display result search
منو
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره زمر

تفسیر آیات 38 تا 41 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 78 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 41 سوره زمر"
- علت اقامه براهین توحید ربوی در قرآن؛
- نگرانی رسول خدا از شرک‌ورزی مردم مکّه؛
- دفع تهدید مشرکان با توکل مستفاد از برهان توحید ربوبی.

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللّهُ بِضُرِّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ(38) قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(39) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ(40) إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ(41)﴾

علت اقامه براهین توحید ربوی در قرآن
چون سورهٴ مبارکهٴ «زمر» در مکه نازل شد و فضای مکه هم آلوده به شرک بود؛ لذا بحث های فراوانی در این‌گونه از سور مکی درباره مسئله توحید مطرح است که ملاحظه فرمودید. در جریان توحید افراد بر خلاف فطرت خود، یا ملحدند و اصلاً ـ معاذ الله ـ مبدأیی را قائل نیستند یا اگر قائلند، دو تا ذات واجب الوجود نامتناهی قائل نیستند، واجب الوجود و ذات نامتناهی را یکی می‌دانند؛ منتها در مسئله ربوبیت و تدبیر جهان و تدبیر کارهای انسانی، گرفتار شرک‌اند و به اصنام و اوثان اسناد می‌دهند و یا به فرشته‌ها اسناد می‌دهند و مانند آن و برای آنها یک تندیسی مجسمه‌ای تمثالی قائل‌اند؛ لذا قسمت مهم معارف قرآن در بخش توحید به توحید ربوبی برمی‌گردد، اما در ادعیه و در خطبه‌های نهج‌البلاغه و مانند آن، آن هم از توحید ذات سخن به میان می‌آید، مثل خطبه اول نهج‌البلاغه که فرمود: اگر صفت خدا زائد بر ذات باشد لازمه آن این است که خدای سبحان محدود باشد، معدود باشد و این محدود بودن با وجوب ذاتی و اله بودن سازگار نیست. اگر خدای سبحان حقیقتی است نامتناهی، چه اینکه این‌چنین است، حقیقت نامتناهی در مقابلش یک خدای دیگر فرض ندارد.

نمونه ای از برهان توحید ربوبی در آیه محل بحث
مطلب دیگر این است که در مکه چون کسی قائل به تعدد ذات نبود، قسمت مهم این براهین راجع به توحید ربوبی است، می‌فرماید: شما که ذات را واحد می‌دانید و کل عالم را هم او دارد تدبیر می‌کند، آسمان را او تدبیر می‌کند، باران را او می‌فرستد، شمس و قمر را او هدایت می‌کند، پس انسان را هم باید او تدبیر بکند؟! چطور کارهای انسان را، رزق انسان را، سلامت انسان را، شفای انسان را، سعادت انسان را به ارباب و اصنامتان اسناد می‌دهید. این ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُم﴾ در خیلی از سور هست، مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از آیه 61 به بعد، چند بار این مسئله و سؤال مطرح است. آیه 61 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این بود: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ در آیه محل بحث از تسخیر شمس و قمر سخن به میان نیامده؛ آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که محل بحث است فرمود: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ که اصل خلقت است؛ ولی در آیه 61 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت»، گذشته از اصل خلقت، ربوبیت شمس و قمر؛ یعنی نظام سپهری هم مطرح شد: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ با نون تأکید ثقیله؛ یعنی اینها هیچ تأملی ندارند در اینکه خالق آسمان ها و زمین خداست، مدبّر شمس و قمر هم خداست، این را قبول دارند؛ می‌فرماید اگر این است، اگر خدایی که خالق نظام کلی است و مدبّر شمس و قمر است، اگر اراده‌ای کرد تا کاری انجام بدهد، از این اصنام و اوثان چه ساخته است، وقتی از اینها کاری ساخته نیست، پس ﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ و همچنین بعد از اینکه در آیه 62مسئله رزق را مطرح کرد که فرمود: ﴿اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾؛ یعنی ربوبیت رزق هم به دست اوست، در آیه 63 همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها﴾؛ اگر از اینها سؤال کنی چه کسی باران نازل می‌کند، زمین مرده را چه کسی زنده می‌کند، درخت های خوابیده را چه کسی بیدار می‌کند؟ ﴿لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾، پس ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾. در غیر مکّه هر جا سخن از شرک بود، شرک در اصل ذات نبود که مثلاً دو تا ذات نامتناهی قائل باشند، غالباً اینها مشرک در ربوبیت بودند؛ حالا یا به قدّیسین بشر اسناد می‌دادند، یا به فرشته‌ها اسناد می‌دادند و مانند آن. جَهَله آنها از این اصنام و اوثان کمک می‌خواستند؛ ولی اهل نظر آنها کار را به دست آن مدبّرات الهی می‌سپردند؛ منتها اینها را تندیسی تمثیلی و مثالی تجسّمی برای آنها قائل بودند.

نگرانی رسول خدا از شرک ورزی مردم مکّه
در چنین فضایی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی نگران شرک ورزی مردم مکه بود؛ لذا در دو آیه قرآن خدا فرمود که: ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ﴾، با یک تفاوتی در جمله‌های بعدی ﴿عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً﴾،[1]یا ﴿أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ﴾[2]در دو آیه تعبیر خدا این است که به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: تو داری جانت را می‌دهی که اینها چرا ایمان نمی‌آورند. در آیه سوم و در طایفه سوم فرمود: ﴿فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ﴾؛[3]از شدت افسوس و حسرت جانت را از دست نده.

رفع نگرانی رسول خدا با ترجیع بندهای توحید ربوبی
از بس وجود مبارک حضرت نگران شرک مردم مکه بودند؛ لذا یک ترجیع بندی در سور مکی مطرح است. ترجیع بندهای قرآن؛ گاهی به صورت تکرار یک جمله است بعد از ذکر یک نعمت، مثل ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾؛ [4]گاهی به صورت ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ [5]که این یک ترجیع بند جدایی است؛ در سوره «قمر» گاهی هم به این صورت نیست، به صورت تکرار سؤال است، این ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾، ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾ در چند جای قرآن آمده، این هم یک نحو ترجیع بندی است. برای رفع نگرانی حضرت فرمود: ما که برهان اقامه کردیم، در درون اینها هم که توحید ذاتی مطرح هست؛ منتها یک تحمیلی از خارج یک توحید ربوبی شرکی برای اینها ایجاد کرده است، اینها خیال می‌کنند غیر خدا کاری در عالم می‌تواند بکند، تو برای اینها تدبیر عالم را تفسیر بکن، مدیریت جهانی را، نظم جهانی را تفسیر کن، انسان را برای اینها تفسیر کن، مرگ و حیات را برای اینها تفسیر کن اینها راه می‌افتند؛ لذا در قرآن کریم ـ طبق دستور ذات اقدس الهی ـ آیاتی که نازل شده است، بخش وسیعی راجع به تفسیر عالم است، که عالم چیست، از کجا پیدا شد، کجا می‌رود، اینها قبلاً بسته بودند: ﴿أَنَّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾؛ [6]یعنی شما بروید و بررسی کنید، ببینید اصلاً در آغاز امر این مجموعه نظام کیهانی و راه شیری و اجرام و اقرام سماوی آیا بسته بودند؛ یعنی چندین کوکب بودند، یا باز بودند؛ بسته بودند؛ یعنی یک عنصر بود یا چندین عنصر بود؛ شما اگر بروید بررسی کنید، می‌بینید که اول اینها بسته بودند ما باز کردیم، تولید ستاره از ستاره و مانند آن را ما راه انداختیم و یک قدر جلوتر بروید می‌بینید که اینها یک مشت دود بودند که ما اینها را به صورت شمس و قمر درآوردیم، این ‌طور نیست که اول اینها یک نوری داشتند، در این ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ [7]فرمود: یک مشت دود بود، ما آن را به صورت شمس و قمر درآوردیم، شما خیال نکنید اینها از خودشان نور داشتند. پس این یک قدر جلوتر بروید، یک قدر جلوتر بروید، این جهان‌بینی را، آسمان شناسی را، ستاره شناسی را، سپهر شناسی را، راه شیری شناسی را یکی پس از دیگری گفته، این است: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‌ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع‌» [8]همین است. این دو روایت نورانی که مرحوم صاحب وسائل اینها را در کتاب قضا نقل کرده است که یکی از امام صادق و دیگری از امام رضا(سلام الله علیهما) هست، فرمود: مجتهدان، فقها، اصولیین باید بدانند که از طرف ما خاندان عصمت و طهارت القای اصول است، ما قوانین کلیه را القا می‌کنیم و شما هم باید استنباط کنید، تخریج فروع از اصول، ردّ فروع به اصول و سایه افکن کردن اصول نسبت به فروع که کار مجتهدان است، این کار شماست: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‌ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع‌». این دو تا روایت نورانی را مرحوم صاحب وسائل در باب قضا نقل کرده است که مجتهد باید این هنر را داشته باشد، تا اصول مأثور از اهل بیت(علیهم السلام) را سایه‌افکن فروع بکند، یک؛ و فروع را در تحت این اصول بپروراند، دو؛ که معنای اجتهاد است. این آیاتی که می‌گوید اولِ پیدایش این نظام سپهری یک مشت گاز بود، یک مشت دود بود، بعد اینها بسته بودند ما باز کردیم، هم آن ﴿ثُمَّ اسْتَوِی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾ به منزله القای اصل است که سپهر شناسان را وادار به تحقیق می‌کند و هم ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾ اینها را به راه شیری شناسان هدایت می‌کند؛ فرمود اینها «رَتْق» بودند، بسته بودند، ما «فَتْق» کردیم. رَتْق و فَتْق؛ یعنی بسته را گشودن و باز کردن، اینها القای اصول است و فروع را به ستاره‌شناسان و منجّمین و مانند آن القا می‌کند.

دفع تهدید مشرکان با توکل مستفاد از برهان توحید ربوبی
فرمود شما قبول دارید که غیر از خدا هیچ خالقی نیست، شمس و قمر را هم او آفرید، باران را هم او با آن نظم الهی خاص خود خلق می‌کند و می‌آفریند، حالا اگر یک چنین خدایی یک خیری خواست به ما برساند کدام یک از شما می‌توانید جلویش را بگیرید. این ﴿یُخَوِفُونَکَ بِالّذینَ﴾ [9]همین بود که می‌ترساندند و می‌گفتند که اگر این کار را کنید؛ یا بت های ما به تو آسیب می‌رسانند و یا خود ما به تو آسیب می‌رسانیم. فرمود به آنها بگو اگر خدای سبحان یک کار خیری را اراده کرده است: ﴿هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ﴾ این که نیست. یا اگر ضرری را اراده کرده است: ﴿هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ﴾ این نیست. پس از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست. اگر از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست، به صورت حصر این متعلق را قبل از فعل ذکر کرده، نفرمود «یتوکل المتوکلون علیه» این تقدیم «علیه» هم مفید حصر است: ﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾؛ یعنی حتماً انسان باید وکیل بگیرد، چون کسی که از بسیاری از اسرار عالم بی خبر است و با اسرار عالم هم در ارتباط تنگاتنگ است، وقتی انسان از اسرار عالم بی خبر است و با آنها ارتباط دارد و خبر ندارد، باید وکیل بگیرد، وکیل هم غیر از او کسی دیگر نیست؛ لذا این تقدیم متعلق؛ یعنی «علیه» بر فعل مفید حصر است: ﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾.

ترجیع بند های قرآن دال بر گفتگوی با مشرکان درباره تفسیر دین از مرگ
مطلب دیگر این است، این ترجیع بندی که به صورت ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾، ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾ درآمده است، می‌فرماید: با آنها گفتگو بکن، اینها را رها نکن، بعد بگو که دین آمده مرگ را برای شما معنا کرده است، این از بیانات نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) است، روز عاشورا در آن بحبوحه جنگ، مرگ را حضرت معنا کرده و فرمود: بسیاری از مردم خیال می‌کنند که مرگ یک گودالی است، یک چاله‌ای است و انسان در آن چاله فرو می‌رود و حال آنکه مرگ یک پل هست، چاله نیست، انسان از این پل رد می‌شود، آن طرفش برزخ است: «صَبْراً بَنِی‌ الْکِرَامِ‌ فَمَا الْمَوْتُ‌ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»[10]این بیانات بوسیدنی نیست؟! شما قبر را می‌بینید، بله قبر یک چاله‌ای بیش نیست؛ ولی انسانیت انسان که در این چاله نمی‌رود، مرگ پل هست، پل ـ حالا چه فلزی باشد چه چوبی باشد ـ یک ابزاری می‌خواهد، این پل اگر لرزان باشد می‌افتد، زیرش هم که گودال جهنم است؛ این پل را شما باید بسازید، با ابزارتان بسازید، محکم بسازید، سریع بسازید، صاف بسازید، نزدیک بسازید، اگر پل مشکل نداشته باشد، ابزارش محکم باشد، صاف باشد زود رد می‌شوید. این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ‌ الْمَوْت‌» [11]هیچ هدیه‌ای برای انسان بهتر از هدیه مرگ نیست، برای اینکه تمام وجودش از این مرگ لذت می‌برد، اولیا را می‌بیند، انبیا و معصومین را می‌بیند،این یک تفسیری است؛ فرمود: «صَبْراً بَنِی‌ الْکِرَامِ» که مرگ چاله نیست، مرگ گودال نیست، مرگ سیاه‌چاله نیست، مرگ نفاد نیست، مرگ پل است. این حرف ها قبلاً نبود، پیامبر آمد حیات را معنا کردند، موت را معنا کردند، انسان را معنا کردند و فرمودند حیات گیاهی یک طرف، حیات حیوانی یک طرف، شما حیات انسانی دارید، شما همیشه زنده‌اید، مرگی در کار نیست، بلکه شما روی مرگ پا می‌گذارید و مرگ را زیر پایتان له کرده و عبور می‌کنید، شما بر پل مسلّط هستید یا پل بر شما؟ فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ‌ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛ آدم که عبور می‌کند این پل زیر پای اوست، مرگ زیر پای ماست، ما روی مرگ پا می‌گذاریم و به آن طرف می‌رویم. این تعبیر لطیف قرآنی باعث می‌شد که ائمه(علیهم السلام) این را باز کردند، مفسّران راستین همین‌اند، فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ [12]هر کسی مرگ را می‌چشد، مثل اینکه یک لیوان آب را یا یک لیوان شربت را یا یک استکان چای را می‌چشد؛ یعنی ذائق آن مذوق را هضم می‌کند. این تعبیر نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) در آن بحبوحه روز عاشورا نشان می‌دهد که اینها در هر حالی مفسّر قرآن بودند، فرمودند مرگ زیر پای شماست، شما از روی این مرگ رد می‌شوید، از چه می‌ترسید، آخر آدم از پل می‌ترسد، آدم از زیر پل که چاله است می‌ترسد، از مرگ که نمی‌ترسد، فرمود: «صَبْراً بَنِی‌ الْکِرَامِ‌ فَمَا الْمَوْتُ‌ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُم‌»

تعلیم همراه با برهان بودن مناجات ائمه
پرسش: ؟پاسخ: برای اینکه ما نتوانستیم این پل را درست کنیم؛ البته خود اینها برای تعلیم ماست. اما همان اَبکی اَبکی هم با هشت ـ ده تا برهان در آن مناجات و در دعای ابوحمزه ثمالی هست؛[13] گریه گریه خدایا من برای این است که یک وقتی به من بگویند ترا چرا مجالس علما را ترک کردی؟ چرا با فقرا نبودی؟ چرا با مؤمنین نبودی؟ چرا در و دیوار عالَم موعظه می‌کرد گوش ندادی؟ چرا به دنبال این و آن راه افتادی؟ چرا «أحلام النائم» بودی؟ من جواب تو را چه بگویم؟ همه این براهین را وجود مبارک امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی اقامه می‌کند، می‌فرماید: «لعلک» دیدی که من در مجلس بطّالین‌ام، هر حرفی را گوش می‌دهم، این همین است. وقتی آدم عمرش را با اینها تلف می‌کند، هر جا حرف باشد دنبالش راه می‌افتد، این لعلک، لعلک، لعلک، برهان مسئله است؛ لذا می‌فرماید شاید دیدی هر جا سخن از لهو و لعب است من آنجا پیدا ‌می شدم که این گریه دارد. غرض این است که «اَبکی» محض بدون برهان نیست. بنابراین، اینکه فرمود: ﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ بعد برهان اقامه می‌کند که یک مرگی هست، شما که از این مرگ نمی‌توانید عبور کنید، برای اینکه پل درست نکردید، زیرش هم که چاله است؛ لذا می‌افتید در جهنم. چاله سیاه، چاله‌ایی نیست که شما در آن نابود بشوید؛ این گودال، گودال جهنمی است که شما با دست خودتان حفر کردید. این دو تا دلیل را در همین بخش ذات اقدس الهی مطرح کرده.

آشکار شدن رسوایی و عذاب مشرکان در آخرت
بعد از آن برهان می‌فرمایند که یک کمی صبر کنید عالم تمام نشده، این ‌طور نیست که مرگ آخر خط باشد، که مرگ پل است. حالا که این ‌طور شد، معلوم می‌شود که چه کسی در آن روز رسوا می‌شود، یک؛ چه کسی عذاب دائم دامنگیرش می‌شود، دو؛ در بخشی از آیات می‌فرماید: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا﴾؛ [14]اینها هم رسوای دنیایند و هم رسوای آخرت، در این قسمت یک رسوایی را ذکر می‌کند، آن دومی هم رسوایی است؛ منتها خزی ندارد؛ فرمود شما بعد می‌بینید که چه کسی گرفتار خزی می‌شود و چه کسی ﴿یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ﴾.
پرسش: ؟پاسخ: خیلی فرق می‌کند که ما وکیل می‌گیریم و عمل می‌کنیم توکل می‌کنیم. یک وقتی کار خود را به خدا می‌سپاریم و می‌گوییم تو وکیل ما باش: «توکلت علیک»؛ یک وقتی سخن از توکیل نیست که ما حالا یک قولی داشته باشیم و امثال ذلک، عملاً و فعلاً کارمان را به او می‌سپاریم.
در این آیه‌ای که محل بحث است فرمود که ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ﴾، این خزی دنیایی است ﴿وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ﴾ که به قرینه مقیم این عذاب اخروی است. در بخشی از آیات دیگر دارد که اینها ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا﴾، آن آیه دیگر این است که آنها هم رسوای دنیا هستند و هم رسوای آخرت. در اینجا سخن از دو تا رسوایی نیست، گرچه ﴿وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ﴾ هم رسوایی است؛ منتها تعبیر خزی نشده است. فرمود یک چنین روزی در پیش داریم، ما نگران نیستیم، ما نگران شماییم، ما حق را ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ [15]می‌بینیم و جلوی راهمان را هم می‌بینیم، از آینده هم باخبریم و مطمئن هم هستیم، این ‌طور نیست؛ ولی شما خودتان را باید دریابید. بنابراین اصراری که سور مکی دارد و پشت سر هم می‌فرماید: ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾، ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾ هم برای بی تابی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که در سه آیه فرمود: اینقدر نسبت به اینها علاقمندی که نزدیک است جان بدهی! ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ﴾ در دو جا، ﴿لا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ﴾ در جای سوم، هم اینکه محل ابتلا بود.
بعد سرانجام فرمود که ما ترک مخاصمه نکردیم، ما می‌گوییم ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾[16]کاری به ما نداشته باشید، هر دینی می‌خواهید داشته باشید، داشته باشید؛ ولی راه این است؛ ما آمدیم شما را به شما بشناسانیم، مرگ را معرفی بکنیم، حیات را معرفی بکنیم، عالم را تفسیر بکنیم، این کارها را کردیم، حالا هر کسی بخواهد قبول بکند، هر کسی می‌خواهد نکول

مقصود از شرک در عبادت و سرانجام آن
پرسش: ؟پاسخ: شرک در ربوبیت منتهی می‌شود به کفر، به همان شرک ذات اقدس الهی چون کسی که دو تا «رب» قائل است و اینها را می‌گوید: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾، [17]این شفاعت را بالاستقلال قائل است، وقتی بالاستقلال قائل بود معنایش این است که این در شفیع بودن، در مقرِّب بودن «الی الله» مستقل است، این سمت ربوبیت را به اینها می‌دهد. مشرک معنایش این نیست که دو تا خدا قائل است، معنایش این است کاری که مربوط به خداست به اینها می‌دهند، اینها شرک در عبادت دارند، این شرک در عبادت که به معنای ریا نیست؛ اینکه می‌گویند ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا﴾ [18]که اینها مشرک در عبادت‌اند، معنایش این نیست که یک قدری خدا و یک قدری بت ها را عبادت می‌کنند که این بشود ریا، این نیست؛ معنایش این است عبادتی که خالصاً «لله» هست، همین را «خالصاً للصنم و الوثن» مصرف می‌کنند، برای خدا شریک قرار می‌دهند، مثل اینکه مالی که برای زید است همه مال را بدهند به عمرو این جا شما عمرو را به حساب زید نشاندید، این مال برای زید است، چرا به عمرو دادید. این را شریک او قرار دادند نه مال را تقسیم کردند، همه مال را می‌دهند به عمرو؛ این جا هم همه عبادت را می‌دهند به بت ها اینها خدا را عبادت نمی‌کنند، نه اینکه یک قدری خدا را عبادت می‌کنند و یک قدری غیر خدا را، بلکه فقط غیر خدا را عبادت می‌کنند. این توحید عبادی که برای خداست، همه این را می‌دهند به صَنَم و وَثَن، در حقیقت این صنم و وثن را شریک «الله» قرار دادند.
فرمود: ﴿قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ﴾ شما این منزلت و این کاری که دارید انجام بدهید؛ ولی ما نگران شما هستیم، از این جهت که پایان کار شما دو تا رسوایی است: یکی رسوایی دنیا و یکی رسوایی آخرت؛ ولی هر کسی که اهل توکل است ـ که غیر خدا باید توکل کند ـ منحصراً باید به «الله» توکل کند که تقدیم «علیه» مفید این حصر است: ﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾ بعد به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ﴾، ما قرآن را برای همه که خود شما هم جزء ناس‌ هستید نازل کردیم، ﴿بِالْحَقِّ﴾ هم نازل کردیم که این «با» بای مصاحبه است که قرآن در صحبت حق است، یا «با» بای ملابسه است که قرآن در لباس حق است و این ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ [19]هم از همین راه است و بارها ملاحظه فرمودید که انزال قرآن از سنخ انزال مَطَر نیست. خدای سبحان باران را نازل کرد؛ یعنی به زمین انداخت، قرآن کریم را نازل کرد؛ یعنی به زمین آویخت نه انداخت، این حبل متین یک طرفش دست اوست و یک طرفش دست ما، این ‌طور نیست که به زمین انداخته باشد. که در این حدیث شریف «إِنِّی‌ تَارِکٌ‌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‌» [20]آن جا دارد احدهما که ثَقَل اکبر است: «احدُ طرفیه بید الله سبحانه و تعالی و الطرف الاخر بایدیکم» این بیان نورانی در آن حدیث ثقلین هست؛ یعنی این کتابی که ما الآن در خدمتش هستیم، این دنباله این حقیقت کتاب هست، هر چه بالاتر می‌روید قرآن کریم است، به آن اوج که رسیدید می‌بینید که دست بی دستی خدای سبحان آن بالا را گرفته و این قرآن را آویخت نه انداخت؛ لذا به ما گفتند ﴿اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾؛ [21]این حبلی که اعتصام او سودآور است، برای اینکه به جای بلندی بسته است، وگرنه حبل، یعنی طنابی که در گوشه مغازه افتاده است مشکل خودش را حل نمی‌کند، اعتصام به او چه سودی دارد. اگر ـ معاذ الله ـ این کتاب یک کتابی بود مثل باران که این را انداخته باشد زمین، اعتصام به او چه مشکلی را حل می‌کند، مثل طناب انداخته در یک گوشه مغازه، طنابی که به جای محکم و بلند بسته است اعتصام آن سودآور است؛ فرمود این قرآن را بگیرید تا نیفتید. اول سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» معنا کرده، این مضمون آن جا هست ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾.[22]یک طرف این طناب «علیّ حکیم» است که نه عبری است و نه عربی و به دست خداست، طرف دیگرش «عربی مبین» است که به دست شماست. بنابراین این «با» چه بای «مصاحبه» باشد و چه بای «ملابسه» باشد؛ اگر لباس است درون و بیرون را همین «حق» دارد اگر مصاحبت است درون و بیرون را «حق» دارد.

عدم توانایی کتب ادبی در تفسیر «بالحق» بودن قرآن
یک معنای ثالثی هم هست که در المغنی و امثال المغنی نیست. بارها شنیدید که «از شافعی نپرسید امثال این مسائل»، یک «الحقی» با «باء» به کار می‌رود که قوی تر و غنی‌تر از «بای» مصاحبه است، قوی‌تر و غنی‌تر از «بای» ملابسه است؛ یعنی درون این، بیرون این، صدر این، ذیل این، حواشی این، متن این، گوهر این، جوهر این، عَرَض این، همه حق است. این را شما از «بای» ملابسه و مصاحبه مغنی و امثال مغنی که استنباط نمی‌کنید آن وقت این کتابی که ما می‌گوییم حق است، نه یعنی در صحبت حق است که حق چیز دیگری باشد و این مصاحب حق باشد، یا متلبس به حق باشد که حق لباس او باشد و این پوشاکی داشته به نام حق، خیر! گوهر ذات این حق است که ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾؛ ما یک چنین کتابی نازل کرده؛ لذا هیچ بطلان در آن ندارد: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ [23]«لا من فوقه و لا من تحته لا من اَمامِه و لا من خلفه لا من یمینه و لا من یساره» از هیچ راه بطلان به این کتاب راه ندارد. کسی اشکال بکند، نقد بکند، نقض بکند، یک طرف بخواهد نفوذ پذیر باشد نیست، برای اینکه این با حق ساخته شده است، وقتی چیزی با حق ساخته بشود، بطلان از کجا راه پیدا می‌کند. لباسش حق نیست، مصاحبش حق نیست، هویت او حق است؛ اگر هویت او حق است، بطلان از کجا راه پیدا کند. این که فرمود: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾؛ یعنی آن گوهر بطلان پذیر نیست، اشکالی بشود، گذشت زمانی بشود، تغییری بشود، تفسیری بشود که ـ معاذ الله ـ بتواند او را از بین ببرد، این ‌طور نیست؛ لذا فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ﴾.

بازگشت سود و زیان پذیرش و ردّ هدایت قرآن به خود انسان ها
اگر کسی پذیرفت ﴿فَلِنَفْسِهِ﴾ این ‌طور نیست که یک سودی به دیگران برساند آن بیان نورانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که محال؛ یعنی محال، محال است که کسی نسبت به دیگری کار خیر بکند و محال است که کسی نسبت به دیگری کار شر بکند، بله هر کسی کار خیری کرد، آن نود و نُه درصدش مال خود اوست، یک درصدش به غیر می‌رسد. این «لامی» که در سورهٴ «اسراء» است لام اختصاص است: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾[24]این «لام» لام اختصاص است نه لام نفع تا ما بگوییم اوّلی «لام» نفع است و دومی برای مشاکله گفته شده. اگر کسی در درون خانه‌اش یک ریاحینی و گل های معطر خوبی غرس بکند، تمام برکات آن؛ اگر مثمر باشد ثمرش و اگر معطَّر باشد تمام عطرش برای خود اوست، گاهی هم یک نسیمی می‌وزد و بوی آن را به رهگذر بیرون می‌رساند و آن رهگذر شامه‌اش معطر می‌شود. پس ما هر کار خیری بخواهیم بکنیم؛ فرض کنیم یک کار خیری کردیم و برای یک کسی مسکنی ساختیم، ما گفتیم خودمان که مسکن داریم، برای فلان کس مسکن بسازیم، مدرسه بسازیم، مسجد بسازیم، این نود و نُه درصدش برای خود ماست یک درصدش بیرون از جان ماست که آن سنگ و گِل است؛ کار شر هم همین طور است اگر کسی ـ معاذ الله ـ به کسی آسیب رساند، به آبروی کسی آسیب رساند، این نود و نُه درصد شرش برای خودش است، مثل اینکه درون خانه خودش یک کَنیفی بکند، تمام بوهای بد او را آزار می‌دهد، گاهی هم باد می‌وزد و مشام رهگذر را رنج می‌دهد، وگرنه عمل شرّ در درون خود ما سامان می‌پذیرد، عمل خیر هم در درون خود ما سامان می‌پذیرد؛ این جا فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها﴾، آثار ضعیفی به بیرون منتقل می‌شود ﴿وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ﴾ چرا اینقدر غصه می‌خوری! تو که وکیل اینها نیستی، تو رسول اینهایی، باید بگویی که گفتی، احتجاج بکنی کردی، مبارزه بکنی کردی، مناظره بکنی کردی، صبر بکنی کردی، از بس این «رحمة للعالمین» نگران امت بود. تعبیر نورانی امام باقر(سلام الله علیه) است که فرمود: «ما که نمی‌توانیم بگوییم بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش»،[25] فرمود: «بَلِیَّةُ النَّاسِ‌ عَلَیْنَا عَظِیمَةٌ» ما یک ابتلای سختی داریم: «إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَنَا وَ إِنْ تَرَکْنَاهُمْ لَمْ یَهْتَدُوا بِغَیْرِنَا»؛ [26]فرمود ما گرفتار مردمی شدیم که دعوت می‌کنیم نمی‌آیند، رها کنیم آخر راه غیر از این نیست، ما که نمی‌توانیم بگوییم «بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش». این از بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، فرمود شما چقدر چشمتان را دوست دارید، چقدر گوشتان را دوست دارید، چقدر دلتان را دوست دارید، مواظب اینها هستید دیگر، این که فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾؛ [27]ما موظفیم چشم و گوش و دلمان را حفظ بکنیم؛ حضرت فرمود همان طور که چشمتان را باید حفظ بکنید و گوشتان را حفظ بکنید و مسئول چشم و گوشتان‌ هستید، همه یعنی همه، مخصوصاً دولت مردان، مسئول این مردم‌اند، فرمود: «کُلُّکُمْ‌ رَاعٍ‌ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه‌». [28]مسئولان باید مردم را چشم و گوش خود بدانند، دلشان بدانند؛ دل مسئولان باید برای دل خودشان بسوزد و آن مردم‌اند؛ دل مسئولان باید برای گوششان بسوزد و آن مردم‌اند؛ دل مسئولان باید برای چشمشان بسوزد و آن مردم‌اند؛ این حرفها بوسیدنی نیست؟! اگر در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾؛ همین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مفسّر قرآن است، فرمود: مردم هم چشم و گوش مسئولین‌اند: «کُلُّکُمْ‌ رَاعٍ‌ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه» اگر از چشم و گوشتان سؤال بشود، از مردم هم سؤال می‌شود، از تولیدشان از شغلشان، از کار و بیکاریشان که ـ ان‌شاء‌الله ـ امیدواریم نظام به برکت ولی عصر محفوظ بماند.

[1]کهف/سوره18، آیه6.
[2]شعراء/سوره26، آیه3.
[3]فاطر/سوره35، آیه8.
[4]رحمن/سوره55، آیه13.
[5]قمر/سوره54، آیه17.
[6]انبیاء/سوره21، آیه30.
[7]فصلت/سوره41، آیه11.
[8]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج27، ص 61 و 62، أبواب صفات القاضی، وما یجوز ان یقضی به، باب 6 و 7، ط آل البیت. .
[9]زمر/سوره39، آیه36.
[10]معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، ص289.
[11]المجازات النّبویه، السیدالشریف الرضی، ج1، ص327.
[12]آل عمران/سوره3، آیه185.
[13]اقبال بالاعمال الحسنه، ج1، ص167، ط حدیثه.
[14]مائده/سوره5، آیه33.
[15]هود/سوره11، آیه17.
[16]کافرون/سوره109، آیه6.
[17]یونس/سوره10، آیه18.
[18]زمر/سوره39، آیه3.
[19]بقره/سوره2، آیه147.
[20]تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص345.
[21]آل عمران/سوره3، آیه103.
[22]زخرف/سوره43، آیه3.
[23]فصلت/سوره41، آیه42.
[24]اسراء/سوره17، آیه7.
[25]سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل38.
[26]الخرائج و الجرائح، ابن هبه الله الرّاوندی، ج2، ص893.
[27]اسراء/سوره17، آیه36.
[28]جامع الأخبار أو معارج الیقین فی أصول الدین، الشیخ محمد بن محمد السبزواری، ج1، ص327.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی