- 1102
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 41 تا 45 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 45 سوره عنکبوت"
- تشبیه تکیه بر غیرخدا به سستی خانه عنکبوت؛
- خدای سبحان، خالق و مدبر نظام هستی؛
- نزاهت خدای سبحان و اولیای الهی از لهو و لعب.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42) وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44) اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45)﴾
تشبیه تکیه بر غیرخدا به سستی خانه عنکبوت
صدر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از یک اصل کلی نام برده شد که آزمون است بعد به دنبال آن, قصه پنج پیامبر(علیهم السلام) و امتهای آنها را ذکر فرمود و سرنوشت شیرین و تلخ گذشتهها را بازگو کرد بعد فرمود به غیر خدا هر که تکیه کند مثل آن است که به بیت عنکبوت تکیه کرده است اعم از آن است که ملحد باشد به خود متّکی باشد ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[1] یا مشرک باشد که به صنم و وثن متّکی است یا به اشخاص یا گروههای وابسته به یک نظام حقوقی مرتبط باشد در همه این احوال فرمود این مثل بیت عنکبوت است.
سرّ مثال زدن به خانه عنکبوت در آیه 41
مطلب دیگر اینکه فرمود این مَثلی است برای توده مردم ممکن است ما خانهای داشته باشیم از بیت عنکبوت موهونتر و سُستتر ولی آن را باید علم تشخیص بدهد در تشخیص توده مردم نیست توده مردم بیت عنکبوت را به عنوان ﴿أَوْهَنَ الْبُیُوتِ﴾ میشناسند این معنایش این نیست که خانهای سستتر از خانه عنکبوت نیست ممکن است حشرات ریزتری و ضعیفتری باشند که خانه آنها از خانه عنکبوت ضعیفتر باشد ولی آن دیگر در دسترس توده مردم نیست اینکه فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ برای همین است که توده مردم این را به عنوان ﴿أَوْهَنَ الْبُیُوتِ﴾ میشناسند.
نفی ولایت غیرخدا در آیات محل بحث
بعد فرمود اگر اینها عاقل باشند به ولیّی غیر از خدا مراجعه نمیکنند پس معلوم میشود تنها صحبت علمی نیست که آیا در جهان غیر از خدا منشأ اثری هست یا نیست بلکه بحث عملی است یعنی سخن از نفی اله نیست سخن از نفی ولیّ است دیگران اله را یعنی همه اله را برای این میخواهند که از فیض او, لطف او و برکت او استفاده کنند تحت ولای او باشند که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾[2] پس اله را برای آن میخواهند که سرپرستی آنها را به عهده بگیرد حالا یا «خوفاً من العقاب» است یا «شوقاً الی الثواب» است یا «قُرباً إلیه و حبّاً له و شکراً إیّاه» است[3] که سه مشرب است به هر حال اله را برای آن ولایتش میخواهند فرمود غیر از خدا کسی ولیّ نیست این مدّعا آن هم با آن مثال, این مدّعا را در آیه 44 برهانی کردند فرمود آنچه در نظام هستی میبینید «کان» تامّه و «کان» ناقصه آنها را خدا به عهده دارد هم خدا آفریدگار همه است (یک) هم پروردگار همه است (دو) اگر ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ او آفرید و او اداره میکند آن وقت به غیر او چرا تکیه بکنیم؟! پس آن مدّعا این هم دلیل.
مراد از تعبیر سماوات و ارض در آیات قرآن
مطلب دیگر این است که گاهی قرآن کریم یا همچنین ادعیه, سماوات را در برابر اهل سماوات قرار میدهند زمین را در برابر اهل زمین قرار میدهند سماء و زمین را در برابر ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ و مانند آن قرار میدهند این مثل دعای فرج[4] یعنی همین دعا که در قنوت خوانده میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم بخشی از این مطالب آمده آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «دخان» این است ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ گاهی منظور از سماء و ارض مجموع نظام هستی است دیگر آنجا «ما فی السماء» ذکر نمیشود, «ما فی الأرض» ذکر نمیشود, «و ما بینهما» ذکر نمیشود این آیه در مقام تحدید نیست که خداوند آسمانها را آفرید ولی اهل آسمانها را ـ معاذ الله ـ خلق نکرد زمین را خلق کرد اما اهل زمین را خلق نکرد یا آسمان و زمین را خلق کرد ما بینهما را خلق نکرد برای آن نیست غرض آن است که اگر منظور از آسمان, خصوص آسمان باشد ما فی السماء را جدا ذکر میکند یا اگر منظور ارض, خصوص ارض باشد من فی الأرض را جدا ذکر میکند نظیر اینکه در آیه 38 سورهٴ «دخان» منظور از سماء و ارض, ما بینهما نبود لذا ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ را جداگانه ذکر فرمود ولی وقتی اهل سما ذکر نشود اهل ارض ذکر نشود «ما بینهما» ذکر نشود وقتی میفرماید سماوات و ارض یعنی مجموعه نظام هستی.
خدای سبحان، خالق و مدبر نظام هستی
دو مطلب است یکی «کان» تامّه است یکی «کان» ناقصه, «کان» تامّه این است که اصل هستی این نظام را خدا داد که فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[5] این موجبه کلیه است دوم اینکه او ربّ کلّ شیء است پرورنده هر چیزی است او میشود ﴿رَبُّ الْعالَمِینَ﴾[6] این «کان» ناقصه است در پرورش فرمود: ﴿أحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[7] هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید, زیبا او را تربیت میکند تدبیر میکند پس اگر اصلِ هستی نظام, فعل خداست و اگر پرورش این نظام موجود, فعل خداست و برای غیر خدا سهمی نه در اصل هستی است نه در نگهداری هستی پس ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ﴾[8] و اگر کسی به غیر خدا تمسّک کرد مثل آن است که به جای اینکه خانه محکم بسازد در حصنی که «کلمة لا إله الاّ الله حِصنی»[9] برود در حِصن توحید و ولایت میرود در خانه عنکبوت, خب در خانه عنکبوتی جا برای زیست نیست. آن مدّعا این هم دلیل.
حقانیّت عالم و نزاهت آن از باطل
در بحث دیروز اشاره شد که فرمود مصالح ساختمانی آسمان و زمین, حقیقت است یعنی اگر از مهندسی سؤال بکنی که این خانه را با چه چیزی درست کردی میگوید با سیمان و آهن, از خدا بپرسیم عالَم را با چه چیزی خلق کردی عالَم را نه خصوص زمین را یا خصوص فلان بِنا را, میفرماید عالَم را من با حقیقت آفریدم لذا هر کاری که در عالَم میشود باید مطابق با حق باشد و اگر مطابق با حق نبود برمیگردد به خود آدم و اگر هدفی در عالَم نباشد مرگ ـ معاذ الله ـ پایان زندگی باشد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[10] باشد هر که هر چه کرد, کرد حساب و کتابی نباشد میشود باطل لذا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود متفکّران فکر میکنند درباره آسمان و زمین میگویند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[11] در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود عالَم باطل نیست[12] در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود عالَم حق است[13] پس معادی هست, هدفی هست اگر چیزی ابتر باشد باطل است و این باطل میشود لهو, میشود لغو, میشود بازی, بازی هدفِ عقلی ندارد هدف وهمی و خیالی دارد که آن لدی العقل هدف نیست لذا فرمود ما بازیگر نیستیم اگر عالَم مقصدی نداشت و مقصودی نداشت و هدفی نبود میشد بازی فرمود ما بازیگر نیستیم در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» همین است دیگر فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما بازیگر نیستیم.
بازیچه بودن دنیا و علت خلقت دنیای بازیچه
میماند مطلب دیگر و آن این است که دنیا و آخرت هر دو را خدا آفرید بر اساس این اصل کلی, در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم فرمود دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست آن وقت فکیف الجمع بین آیه سورهٴ «حدید» که میفرماید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[14] و اینکه میفرماید ما بازیگر نیستیم خب پس این بازیچه را چه کسی آفرید؟ پاسخش این است که دنیا بازیچه است و ما بازیگر نیستیم ما حکیمیم, نفرمود ما بازیچه خلق نکردیم فرمود ما بازیچه خلق کردیم ولی ما حکیمیم. بیان ذلک این است که یک پدر حکیم, یک پدر فرزانه, یک پدر بزرگوار برای بچه و کودکش اسباب بازی میخرد این اسباب بازی, اسباب بازی است اسباب علم نیست اما کودک را به بازی گرفتن حکمت است این پدر, بازیگر نیست این پدر حکیم است این پدر عالم است این پدر فرزانه است بچه را به بازی گرفتن حکمت است ولی اگر بچه همهاش به بازی سرگرم باشد عمر خودش را تلف کرده. فتحصّل أنّ هاهنا اموراً الأول: العالَم بالحق; الثانی: «أن الله بالحق»; الثالث: «أنّ الدنیا لهو و لعب»; الرابع: بازی گرفتن کودکان حکمت است و آن مدیر و مدبّر بازیگر نیست میبینید هیئت مدیره مدرسه برای بچهها برنامه تنظیم میکنند میگویند پنج ساعت که باید کار بکنند چهار ساعتش کارهای علمی یک ساعت هم بازی بکنند بچهها را در مدرسه به بازی گرفتن حکمت است مدیر, بازیگر نیست فرمود این مقامها و پُستها و من و ماها بازیچه است همه شما که سلمان و اباذر نیستید که لوجه الله کار بکنید اکثری مردم بالأخره تشویقی میخواهند رفاهی میخواهند و مانند آن که این پُست برای من است این مقام برای من است ما به اینجا رسیدیم این بازیچه است این بازیچه برای اینکه بقیه عمر را به کار و خدمت صرف بکند اگر کسی همه عمر را به این بازیچه صرف بکند میشود ﴿لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ اینچنین نیست که دنیا را غیر خدا خلق کرده باشد دنیا را هم او آفرید چه اینکه موت و حیات را هم او آفرید آخرت را هم او آفرید ولی این اسباب بازی را برای بازیگرها خلق کرد که اینها مقداری کار کنند بعد مقداری خستگیشان را با بازی رفع کنند اما کسی که همهاش عمر را به بازی گذرانده این یک کودک هشتاد ساله است این به دنبال مریدبازی و دستبوسی و امثال ذلک که باشد این یک بچه هفتاد, هشتاد ساله است این هنوز بزرگ نشده این هنوز بالغ نشده, فرمود ما بازیگر نیستیم شما هم اگر بخواهید به اخلاق الهی متخلّق باشید بازیگر نباشید چند ساعتی برای رفع خستگی حالا عیب ندارد بازی بکنید اما نه کسی را بازی بدهید نه خودتان به بازی سرگرم بشوید و یک انسان محقّق هم متحقّقانه زندگی میکند.
نزاهت خدای سبحان و اولیای الهی از لهو و لعب
فرمود این عالم حق است بازیچه آفریدن حق است بازی کردن باطل است ما بازیگر نیستیم نه تنها در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» در موارد دیگر هم آمده که اصلاً لعب در کار ما نیست[15] از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند امام بعد از شما کیست فرمود کسی که « لا یلهو و لا یلعب» امام هفتم کسی است که اهل بازی نیست طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) بچهای بود وارد شده برّهای همراه او بود به این برّه گفت: «اسجدی لربّک» بعد فوراً وجود مبارک امام صادق این کودک را یعنی امام کاظم(سلام الله علیهما) را در بغل گرفت فرمود: «بأبی و اُمّی مَن لا یَلهو و لا یعلب»[16] این میشود امام; درست است گوسفند با افراد عادی حرف نمیزند ولی خب با ولیّ الله که حرف میزند ولیّ الله هم میتواند به او دستور بدهد فرمود: «اسجدی لربّک» خب این میشود «لا یلهو و لا یلعب» اینها حاضر نیستند حیوانات را به بازی بگیرند چه رسد به جامعه انسانی.
وجود نصاب تکلیف در همه مکلّفان
پرسش: مگر همه کودکان علیالسویه دارای تربیت واحد نیستند؟
پاسخ: نه, آن نصاب لازم را دارند ولی «الناس معادن» این بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضّة»[17] البته آن نصاب لازم را برای تکلیف همه دارند یعنی نصابی که باید مکلّف باشند و دستور خدا را اطاعت کنند اما درجات هوششان که یکسان نیست.
تحقق نظام حق در پرتو اصول سه گانه
پرسش:... پاسخ: حق در قبال باطل است یعنی چیزی که منشأیی دارد همراهی دارد مقصدی دارد نظامی دارد سه مرحله را یک شیء باید دارا باشد تا حق باشد, نظام فاعلی, نظام داخلی, نظام غایی این در سورهٴ مبارکهٴ «طه» مشخص شده وقتی فرعون به وجود مبارک موسی عرض کرد که خدای تو کیست, فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی﴾ که این سه نظام را به عالم داده ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[18] نظام فاعلیاش مشخص, ساختار داخلیاش مشخص, هیچ چیزی در درونش کم نیست نظام غاییاش هم مشخص, راهش هم مشخص کجا میرود هم مشخص, اگر چیزی دارای این عناصر سهگانه بود راه فاعلیاش تام بود غیر خدا دخالت نداشت ساختار داخلیاش کمبود نداشت راهش به هدف مشخص بود هم هدفدار بود هم راهش مستقیم بود میشود حق ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ این سه اصل که باشد میشود نظام حق.
جهان هستی، تجلّی افعال الهی
وقتی برهان این شد دیگر غیر او هر که باشد و هر چه باشد میشود بیت عنکبوت الآن چیزی نیست تا به عنوان بیت عنکبوت باشد برای اینکه سراسر عالَم مسبّحاند ساجدند, مسلماند, منقادند, مطیعاند ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾[19] بر فرض اگر غیر خدا و غیر از آثار خدا, افعال خدا, آیات خدا, چیزی در عالَم باشد کبیت العنکبوت است ولی چیزی در عالَم غیر از آثار او نیست در بیانات نورانی حضرت امیر بود که بارها خوانده شد فرمود بیراهه نروید خدا اگر بخواهد کسی را بگیرد از جای دیگر سرباز نمیآورد «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[20] فرمود دست و پای شما سربازان او هستند او اگر بخواهد بگیرد شما را با دستتان میگیرد با پایتان میگیرد با زبانتان میگیرد انسان ـ خدای ناکرده ـ حرفی میزند آبرویش میرود دیگر اینطور نیست که از جای دیگر سربازکِشی کند یک جا انسان امضا میکند کلاً سقوط میکند جایی که نباید برود میرود کلاً سقوط میکند با پای آدم میگیرد با سرِ آدم میگیرد با زبان آدم میگیرد با دست آدم میگیرد غیر از فعل خدا و آثار خدا و آیات الهی چیزی در عالَم نیست اگر بر فرض باشد «کبیت العنکبوت» است اگر چیزی راه ورودیاش مشخص, راه خروجیاش مشخص, ساختار درونیاش مشخص این میشود حق.
مراد از «حق»، در آفرینش حقانی نظام هستی
در اینجا فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ این عبارت «حق خلق است مِن وجهٍ»[21] که در کلمات اهل معرفت است این حقّ مخلوقبه است نه آن حقّی که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ آن اصلاً منطقه ممنوعه است احدی به آن دسترسی ندارد این حق همان حقّی است که به آن میگویند حقّ مخلوقبه, این مخلوقبه که میگویند برای این است که در آیات آمده ما آسمان و زمین را بالحق خلق کردیم این همان است که فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾[22] غیر از ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هوَ الْبَاطِلُ﴾[23] آن حق, مقابل ندارد و احدی هم به آن دسترسی ندارد این ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ است که «علیٌّ مع الحق»[24] با اوست وگرنه کسی با خدا نیست اگر اینچنین است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ خدا آسمان و زمین را به «الحق» خلق کرد آن وقت این میشود حقّ مخلوقبه این است که میگویند حق, خلق است من وجهٍ و غیر آن است من وجهٍ یعنی فیض با مستفیض از یک جهت یکیاند از یک جهت دوتا هستند یکی مطلق است یکی مقیّد.
استماع کلام حق با تلاوت قرآن و نجوا با خدا در پرتو نماز
فرمود حالا که این شد ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ ما این حرفها را از راه وحی به تو گفتیم همین را بخوان ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ بخواهی بشنوی حرف خدا را بشنو برای اینکه آن کسی که عالَم را آفرید دارد عالم را تفسیر میکند انسان را تفسیر میکند گذشتهٴ او را, آینده او را, جهان او را, فعلیّت او را, روح او را, بدن او را دارد تفسیر میکند پس این را تلاوت کن ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ بخواهی با او حرف بزنی ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ بالأخره با چه کسی میخواهی حرف بزنی غیر از او و آثار او و آیات او و مخلوق او که در عالَم نیست ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[25] مگر اینکه کسی ـ معاذ الله ـ نابینا باشد جایی را نبیند که ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾.[26]
معنای «حکمت» و «فقه» در بیان قرآن کریم
فرمود: ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ این ﴿مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ هم به حکمت نظری نظر دارد هم به حکمت عملی, قرآن کریم کتاب الهی است هم بحثهای جهانبینی را دارد که در عالَم چه چیزی هست چه چیزی نیست, هم جهانداری را دارد که چه باید چه نباید, هم بود و نبود را که بحث نظر است هم باید و نباید را که فقه و اخلاق است همه را بیان کرده از آیه 22 تا آیه 39 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که گذشت همین است فرمود اینها حکمت است ما به شما گفتیم آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ از توحید شروع کرده ﴿فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ بعد احترام به پدر و مادر را ذکر کرده بعد ایتای ذیالقربا حقّ آنها را ذکر کرده حرمت تبذیر و اینها را ذکر کرده پرهیز از اسراف را ذکر کرده حرمت قتل اولاد را ذکر کرده حرمت زنا را ذکر کرده حرمت قتل نفس را ذکر کرده حرمت سوء استفاده از مال یتیم را ذکر کرده حرمت کمفروشی را ذکر کرده جلوی بیجا حرف زدن را گرفته, جلوی حرفهای غیر عالمانه را گرفته ﴿لاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ را ذکر کرده, بعد فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ ما به تو حکمت دادیم حکمت این است که بخشی به جهانبینی و توحید و مسئله نظری برمیگردد بخشی هم به اخلاق و حقوق برمیگردد حکمت به اصطلاح قرآن غیر از حکمت رایج است چه اینکه فقه هم به اصطلاح قرآن غیر از فقه رایج است جهانبینی, فلسفه, کلام و مانند آن به اصطلاح قرآن کریم فقه است فقه یعنی فهم دین آنجا که سخن از خدا و آیات الهی و وحی و نبوّت است فقه است خواه مربوط به خداشناسی باشد که بحث عقلی است خواه مربوط به حلال و حرامشناسی باشد که بحث نقلی است فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ اینها را تلاوت کن.
وحی علمی و عملی خدای سبحان
بعد یک وحی فعلی دارد که آن وحی فعلی جای تلاوت نیست ملاحظه فرمودید ما یک جزم داریم که حوزه تصوّر و تصدیق و قضیه و قیاس اقترانی و استثنایی این کارهایی که حوزه و دانشگاه دارند در این ردیف است یک حوزه عزم, عزم و اراده و نیّت و اخلاص داریم که تصمیم است و عمل است کاری به علم ندارد خدای سبحان برای اولیای خود از دو منظر وحی دارد هم مطالب علمی را وحی میفرستد که گذشتهها چه بود قصص انبیا چه بود جهان آینده چیست, هم در تصمیمگیری گاهی میبینید در قلب انسان تصمیمی پیدا میشود انسان در تشییع شهیدی یا تشییع دوستی یا عیادت بیماری دفعتاً یک تصمیم خوبی میگیرد این تصمیم از جایی آمده چه اینکه ـ معاذ الله ـ اگر کسی قصد خلافی کرده تصمیم کار باطلی گرفته این تصمیم از جای دیگر آمده اگر تصمیم, باطل باشد این ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[27] است که وسوسه نام دارد این هم وحی ابلیس است اگر این تصمیم, خیر و رحمت و برکت و صلاح و فلاح باشد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ نام دارد یک وقت خدا میفرماید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ خب آن یک راه علمی است یک وقت میفرماید من وحی فرستادم که بلندشو نماز بخوان خب اینکه انسان دفعتاً تصمیم میگیرد همیشه نمازش را اول وقت بخواند همیشه باوضو باشد این تصمیم است اینکه علم نیست این اراده است این تصمیم است این نیّت است این بالأخره از جایی آمده تصادف و شانس و اینها که ـ معاذ الله ـ نیست اگر کسی مشمول عنایت الهی باشد تصمیمهای خیر را خدا به او عطا میکند عهد کردم که دیگر حرف کسی را نزنم این تصمیمگیری است این تصمیمگیری میشود فعل خیرات ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ﴾[28] نه ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾[29] که دستور باشد. وحی دو قسم است هم وحی علمی هم وحی عملی.
وحی علمی و عملی شیطان
کارهای شیطنت هم ـ معاذ الله ـ آن هم دو قسم است این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾[30] همین است تمام این مغالطات و شبهات منشأ شیطنت دارد این خلاف حق را این باطل را این مغالطه در برابر حق را چه کسی در ذهن آدم انداخته همینطور خودبهخود پیدا شد اگر کسی ـ معاذ الله ـ مبدأ عالم را نپذیرد نظام عالم را نپذیرد ناچار است به شانس تکیه کند شما خرافیتر از شانس چه چیزی دارید از شانس خرافیتر چیز دیگری میخواهید؟! اگر به توحید و نظام علّی بسنده نکند ناچار است به شانس, خوششناسی و بدشانسی و این حرفها رو بیاورد. خب این تصمیم پیدا شد از کجا پیدا شد در اثر بدرفتاریهای سابق میشود ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ اصلاً بعضیها میآمدند در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه حرف خودشان را بزنند تمام حواسشان این بود که چه چیزی بگویند نه چه چیزی بشنوند اما فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾.[31]
توفیق دریافت سلام الهی یا سلام نبوی توسط مخاطبان پیامبر
اینکه میبینید در نماز جمعه خطیب اول سلام میکند از همین آیه سورهٴ «انعام» گرفته شده قبلاً در روضهخوانیها و مجالس وعظ رسم بود که واعظ وقتی بالای منبر میرفت اول به مستمعین سلام میکرد این در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود وقتی مؤمنین آمدند میخواهی برای آنها سخنرانی کنی موعظه کنی اول بگو سلامٌ علیکم ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اوساط محضر, سلام را از تو دریافت میکنند اوحدیّ محضر, سلامِ مرا از تو میشنوند یعنی سلام مرا به آنها برسان چون خودش بعد از اینکه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾,[32] ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾[33] فرمود: ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾[34] ما به محسنین هم سلام میفرستیم. بنابراین شیطان هم دو کار دارد هم وحی علمی دارد هم وحی عملی منتها از وحی علمیاش به وحی یاد شده از وحی عملیاش به وسوسه یاد شده.
معاهده انسان با خداوند، نمونهای از وحی عملی الهی
فرشتگان الهی که به اذن ذات اقدس الهی کار میکنند هم وحی علمی دارند که این معارف را میآورند هم وحی عملی دارند که تصمیمهای خوبی نصیب انسان میشود عهد کردم که دیگر گوش به ناحق نکنم این رساله عهد هم همین است شما میبینید در کتابهای فقهی ما نذر رایج است, یمین رایج است اما عهد خیلی کم است برخی از بزرگان رساله عهد داشتند من عهد کردم که وقتم را تلف نکنم, عهد کردم حرف بیجا نزنم, عهد کردم همیشه نماز اول وقت بخوانم, عهد کردم تا ممکن است نماز را به جماعت بخوانم, عهد کردم که نماز شبم ترک نشوم عهد یعنی عهد آنقدر ذات اقدس الهی لطیف است که فرمود با من عهد ببندید این رساله عهد در فقه همین است منتها حالا معمولبه ما نیست ما نذر میکنیم برای درمان بیماری یا کارهای دیگری که شبیه این است انجام میدهیم اما عهد نداریم با چه کسی عهد ببندیم با خدا عهد ببندیم یک طرف ما باشیم یک طرف او, با او معاهده کنیم عهد کنیم این هم مثل نذر, این هم مثل یمین حکم فقهی دارد کفّاره دارد و مانند آن.
تحذیر طالبان علم از بطالت
بالأخره این ذهن مگر ظرفیت چقدر مطلب دارد طلبهای محقّقانه بخواهد درس بخواند آن وقت شب برود مرتب سریال نگاه کند مرتب فیلم نگاه کند این ذهن مگر جای چند مطلب دارد بعد آخر شب هم خسته است مروری هم به کتاب بکند این دیگر محقّق در نمیآید اگر کسی بخواهد قصص انبیا بخواند خب علم است اگر قصص اولیا را بخواند علم است اما داستانهایی که پیام علمی ندارند انسان چرا وقتش را صرف بکند هر روزنامهای را آدم بخواند این ذهن مگر چقدر ظرفیت دارد اینها رساله نوشتند که ما عهد کردیم حرفهای غیر علمی نگوییم, حرفهای غیر علمی نشنویم, نوشتههای غیر علمی نخوانیم بالأخره تا انسان بشود محقّق.
سرّ تعبیر به اقامه، درباره نماز
فرمود اینها را بخوانید ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ این را که از طرف ذات اقدس الهی قرآنی که وحی شده بخوان آن وقت یکی از چیزهایی که در همین کتاب است مسئله اقامه صلات است این هم بارها ملاحظه فرمودید که قرآن را انسان تلاوت میکند مسئله تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه را دارد اما نماز را تلاوت نمیکند نماز را قرائت نمیکند برای اینکه این قرآن, کتاب حکیم است فرمود: ﴿یس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾[35] و دین, نماز را عمود میداند «الصلاة عمود الدین»[36] عمود و ستون, خواندنی نیست کسی اگر بگوید نماز بخوان مثل اینکه بگوید ستون را بخوان خب این حرف حکیمانه نیست اگر گفتی نماز ستون دین است بگو ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ نه «اقروأ الصلاة» لذا در هیچ جا شما نمیبینید قرآن بگوید نماز بخوانید میگوید نماز را اقامه کنید برای اینکه ستون دین است ستون را که کسی نمیخواند آنجا هم که ﴿یُصَلِّی﴾ آنجا هم به معنای «مقیم الصلاة» است پس این ستون را نگه بدار.
راه آگاهی از قبولی یا عدم قبولی نماز
و این ستون را چون نگهداشتی زیر این خیمه رفتی از فحشا محفوظی و انسان میتواند بفهمد که نمازش مقبول شد یا نه, گرچه صحّتش را میتواند بفهمد همین که مطابق با رساله عملیه بود یا مطابق با فتوای خودش ـ اگر مجتهد باشد ـ بود این نماز صحیح است اما حالا واقعاً مقبول حق شده که حکم کلامی است نه حکم فقهی آن را اگر تا مدتی مصون از فحشا و منکر بود خدا را شکر کند که نماز او قبول شد برای اینکه «الصلاة ما هی؟» صلات آن است که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ خب اگر موفق شد در امتحانات پیروز بیرون آمد موارد زیادی هم آزمون شده و از فحشا و منکر نجات پیدا کرده مطمئن است که نمازش قبول شد آن وقت شاکر است اما اگر ـ خدای ناکرده ـ از طرفی نماز, از طرفی نگاه به نامحرم یا مسائل دیگر تقریباً اطمینان دارد که نمازش قبول نشده برای اینکه نماز آن است که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾.
پرسش: انسانهای نمازخوان گناه هم میکنند.
پاسخ: بسیار خوب, معلوم میشود که صلاتشان [از نظر فقهی] صحیح است ولی مقبول حق نیست چون نماز آن است که جلوی فحشا را بگیرد بنابراین اگر در قیامت بخواهد بگوید که من نماز آوردم میگویند نماز کامل نیاوردی ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾.[37]
تجلی عظمت نماز، در تعابیر اذان و اقامه
شما میبینید در اذان و اقامه چقدر با جلال و شکوه از نماز نام میبرند اول میگویند «حیّ علی الصلاة» ما نداریم که بگویند «حیّ علی الزکاة, حیّ علی الحج, حیّ علی الصوم» این «حیّ علی» مخصوص خود نماز است به طرف نماز بشتابید این بالصراحه, دو برهان هم در دو جمله دیگر بعد از این آمده چرا «حیّ علی الصلاة» چرا بشتابیم؟ برای اینکه آن فلاح است «حیّ علی الفلاح» چرا بشتابیم؟ برای اینکه آن خیر العمل است «حیّ علی خیر العمل» چون خیر العمل است چون فلاح است پس بشتابید به طرف نماز خب انسان با خدا دارد گفتگو میکند در پیشگاه او سجده میکند ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ﴾[38] میگوید, ﴿إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾[39] میگوید معصیت یعنی حرف او را دارد زیر پا میگذارد.
حقیقت و روح گناه
معصیت یعنی چه؟ در بحثهای قبلی هم ما داشتیم که بعضی از بزرگان اهل معرفت گفتند که روح معصیت را شما بشکافید میبینید با توحید سازگار نیست چرا, برای اینکه اگر کسی خلاف بکند بر اساس سهو و نسیان و خطا و اضطرار و اجبار و الجا اینها که بر اساس حدیث رفع[40] معصیت نیست آنجا که عالماً بالحکم و الموضوع, عامداً گناه میکند معنایش این است که خدایا من هیچ عذری ندارم میدانم که تو گفتی نکن, میدانم که حرام است ولی به نظر من باید بکنم روح هر گناهی را شما تحلیل کنید به شرک میرسد ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾[41] حالا خدا چقدر رحیم است که میگذرد حرف دیگر است اگر سهو و نسیان و غفلت و اضطرار و الجا باشد که معصیت نیست بر اساس حدیث رفع, آنجایی معصیت است که شخص میگوید خدایا این را تو گفتی, من هم میدانم, عذر هم ندارم, ولی به نظر من باید انجام بدهم هیچ معصیتی نیست مگر اینکه عند التحلیل نهایی به شرک برمیگردد لذا حالا خدا خیلی کریم است که از ما میگذرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 257.
[3] . ر.ک: الکافی, ج2, ص84; ر.ک: نهجالبلاغه, حکمت 237.
[4] . الکافی, ج3, ص122 و 426.
[5] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 54.
[7] . سورهٴ سجده, آیهٴ 7.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 107; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 22.
[9] . کشف الغمّة, ج2, ص308.
[10] . سورهٴ انعام, آیهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[11] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 191.
[12] . سورهٴ ص, آیهٴ 27.
[13] . سورهٴ زمر, آیهٴ 5.
[14] . سورهٴ حدید, آیهٴ 20.
[15] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 16.
[16] . الکافی, ج1, ص311.
[17] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص380.
[18] . سورهٴ طه, آیهٴ 50.
[19] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 11.
[20] . نهجالبلاغة، خطبهٴ 199.
[21] . شرح فصوص(قیصری)، شرح قیصری، ص 656.
[22] . سورهٴ بقره، آیهٴ 147؛ سورهٴ آل عمران، آیهٴ 60.
[23] . سورهٴ حج، آیهٴ 62.
[24] . الامالی(شیخ صدوق)، ص 89 .
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 115.
[26] . سورهٴ حج، آیهٴ 46.
[27] . سورهٴ ناس، آیات 5 و 6.
[28] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 73.
[29] . سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
[30] . سورهٴ انعام، آیهٴ 121.
[31] . سورهٴ انعام، آیهٴ 54 .
[32] . سورهٴ صافات، آیهٴ 109.
[33] . سورهٴ صافات، آیهٴ 120.
[34] . سورهٴ صافات، آیات 110 و 121.
[35] . سورهٴ یس، آیات 1 و 2.
[36] . الامالی(شیخ طوسی)، ص 529 .
[37] . سورهٴ مائده ، آیهٴ 27.
[38] . سورهٴ فاتحة، آیهٴ 5.
[39] . سورهٴ فاتحة، آیهٴ 5.
[40] . التوحید(شیخ صدوق)، ص353.
[41] . سورهٴ یوسف، آیهٴ 106.
- تشبیه تکیه بر غیرخدا به سستی خانه عنکبوت؛
- خدای سبحان، خالق و مدبر نظام هستی؛
- نزاهت خدای سبحان و اولیای الهی از لهو و لعب.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42) وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44) اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45)﴾
تشبیه تکیه بر غیرخدا به سستی خانه عنکبوت
صدر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از یک اصل کلی نام برده شد که آزمون است بعد به دنبال آن, قصه پنج پیامبر(علیهم السلام) و امتهای آنها را ذکر فرمود و سرنوشت شیرین و تلخ گذشتهها را بازگو کرد بعد فرمود به غیر خدا هر که تکیه کند مثل آن است که به بیت عنکبوت تکیه کرده است اعم از آن است که ملحد باشد به خود متّکی باشد ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[1] یا مشرک باشد که به صنم و وثن متّکی است یا به اشخاص یا گروههای وابسته به یک نظام حقوقی مرتبط باشد در همه این احوال فرمود این مثل بیت عنکبوت است.
سرّ مثال زدن به خانه عنکبوت در آیه 41
مطلب دیگر اینکه فرمود این مَثلی است برای توده مردم ممکن است ما خانهای داشته باشیم از بیت عنکبوت موهونتر و سُستتر ولی آن را باید علم تشخیص بدهد در تشخیص توده مردم نیست توده مردم بیت عنکبوت را به عنوان ﴿أَوْهَنَ الْبُیُوتِ﴾ میشناسند این معنایش این نیست که خانهای سستتر از خانه عنکبوت نیست ممکن است حشرات ریزتری و ضعیفتری باشند که خانه آنها از خانه عنکبوت ضعیفتر باشد ولی آن دیگر در دسترس توده مردم نیست اینکه فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ برای همین است که توده مردم این را به عنوان ﴿أَوْهَنَ الْبُیُوتِ﴾ میشناسند.
نفی ولایت غیرخدا در آیات محل بحث
بعد فرمود اگر اینها عاقل باشند به ولیّی غیر از خدا مراجعه نمیکنند پس معلوم میشود تنها صحبت علمی نیست که آیا در جهان غیر از خدا منشأ اثری هست یا نیست بلکه بحث عملی است یعنی سخن از نفی اله نیست سخن از نفی ولیّ است دیگران اله را یعنی همه اله را برای این میخواهند که از فیض او, لطف او و برکت او استفاده کنند تحت ولای او باشند که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾[2] پس اله را برای آن میخواهند که سرپرستی آنها را به عهده بگیرد حالا یا «خوفاً من العقاب» است یا «شوقاً الی الثواب» است یا «قُرباً إلیه و حبّاً له و شکراً إیّاه» است[3] که سه مشرب است به هر حال اله را برای آن ولایتش میخواهند فرمود غیر از خدا کسی ولیّ نیست این مدّعا آن هم با آن مثال, این مدّعا را در آیه 44 برهانی کردند فرمود آنچه در نظام هستی میبینید «کان» تامّه و «کان» ناقصه آنها را خدا به عهده دارد هم خدا آفریدگار همه است (یک) هم پروردگار همه است (دو) اگر ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ او آفرید و او اداره میکند آن وقت به غیر او چرا تکیه بکنیم؟! پس آن مدّعا این هم دلیل.
مراد از تعبیر سماوات و ارض در آیات قرآن
مطلب دیگر این است که گاهی قرآن کریم یا همچنین ادعیه, سماوات را در برابر اهل سماوات قرار میدهند زمین را در برابر اهل زمین قرار میدهند سماء و زمین را در برابر ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ و مانند آن قرار میدهند این مثل دعای فرج[4] یعنی همین دعا که در قنوت خوانده میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم بخشی از این مطالب آمده آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «دخان» این است ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ گاهی منظور از سماء و ارض مجموع نظام هستی است دیگر آنجا «ما فی السماء» ذکر نمیشود, «ما فی الأرض» ذکر نمیشود, «و ما بینهما» ذکر نمیشود این آیه در مقام تحدید نیست که خداوند آسمانها را آفرید ولی اهل آسمانها را ـ معاذ الله ـ خلق نکرد زمین را خلق کرد اما اهل زمین را خلق نکرد یا آسمان و زمین را خلق کرد ما بینهما را خلق نکرد برای آن نیست غرض آن است که اگر منظور از آسمان, خصوص آسمان باشد ما فی السماء را جدا ذکر میکند یا اگر منظور ارض, خصوص ارض باشد من فی الأرض را جدا ذکر میکند نظیر اینکه در آیه 38 سورهٴ «دخان» منظور از سماء و ارض, ما بینهما نبود لذا ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ را جداگانه ذکر فرمود ولی وقتی اهل سما ذکر نشود اهل ارض ذکر نشود «ما بینهما» ذکر نشود وقتی میفرماید سماوات و ارض یعنی مجموعه نظام هستی.
خدای سبحان، خالق و مدبر نظام هستی
دو مطلب است یکی «کان» تامّه است یکی «کان» ناقصه, «کان» تامّه این است که اصل هستی این نظام را خدا داد که فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[5] این موجبه کلیه است دوم اینکه او ربّ کلّ شیء است پرورنده هر چیزی است او میشود ﴿رَبُّ الْعالَمِینَ﴾[6] این «کان» ناقصه است در پرورش فرمود: ﴿أحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[7] هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید, زیبا او را تربیت میکند تدبیر میکند پس اگر اصلِ هستی نظام, فعل خداست و اگر پرورش این نظام موجود, فعل خداست و برای غیر خدا سهمی نه در اصل هستی است نه در نگهداری هستی پس ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ﴾[8] و اگر کسی به غیر خدا تمسّک کرد مثل آن است که به جای اینکه خانه محکم بسازد در حصنی که «کلمة لا إله الاّ الله حِصنی»[9] برود در حِصن توحید و ولایت میرود در خانه عنکبوت, خب در خانه عنکبوتی جا برای زیست نیست. آن مدّعا این هم دلیل.
حقانیّت عالم و نزاهت آن از باطل
در بحث دیروز اشاره شد که فرمود مصالح ساختمانی آسمان و زمین, حقیقت است یعنی اگر از مهندسی سؤال بکنی که این خانه را با چه چیزی درست کردی میگوید با سیمان و آهن, از خدا بپرسیم عالَم را با چه چیزی خلق کردی عالَم را نه خصوص زمین را یا خصوص فلان بِنا را, میفرماید عالَم را من با حقیقت آفریدم لذا هر کاری که در عالَم میشود باید مطابق با حق باشد و اگر مطابق با حق نبود برمیگردد به خود آدم و اگر هدفی در عالَم نباشد مرگ ـ معاذ الله ـ پایان زندگی باشد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[10] باشد هر که هر چه کرد, کرد حساب و کتابی نباشد میشود باطل لذا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود متفکّران فکر میکنند درباره آسمان و زمین میگویند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[11] در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود عالَم باطل نیست[12] در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود عالَم حق است[13] پس معادی هست, هدفی هست اگر چیزی ابتر باشد باطل است و این باطل میشود لهو, میشود لغو, میشود بازی, بازی هدفِ عقلی ندارد هدف وهمی و خیالی دارد که آن لدی العقل هدف نیست لذا فرمود ما بازیگر نیستیم اگر عالَم مقصدی نداشت و مقصودی نداشت و هدفی نبود میشد بازی فرمود ما بازیگر نیستیم در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» همین است دیگر فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ ما بازیگر نیستیم.
بازیچه بودن دنیا و علت خلقت دنیای بازیچه
میماند مطلب دیگر و آن این است که دنیا و آخرت هر دو را خدا آفرید بر اساس این اصل کلی, در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم فرمود دنیا جز بازیچه چیز دیگر نیست آن وقت فکیف الجمع بین آیه سورهٴ «حدید» که میفرماید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[14] و اینکه میفرماید ما بازیگر نیستیم خب پس این بازیچه را چه کسی آفرید؟ پاسخش این است که دنیا بازیچه است و ما بازیگر نیستیم ما حکیمیم, نفرمود ما بازیچه خلق نکردیم فرمود ما بازیچه خلق کردیم ولی ما حکیمیم. بیان ذلک این است که یک پدر حکیم, یک پدر فرزانه, یک پدر بزرگوار برای بچه و کودکش اسباب بازی میخرد این اسباب بازی, اسباب بازی است اسباب علم نیست اما کودک را به بازی گرفتن حکمت است این پدر, بازیگر نیست این پدر حکیم است این پدر عالم است این پدر فرزانه است بچه را به بازی گرفتن حکمت است ولی اگر بچه همهاش به بازی سرگرم باشد عمر خودش را تلف کرده. فتحصّل أنّ هاهنا اموراً الأول: العالَم بالحق; الثانی: «أن الله بالحق»; الثالث: «أنّ الدنیا لهو و لعب»; الرابع: بازی گرفتن کودکان حکمت است و آن مدیر و مدبّر بازیگر نیست میبینید هیئت مدیره مدرسه برای بچهها برنامه تنظیم میکنند میگویند پنج ساعت که باید کار بکنند چهار ساعتش کارهای علمی یک ساعت هم بازی بکنند بچهها را در مدرسه به بازی گرفتن حکمت است مدیر, بازیگر نیست فرمود این مقامها و پُستها و من و ماها بازیچه است همه شما که سلمان و اباذر نیستید که لوجه الله کار بکنید اکثری مردم بالأخره تشویقی میخواهند رفاهی میخواهند و مانند آن که این پُست برای من است این مقام برای من است ما به اینجا رسیدیم این بازیچه است این بازیچه برای اینکه بقیه عمر را به کار و خدمت صرف بکند اگر کسی همه عمر را به این بازیچه صرف بکند میشود ﴿لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ اینچنین نیست که دنیا را غیر خدا خلق کرده باشد دنیا را هم او آفرید چه اینکه موت و حیات را هم او آفرید آخرت را هم او آفرید ولی این اسباب بازی را برای بازیگرها خلق کرد که اینها مقداری کار کنند بعد مقداری خستگیشان را با بازی رفع کنند اما کسی که همهاش عمر را به بازی گذرانده این یک کودک هشتاد ساله است این به دنبال مریدبازی و دستبوسی و امثال ذلک که باشد این یک بچه هفتاد, هشتاد ساله است این هنوز بزرگ نشده این هنوز بالغ نشده, فرمود ما بازیگر نیستیم شما هم اگر بخواهید به اخلاق الهی متخلّق باشید بازیگر نباشید چند ساعتی برای رفع خستگی حالا عیب ندارد بازی بکنید اما نه کسی را بازی بدهید نه خودتان به بازی سرگرم بشوید و یک انسان محقّق هم متحقّقانه زندگی میکند.
نزاهت خدای سبحان و اولیای الهی از لهو و لعب
فرمود این عالم حق است بازیچه آفریدن حق است بازی کردن باطل است ما بازیگر نیستیم نه تنها در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» در موارد دیگر هم آمده که اصلاً لعب در کار ما نیست[15] از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند امام بعد از شما کیست فرمود کسی که « لا یلهو و لا یلعب» امام هفتم کسی است که اهل بازی نیست طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) بچهای بود وارد شده برّهای همراه او بود به این برّه گفت: «اسجدی لربّک» بعد فوراً وجود مبارک امام صادق این کودک را یعنی امام کاظم(سلام الله علیهما) را در بغل گرفت فرمود: «بأبی و اُمّی مَن لا یَلهو و لا یعلب»[16] این میشود امام; درست است گوسفند با افراد عادی حرف نمیزند ولی خب با ولیّ الله که حرف میزند ولیّ الله هم میتواند به او دستور بدهد فرمود: «اسجدی لربّک» خب این میشود «لا یلهو و لا یلعب» اینها حاضر نیستند حیوانات را به بازی بگیرند چه رسد به جامعه انسانی.
وجود نصاب تکلیف در همه مکلّفان
پرسش: مگر همه کودکان علیالسویه دارای تربیت واحد نیستند؟
پاسخ: نه, آن نصاب لازم را دارند ولی «الناس معادن» این بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضّة»[17] البته آن نصاب لازم را برای تکلیف همه دارند یعنی نصابی که باید مکلّف باشند و دستور خدا را اطاعت کنند اما درجات هوششان که یکسان نیست.
تحقق نظام حق در پرتو اصول سه گانه
پرسش:... پاسخ: حق در قبال باطل است یعنی چیزی که منشأیی دارد همراهی دارد مقصدی دارد نظامی دارد سه مرحله را یک شیء باید دارا باشد تا حق باشد, نظام فاعلی, نظام داخلی, نظام غایی این در سورهٴ مبارکهٴ «طه» مشخص شده وقتی فرعون به وجود مبارک موسی عرض کرد که خدای تو کیست, فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی﴾ که این سه نظام را به عالم داده ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[18] نظام فاعلیاش مشخص, ساختار داخلیاش مشخص, هیچ چیزی در درونش کم نیست نظام غاییاش هم مشخص, راهش هم مشخص کجا میرود هم مشخص, اگر چیزی دارای این عناصر سهگانه بود راه فاعلیاش تام بود غیر خدا دخالت نداشت ساختار داخلیاش کمبود نداشت راهش به هدف مشخص بود هم هدفدار بود هم راهش مستقیم بود میشود حق ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ این سه اصل که باشد میشود نظام حق.
جهان هستی، تجلّی افعال الهی
وقتی برهان این شد دیگر غیر او هر که باشد و هر چه باشد میشود بیت عنکبوت الآن چیزی نیست تا به عنوان بیت عنکبوت باشد برای اینکه سراسر عالَم مسبّحاند ساجدند, مسلماند, منقادند, مطیعاند ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾[19] بر فرض اگر غیر خدا و غیر از آثار خدا, افعال خدا, آیات خدا, چیزی در عالَم باشد کبیت العنکبوت است ولی چیزی در عالَم غیر از آثار او نیست در بیانات نورانی حضرت امیر بود که بارها خوانده شد فرمود بیراهه نروید خدا اگر بخواهد کسی را بگیرد از جای دیگر سرباز نمیآورد «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[20] فرمود دست و پای شما سربازان او هستند او اگر بخواهد بگیرد شما را با دستتان میگیرد با پایتان میگیرد با زبانتان میگیرد انسان ـ خدای ناکرده ـ حرفی میزند آبرویش میرود دیگر اینطور نیست که از جای دیگر سربازکِشی کند یک جا انسان امضا میکند کلاً سقوط میکند جایی که نباید برود میرود کلاً سقوط میکند با پای آدم میگیرد با سرِ آدم میگیرد با زبان آدم میگیرد با دست آدم میگیرد غیر از فعل خدا و آثار خدا و آیات الهی چیزی در عالَم نیست اگر بر فرض باشد «کبیت العنکبوت» است اگر چیزی راه ورودیاش مشخص, راه خروجیاش مشخص, ساختار درونیاش مشخص این میشود حق.
مراد از «حق»، در آفرینش حقانی نظام هستی
در اینجا فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ این عبارت «حق خلق است مِن وجهٍ»[21] که در کلمات اهل معرفت است این حقّ مخلوقبه است نه آن حقّی که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ آن اصلاً منطقه ممنوعه است احدی به آن دسترسی ندارد این حق همان حقّی است که به آن میگویند حقّ مخلوقبه, این مخلوقبه که میگویند برای این است که در آیات آمده ما آسمان و زمین را بالحق خلق کردیم این همان است که فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾[22] غیر از ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هوَ الْبَاطِلُ﴾[23] آن حق, مقابل ندارد و احدی هم به آن دسترسی ندارد این ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ است که «علیٌّ مع الحق»[24] با اوست وگرنه کسی با خدا نیست اگر اینچنین است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ خدا آسمان و زمین را به «الحق» خلق کرد آن وقت این میشود حقّ مخلوقبه این است که میگویند حق, خلق است من وجهٍ و غیر آن است من وجهٍ یعنی فیض با مستفیض از یک جهت یکیاند از یک جهت دوتا هستند یکی مطلق است یکی مقیّد.
استماع کلام حق با تلاوت قرآن و نجوا با خدا در پرتو نماز
فرمود حالا که این شد ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ ما این حرفها را از راه وحی به تو گفتیم همین را بخوان ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ بخواهی بشنوی حرف خدا را بشنو برای اینکه آن کسی که عالَم را آفرید دارد عالم را تفسیر میکند انسان را تفسیر میکند گذشتهٴ او را, آینده او را, جهان او را, فعلیّت او را, روح او را, بدن او را دارد تفسیر میکند پس این را تلاوت کن ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ بخواهی با او حرف بزنی ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ بالأخره با چه کسی میخواهی حرف بزنی غیر از او و آثار او و آیات او و مخلوق او که در عالَم نیست ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[25] مگر اینکه کسی ـ معاذ الله ـ نابینا باشد جایی را نبیند که ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾.[26]
معنای «حکمت» و «فقه» در بیان قرآن کریم
فرمود: ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ این ﴿مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ﴾ هم به حکمت نظری نظر دارد هم به حکمت عملی, قرآن کریم کتاب الهی است هم بحثهای جهانبینی را دارد که در عالَم چه چیزی هست چه چیزی نیست, هم جهانداری را دارد که چه باید چه نباید, هم بود و نبود را که بحث نظر است هم باید و نباید را که فقه و اخلاق است همه را بیان کرده از آیه 22 تا آیه 39 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که گذشت همین است فرمود اینها حکمت است ما به شما گفتیم آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ از توحید شروع کرده ﴿فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ بعد احترام به پدر و مادر را ذکر کرده بعد ایتای ذیالقربا حقّ آنها را ذکر کرده حرمت تبذیر و اینها را ذکر کرده پرهیز از اسراف را ذکر کرده حرمت قتل اولاد را ذکر کرده حرمت زنا را ذکر کرده حرمت قتل نفس را ذکر کرده حرمت سوء استفاده از مال یتیم را ذکر کرده حرمت کمفروشی را ذکر کرده جلوی بیجا حرف زدن را گرفته, جلوی حرفهای غیر عالمانه را گرفته ﴿لاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ را ذکر کرده, بعد فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ ما به تو حکمت دادیم حکمت این است که بخشی به جهانبینی و توحید و مسئله نظری برمیگردد بخشی هم به اخلاق و حقوق برمیگردد حکمت به اصطلاح قرآن غیر از حکمت رایج است چه اینکه فقه هم به اصطلاح قرآن غیر از فقه رایج است جهانبینی, فلسفه, کلام و مانند آن به اصطلاح قرآن کریم فقه است فقه یعنی فهم دین آنجا که سخن از خدا و آیات الهی و وحی و نبوّت است فقه است خواه مربوط به خداشناسی باشد که بحث عقلی است خواه مربوط به حلال و حرامشناسی باشد که بحث نقلی است فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ اینها را تلاوت کن.
وحی علمی و عملی خدای سبحان
بعد یک وحی فعلی دارد که آن وحی فعلی جای تلاوت نیست ملاحظه فرمودید ما یک جزم داریم که حوزه تصوّر و تصدیق و قضیه و قیاس اقترانی و استثنایی این کارهایی که حوزه و دانشگاه دارند در این ردیف است یک حوزه عزم, عزم و اراده و نیّت و اخلاص داریم که تصمیم است و عمل است کاری به علم ندارد خدای سبحان برای اولیای خود از دو منظر وحی دارد هم مطالب علمی را وحی میفرستد که گذشتهها چه بود قصص انبیا چه بود جهان آینده چیست, هم در تصمیمگیری گاهی میبینید در قلب انسان تصمیمی پیدا میشود انسان در تشییع شهیدی یا تشییع دوستی یا عیادت بیماری دفعتاً یک تصمیم خوبی میگیرد این تصمیم از جایی آمده چه اینکه ـ معاذ الله ـ اگر کسی قصد خلافی کرده تصمیم کار باطلی گرفته این تصمیم از جای دیگر آمده اگر تصمیم, باطل باشد این ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[27] است که وسوسه نام دارد این هم وحی ابلیس است اگر این تصمیم, خیر و رحمت و برکت و صلاح و فلاح باشد ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ نام دارد یک وقت خدا میفرماید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ خب آن یک راه علمی است یک وقت میفرماید من وحی فرستادم که بلندشو نماز بخوان خب اینکه انسان دفعتاً تصمیم میگیرد همیشه نمازش را اول وقت بخواند همیشه باوضو باشد این تصمیم است اینکه علم نیست این اراده است این تصمیم است این نیّت است این بالأخره از جایی آمده تصادف و شانس و اینها که ـ معاذ الله ـ نیست اگر کسی مشمول عنایت الهی باشد تصمیمهای خیر را خدا به او عطا میکند عهد کردم که دیگر حرف کسی را نزنم این تصمیمگیری است این تصمیمگیری میشود فعل خیرات ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ﴾[28] نه ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾[29] که دستور باشد. وحی دو قسم است هم وحی علمی هم وحی عملی.
وحی علمی و عملی شیطان
کارهای شیطنت هم ـ معاذ الله ـ آن هم دو قسم است این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾[30] همین است تمام این مغالطات و شبهات منشأ شیطنت دارد این خلاف حق را این باطل را این مغالطه در برابر حق را چه کسی در ذهن آدم انداخته همینطور خودبهخود پیدا شد اگر کسی ـ معاذ الله ـ مبدأ عالم را نپذیرد نظام عالم را نپذیرد ناچار است به شانس تکیه کند شما خرافیتر از شانس چه چیزی دارید از شانس خرافیتر چیز دیگری میخواهید؟! اگر به توحید و نظام علّی بسنده نکند ناچار است به شانس, خوششناسی و بدشانسی و این حرفها رو بیاورد. خب این تصمیم پیدا شد از کجا پیدا شد در اثر بدرفتاریهای سابق میشود ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ اصلاً بعضیها میآمدند در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه حرف خودشان را بزنند تمام حواسشان این بود که چه چیزی بگویند نه چه چیزی بشنوند اما فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾.[31]
توفیق دریافت سلام الهی یا سلام نبوی توسط مخاطبان پیامبر
اینکه میبینید در نماز جمعه خطیب اول سلام میکند از همین آیه سورهٴ «انعام» گرفته شده قبلاً در روضهخوانیها و مجالس وعظ رسم بود که واعظ وقتی بالای منبر میرفت اول به مستمعین سلام میکرد این در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود وقتی مؤمنین آمدند میخواهی برای آنها سخنرانی کنی موعظه کنی اول بگو سلامٌ علیکم ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اوساط محضر, سلام را از تو دریافت میکنند اوحدیّ محضر, سلامِ مرا از تو میشنوند یعنی سلام مرا به آنها برسان چون خودش بعد از اینکه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾,[32] ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾[33] فرمود: ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾[34] ما به محسنین هم سلام میفرستیم. بنابراین شیطان هم دو کار دارد هم وحی علمی دارد هم وحی عملی منتها از وحی علمیاش به وحی یاد شده از وحی عملیاش به وسوسه یاد شده.
معاهده انسان با خداوند، نمونهای از وحی عملی الهی
فرشتگان الهی که به اذن ذات اقدس الهی کار میکنند هم وحی علمی دارند که این معارف را میآورند هم وحی عملی دارند که تصمیمهای خوبی نصیب انسان میشود عهد کردم که دیگر گوش به ناحق نکنم این رساله عهد هم همین است شما میبینید در کتابهای فقهی ما نذر رایج است, یمین رایج است اما عهد خیلی کم است برخی از بزرگان رساله عهد داشتند من عهد کردم که وقتم را تلف نکنم, عهد کردم حرف بیجا نزنم, عهد کردم همیشه نماز اول وقت بخوانم, عهد کردم تا ممکن است نماز را به جماعت بخوانم, عهد کردم که نماز شبم ترک نشوم عهد یعنی عهد آنقدر ذات اقدس الهی لطیف است که فرمود با من عهد ببندید این رساله عهد در فقه همین است منتها حالا معمولبه ما نیست ما نذر میکنیم برای درمان بیماری یا کارهای دیگری که شبیه این است انجام میدهیم اما عهد نداریم با چه کسی عهد ببندیم با خدا عهد ببندیم یک طرف ما باشیم یک طرف او, با او معاهده کنیم عهد کنیم این هم مثل نذر, این هم مثل یمین حکم فقهی دارد کفّاره دارد و مانند آن.
تحذیر طالبان علم از بطالت
بالأخره این ذهن مگر ظرفیت چقدر مطلب دارد طلبهای محقّقانه بخواهد درس بخواند آن وقت شب برود مرتب سریال نگاه کند مرتب فیلم نگاه کند این ذهن مگر جای چند مطلب دارد بعد آخر شب هم خسته است مروری هم به کتاب بکند این دیگر محقّق در نمیآید اگر کسی بخواهد قصص انبیا بخواند خب علم است اگر قصص اولیا را بخواند علم است اما داستانهایی که پیام علمی ندارند انسان چرا وقتش را صرف بکند هر روزنامهای را آدم بخواند این ذهن مگر چقدر ظرفیت دارد اینها رساله نوشتند که ما عهد کردیم حرفهای غیر علمی نگوییم, حرفهای غیر علمی نشنویم, نوشتههای غیر علمی نخوانیم بالأخره تا انسان بشود محقّق.
سرّ تعبیر به اقامه، درباره نماز
فرمود اینها را بخوانید ﴿اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ این را که از طرف ذات اقدس الهی قرآنی که وحی شده بخوان آن وقت یکی از چیزهایی که در همین کتاب است مسئله اقامه صلات است این هم بارها ملاحظه فرمودید که قرآن را انسان تلاوت میکند مسئله تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه را دارد اما نماز را تلاوت نمیکند نماز را قرائت نمیکند برای اینکه این قرآن, کتاب حکیم است فرمود: ﴿یس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾[35] و دین, نماز را عمود میداند «الصلاة عمود الدین»[36] عمود و ستون, خواندنی نیست کسی اگر بگوید نماز بخوان مثل اینکه بگوید ستون را بخوان خب این حرف حکیمانه نیست اگر گفتی نماز ستون دین است بگو ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ نه «اقروأ الصلاة» لذا در هیچ جا شما نمیبینید قرآن بگوید نماز بخوانید میگوید نماز را اقامه کنید برای اینکه ستون دین است ستون را که کسی نمیخواند آنجا هم که ﴿یُصَلِّی﴾ آنجا هم به معنای «مقیم الصلاة» است پس این ستون را نگه بدار.
راه آگاهی از قبولی یا عدم قبولی نماز
و این ستون را چون نگهداشتی زیر این خیمه رفتی از فحشا محفوظی و انسان میتواند بفهمد که نمازش مقبول شد یا نه, گرچه صحّتش را میتواند بفهمد همین که مطابق با رساله عملیه بود یا مطابق با فتوای خودش ـ اگر مجتهد باشد ـ بود این نماز صحیح است اما حالا واقعاً مقبول حق شده که حکم کلامی است نه حکم فقهی آن را اگر تا مدتی مصون از فحشا و منکر بود خدا را شکر کند که نماز او قبول شد برای اینکه «الصلاة ما هی؟» صلات آن است که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ خب اگر موفق شد در امتحانات پیروز بیرون آمد موارد زیادی هم آزمون شده و از فحشا و منکر نجات پیدا کرده مطمئن است که نمازش قبول شد آن وقت شاکر است اما اگر ـ خدای ناکرده ـ از طرفی نماز, از طرفی نگاه به نامحرم یا مسائل دیگر تقریباً اطمینان دارد که نمازش قبول نشده برای اینکه نماز آن است که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾.
پرسش: انسانهای نمازخوان گناه هم میکنند.
پاسخ: بسیار خوب, معلوم میشود که صلاتشان [از نظر فقهی] صحیح است ولی مقبول حق نیست چون نماز آن است که جلوی فحشا را بگیرد بنابراین اگر در قیامت بخواهد بگوید که من نماز آوردم میگویند نماز کامل نیاوردی ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾.[37]
تجلی عظمت نماز، در تعابیر اذان و اقامه
شما میبینید در اذان و اقامه چقدر با جلال و شکوه از نماز نام میبرند اول میگویند «حیّ علی الصلاة» ما نداریم که بگویند «حیّ علی الزکاة, حیّ علی الحج, حیّ علی الصوم» این «حیّ علی» مخصوص خود نماز است به طرف نماز بشتابید این بالصراحه, دو برهان هم در دو جمله دیگر بعد از این آمده چرا «حیّ علی الصلاة» چرا بشتابیم؟ برای اینکه آن فلاح است «حیّ علی الفلاح» چرا بشتابیم؟ برای اینکه آن خیر العمل است «حیّ علی خیر العمل» چون خیر العمل است چون فلاح است پس بشتابید به طرف نماز خب انسان با خدا دارد گفتگو میکند در پیشگاه او سجده میکند ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ﴾[38] میگوید, ﴿إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾[39] میگوید معصیت یعنی حرف او را دارد زیر پا میگذارد.
حقیقت و روح گناه
معصیت یعنی چه؟ در بحثهای قبلی هم ما داشتیم که بعضی از بزرگان اهل معرفت گفتند که روح معصیت را شما بشکافید میبینید با توحید سازگار نیست چرا, برای اینکه اگر کسی خلاف بکند بر اساس سهو و نسیان و خطا و اضطرار و اجبار و الجا اینها که بر اساس حدیث رفع[40] معصیت نیست آنجا که عالماً بالحکم و الموضوع, عامداً گناه میکند معنایش این است که خدایا من هیچ عذری ندارم میدانم که تو گفتی نکن, میدانم که حرام است ولی به نظر من باید بکنم روح هر گناهی را شما تحلیل کنید به شرک میرسد ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾[41] حالا خدا چقدر رحیم است که میگذرد حرف دیگر است اگر سهو و نسیان و غفلت و اضطرار و الجا باشد که معصیت نیست بر اساس حدیث رفع, آنجایی معصیت است که شخص میگوید خدایا این را تو گفتی, من هم میدانم, عذر هم ندارم, ولی به نظر من باید انجام بدهم هیچ معصیتی نیست مگر اینکه عند التحلیل نهایی به شرک برمیگردد لذا حالا خدا خیلی کریم است که از ما میگذرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 257.
[3] . ر.ک: الکافی, ج2, ص84; ر.ک: نهجالبلاغه, حکمت 237.
[4] . الکافی, ج3, ص122 و 426.
[5] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 54.
[7] . سورهٴ سجده, آیهٴ 7.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 107; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 22.
[9] . کشف الغمّة, ج2, ص308.
[10] . سورهٴ انعام, آیهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[11] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 191.
[12] . سورهٴ ص, آیهٴ 27.
[13] . سورهٴ زمر, آیهٴ 5.
[14] . سورهٴ حدید, آیهٴ 20.
[15] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 16.
[16] . الکافی, ج1, ص311.
[17] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص380.
[18] . سورهٴ طه, آیهٴ 50.
[19] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 11.
[20] . نهجالبلاغة، خطبهٴ 199.
[21] . شرح فصوص(قیصری)، شرح قیصری، ص 656.
[22] . سورهٴ بقره، آیهٴ 147؛ سورهٴ آل عمران، آیهٴ 60.
[23] . سورهٴ حج، آیهٴ 62.
[24] . الامالی(شیخ صدوق)، ص 89 .
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 115.
[26] . سورهٴ حج، آیهٴ 46.
[27] . سورهٴ ناس، آیات 5 و 6.
[28] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 73.
[29] . سورهٴ بقره، آیهٴ 43.
[30] . سورهٴ انعام، آیهٴ 121.
[31] . سورهٴ انعام، آیهٴ 54 .
[32] . سورهٴ صافات، آیهٴ 109.
[33] . سورهٴ صافات، آیهٴ 120.
[34] . سورهٴ صافات، آیات 110 و 121.
[35] . سورهٴ یس، آیات 1 و 2.
[36] . الامالی(شیخ طوسی)، ص 529 .
[37] . سورهٴ مائده ، آیهٴ 27.
[38] . سورهٴ فاتحة، آیهٴ 5.
[39] . سورهٴ فاتحة، آیهٴ 5.
[40] . التوحید(شیخ صدوق)، ص353.
[41] . سورهٴ یوسف، آیهٴ 106.
تاکنون نظری ثبت نشده است