بالا هستند می‌توانند به غُرفِ مادون سرکشی کنند؛ اما اینهایی که در غرفه‌های مادون هستند، توان این را ندارند که غرف بالا بروند.

مقصود از دو بهشت برای متّقین دارای شرح صدر
اگر مردان الهی که شرح صدر دارند، اینهایی که ﴿اتَّقَوْا رَبَّهُمْ﴾ هستند، بعد هم می‌فرماید کسانی که شرح صدر نصیب اینها شد، اینها دارای برج هستند، نه تنها دارای غرفه؛ ﴿لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾. ملاحظه فرمودید درباره بعضی ها می‌فرماید که اینها بهشت دارند، درباره بعضی دارد که ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾،[8]بعد ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ﴾؛[9]بعضی یک بهشته هستند بعضی دو بهشته هستند، بعضی یک بهشت دارند که اکثری مردم مؤمن همین هستند، همین بهشت که: ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾؛[10]لذائذ جسمانی هست، غذا هست، مناظر زیبا هست و مانند آن.
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» ملاحظه فرمودید این آیه دو قسمت است: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، بدون حرف عطف؛ فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ [11]این «مقعد صدق» را که «عند ملیک مقتدر» است، همه ندارند. آنکه ﴿لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ است، هم ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را دارد و هم جنّتی که «عند ملیک مقتدر» است را داراست. آنها که جزء اوساط از اهل ایمان‌ هستند، فقط ﴿جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ را دارند. بنابراین برای برخی ها یک بهشت است، برای برخی ها ﴿لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾ است، بعد ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ﴾ است و مانند آن. برای برخی ها یک غرفه است، برای بعضی هم غُرَف فراوان است که ﴿مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾.
چه اینکه تبهکاران هم این طور هستند برخی ها در جهنم فقط روسوزی دارند که اینها «یَصلَی‌« است. بعضی ها نه تنها روسوزی دارند درون سوزی هم دارند که ﴿تَصْلِیَةُ جَحیمٍ﴾. [12]این باب «تفعیل» تنها برای این نیست که فقط زیاده را برساند، آن شدت را هم می‌رساند؛ بعضی ها ﴿یَصْلَی النّارَ﴾ [13]است، بعضی ها ﴿تَصْلِیَةُ جَحیمٍ﴾ است. این باب «تفعیل» نشان می‌دهد که برخی ها روسوزی و درون سوزی دارند، بدتر از همه آن ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿تَطَّلِعُ عَلَی اْلأَفْئِدَةِ﴾، [14]آن آتش از درون جوشش می‌کند، آن دیگر گرفتاری طبقه تبهکارتر است. آنها کسانی هستند که در آیه 16 همین سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾، اینها کسانی‌ هستند که در دنیا ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، [15]چون در دنیا ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، در آخرت هم «احاطت بهم النار»، «یغشاهم العذاب» ؛تعبیر به غَشیه و غَشوه و فرو بردن و فرو گرفتن و فراگیری و مانند آن است. در اینجا فرمود: ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ﴾؛ تعبیر گاهی این است که اینها در غرفه می‌روند، گاهی تعبیر این است که ﴿لَهُمْ غُرَفٌ﴾. اینها را می‌برند، غیر از آن است که بگوییم غرفه برای اینهاست؛ برخی ها تعبیر درباره آنها این است که اینها را وارد بهشت می‌کنند. تعبیر درباره گروه دیگر این است که ﴿لَهُمْ جَنّاتٍ﴾ که بهشت برای آنهاست. اگر بهشت برای آنها باشد، اینها به اذن خدا حق شفاعت هم دارند، این تعبیرها یکسان نیست. ﴿لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ﴾ لرزان نیست، بنا نهاده شده است، ﴿تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ زیر این قصرها، نهر روان است. خدا مرحوم امین الاسلام را غریق رحمت کند، ایشان در مجمع ذیل آیه ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ [16]این وضع را نقل می‌کنند که جریان بهشت؛ نظیر دنیا نیست، در دنیا هر جا چشمه و نهر است انسان ها به دنبال آن حرکت می‌کنند همان جا خیمه می‌زنند؛ ولی در بهشت، چشمه تابع اراده بهشتی هاست، هر جا بهشتی اراده کند چشمه می‌جوشد: ﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً﴾ نه «تَنفَجِرُ»؛ یعنی بهشتی ها این چشمه‌ها را می‌جوشانند و منفجر می‌کنند و بالا می‌آورند که اگر با دست اراده کردند که اینجا آب بجوشد همان جا آب می‌جوشد.
بنابراین اگر این سبک شد، ﴿تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ شد، این همان بهشتی است که معروف است و برای اکثری مؤمنین است؛ یعنی برای همه مؤمنین است، همه آن را دارند؛ اما ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ را همه ندارند، فرمود: ﴿مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾؛ آن وعید الهی بود که قبلاً گذشت، این وعده الهی است که ﴿وَعْدَ اللّهِ لا یُخْلِفُ اللّهُ الْمیعادَ﴾؛ خلف وعید ممکن است، مخالف با حکمت نیست که ذات اقدس الهی تهدید کند؛ ولی تخفیف بدهد، به وعید عمل نکند و رحمت او شامل حال کسی شود، این ممکن است و بر خلاف حکمت نیست؛ اما خلف وعده بر خلاف حکمت است، هرگز ذات اقدس الهی خلف وعده نمی‌کند.

سرّ ملال‌آور نبودن بهره‌مندی دائمی از نعمت‌های بهشتی
پرسش: استاد ببخشید! قرآن بارها از نعمات بهشتی صحبت کرده؛ منتها اشتغال بهشتیان در بهشت به چیست؟
پاسخ: آنها به یاد حق و حضور الهی و اذکار الهی مشغول هستند. ما اگر بتوانیم بین ثبات و سکون فرق بگذاریم خیلی از این سئوال‌ها حل می‌شود، این یک مشکل جدی برای همه ما که به هر حال آدم می‌رود آنجا یک میلیون سال بخورد و بخوابد که چه؟ این که نیست؛ چون می‌دانید این بحث ها در حوزه اصلاً مطرح نمی‌شود که در بهشت آدم چطور می‌شود حالا ممکن است ده سال، بیست سال بگذرد، گاهی چنین سؤالی مطرح شود که آدم می‌رود آنجا چه کار می‌خواهد بکند، مدام بخورد، خواب هم که نیست، مدام بخورد؟ ما تا بین ثبات و سکون فرق نگذاریم، همیشه با این غدّه روبه رو هستیم، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم این سؤال در درون ما هست که آنجا برویم چه ‌کنیم؟ خسته می‌شویم، آدم یک میلیون سال یک جا برود، یک میلیون سال نیست، یک میلیارد سال نیست، هزار میلیارد سال نیست، آنجا چه کنیم؟ بعضی از این مؤمنینی که جدّی هم متدین هستند، سؤال آنها همین است که ما آنجا رفتیم چه کنیم، کار ما آنجا چیست؟ ما تا بین ثبات و سکون فرق نگذاریم، همیشه با این غدّه روبه رو هستیم. الآن می‌شود ثابت کرد که عمر زمین چقدر است، عمر منظومه شمسی چقدر است، عمر راه شیری چقدر است، بالأخره اینها مادی هستند، عمر دارند، روزی هم بساط آنها جمع می‌شود؛ اما اگر از ما سؤال کنند دو دو تا چهار تا، چند سال دارد، می‌گوییم این ثابت است، ساکن نیست، آنکه ساکن است خسته می‌شود، اما آنکه ثابت است که خسته نمی‌شود. شما بگویید علم چند سالش است، هر معلولی علت دارد، چند سال است، این سال و ماه برنمی‌دارد، نه متزمّن است نه متمکن. روح به نشئه‌ای می‌رسد که ثابت می‌شود، تعبیر نمکین «دار القرار» همین است، انسان آرام می‌شود، ثابت می‌شود، نه ساکن بشود. وقتی ما فرق گذاشتیم بین ثبات و سکون، اصلاً این سؤال به ذهن ما نمی‌آید، این غدّه رفع می‌شود و درمان می‌شود، ثابت خسته نمی‌شود، ساکن است که خسته می‌شود. حالا ممکن است زوایای آیات خودش را نشان بدهد. بالأخره ما هستیم و اعتقاد به آنچه ائمه فرمودند. بسیاری از اسرار عالم است که چون بحث نشده برای ما روشن نیست. ما وظیفه داریم بگوییم آنچه قرآن و اهل بیت گفتند، حق است و ما به آنها ایمان داریم.

رفع طمع با محدودیت یک بهشتی از اطّلاع بر غرفه های برتر
پرسش: استاد! زندگی و تمنای به مراتب بالاتر را؟
پاسخ: نه، یک چنین چیزی هم هست. الآن چشم ما کاری را به عهده دارد، گوش ما هم کاری به عهده دارد، هر کدام کار خودشان را انجام می‌دهند. گوش هرگز غصه نمی‌خورد که من چرا نمی‌بینم، ای کاش من هم می‌دیدم! چشم غصه نمی‌خورد که من چرا نمی‌شنوم، ای کاش من می شنیدم! هر کدام کار خودشان را دارند. انسان به جایی می‌رسد که راضی است به آنچه ذات اقدس الهی به او داد و هرگز طمع در غیر آن نمی‌کند و چون طمع نمی‌کند، همیشه راحت است. اگر طمع در آنجا باشد، آرزو در آنجا باشد، تازه اولِ عذاب است، برای اینکه انسان یک روز و دو روز که نیست، همیشه برتر از خود را می‌بیند و می‌گوید ای کاش من هم به آن مقام می‌رسیدم! لذا آن «یَغبِطُهُ»[17]در حدیث معروف را هم باید طرزی معنا کرد که با ساختار بهشت و بهشتیان بسازد. اگر آدم برتر از خود را ببیند و آهی بکشد، این عذابی است.

دفع ملال آوری کارِ بدِ یک بهشتی با فراموشی آن
بهشت عالمَی است که اصلاً نمونه‌ آن را ما در دنیا نداریم. هر کسی هر کار بدی کرد، اگر مشمول عنایت حق شد با توبه یا بی توبه؛ خدای سبحان گاهی بعضی را بی توبه می‌بخشد در اثر داشتن یک فرزند شهیدی، فرزند صالحی، فرزند روحانی، بالأخره «وَلَدٌ صَالِحٌ یَدعُو لَه»[18]او را کمک می‌کند. اگر در اثر داشتن فرزند صالحی، یک اثر خوبی گناهکاری بدون توبه مُرد و مورد عنایت حق شد، وارد بهشت شد، این اصلاً یادش نیست که معصیت کرده، اصلاً حُر(سلام الله علیه) یادش نیست که آن کار را کرده، وگرنه برای او اول جهنم بود، مگر یادش است، مثل سایر بهشتی ها اصلاً یادش نیست که جلوی حضرت را گرفته، اگر یادش باشد که برای او هر لحظه جهنمِ سوزان است. آن جا ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ [19]است، ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ [20]است. چقدر این روایت شیرین است، وقتی از وجود مبارک حضرت سؤال می‌کنند که نوح در بهشت و پسرش در آتش است، این چه بهشتی است؛ فرمود اصلاً یادش نیست. حالا این چه عالمی است! این روایت؛ نظیر «لا تَنقُضِ الیَقِینَ بِالشَّک»[21]نیست، در «لا تَنقُضِ الیَقِینَ بِالشَّک» فقها و اصولیین ما ـ که حشرشان با اولیای الهی باشد ـ روی آن کار کردند، در همین سال های اخیر، پنجاه جلد کتاب دارد، حالا از قبل را که ما کار نداریم، شما تقریرات این مراجع را با حذف مکررات که حساب کنید، پنجاه جلد کتاب درباره همین نوشته شده. شما تقریرات آقایان را نگاه کنید این است. اما این‌گونه حدیث که معتبرتر از آنهاست، پربارتر از آنهاست، عمیق‌تر از آنهاست، علمی‌تر از آنهاست که چگونه انسان در بهشت یادش نیست، یادش نیست یعنی چه؟ چگونه ثابت می‌شود و خسته نمی‌شود، سؤال های خوب را همه نمی‌کردند، در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «هود» که در جریان ﴿إِنّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ﴾[22]آمده است، آنجا از حضرت سؤال می‌کنند که این چه بهشتی است که پدر در بهشت است، پسر در جهنم دارد می‌سوزد و او باکی ندارد؛ فرمود: اصلاً یادش نیست؛ یعنی چه یادش نیست؟ ما آن توان را نداریم، چون در اختیار ما نیست که این کار را انجام بدهیم، درک آن هم برای ما مشکل است، اگر کسی نسبت به ما بد کرد ما نهایت احسانی که می‌توانیم نسبت به او کنیم چیست؟ این است که برای کسی نگوییم به روی او هم نیاوریم، تا آنجا که ممکن است نسبت به او احسان کنیم، بیش از این که دیگر از دست ما برنمی‌آید؛ اما در درون او این مطلب نهادینه است که او هر وقت به یادش بیاید که نسبت به ما بد کرد، شرمنده می‌شود، اگر ما بخواهیم این شرم را از او برداریم مقدور ما نیست، ما که «مقلب القلوب» نیستیم؛ اما خدا چون «مقلب القلوب» است کلاً از قلب حُرّ(سلام الله علیه) برمی‌دارد، اصلاً یادش نیست که معصیت کرده. از قلب مطهر نوح برمی‌دارد که فرزندی داشت، این کار خداست، چون این کار هیچ مقدور ما نیست، درک آن هم برای ما آسان نیست، وگرنه آنها که اگر ـ معاذ الله ـ حُرّ یادش باشد که چه کار کرد که اول عذاب است برای او، همه‌ آنها این طور هستند؛ خلاصه این وضع بهشت است.

نفی تکامل عملی انسان در قیامت
پرسش: حضرت استاد عذرخواهی می کنم! آیا در بهشت رشد و تعالی در مسیر حرکت ذهن به سمت پروردگار؟
پاسخ: نه، علماً انسان کامل می‌شود، مراحل پشت سر هم برای او کشف و شهود پیدا می‌شود، اما کاری و عبادتی کند که با آن عبادت بالاتر برود، این نیست، این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که حضرت امیر به عنوان یک اصل کلی آن را در نهج‌البلاغه نقل کرد که «أَلیَومَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ وَ غَدَاً حِسَابٌ وَ لا عَمَلَ»؛[23]اگر آن روز هم جای تکامل و عمل صالح باشد، احتیاج به شریعت دارد، قانونی می‌خواهد که انسان برابر آن کار کند، آن وقت می‌شود دنیا؛ لذا انسان کاری انجام بدهد که برابر آن کار و عمل صالح بالاتر رود، این ممکن نیست؛ اما تکامل علمی «الی ما شاء الله» فراوان است؛ فیوضاتی که مربوط به شفاعت و افاضه‌های ابتدایی است نصیب او می‌شود «الی ما شاء الله»؛ اما او بخواهد کاری انجام دهد و عبادتی کند که بر اثر آن عبادت و کار بالاتر برود؛ این ممکن نیست.
پرسش: حضرت نوح(علیه السلام) در مقام تسلیم که بداند خدای متعال راضی است؟
پاسخ: نه بالأخره عاطفه را که نمی‌شود انکار کرد ؛ لذا در دنیا او همین صفت را داشت، عرض کرد خدایا! من تابع و تسلیم هستم؛ ولی این سؤال را کرد: ﴿إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ﴾ [24]بالاخره چطور می‌شود، پدر ببیند پسر دارد می‌سوزد و هیچ منزجر نشود، عاطفه یک فیض و نعمت خوبی است که خدا عطا کرده است.
پرسش: وقتی خدا فرمود او هم می پذیرد؟
پاسخ: نه دو تا حرف است، یک وقت آن رنج را تحمل می‌کند، یک وقت اصلاً رنجی نیست اصلاً حُر(سلام الله علیه) یادش نیست که جلوی حضرت را گرفته، اگر یادش بیاید که جلوی حضرت را گرفته، هر وقت یادش بیاید شرمنده می‌شود و جبران کرده؛ مثل همان مثال هایی که مثال زدیم ما نسبت به افرادی که نسبت به ما بد کردند ممکن است احسان کنیم؛ ولی در درون او هر وقت یادش هست که نسبت به ما بد کرده شرمنده می‌شود، جلوی این را نمی‌شود گرفت. اگر چنین چیزی در بهشت باشد، این شرمندگی هست.

تبیین مدیریت خدای سبحان بر باران و آب های زیرزمینی
چون سورهٴ مبارکهٴ «زمر» در مکه نازل شد و آیات توحیدی باید یکی پس از دیگری بازگو شود، این آیه 21 را هم به عنوان نشانه توحید و مدیریت خدای سبحان ذکر می‌کند، می‌فرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ ریزش باران حسابی دارد ـ که امیدواریم ـ ان‌شاء‌الله ـ خدای سبحان این برکات را نصیب همه کشورهای اسلامی مخصوصاً ایران اسلامی به برکت قرآن و عترت به برکت عزاداری های سید الشهداء به اندازه کافی نازل کند ـ فرمود اول نسیمی است می‌وزد، ابر تولید می‌کند، ابرها اصنافی دارند، بعضی ها نَر هستند بعضی ها ماده‌ هستند بعضی ها بارور می باشند، بعضی بی بار هستند اینها را تلقیح می‌کند ازدواجی بین ابرها می‌شود باردار می‌شوند ابری که باردار شد بخواهد ببارد برای آن رحم درست می‌کند که شلنگی نبارد، قطره‌ای ببارد؛ فرمود: ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ﴾؛ [25]لابه لای آن «وَدق» و قطرات را شما می‌بینید که دارد نازل می‌شود، اگر شلنگی ببارد که همه مزرع و مرتع را از بین می‌برند، فرمود ما برای اینها رحم درست می‌کنیم، قطره قطره باید از لابه لای این ابرها بیاید: ﴿نَسُوقُ الْماءَ إِلَی اْلأَرْضِ الْجُرُزِ﴾؛ [26]آن جایی که سرزمین تشنه است، دستور می‌دهیم، ما سائق هستیم، ما از پشت سر، این بادها را راهنمایی می‌کنیم که ابرها را ببرند. اینکه می‌بینید هواشناسی پیش بینی می‌کند، چون نظمی در عالم هست، یک هفته بعد را پیش بینی می‌کنند، برای اینکه تجربه کردند این از دریای مدیترانه که حرکت کرده تا به بخش شمال غربی ایران و مرکز ایران و شمال شرقی ایران بیاید و خارج بشود، این راه مشخص است، چندین بار که این را مشاهده کردند این نظم به دست اینها می‌آید، فرمود: ما آن کار را کردیم. بخشی را که به دریاها می‌ریزیم، بخشی را هم که به زمین ها می‌دهیم، این ‌طور نیست که به زمین بسپاریم و رها کنیم. همان طور که روی زمین خیابان هست، بیابان هست، دو راه هست، سه راه هست، ورود ممنوع هست، دو طرفه است، زیر زمین هم همین طور است. این راه های بارانی که وارد زیر زمین شد مشخص است، هر کدام مسلکی دارند، راهی دارند باید جمع شوند، ینبوع شوند، منبع چشمه شوند و از آنجا بجوشند. فاصله جوشش هم مشخص است. در بخش های دیگر فرمود: اگر ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتید ما برای شما باران نمی‌فرستیم یا اگر آب هایی که در زیر زمین هست دستور می‌دهیم یک مقدار پایین‌تر برود. الآن این چشمه‌هایی که هست یا مثلاً گاز و نفتی که هست، اگر ذات اقدس الهی دستور بدهد که اینها چند کیلومتر پایین‌تر بروند، دیگر این سرزمین سرزمین بی آب و علف و خشک می شود؛ فرمود: ﴿أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾[27]اگر ما دستور بدهیم اینها قدری پایین بروند، یک دو سه کیلومتر پایین‌تر بروند، شما وسیله ندارید این را استخراج کنید.

وعده الهی در استمرار باران و نقص آن با بی تقوایی جامعه
از آن طرف هم فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ [28]درست است که نماز استسقاء خوب است، درست است ما موظف هستیم دعا کنیم، اولین وظیفه ما این است که نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم، این وعده خداست. فرمود: اگر شما اهل اختلاس نباشید، دروغ، تهمت، خلاف، معصیت و بی حجابی نباشد، من به اندازه کافی باران برایتان می‌فرستم: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾، ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾، [29]این صریح قرآن است. حالا دعای باران که می‌خوانیم، نماز استسقاء که می‌خوانیم، ناله هم که می‌کنیم ضجّه هم که می‌زنیم، اما باز می‌بینیم که مدام خشکسالی است، این صریح وعده خداست.
مرحوم بوعلی می‌گوید: مبادا روشنفکری بگوید که چه ارتباطی بین نماز استسقاء و آمدن باران است «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه»؛ [30]آنها را رها کن، ببین فیلسوف الهی چه می‌گوید، می‌گوید: من رساله‌ای هم نوشتم درباره «برّ و ایمان» که رابطه تنگاتنگ است بین خوبی جامعه و نزول باران. جامعه‌ای که ده دوازده میلیون پرونده زد و خورد در دستگاه قضایی دارد، این جامعه انتظار دارد که باران مناسب بیاید، اینها برای همین جامعه است که یا اختلاس است یا کم فروشی است یا گران فروشی است یا چک بی محل است یا تهمت است، همین است. فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ ولی خدا «ارحم الراحمین» است. امیدواریم برابر لطف خود با ما رفتار کند!


[1]بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج15، ص28.
[2]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص21، ط اسلامی.
[3]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص21، ط اسلامی.
[4]بقره/سوره2، آیه255.
[5]انبیاء/سوره21، آیه28.
[6]انفال/سوره8، آیه4.
[7]آل عمران/سوره3، آیه163.
[8]رحمن/سوره55، آیه46.
[9]رحمن/سوره55، آیه62.
[10]بقره/سوره2، آیه25.
[11]قمر/سوره54، آیه54.
[12]واقعه/سوره56، آیه94.
[13]اعلی/سوره87، آیه12.
[14]همزه/سوره104، آیه6.
[15]بقره/سوره2، آیه81.
[16]انسان/سوره76، آیه6.
[17]الامالی، الشیخ الصدوق، ص658.
[18]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص4، ط اسلامی.
[19] طور/سوره52، آیه23.
[20]فاطر/سوره35، آیه34.
[21]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج1، ص245، ابواب نواقض الوضوء، باب1، ط آل البیت.
[22]هود/سوره11، آیه46.
[23]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص58، ط اسلامی.
[24]هود/سوره11، آیه45.
[25]نور/سوره24، آیه43.
[26]سجده/سوره32، آیه27.
[27]ملک/سوره67، آیه30.
[28]جن/سوره72، آیه16.
[29]نساء/سوره4، آیه122.
[30]الشفاء، الهیات، حسن زاده، ص484. « انما یدفعه هولاء المتشبهه بالفلسفه جهلا منهم بعلله و اسبابه. ...».

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی