- 2395
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 و 37 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 و 37 سوره احزاب"
- معنای استحاله جبر و تفویض و مختار بودن انسان؛
- اضطرار انسان در اختیار و عدم منافات آن با عصمت ائمه (ع)؛
- دلیل معصوم شدن ائمه (ع) و نبود عصمت برای دیگران.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً (36) وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)﴾
معنای استحاله جبر و تفویض و مختار بودن انسان
در جریان عصمت انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) تاکنون بحثهای فراوانی شده اما حالا مقداری هم بعضی از آنها تذکر داده بشود شاید نافع باشد. جریان جبر و تفویض مستحضرید که در کتابهای کلامی, استحاله آنها ثابت شده است اینچنین نیست که جبر بد باشد جبر, محال است اینطور نیست که تفویض, قبیح باشد تفویض محال است اینها مربوط به حکمت عملی نیست سخن از حُسن و قبح نیست سخن از استحاله است یعنی همان طوری که زوجیّت برای اربعه ضروری است و محال است اربعه, فرد باشد محال است انسان مجبور باشد محال است انسان مفوَّض باشد بلکه بالضروره انسان مختار است انسان «خُلِقَ مختاراً» اینچنین نیست که اختیار در اختیار خود انسان باشد, بنابراین جبر مستحیل است تفویض مستحیل است و اختیار یک امر ضروری است; یعنی همانطوری که اربعه زوج است بالضروره, انسان مختار است بالضروره اگر بخواهد کاری را بدون اراده و اختیار انجام بدهد محال است نه بد است نه اینکه سخت است یک وقت دست انسان را میگیرند از جایی بیرون میبرند این موردِ فعل است نه مصدر فعل این از بحث بیرون است اینکه کاری انجام نداد اما بخواهد کاری انجام بدهد که بشود مصدر فعل و این فعل از او صادر بشود و او بشود فاعلِ این فعل چه طنز باشد چه جِد باشد چه صدق باشد چه کذب باشد محال است بدون اراده و اختیار باشد انسان خُلِقَ مختاراً اگر هم بخواهد کاری بدون اراده انجام بدهد محال است این شدنی نیست بنابراین اختیار برای انسان ضروری است.
اضطرار انسان در اختیار و عدم منافات آن با عصمت ائمه(علیهم السلام)
انسان, در اختیار مضطرّ است یعنی خُلق مختاراً این یک اصل. چون اختیار برای انسان ضروری است و انفکاکِ اختیار از انسان محال است اگر معصوم باشد حتماً پرهیز از گناهش مختارانه است مجبور نخواهد بود جبر برای هر کسی محال است او میتواند معصیت بکند ولی نمیکند بنابراین عصمت با اختیار منافات ندارد لذا هر معصومی مکلّف است مادامی که در دنیاست مکلّف است در قوس صعود مکلّف است البته در قوس نزول برابر اینکه «أوّل ما خَلَق الله نور نبیّنا»[1](علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) حساب دیگری است در قوس نزول قبل از اینکه به این عالَم بیایند حساب دیگری است ولی در قوس صعود که از این عالَم بالا میروند الاّ ولابد مکلّفاند و مختارند پس عصمت با اختیار اینها منافاتی ندارد.
علت معصوم نشدن همه مردم
مطلب دوم این است که اگر کسی بپرسد چرا همه معصوم نشدند خب خداوند موجوداتی که در نشئهای که همهشان معصوم باشند دارد آن فرشتگان الهیاند در ملأ اعلی که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾[2] هستند آن دسته از فرشتگان حامل عرش فرشتگان ملکوتی, آنها یقیناً معصوماند حالا در ملائکةالأرض و مانند آن بحثهای دیگری است وگرنه در آن عالَم فرشتگان معصوم الی ما شاء الله هستند که ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾[3] آنها کسانیاند که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ و این اختصاصی به خَزنه نار ندارد مسئولان بهشت هم همینطورند مسئولان عرش و کرسی هم همینطورند و مانند آن, پس لازمهاش این است که بشر خلق نشود اگر بنا باشد که همهشان معصوم باشند یعنی همهشان باید فرشته باشند گذشته از اینکه اگر همهشان معصوم باشند دیگر مسئله وحی و نبوت و شریعت و بهشت و جهنم و اینها بساطش برچیده میشود اگر همهشان معصوم باشند که دیگر احتیاجی به پیغمبر و امام ندارند همهشان معصوماند بنابراین اگر همه بشر معصوم باشند لازمهاش برچیدن بساط شریعت و وحی و نبوت و قهراً مسئله جهنم و بهشت و امثال ذلک است.
دلیل معصوم شدن ائمه و نبود عصمت برای دیگران
میماند مطلب سوم که چرا آنها معصوم شدند و دیگران معصوم نشدند بسیار خب, بر فرض دیگران معصوم میشدند و اینها غیر معصوم باز سؤال سر جایش محفوظ بود که چرا آنها معصوم شدند و اینها معصوم نشدند خصیصه افراد, برهان عقلیبردار نیست اسراری در آبائشان هست اجدادشان هست خصوصیاتشان هست «الناس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة»[4] یکی خوب در میآید یکی خوبتر, یکی بد در میآید یکی بدتر, اسرار اشخاص روشن نیست قابل برهان نیست پس اگر کسی بگوید چرا همه معصوم نشدند معنایش این است که ما بشر نداشته باشیم برای اینکه موجوداتی که همهشان معصوماند اینها فرشتگان الهیاند از اینها خدا زیاد خلق کرده است و اگر بشر باشند و همهشان معصوم یعنی ما دیگر شریعت و نبوّت و امامت و ولایت و اینها نداشته باشیم برای اینکه همه برای خودشان معصوماند و اماماند دیگر امام برای چه کسی باشد دیگر لازمهاش این است که مسئله دوزخ و بساط جهنم نباشد. اگر بگویند چرا آنها معصوم شدند و دیگری معصوم نشد میگوییم بر فرض اگر دیگری معصوم باشد و آنها معصوم نباشند باز سؤال سر جایش محفوظ است که چرا اینها معصوم شدند و آنها معصوم نشدند و اساس کار این است که در مسائل شخصی برهان عقلی جاری نیست; زیرا اسرار و گذشتگان اینها و آبا و اجداد اینها معیار دست ما نیست که چطور شد زید خوب در آمد عمرو بد در آمد چطور فرزند امام یکی خوب در میآید یکی بد در میآید چطور یکی جعفر طیّار در میآید یکی جعفر طرّار در میآید این اسرار و خصوصیات به دست ما نیست یکی فرزند نوح در میآید یکی فرزند امام در میآید میشود جعفر کذّاب و بالأخره این خصوصیات هست اینها برهانپذیر نیست بنابراین عصمت چه در بخشهای علمی که عصمت از خطاست چه در بخشهای عملی که عصمت از خطیئه است با اختیار هماهنگ است.
بررسی شبهات آلوسی و مطالب اختصاصی دیگر در تسنیم مکتوب
اما برخی از شبهاتی که در تفسیر آلوسی و امثال آلوسی آمده است اینها در ضمن آیه ولایت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و مانند آن حل شد برخی از مطالب برای پرهیز از اطاله جزء اشاراتنویسی تسنیم است شما ببینید این تسنیمهایی که چاپ شده غیر از آن تسنیمی است که بحث شده آن اشارات, طرحش در جوامع عمومی برای چنین جلسهای شاید کِشش را نداشته باشد کسانی که در بحث بودند در درس ده سال بیست سال شرکت کردند درک آن اشارات برای آنها کار آسانی نیست اشاراتنویسی غیر از بحث عمومی است به هر تقدیر اگر یک حرف تازهای جناب آلوسی در تفسیر آلوسی داشته باشند اینها در اشارات تسنیم مطرح است نه در بحثهای عمومی.
عدم امکان اثبات معصوم بودن همسران پیامبر با ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾
مطلب دیگر اینکه قرآن کریم این نهیهایی که فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[5] و مانند آن اینها هیچ کدام دلیل عصمت نیست تا ما بگوییم آنها معصوم بودند آنها مشترک است اصلِ تکلیف هست تکلیف هم متوجّه معصوم است هم متوجّه غیر معصوم ولی زمینه خطر هست. فرمود تبرّج جاهلی نداشته باشید درباره ابودرداء نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: «إنّ فیک جاهلیة»[6] یعنی بعضی از تفکّرات جاهلی هنوز در تو هست از اینکه فرمود: ﴿لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾[7] معلوم میشود جاهلیّتی در اسلام هست که اینها اسلامی حرف میزنند و غیر اسلامی عمل میکنند اینکه درباره کسی که ولیّ عصرش را نشناسد امام زمانش را نشناسد آمده است «مَن مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»[8] همین است کسی که وصایای لازم و واجب دارد و حقوق مردم را رعایت نکند و بمیرد «مَن مات بغیر وصیّة مات میتة جاهلیة»[9] اینها جاهلیّت اسلام است جاهلیّت ثانیه و ثالثه است در برابر جاهلیّت اُولیٰ.
عدم اختیار انسان در برابر حکم خدا و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بعد از اینکه اوصاف ثبوتی و کمالات مرد مؤمن و زن مؤمن را در آیه 35 ذکر کرد که آیه مبسوطی است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾ تا ﴿وَأَجْراً عَظِیماً﴾ الآن به احکام سلبیشان میپردازد فرمود مؤمن و مؤمنه که احکام ثبوتیشان, اوصاف و کمالات ثبوتیشان در آیه 35 بیان شده الآن وظیفه سلبیشان در آیه 36 ذکر میشود و آن این است که اگر ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حُکمی کردند هیچ مرد مسلمانی هیچ زن مسلمانی حق ندارد در برابر او تخلّف بکند این نکره در سیاق نفی مفید عموم است چون مفید عموم است ضمیر جمع به اینها برگشت فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ نه «لهما» ضمیر تثنیه نیاورد ضمیر جمع آورد برای اینکه این نکرههایی که در سیاق نفی است مفید عموم است یعنی هیچ مرد مسلمان هیچ زن مسلمان حق ندارد در برابر حکم خدا و در برابر حکم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مختار باشد بگوید حالا پیامبر حکم کرده ما مختاریم میخواهیم انجام بدهیم میخواهیم انجام ندهیم بلکه بر اینها واجب است که انجام بدهند.
تبیین لازمالاتّباع بودن «امرالله» و مشورتی بودن «امرالناس»
قضای الهی دو قسم است یک قضای تکوینی است که تخلّفپذیر نیست ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[10] آن قضای تکوینی است که «لا مردَّ له»[11] اما قضای تشریعی این قضای تشریعی یک وقت مربوط به احکام فقهی است نظیر نماز و روزه و امثال ذلک یک وقت مسائل سیاسی و اجتماعی و اداره جامعه است در این بخش از آیات که فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ که مفرد آورد ظاهراً ناظر به این است که اگر به دستور خدای سبحان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ولایت او ثابت شده است ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾[12] دستوری دادند هیچ کس حق ندارد بگوید من مختارم میخواهم عمل بکنم میخواهم عمل نکنم ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ این امر را خدای سبحان فرمود لازمالاتّباع است این امر جزء امرالله نیست امرالله همان احکام الهی است امرالله نظیر صوم و صلات دیگر جا برای مشورت و امثال ذلک نیست اما امرِ مردمی مسائل سیاسی مسائل اجتماعی مسائل اقتصادی مسائل فرهنگی آن مسائل عمومی اینها جزء امرالناس است در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود احکام که دیگر جا برای مشورت نیست احکام, امرالله است نه امرالناس اما وقتی مسائل مردمی شد کیفیت اداره کشور شد کیفیت اداره شهر شد میشود امرالناس فرمود: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾[13] نه «امر الله شوری بینهم» احکام خدا با مشورت مردم حل نمیشود احکام خدا به دستور خدا حل میشود اما کیفیت اداره شهر کدام خیابان یک طرفه بشود کدام خیابان دو طرفه بشود کشور به طرف صنعتی برود یا کشور به طرف کشاورزی برود اینها جزء امور مردم است که با مشورت باید حل کنند پس ما یک امرالله داریم که این با مشورت نیست یک امرالناس داریم که این با مشورت است میشود ﴿أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾.
پرسش: اینکه جدایی دین از سیاست است؟
پاسخ: نه, برای اینکه ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ حالا معلوم شد ما یک امرالله داریم یک امرالناس داریم امرالله که حکم شرعی است با مشورت مردم حل نمیشود امرالناس است که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾.
اصرار قرآن بر لزوم ولایت معصوم بر «امرالناس» و متابعت آن
همین امرالناس که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ است وقتی دین دخالت کرده همه باید تابع باشند لذا اصرار قرآن کریم در اینجا به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که اسم ظاهر را به جای ضمیر میآورد برای همین جهت است که دین از سیاست جدا نیست نفرمود «إذا قضی الله و رسوله امراً أن یکون لهم الخیرة فیه» بلکه اصرار دارد بگوید که این امر, امر مردم است این امر سیاسی است امر اجتماعی است همین امری که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ است ولی وقتی دین دخالت کرد همه باید تابع باشند[14] فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ همین ﴿أَمْرِهِمْ﴾ که در سورهٴ «شوری» آمده ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ خود شوری هم باید تحت نظر ولیّ مسلمین باشد برای اینکه اگر ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هست که هست, اگر درباره امر مردمی یک نظری دادند هیچ کس حقّ دخالت ندارد فرمود در جریان تبوک, اسامه فرمانده لشکر است همه باید اطاعت کنند در جریان خندق, ابن امّ مکتوم باید در مدینه سرپرستی را به عهده بگیرد کسی حقّ دخالت ندارد فرمود امر, امر مردم است ولی امر مردم را ولیّ مردم باید رهبری کند, اگر میفرمود «اذا قضی الله و رسوله امراً أن یکون لهما الخیرة فیه» اینقدر شفاف نبود که این امر, چه امری است اما وقتی بالصراحه اسم ظاهر را به جای ضمیر مینشاند با اینکه میتوانست بفرماید «فیه» اسم ظاهر را با این اضافهای که او را همراهی میکند آورد برای آن است که ثابت کند امر مردم تحت هدایت اولیای الهی است در اینجا کسی حقّ دخالت ندارد ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾.
استفاده لزوم ولایت غیر معصوم بر «امرالناس» و متابعت آن از روایات
درباره معصومین, ما حرفی نداریم برای اینکه آنها ولیّ مطلق الهیاند و خودشان میدانند چه کار کنند اما درباره غیر معصومین همان بیان لطیف مرحوم صاحب جواهر هست این حدیث شریف که اگر کسی رادّ بر آنها باشد چه در مقبوله چه در مشهوره ابیخدیجه که فقیه جامعالشرایط را فرمودند ما نایب خود قرار دادیم حَکم قرار دادیم حاکم قرار دادیم اگر کسی حرف اینها را رد کند «الرادّ علی الله»[15] آن بیان مرحوم صاحب جواهر این است که این اطلاق حرمت رد, شامل خود حَکَم و حاکم هم میشود اگر کسی حَکم بود و قاضی بود و حکمی صادر کرد نقض این حکم و بر خلاف این حکم عمل کردن حرام است حتی بر خودش, اگر حاکمی حکم ولایی کرد مثل میرزای شیرازی(رضوان الله علیه) که تنباکو را تحریم کرد نقض آن حکم حرام است حتی بر خودش این مضمون «الرادّ علیه الرادّ علینا»[16] به فرمایش ایشان اطلاق حرمت رد, او را هم شامل میشود.
تبیین ولایت فقه بر «امرالناس» نه شخص فقیه
بر اساس این تحلیل معلوم میشود ما ولایت فقیه نداریم ولایت فقه داریم ولایت حاکم نداریم ولایت قرآن و عترت داریم از این بهتر چیست شخص بر مردم حکومت نمیکند دین بر مردم حکومت میکند اگر دین بر مردم حکومت میکند او حقّ نقض هم ندارد خب از این لطیفتر چه چیزی میخواهیم این میشود آزادی اینچنین نیست که شخص در اسلام حکومت بکند اگر شخص حاکم بود خودش میشد ما فوق قانون, دیگر خودش اگر حکم خودش را نقض بکند عیب ندارد اما وقتی به تعبیر لطیف صاحب جواهر اطلاق حرمت رد, خود او را هم شامل میشود معلوم میشود ولایت فقاهت است نه ولایت فقیه, ولایت عدالت است نه ولایت عادل. این کتاب ولایت فقیه که سی سال قبل چاپ شد عنوانش را ملاحظه کردید عنوان کتاب این است که ولایت فقاهت و عدالت خب این از بالاتر و از این آزادی و آزادانهتر چیست؟!
ولایت فقیه, فعل تشریعی خدا و تخلّفپذیری آن
پرسش: استاد در همان جا ولایت فقیه را فعل خدا میدانید, فعل خدا هم مربوط به ارادهٴ تکوینی است.
پاسخ: ولایت فقیه, فعل تشریعی خداست دستور الهی است اگر دستور تکوینی باشد که مخالفتش محال است فعلِ تکوینی خدا مثل لیل و نهار, کسی جلوی لیل و نهار را نمیتواند بگیرد کسی جلوی مرگ را نمیتواند بگیرد ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾[17] فعلِ تکوینی خدا ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ اینکه معصیتپذیر است برای اینکه فعل تشریعی خداست فعل تشریعی هم قبلاً ملاحظه فرمودید خداوند اراده کرده که انسان با اختیار و اراده خودش فلان کار را انجام بدهد فرمود انسان بینالنّجدین خلق شده[18] حالا یا قبول یا نکول, اگر قبول کرد فله الجنّة و اگر نکول کرد فعلیه النار این با تشریع همراه است اگر تکوین باشد که دیگر تخلّفپذیر نیست.
ولایت تکوینی تخلّفپذیر نیست ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این ولایت تشریعی است یعنی بر ما واجب است که رهبری علی و اولاد علی(علیهم السلام) را بپذیریم بر ما واجب است در عصر غیبت, ولایت فقیه جامعالشرایط را بپذیریم اینها امر تشریعی است و بازگشت این امر تشریعی به این است که فقه بر ما حاکم است عدل بر ما حاکم است نه شخص, به دلیل همان اطلاق بیان صاحب جواهر که اگر شخص حاکم بود میشد فوق قانون; خودش میتوانست حکم را نقض بکند از اینکه حرمت رد و حرمت نقض, خود او را شامل میشود معلوم میشود فقه حاکم است خب از این بهتر چیست, عدل حاکم است خب از این بهتر چیست.
ضلالت و گمراهی, ثمره تخلف از ولایت فقه و فقیه
پرسش: حضرت امام فرمودند پیرو ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد.
پاسخ: یعنی ولایت فقه, خود امام(رضوان الله علیه) فرمود من اگر ذرّهای تخلّف بکنم مشکل پیدا میکنم این را هم فرمود.
این حکم اول بود که کسی حقّ تخلّف ندارد حکم بعدی همان را تأکید کرد که اگر کسی خدا را معصیت کند و رسول خدا را معصیت کند ضلالت و گمراهیِ روشنی دامنگیر او شده است این هم مخالفت رسول کرده هم مخالفت خدا کرده رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد او خلاف کرده خداوند دستور داد فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این را مخالفت کرده و امثال ذلک.
پرسش: در معصومین دین حاکم است یا معصوم حاکم است؟
پاسخ: برای همه معصومین, دین حاکم است آنها هم میگویند: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾.[19]
پرسش: ولایت فقیه تعیینی است؟
پاسخ: درباره معصومین تعیینی است درباره غیر معصوم به اطلاقات ادله است.
امر به اطاعت رسول, زمینهساز پذیرش ابطال سنتهای جاهلی
فرمود اینها مقدمه است برای حکمی که در مدینه میخواهد آن حکم را تقریر کند وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مدینه شدند هم مسائل رهبری و سیاسی و تحکیم نظام را پیریزی کردند هم بسیاری از احکام فقهی را بیان کردند و هم آن سنّتهای جاهلی را ابطال کردند ابطال سنّتهای جاهلی کار آسانی نبود ابداع دستورهای شرعی خیلی دشوار نبود که نماز بخوانید روزه بگیرید اما آن کارهایی که در جاهلیت انجام میدادند و برای آنها مَلکه شد ترک آنها بسیار سخت است.
دشواری ازدواج پیامبر با همسر مطلّقه فرزندخوانده و امر خدا به آن
یکی از کارهایی که در جاهلیّت رواج داشت و ترکش برای آنها سخت بود این بود که برخی افراد را به عنوان پسرخوانده یا دخترخوانده در خانهها میپذیرفتند و احکام پسر و دختر را بر آنها بار میکردند زیدبنحارثه کسی بود که جزء پسرخواندههای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود این همسری داشت با همسرش هم ناسازگار بود میخواست طلاق بدهد وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ این را طلاق نده چون «أبغض الحلال الطلاق»[20] اینها در اثر ناسازگاری اخلاقی به هر وسیلهای بود با اینکه حضرت دستور داد تا میتوانید تحمل کنید این را طلاق داد برای اینکه این سنّت جاهلی را ذات اقدس الهی بردارد که پسرخوانده, پسر نیست دخترخوانده, دختر نیست پسر باید از مادر متولّد شده باشد و همچنین دختر, این سنّت جاهلی را برای اینکه بردارد با یک گفتن و امثال ذلک حل نمیشد باید عملاً اوّلین شخص مملکت این کار را انجام بدهد تا جلوی این سنّت جاهلی گرفته بشود حالا زید که با همسرش ناسازگار بود و حضرت هم دستور داد ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ نتوانست این همسر را اداره کند و با هم هماهنگ باشند این را طلاق داد دستور از طرف خدای سبحان رسید که شما با همسر سابقِ این پسرخواندهتان ازدواج بکنید تا سنّت جاهلی رخت بربندد که پسرخوانده, پسر نیست دخترخوانده, دختر نیست حضرت دید که خب این کار, کار سختی است برای اینکه با تهمت مردم روبهروست با انکار مردم روبهروست میترسید که بسیاری از اینها از مسائل دین فاصله بگیرند.
هراسناکی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وعده الهی بر نصرت او
فرمود تو میترسی که مردم از دین فاصله بگیرند ولی باید بدانی که خدای سبحان وقتی امر کرده تو با سنّت جاهلی مبارزه بکنی هم سنّت جاهلی را از بین میبرد هم تو را حفظ میکند لذا در چنین فضایی این آیه نازل شد که تو میترسی که مبادا دین آسیب ببیند ولی خدای سبحان هم تو را حفظ میکند هم دین را حفظ میکند هم این سنّت جاهلی را از بین میبرد تو عملاً اقدام بکن تا این سنّت رخت بربندد حفظ دین به عهده ماست. ذات اقدس الهی به حضرتش میفرماید: ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی﴾ یعنی زید که ﴿أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ﴾ خدا به او نعمت داد او را هدایت کرد به اسلام مشرّف کرد ﴿وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ﴾ تو بر آنها نعمت دادی برای اینکه پسرخواندهات بود او را زیر پر گرفتی تربیت کردی مشکلاتش را حل کردی هزینهاش را تأمین کردی و مانند آن, به او میگویی ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ با همسر ناسازگارت سازگار باش این را داشته باش طلاق نده ولی اینها ناسازگاریشان ادامه پیدا کرد و او را طلاق داد به او گفتی که ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ﴾ و آنچه ما به تو گفتیم که بعد از طلاق, تو با همسرِ او ازدواج بکن این را علنی نمیکنی ﴿وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ﴾ چیزی را که خدا آن را بالأخره اظهار میکند چون ما او را به عقد تو در میآوریم ما این را علنی خواهیم کرد ولی این دستوری که ما به تو دادیم این را کتمان میکنی اظهار نمیکنی.
شباهت هراسناکی پیامبر در مسئله مذکور با معرفی علی(علیه السلام) در غدیر
نظیر همان جریان ابلاغ ولایت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) حضرت مطابق آنچه در آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است بخواهد در برابر این اعراب متعصّب جاهلی داماد خود و پسر عموی خود را به عنوان جانشین و وصی قرار بدهد خب اینها تحمل نمیکنند آیه ولایت وجود مبارک حضرت که آمد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقداری صبر کرد آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ﴾ اگر ولایت علی(سلام الله علیه) را ابلاغ نکنی اصلاً از دین خبری نیست برای اینکه بساط دین برچیده میشود ﴿وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ برای اینکه خب حالا شما رحلت میکنی اینها هم بساط کلّ دین را برمیچینند کسی باید باشد حرف ما را حفظ بکند.
تبیین روایت مشروط نمودن خلقت معصومین به وجود فاطمه(سلام الله علیها)
اینکه خداوند فرمود اگر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نبود ما اینها [پیامبر و حضرت علی] را خلق نمیکردیم برای اینکه یازده امام حافظ دیناند اگر وجود مبارک صدیقه کبرا نبود این یازده امام نبودند اثری از دین نمیماند نه اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) از وجود مبارک پیغمبر بالاتر است حفظ دین به وسیله این یازده امام است آن وقت اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد و یازده امام نباشند دیگر دینی نمیماند اما آنکه دین را الی یوم القیامه نگه میدارد و آخرینش وقتی ظهور کرد جهان را پر از عدل و داد میکند به برکت همین کوثر است لذا در آن روایات آمده است اگر زهرا(سلام الله علیها) نبود آنها خلق نمیشدند.
بررسی تساوی نفی رسالت با عدم ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) در غدیر
بنابراین فرمود اگر تو جریان ولایت را مطرح نکنی مگر سقیفه میتواند دین مردم را حفظ بکند این غدیر است که دین مردم را حفظ میکند اصلِ رسالتت زیر سؤال میرود ﴿وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ نه این است که اگر این را ابلاغ نکنی و تبلیغ نکنی مأموریتت را درباره حضرت امیر ابلاغ نکردی وگرنه این میشود اتحاد مقدم و تالی, اتحاد مقدم و تالی هم مستهجن است مثل اینکه بگویند اگر نرفتی, نرفتی اگر رفتی, رفتی خب این مقدم و تالی یکی شده بینتیجه است «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَة الله فی امر الولیّ» نیست, «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَة الله» یعنی اصلِ رسالت را برای اینکه ما تو را فرستادیم که خاتم انبیا باشی خاتم انبیا معنایش این است که دو اصل کلی را داری همگانی و همیشگی, دینت همگانی است کلّ نسلها را شامل میشود همیشگی هم است الی یوم القیامه است خب تو این دو اصل را با چه چیزی میخواهی حفظ بکنی رسالت تو با کلیّت و دوام همراه است این کلیّت و دوام به وسیله علی و اولاد علی است پس اگر تو این را نگویی, اصلِ رسالت را نگفتی آن وقت مقدم و تالی غیر هماند و نتیجه میدهد وگرنه اینطور معنا کنیم که اگر تو جریان حضرت امیر را نگفتی رسالتت را درباره ولایت پیاده نکردی این اتحاد مقدم و تالی است اتحاد شرط و جزاست و مستهجن است پس ﴿إنْ لَمْ تَفْعَلْ﴾ اگر جریان غدیر و ولایت را طرح نکردی اصلِ رسالتت زیر سؤال است برای اینکه رسالتِ بیولایت, بیهدف است.
سرّ هراسناکی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) و وعده الهی بر نصرت او
همانطوری که آنجا فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ذیل این آیه بحثش گذشت که فرمود پیامبر از چه چیزی میترسید جریان غدیر بعد از فتح مکه بود که همه نیروهای مسلّح خلع سلاح شدند حالا بعضیها «اسلموا» بعضیها «استسلموا»[21] پس حضرت از کسی هراس نداشت کلّ جزیرةالعرب خاضع بودند آن وقتی که شمشیر در دست دیگران بود حضرت نمیترسید خدای سبحان درباره حضرت فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾[22] امام, تقیّه دارد ولی پیغمبر که تقیّه ندارد فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ همه شمشیر به دستاند تو تنهایی اصلاً نترس و حضرت هم اصلاً هراسی نداشت تقیّه برای امام است نه برای پیغمبر.
فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ خدا تو را از مردم حفظ میکند از چه چیزی حفظ میکند پیامبر از چه چیزی میترسید از کسی میترسید؟ آن وقتی که همه مسلّح بودند پیامبر ترسی نداشت الآن که همه خلع سلاح شدند پس ترس نظامی نداشت میشود ترس سیاسی و اجتماعی که مبادا اینها قبول نکنند اعتراض کنند از دین فاصله بگیرند فرمود از این امور هراس نداشته باش خدا رسالت تو و موقعیت تو را حفظ میکند اینجا هم همینطور است فرمود این کارِ جاهلی و سنّت جاهلی را باید برداری اگر میترسی دیگران اعتراض بکنند ما حفظ میکنیم باید از خدا بترسی نه از دیگران. بعد هم همین را تثبیت میکند که مبلّغان الهی, رسولان الهی در ترس, موحّدند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾[23] اینها در ترس هم موحّدند فرمود شما نگران نباش! همسر سابق پسرخواندهات را ما به زوجیّت تو قرار دادیم ﴿زَوَّجْنَاکَهَا﴾ این را به عنوان همسر بپذیر تا جلوی این سنّت جاهلی را بگیری ﴿فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً﴾ البته مادامی که همسر دیگری است که ازدواج با ذاتالبعل حرام است وقتی که آنها یا بالموت یا بالطلاق از یکدیگر جدا شدند این شخص میتواند با همسرِ سابق پسرخواندهاش ازدواج کند ﴿وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . بحارالأنوار, ج15, ص24.
[2] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[3] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[4] . الکافی, ج8, ص177; من لا یحضره الفقیه, ج4, ص380.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[6] . الکشاف, ج3, ص537.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
[8] . کمالالدین (شیخ صدوق), ج2, ص409.
[9] . المناقب, ج3, ص46.
[10] . سورهٴ یس, آیهٴ 82.
[11] . الکافی, ج1, ص150.
[12] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 6.
[13] . سورهٴ شوری, آیهٴ 38.
[14] . المیزان, ج16, ص321 و 322.
[15] . ر.ک: الاحتجاج (شیخ طبرسی), ج2, ص356.
[16] . ر.ک: الاحتجاج (شیخ طبرسی), ج2, ص356.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 34; سورهٴ نحل, آیهٴ 61.
[18] . ر.ک: سورهٴ بلد, آیهٴ 10.
[19] . سورهٴ انعام, آیهٴ 50; سورهٴ یونس, آیهٴ 15; سورهٴ احقاف, آیهٴ 9.
[20] . ر.ک: الکافی, ج5, ص328 و ج6, ص54.
[21] . نهجالبلاغه, خطبه 16.
[22] . سورهٴ نساء, آیهٴ 84.
[23] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
- معنای استحاله جبر و تفویض و مختار بودن انسان؛
- اضطرار انسان در اختیار و عدم منافات آن با عصمت ائمه (ع)؛
- دلیل معصوم شدن ائمه (ع) و نبود عصمت برای دیگران.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً (36) وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)﴾
معنای استحاله جبر و تفویض و مختار بودن انسان
در جریان عصمت انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) تاکنون بحثهای فراوانی شده اما حالا مقداری هم بعضی از آنها تذکر داده بشود شاید نافع باشد. جریان جبر و تفویض مستحضرید که در کتابهای کلامی, استحاله آنها ثابت شده است اینچنین نیست که جبر بد باشد جبر, محال است اینطور نیست که تفویض, قبیح باشد تفویض محال است اینها مربوط به حکمت عملی نیست سخن از حُسن و قبح نیست سخن از استحاله است یعنی همان طوری که زوجیّت برای اربعه ضروری است و محال است اربعه, فرد باشد محال است انسان مجبور باشد محال است انسان مفوَّض باشد بلکه بالضروره انسان مختار است انسان «خُلِقَ مختاراً» اینچنین نیست که اختیار در اختیار خود انسان باشد, بنابراین جبر مستحیل است تفویض مستحیل است و اختیار یک امر ضروری است; یعنی همانطوری که اربعه زوج است بالضروره, انسان مختار است بالضروره اگر بخواهد کاری را بدون اراده و اختیار انجام بدهد محال است نه بد است نه اینکه سخت است یک وقت دست انسان را میگیرند از جایی بیرون میبرند این موردِ فعل است نه مصدر فعل این از بحث بیرون است اینکه کاری انجام نداد اما بخواهد کاری انجام بدهد که بشود مصدر فعل و این فعل از او صادر بشود و او بشود فاعلِ این فعل چه طنز باشد چه جِد باشد چه صدق باشد چه کذب باشد محال است بدون اراده و اختیار باشد انسان خُلِقَ مختاراً اگر هم بخواهد کاری بدون اراده انجام بدهد محال است این شدنی نیست بنابراین اختیار برای انسان ضروری است.
اضطرار انسان در اختیار و عدم منافات آن با عصمت ائمه(علیهم السلام)
انسان, در اختیار مضطرّ است یعنی خُلق مختاراً این یک اصل. چون اختیار برای انسان ضروری است و انفکاکِ اختیار از انسان محال است اگر معصوم باشد حتماً پرهیز از گناهش مختارانه است مجبور نخواهد بود جبر برای هر کسی محال است او میتواند معصیت بکند ولی نمیکند بنابراین عصمت با اختیار منافات ندارد لذا هر معصومی مکلّف است مادامی که در دنیاست مکلّف است در قوس صعود مکلّف است البته در قوس نزول برابر اینکه «أوّل ما خَلَق الله نور نبیّنا»[1](علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) حساب دیگری است در قوس نزول قبل از اینکه به این عالَم بیایند حساب دیگری است ولی در قوس صعود که از این عالَم بالا میروند الاّ ولابد مکلّفاند و مختارند پس عصمت با اختیار اینها منافاتی ندارد.
علت معصوم نشدن همه مردم
مطلب دوم این است که اگر کسی بپرسد چرا همه معصوم نشدند خب خداوند موجوداتی که در نشئهای که همهشان معصوم باشند دارد آن فرشتگان الهیاند در ملأ اعلی که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾[2] هستند آن دسته از فرشتگان حامل عرش فرشتگان ملکوتی, آنها یقیناً معصوماند حالا در ملائکةالأرض و مانند آن بحثهای دیگری است وگرنه در آن عالَم فرشتگان معصوم الی ما شاء الله هستند که ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾[3] آنها کسانیاند که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ و این اختصاصی به خَزنه نار ندارد مسئولان بهشت هم همینطورند مسئولان عرش و کرسی هم همینطورند و مانند آن, پس لازمهاش این است که بشر خلق نشود اگر بنا باشد که همهشان معصوم باشند یعنی همهشان باید فرشته باشند گذشته از اینکه اگر همهشان معصوم باشند دیگر مسئله وحی و نبوت و شریعت و بهشت و جهنم و اینها بساطش برچیده میشود اگر همهشان معصوم باشند که دیگر احتیاجی به پیغمبر و امام ندارند همهشان معصوماند بنابراین اگر همه بشر معصوم باشند لازمهاش برچیدن بساط شریعت و وحی و نبوت و قهراً مسئله جهنم و بهشت و امثال ذلک است.
دلیل معصوم شدن ائمه و نبود عصمت برای دیگران
میماند مطلب سوم که چرا آنها معصوم شدند و دیگران معصوم نشدند بسیار خب, بر فرض دیگران معصوم میشدند و اینها غیر معصوم باز سؤال سر جایش محفوظ بود که چرا آنها معصوم شدند و اینها معصوم نشدند خصیصه افراد, برهان عقلیبردار نیست اسراری در آبائشان هست اجدادشان هست خصوصیاتشان هست «الناس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة»[4] یکی خوب در میآید یکی خوبتر, یکی بد در میآید یکی بدتر, اسرار اشخاص روشن نیست قابل برهان نیست پس اگر کسی بگوید چرا همه معصوم نشدند معنایش این است که ما بشر نداشته باشیم برای اینکه موجوداتی که همهشان معصوماند اینها فرشتگان الهیاند از اینها خدا زیاد خلق کرده است و اگر بشر باشند و همهشان معصوم یعنی ما دیگر شریعت و نبوّت و امامت و ولایت و اینها نداشته باشیم برای اینکه همه برای خودشان معصوماند و اماماند دیگر امام برای چه کسی باشد دیگر لازمهاش این است که مسئله دوزخ و بساط جهنم نباشد. اگر بگویند چرا آنها معصوم شدند و دیگری معصوم نشد میگوییم بر فرض اگر دیگری معصوم باشد و آنها معصوم نباشند باز سؤال سر جایش محفوظ است که چرا اینها معصوم شدند و آنها معصوم نشدند و اساس کار این است که در مسائل شخصی برهان عقلی جاری نیست; زیرا اسرار و گذشتگان اینها و آبا و اجداد اینها معیار دست ما نیست که چطور شد زید خوب در آمد عمرو بد در آمد چطور فرزند امام یکی خوب در میآید یکی بد در میآید چطور یکی جعفر طیّار در میآید یکی جعفر طرّار در میآید این اسرار و خصوصیات به دست ما نیست یکی فرزند نوح در میآید یکی فرزند امام در میآید میشود جعفر کذّاب و بالأخره این خصوصیات هست اینها برهانپذیر نیست بنابراین عصمت چه در بخشهای علمی که عصمت از خطاست چه در بخشهای عملی که عصمت از خطیئه است با اختیار هماهنگ است.
بررسی شبهات آلوسی و مطالب اختصاصی دیگر در تسنیم مکتوب
اما برخی از شبهاتی که در تفسیر آلوسی و امثال آلوسی آمده است اینها در ضمن آیه ولایت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و مانند آن حل شد برخی از مطالب برای پرهیز از اطاله جزء اشاراتنویسی تسنیم است شما ببینید این تسنیمهایی که چاپ شده غیر از آن تسنیمی است که بحث شده آن اشارات, طرحش در جوامع عمومی برای چنین جلسهای شاید کِشش را نداشته باشد کسانی که در بحث بودند در درس ده سال بیست سال شرکت کردند درک آن اشارات برای آنها کار آسانی نیست اشاراتنویسی غیر از بحث عمومی است به هر تقدیر اگر یک حرف تازهای جناب آلوسی در تفسیر آلوسی داشته باشند اینها در اشارات تسنیم مطرح است نه در بحثهای عمومی.
عدم امکان اثبات معصوم بودن همسران پیامبر با ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾
مطلب دیگر اینکه قرآن کریم این نهیهایی که فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[5] و مانند آن اینها هیچ کدام دلیل عصمت نیست تا ما بگوییم آنها معصوم بودند آنها مشترک است اصلِ تکلیف هست تکلیف هم متوجّه معصوم است هم متوجّه غیر معصوم ولی زمینه خطر هست. فرمود تبرّج جاهلی نداشته باشید درباره ابودرداء نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: «إنّ فیک جاهلیة»[6] یعنی بعضی از تفکّرات جاهلی هنوز در تو هست از اینکه فرمود: ﴿لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾[7] معلوم میشود جاهلیّتی در اسلام هست که اینها اسلامی حرف میزنند و غیر اسلامی عمل میکنند اینکه درباره کسی که ولیّ عصرش را نشناسد امام زمانش را نشناسد آمده است «مَن مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»[8] همین است کسی که وصایای لازم و واجب دارد و حقوق مردم را رعایت نکند و بمیرد «مَن مات بغیر وصیّة مات میتة جاهلیة»[9] اینها جاهلیّت اسلام است جاهلیّت ثانیه و ثالثه است در برابر جاهلیّت اُولیٰ.
عدم اختیار انسان در برابر حکم خدا و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بعد از اینکه اوصاف ثبوتی و کمالات مرد مؤمن و زن مؤمن را در آیه 35 ذکر کرد که آیه مبسوطی است فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾ تا ﴿وَأَجْراً عَظِیماً﴾ الآن به احکام سلبیشان میپردازد فرمود مؤمن و مؤمنه که احکام ثبوتیشان, اوصاف و کمالات ثبوتیشان در آیه 35 بیان شده الآن وظیفه سلبیشان در آیه 36 ذکر میشود و آن این است که اگر ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حُکمی کردند هیچ مرد مسلمانی هیچ زن مسلمانی حق ندارد در برابر او تخلّف بکند این نکره در سیاق نفی مفید عموم است چون مفید عموم است ضمیر جمع به اینها برگشت فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ نه «لهما» ضمیر تثنیه نیاورد ضمیر جمع آورد برای اینکه این نکرههایی که در سیاق نفی است مفید عموم است یعنی هیچ مرد مسلمان هیچ زن مسلمان حق ندارد در برابر حکم خدا و در برابر حکم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مختار باشد بگوید حالا پیامبر حکم کرده ما مختاریم میخواهیم انجام بدهیم میخواهیم انجام ندهیم بلکه بر اینها واجب است که انجام بدهند.
تبیین لازمالاتّباع بودن «امرالله» و مشورتی بودن «امرالناس»
قضای الهی دو قسم است یک قضای تکوینی است که تخلّفپذیر نیست ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[10] آن قضای تکوینی است که «لا مردَّ له»[11] اما قضای تشریعی این قضای تشریعی یک وقت مربوط به احکام فقهی است نظیر نماز و روزه و امثال ذلک یک وقت مسائل سیاسی و اجتماعی و اداره جامعه است در این بخش از آیات که فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ که مفرد آورد ظاهراً ناظر به این است که اگر به دستور خدای سبحان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ولایت او ثابت شده است ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾[12] دستوری دادند هیچ کس حق ندارد بگوید من مختارم میخواهم عمل بکنم میخواهم عمل نکنم ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً﴾ این امر را خدای سبحان فرمود لازمالاتّباع است این امر جزء امرالله نیست امرالله همان احکام الهی است امرالله نظیر صوم و صلات دیگر جا برای مشورت و امثال ذلک نیست اما امرِ مردمی مسائل سیاسی مسائل اجتماعی مسائل اقتصادی مسائل فرهنگی آن مسائل عمومی اینها جزء امرالناس است در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود احکام که دیگر جا برای مشورت نیست احکام, امرالله است نه امرالناس اما وقتی مسائل مردمی شد کیفیت اداره کشور شد کیفیت اداره شهر شد میشود امرالناس فرمود: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾[13] نه «امر الله شوری بینهم» احکام خدا با مشورت مردم حل نمیشود احکام خدا به دستور خدا حل میشود اما کیفیت اداره شهر کدام خیابان یک طرفه بشود کدام خیابان دو طرفه بشود کشور به طرف صنعتی برود یا کشور به طرف کشاورزی برود اینها جزء امور مردم است که با مشورت باید حل کنند پس ما یک امرالله داریم که این با مشورت نیست یک امرالناس داریم که این با مشورت است میشود ﴿أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾.
پرسش: اینکه جدایی دین از سیاست است؟
پاسخ: نه, برای اینکه ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ حالا معلوم شد ما یک امرالله داریم یک امرالناس داریم امرالله که حکم شرعی است با مشورت مردم حل نمیشود امرالناس است که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾.
اصرار قرآن بر لزوم ولایت معصوم بر «امرالناس» و متابعت آن
همین امرالناس که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ است وقتی دین دخالت کرده همه باید تابع باشند لذا اصرار قرآن کریم در اینجا به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که اسم ظاهر را به جای ضمیر میآورد برای همین جهت است که دین از سیاست جدا نیست نفرمود «إذا قضی الله و رسوله امراً أن یکون لهم الخیرة فیه» بلکه اصرار دارد بگوید که این امر, امر مردم است این امر سیاسی است امر اجتماعی است همین امری که ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ است ولی وقتی دین دخالت کرد همه باید تابع باشند[14] فرمود: ﴿إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ همین ﴿أَمْرِهِمْ﴾ که در سورهٴ «شوری» آمده ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ خود شوری هم باید تحت نظر ولیّ مسلمین باشد برای اینکه اگر ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هست که هست, اگر درباره امر مردمی یک نظری دادند هیچ کس حقّ دخالت ندارد فرمود در جریان تبوک, اسامه فرمانده لشکر است همه باید اطاعت کنند در جریان خندق, ابن امّ مکتوم باید در مدینه سرپرستی را به عهده بگیرد کسی حقّ دخالت ندارد فرمود امر, امر مردم است ولی امر مردم را ولیّ مردم باید رهبری کند, اگر میفرمود «اذا قضی الله و رسوله امراً أن یکون لهما الخیرة فیه» اینقدر شفاف نبود که این امر, چه امری است اما وقتی بالصراحه اسم ظاهر را به جای ضمیر مینشاند با اینکه میتوانست بفرماید «فیه» اسم ظاهر را با این اضافهای که او را همراهی میکند آورد برای آن است که ثابت کند امر مردم تحت هدایت اولیای الهی است در اینجا کسی حقّ دخالت ندارد ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾.
استفاده لزوم ولایت غیر معصوم بر «امرالناس» و متابعت آن از روایات
درباره معصومین, ما حرفی نداریم برای اینکه آنها ولیّ مطلق الهیاند و خودشان میدانند چه کار کنند اما درباره غیر معصومین همان بیان لطیف مرحوم صاحب جواهر هست این حدیث شریف که اگر کسی رادّ بر آنها باشد چه در مقبوله چه در مشهوره ابیخدیجه که فقیه جامعالشرایط را فرمودند ما نایب خود قرار دادیم حَکم قرار دادیم حاکم قرار دادیم اگر کسی حرف اینها را رد کند «الرادّ علی الله»[15] آن بیان مرحوم صاحب جواهر این است که این اطلاق حرمت رد, شامل خود حَکَم و حاکم هم میشود اگر کسی حَکم بود و قاضی بود و حکمی صادر کرد نقض این حکم و بر خلاف این حکم عمل کردن حرام است حتی بر خودش, اگر حاکمی حکم ولایی کرد مثل میرزای شیرازی(رضوان الله علیه) که تنباکو را تحریم کرد نقض آن حکم حرام است حتی بر خودش این مضمون «الرادّ علیه الرادّ علینا»[16] به فرمایش ایشان اطلاق حرمت رد, او را هم شامل میشود.
تبیین ولایت فقه بر «امرالناس» نه شخص فقیه
بر اساس این تحلیل معلوم میشود ما ولایت فقیه نداریم ولایت فقه داریم ولایت حاکم نداریم ولایت قرآن و عترت داریم از این بهتر چیست شخص بر مردم حکومت نمیکند دین بر مردم حکومت میکند اگر دین بر مردم حکومت میکند او حقّ نقض هم ندارد خب از این لطیفتر چه چیزی میخواهیم این میشود آزادی اینچنین نیست که شخص در اسلام حکومت بکند اگر شخص حاکم بود خودش میشد ما فوق قانون, دیگر خودش اگر حکم خودش را نقض بکند عیب ندارد اما وقتی به تعبیر لطیف صاحب جواهر اطلاق حرمت رد, خود او را هم شامل میشود معلوم میشود ولایت فقاهت است نه ولایت فقیه, ولایت عدالت است نه ولایت عادل. این کتاب ولایت فقیه که سی سال قبل چاپ شد عنوانش را ملاحظه کردید عنوان کتاب این است که ولایت فقاهت و عدالت خب این از بالاتر و از این آزادی و آزادانهتر چیست؟!
ولایت فقیه, فعل تشریعی خدا و تخلّفپذیری آن
پرسش: استاد در همان جا ولایت فقیه را فعل خدا میدانید, فعل خدا هم مربوط به ارادهٴ تکوینی است.
پاسخ: ولایت فقیه, فعل تشریعی خداست دستور الهی است اگر دستور تکوینی باشد که مخالفتش محال است فعلِ تکوینی خدا مثل لیل و نهار, کسی جلوی لیل و نهار را نمیتواند بگیرد کسی جلوی مرگ را نمیتواند بگیرد ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾[17] فعلِ تکوینی خدا ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ اینکه معصیتپذیر است برای اینکه فعل تشریعی خداست فعل تشریعی هم قبلاً ملاحظه فرمودید خداوند اراده کرده که انسان با اختیار و اراده خودش فلان کار را انجام بدهد فرمود انسان بینالنّجدین خلق شده[18] حالا یا قبول یا نکول, اگر قبول کرد فله الجنّة و اگر نکول کرد فعلیه النار این با تشریع همراه است اگر تکوین باشد که دیگر تخلّفپذیر نیست.
ولایت تکوینی تخلّفپذیر نیست ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این ولایت تشریعی است یعنی بر ما واجب است که رهبری علی و اولاد علی(علیهم السلام) را بپذیریم بر ما واجب است در عصر غیبت, ولایت فقیه جامعالشرایط را بپذیریم اینها امر تشریعی است و بازگشت این امر تشریعی به این است که فقه بر ما حاکم است عدل بر ما حاکم است نه شخص, به دلیل همان اطلاق بیان صاحب جواهر که اگر شخص حاکم بود میشد فوق قانون; خودش میتوانست حکم را نقض بکند از اینکه حرمت رد و حرمت نقض, خود او را شامل میشود معلوم میشود فقه حاکم است خب از این بهتر چیست, عدل حاکم است خب از این بهتر چیست.
ضلالت و گمراهی, ثمره تخلف از ولایت فقه و فقیه
پرسش: حضرت امام فرمودند پیرو ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد.
پاسخ: یعنی ولایت فقه, خود امام(رضوان الله علیه) فرمود من اگر ذرّهای تخلّف بکنم مشکل پیدا میکنم این را هم فرمود.
این حکم اول بود که کسی حقّ تخلّف ندارد حکم بعدی همان را تأکید کرد که اگر کسی خدا را معصیت کند و رسول خدا را معصیت کند ضلالت و گمراهیِ روشنی دامنگیر او شده است این هم مخالفت رسول کرده هم مخالفت خدا کرده رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد او خلاف کرده خداوند دستور داد فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این را مخالفت کرده و امثال ذلک.
پرسش: در معصومین دین حاکم است یا معصوم حاکم است؟
پاسخ: برای همه معصومین, دین حاکم است آنها هم میگویند: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾.[19]
پرسش: ولایت فقیه تعیینی است؟
پاسخ: درباره معصومین تعیینی است درباره غیر معصوم به اطلاقات ادله است.
امر به اطاعت رسول, زمینهساز پذیرش ابطال سنتهای جاهلی
فرمود اینها مقدمه است برای حکمی که در مدینه میخواهد آن حکم را تقریر کند وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مدینه شدند هم مسائل رهبری و سیاسی و تحکیم نظام را پیریزی کردند هم بسیاری از احکام فقهی را بیان کردند و هم آن سنّتهای جاهلی را ابطال کردند ابطال سنّتهای جاهلی کار آسانی نبود ابداع دستورهای شرعی خیلی دشوار نبود که نماز بخوانید روزه بگیرید اما آن کارهایی که در جاهلیت انجام میدادند و برای آنها مَلکه شد ترک آنها بسیار سخت است.
دشواری ازدواج پیامبر با همسر مطلّقه فرزندخوانده و امر خدا به آن
یکی از کارهایی که در جاهلیّت رواج داشت و ترکش برای آنها سخت بود این بود که برخی افراد را به عنوان پسرخوانده یا دخترخوانده در خانهها میپذیرفتند و احکام پسر و دختر را بر آنها بار میکردند زیدبنحارثه کسی بود که جزء پسرخواندههای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود این همسری داشت با همسرش هم ناسازگار بود میخواست طلاق بدهد وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ این را طلاق نده چون «أبغض الحلال الطلاق»[20] اینها در اثر ناسازگاری اخلاقی به هر وسیلهای بود با اینکه حضرت دستور داد تا میتوانید تحمل کنید این را طلاق داد برای اینکه این سنّت جاهلی را ذات اقدس الهی بردارد که پسرخوانده, پسر نیست دخترخوانده, دختر نیست پسر باید از مادر متولّد شده باشد و همچنین دختر, این سنّت جاهلی را برای اینکه بردارد با یک گفتن و امثال ذلک حل نمیشد باید عملاً اوّلین شخص مملکت این کار را انجام بدهد تا جلوی این سنّت جاهلی گرفته بشود حالا زید که با همسرش ناسازگار بود و حضرت هم دستور داد ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ نتوانست این همسر را اداره کند و با هم هماهنگ باشند این را طلاق داد دستور از طرف خدای سبحان رسید که شما با همسر سابقِ این پسرخواندهتان ازدواج بکنید تا سنّت جاهلی رخت بربندد که پسرخوانده, پسر نیست دخترخوانده, دختر نیست حضرت دید که خب این کار, کار سختی است برای اینکه با تهمت مردم روبهروست با انکار مردم روبهروست میترسید که بسیاری از اینها از مسائل دین فاصله بگیرند.
هراسناکی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وعده الهی بر نصرت او
فرمود تو میترسی که مردم از دین فاصله بگیرند ولی باید بدانی که خدای سبحان وقتی امر کرده تو با سنّت جاهلی مبارزه بکنی هم سنّت جاهلی را از بین میبرد هم تو را حفظ میکند لذا در چنین فضایی این آیه نازل شد که تو میترسی که مبادا دین آسیب ببیند ولی خدای سبحان هم تو را حفظ میکند هم دین را حفظ میکند هم این سنّت جاهلی را از بین میبرد تو عملاً اقدام بکن تا این سنّت رخت بربندد حفظ دین به عهده ماست. ذات اقدس الهی به حضرتش میفرماید: ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی﴾ یعنی زید که ﴿أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ﴾ خدا به او نعمت داد او را هدایت کرد به اسلام مشرّف کرد ﴿وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ﴾ تو بر آنها نعمت دادی برای اینکه پسرخواندهات بود او را زیر پر گرفتی تربیت کردی مشکلاتش را حل کردی هزینهاش را تأمین کردی و مانند آن, به او میگویی ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ﴾ با همسر ناسازگارت سازگار باش این را داشته باش طلاق نده ولی اینها ناسازگاریشان ادامه پیدا کرد و او را طلاق داد به او گفتی که ﴿أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ﴾ و آنچه ما به تو گفتیم که بعد از طلاق, تو با همسرِ او ازدواج بکن این را علنی نمیکنی ﴿وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ﴾ چیزی را که خدا آن را بالأخره اظهار میکند چون ما او را به عقد تو در میآوریم ما این را علنی خواهیم کرد ولی این دستوری که ما به تو دادیم این را کتمان میکنی اظهار نمیکنی.
شباهت هراسناکی پیامبر در مسئله مذکور با معرفی علی(علیه السلام) در غدیر
نظیر همان جریان ابلاغ ولایت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) حضرت مطابق آنچه در آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است بخواهد در برابر این اعراب متعصّب جاهلی داماد خود و پسر عموی خود را به عنوان جانشین و وصی قرار بدهد خب اینها تحمل نمیکنند آیه ولایت وجود مبارک حضرت که آمد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقداری صبر کرد آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ﴾ اگر ولایت علی(سلام الله علیه) را ابلاغ نکنی اصلاً از دین خبری نیست برای اینکه بساط دین برچیده میشود ﴿وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ برای اینکه خب حالا شما رحلت میکنی اینها هم بساط کلّ دین را برمیچینند کسی باید باشد حرف ما را حفظ بکند.
تبیین روایت مشروط نمودن خلقت معصومین به وجود فاطمه(سلام الله علیها)
اینکه خداوند فرمود اگر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نبود ما اینها [پیامبر و حضرت علی] را خلق نمیکردیم برای اینکه یازده امام حافظ دیناند اگر وجود مبارک صدیقه کبرا نبود این یازده امام نبودند اثری از دین نمیماند نه اینکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) از وجود مبارک پیغمبر بالاتر است حفظ دین به وسیله این یازده امام است آن وقت اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد و یازده امام نباشند دیگر دینی نمیماند اما آنکه دین را الی یوم القیامه نگه میدارد و آخرینش وقتی ظهور کرد جهان را پر از عدل و داد میکند به برکت همین کوثر است لذا در آن روایات آمده است اگر زهرا(سلام الله علیها) نبود آنها خلق نمیشدند.
بررسی تساوی نفی رسالت با عدم ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) در غدیر
بنابراین فرمود اگر تو جریان ولایت را مطرح نکنی مگر سقیفه میتواند دین مردم را حفظ بکند این غدیر است که دین مردم را حفظ میکند اصلِ رسالتت زیر سؤال میرود ﴿وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ نه این است که اگر این را ابلاغ نکنی و تبلیغ نکنی مأموریتت را درباره حضرت امیر ابلاغ نکردی وگرنه این میشود اتحاد مقدم و تالی, اتحاد مقدم و تالی هم مستهجن است مثل اینکه بگویند اگر نرفتی, نرفتی اگر رفتی, رفتی خب این مقدم و تالی یکی شده بینتیجه است «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَة الله فی امر الولیّ» نیست, «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَة الله» یعنی اصلِ رسالت را برای اینکه ما تو را فرستادیم که خاتم انبیا باشی خاتم انبیا معنایش این است که دو اصل کلی را داری همگانی و همیشگی, دینت همگانی است کلّ نسلها را شامل میشود همیشگی هم است الی یوم القیامه است خب تو این دو اصل را با چه چیزی میخواهی حفظ بکنی رسالت تو با کلیّت و دوام همراه است این کلیّت و دوام به وسیله علی و اولاد علی است پس اگر تو این را نگویی, اصلِ رسالت را نگفتی آن وقت مقدم و تالی غیر هماند و نتیجه میدهد وگرنه اینطور معنا کنیم که اگر تو جریان حضرت امیر را نگفتی رسالتت را درباره ولایت پیاده نکردی این اتحاد مقدم و تالی است اتحاد شرط و جزاست و مستهجن است پس ﴿إنْ لَمْ تَفْعَلْ﴾ اگر جریان غدیر و ولایت را طرح نکردی اصلِ رسالتت زیر سؤال است برای اینکه رسالتِ بیولایت, بیهدف است.
سرّ هراسناکی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) و وعده الهی بر نصرت او
همانطوری که آنجا فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ذیل این آیه بحثش گذشت که فرمود پیامبر از چه چیزی میترسید جریان غدیر بعد از فتح مکه بود که همه نیروهای مسلّح خلع سلاح شدند حالا بعضیها «اسلموا» بعضیها «استسلموا»[21] پس حضرت از کسی هراس نداشت کلّ جزیرةالعرب خاضع بودند آن وقتی که شمشیر در دست دیگران بود حضرت نمیترسید خدای سبحان درباره حضرت فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾[22] امام, تقیّه دارد ولی پیغمبر که تقیّه ندارد فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ همه شمشیر به دستاند تو تنهایی اصلاً نترس و حضرت هم اصلاً هراسی نداشت تقیّه برای امام است نه برای پیغمبر.
فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ خدا تو را از مردم حفظ میکند از چه چیزی حفظ میکند پیامبر از چه چیزی میترسید از کسی میترسید؟ آن وقتی که همه مسلّح بودند پیامبر ترسی نداشت الآن که همه خلع سلاح شدند پس ترس نظامی نداشت میشود ترس سیاسی و اجتماعی که مبادا اینها قبول نکنند اعتراض کنند از دین فاصله بگیرند فرمود از این امور هراس نداشته باش خدا رسالت تو و موقعیت تو را حفظ میکند اینجا هم همینطور است فرمود این کارِ جاهلی و سنّت جاهلی را باید برداری اگر میترسی دیگران اعتراض بکنند ما حفظ میکنیم باید از خدا بترسی نه از دیگران. بعد هم همین را تثبیت میکند که مبلّغان الهی, رسولان الهی در ترس, موحّدند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾[23] اینها در ترس هم موحّدند فرمود شما نگران نباش! همسر سابق پسرخواندهات را ما به زوجیّت تو قرار دادیم ﴿زَوَّجْنَاکَهَا﴾ این را به عنوان همسر بپذیر تا جلوی این سنّت جاهلی را بگیری ﴿فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً﴾ البته مادامی که همسر دیگری است که ازدواج با ذاتالبعل حرام است وقتی که آنها یا بالموت یا بالطلاق از یکدیگر جدا شدند این شخص میتواند با همسرِ سابق پسرخواندهاش ازدواج کند ﴿وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . بحارالأنوار, ج15, ص24.
[2] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[3] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[4] . الکافی, ج8, ص177; من لا یحضره الفقیه, ج4, ص380.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[6] . الکشاف, ج3, ص537.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
[8] . کمالالدین (شیخ صدوق), ج2, ص409.
[9] . المناقب, ج3, ص46.
[10] . سورهٴ یس, آیهٴ 82.
[11] . الکافی, ج1, ص150.
[12] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 6.
[13] . سورهٴ شوری, آیهٴ 38.
[14] . المیزان, ج16, ص321 و 322.
[15] . ر.ک: الاحتجاج (شیخ طبرسی), ج2, ص356.
[16] . ر.ک: الاحتجاج (شیخ طبرسی), ج2, ص356.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 34; سورهٴ نحل, آیهٴ 61.
[18] . ر.ک: سورهٴ بلد, آیهٴ 10.
[19] . سورهٴ انعام, آیهٴ 50; سورهٴ یونس, آیهٴ 15; سورهٴ احقاف, آیهٴ 9.
[20] . ر.ک: الکافی, ج5, ص328 و ج6, ص54.
[21] . نهجالبلاغه, خطبه 16.
[22] . سورهٴ نساء, آیهٴ 84.
[23] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
تاکنون نظری ثبت نشده است