- 1642
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 33 تا 35 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 تا 35 سوره احزاب"
- دیدگاه فخر رازی در تفاوت همسران پیامبر (ص) با زنهای دیگر به تفاوت پیامبر با دیگران؛
- بیان تفاوت تهدید پیامبر و همسران در قرآن در نقد دیدگاه فخر رازی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً (35)﴾
دیدگاه فخررازی در تفاوت همسران پیامبر با زنهای دیگر به تفاوت پیامبر با دیگران
در جریان تطهیر بیت نبوّت کاملاً مرز همسران پیامبر اکرم از اهل بیت(علیهم السلام) جداست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن طوری که جناب فخررازی نقل کرد گفت: «لست کأحدکم» من مانند شما نیستم من مسئولیتم خیلی بیش از شماست به همان مناسبت ذات اقدس الهی به همسرانش هم فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[1] حسنات آنها دو برابر پاداش دارد سیّئات آنها دو برابر کیفر دارد استنباطی فخررازی دارد میگوید تقریباً وزان همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به زنهای دیگر وزان حرائر است نسبت به اِماء; حُرّه نسبت به اَمه حکمش دو برابر است حدود و تعزیرات کنیز نصف حدود و تعزیرات حُرّه است در خیلی از موارد, اگر حدود آنها نصف اینهاست پس وزان زنهای عادی نسبت به همسران حضرت وزان اِماء است نسبت به حرائر,[2] این یک تطبیق ذوقی است.
بیان تفاوت تهدید پیامبر و همسران در قرآن در نقد دیدگاه فخررازی
عمده آن است که خدای سبحان به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین تهدیدی نداشت آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» که فرمود: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ﴾ خطاب به حضرت نیست عدهای تهمت زدند گفتند این حرفهای پیامبر ـ معاذ الله ـ حرفهایی است افترایی, از جای دیگر گرفته اینها را به حساب وحی آورده آنگاه ذات اقدس الهی برای تطهیر نبوی فرمود هرگز اینطور نیست اگر ـ معاذ الله ـ چنین کاری کرده بود ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا﴾[3] و امثال ذلک این تهدید حضرت نیست این پاسخ به آن افرادی است که تهمت زدند فرمود اگر چنین کاری کرده بود ما جلویش را میگرفتیم به اشدّ وضع اما درباره همسران پیامبر اینطور صریح میفرماید نهی میکند دستور میدهد که ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ دو قرائت شده یکی ﴿قَرْنَ﴾ یکی قِرنَ, قِرن از وَقَرَ, یَقِرُ یعنی وقارتان را در بیوت نبوی حفظ کنید قَرْنَ یعنی قرار و آرامشتان را در این بیوت حفظ کنید این دو وجه را هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل کرده[4] هم دیگران ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ شما اسلامی حرف بزنید و جاهلی فکر بکنید اینچنین نباشد ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ اگر مسلمانید هم اسلامی حرف بزنید هم اسلامی فکر بکنید اگر اسلامی حرف زدید جاهلی عمل کردید میشود تبرّج جاهلیّت یعنی به نحو جاهلیّت ظاهر بشوید کسی که حجاب را رعایت نمیکند بدحجاب یا بیحجاب است این اسلامی حرف زد ولی تبرّج جاهلی کرد فرمود: ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ مستحضرید که صدای زن مثل مو و بدن او نیست که عورت باشد نگاه به مو و نگاه به بدن زن جایز نیست «ولو لا لریبةٍ» اما صدای زن, عورت نیست مثل موی زن نیست مثل بدن زن نیست که شنیدنش مشکل داشته باشد لذا فرمود: ﴿وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[5] از این جهت هم گفتن جایز است هم شنیدن لکن تبرّج جاهلی ممنوع است.
دلیل ادبی دال بر اختصاص آیه تطهیر بر اهل بیت(علیهم السلام)
بعد از اینکه دستور اقامه صلات و زکات داد که مهمترین عبادتهای بدنی و مالیاند به طور کلی دستور داد که خدا و پیامبرش را اطاعت کنید که اطاعت خدا در انجام دستورهایی است که پیامبر نقل کرده اطاعت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾[6] ولایتپذیری از آن حضرت است بعد کلّ صحنه را عوض کرده با ضمیر جمع مذکّر سالم مطلب را تغییر داد خب 22 ضمیر تقریباً ضمیر جمع مؤنث سالم است و این ضمیرهای جمع مذکر نه با قبل سازگار است نه با بعد سازگار.
ناتمامی توجیه آوردن ضمیر جمع مذکر به شمول آیه بر حضرت علی و حسنین(علیهم السلام)
برخیها گفتند این برای ازواجالنبی است[7] دیگر فکر نکردند که این 22 ضمیر قبل و بعد همه جمع مؤنث سالم است و این ضمیرهای جمع مذکر سالم با آنها هماهنگ نیست برخیها که با این اشکال روبهرو شدند گفتند ازواجالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او وجود مبارک حضرت امیر و صدیقه طاهره و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را هم شامل میشود و وقتی زنها و مردها در جمعی حضور داشته باشند تغلیباً للمذکّر علی المؤنث ضمیر جمع مذکر آورده میشود[8] این راهحلّی است که گروه دوم ارائه کردند خب جریان امّسلمه را که خیلیها نقل کردند در جریان کساء خود امّسلمه که عرض کرد اجازه بدهید من هم وارد بشوم در برابر آن دعای نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شنید عرض کرد اجازه بدهید من هم تحت کساء وارد بشوم فرمود این مقام, مقام تو نیست «أنت إلی خیر»[9] تو یک زن صالحه هستی اما اینجا جای تو نیست خب همسر پیامبر که بود در آن محفل هم که حضور داشت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم که درخواست کرد ولی حضرت فرمود اینجا جای تو نیست خب اگر این برای ازواجالنبی بود و تغلیباً للمذکّر علی المؤنث ضمیر جمع مذکر آورده بود خب امّسلمه باید حضور میداشت معلوم میشود که این طبق هفتاد روایتی که از این طرف آمده و روایات فراوانی که از طرف اهل سنّت آمده که جمعاً به صورت یک خبر متواتر قطعیالسند و قطعیالدلاله است این مخصوص علی و اولاد علی و فاطمه زهرا(صلوات الله علیهم اجمعین) است آنها هیچ راهی ندارند برای اینکه در خوبی امّسلمه حرفی نبود اما حضرت فرمود این مقام, مقام تو نیست بنابراین آنها راهی ندارند که این ضمیر جمع مذکر سالم را بتوانند با قبل و بعد توجیه کنند.
آوردن فعل مضارع دال بر استمرار اراده الهی در تطهیر اهل بیت(علیهم السلام)
فعل هم اگر به صورت ﴿یُرِیدُ﴾ و «یُذهب» و «یطهّر» مضارع آمده است برای استفاده دوام و تطهیر است چون مستحضرید ممکن, حدوثاً و بقائاً نیازمند به عنایت الهی است تفویض, باطل است اینطور نیست که خدا کمالی به کسی بدهد بعد او را رها کند همانطوری که او «دائم الفیض علی البریّة» است نسبت به کلّ نظام, او دائمالفیض است نسبت به مؤمنان, کلّ لحظه لحظه سرّش همان جواب سؤالی است که در یک آیه سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» مشخص شده اگر «یسأله من فی السّماوات و الأرض فی کل لحظة و لحظة», پس ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[10] یعنی «کلّ لحظة و لحظة» روز در برابر شب نیست روز, مجموع شب و روز نیست روز یعنی ظهور; در هر ظهور خدا یک فیض تازهای دارد چرا در هر ظهور خدا یک فیض تازهای دارد برای اینکه سؤال, هر لحظه است احتیاج هر لحظه است این ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[11] که اختصاصی به شب یا روز یا فصل و زمان و زمین ندارد در تمام لحظات سؤال از هر موجودی هست تنها مُجیب خداست بنابراین هم از این طرف «یسأله مَن فِی السماوات و الأرض فی کلّ عام و حال» از آن طرف هم ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ پس این باید فعل مضارع باشد که مفید استمرار باشد نه اینکه چیزی را به اینها بدهد اینها بعد بتوانند خودشان را حفظ بکنند وگرنه میشود تفویض و این هم محال است لذا با فعل مضارع فرمود خدا این کار را کرده. نسبت به اراده تشریعی که خدا برای همه اراده دارد که پاک باشند که در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در بحث دیروز قرائت شد.
دلیل ادبی بر اظهار رجس و تطهیر آثار آن از اهل بیت(علیهم السلام)
اما این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است و ﴿أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ که منصوب است یا به نداء منصوب است یا علی المدح منصوب است نشان میدهد که این اراده مستمر نسبت به این ذوات قدسی بر دو امر استقرار کرده یکی اذهاب رِجس یکی تطهیر. یک وقت است چیزی دست کسی یا لباس کسی یک مختصر خون شده انسان میشوید عین را زائل میکند ولی اثرش مانده این اثر برای تطهیر است ازالهٴ عین میشود اذهاب, اثرزدایی میشود تطهیر, اگر چیزی بویی داشت رنگی داشت طعمی داشت و عین رفت ولی آن امور ماند باید آنها هم تطهیر بشود لذا هم اذهاب رجس است هم تطهیر آثار.
تعلیل قرآنی و ادبی در «دفع» بودن نفی رجس و تطهیر از اهل بیت(علیهم السلام)
در جریان عصمت, همه این بحثها به دفع برمیگردد نه رفع نه یعنی ـ معاذ الله ـ اینها رِجسی داشتند و بیطهارتی داشتند و خدای سبحان بخواهد آن رجس موجود را رفع کند یا آن قَذَر موجود را, بلکه این تطهیر بکند یعنی نمیگذارد که رجس, نمیگذارد قَذِر به حرم امن اینها راه پیدا کند که میشود دفع مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزی هفتاد بار استغفار میکردند[12] میبینید یک وقت کسی بادبزن دستش است که مگس نیاید یک وقت آن مگسپران دستش است که مگسِ آمده را بپراند این بادبزن که دستش است برای دفع است هوای گرم نیاید این حشره نیاید این پشه نیاید, استغفار ذوات قدسی دفع است که مبادا یک وقت پلیدی و ناپاکی به طرف اینها راه پیدا کند در جریان حضرت یوسف ملاحظه فرمودید, فرمود ما کاری کردیم که بدی به طرف او نرفت نه اینکه او به طرف بدی نرفت ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾[13] نه «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» نفرمود ما او را از بدی منصرف کردیم فرمود اجازه ندادیم بدی به طرف او برود خب اهل بیت که به مراتب بالاتر از یوسف(سلام الله علیهم اجمعین) هستند غرض این است که اینگونه از اذهابها اینگونه از تطهیرها صبغهٴ دفعی دارد نه رفعی.
سرّ «دفع» بودن نفی رجس و تطهیر از اهل بیت(علیهم السلام)
برای اینکه اینها مخلَصاند و شیطان نسبت به اینها دسترسی ندارد نه اینکه علاقهمند باشد که کاری به اینها نداشته باشد اینکه گفت: ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[14] برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من بدلیاش را ندارم چیزی در دست من است که آنها این را عفطه عنز[15] میدانند لذا من چطوری میتوانم اینها را فریب بدهم بالأخره اگر کسی بخواهد بزرگی را فریب بدهد باید ابزارش را داشته باشد چیزی که او میخواهد این بتواند بدلیاش را درست کند یا چیزی که مورد علاقه اوست این بتواند فراهم کند خب اینکه مورد علاقه مخلَصین است که در دسترس شیطان نیست آنکه در دسترس شیطان است که آنها عفطه عنز میدانند این نه برای اینکه نسبت به او احترام میکند توانِ آن را ندارد که فرمود من شیطان را به بند کشیدم[16] بنابراین نسبت به این ذوات مقدس بدی, قدرت رفتن ندارد تعبیر قرآن این نیست که «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» تعبیر این است که ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾.
تبیین اراده تشریعی الهی در نقد اجبار طهارت اهل بیت(علیهم السلام)
پرسش: استاد در اینجا یک سوال اساسی مطرح است و آن این است که فرمودید که اینجا اراده تکوینی ... است آنجا هم اراده تشریعی بر این تعلّق گرفته که اختیار مردم از هر گونه رجس و پلیدی پاک و طاهر باشد خب آنجا هم طهارت داریم؛ آنجا اراده تکوینی طهارت حاصل میکند اینجا هم اراده تشریعی طهارت حاصل میکند در ماهیّت طهارت فرقی نیست چه تکویناً تعلّق بگیرد چه تشریعاً پس فرق در کجاست؟
پاسخ: فرق هم در اراده است هم در مراد, آن ارادهای که تشریعی است بین اراده خدا سبحانه و تعالی و آن کار, اراده عبد فاصله است یعنی خدا خواست که عبد, مختارانه به طرف طهارت برود خدا نخواست که عبد مجبورانه به طرف طهارت برود که بشود جبر, خدا خواست بر اساس ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾[17] بر اساس ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[18] بر اساس ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾[19] بر اساس اینکه انسان, مختار است خدا خواست انسانِ مختار, مختارانه طاهر بشود لذا گاهی میپذیرند گاهی نمیپذیرند بین اراده خدا و طهارت خارجی, اراده مختارانه انسان فاصله است این میشود اراده تشریعیه, از نظر مراد هم فرق است خدای سبحان آن طهارتی که برای اهل بیت خواسته است که برای دیگران نخواسته.
پرسش: خب با این تعبیر حضرتعالی میشود جبر.
پاسخ: نه, این میشود اختیارِ محض.
پرسش: اولیایی هستند که در عمرشان یک مکروه انجام ندادند.
پاسخ: برای اینکه الآن مثالی که میخواهیم ذکر بکنیم فقط همین الآن به ذهن آدم میآید و آن این است که ممکن است کسی هفتاد سال, هشتاد سال زندگی کند اصلاً به این فکر نباشد که با مادرش خلاف شرع انجام بدهد اصلاً در فکرش نیست که بگوییم این کار حرام است یا بد است خب اگر کسی مسموم بودن گناه را, زشتی گناه را اینطور بداند اصلاً به ذهنش نمیآید اینها میگویند عفطه عنز است همان که در قصه عقیل فرمود این مالی که تو آوردی زیر لباس پنهان کردی اگر صدقه و صِله و اینهاست که به ما نمیرسد اگر قصد دیگری داری یعنی قصد رشوه داری این مثل آن است که آن مار بزرگ یا مار عادی غذایی را بخورد (اولاً) بعد بالا بیاورد (ثانیاً) بالاآورده آن را کسی خمیر درست کند (ثالثاً) به آدم بدهد (رابعاً)[20] خب آدم بالاآوردهٴ خودش را نمیخورد چه رسد به بالاآوردهٴ مار که دو بار از مسیر سم گذشت. این مبالغه نبود در بیان نورانی حضرت, شاعرانه سخن نگفت که «أحسن الشعر أکذبه»[21] این حقیقت گناه را دید خب اگر کسی حقیقت گناه را اینطور ببیند هرگز فکرش را نمیکند در تمام مدت عمر هیچ ممکن نیست یک مؤمن به این فکر باشد که با مادرش خلاف شرع بکند بعد بگوید «استغفر الله» اصلاً به ذهن کسی نمیآید از بس این کار قبیح است آنها گناه را اینچنین میدانند وقتی باطن گناه اینطور بود و این قدر قَذِر و مسموم و کنیف بود اصلاً به فکرشان نمیآید این مقام عصمت است بنابراین هم در اراده فرق است که اراده تکوین و اراده تشریع کاملاً از هم جدا هستند هم مراد فرق است درباره آنها خواست که نه تنها رجس, بوی رجس هم نیاید بوی بدی هم نیاید هم اذهاب رجس است هم تطهیر است هم فعل مضارع نشانه استمرار.
بررسی قرآنی مختار بودن انسان
اما از ما خواست گفت ایها الانسان! تو هیچ جبری در کار نداری جهنمی است در کنار, بهشتی است در کنار هر دو را من برای شما تشریح کردم فطرتی دادم بهشتپذیر عقلی دادم بهشتپذیر, عقلی دادم جهنمگریز ولی آزادی, این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ ناظر به آزاد بودن انسان است اینطور نیست که این اباحهگری را ـ معاذ الله ـ تجویز کرده باشد خب اگر انسان بخواهد دین را بپذیرد یا نپذیرد که ـ معاذ الله ـ میشود اباحهگری پس آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[22] آن بگیر و ببندها برای چیست این با ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ سازگار نیست با ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾ سازگار نیست با ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ﴾ سازگار نیست آنجا ناظر به جریان تکوین است انسان, آزادانه یا بهشتی است یا دوزخی و این حریّت انسان را تأکید میکند بعد فرمود انبیا را فرستادیم به شما بگویند, عقل دادیم, فطرت دادیم, ائمه مأموریت پیدا کردند جانشین پیامبر(علیهم السلام) باشند اینها به شما بگویند, اگر با داشتن همه این حجج الهی بیراهه رفتید آن وقت بگیر و ببند شروع میشود ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ با ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّین﴾ کاملاً هماهنگ است.
لزوم احراز طهارت، شرط واگذاری امامت امت به افراد
پرسش: اگر با دیگران قرار میگرفت چه میشد؟
پاسخ: به بعضیها خدای سبحان کرامتی داد یکی بلعم باعور در میآید یکی سامری در میآید اما پُست کلیدی را خدا بخواهد به عنوان امامت به یک ذوات مقدس بدهد باید احراز بکند که این به هیچ وجه بیراهه نمیرود لذا به بلعمها به سامریها به خیلی از این افراد ذرّهای پُست کلیدی نداد چون میدانست اینها چه کارهاند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[23] همان سامری که گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[24] اثر پای آن مرکوب فرشته الهی یا هر چه بود این بود که هم ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾[25] را راهاندازی کرد هم قطع و وصلش را نه اینکه یکسره مثل بوق قطار بوق بکشد آن اثر رسول, مقتضیِ وصل بوق نبود مقتضی وصل در موردی و قطع در مورد دیگر بود, به هر تقدیر فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾[26] ما جامه حریری در برِ او کردیم ولی او از پوست در آمد ما او را با حریر کرامت پوشاندیم ولی او در آمده از این ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ غرض این است که پُست کلیدی را ذات اقدس الهی به هر کسی نمیدهد اینها عالماً قادراً مختاراً میتوانند خلاف بکنند اما ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾ هستند و هرگز خلاف نمیکنند به این ذوات قدسی خدای سبحان سِمت میدهد.
ترک مکروهات توسط اهل بیت(علیهم السلام) به خاطر مبعّد بودن آن
پرسش: اینها چون اصلِ بدی گناه را میدانند گناه نمیکنند؟
پاسخ: نه خیر چون اینها را مُبعِّد مِن القُرب میدانند, نمیکنند به ما گفتند مسجد میروید سیر و پیاز و اینها مصرف نکنید کسی که میخواهد به لقای محبوب برود نباید آلوده باشد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده که از معصوم(سلام الله علیه) فرمود: «قد قامت الصلاة» یعنی «حان وقت الزیارة»[27] زیارت اعتاب مقدس مشخص است اما زیارت الله آن وقتی است که مؤذّن میگوید «قد قامت الصلاة» یعنی وقت زیارت خداست خب اینها وقتی به لقای محبوب میخواهند بروند میخواهند مطهّر باشند این نه برای اینکه اینها را به جهنم میبرد برای اینکه اینها مانع لقای رحمت الهی است. بنابراین اینها هیچ راهی ندارند که این ضمیر جمع مذکر را از یک سو و آن جریان امّسلمه را که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنتِ إلی خیر» لکن این مقام, مقام تو نیست این را انکار بکنند «إن هی الاّ الجاهلیة الاُولیٰ» این همین است.
پرسش: آیا ساختار وجودی اهل بیت(علیهم السلام) مثل ساختار سایر انسانها بوده است؟
پاسخ: بله, فرقی از نظر قابلیّت نمیکند مثل اینکه خیلیها هستند که اهل علماند ولی بعضیها با طهارت و قداست عمری میمانند مثل آقای بهجت و آقای قاضی و این بزرگان, بعضیها هستند به اندک حادثهای برمیگردند این در خود ما هم هست.
مصادیقی از طهارت روح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام) در پذیرش رهبری جامعه
پرسش: ... پاسخ: خب برای اینکه میداند این آینده چه خواهد بود میداند این در آینده هر قدرتی هم که داشته باشد کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت بود یک ذرّه بیراهه نرفت خب همان کاری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ابوسفیان کرد آن ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾[28] بودنِ خدا را نشان داد این هم در جریان جنگ جمل, عایشه را محترمانه برگرداند مدینه تا ثابت بکند که ما خونآشام نیستیم ما خونریز نیستیم تا آنجا که ممکن است با لطف و کَرَم زندگی میکنیم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت که اباسفیان خب این قبل از اسلام کافر بود هنگام ظهور اسلام و فتح مکه مُستسلِم شد منافق ماندن اینها اصلاً اسلام نیاوردند قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند بعد از فتح مکه منافق مطلق بودند حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»[29] تا ثابت کند ما خونریز نیستیم کشورگشا نیستیم برای خاک و زمان و زمین نمیجنگیم خب همان بزرگواری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث شد که آن عرب خشن را رام کرد همان عنایت و بزرگواری حضرت امیر(سلام الله علیه) در جریان جنگ جمل باعث شد که خیلیها را رام کرد غرض این است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا میداند که به این شخص هر مقامی بدهد این دنیا برای او عفطه عنز است اما به بلعم به سامری یک مختصر مقام بدهد و کرامت بدهد طور دیگر در میآیند لذا به آنها پُست کلیدی نمیدهد به اینها پست کلیدی میدهد این جریان برای همه ما هم هست هزارها نفر در حوزه زندگی میکنند چند نفر جزء اوتاد میشوند این جهاد نفس است از همان اول مبارزه کردن است اول مراقبت است محاسبت است و امثال ذلک.
پرسش: استاد این «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه»[30] نشان دهنده این نیست که این بزرگواران ساختارشان با دیگران ...
پاسخ: چون اینها به حُسن اختیارشان مطیع محضاند ذات اقدس الهی اینها را در حرم امن خود جا داد نه اینکه هیچ خصیصهای ندارد و خدای سبحان مزیّت زایدی به اینها داده است.
خلوص در عبودیت اهل بیت(علیهم السلام) سبب ارتقای مقام آنها
پرسش: از آن لحاظ که مصوناند.
پاسخ: بله, غرض این است که خدای سبحان میداند اینها آنقدر طیّب و طاهرند که میارزد اینها را با همان وضع در خانه خود جا بدهد وگرنه عبور کردن از مسجد که فضیلت نبود دیگران حق نداشتند اینها حق داشتند در همان حال عبور بکنند در همان حال در مسجد بمانند برای اینکه این ذوات قدسی آنقدر کار خیر انجام میدهند که همه شئونشان الهی است ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[31] اگر اینطور شد دعا تحت قُبّه اینها مستجاب است تربت اینها باعث شفاست برای اینکه هیچ چیزی اینها را نمیتواند از آن محبوبشان باز بدارد اگر کلّ این ذخایر برای آنها عفطه عنز است معلوم میشود که قربی هم دارند مثل ملائکهاند اگر ملائکه میتوانند در آن خانهها رفت و آمد بکنند اینها هم مثل ملائکهاند برخیها که بالاتر از ملائکهاند اینها که معلّم ملائکهاند از ملائکه بالاترند بارها گفته شد که فرشتهها جهان را با اسمای الهی دارند اداره میکنند این دعای «سمات» همین است دعای «کمیل» همین است که «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[32] (یک) اسمای الهی هم لفظ نیست مفهوم ذهنی نیست با مفهوم ذهنی, کلّ جهان را آدم بخواهد اداره کند (دو) اسمای الهی, حقایق ملکوتی است (سه) این اسما را ذات اقدس الهی اول, اِشهاد مقام آدمیّت کرد نه آدمِ شخصی که «قضیة فی واقعة» که امروز وجود مبارک ولیّ عصر است (چهار) این مقام یعنی آن آشنایی, معرفت شهودی آن اسمایی که «به ملأت أرکان کلّ شیء» آنها را انسان کامل به ملائکه یاد داد ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[33] آن وقت فرشتهها شاگردان ولیّ عصر و امثال ولیّ عصرند که دارند اسمای الهی را یاد میگیرند آسمان و زمین را اداره میکنند آن وقت حضور فرشتهها در مسجد جایز است حضور اینها هم جایز است اینها با آن معنای غیبی طاهرند چون اینچنین است قذارتی در آنها نیست لذا فرمود: «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه».
علت ثواب مضاعف داشتن نماز در اعتاب مقدس اهل بیت(علیهم السلام)
﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ فرمود این خانه, خانه عادی نیست این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» گذشت که این خانه که خانه سنگ و گِل نیست اینجا آیات حکمت است آیات معارف است جای تردّد فرشتههاست جبرئیل امین, سایر فرشتهها میآیند وحی میآورند پیام الهی را منتقل میکنند این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ شما در مکان مصلّی میبینید که کجا انسان نماز بخواند ثواب دارد ثواب کجا بیشتر است ثواب کجا کمتر است ایشان میفرمایند ما نصّ خاصی نداریم که حرم چقدر ثواب دارد اما فقها به برکت آشنایی به قرآن و عترت, حرم اهل بیت با اینکه قبرستان است نماز خواندن در قبرستان هم مکروه است اما این نه تنها مکروه نیست در جوار قبر معصوم بلکه از خیلی از مساجد بالاتر است از مسجد قبیله از مسجد محله، خدا نام اینها را به نام خود ملحق کرد قبر اینها را به خانه خود ملحق کرد خب چرا نماز خواندن در حرم این قدر ثواب دارد مثل مسجد است با اینکه در قبرستان است, برای اینکه اینها حیات و مماتشان لله است اگر چنین موجودی شد اینها در بیت وحی و نبوّت تربیت شدند ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ خواهد بود آنگاه مسجدالحرام میشود جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ﴾ حرم نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود اینچنین, اعتاب مقدسه ائمه اینچنین, حرم کریمه اهل بیت میشود اینچنین؛ میشود ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ به همسران پیامبر فرمود شما در چنین بیتی هستید ﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ﴾ آنجا ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[34] است در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[35] گاهی آیات است و حکمت, گاهی تعلیم است و تزکیه، این معارف علمی و عملی از غیب به اینها میرسد فرمود اینجا جای وحی و نبوّت است جای تردّد فرشتههاست اینها را تلاوت کنید درک کنید باور کنید عمل کنید و منتشر کنید ﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً﴾ لطف الهی, عنایت الهی از یک سو, آگاهی الهی از سوی دیگر، میداند چه آیاتی, چه حکمتی را نازل بکند.
پاسخ خواسته امّسلمه با نزول آیه 35
امّسلمه عرض کرد یا رسول الله! فرهنگ قرآن, محاوره قرآن, ادبیات قرآن مذکرانه است همه جا سخن از ﴿الَّذِینَ﴾ است خب مستحضرید که طرز محاورات ادبی غیر از رعایت کردن آن نکات مذکر و مؤنث است ما هم الآن میگوییم مردم انقلاب کردند مردم به اذن الهی حافظ نظام الهیاند این مردم در برابر زنها نیست آنکه در برابر زنهاست مردان است نه مردم, وقتی میگوییم مردم در تظاهرات شرکت کردند مردم در نماز جمعه مردم در راهپمایی یعنی اعم از زن و مرد این ﴿الَّذِینَ﴾ها که در قرآن کریم است به معنی مردم است نه مردان چون امّسلمه طبق بعضی از نقلها این مطلب را به عرض حضرت رساند ذات اقدس الهی این آیه را مبسوطاً نازل کرد یک آیه طولانی هم هست فرمود مردان مسلمان و زنهای مسلمان, مردان مؤمن و زنهای مؤمن که ایمان, درجهای بالاتر از اسلام است مردان قانت و خاضع و مطیعِ مستمر و زنهای خاضع و قانت و مطیع مستمر, قنوت همان خضوع و خشوع و پذیرش حکم و فرمان الهی است ﴿وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ﴾ صدق در عمل و صدق در فعل همین که در آیه 23 فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ صادقِ در قول, صادقِ در فعل ﴿وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ﴾ این مسئله صبر غیر از سکوت است این صبر مثل نماز جزء واجبات ماست ما در نظامی زندگی میکنیم یعنی نظام دنیا, در نظامی زندگی میکنیم که مدبّر خداست مدیرعامل خداست مجری خداست او دارد امور را میگرداند ما که نمیدانیم چه چیزی مصلحت است چه چیزی مصلحت نیست گاهی ابتلا به ثروت است گاهی ابتلا به فقر است گاهی ابتلا به سلامت است گاهی ابتلا به مرض است این حالات گوناگون رفت و آمد است چیزی چند صباحی که برای ما ناخوشایند بود ما نباید فوراً جزع بکنیم برای اینکه او دارد ما را اداره میکند و در هر زمان و زمینی هم یک آزمون خاصی است.
بیان اهمیت قرآنی صبر و عناصر چهارگانه آن
لذا فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[36] که حتی صبر را بر صلات مقدم داشتند «صبرٌ عند المصیبة و صبرٌ علی الطاعة و صبرٌ عن المعصیة»[37] فرمود صبر, فضیلتی است که بر همه واجب است فوراً پرخاش کردن فوراً اعتراض کردن فوراً رنجیدن یا به قضا و قدر بد گفتن یا ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتن اینچنین صحیح نیست صبر, وظیفهای است بالأخره او دارد اداره میکند ما را میآزماید در آن عناصر چهارگانه سورهٴ «عصر» را ملاحظه فرمودید این عناصر چهارگانه به دو عنصر برمیگردد فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ برای اوّلی است ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ برای دومی است اگر کسی ایمان دارد چون ایمان, حق است باید تواصی به حق بکند تا دیگران مؤمن بشوند اگر خودش عمل صالح دارد این عمل صالح در هر سه ضلعش با صبر همراه است دیگران را باید به صبر توصیه کند, پس ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ (یک) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ (دو) این سومی و چهارمی بازگشتش به همان اوّلی و دومی است چیز تازهای نیست خودش چون مؤمن است ایمان, حق است دیگران را به حق توصیه کند خودش چون عمل صالح دارد عمل صالح بدون صبر نمیشود دیگران را به صبر توصیه کند اینجا فرمود: ﴿وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ﴾ و کسانی که صدقه میدهند اعم از واجب و مستحب ﴿وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ﴾ عفّت را حفظ میکنند ﴿وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ﴾ چون آنها عدد مشخصی دارد یک رقم معیّنی دارد ذکر خدا کثیر است ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ در هر لحظه ما در معرض وسوسه و آزمونیم نام خدا بر لب, فضیلت است و عمده یاد خدا در دل است آن اثری که یاد خدا در دل دارد آن اثر را نام خدا بر لب ندارد فرمود: ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾ بنابراین خواستهٴ امّسلمه هم که خواسته همه زنهای مسلمان است با این آیه وسیع برآورده شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[2] . التفسیر الکبیر, ج25, ص166.
[3] . سورهٴ حاقه, آیات 45 و 46.
[4] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص337; الکشاف, ج3, ص537.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[6] . سورهٴ احزاب, آیهٴ6.
[7] . ر.ک: جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج22, ص 7 و 8.
[8] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص182 و 183.
[9] . ر.ک: جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج22, ص6 و 7.
[10] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[11] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[12] . الکافی, ج2, ص505.
[13] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 24.
[14] . سورهٴ حجر, آیهٴ 40؛ سورهٴ ص, آیهٴ 83.
[15] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبه 3.
[16] . ر.ک: الدرالمنثور, ج1, ص54.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 256.
[18] . سورهٴ کهف, آیهٴ 29.
[19] . سورهٴ انسان, آیهٴ 3.
[20] . نهج البلاغة، خطبهٴ 224.
[21] . الاعجاز و الإیجاز (ثعالبی), ص71.
[22] . سورهٴ حاقه, آیات 30 و 31.
[23] . سورهٴ انعام, آیهٴ 124.
[24] . سورهٴ طه, آیهٴ 96.
[25] . سورهٴ طه, آیهٴ 88.
[26] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 175.
[27] . التوحید(شیخ صدوق)، ص241.
[28] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 64.
[29] . الکافی، ج3، ص513.
[30] . اقبال الاعمال، ص296.
[31] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[32] . البلد الامین، ص188.
[33] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[34] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129؛ سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[35] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 79.
[36] . سورهٴ بقره, آیهٴ 45.
[37] . الکافی, ج2, ص91.
- دیدگاه فخر رازی در تفاوت همسران پیامبر (ص) با زنهای دیگر به تفاوت پیامبر با دیگران؛
- بیان تفاوت تهدید پیامبر و همسران در قرآن در نقد دیدگاه فخر رازی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً (35)﴾
دیدگاه فخررازی در تفاوت همسران پیامبر با زنهای دیگر به تفاوت پیامبر با دیگران
در جریان تطهیر بیت نبوّت کاملاً مرز همسران پیامبر اکرم از اهل بیت(علیهم السلام) جداست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن طوری که جناب فخررازی نقل کرد گفت: «لست کأحدکم» من مانند شما نیستم من مسئولیتم خیلی بیش از شماست به همان مناسبت ذات اقدس الهی به همسرانش هم فرمود: ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[1] حسنات آنها دو برابر پاداش دارد سیّئات آنها دو برابر کیفر دارد استنباطی فخررازی دارد میگوید تقریباً وزان همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به زنهای دیگر وزان حرائر است نسبت به اِماء; حُرّه نسبت به اَمه حکمش دو برابر است حدود و تعزیرات کنیز نصف حدود و تعزیرات حُرّه است در خیلی از موارد, اگر حدود آنها نصف اینهاست پس وزان زنهای عادی نسبت به همسران حضرت وزان اِماء است نسبت به حرائر,[2] این یک تطبیق ذوقی است.
بیان تفاوت تهدید پیامبر و همسران در قرآن در نقد دیدگاه فخررازی
عمده آن است که خدای سبحان به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین تهدیدی نداشت آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» که فرمود: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ﴾ خطاب به حضرت نیست عدهای تهمت زدند گفتند این حرفهای پیامبر ـ معاذ الله ـ حرفهایی است افترایی, از جای دیگر گرفته اینها را به حساب وحی آورده آنگاه ذات اقدس الهی برای تطهیر نبوی فرمود هرگز اینطور نیست اگر ـ معاذ الله ـ چنین کاری کرده بود ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا﴾[3] و امثال ذلک این تهدید حضرت نیست این پاسخ به آن افرادی است که تهمت زدند فرمود اگر چنین کاری کرده بود ما جلویش را میگرفتیم به اشدّ وضع اما درباره همسران پیامبر اینطور صریح میفرماید نهی میکند دستور میدهد که ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ دو قرائت شده یکی ﴿قَرْنَ﴾ یکی قِرنَ, قِرن از وَقَرَ, یَقِرُ یعنی وقارتان را در بیوت نبوی حفظ کنید قَرْنَ یعنی قرار و آرامشتان را در این بیوت حفظ کنید این دو وجه را هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل کرده[4] هم دیگران ﴿وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ شما اسلامی حرف بزنید و جاهلی فکر بکنید اینچنین نباشد ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ اگر مسلمانید هم اسلامی حرف بزنید هم اسلامی فکر بکنید اگر اسلامی حرف زدید جاهلی عمل کردید میشود تبرّج جاهلیّت یعنی به نحو جاهلیّت ظاهر بشوید کسی که حجاب را رعایت نمیکند بدحجاب یا بیحجاب است این اسلامی حرف زد ولی تبرّج جاهلی کرد فرمود: ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی﴾ مستحضرید که صدای زن مثل مو و بدن او نیست که عورت باشد نگاه به مو و نگاه به بدن زن جایز نیست «ولو لا لریبةٍ» اما صدای زن, عورت نیست مثل موی زن نیست مثل بدن زن نیست که شنیدنش مشکل داشته باشد لذا فرمود: ﴿وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[5] از این جهت هم گفتن جایز است هم شنیدن لکن تبرّج جاهلی ممنوع است.
دلیل ادبی دال بر اختصاص آیه تطهیر بر اهل بیت(علیهم السلام)
بعد از اینکه دستور اقامه صلات و زکات داد که مهمترین عبادتهای بدنی و مالیاند به طور کلی دستور داد که خدا و پیامبرش را اطاعت کنید که اطاعت خدا در انجام دستورهایی است که پیامبر نقل کرده اطاعت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾[6] ولایتپذیری از آن حضرت است بعد کلّ صحنه را عوض کرده با ضمیر جمع مذکّر سالم مطلب را تغییر داد خب 22 ضمیر تقریباً ضمیر جمع مؤنث سالم است و این ضمیرهای جمع مذکر نه با قبل سازگار است نه با بعد سازگار.
ناتمامی توجیه آوردن ضمیر جمع مذکر به شمول آیه بر حضرت علی و حسنین(علیهم السلام)
برخیها گفتند این برای ازواجالنبی است[7] دیگر فکر نکردند که این 22 ضمیر قبل و بعد همه جمع مؤنث سالم است و این ضمیرهای جمع مذکر سالم با آنها هماهنگ نیست برخیها که با این اشکال روبهرو شدند گفتند ازواجالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت او وجود مبارک حضرت امیر و صدیقه طاهره و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را هم شامل میشود و وقتی زنها و مردها در جمعی حضور داشته باشند تغلیباً للمذکّر علی المؤنث ضمیر جمع مذکر آورده میشود[8] این راهحلّی است که گروه دوم ارائه کردند خب جریان امّسلمه را که خیلیها نقل کردند در جریان کساء خود امّسلمه که عرض کرد اجازه بدهید من هم وارد بشوم در برابر آن دعای نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شنید عرض کرد اجازه بدهید من هم تحت کساء وارد بشوم فرمود این مقام, مقام تو نیست «أنت إلی خیر»[9] تو یک زن صالحه هستی اما اینجا جای تو نیست خب همسر پیامبر که بود در آن محفل هم که حضور داشت از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم که درخواست کرد ولی حضرت فرمود اینجا جای تو نیست خب اگر این برای ازواجالنبی بود و تغلیباً للمذکّر علی المؤنث ضمیر جمع مذکر آورده بود خب امّسلمه باید حضور میداشت معلوم میشود که این طبق هفتاد روایتی که از این طرف آمده و روایات فراوانی که از طرف اهل سنّت آمده که جمعاً به صورت یک خبر متواتر قطعیالسند و قطعیالدلاله است این مخصوص علی و اولاد علی و فاطمه زهرا(صلوات الله علیهم اجمعین) است آنها هیچ راهی ندارند برای اینکه در خوبی امّسلمه حرفی نبود اما حضرت فرمود این مقام, مقام تو نیست بنابراین آنها راهی ندارند که این ضمیر جمع مذکر سالم را بتوانند با قبل و بعد توجیه کنند.
آوردن فعل مضارع دال بر استمرار اراده الهی در تطهیر اهل بیت(علیهم السلام)
فعل هم اگر به صورت ﴿یُرِیدُ﴾ و «یُذهب» و «یطهّر» مضارع آمده است برای استفاده دوام و تطهیر است چون مستحضرید ممکن, حدوثاً و بقائاً نیازمند به عنایت الهی است تفویض, باطل است اینطور نیست که خدا کمالی به کسی بدهد بعد او را رها کند همانطوری که او «دائم الفیض علی البریّة» است نسبت به کلّ نظام, او دائمالفیض است نسبت به مؤمنان, کلّ لحظه لحظه سرّش همان جواب سؤالی است که در یک آیه سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» مشخص شده اگر «یسأله من فی السّماوات و الأرض فی کل لحظة و لحظة», پس ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[10] یعنی «کلّ لحظة و لحظة» روز در برابر شب نیست روز, مجموع شب و روز نیست روز یعنی ظهور; در هر ظهور خدا یک فیض تازهای دارد چرا در هر ظهور خدا یک فیض تازهای دارد برای اینکه سؤال, هر لحظه است احتیاج هر لحظه است این ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[11] که اختصاصی به شب یا روز یا فصل و زمان و زمین ندارد در تمام لحظات سؤال از هر موجودی هست تنها مُجیب خداست بنابراین هم از این طرف «یسأله مَن فِی السماوات و الأرض فی کلّ عام و حال» از آن طرف هم ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ پس این باید فعل مضارع باشد که مفید استمرار باشد نه اینکه چیزی را به اینها بدهد اینها بعد بتوانند خودشان را حفظ بکنند وگرنه میشود تفویض و این هم محال است لذا با فعل مضارع فرمود خدا این کار را کرده. نسبت به اراده تشریعی که خدا برای همه اراده دارد که پاک باشند که در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در بحث دیروز قرائت شد.
دلیل ادبی بر اظهار رجس و تطهیر آثار آن از اهل بیت(علیهم السلام)
اما این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است و ﴿أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ که منصوب است یا به نداء منصوب است یا علی المدح منصوب است نشان میدهد که این اراده مستمر نسبت به این ذوات قدسی بر دو امر استقرار کرده یکی اذهاب رِجس یکی تطهیر. یک وقت است چیزی دست کسی یا لباس کسی یک مختصر خون شده انسان میشوید عین را زائل میکند ولی اثرش مانده این اثر برای تطهیر است ازالهٴ عین میشود اذهاب, اثرزدایی میشود تطهیر, اگر چیزی بویی داشت رنگی داشت طعمی داشت و عین رفت ولی آن امور ماند باید آنها هم تطهیر بشود لذا هم اذهاب رجس است هم تطهیر آثار.
تعلیل قرآنی و ادبی در «دفع» بودن نفی رجس و تطهیر از اهل بیت(علیهم السلام)
در جریان عصمت, همه این بحثها به دفع برمیگردد نه رفع نه یعنی ـ معاذ الله ـ اینها رِجسی داشتند و بیطهارتی داشتند و خدای سبحان بخواهد آن رجس موجود را رفع کند یا آن قَذَر موجود را, بلکه این تطهیر بکند یعنی نمیگذارد که رجس, نمیگذارد قَذِر به حرم امن اینها راه پیدا کند که میشود دفع مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزی هفتاد بار استغفار میکردند[12] میبینید یک وقت کسی بادبزن دستش است که مگس نیاید یک وقت آن مگسپران دستش است که مگسِ آمده را بپراند این بادبزن که دستش است برای دفع است هوای گرم نیاید این حشره نیاید این پشه نیاید, استغفار ذوات قدسی دفع است که مبادا یک وقت پلیدی و ناپاکی به طرف اینها راه پیدا کند در جریان حضرت یوسف ملاحظه فرمودید, فرمود ما کاری کردیم که بدی به طرف او نرفت نه اینکه او به طرف بدی نرفت ﴿کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾[13] نه «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» نفرمود ما او را از بدی منصرف کردیم فرمود اجازه ندادیم بدی به طرف او برود خب اهل بیت که به مراتب بالاتر از یوسف(سلام الله علیهم اجمعین) هستند غرض این است که اینگونه از اذهابها اینگونه از تطهیرها صبغهٴ دفعی دارد نه رفعی.
سرّ «دفع» بودن نفی رجس و تطهیر از اهل بیت(علیهم السلام)
برای اینکه اینها مخلَصاند و شیطان نسبت به اینها دسترسی ندارد نه اینکه علاقهمند باشد که کاری به اینها نداشته باشد اینکه گفت: ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[14] برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من بدلیاش را ندارم چیزی در دست من است که آنها این را عفطه عنز[15] میدانند لذا من چطوری میتوانم اینها را فریب بدهم بالأخره اگر کسی بخواهد بزرگی را فریب بدهد باید ابزارش را داشته باشد چیزی که او میخواهد این بتواند بدلیاش را درست کند یا چیزی که مورد علاقه اوست این بتواند فراهم کند خب اینکه مورد علاقه مخلَصین است که در دسترس شیطان نیست آنکه در دسترس شیطان است که آنها عفطه عنز میدانند این نه برای اینکه نسبت به او احترام میکند توانِ آن را ندارد که فرمود من شیطان را به بند کشیدم[16] بنابراین نسبت به این ذوات مقدس بدی, قدرت رفتن ندارد تعبیر قرآن این نیست که «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» تعبیر این است که ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾.
تبیین اراده تشریعی الهی در نقد اجبار طهارت اهل بیت(علیهم السلام)
پرسش: استاد در اینجا یک سوال اساسی مطرح است و آن این است که فرمودید که اینجا اراده تکوینی ... است آنجا هم اراده تشریعی بر این تعلّق گرفته که اختیار مردم از هر گونه رجس و پلیدی پاک و طاهر باشد خب آنجا هم طهارت داریم؛ آنجا اراده تکوینی طهارت حاصل میکند اینجا هم اراده تشریعی طهارت حاصل میکند در ماهیّت طهارت فرقی نیست چه تکویناً تعلّق بگیرد چه تشریعاً پس فرق در کجاست؟
پاسخ: فرق هم در اراده است هم در مراد, آن ارادهای که تشریعی است بین اراده خدا سبحانه و تعالی و آن کار, اراده عبد فاصله است یعنی خدا خواست که عبد, مختارانه به طرف طهارت برود خدا نخواست که عبد مجبورانه به طرف طهارت برود که بشود جبر, خدا خواست بر اساس ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾[17] بر اساس ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[18] بر اساس ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾[19] بر اساس اینکه انسان, مختار است خدا خواست انسانِ مختار, مختارانه طاهر بشود لذا گاهی میپذیرند گاهی نمیپذیرند بین اراده خدا و طهارت خارجی, اراده مختارانه انسان فاصله است این میشود اراده تشریعیه, از نظر مراد هم فرق است خدای سبحان آن طهارتی که برای اهل بیت خواسته است که برای دیگران نخواسته.
پرسش: خب با این تعبیر حضرتعالی میشود جبر.
پاسخ: نه, این میشود اختیارِ محض.
پرسش: اولیایی هستند که در عمرشان یک مکروه انجام ندادند.
پاسخ: برای اینکه الآن مثالی که میخواهیم ذکر بکنیم فقط همین الآن به ذهن آدم میآید و آن این است که ممکن است کسی هفتاد سال, هشتاد سال زندگی کند اصلاً به این فکر نباشد که با مادرش خلاف شرع انجام بدهد اصلاً در فکرش نیست که بگوییم این کار حرام است یا بد است خب اگر کسی مسموم بودن گناه را, زشتی گناه را اینطور بداند اصلاً به ذهنش نمیآید اینها میگویند عفطه عنز است همان که در قصه عقیل فرمود این مالی که تو آوردی زیر لباس پنهان کردی اگر صدقه و صِله و اینهاست که به ما نمیرسد اگر قصد دیگری داری یعنی قصد رشوه داری این مثل آن است که آن مار بزرگ یا مار عادی غذایی را بخورد (اولاً) بعد بالا بیاورد (ثانیاً) بالاآورده آن را کسی خمیر درست کند (ثالثاً) به آدم بدهد (رابعاً)[20] خب آدم بالاآوردهٴ خودش را نمیخورد چه رسد به بالاآوردهٴ مار که دو بار از مسیر سم گذشت. این مبالغه نبود در بیان نورانی حضرت, شاعرانه سخن نگفت که «أحسن الشعر أکذبه»[21] این حقیقت گناه را دید خب اگر کسی حقیقت گناه را اینطور ببیند هرگز فکرش را نمیکند در تمام مدت عمر هیچ ممکن نیست یک مؤمن به این فکر باشد که با مادرش خلاف شرع بکند بعد بگوید «استغفر الله» اصلاً به ذهن کسی نمیآید از بس این کار قبیح است آنها گناه را اینچنین میدانند وقتی باطن گناه اینطور بود و این قدر قَذِر و مسموم و کنیف بود اصلاً به فکرشان نمیآید این مقام عصمت است بنابراین هم در اراده فرق است که اراده تکوین و اراده تشریع کاملاً از هم جدا هستند هم مراد فرق است درباره آنها خواست که نه تنها رجس, بوی رجس هم نیاید بوی بدی هم نیاید هم اذهاب رجس است هم تطهیر است هم فعل مضارع نشانه استمرار.
بررسی قرآنی مختار بودن انسان
اما از ما خواست گفت ایها الانسان! تو هیچ جبری در کار نداری جهنمی است در کنار, بهشتی است در کنار هر دو را من برای شما تشریح کردم فطرتی دادم بهشتپذیر عقلی دادم بهشتپذیر, عقلی دادم جهنمگریز ولی آزادی, این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ ناظر به آزاد بودن انسان است اینطور نیست که این اباحهگری را ـ معاذ الله ـ تجویز کرده باشد خب اگر انسان بخواهد دین را بپذیرد یا نپذیرد که ـ معاذ الله ـ میشود اباحهگری پس آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[22] آن بگیر و ببندها برای چیست این با ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ سازگار نیست با ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾ سازگار نیست با ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ﴾ سازگار نیست آنجا ناظر به جریان تکوین است انسان, آزادانه یا بهشتی است یا دوزخی و این حریّت انسان را تأکید میکند بعد فرمود انبیا را فرستادیم به شما بگویند, عقل دادیم, فطرت دادیم, ائمه مأموریت پیدا کردند جانشین پیامبر(علیهم السلام) باشند اینها به شما بگویند, اگر با داشتن همه این حجج الهی بیراهه رفتید آن وقت بگیر و ببند شروع میشود ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ با ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّین﴾ کاملاً هماهنگ است.
لزوم احراز طهارت، شرط واگذاری امامت امت به افراد
پرسش: اگر با دیگران قرار میگرفت چه میشد؟
پاسخ: به بعضیها خدای سبحان کرامتی داد یکی بلعم باعور در میآید یکی سامری در میآید اما پُست کلیدی را خدا بخواهد به عنوان امامت به یک ذوات مقدس بدهد باید احراز بکند که این به هیچ وجه بیراهه نمیرود لذا به بلعمها به سامریها به خیلی از این افراد ذرّهای پُست کلیدی نداد چون میدانست اینها چه کارهاند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[23] همان سامری که گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[24] اثر پای آن مرکوب فرشته الهی یا هر چه بود این بود که هم ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾[25] را راهاندازی کرد هم قطع و وصلش را نه اینکه یکسره مثل بوق قطار بوق بکشد آن اثر رسول, مقتضیِ وصل بوق نبود مقتضی وصل در موردی و قطع در مورد دیگر بود, به هر تقدیر فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾[26] ما جامه حریری در برِ او کردیم ولی او از پوست در آمد ما او را با حریر کرامت پوشاندیم ولی او در آمده از این ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ غرض این است که پُست کلیدی را ذات اقدس الهی به هر کسی نمیدهد اینها عالماً قادراً مختاراً میتوانند خلاف بکنند اما ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾ هستند و هرگز خلاف نمیکنند به این ذوات قدسی خدای سبحان سِمت میدهد.
ترک مکروهات توسط اهل بیت(علیهم السلام) به خاطر مبعّد بودن آن
پرسش: اینها چون اصلِ بدی گناه را میدانند گناه نمیکنند؟
پاسخ: نه خیر چون اینها را مُبعِّد مِن القُرب میدانند, نمیکنند به ما گفتند مسجد میروید سیر و پیاز و اینها مصرف نکنید کسی که میخواهد به لقای محبوب برود نباید آلوده باشد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده که از معصوم(سلام الله علیه) فرمود: «قد قامت الصلاة» یعنی «حان وقت الزیارة»[27] زیارت اعتاب مقدس مشخص است اما زیارت الله آن وقتی است که مؤذّن میگوید «قد قامت الصلاة» یعنی وقت زیارت خداست خب اینها وقتی به لقای محبوب میخواهند بروند میخواهند مطهّر باشند این نه برای اینکه اینها را به جهنم میبرد برای اینکه اینها مانع لقای رحمت الهی است. بنابراین اینها هیچ راهی ندارند که این ضمیر جمع مذکر را از یک سو و آن جریان امّسلمه را که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنتِ إلی خیر» لکن این مقام, مقام تو نیست این را انکار بکنند «إن هی الاّ الجاهلیة الاُولیٰ» این همین است.
پرسش: آیا ساختار وجودی اهل بیت(علیهم السلام) مثل ساختار سایر انسانها بوده است؟
پاسخ: بله, فرقی از نظر قابلیّت نمیکند مثل اینکه خیلیها هستند که اهل علماند ولی بعضیها با طهارت و قداست عمری میمانند مثل آقای بهجت و آقای قاضی و این بزرگان, بعضیها هستند به اندک حادثهای برمیگردند این در خود ما هم هست.
مصادیقی از طهارت روح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام) در پذیرش رهبری جامعه
پرسش: ... پاسخ: خب برای اینکه میداند این آینده چه خواهد بود میداند این در آینده هر قدرتی هم که داشته باشد کلّ خاورمیانه در اختیار حضرت بود یک ذرّه بیراهه نرفت خب همان کاری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ابوسفیان کرد آن ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾[28] بودنِ خدا را نشان داد این هم در جریان جنگ جمل, عایشه را محترمانه برگرداند مدینه تا ثابت بکند که ما خونآشام نیستیم ما خونریز نیستیم تا آنجا که ممکن است با لطف و کَرَم زندگی میکنیم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخت که اباسفیان خب این قبل از اسلام کافر بود هنگام ظهور اسلام و فتح مکه مُستسلِم شد منافق ماندن اینها اصلاً اسلام نیاوردند قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند بعد از فتح مکه منافق مطلق بودند حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»[29] تا ثابت کند ما خونریز نیستیم کشورگشا نیستیم برای خاک و زمان و زمین نمیجنگیم خب همان بزرگواری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث شد که آن عرب خشن را رام کرد همان عنایت و بزرگواری حضرت امیر(سلام الله علیه) در جریان جنگ جمل باعث شد که خیلیها را رام کرد غرض این است که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا میداند که به این شخص هر مقامی بدهد این دنیا برای او عفطه عنز است اما به بلعم به سامری یک مختصر مقام بدهد و کرامت بدهد طور دیگر در میآیند لذا به آنها پُست کلیدی نمیدهد به اینها پست کلیدی میدهد این جریان برای همه ما هم هست هزارها نفر در حوزه زندگی میکنند چند نفر جزء اوتاد میشوند این جهاد نفس است از همان اول مبارزه کردن است اول مراقبت است محاسبت است و امثال ذلک.
پرسش: استاد این «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه»[30] نشان دهنده این نیست که این بزرگواران ساختارشان با دیگران ...
پاسخ: چون اینها به حُسن اختیارشان مطیع محضاند ذات اقدس الهی اینها را در حرم امن خود جا داد نه اینکه هیچ خصیصهای ندارد و خدای سبحان مزیّت زایدی به اینها داده است.
خلوص در عبودیت اهل بیت(علیهم السلام) سبب ارتقای مقام آنها
پرسش: از آن لحاظ که مصوناند.
پاسخ: بله, غرض این است که خدای سبحان میداند اینها آنقدر طیّب و طاهرند که میارزد اینها را با همان وضع در خانه خود جا بدهد وگرنه عبور کردن از مسجد که فضیلت نبود دیگران حق نداشتند اینها حق داشتند در همان حال عبور بکنند در همان حال در مسجد بمانند برای اینکه این ذوات قدسی آنقدر کار خیر انجام میدهند که همه شئونشان الهی است ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[31] اگر اینطور شد دعا تحت قُبّه اینها مستجاب است تربت اینها باعث شفاست برای اینکه هیچ چیزی اینها را نمیتواند از آن محبوبشان باز بدارد اگر کلّ این ذخایر برای آنها عفطه عنز است معلوم میشود که قربی هم دارند مثل ملائکهاند اگر ملائکه میتوانند در آن خانهها رفت و آمد بکنند اینها هم مثل ملائکهاند برخیها که بالاتر از ملائکهاند اینها که معلّم ملائکهاند از ملائکه بالاترند بارها گفته شد که فرشتهها جهان را با اسمای الهی دارند اداره میکنند این دعای «سمات» همین است دعای «کمیل» همین است که «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[32] (یک) اسمای الهی هم لفظ نیست مفهوم ذهنی نیست با مفهوم ذهنی, کلّ جهان را آدم بخواهد اداره کند (دو) اسمای الهی, حقایق ملکوتی است (سه) این اسما را ذات اقدس الهی اول, اِشهاد مقام آدمیّت کرد نه آدمِ شخصی که «قضیة فی واقعة» که امروز وجود مبارک ولیّ عصر است (چهار) این مقام یعنی آن آشنایی, معرفت شهودی آن اسمایی که «به ملأت أرکان کلّ شیء» آنها را انسان کامل به ملائکه یاد داد ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[33] آن وقت فرشتهها شاگردان ولیّ عصر و امثال ولیّ عصرند که دارند اسمای الهی را یاد میگیرند آسمان و زمین را اداره میکنند آن وقت حضور فرشتهها در مسجد جایز است حضور اینها هم جایز است اینها با آن معنای غیبی طاهرند چون اینچنین است قذارتی در آنها نیست لذا فرمود: «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه».
علت ثواب مضاعف داشتن نماز در اعتاب مقدس اهل بیت(علیهم السلام)
﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ﴾ فرمود این خانه, خانه عادی نیست این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» گذشت که این خانه که خانه سنگ و گِل نیست اینجا آیات حکمت است آیات معارف است جای تردّد فرشتههاست جبرئیل امین, سایر فرشتهها میآیند وحی میآورند پیام الهی را منتقل میکنند این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ شما در مکان مصلّی میبینید که کجا انسان نماز بخواند ثواب دارد ثواب کجا بیشتر است ثواب کجا کمتر است ایشان میفرمایند ما نصّ خاصی نداریم که حرم چقدر ثواب دارد اما فقها به برکت آشنایی به قرآن و عترت, حرم اهل بیت با اینکه قبرستان است نماز خواندن در قبرستان هم مکروه است اما این نه تنها مکروه نیست در جوار قبر معصوم بلکه از خیلی از مساجد بالاتر است از مسجد قبیله از مسجد محله، خدا نام اینها را به نام خود ملحق کرد قبر اینها را به خانه خود ملحق کرد خب چرا نماز خواندن در حرم این قدر ثواب دارد مثل مسجد است با اینکه در قبرستان است, برای اینکه اینها حیات و مماتشان لله است اگر چنین موجودی شد اینها در بیت وحی و نبوّت تربیت شدند ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ خواهد بود آنگاه مسجدالحرام میشود جزء ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ﴾ حرم نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود اینچنین, اعتاب مقدسه ائمه اینچنین, حرم کریمه اهل بیت میشود اینچنین؛ میشود ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ به همسران پیامبر فرمود شما در چنین بیتی هستید ﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ﴾ آنجا ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[34] است در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[35] گاهی آیات است و حکمت, گاهی تعلیم است و تزکیه، این معارف علمی و عملی از غیب به اینها میرسد فرمود اینجا جای وحی و نبوّت است جای تردّد فرشتههاست اینها را تلاوت کنید درک کنید باور کنید عمل کنید و منتشر کنید ﴿وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً﴾ لطف الهی, عنایت الهی از یک سو, آگاهی الهی از سوی دیگر، میداند چه آیاتی, چه حکمتی را نازل بکند.
پاسخ خواسته امّسلمه با نزول آیه 35
امّسلمه عرض کرد یا رسول الله! فرهنگ قرآن, محاوره قرآن, ادبیات قرآن مذکرانه است همه جا سخن از ﴿الَّذِینَ﴾ است خب مستحضرید که طرز محاورات ادبی غیر از رعایت کردن آن نکات مذکر و مؤنث است ما هم الآن میگوییم مردم انقلاب کردند مردم به اذن الهی حافظ نظام الهیاند این مردم در برابر زنها نیست آنکه در برابر زنهاست مردان است نه مردم, وقتی میگوییم مردم در تظاهرات شرکت کردند مردم در نماز جمعه مردم در راهپمایی یعنی اعم از زن و مرد این ﴿الَّذِینَ﴾ها که در قرآن کریم است به معنی مردم است نه مردان چون امّسلمه طبق بعضی از نقلها این مطلب را به عرض حضرت رساند ذات اقدس الهی این آیه را مبسوطاً نازل کرد یک آیه طولانی هم هست فرمود مردان مسلمان و زنهای مسلمان, مردان مؤمن و زنهای مؤمن که ایمان, درجهای بالاتر از اسلام است مردان قانت و خاضع و مطیعِ مستمر و زنهای خاضع و قانت و مطیع مستمر, قنوت همان خضوع و خشوع و پذیرش حکم و فرمان الهی است ﴿وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ﴾ صدق در عمل و صدق در فعل همین که در آیه 23 فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ صادقِ در قول, صادقِ در فعل ﴿وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ﴾ این مسئله صبر غیر از سکوت است این صبر مثل نماز جزء واجبات ماست ما در نظامی زندگی میکنیم یعنی نظام دنیا, در نظامی زندگی میکنیم که مدبّر خداست مدیرعامل خداست مجری خداست او دارد امور را میگرداند ما که نمیدانیم چه چیزی مصلحت است چه چیزی مصلحت نیست گاهی ابتلا به ثروت است گاهی ابتلا به فقر است گاهی ابتلا به سلامت است گاهی ابتلا به مرض است این حالات گوناگون رفت و آمد است چیزی چند صباحی که برای ما ناخوشایند بود ما نباید فوراً جزع بکنیم برای اینکه او دارد ما را اداره میکند و در هر زمان و زمینی هم یک آزمون خاصی است.
بیان اهمیت قرآنی صبر و عناصر چهارگانه آن
لذا فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[36] که حتی صبر را بر صلات مقدم داشتند «صبرٌ عند المصیبة و صبرٌ علی الطاعة و صبرٌ عن المعصیة»[37] فرمود صبر, فضیلتی است که بر همه واجب است فوراً پرخاش کردن فوراً اعتراض کردن فوراً رنجیدن یا به قضا و قدر بد گفتن یا ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتن اینچنین صحیح نیست صبر, وظیفهای است بالأخره او دارد اداره میکند ما را میآزماید در آن عناصر چهارگانه سورهٴ «عصر» را ملاحظه فرمودید این عناصر چهارگانه به دو عنصر برمیگردد فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ برای اوّلی است ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ برای دومی است اگر کسی ایمان دارد چون ایمان, حق است باید تواصی به حق بکند تا دیگران مؤمن بشوند اگر خودش عمل صالح دارد این عمل صالح در هر سه ضلعش با صبر همراه است دیگران را باید به صبر توصیه کند, پس ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ (یک) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ (دو) این سومی و چهارمی بازگشتش به همان اوّلی و دومی است چیز تازهای نیست خودش چون مؤمن است ایمان, حق است دیگران را به حق توصیه کند خودش چون عمل صالح دارد عمل صالح بدون صبر نمیشود دیگران را به صبر توصیه کند اینجا فرمود: ﴿وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ﴾ و کسانی که صدقه میدهند اعم از واجب و مستحب ﴿وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ﴾ عفّت را حفظ میکنند ﴿وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ﴾ چون آنها عدد مشخصی دارد یک رقم معیّنی دارد ذکر خدا کثیر است ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ در هر لحظه ما در معرض وسوسه و آزمونیم نام خدا بر لب, فضیلت است و عمده یاد خدا در دل است آن اثری که یاد خدا در دل دارد آن اثر را نام خدا بر لب ندارد فرمود: ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾ بنابراین خواستهٴ امّسلمه هم که خواسته همه زنهای مسلمان است با این آیه وسیع برآورده شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[2] . التفسیر الکبیر, ج25, ص166.
[3] . سورهٴ حاقه, آیات 45 و 46.
[4] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص337; الکشاف, ج3, ص537.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[6] . سورهٴ احزاب, آیهٴ6.
[7] . ر.ک: جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج22, ص 7 و 8.
[8] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص182 و 183.
[9] . ر.ک: جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج22, ص6 و 7.
[10] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[11] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[12] . الکافی, ج2, ص505.
[13] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 24.
[14] . سورهٴ حجر, آیهٴ 40؛ سورهٴ ص, آیهٴ 83.
[15] . ر.ک: نهجالبلاغه, خطبه 3.
[16] . ر.ک: الدرالمنثور, ج1, ص54.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 256.
[18] . سورهٴ کهف, آیهٴ 29.
[19] . سورهٴ انسان, آیهٴ 3.
[20] . نهج البلاغة، خطبهٴ 224.
[21] . الاعجاز و الإیجاز (ثعالبی), ص71.
[22] . سورهٴ حاقه, آیات 30 و 31.
[23] . سورهٴ انعام, آیهٴ 124.
[24] . سورهٴ طه, آیهٴ 96.
[25] . سورهٴ طه, آیهٴ 88.
[26] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 175.
[27] . التوحید(شیخ صدوق)، ص241.
[28] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 64.
[29] . الکافی، ج3، ص513.
[30] . اقبال الاعمال، ص296.
[31] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[32] . البلد الامین، ص188.
[33] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[34] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129؛ سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[35] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 79.
[36] . سورهٴ بقره, آیهٴ 45.
[37] . الکافی, ج2, ص91.
تاکنون نظری ثبت نشده است