display result search
منو
تفسیر آیات 52 تا 57 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 52 تا 57 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 71 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 52 تا 57 سوره عنکبوت"
- شواهد گواهی خداوند بر رسالت پیامبر (ص)؛
- عدم تصریح به بطلان بت پرستی نمونه هایی از جدال احسن؛
- تفاوت استعجال قولی و فعلی کافران نسبت به عذاب.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (52) وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلاَ أَجَلٌ مُسَمّی لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَیَأْتِیَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (53) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (54) یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (55) یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56) کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (57)﴾

شواهد گواهی خداوند بر رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)
بعد از اینکه آنها درخواست معجزه‌ای کردند ذات اقدس الهی به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلام کرد که آوردن معجزه به اذن خداست هر وقت ذات اقدس الهی مصلحت بداند معجزه‌ای به دست پیامبری از انبیای الهی ظاهر می‌کند (این یک). ثانیاً این قرآن معجزه است شما چه بهانه‌ای دارید, اگر عربید این لطایف فصاحت و بلاغت و سایر نکات ادبی عرب معجزه است اگر غیر عربید آن اِخبار غیب و بیّنات غیبی که از گذشته‌ها خبر دادیم جریان آدم, جریان نوح, جریان ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) خبر دادیم به طوری که در کتاب‌های آسمانی اقوام و ملل قبلی ثبت شده است با اینکه وجود مبارک حضرت اصلاً کتابی ندیده و خطّی نخوانده این هم معجزه است این دومی هم برای اعراب معجزه است هم برای غیر عرب, اینکه فرمود: ﴿کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾ یعنی در این ادّعا در این مناظره خدا گواهی داده است که رسول خدا پیامبر است به دو جهت گواهی داد یکی اینکه معجزه خودش را به دست او داد یکی اینکه در خود این قرآن تصریح کرد ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾.
سرّ کفایت گواهی خدا بر رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)
جریان شاهد بودن خدای سبحان که ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾[1] است آن یعنی ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾[2] است اما بین من و شما, خدا شاهد است یعنی داوری است که مشکل را حل می‌کند در دنیا به شهادت است در آخرت به قضا, چرا خدا باید قرآن نازل کند در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» همین مطلب آمد فرمود آن کسی که عالِم سماوات و ارض است او باید کتاب قانون نازل کند شما توقع دارید که کتاب قانون را چه کسی نازل کند در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» همین مطلب با همین برهان گذشت فرمود: ﴿قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ فرمود: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ﴾ نه «أنزله الله» ﴿أَنزَلَهُ﴾ آن که کارهای علمی به دست اوست این تعلیق حکم بر وصف, مشعر به علیّت است که بشر قانون می‌خواهد (یک) و قانون هم باید با حقیقت ساختار انسان و جهان هماهنگ باشد (دو) تنها کسی که از اسرار عالَم باخبر است عالَم‌آفرین است (سه) لذا ﴿أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[3] آن که بلد است باید قانون نازل کند در اینجا هم فرمود آن که بلد است باید شهادت بدهد که من پیامبرم و آن خداست پس ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیداً﴾ و او ﴿یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
عدم تصریح به بطلان بتپرستی نمونهای از جدال احسن
این جدال احسن هنوز ادامه دارد احسن بودنِ این روش این است که نام بت‌ها را نمی‌برد نام اصنام و اوثان را نمی‌برد نمی‌گوید شما بر باطلید نمی‌فرماید که کسانی که به بت ایمان دارند جهنمی‌اند به صورت کلی فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ﴾ نفرمود شما بر باطلید نفرمود بت‌ها باطل‌اند با اینکه آنها بیّن‌الغی است این می‌شود جدال احسن نظیر ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾[4] که این روش, روش احسن است وگرنه خب نتیجه ثابت شد که آن باطل است. آنجا که جای برهان است بعد از برهان می‌فرماید: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾[5] یا آنجا که جای دعوا و درگیری و تبرگیری است ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾[6] اما وقتی پشت میز مذاکره است و گفتمان است و گفتگوی ادیان است و مجادله احسن است این راه خاصّ خودش را دارد فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾.
امکان استعمال کلمه مؤمن بر کافر
مطلب دیگر این است که به بت‌پرست نمی‌گویند مؤمن, نمی‌گویند «آمن», مگر با قرینه به کسی که موحّد است می‌گویند مؤمن است می‌گویند ﴿آمَنَ﴾ اما به مشرک نمی‌گویند «آمنَ» به مشرک نمی‌گویند «مؤمن» مگر با قرینه، اینجا فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ﴾ این‌طور نیست که مشرکین, مؤمن باشند یا جزء «آمنوا» باشند و اگر کسی کافر است در برابر الله اینها واقعاً کافرند هم مطلقش درست است هم مقیّدش درست است.
تفاوت استعجال قولی و فعلی کافران نسبت به عذاب
مسئله استعجال که در دو بخش دنیا و آخرت تکرار شد اگر اینها لساناً استعجال می‌کنند خب این استهزاست اینها باور ندارند ممکن است برخی‌ها که شک داشته باشند می‌گویند مقدمات عذاب اگر آمد ما ایمان می‌آوریم آنجا شاید استعجال جدّی باشد اما اینها که معتقدند که اینها اساطیر اوّلین است استعجالشان به صورت مسخره است این اگر قولی و لفظی باشد اما اگر کسی عملاً دارد خلاف می‌کند یک دوراندیش عالِم فرزانه می‌گوید این به سرعت به طرف عذاب و سقوط می‌رود اینکه فرمود: ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ یعنی کارِ اینها باعث نزول عذاب است به صورت سریع, پس اگر قولی باشد صِبغه استهزا دارد برای اینکه آنها معتقد نیستند مگر آ‌نها که شک داشته باشند اگر فعلی باشد آن عالِم فرزانه می‌گوید اینها به سرعت به طرف عذاب دارند می‌روند ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾.
عدم استقلال انبیا در آوردن معجزه و عذاب
اما آنها که گفتند: ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا﴾[7] در زمان حضرت یا سابقین گفتند: ﴿فَأَسْقِطْ عَلَیْنَا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾[8] اگر لفظاً چیزی را گفته باشند پاسخ این, نظیر پاسخ معجزه آوردن است نه عذاب آوردن بالاستقلال به دست انبیا(علیهم السلام) است نه معجزه آوردن بالاستقلال به دست انبیا(علیهم السلام) است روایات اهل بیت(علیهم السلام) این است که کاری را که ما انجام بدهیم به اذن خداست[9] پس آن پیشنهاد که شما معجزه بیاورید جوابش این است که باید به اذن خدا باشد این پیشنهاد که عذاب بیاورید جوابش این است که باید به اذن خدا باشد ولی عذاب می‌آید این‌طور نیست که حالا شما را رها بکند ﴿وَلَیَأْتِیَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾.
احاطه فعلی عذاب بر تبهکاران و ظهور آن در قیامت
در جریان آیه 54 که سخن از محیط بود در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مشابه این آیه گذشت منتها آنجا مطلق بود اینجا مقیّد است؛ آیه 49 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این بود که ﴿وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ظاهر مشتق در متلّبس بالفعل است نسبت به «ما انقضی عنه المبدأ» محلّ اختلاف است نسبت به «ما یأتی» عند الکل مجاز است این ﴿جَهَنَّمَ لَمحِیطَةٌ﴾ مشتق است ما بگوییم الآن محیط نیست در قیامت محیط است این قرینه می‌خواهد جمعش این است که الآن محیط است طبق همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است[10] منتها ظهورش در قیامت است و اگر در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد که کسانی که مال یتیم را می‌خورند در شکمشان آتش است ما دلیلی ندارد که این را حمل بر مجاز بکنیم برای اینکه در همان‌جا دارد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾[11] خب آن عذاب جهنم آن سر جایش محفوظ است آن بله, با «سین» ﴿سَیَصْلَوْنَ﴾ آمده اما الآن واقعاً آتش در شکمش است منتها او نمی‌بیند اگر این‌طور است.
مستی حیات دنیوی عامل عدم احساس عذاب فعلی
پرسش: احساسش هم نمی‌کند؟
پاسخ: احساس نمی‌کند کسانی که «فی سکرة الحیاة الدنیا» هستند تخدیر شده‌اند الآن در محفلی که کسی مجلس جشن پسرش است از بس سرگرم است مهمان‌ها می‌آیند و می‌روند این کاملاً استقبال می‌کند بدرقه می‌کند وقتی همه رفتند شب شده می‌بیند پایش می‌سوزد نگاه می‌کند می‌بیند میخی که در کفش بود جوراب را پاره کرده پا را پاره کرده خون آورده کفش را خونی کرده او اصلاً درک نکرده چون حواسش جای دیگر بود اینها که «سکرة الحیاة الدنیا» دارند حواسشان جای دیگر است این خون که در شب نیامده این خون همان اول روز آمده خیلی‌ها که «فی سکرة الحیاة الدنیا» هستند اصلاً به این فکر نیستند تخدیر شده‌اند توجه ندارند اگر کسی توجه داشته باشد بله, احساس درد می‌کند و ناله می‌کند.
پس این دو مورد ﴿لَمحِیطَةٌ﴾ چون مُثبتین‌اند دلیل ندارد که ما آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» را مقیِّد آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قرار بدهیم اینها مثبتین‌اند جهنم محیط است منتها در قیامت ظهور می‌کند و شاهدش هم همان روایت نورانی بود که مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در الغدیر نقل کرد.
آن بیان قبلی که فرمود این آیاتی است ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ همان‌طور که در بحث روایی ملاحظه فرمودید روایات فراوانی دارد که بر اهل بیت(علیهم السلام) تطبیق شده است[12] اما همان روایات نشان می‌دهد که آن مرحله عالیه و تمام و کمالش برای اهل بیت است برای شاگردان آ‌نها هم است به دلیل اینکه همین ابن معاویه که از اصحاب حضرت است از وجود مبارک ابی جعفر(علیهما السلام) سؤال کرد که این ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چه کسی است؟ فرمود: «أنتم»[13] خب حضرت به شاگردانش فرمود شما این معارف را یاد بگیرید پس هم آنها بالاصاله عالِم‌اند هم اصحاب و شاگردان آنها که از آنها یاد گرفتند بالتبع عالِم‌اند آن وقت این معارف در صدور شاگردان اهل بیت جا می‌گیرد می‌شود ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این هم در بحث روایی ما هست.
تبیین چگونگی احاطه عذاب الهی و سرّ آن
این مسئله که فرمود: ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ﴾ در مسئله عذاب اگر کسانی ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾[14] شدند غرق گناه شدند آن روز هم غرق عذاب می‌شوند؛ آیه شانزده به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که ﴿لَهُم مِن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾ غرض این است که اگر کسی به جایی رسید ـ معاذ الله ـ که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ این در حدّی است که ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ این نار است آن وقت آن ادلّه قرآنی که دارد این ائمه کفر, سران کفر ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾[15] دلیلی ندارد که ما بگوییم «یدعون إلی المعاصی التی یوجب ارتکابها دخول النار» نه, ﴿یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ منتها حالا محسوس نیست الآن همین‌هایی که معتادند این‌چنین نیست که اگر کسی بگوید این دارد سمّ مهلک می‌خورد مجاز گفته باشد, این یک زرورق شیرینی روی آن کشیده شده یک لذّت کاذب دارد یک درد صادق, اگر بگویند این ضرر دارد این سم است اینکه مجاز نیست برای اینکه «ظاهرهُ حلوٌ و باطنه سمّ» مگر معتاد مواد می‌کشد همین نیست منتها او نمی‌داند این ظاهرش را می‌بیند و خیال می‌کند که باطنش هم شیرین است. فرمود: ﴿وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این را به آن صورت بیان می‌کند.
بعد فرمود: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ چون این سور‌ه در مکه نازل شد وظیفه مسلمان‌ها در مکه صبر و ایمان از یک طرف و هجرت از طرف دیگر بود, وظیفه مسلمان‌ها در مدینه صبر و جهاد از طرف دیگر که ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[16] در مکه فرمود: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ﴾ اگر کسی در جایی باشد نتواند دین خودش را حفظ کند هجرت بر او واجب است اگر برود به جایی که نتواند دینش را حفظ بکند آن سفر حرام است این‌طور نیست که اگر کسی برای هر چیزی برود در خارج و نتواند دینش را حفظ بکند این سفر, سفر حلال باشد و سفر معصیت نباشد اگر در جایی بود نتوانست دینش را حفظ بکند هجرت واجب است بخواهد به جایی برود که نتواند دینش را حفظ بکند آن سفر, سفر معصیت است.
هجرت، پاسخ فرشتگان به عذرآوری کافران هنگام مشاهده عذاب
در قرآن کریم گاهی به صورت ﴿أَرْضُ اللّهِ﴾ آمده مثل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که در آنجا تعبیر به ﴿أَرْضُ اللّهِ﴾ آمده و همچنین سورهٴ «زمر» آیه 97 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که فرشته‌ها در هنگام مرگ به عدّه‌ای می‌گویند چرا عمل صالح نداشتی می‌گویند ما مستضعف بودیم نمی‌توانستیم اینجا انجام وظیفه کنیم پاسخ می‌دهند که ﴿أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ چرا هجرت نکردی؟! آیه 97 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ آن‌گاه فرشته‌ها در حال نزع روح می‌گویند ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا﴾ خب شما بالأخره می‌توانستید بروید جای دیگری که دینتان را حفظ بکنید ﴿فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ مگر مستضعفی که ﴿لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً﴾; ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً﴾[17] البته معذورند که «رُفع عن امّتی تسعة»[18] در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم مشابه همین تعبیر آمده که ﴿أَرْضُ اللّهِ﴾ تعبیر شده[19] منتها در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» که محلّ بحث است تعبیر به ﴿أَرْضِی﴾ شده است که لطیف‌تر از تعبیر به اسم ظاهر است ﴿إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ﴾ یعنی بالأخره من عهده‌دارم زمین من است خانه من است اما ﴿أَرْضُ اللّهِ﴾ که اسم ظاهر است آن معنا و لطافت ضمیر متکلّم را نمی‌رساند.
﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ﴾ یعنی «فأعبدونی» پس ضمیر متکلّم دو بار تکرار شده (یک) آ‌ن ضمیر منفصل هم مقدّم بر فعل شده (دو) این تکرار ضمیر متکلّم و تقدیم «إیّای» مفید حصر است.
برکات هجرت در بیان جار الله زمخشری
حرف لطیفی را جناب زمخشری در کشّاف دارد خب مستحضرید زمخشری از علمای بزرگوار قبل از هزار سال است او همه این قسمت‌ها را تلاش و کوشش کرده الکتاب سیبویه را خوب خوانده ادیب خوبی است و معانی و بیان هم خوب خوانده الکتاب سیبویه هم از آن کتاب‌های قدَر در ادبیات است ایشان می‌گوید مهاجرت کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر رفتن برای حفظ دین برکت دارد و ما این را آزمودیم اینکه گفتند «جارُ الله» چون سالیان متمادی در کنار مکه مجاور بود. حرف زمخشری این است «لَعمری إنّ البقاع تتفاوت فی ذلک» این‌چنین نیست که سرزمین‌ها همه‌شان یک طور باشد نمی‌دانم شما تجربه کردید یا نکردید برای ما که کاملاً محسوس و مجرَّب است یک جواهر را که داریم در قم مطالعه می‌کنیم مثل صفحه روزنامه از بالا تا پایین مرتب می‌آییم اما همین کتاب را در مسافرت وقتی رفتیم جایی یک هفته ماندیم این را سطر به سطر باید مطالعه کنیم اصلاً قم طور دیگر است این‌طور نیست که فقط ثواب زیارت و آمرزش گناهان داشته باشد کنار این مضجع ملکوتی, بودن بزرگان و مراجع عظام, منشأ برکت است بدون تردید، ایشان می‌گوید سرزمین‌ها متفاوت است یکسان نیست تفاوت کثیر هم دارد بعد فرمود: «لقد جَرَّبنا» ما خودمان شهرها را رفتیم دیدیم اینها یکسان نیستند ما همین ما بودیم, کتاب همین کتاب بود ولی یک جا نیم ساعت مطالعه می‌کردیم تا بفهمیم یک جا یک ساعت باید مطالعه کنیم این را ما تجربه کردیم نه اتفاق افتاد نه اینکه یک جا مشکل بود یک جا آسان, مطلبی که در یک سطح و مستوا باشد ما مکرّر تجربه کردیم نه تنها ما, بلکه «لقد جرّبنا» (یک) «و جرّب أوّلونا» قدما و اوایل ما (دو) «فلم نَجِد فیما دُرْنا و داروا» ما خیلی جاها رفتیم اساتید ما هم خیلی جاها رفتند هیچ جا به اندازه سرزمین وحی نیست «فلم نَجِد فیما دُرْنا و داروا أعون علی قَهر النفس و عصیان شهوته و أجمع للقلب المتلفت و أضم للهمّ المنتشر و أحثّ علی القناعة و أطرد للشیطان و أبعد مِن کثیر من الفِتَن و أضبط للأمر الدینی فی الجمله مِن سُکنیٰ حرم الله و جوار بیت الله فللّه الحمد علی ما سَهَّل مِن ذلک و قرَّب و رزق من الصبر و أوزع من الشکر» بعد این روایت را از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند که «مَن فَرَّ بدینه مِن أرضٍ إلی أرضٍ و إن کان شِبراً مِن الأرض استوجب الجنّة» که اگر کسی برای حفظ دین از جایی به جایی برود مستوجب جنّت و بهشت است «و کان رفیق ابراهیم و محمد»[20](صلّی الله علیه و آله و سلّم) این معنی هجرت است و عظمت هجرت آن وقت این کتاب کشّاف را هم که نوشته دو سال و اندی آنجا بود این کتاب را نوشته بعد نسخه‌ای از این کتاب کشّاف را در همان حرم مطهّر گذاشته که علمای بلاد بیایند به زیارت کعبه بررسی کنند نقد کنند اینکه می‌بینید کتابی بیش از هزار سال می‌ماند هم او با اخلاص نوشته و هم علمای فراوانی که به زیارت بیت الله می‌آمدند آنها دیدند و بررسی کردند و نقد و اشکال و سؤالی بود ارائه کردند و این کتاب صبغهٴ مقبولیّت پیدا کرده است البته در حدّ خودشان آن فضیلت عترت را ندارند آن سرِ جایش محفوظ است.
نقش روحانیت و هجرت علمی آنان در تداوم معارف دینی
پرسش:... پاسخ: نه خب می‌آیند اینجا بعد ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾[21] اینجا خوب یاد می‌گیرند و همین حرف اینجا را به آنجا منتقل می‌کنند بعد آنجا حوزه علمیه تشکیل می‌دهند آنها را مشتاق قم می‌کنند آنها هم می‌آیند قم این رفت و آمد باعث می‌شود که نظام محفوظ است, جامعه محفوظ است, دین محفوظ است هم اینها باید بروند هم آنجا که رفتند بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) را عملاً و قولاً پیاده کنند حضرت می‌فرمود من از تنهایی به خدا شکایت می‌کنم «أشکو إلی الله عزّ و جلّ وحدتی و تقلقلی» بعد فرمود: «فلیت هذه الطاغیة أذن لی فأتّخذ قصراً فی الطائف فسکنتُه و أسکنتُکم معی»[22] ای کاش دستگاه طاغوت موافقت می‌کرد به ما اجازه می‌داد ما مدرسه‌ای, حوزه علمیه‌ای درست می‌کردیم خودم می‌آمدم آنجا مستقر بودم شما را می‌آوردم آ‌نجا و احکام الهی را می‌گفتم. اینکه وجود مبارک حضرت چهار هزار شاگرد تربیت کرده نه اینکه حوزه‌ای داشت, مدرسه‌ای داشت صد طلبه پای منبرش بودند دوتا و سه‌تا و چهارتا و مخفیانه و در منزل و امثال ذلک جمعاً چهار هزار شاگرد تربیت کرد مگر اجازه می‌دادند حوزه‌ای باشد, مسجدی باشد صد طلبه پای منبر امام صادق(سلام الله علیه) باشند اگر این بود که کلّ دنیا را گرفته بود غرض این است که حضرت فرمود: «أشکوا الی الله عزّ و جلّ وحدتی و تقلقلی» اوّلین کار یک روحانی حالا چه امام جماعت چه امام جمعه شد اوّلین کارش این است که وقتی رفت آنجا حوزه علمیه تشکیل بدهد بالأخره تنها حافظ دین مردم همین روحانیت و مسجد و حسینیه است و الآن هم به برکت قیام امام و شهدا(رضوان الله علیهم) این فرصت هست و قبلاً اگر می‌گفتند: «اطلبوا العلم ولو بالصین»[23] الآن می‌گویند «اطلبوا العلم ولو بقم».
حقیقت مرگ در فرهنگ قرآن
یکی از مطالبی که جزء جوامع‌الکلم است جزء غرر آیات الهی است همین آیه 57 است که فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ در بخش‌هایی دارد که همه می‌میرند بله, ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾[24] یا ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾[25] یا ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ﴾[26] اینها همه آیات نورانی است اما هیچ کدام به عظمت این آیه نیست این آیه حرفی دارد که احدی از بشر این حرف را نزد الآن هم درکش برای خیلی‌ها سخت است و آن این است که انسان, مرگ را می‌میراند این حرف برای همیشه تازه است انسان نمی‌میرد در مصاف با مرگ وقتی دست به یقه می‌شوند در درگیری, انسان مرگ را می‌میراند و چماله می‌کند و مچاله می‌کند و می‌اندازد دور و می‌رود برزخ وقتی وارد برزخ شد دیگر مرگی نیست وقتی وارد ساهره قیامت می‌شود می‌بیند مرگ نیست وقتی وارد بهشت شد دیگر مرگ نیست, نیست که نیست! برخی‌ها در مصاف با مرگ خیال می‌کنند که مرگ پایان راه است خیال می‌کنند که مرگ, پوسیدن است اگر انسان، ذائق است و مرگ, مذوق پس انسان مرگ را هضم می‌کند این‌چنین نیست مرگ انسان را هضم بکند و از پا در بیاورد چیزی از ما کم نمی‌شود؛ در قبر واقعاً او می‌فهمد تلقین که لغو نیست واقعاً هم آن مرده می‌فهمد که می‌گوییم مرگ حق است قیامت حق است بهشت حق است جهنم حق است این‌طور نیست که فقط تنها برای موعظه برای تشییع‌کننده‌ها باشد این چیزی از او کم نشد وقتی از دنیا رفته فرشته‌ها می‌آیند سؤال و جواب دارند پس زنده است در برزخ هم زنده است در ساهره قیامت هم زنده است در بهشت هم زنده است فقط مرگ را می‌میراند در روایات هم هست که مرگ را به صورت کبش املح در می‌آورند او را قربانی می‌کنند[27] دیگر مرگی نیست. این حرف یک حرف تازه است که انسان, موجود ابدی است هست که هست که هست خب اگر یک موجود ابدی هست باید رهتوشه ابد داشته باشد.
تبیین هلاکت فعلی ممکنات و ارتباط آن با وجه الله
پرسش: پس ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾[28] چیست؟
پاسخ: الآ‌ن هم هالک است قبل از مرگ هم هالک است ﴿إِلَّا وَجْهَهُ﴾ وجه الله در همه چیزها هست انسان «من حیث انّه انسان» ارض «من حیث انّه ارض» شجر «من حیث انّه شجر» الآن هالک است نه «سیهلک» این مشتق در متلبّس بالفعل است الآن هالک است این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در آن توحید صدوق ملاحظه بفرمایید در آن باب ذکر مجلس الرضا(علیه السلام) آنجا وقتی آن شخص می‌گوید آیا ـ معاذ الله ـ خدا در خلق است فرمود نه, آیا ـ معاذ الله ـ خلق در خداست فرمود نه, شما الآن وقتی در برابر آینه قرار گرفتید خودتان را می‌بینید یا نه, آینه شما را نشان می‌دهد یا نه, علامت و آیت هست یا نه, شما در آینه هستید عرض کرد نه, فرمود آینه در شماست؟ عرض کرد نه, فرمود همین است دیگر, اشیا آیت‌اند آیت یعنی علامت خدا که نباید ـ معاذ الله ـ در خلق باشد یا ـ معاذ الله ـ خلق در خدا باشد آیت یعنی نشانه, نشانه آن صاحب‌نشان را نشان می‌دهد خب اگر او نباشد این نیست, بنابراین اگر وجه الله نباشد هیچ چیزی نیست نه اینکه «سیهلک» اگر شخصی نباشد در برابر آینه خب چیزی در آینه نیست چیزی را نشان نمی‌دهد اگر باشد آینه نشان می‌دهد فرمود هر چه شما فرض بکنید اینها صوَر مرآتیه‌اند صورت مرآتی آن شاخص خودش را نشان می‌دهد آن اصل خودش را نشان می‌دهد[29] پس اگر کسی بگوید جمیع صوَر مرآتیه هالک‌اند الاّ وجه شاخص, سخن درستی گفته است اگر او نباشد ما صورتی در آینه نداریم صورت مرآتیه که عکسی نیست در آینه باشد نظیر نقاشی شده روی پارچه, چیزی در آینه نیست بالقول المطلق اگر شاخصی در برابرش باشد بله صورت شاخص را در آینه می‌بیند این از غرر بیانات امام رضا(سلام الله علیه) است در کتاب توحید صدوق پس هر چیزی «لولا وجه الله» هالک است این درست است.
تازهگی کلام وحی پیرامون مرگ
فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ بعدها شما می‌بینید مولوی و امثال مولوی این حرف‌ها را زدند درست است هر کدام از اینها اشکالاتی دارند بالأخره قبل از اسلام این حرف‌ها نبود اینکه بعدها آمده شعری گفته همه او را پسندیدند «مرگ اگر مرد است گو نزد من ای» خب چرا ایرانی‌ها قبل از اسلام این حرف‌ها را نزدند
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی



تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ


من از او عمری ستانم جاودان



او ز من دلقی بگیرد رنگ رنگ[30]


این حرف‌ها بعد از قرآن آمده شما این آثار نیاکان ما در همین سرزمین هست درست است ایرانی‌ها باهوش‌اند الآن هم که در غرب افراد باهوش داریم می‌بینید حرف تازه است شما باید به زحمت به اینها بفهمانی انسان, مرگ را می‌میراند مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن, مرگ آخر راه نیست این بیان نورانی «تنتقلون من دارٍ الی دار»[31] این روایات کمک می‌کند که انسان از این آیه این معنا را بفهمد فرمود شما جابه‌جا می‌شوید اگر کسی از اتاقی به اتاق دیگر رفت اینکه نابود نشد این اتاق را ترک کرده نه اینکه نابود شده خب اگر کسی هجرت کرده از اتاقی به اتاق دیگر رفته این نابود شد یا آن اتاق را ترک کرد.
تفاوت دیدگاه حکیمان الهی و مکاتب حسی درباره مرگ
بعدها می‌بینید حکمای ما بر اساس همین معنا آمدند حرف جدید زدند خیلی‌ها فکر کردند که انسان چرا می‌میرد خیال کردند این حرف را باید طبیب پاسخ بدهد می‌گویند این بدن دیگر طاقت ندارد لذا انسان می‌میرد این حرفِ کسی است که معرفت حسّی و تجربی دارد و شعری که شاعران این مکتب گفتند همین است
جان عزم رحیل کرد گفتم که مرو



گفتا چه کنم خانه فرو می‌آید[32]


مرگ این است که چون این خانه کلنگی شد و ویرانه شد رو به ویرانی نهاد انسان می‌میرد اما حکمای ما در حکمت متعالیه گفتند خیر, این روح که صاحب‌خانه است یک خانه جدیدی ساخت توجّهش را به این خانه کم کرد چون صاحب‌خانه رفت و این بی‌صاحب‌خانه شد فرو ریخت نه چون خانه ریخت, صاحب‌خانه مجبور شد فرار کند این دو دید است این شعر را هم نقل کردند گفتند این شعر, شعر باطلی است[33] انسان جایی درست کرده حالا یا به سوء اختیارش درست کرده یا با حُسن اختیارش بالأخره جای دیگر درست کرده و چون توجّهش به جای دیگر است این خانه قبلی شده کلنگی و فرو ریخت این فکر کجا آن فکر کجا!
تبیین حقیقت گناه از منظر اسلام
پرسش:...
پاسخ: بله, این باطنش فحشا می‌خواهد این هم فحشا, ظلم می‌خواهد این هم ظلم, مگر یک آدم ظالم ظلم نمی‌خواهد حقیقت ظلم همان نار است ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾[34] مگر همین را نمی‌خواستی خب بگیر, گناه یعنی این. حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه در ذیل آن خطبه‌ای که جریان عقیل آمد و حضرت فرمود: «أتَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظی» دارد کسی نزد ما آمد و یک غذای شیرینی و حلوایی را زیر لباسش پنهان کرد و آمد به ما داد حضرت فرمود ما به او گفتیم اگر صدقه و این چیزهاست که به ما نمی‌رسد اگر قصد چیز دیگر داری «أمختبطٌ أنت» مگر مخبّطی یعنی اگر قصد رشوه داری مگر دیوانه‌ای چطور ما این رشوه را بخوریم بعد فرمود آنکه زیر لباس توست آن حلوایی که درست کردی این مثل آن است که غذایی را مار بزرگ بخورد (یک) بعد از مدّتی بالا بیاورد (دو) این غذا دو بار از مسیر سم می‌گذرد انسان بالا آوردهٴ خودش را نمی‌خورد چه رسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر سم بگذرد فرمود اگر افعی بخورد بالا بیاورد بالا آورده افعی را کسی به صورت حلوا در بیاورد کسی حاضر است بخورد فرمود آنکه زیر لباس داری همین است[35] خب این علی است! حالا چون روایت است ما بگوییم فلان است! خب فرقی بین قول علی و قول قرآن نیست چون این قرآن ناطق را پذیرفتیم آنها عِدل قرآن‌اند. اگر یک «لا تنقض الیقین»[36] بگویند اصولیین ما که با انبیا محشور باشند از آن بهره‌ها می‌برند اگر این حرف‌ها را بگویند حکمای ما از آن بهره می‌برند وگرنه بزرگان ما چرا قبل از اسلام این حرف‌ها را نمی‌زدند انسان مرگ را می‌میراند (یک) گناه باطنش سم است حقیقتاً نه مجازاً (دو) این شخصی که به دنبال فساد می‌رود به دنبال فساد کامل می‌رود (سه) آنجایی که شعله است را می‌خواست فرمود: ﴿ذُقْ﴾ این کارِ توست بارها این آیه سورهٴ مبارکهٴ «جن» خوانده شد که خود ظالم هیزم جهنم است گُر می‌گیرد ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[37] حالا جهنم چه چیزهایی دارد که ما ـ ان‌شاءالله ‌ـ نبینیم و نرویم ولی بالأخره این را می‌فهمیم که یک عدّه هیزم جهنم‌اند از چیزهای دیگر هم که خبر نداریم اما این را که می‌فهمیم آنها که اهل قَسط‌اند نظیر قاسطین زمان حضرت امیر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[38] خب این حطبش که انسان است وقودش «ما توقد به النار» هم که انسان است خب چه چیزی می‌ماند اینها که ـ معاذ الله ـ مجاز نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ مائده, آیهٴ 117.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[3] . سورهٴ فرقان, آیات 5 و 6.
[4] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 24.
[5] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[6] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 67.
[7] . سورهٴ انفال, آیهٴ 32.
[8] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 187.
[9] . الکافی, ج1, ص197.
[10] . الغدیر, ج8, ص214.
[11] . سورهٴ نساء, آیهٴ 10.
[12] . الکافی, ج1, ص213 و 214.
[13] . تفسیر نورالثقلین, ج4, ص165.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 81.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 41.
[16] . سورهٴ حج, آیهٴ 39.
[17] . سورهٴ نساء, آیهٴ 98.
[18] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[19] . سورهٴ زمر, آیهٴ 10.
[20] . الکشاف, ج3, ص461.
[21] . سورهٴ توبه, آیهٴ 122.
[22] . الکافی, ج8, ص215.
[23] . مصباح الشریعة, ص13; روضة الواعضین, (محمد بن حسن فتال نیشابوری), ج1, ص11.
[24] . سورهٴ زمر, آیهٴ 30.
[25] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 34.
[26] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 26.
[27] . تفسیر القمی, ج2, ص50.
[28] . سورهٴ قصص, آیهٴ 88.
[29] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص434 و 435.
[30] . دیوان شمس تبریزی, غزل 1326.
[31] . بحارالأنوار, ج37, ص146.
[32] . رباعیات خیام.
[33] . الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة, ج9, ص52.
[34] . سورهٴ دخان, آیهٴ 49.
[35] . نهج‌البلاغه, خطبه 224.
[36] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[37] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[38] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی