- 530
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 تا 8 سوره احزاب _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 8 سوره احزاب _ بخش سوم"
- اسلام تنها دین مطرح در جهان و مسلمان بودن همه امتهای موحد؛
- تأسیس حکومت و نظام اسلامی، اولین برنامه حضرت رسول (ص)؛
- تبیین معنای نسخ.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8)﴾
تفاوت نبی با رسول
در این سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» چند بار از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾[1] ذکر شد که قبلاً بیان شد فرق نبوّت و رسالت این است انبیا(علیهم السلام) از آن جهت که خبر را از خدای سبحان دریافت میکنند نبأیاباند خبریاباند میشوند نبی, از آن جهت که این اخبار را مأمورند به امّت اسلامی گزارش بدهند میشوند رسول چون در این بخشها رابطه پیغمبر با خدای سبحان مطرح است لذا سخن از ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ است نه سخن از «یا ایّها الرسول» آنجا که سخن از تبلیغ است نظیر آیه سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾[2] که صبغه رسالت آنجا معیار و معتبر است اینجا مسئله نبوّت مطرح است.
راز میثاق گرفتن از همه انبیا(علیهم الصلاة و السلام) در توجه به توحید و پرهیز از کفر و نفاق
مطلب بعدی آن است که در طلیعه امر فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾[3] این پیام که توجه به توحید است از یک سو, پرهیز از کفر و نفاق است از سوی دیگر در حقیقت از همه انبیا این میثاق گرفته شده به همه انبیا گفته شد که «اتّقوا الله و لا تطیعوا الکافرین و المنافقین» سرّش آن است که دو عنصر محوری بر عهده انبیاست یکی دعوت به توحید, حفظ توحید و عقیده حق; دوم حفظ وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف و شقاق و نفاق این دو عنصر وظیفه همه انبیاست انبیا(علیهم السلام) مأمور شدند مردم را به وحدانیّت خدا دعوت کنند و مأمور شدند که امت اسلامی را با اتحاد و هماهنگی از هر آسیب و گزندی حفظ کنند در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیه 51 و 52 این معنا گذشت که ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾.
اسلام تنها دین مطرح در جهان و مسلمان بودن همه امتهای موحّد
چون یک دین در جهان مطرح است نه بیش از آن ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[4] پس یک امّت در جهان مطرح است و این امّت الهی و اسلامی به معنای عام است البته بر اساس ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[5] شریعتها و منهاجها فرق میکند یکی مسلمان است یکی یهودی است یکی مسیحی است و مانند آن اما اصلِ دین که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ این تَثنیه ندارد فضلاً از جمع اگر ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ و اگر ذات اقدس الهی مطابق آیه پایانی سورهٴ «حج» فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ همه امتهای موحد, مسلماناند یعنی در برابر امر الهی منقادند و تسلیماند نه اسلام مصطلح, اگر اسلام دینِ واحد همه انبیاست این دو عنصر محوری را همه دارند دعوت به توحید که وحی و نبوت و معاد هم در کنار آن است دعوت به وحدت و پرهیز از اختلاف.
خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ به مرسلین نه رسول خاص
لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ خطاب به مرسلین است نه خطاب به یک رسول خاص فرمود عدهای امر مسلمانها را پراکنده کردند اختلاف را بین موحدان عالَم ایجاد کردند ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾[6] و در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم از میثاق الهی سخن به میان آمده آیه 92 به بعد این است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ٭ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم که ذکر شد که از انبیا میثاق گرفته شده آن عنصر محوری میثاق هم همین دو مطلب است آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ بعد در آیه 82 فرمود: ﴿فَمَن تَوَلَّی بَعْدَ ذلِکَ﴾ اگر کسی از این وحدت سرپیچی کند ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ پس این دو عنصر محوری جزء اصول مشترک بین همه انبیاست و جزء میثاقهایی است که ذات اقدس الهی از اینها گرفته و همه اینها نسبت به این میثاق الهی متعهّدند و باید انجام بدهند ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ باز هم سخن از نبوّت مطرح است نه سخن از رسالت برای اینکه در همین زمینه خدا با انبیا کار دارد.
روایت امام باقر(علیه السلام) از شمول آیه ﴿یا ایها النبی﴾
مطلب بعدی آن است که در این قسمت که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است که آیا کسانی که به خاندان پیغمبر مرتبطاند همه آنها مشمول این آیه هستند یا گروه خاصی مثلاً برادرزادههای حضرت امیر, برادر حضرت امیر یعنی جعفر, برادرزادهاش عبدالله بن جعفر این گروه آیا داخلاند یا نه سایر بنیالمطّلب داخلاند یا نه, حضرت فرمود نه, شامل آنها نمیشود. در فرصت بعد سؤال دیگری مطرح کرد گفت شما فرمودید این مخصوص ابنای حسین(علیهم السلام) است من یادم رفته بپرسم بنیالحسن چطور, فرزندان امام حسن چطور, فرمود نه آنها هم سهمی ندارند[7] آنها بزرگوارند اهل تقوا و فضیلتاند اما این ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ که بعدش شامل اوصیای حضرت میشود برابر آنچه در حدیث غدیر آمده وجود مبارک حضرت امیر ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است امام حسن ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است امام حسین ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است تا به وجود مبارک حضرت حجت(علیهم السلام) برسد که ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ هستند. فرمود این مخصوص ابناءالحسین است شامل بنیالحسن نمیشود خود وجود مبارک امام مجتبی مشمول این ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است چون وصیّ آن حضرت است مثل وجود مبارک حضرت امیر ولی فرزندان او مشمول این آیه نیستند و این آیه شامل حال آنها نمیشود.
امامت و ولایت مشمول آیهٴ ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾
این معلوم میشود که مربوط به امامت است و ولیّ بودن برای آن است که بالأخره انسانِ کامل معصوم به اذن الهی جانِ جانان است نه جانانِ جان; یعنی همانطوری که ما روحی داریم که بر بدن ما مسلّط است ارواح ما هم روحی دارند که بر ارواح ما مسلّط است او روحالأرواح است جان جانان است و کاملاً باخبر است که در جان ما چه میگذرد البته باذن الله. اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ همین است منتها این بیان نورانی که از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «أنا و علیّ أبوا هذه الامّة» این یکی بالاصاله است یکی بالوصایه است درست است که وجود مبارک حضرت امیر مطابق این حدیث, پدر این امت است ولی در درجه ثانیه است.
علت مکنّا شدن پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) به ابوالقاسم
روایتی در معانیالأخبار مرحوم صدوق هم هست در عللالشرائع مرحوم صدوق هم هست در عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق هم هست و آن این است که کسی سؤال میکند چرا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مُکنّاست به ابوالقاسم خب امام(سلام الله علیه) فرمود برای اینکه او پسری داشت به نام قاسم و او پدرِ آن پسر بود کنیهاش میشود ابوالقاسم عرض کرد این را میدانم «فهل ترانی اهلاً للزیادة» بالأخره القاب آن حضرت راز و رمزی هم دارد خب دیگر غیر از امام کسی نمیتواند به این اسرار و این رموز پی ببرد اینطور حرف بزند فرمود مگر نه آن است که حضرت فرمود: «أنا و علیّ ابوا هذه الامّة» عرض کرد بله, فرمود مگر نه آن است که علیبنابیطالب بر اساس این اصل فرزند پیغمبر محسوب میشود عرض کرد بله, فرمود مگر نه آن است که وجود مبارک حضرت امیر «قاسم الجنّة و النار» است عرض کرد بله, فرمود پس پیغمبر ابوالقاسم است برای اینکه او پدر «قاسم الجنّة و النار»[8] است خب این حرف, حرفی نیست که یک انسان عادی بتواند بفهمد یا از خودش بسازد فرمود معنای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوالقاسم است این است که او پدر «قاسم الجنّة و النار» است که در قیامت به نار میگوید «هذا ولیّی فاترکیه و هذا عدوّی فَخُذیه»[9] این دوست من است شیعه است این را رها کن آن دشمن من است او را بگیر. خب ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾[10] هم بر اینها تطبیق شده است.[11]
اصالت پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) و وصایت امیرالمومنین (علیه السلام) و فرزندان معصوم او
پرسش:...پاسخ: منتها یکی بالاصاله است در درجه اُولیٰ, یکی در درجه ثانیه. این دوازده معصوم در درجه ثانیهاند به دلیل اینکه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوالامّة است این یک اصل و وجود مبارک حضرت امیر نسبت به پیغمبر جزء امت است این دو اصل, پس وجود مبارک حضرت رسول پدر حضرت امیر هم خواهد بود بله, از حیث ولایت و امامت و وصایت این دوازده ذات مقدس ائمه هداة مهدییناند ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستند. غرض این است که تفسیر ابوالقاسم معنا کردن ابوالقاسم طبق آنچه در عللالشرائع صدوق است طبق آنچه در معانیالأخبار مرحوم صدوق است و در عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق هست که این روایت در ذیل همین آیه در تفسیر کنزالدقائق آمده[12] به برکت همین معصوم(سلام الله علیه) به ما میرسد وگرنه کسی اینطور نمیتواند تفسیر کند.
نمیشود گفت که پس چطور وجود مبارک پیغمبر فرمود: «أنا و علیّ أبوا هذه الامّة» بله فرمود اما در طول هماند و نه در عرض هم, چون در طول هماند اینجا اگر مفرد آورد محذوری ندارد یعنی آنکه بالاصاله ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنکه در درجه ثانیه بالوصایه ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است آن دوازده معصوماند; ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾.
پرسش:... پاسخ: بالاصاله همان است این ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ که همین الآن قرائت شد ناظر به همین دو ذات مقدس است منتها پیامبر بالاصاله, وجود مبارک حضرت امیر بالوصایه ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ که تثنیه است یکی بالاصاله است یکی بالوصایه اینجا هم فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ این ناظر به مقام ولایت است.
علت ذکر نشدن حکومت دینی در کتاب روح القوانین
ملاحظه فرمودید که این اقسام چهارگانهای که در کتاب روحالقوانین آن نویسنده فرانسوی است و مقبول خیلیهاست این سیاستهای موجود دنیا که سیاست دینی در آنها نیست به همین چهار قسم تقسیم شده و خیلیها قبول کردند آنها یا ملحد بودند دین را نمیپذیرفتند یا اگر موحد بودند مسئله انفکاک دین از سیاست و امثال ذلک را دامن میزدند چون دین در مسائل سیاسی به زعم باطل اینها حضور نداشت یا برای اینکه افسون و اسطوره بود یا برای اینکه جدای از سیاست بود آمدند همان چهار مکتب را ذکر کردند گفتند یا دیکتاتوری است یا سلطنت است یا حکومت حزبی است یا مردمسالاری اما دیگر سخن از مردمسالاری دینی و اینها در آن روحالقوانین و اینها دیگر مطرح نیست این یا برای اینکه دین را نپذیرفتند یا برای اینکه فکر میکردند دین مثل دین کلیساست که از سیاست جداست اما وقتی مسئله مردمسالاری دینی مطرح است تقسیم طور دیگر است حکومت یا به دین الهی است یا نه, اگر به دین الهی بود روش و منشهای خاصّ خودش را دارد اگر به دین الهی نبود حکومت دینی نبود بله آن چهار قسم است یا دیکتاتوری است یا سلطنت است با قانون یا حکومت حزبی است یا حکومت مردمسالاری اینچنین نیست که کلّ حکومتها به همین چهار قسم تقسیم بشوند.
تاسیس حکومت و نظام اسلامی، اولین برنامه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله وسلّم)
اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و برای همین هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مضمون را در خطبه غدیر بیان فرمودند[13] این معلوم میشود مسئله سیاست اسلامی و حکومت اسلامی است و حضرت در مدینه که وارد شدند اوّلین کارش تأسیس حکومت و نظام اسلامی بود لذا این آیات در سوَر مدنی مطرح است.
امّ المومنین بودن همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) در صورت حفظ کردن حرمت پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم)
جریان ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ که آن هم باز در روایاتی که در ذیل این مسئله است ملاحظه فرمودید[14] مادامی که همسران پیامبر حرمت این بیت را حفظ کردند این حکم فقهی برایشان بار است اینکه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این از نظر حرمت نکاح یقیناً برای بعد از زمان رحلت حضرت است که در آیات دیگر همین سوره فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾[15] وگرنه در زمان حیات که نمیشود با زوجهای که ذات بَعل است ازدواج کرد این اختصاصی به پیامبر ندارد. اینکه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ به لحاظ بیت نبوّت و حرمت بیت نبوّت است مادامی که یکی از این همسرها حرمت بیتالنبوّة را نشکست و از بین نبرد این حکم فقهی بار است مادامی که از ربقه به در آمد این حکم فقهی میتواند بار نشود چه اینکه در روایاتی که ذیل همین آیه آمده ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طلاق برخی از زنها را بعد از موت خودش به دست حضرت امیر داد طلاق که دیگر بعدالموت معنا ندارد یعنی طلاق از این حکم یعنی اگر کسی حرمت بیتالنبوّة را, بیتالرساله را حفظ نکرد تو میتوانی شرعاً اعلام بکنی که او دیگر مشمول ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ نخواهد بود او دیگر مشمول ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ نخواهد بود او یک زن عادی است دیگر حرمتی ندارد. پس آن روایات ناظر به این است.
بازگویی امر بینالمللی ولایت در فرصت جهانی غدیر
پرسش: قرآن فرمود پیغمبر! اگر اطلاق نکنی دینت ناقص است چرا زودتر نگفته چرا روشنتر نگفته؟
پاسخ: آن مسائل اوّلی را که مکرّر در مکرّر فرمود در حدیث طیر مشوی[16] فرمود حدیث دار[17] فرمود اما برای سطح بینالملل یک جمعیت جهانی میخواهد و این در فریضه حج است لذا وقتی که حج مراسمش تمام شد و همه آماده شدند برای رفتن به یک سهراهی رسیدند قبل از اینکه افراد متفرّق بشوند و در آن سهراهی به سه قسمت تقسیم بشوند فرمود آنها که رفتند برگردند آنها که نیامدند بیایند ما کار رسمی داریم بعد در آن جریان غدیر فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه»[18] یک امر بینالمللی و جهانی را باید در فرصت جهانی بازگو کرد لذا فرمود آنها که رفتند جلو فوراً برگردند آنها که نیامدند ما صبر بکنیم بیایند تا در این منطقه جمعیت بیش از صد هزار نفر پیدا بشود تا ما منبری از جهاز شتر درست بکنیم و با آن مراسم که دیگر به هیچ وجه قابل انکار نباشد ابلاغ بکنیم این کار شد اما مسئلههای عادی را میشود در جمع خصوصی گفت تا آنها به دیگران منتقل کنند فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این حکم دوم. ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ این ناسخ آن حکم است قبلاً ارث را مطابق هجرت و ایمان توزیع میکردند برای اینکه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[19] و طبق هجرت برای تشویق مهاجران به آنها ارث میدادند بعد آن حکم نسخ شده است به وسیله این آیه, آیهای با آیه نسخ نشده بلکه سنّتی با آیه نسخ شده این یک مطلب, بازگشت نسخ دینی هم به تخصیص ازمانی است این مطلب دوم.
تبیین معنای نسخ و بازگشت نسخ دینی به تخصیص ازمانی
نسخ مصطلح آن است که قانونگذاری یک قانون را وضع میکند بعد در هنگام آزمون عملی معلوم میشود این کارآیی ندارد کارآمدیاش کم است این قانون را نسخ میکند یک قانون دیگری میگذارد ولی ذات اقدس الهی که به غابر و قادم عالِم است به سالک و آنف عالم است به گذشته و حال و آینده عالم است نسخ درباره او اصلاً معنا ندارد چه دو آیه چه دو روایت, چه یک آیه و یک روایت بلکه نسخ نسبت به دین الهی به تخصیص ازمانی برمیگردد خود ذات اقدس الهی میداند که عمر این قانون تا فلان زمان است منتها خیلیها نمیدانند به حسب ظاهر خیال میکنند این آیه همگانی است و همیشگی یا عموم فردی دارد یا اطلاق زمانی دارد بعد معلوم میشود که همگانی نبود همیشگی نبود این نزد ذات اقدس الهی در حقیقت به تخصیص ازمانی برمیگردد نسخ مصطلح که قانونگذار نداند که این قانون همگانی یا همیشگی نیست بعد در موقع عمل معلوم بشود کارآیی ندارد این درباره ذات اقدس الهی فرض ندارد اگر نسخی هم هست به تخصیص ازمانی برمیگردد قبلاً ارث را مطابق هجرت (یک) مطابق ایمان (دو) که مهاجرین برادران یکدیگرند مؤمنان برادر یکدیگرند توزیع میکردند اما الآن که نظام مستقر شد ارث را مطابق طبقات ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ تقسیم میکنند اما همچنان آن حکم اصلی باقی است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد.[20]
استدلال حضرت زهرا(سلام الله علیها) در رابطه با ارث و فدک
تلخترین جملهای که در مصیبت صدیقه کبراست همین جمله است حضرت بعد از اینکه استدلال کرد این فدک نِحله است از آنِ ماست و حضرت در زمان حیات به ما دادند تو از ذوالید بیّنه میخواهی این در دست ماست تو از ما دلیل میخواهی این بیّنه را باید از منکر بخواهی نه از کسی که ذوالید است بالأخره مسئله نِحله قبول نشد مسئله ارث قبول نشد آن حرف جگرگداز را حضرت زد فرمود: «أم تقولون» این بدتر از آن در به پهلو زدن است فرمود: «أم تقولون أهل الملّتین لا یَتوارثان»[21] مگر ما را مسلمان نمیدانی چه دلیل داری که ارث ما را نمیدهی «ترث أباک و لا أرث أبی»[22] آخر چه دلیل دارد نِحله که امر مسلّم است آن را قبول نکردید ما که ذوالید هستیم از ما دلیل خواستید مگر کسی از ذوالید دلیل میخواهد حالا اینها گذشت بالأخره من ارثم را میخواهم ارث نبود, او زمات حیاتش مِلک طلق من کرد حالا نشد, ارث «ترث أباک و لا أرث أبی» یعنی تو تفسیر قرآن را از ما بهتر بلدی یعنی در آیه قرآن چیزی هست که ما نمیدانیم اینها که نیست مگر اینکه ـ معاذ الله ـ این حرف را بزنی بله آن حکم حق است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد همه هم این حرف را قبول داریم مگر اینکه تو در دین ما شک کنی هر وقت ما به این جمله حضرت میرسیم این خیلی برای ما دردناکتر از آن مسئله در و پهلو بوده «أم تقولون أهل ملّتین لا یتوارثان» به هر تقدیر به برکت آن حضرت ـ انشاءالله ـ این نظام محفوظ بماند! قبلاً با هجرت بود با ایمان ارث را تقسیم میکردند اما الآن مسئله طبقاتبندی شد اما آن اصل محفوظ است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد آن سر جایش محفوظ است.
لزوم ساماندهی نظام اسلامی با سیاست و شریعت اسلامی
پرسش:... پاسخ: چند حکم فقهی در اینجا بیان شده آن مسئله ظِهار بیان شده مسئله تَبنّی بیان شده مسئله ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ بیان شده مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ بیان شده یعنی در طلیعه ساماندهی و سازمانیابی نظام اسلامی هم سیاست اسلامی مطرح است هم شریعت اسلامی این احکام را باید یکی پس از دیگری بیان کنند اینچنین نیست که فقط نظام سیاسی باشد و نظام شریعت و دین و احکام نباشد همراه با آن مسائل سیاست اسلامی این شریعت اسلامی را هم کاملاً باید ذکر میفرمود و کرد.
سهم کلیدی مادر در پیوند خانوادگی
مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ که در بحث دیروز مطرح شد معنایش این نیست که اولواالأصلاب یا صِله اصلاب اصلاً مطرح نیست بر اساس تناسب حکم و موضوع, عمده عامل پیوند خانوادگی مادر است برای اینکه عاطفه است و رحم است اینچنین نیست که حالا اگر مادر عنصر محوری پیوند و مِهر و عاطفه بود پدر سهمی نداشته باشد لذا خواهران پدری یا برادران پدری صِله رَحِم نداشته باشند این حصر نیست این اولویّتی است که از بستگان خانوادگی به ارحام تعبیر میکنند نه اصلاب برای اینکه رحامت از رَحِم است و این به مادر وابسته است این مادر است که سهم کلیدی در پیوند و رأفت و رحمت و مهربانی و گذشت دارد. پس مسئله ارثِ به ایمان رخت بربست, ارثِ به هجرت رخت بربست, ارثِ به طبقهبندی ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ جای آنها نشست منتها آن مسئله که کافر از مسلمان ارث نمیبرد آن همچنان باقی است. وصیت کردن که ثلث مال را به بعضی از ارحام بدهند این ارتباطی به مسئله ارث ندارد.
علت نام بردن حضرت عیسی(علیه السلام) در قرآن به ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ و ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾
آنگاه ﴿وَإِذْ أَخَذنا مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ باز برمیگردد به مسئله ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ در طلیعه سوره فرمود تو ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ تا توحید را حفظ بکنی گوش به حرف کفار و منافقین نده که اینها همیشه طبل تفرقه میکوبند این دو عنصر از همه انبیا به عنوان پیمان گرفته شده ما از همه انبیا این تعهّد را گرفتیم ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ که انبیای معروفاند غالباً ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی از وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) یا به عنوان ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾[23] یا به عنوان ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ نام میبرد که معلوم بشود او فرزند پدری نبود فقط فرزند مادر است اصرار قرآن کریم به اینکه او یا ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾ یا ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ برای همین نکته است.
دلیل غلظت میثاق از انبیا(علیهم السلام)
﴿وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ که این غلظت میثاق در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مشخص شد در سورهٴ «انبیاء» مشخص شد در سورهٴ «آلعمران» مشخص شد و مانند آن که مردم را به توحید فرا بخوانند (اولاً) و به وحدت دعوت کنند (ثانیاً) فرمود ما از همه اینها پیمان گرفتیم تا آنها که در آن مَعهد ما آنجا که جای پیمان سپردن است آنچه آنجا گفتند و راست گفتند آن راستیشان را اظهار کنند ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ بحث در این نیست که ببینیم آیا اینها راست میگویند یا راست نمیگویند این ظریفکاری المیزان را ملاحظه فرمودید یک وقت است که انسان میگوید «لیسأل زیداً عن ماله, لیسأل زیداً عن علمه» یک وقت میگویند «لیسأل الغنیّ عن غناه و العالِم عن علمه» آنجا که میگویند «لیسأل زیداً عن ماله» یا «عن علمه» یعنی از زید میپرسند که مال داری یا نه, علم داری یا نه, اما وقتی بگویند «لیسأل الغنی عن غناه» یا «لیسأل العالم عن علمه» یعنی به انسان توانمند میگویند تو که غنی هستی این غنایت را ظاهر کن تو که عالِم هستی این علمت را ظاهر کن در قیامت یا در دنیا که این آیه مربوط به دنیاست.
لزوم اظهار صداقت در آیهٴ ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾
محور سؤال این نیست که آیا شما صادق هستید یا نه, محور سؤال این است که شما که صادق هستید صدقتان را ظاهر کنید نه «لیسأل الناس» آیا صادقاند یا صادق نیستند بلکه از صادقین میخواهند صدقشان را ظاهر کنند از متعهّدان میخواهند تعهّدشان را ادا کنند[24] ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ این مربوط به قیامت نیست ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾.
تبیین بعضی از مصادیق صدق فعلی
در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 23 این است فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ اینها تعهّدی سپردند که در میدان جنگ در مسائل دینی رهبرشان را تنها نگذارند و تنها نگذاشتند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا﴾ این صِدق فعلی است نه صدق قولی, یک وقت است کسی گزارش میدهد بله این صادق است مطابق با واقع است یک وقت در صحنه عمل هست فرمود اینها کسانیاند که آن تعهّدی که سپردند در مقام عمل صادق بودند شما در جریان عاشورا میبینید صحابه حضرت که شربت شهادت مینوشیدند وجود مبارک سیّدالشهداء این آیه را میخواند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ بعضی از اصحاب خاص هم همین آیه را میخواندند حبیب بود بریر بود زهیر بود یکی که میرفت دیگری میگفت ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ ما هم منتظر شهادتیم این صِدق در مقام عمل است فرمود: ﴿رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ اینکه ﴿مَن یَنتَظِرُ﴾ است هنوز کاری نکرده ولی وفادار است یعنی آمده در صحنه جان برکف خب اگر حبیببنمظاهر یا مسلمبنعوسجه یکی قبل از دیگری رفته دیگری هم منتظر است و جان برکف این هم همین است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ﴾ بعضیها دِیْنشان را ادا کردند ﴿وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾.
حفظ نظام اسلامی مستلزم تعهد عملی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام)
شما میبینید در این دفاع مقدس بالأخره کم و بیش رفتیم جبهه کم و بیش ما دیدیم بعضی بیشتر بعضی کمتر اگر پنجاه پرچم بود یکی آن بالا ممکن بود پرچم سه رنگ ایران باشد اما همه پرچمها یا حسین, یا عباس, یا زهرا پرچم ایران, پرچم مرز پرگهر, پرچم مکتب ایرانی نبود الآن هم اگر حادثهای پیش آید همان پرچم یا زهراست این کشور را اینها حفظ کردند بالأخره رفتید به جبهه یا نرفتید دیدید یا ندیدید اگر پنجاه پرچم بود چندتایش پرچم سه رنگ بود یا اصلاً نبود یا یک دانه بود روی ماشین بود این شعرها و نواهای خاکریز اول و دوم یا حسین یا حسین, کربلا کربلا بود دیگر مرز پرگهر و اینها نبود اینهاست که کشور را حفظ میکند برای اینکه مردم وقتی باور کردند روح، با عظمت الهی به شربت شهادت میرسد و عنداللّهی میشود ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾[25] میشود و مرزوق است او فداکار است وگرنه بگوید من چرا کشته بشوم برای اینکه زید به ریاست برسد عمرو به کیاست برسد هیچگاه مرز پرگهر کشور را حفظ نکرد در بیانات عاشورا هم همینطور بود حالا مخصوص سیّدالشهداء(سلام الله علیه) نبود بعضی از اصحاب خاص هم همین جمله را میخواندند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾.
صادق بودن شهیدان جبهه پیکار و منتظرین شهادت
همهشان صادقاند آنکه رفته شهید شده در خونش میغلطد صادق است من که منتظرم من هم صادقم برای اینکه مَقسَم این دو گروه ﴿صَدَقُوا﴾ است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ به صورت فعل ماضی ذکر کرد اینها راست گفتند هم حبیب راست گفت هم مسلم راست گفت یکی شربت شهادت نوشید یکی هم الآن کاملاً عازم است مسلّم و صد درصد که برود شهید بشود لذا هر دو گروه جزء ﴿صَدَقُوا﴾ هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ اینکه مصمّم است و در میدان جبهه آمده برای نوشیدن شربت شهادت این هم «صَدَقَ» با فعل ماضی از او یاد کرد چون مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است.
دنیا مکان تعهد و صدق
بنابراین مسئله ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ این نیست که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾[26] از آن قبیل نیست یا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾[27] از آن قبیل نیست که مربوط به قیامت باشد که ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[28] بلکه در دنیاست که شما که تعهّد کردید به تعهّدتان عمل کنید ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ ما آن تعهّد را گرفتیم تا در این موقع بگوییم حالا که تعهّد سپردید و صادق هستید به صدقتان عمل کنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیات 1, 28, 45, 50 و 59.
[2] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[3] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 1.
[4] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 19.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 48.
[6] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 53.
[7] . الکافی, ج1, ص288.
[8] . عللالشرائع, ج1, ص127; عیون اخبارالرضا, ج2, ص85; معانیالأخبار, ص52.
[9] . الامالی (شیخ مفید), ص6.
[10] . سورهٴ ق, آیهٴ 24.
[11] . الامالی (شیخ طوسی), ص290, 368 و 629.
[12] . تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص321 و 322.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص332.
[14] . کمالالدین و تمام النعمة, ج2, ص459; تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص321.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[16] . الطرائف(سید بن طاووس)، ج1، ص72 و 73.
[17] . الغدیر، ج2، ص278 ـ 284.
[18] . الکافی, ج1, ص420; الامالی (شیخ طوسی), ص254.
[19] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 10.
[20] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص336.
[21] . دلائل الامامة، ص35.
[22] . دلائل الامامة، ص34.
[23] . سورهٴ مائده, آیهٴ 17.
[24] . المیزان, ج16, ص279.
[25] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 170.
[26] . سورهٴ مائده, آیهٴ 109.
[27] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 6.
[28] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
- اسلام تنها دین مطرح در جهان و مسلمان بودن همه امتهای موحد؛
- تأسیس حکومت و نظام اسلامی، اولین برنامه حضرت رسول (ص)؛
- تبیین معنای نسخ.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8)﴾
تفاوت نبی با رسول
در این سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» چند بار از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾[1] ذکر شد که قبلاً بیان شد فرق نبوّت و رسالت این است انبیا(علیهم السلام) از آن جهت که خبر را از خدای سبحان دریافت میکنند نبأیاباند خبریاباند میشوند نبی, از آن جهت که این اخبار را مأمورند به امّت اسلامی گزارش بدهند میشوند رسول چون در این بخشها رابطه پیغمبر با خدای سبحان مطرح است لذا سخن از ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ است نه سخن از «یا ایّها الرسول» آنجا که سخن از تبلیغ است نظیر آیه سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾[2] که صبغه رسالت آنجا معیار و معتبر است اینجا مسئله نبوّت مطرح است.
راز میثاق گرفتن از همه انبیا(علیهم الصلاة و السلام) در توجه به توحید و پرهیز از کفر و نفاق
مطلب بعدی آن است که در طلیعه امر فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾[3] این پیام که توجه به توحید است از یک سو, پرهیز از کفر و نفاق است از سوی دیگر در حقیقت از همه انبیا این میثاق گرفته شده به همه انبیا گفته شد که «اتّقوا الله و لا تطیعوا الکافرین و المنافقین» سرّش آن است که دو عنصر محوری بر عهده انبیاست یکی دعوت به توحید, حفظ توحید و عقیده حق; دوم حفظ وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف و شقاق و نفاق این دو عنصر وظیفه همه انبیاست انبیا(علیهم السلام) مأمور شدند مردم را به وحدانیّت خدا دعوت کنند و مأمور شدند که امت اسلامی را با اتحاد و هماهنگی از هر آسیب و گزندی حفظ کنند در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیه 51 و 52 این معنا گذشت که ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾.
اسلام تنها دین مطرح در جهان و مسلمان بودن همه امتهای موحّد
چون یک دین در جهان مطرح است نه بیش از آن ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[4] پس یک امّت در جهان مطرح است و این امّت الهی و اسلامی به معنای عام است البته بر اساس ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[5] شریعتها و منهاجها فرق میکند یکی مسلمان است یکی یهودی است یکی مسیحی است و مانند آن اما اصلِ دین که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ این تَثنیه ندارد فضلاً از جمع اگر ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ و اگر ذات اقدس الهی مطابق آیه پایانی سورهٴ «حج» فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ همه امتهای موحد, مسلماناند یعنی در برابر امر الهی منقادند و تسلیماند نه اسلام مصطلح, اگر اسلام دینِ واحد همه انبیاست این دو عنصر محوری را همه دارند دعوت به توحید که وحی و نبوت و معاد هم در کنار آن است دعوت به وحدت و پرهیز از اختلاف.
خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ به مرسلین نه رسول خاص
لذا در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ خطاب به مرسلین است نه خطاب به یک رسول خاص فرمود عدهای امر مسلمانها را پراکنده کردند اختلاف را بین موحدان عالَم ایجاد کردند ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾[6] و در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هم از میثاق الهی سخن به میان آمده آیه 92 به بعد این است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ٭ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم که ذکر شد که از انبیا میثاق گرفته شده آن عنصر محوری میثاق هم همین دو مطلب است آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ بعد در آیه 82 فرمود: ﴿فَمَن تَوَلَّی بَعْدَ ذلِکَ﴾ اگر کسی از این وحدت سرپیچی کند ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ پس این دو عنصر محوری جزء اصول مشترک بین همه انبیاست و جزء میثاقهایی است که ذات اقدس الهی از اینها گرفته و همه اینها نسبت به این میثاق الهی متعهّدند و باید انجام بدهند ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ باز هم سخن از نبوّت مطرح است نه سخن از رسالت برای اینکه در همین زمینه خدا با انبیا کار دارد.
روایت امام باقر(علیه السلام) از شمول آیه ﴿یا ایها النبی﴾
مطلب بعدی آن است که در این قسمت که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است که آیا کسانی که به خاندان پیغمبر مرتبطاند همه آنها مشمول این آیه هستند یا گروه خاصی مثلاً برادرزادههای حضرت امیر, برادر حضرت امیر یعنی جعفر, برادرزادهاش عبدالله بن جعفر این گروه آیا داخلاند یا نه سایر بنیالمطّلب داخلاند یا نه, حضرت فرمود نه, شامل آنها نمیشود. در فرصت بعد سؤال دیگری مطرح کرد گفت شما فرمودید این مخصوص ابنای حسین(علیهم السلام) است من یادم رفته بپرسم بنیالحسن چطور, فرزندان امام حسن چطور, فرمود نه آنها هم سهمی ندارند[7] آنها بزرگوارند اهل تقوا و فضیلتاند اما این ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ که بعدش شامل اوصیای حضرت میشود برابر آنچه در حدیث غدیر آمده وجود مبارک حضرت امیر ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است امام حسن ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است امام حسین ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است تا به وجود مبارک حضرت حجت(علیهم السلام) برسد که ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ هستند. فرمود این مخصوص ابناءالحسین است شامل بنیالحسن نمیشود خود وجود مبارک امام مجتبی مشمول این ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است چون وصیّ آن حضرت است مثل وجود مبارک حضرت امیر ولی فرزندان او مشمول این آیه نیستند و این آیه شامل حال آنها نمیشود.
امامت و ولایت مشمول آیهٴ ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾
این معلوم میشود که مربوط به امامت است و ولیّ بودن برای آن است که بالأخره انسانِ کامل معصوم به اذن الهی جانِ جانان است نه جانانِ جان; یعنی همانطوری که ما روحی داریم که بر بدن ما مسلّط است ارواح ما هم روحی دارند که بر ارواح ما مسلّط است او روحالأرواح است جان جانان است و کاملاً باخبر است که در جان ما چه میگذرد البته باذن الله. اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ همین است منتها این بیان نورانی که از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «أنا و علیّ أبوا هذه الامّة» این یکی بالاصاله است یکی بالوصایه است درست است که وجود مبارک حضرت امیر مطابق این حدیث, پدر این امت است ولی در درجه ثانیه است.
علت مکنّا شدن پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) به ابوالقاسم
روایتی در معانیالأخبار مرحوم صدوق هم هست در عللالشرائع مرحوم صدوق هم هست در عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق هم هست و آن این است که کسی سؤال میکند چرا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مُکنّاست به ابوالقاسم خب امام(سلام الله علیه) فرمود برای اینکه او پسری داشت به نام قاسم و او پدرِ آن پسر بود کنیهاش میشود ابوالقاسم عرض کرد این را میدانم «فهل ترانی اهلاً للزیادة» بالأخره القاب آن حضرت راز و رمزی هم دارد خب دیگر غیر از امام کسی نمیتواند به این اسرار و این رموز پی ببرد اینطور حرف بزند فرمود مگر نه آن است که حضرت فرمود: «أنا و علیّ ابوا هذه الامّة» عرض کرد بله, فرمود مگر نه آن است که علیبنابیطالب بر اساس این اصل فرزند پیغمبر محسوب میشود عرض کرد بله, فرمود مگر نه آن است که وجود مبارک حضرت امیر «قاسم الجنّة و النار» است عرض کرد بله, فرمود پس پیغمبر ابوالقاسم است برای اینکه او پدر «قاسم الجنّة و النار»[8] است خب این حرف, حرفی نیست که یک انسان عادی بتواند بفهمد یا از خودش بسازد فرمود معنای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوالقاسم است این است که او پدر «قاسم الجنّة و النار» است که در قیامت به نار میگوید «هذا ولیّی فاترکیه و هذا عدوّی فَخُذیه»[9] این دوست من است شیعه است این را رها کن آن دشمن من است او را بگیر. خب ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾[10] هم بر اینها تطبیق شده است.[11]
اصالت پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) و وصایت امیرالمومنین (علیه السلام) و فرزندان معصوم او
پرسش:...پاسخ: منتها یکی بالاصاله است در درجه اُولیٰ, یکی در درجه ثانیه. این دوازده معصوم در درجه ثانیهاند به دلیل اینکه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوالامّة است این یک اصل و وجود مبارک حضرت امیر نسبت به پیغمبر جزء امت است این دو اصل, پس وجود مبارک حضرت رسول پدر حضرت امیر هم خواهد بود بله, از حیث ولایت و امامت و وصایت این دوازده ذات مقدس ائمه هداة مهدییناند ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستند. غرض این است که تفسیر ابوالقاسم معنا کردن ابوالقاسم طبق آنچه در عللالشرائع صدوق است طبق آنچه در معانیالأخبار مرحوم صدوق است و در عیون اخبار الرضا مرحوم صدوق هست که این روایت در ذیل همین آیه در تفسیر کنزالدقائق آمده[12] به برکت همین معصوم(سلام الله علیه) به ما میرسد وگرنه کسی اینطور نمیتواند تفسیر کند.
نمیشود گفت که پس چطور وجود مبارک پیغمبر فرمود: «أنا و علیّ أبوا هذه الامّة» بله فرمود اما در طول هماند و نه در عرض هم, چون در طول هماند اینجا اگر مفرد آورد محذوری ندارد یعنی آنکه بالاصاله ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنکه در درجه ثانیه بالوصایه ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ است آن دوازده معصوماند; ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾.
پرسش:... پاسخ: بالاصاله همان است این ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ که همین الآن قرائت شد ناظر به همین دو ذات مقدس است منتها پیامبر بالاصاله, وجود مبارک حضرت امیر بالوصایه ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ که تثنیه است یکی بالاصاله است یکی بالوصایه اینجا هم فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ این ناظر به مقام ولایت است.
علت ذکر نشدن حکومت دینی در کتاب روح القوانین
ملاحظه فرمودید که این اقسام چهارگانهای که در کتاب روحالقوانین آن نویسنده فرانسوی است و مقبول خیلیهاست این سیاستهای موجود دنیا که سیاست دینی در آنها نیست به همین چهار قسم تقسیم شده و خیلیها قبول کردند آنها یا ملحد بودند دین را نمیپذیرفتند یا اگر موحد بودند مسئله انفکاک دین از سیاست و امثال ذلک را دامن میزدند چون دین در مسائل سیاسی به زعم باطل اینها حضور نداشت یا برای اینکه افسون و اسطوره بود یا برای اینکه جدای از سیاست بود آمدند همان چهار مکتب را ذکر کردند گفتند یا دیکتاتوری است یا سلطنت است یا حکومت حزبی است یا مردمسالاری اما دیگر سخن از مردمسالاری دینی و اینها در آن روحالقوانین و اینها دیگر مطرح نیست این یا برای اینکه دین را نپذیرفتند یا برای اینکه فکر میکردند دین مثل دین کلیساست که از سیاست جداست اما وقتی مسئله مردمسالاری دینی مطرح است تقسیم طور دیگر است حکومت یا به دین الهی است یا نه, اگر به دین الهی بود روش و منشهای خاصّ خودش را دارد اگر به دین الهی نبود حکومت دینی نبود بله آن چهار قسم است یا دیکتاتوری است یا سلطنت است با قانون یا حکومت حزبی است یا حکومت مردمسالاری اینچنین نیست که کلّ حکومتها به همین چهار قسم تقسیم بشوند.
تاسیس حکومت و نظام اسلامی، اولین برنامه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله وسلّم)
اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و برای همین هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مضمون را در خطبه غدیر بیان فرمودند[13] این معلوم میشود مسئله سیاست اسلامی و حکومت اسلامی است و حضرت در مدینه که وارد شدند اوّلین کارش تأسیس حکومت و نظام اسلامی بود لذا این آیات در سوَر مدنی مطرح است.
امّ المومنین بودن همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) در صورت حفظ کردن حرمت پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم)
جریان ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ که آن هم باز در روایاتی که در ذیل این مسئله است ملاحظه فرمودید[14] مادامی که همسران پیامبر حرمت این بیت را حفظ کردند این حکم فقهی برایشان بار است اینکه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این از نظر حرمت نکاح یقیناً برای بعد از زمان رحلت حضرت است که در آیات دیگر همین سوره فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾[15] وگرنه در زمان حیات که نمیشود با زوجهای که ذات بَعل است ازدواج کرد این اختصاصی به پیامبر ندارد. اینکه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ به لحاظ بیت نبوّت و حرمت بیت نبوّت است مادامی که یکی از این همسرها حرمت بیتالنبوّة را نشکست و از بین نبرد این حکم فقهی بار است مادامی که از ربقه به در آمد این حکم فقهی میتواند بار نشود چه اینکه در روایاتی که ذیل همین آیه آمده ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طلاق برخی از زنها را بعد از موت خودش به دست حضرت امیر داد طلاق که دیگر بعدالموت معنا ندارد یعنی طلاق از این حکم یعنی اگر کسی حرمت بیتالنبوّة را, بیتالرساله را حفظ نکرد تو میتوانی شرعاً اعلام بکنی که او دیگر مشمول ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ نخواهد بود او دیگر مشمول ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ نخواهد بود او یک زن عادی است دیگر حرمتی ندارد. پس آن روایات ناظر به این است.
بازگویی امر بینالمللی ولایت در فرصت جهانی غدیر
پرسش: قرآن فرمود پیغمبر! اگر اطلاق نکنی دینت ناقص است چرا زودتر نگفته چرا روشنتر نگفته؟
پاسخ: آن مسائل اوّلی را که مکرّر در مکرّر فرمود در حدیث طیر مشوی[16] فرمود حدیث دار[17] فرمود اما برای سطح بینالملل یک جمعیت جهانی میخواهد و این در فریضه حج است لذا وقتی که حج مراسمش تمام شد و همه آماده شدند برای رفتن به یک سهراهی رسیدند قبل از اینکه افراد متفرّق بشوند و در آن سهراهی به سه قسمت تقسیم بشوند فرمود آنها که رفتند برگردند آنها که نیامدند بیایند ما کار رسمی داریم بعد در آن جریان غدیر فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه»[18] یک امر بینالمللی و جهانی را باید در فرصت جهانی بازگو کرد لذا فرمود آنها که رفتند جلو فوراً برگردند آنها که نیامدند ما صبر بکنیم بیایند تا در این منطقه جمعیت بیش از صد هزار نفر پیدا بشود تا ما منبری از جهاز شتر درست بکنیم و با آن مراسم که دیگر به هیچ وجه قابل انکار نباشد ابلاغ بکنیم این کار شد اما مسئلههای عادی را میشود در جمع خصوصی گفت تا آنها به دیگران منتقل کنند فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این حکم دوم. ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ این ناسخ آن حکم است قبلاً ارث را مطابق هجرت و ایمان توزیع میکردند برای اینکه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[19] و طبق هجرت برای تشویق مهاجران به آنها ارث میدادند بعد آن حکم نسخ شده است به وسیله این آیه, آیهای با آیه نسخ نشده بلکه سنّتی با آیه نسخ شده این یک مطلب, بازگشت نسخ دینی هم به تخصیص ازمانی است این مطلب دوم.
تبیین معنای نسخ و بازگشت نسخ دینی به تخصیص ازمانی
نسخ مصطلح آن است که قانونگذاری یک قانون را وضع میکند بعد در هنگام آزمون عملی معلوم میشود این کارآیی ندارد کارآمدیاش کم است این قانون را نسخ میکند یک قانون دیگری میگذارد ولی ذات اقدس الهی که به غابر و قادم عالِم است به سالک و آنف عالم است به گذشته و حال و آینده عالم است نسخ درباره او اصلاً معنا ندارد چه دو آیه چه دو روایت, چه یک آیه و یک روایت بلکه نسخ نسبت به دین الهی به تخصیص ازمانی برمیگردد خود ذات اقدس الهی میداند که عمر این قانون تا فلان زمان است منتها خیلیها نمیدانند به حسب ظاهر خیال میکنند این آیه همگانی است و همیشگی یا عموم فردی دارد یا اطلاق زمانی دارد بعد معلوم میشود که همگانی نبود همیشگی نبود این نزد ذات اقدس الهی در حقیقت به تخصیص ازمانی برمیگردد نسخ مصطلح که قانونگذار نداند که این قانون همگانی یا همیشگی نیست بعد در موقع عمل معلوم بشود کارآیی ندارد این درباره ذات اقدس الهی فرض ندارد اگر نسخی هم هست به تخصیص ازمانی برمیگردد قبلاً ارث را مطابق هجرت (یک) مطابق ایمان (دو) که مهاجرین برادران یکدیگرند مؤمنان برادر یکدیگرند توزیع میکردند اما الآن که نظام مستقر شد ارث را مطابق طبقات ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ تقسیم میکنند اما همچنان آن حکم اصلی باقی است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد.[20]
استدلال حضرت زهرا(سلام الله علیها) در رابطه با ارث و فدک
تلخترین جملهای که در مصیبت صدیقه کبراست همین جمله است حضرت بعد از اینکه استدلال کرد این فدک نِحله است از آنِ ماست و حضرت در زمان حیات به ما دادند تو از ذوالید بیّنه میخواهی این در دست ماست تو از ما دلیل میخواهی این بیّنه را باید از منکر بخواهی نه از کسی که ذوالید است بالأخره مسئله نِحله قبول نشد مسئله ارث قبول نشد آن حرف جگرگداز را حضرت زد فرمود: «أم تقولون» این بدتر از آن در به پهلو زدن است فرمود: «أم تقولون أهل الملّتین لا یَتوارثان»[21] مگر ما را مسلمان نمیدانی چه دلیل داری که ارث ما را نمیدهی «ترث أباک و لا أرث أبی»[22] آخر چه دلیل دارد نِحله که امر مسلّم است آن را قبول نکردید ما که ذوالید هستیم از ما دلیل خواستید مگر کسی از ذوالید دلیل میخواهد حالا اینها گذشت بالأخره من ارثم را میخواهم ارث نبود, او زمات حیاتش مِلک طلق من کرد حالا نشد, ارث «ترث أباک و لا أرث أبی» یعنی تو تفسیر قرآن را از ما بهتر بلدی یعنی در آیه قرآن چیزی هست که ما نمیدانیم اینها که نیست مگر اینکه ـ معاذ الله ـ این حرف را بزنی بله آن حکم حق است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد همه هم این حرف را قبول داریم مگر اینکه تو در دین ما شک کنی هر وقت ما به این جمله حضرت میرسیم این خیلی برای ما دردناکتر از آن مسئله در و پهلو بوده «أم تقولون أهل ملّتین لا یتوارثان» به هر تقدیر به برکت آن حضرت ـ انشاءالله ـ این نظام محفوظ بماند! قبلاً با هجرت بود با ایمان ارث را تقسیم میکردند اما الآن مسئله طبقاتبندی شد اما آن اصل محفوظ است که کافر از مسلمان ارث نمیبرد آن سر جایش محفوظ است.
لزوم ساماندهی نظام اسلامی با سیاست و شریعت اسلامی
پرسش:... پاسخ: چند حکم فقهی در اینجا بیان شده آن مسئله ظِهار بیان شده مسئله تَبنّی بیان شده مسئله ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ بیان شده مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ بیان شده یعنی در طلیعه ساماندهی و سازمانیابی نظام اسلامی هم سیاست اسلامی مطرح است هم شریعت اسلامی این احکام را باید یکی پس از دیگری بیان کنند اینچنین نیست که فقط نظام سیاسی باشد و نظام شریعت و دین و احکام نباشد همراه با آن مسائل سیاست اسلامی این شریعت اسلامی را هم کاملاً باید ذکر میفرمود و کرد.
سهم کلیدی مادر در پیوند خانوادگی
مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ که در بحث دیروز مطرح شد معنایش این نیست که اولواالأصلاب یا صِله اصلاب اصلاً مطرح نیست بر اساس تناسب حکم و موضوع, عمده عامل پیوند خانوادگی مادر است برای اینکه عاطفه است و رحم است اینچنین نیست که حالا اگر مادر عنصر محوری پیوند و مِهر و عاطفه بود پدر سهمی نداشته باشد لذا خواهران پدری یا برادران پدری صِله رَحِم نداشته باشند این حصر نیست این اولویّتی است که از بستگان خانوادگی به ارحام تعبیر میکنند نه اصلاب برای اینکه رحامت از رَحِم است و این به مادر وابسته است این مادر است که سهم کلیدی در پیوند و رأفت و رحمت و مهربانی و گذشت دارد. پس مسئله ارثِ به ایمان رخت بربست, ارثِ به هجرت رخت بربست, ارثِ به طبقهبندی ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ﴾ جای آنها نشست منتها آن مسئله که کافر از مسلمان ارث نمیبرد آن همچنان باقی است. وصیت کردن که ثلث مال را به بعضی از ارحام بدهند این ارتباطی به مسئله ارث ندارد.
علت نام بردن حضرت عیسی(علیه السلام) در قرآن به ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ و ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾
آنگاه ﴿وَإِذْ أَخَذنا مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ باز برمیگردد به مسئله ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ در طلیعه سوره فرمود تو ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ تا توحید را حفظ بکنی گوش به حرف کفار و منافقین نده که اینها همیشه طبل تفرقه میکوبند این دو عنصر از همه انبیا به عنوان پیمان گرفته شده ما از همه انبیا این تعهّد را گرفتیم ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ که انبیای معروفاند غالباً ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی از وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) یا به عنوان ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾[23] یا به عنوان ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ نام میبرد که معلوم بشود او فرزند پدری نبود فقط فرزند مادر است اصرار قرآن کریم به اینکه او یا ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾ یا ﴿عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ برای همین نکته است.
دلیل غلظت میثاق از انبیا(علیهم السلام)
﴿وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ که این غلظت میثاق در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مشخص شد در سورهٴ «انبیاء» مشخص شد در سورهٴ «آلعمران» مشخص شد و مانند آن که مردم را به توحید فرا بخوانند (اولاً) و به وحدت دعوت کنند (ثانیاً) فرمود ما از همه اینها پیمان گرفتیم تا آنها که در آن مَعهد ما آنجا که جای پیمان سپردن است آنچه آنجا گفتند و راست گفتند آن راستیشان را اظهار کنند ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ بحث در این نیست که ببینیم آیا اینها راست میگویند یا راست نمیگویند این ظریفکاری المیزان را ملاحظه فرمودید یک وقت است که انسان میگوید «لیسأل زیداً عن ماله, لیسأل زیداً عن علمه» یک وقت میگویند «لیسأل الغنیّ عن غناه و العالِم عن علمه» آنجا که میگویند «لیسأل زیداً عن ماله» یا «عن علمه» یعنی از زید میپرسند که مال داری یا نه, علم داری یا نه, اما وقتی بگویند «لیسأل الغنی عن غناه» یا «لیسأل العالم عن علمه» یعنی به انسان توانمند میگویند تو که غنی هستی این غنایت را ظاهر کن تو که عالِم هستی این علمت را ظاهر کن در قیامت یا در دنیا که این آیه مربوط به دنیاست.
لزوم اظهار صداقت در آیهٴ ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾
محور سؤال این نیست که آیا شما صادق هستید یا نه, محور سؤال این است که شما که صادق هستید صدقتان را ظاهر کنید نه «لیسأل الناس» آیا صادقاند یا صادق نیستند بلکه از صادقین میخواهند صدقشان را ظاهر کنند از متعهّدان میخواهند تعهّدشان را ادا کنند[24] ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ این مربوط به قیامت نیست ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾.
تبیین بعضی از مصادیق صدق فعلی
در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 23 این است فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ اینها تعهّدی سپردند که در میدان جنگ در مسائل دینی رهبرشان را تنها نگذارند و تنها نگذاشتند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا﴾ این صِدق فعلی است نه صدق قولی, یک وقت است کسی گزارش میدهد بله این صادق است مطابق با واقع است یک وقت در صحنه عمل هست فرمود اینها کسانیاند که آن تعهّدی که سپردند در مقام عمل صادق بودند شما در جریان عاشورا میبینید صحابه حضرت که شربت شهادت مینوشیدند وجود مبارک سیّدالشهداء این آیه را میخواند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ بعضی از اصحاب خاص هم همین آیه را میخواندند حبیب بود بریر بود زهیر بود یکی که میرفت دیگری میگفت ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ ما هم منتظر شهادتیم این صِدق در مقام عمل است فرمود: ﴿رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ اینکه ﴿مَن یَنتَظِرُ﴾ است هنوز کاری نکرده ولی وفادار است یعنی آمده در صحنه جان برکف خب اگر حبیببنمظاهر یا مسلمبنعوسجه یکی قبل از دیگری رفته دیگری هم منتظر است و جان برکف این هم همین است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ﴾ بعضیها دِیْنشان را ادا کردند ﴿وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾.
حفظ نظام اسلامی مستلزم تعهد عملی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام)
شما میبینید در این دفاع مقدس بالأخره کم و بیش رفتیم جبهه کم و بیش ما دیدیم بعضی بیشتر بعضی کمتر اگر پنجاه پرچم بود یکی آن بالا ممکن بود پرچم سه رنگ ایران باشد اما همه پرچمها یا حسین, یا عباس, یا زهرا پرچم ایران, پرچم مرز پرگهر, پرچم مکتب ایرانی نبود الآن هم اگر حادثهای پیش آید همان پرچم یا زهراست این کشور را اینها حفظ کردند بالأخره رفتید به جبهه یا نرفتید دیدید یا ندیدید اگر پنجاه پرچم بود چندتایش پرچم سه رنگ بود یا اصلاً نبود یا یک دانه بود روی ماشین بود این شعرها و نواهای خاکریز اول و دوم یا حسین یا حسین, کربلا کربلا بود دیگر مرز پرگهر و اینها نبود اینهاست که کشور را حفظ میکند برای اینکه مردم وقتی باور کردند روح، با عظمت الهی به شربت شهادت میرسد و عنداللّهی میشود ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾[25] میشود و مرزوق است او فداکار است وگرنه بگوید من چرا کشته بشوم برای اینکه زید به ریاست برسد عمرو به کیاست برسد هیچگاه مرز پرگهر کشور را حفظ نکرد در بیانات عاشورا هم همینطور بود حالا مخصوص سیّدالشهداء(سلام الله علیه) نبود بعضی از اصحاب خاص هم همین جمله را میخواندند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾.
صادق بودن شهیدان جبهه پیکار و منتظرین شهادت
همهشان صادقاند آنکه رفته شهید شده در خونش میغلطد صادق است من که منتظرم من هم صادقم برای اینکه مَقسَم این دو گروه ﴿صَدَقُوا﴾ است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ﴾ به صورت فعل ماضی ذکر کرد اینها راست گفتند هم حبیب راست گفت هم مسلم راست گفت یکی شربت شهادت نوشید یکی هم الآن کاملاً عازم است مسلّم و صد درصد که برود شهید بشود لذا هر دو گروه جزء ﴿صَدَقُوا﴾ هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ اینکه مصمّم است و در میدان جبهه آمده برای نوشیدن شربت شهادت این هم «صَدَقَ» با فعل ماضی از او یاد کرد چون مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است.
دنیا مکان تعهد و صدق
بنابراین مسئله ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ این نیست که ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾[26] از آن قبیل نیست یا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾[27] از آن قبیل نیست که مربوط به قیامت باشد که ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[28] بلکه در دنیاست که شما که تعهّد کردید به تعهّدتان عمل کنید ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ ما آن تعهّد را گرفتیم تا در این موقع بگوییم حالا که تعهّد سپردید و صادق هستید به صدقتان عمل کنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیات 1, 28, 45, 50 و 59.
[2] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[3] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 1.
[4] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 19.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 48.
[6] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 53.
[7] . الکافی, ج1, ص288.
[8] . عللالشرائع, ج1, ص127; عیون اخبارالرضا, ج2, ص85; معانیالأخبار, ص52.
[9] . الامالی (شیخ مفید), ص6.
[10] . سورهٴ ق, آیهٴ 24.
[11] . الامالی (شیخ طوسی), ص290, 368 و 629.
[12] . تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص321 و 322.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص332.
[14] . کمالالدین و تمام النعمة, ج2, ص459; تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص321.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[16] . الطرائف(سید بن طاووس)، ج1، ص72 و 73.
[17] . الغدیر، ج2، ص278 ـ 284.
[18] . الکافی, ج1, ص420; الامالی (شیخ طوسی), ص254.
[19] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 10.
[20] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص336.
[21] . دلائل الامامة، ص35.
[22] . دلائل الامامة، ص34.
[23] . سورهٴ مائده, آیهٴ 17.
[24] . المیزان, ج16, ص279.
[25] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 170.
[26] . سورهٴ مائده, آیهٴ 109.
[27] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 6.
[28] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
تاکنون نظری ثبت نشده است