- 958
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 تا 22 سوره لقمان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 تا 22 سوره لقمان"
- حاضر کردن حسنات و سیئات توسط خدا در قیامت؛
- انجام واجبات از عزائم امور؛
- عدالت شرط کمال در امر به معروف نه شرط تحقق آن؛
- نهی از زندگی مختالانه و فخورانه در جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ (17) وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (19) أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ (20) وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ (21) وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)﴾
بعد از اینکه فرمود ما به لقمان حکمت دادیم گوشههایی از کلمات حکیمانه آن حکیم را ذکر فرمود در ضمن نقل کلمات حکیمانه آن حکیم, معارف الهی خود را سایهافکن آن سخنان قرار داد.
حاضر کردن حسنات و سیئات توسط خدا در قیامت
فرمود خدای سبحان که مَصیر, محلّ صیرورت و بازگشت همه شماست[1] و اگر خصلتی چه حَسنه چه سیّئه کم باشد و سبک باشد و در دورترین نقطه باشد در تاریکترین نقطه باشد محجوب باشد در هر شرایطی باشد خدا آن را میآورد. این آیه ﴿إِنَّها إن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ﴾[2] را که ظاهرش مربوط به سیّئه یا حسنه است برخی از اهل معرفت توسعه دادند به رزق هم رساندند که اگر روزیِ کسی در جای دور باشد یا کم باشد یا ضعیف باشد خدا آن را میآورد.[3]
تمثیل بودن حَسنه و سیئه و امکان گسترش آن به رزق
اینها تمثیل است نه تعیین, هر چیزی را که ذات اقدس الهی بخواهد حاضر کند میتواند چه حسنه و سیّئه باشد چه رزق باشد چه مسائل دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مطلبی را که فرمود, نشان میدهد که این ناظر به مسئله سیّئه و امثال آن است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیه 47 این است ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ این نشان میدهد که ناظر به مسئله سیّئه و خصلتهای بد است مشابه این درباره حسنه هم صادق خواهد بود مشابه این هم درباره رزق هم صادق بود ولی سیاق آیه مربوط به مسئله حسنه و سیّئه و امثال ذلک است مربوط به پاداش و کیفر صحنه قیامت است.
تطبیق ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ بر والدین حقیقی انسان
مطلب دیگر در جریان وصیّت لقمان که فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾[4] مستحضرید که والدین حقیقی انسان, وجود مبارک پیغمبر و امیرالمؤمنین(علیهما الصلاة و علیهما السلام) هستند یعنی نبوّت و امامت والدین انساناند که حضرت فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّة»[5] روایاتی هم ملاحظه فرمودید در تفسیر شریف کنزالدقائق تطبیق کرده این ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ را بر وجود مبارک پیغمبر و حضرت امیر(علیهما السلام)[6] این حق است برای اینکه والد حقیقی و مربی حقیقی و معلم حقیقی، این بزرگوارناند بر اینها کاملاً قابل تطبیق است.
سختی دسترسی انسان در آزمونها به صبر علت تعبیر به ﴿ إِنَّ ذلِکَ ﴾
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ﴾ این ﴿إِنَّ ذلِکَ﴾ چه اشاره باشد به کلّ واحد از اینها, چه اشاره باشد به خصوص صبر, تعبیر به «هذا» نفرمود ﴿ذلِکَ﴾ فرمود چون بعیدالمنال است صبر, فضیلتی نیست که در دسترس هر کس باشد میبینید با هر حادثهای بسیاری از افراد از جا در میروند در حالی که اینها همه آزمون است حسابی هست, کتابی هست, چند روزی انسان در فراز است چند روزی در فرود است چند روزی احترام است چند روزی اهانت است همه اینها امتحان است با یک احترام انسان فخورانه و مختالانه زندگی کند با حادثهای فوراً از جا در برود هیچ کدام درست نیست همه اینها امتحان است فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ﴾ نفرمود «انّ هذا» اگر میفرمود «إنّ هذا» خواه به کلّ واحد برمیگشت درست بود خواه به اخیر برمیگشت درست بود اما غالباً این را به خصوص اخیر ارجاع دادند با اینکه خیلی نزدیک است نفرمود «انّه» یا «انّ هذا» فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ﴾ چون صبر, بعیدالمنال است ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾.
انجام واجبات الهی از عزائم امور
﴿عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ را قبلاً ملاحظه فرمودید یعنی «مِن الامور التی یجب أن یُعزم علیها» که انسان باید جدّاً تصمیم بگیرد یکی از مصادیق عزمالامور این است که شما ملاحظه میفرمایید میگویند شریعت عزائمی دارد و رُخَصی دارد «إنّ الله تبارک و تعالی یحبّ أن یؤخذ بِرُخصه کما یحبّ أن یؤخذ بعزائمه»[7] آن واجبات و کارهای حتمی را میگویند عزائم الهی آن مباحات را میگویند رُخَص الهی خدا دوست دارد که به مباحات او هم توجه بشود همانطور که دوست دارد به کارهای حتمی او توجه بشود این ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ ممکن است که به عزائم الهی برگردد یعنی از حکمهایی است که ذات اقدس الهی دستور قطعی داد.
سرّ نامگذاری پنج پیغمبر به اولواالعزم در قرآن
مطلب بعدی آن است که همه انبیا دارای عزماند اما این پنج بزرگوار سِمتهایی دارند مبارزاتی دارند جهادی دارند و تحملهای سختی را باید داشته باشند از این پنج بزرگوار یعنی وجود مبارک نوح, وجود مبارک ابراهیم, وجود مبارک موسی و عیسی و وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) تعبیر به اولواالعزم میشود با اینکه همه انبیا دارای عزیمتاند آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[8] آنها صبر کردند اصولاً صبر ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ است و اگر کسی بداند که هر حادثهای که پیش میآید امتحان است فوراً صحنه را ترک نمیکند عصبانی نمیشود و از خود غفلت نمیکند و مانند آن, همه این شرایط واقعاً امتحان الهی است.
عدالت شرط کمال در امر به معروف نه شرط تحقق آن
پرسش: از آیات الهی برمیآید که آمر به معروف باید خودش عامل باشد یک آیه اینکه ﴿أتأمرونَ النَّاس بالبرِّ وَتَنْهَونَ أنْفُسَکُم﴾ آیه دیگر اینکه ﴿لِمَ تَقُولونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[9]؟
پاسخ: البته, این درست است اما ملاحظه فرمودید در فقه, شرط آمر به معروف و ناهی از منکر عادل بودن نیست آن شرط کمال است اگر گفتند «لا صلاة لجار المسجد إلاّ فی مسجده»[10] این با «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب»[11] یا «لا صلاة الاّ بطهور»[12] فرق میکند آن شرط کمال است و این طهارت و فاتحةالکتاب شرط صحّت است اگر گفته شد که آمر به معروف خودش باید عامل باشد ناهی از منکر خودش باشد منتهی باشد اینها شرط کمال است وگرنه بر همه واجب است که جلوی فساد را بگیرند اگر فرمود ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی بخواهید امر به معروف شما, نهی از منکر شما اثر بکند شما باید خودتان واجد باشید. یک حساب است که وظیفه بین ما و خدای ما چیست این همان آیه است که فرمود اگر کسی دیگران را امر بکند و خودش مؤتمر نباشد این عاقل نیست ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[13] یک انسان عاقل دیگری را از خوردن سم باز میدارد و خودش سم میخورد؟! این خب عاقل نیست این بین خود و خدای خود است یک مطلب این است که اگر دیگری گرفتار فساد است این شخص بر او واجب است که جلوی او را بگیرد یا نه, بله بر او واجب است غرض این است که در امر به معروف و نهی از منکر عدالت شرط نیست و آن روایات یا آیاتی که هست ناظر به شرط کمال است نه شرط صحّت.
وجوب امر به معروف حتی در صورت فقدان عدالت
پرسش: امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه فرمود: «والله... لاَ أَنْهاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا»؟[14]
پاسخ: خودش درباره خودش درست فرمود, فرمود من هیچگاه شما را نهی نمیکنم مگر اینکه پیشاپیش, خودم منتهیام هیچ وقت شما را امر نمیکنم مگر اینکه پیشاپیش, خودم مؤتمرم خب درست است نه تنها معصوم, عادل هم همینطور است عادل کسی است که وقتی دیگران را امر به معروف و نهی از منکر میکند خودش هم عمل میکند اما این شرط کمال است اینطور نیست که حالا اگر کسی خودش عادل نبود دیگری که دارد گناه میکند بر او امر به معروف و نهی از منکر واجب نباشد اینطور نیست.
نهی از زندگی مختالانه و فخورانه در جامعه
فرمود: ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾ کلمه تَصعیر و تصعّر و اینها در قرآن کریم یک جا استعمال شد و آن همین آیه است صورت برگرداندن, در راه رفتن گردنکشی کردن اینها مَنهی است برای اینکه مختالانه و فخورانه در جامعه به سر بردن است. بعضی از مراحلش مکروه است یا خلافش مستحب است و آن این است که خدای سبحان خود را به علیّ عظیم وصف کرد در قرآن دارد ﴿هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ﴾[15] همین علیّ عظیم, متکلّم قرآن کریم است وقتی قرآن, کلام خدایی است که خدا علیّ عظیم است این کتاب میشود ﴿وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾[16] لذا یکی از اسمای حسنای قرآن همین عظمت است که فرمود: ﴿وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾.
تبیین تطابق اخلاق هر پیغمبر با کتاب آسمانی او
مطلب سوم آن است که هر پیامبری دین او, اخلاق او, سیره او, سنّت او, سریره او مطابق کتابی است که از طرف خدای سبحان آورده و اگر درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است که «کان خُلقُه القرآن»[17] این مختصّ به آن حضرت نیست موسای کلیم «کان خلقه التورات» عیسای مسیح «کان خلقه الانجیل» وجود مبارک داود «کان خلقه الزبور» وجود مبارک ابراهیم «کان خلقه الصحف» هر پیامبری هر کتابی که آورده مطابق همان کتاب, عقیده دارد و اخلاق دارد و عمل دارد و امر به معروف و نهی از منکر. خود ذات اقدس الهی به انبیا مخصوصاً به وجود مبارک حضرت رسول اکرم دستور دادند که به اخلاق الهی متخلِّق بشوید اخلاق الهی را کسی نمیفهمد چیست مگر آنکه پیامبر باشد و اهل بیت به وسیله پیامبر اینها را میفهمند به مردم میگویند.
الهی بودن اخلاق محاورهای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نگاه تمام چهره با مخاطب
درباره پیامبر وارد شده است که یکی از برجستهترین اخلاق و روش او این بود که وقتی با مخاطبی حرف میزد با تمام چهره او را نگاه میکرد و حرف میزد اینطور نبود که نیمرخ نگاه بکند یک گوشه چشمش جای دیگر باشد یک گوشه چشمش به مخاطب اینکه دارد مصاحبه میکند یک گوشه چشمش به مخاطب است یک گوشه چشمش به دوربین این متخلّق به اخلاق رسول نیست این دوربین را میخواهد عکس خودش را میخواهد نه ادب محاوره را, ادب مصاحبه را, اگر کسی دارد با آدم حرف میزند آدم با او حرف میزند دیگر نباید یک گوشه چشمش به او, یک گوشه چشمش به دوربین باشد, حضرت وقتی با کسی حرف میزد با تمام رخ او را نگاه میکرد خب این را پیامبر از کجا یاد گرفت این خُلق پیامبر است این را از ذات اقدس الهی یاد گرفت و آن این است که خدا وقتی میخواهد جواب کسی را بدهد نیمرخ حرف نمیزند چون اصلاً نیمرخ ندارد با تمام هویّتش پاسخ افراد را میدهد اینکه فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[18] نه یعنی یک گوشه حواسم جای دیگر است یک گوشهاش نزد شما, اگر در دعاهای شبهای جمعه گفتند ده بار این ذکر را بخوانید «یا دائم الفضل علی البریّة, یا باسط الیدین بالعطیّة»[19] یعنی خدا اگر بخواهد چیزی به کسی بدهد با دو دستِ بیدستی میدهد «کلتا یدیه یمین»[20] او که دست ندارد ولی محترمانه میدهد نه اینکه با یک گوشه انگشت یا با یک گوشه دست یا یک دستی به آدم بدهد اگر بخواهد به آدم نگاه کند با تمام هویّت نگاه میکند بخواهد چیزی به آدم بدهد دو دستی میدهد یعنی با تمام کرامت عطا میکند منتها حالا گیرنده یک آینه ضعیفی است به اندازه خودش همان جمال الهی را زیارت میکند و به اندازه خودش از آن دو دست مبسوط عطا دریافت میکند مثل اینکه هزارها آینه در برابر آفتاب هست آفتاب که طلوع کرده اینطور نیست که برای آینه زید یک مقدار خودش را نشان بدهد برای آینه عمرو قدری دیگر, آفتاب با تمام چهره بیرون میآید منتها این آینهها این ظروف مختلفاند یکی کوچک است یکی بزرگ است یکی محدّب است یکی مقعّر است اینجاست که میگویند هر کس خدا را به اندازه خود میشناسد با علم شهودی با علم حضوری. غرض آن است که ذات اقدس الهی با تمام هویّت جواب میدهد اگر چیزی را خواست عطا کند با دو دست بیدستی عطا میکند او «باسط الیدین بالعطیّة» است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین اخلاق را داشت وقتی با کسی سخن میگفت با تمام چهره او را نگاه میکرد با آن مخاطب بود این میشود اخلاق الهی, اینها در حقیقت اولواالعزم هستند ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم قبلاً خواندیم که ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾[21] که شرحش گذشت.
پرسش:...
پاسخ: اینجا هم حکم تکلیفی است منتها وقتی قرآن کریم از لقمان دارد نقل میکند بعد میفرماید ما به لقمان حکمت دادیم[22] اینها را ذات اقدس الهی امضا کرده است.
بررسی نکتهای ادبی در رعایت نشدن ترتیب در ﴿کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾
﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ مَرح آن فرح باطل است. دو نهی است به دو علت, یکی تصعیر چهره است یکی مَشی مرحانه و خوشحالی بیجا دو علت هم ذکر کرده است منتها این دو علت مطابق با دو معلول نیست یعنی لفّ و نشرش مرتب نیست ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾ این فخرفروشی است باید بفرماید «ان الله لا یحبّ کلّ فخور» ﴿وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ که آن خیلاء و با خیالزدگی راه رفتن آن مختال است که بعد بفرماید «ان الله لا یحبّ کلّ فخور مختال» لکن برای رعایت فواصل که با «راء» ختم میشوند نظیر ﴿لَطِیفٌ خَبِیرٌ﴾,[23] ﴿عَزِمِ الْأُمُورِ﴾, ﴿لَصَوْتُ الْحَمِیرِ﴾ و مانند اینها. ﴿فَخُورٍ﴾ را که مربوط به اوّلی است آخر ذکر کرد ﴿مُخْتَالٍ﴾ را که مربوط به دومی است اول ذکر کرد.
امر به زندگی با اعتدال و علت تشبیه غیر آن به صوت حمار
فرمود در مَشی زندگیات در خطّ مشیات در راه رفتنت معتدل باش و صدا را بلند نکن گاهی انسان در لبیک دستور دادند تلبیه را بلند کنید در مناجاتهایی که برای بیدار کردن مردم بود سابقاً یا اذان گفتن گاهی میگویند برای قرائت قرآن صدایتان را بلند کنید اینها هر کدام دستورهای خاص است اما در شرایط عادی گفتند معتدل حرف بزنید داعی ندارید داد بکشید چرا ﴿أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ﴾ صوت حمیر است برای اینکه آن در نهیقش خیلی صدایش بلند است سخن از خوبی و بدی صدا نیست که بگوییم بلبل صدایش خوب است حمار صدایش بد است برای اینکه اسب هم شیهه میکشد اما اینقدر فریاد نمیزند همه حیوانات بالأخره صدایی دارند صدای حمیر از همه بلندتر است.
علت اَنکر بودن صوت حمار و ثمره آن
این انکر بودنش برای ارفع بودنش است نه برای اینکه صدا گوشنواز نیست گوشخراش است. پس انکر بودنش برای این است که ارفع است اگر صدایی بخواهد اعرف باشد باید اخفض باشد این همین است که فرمود: ﴿وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ﴾ «أغضض الأصوات» میشود «أعرف الأصوات», سخن از نغمه خوب و نغمه بد نیست تا بگوییم بلبل نغمهاش خوب است نهیق حمار, نغمهاش بد است سخن از بلندی و کوتاهی است سخن از افراط و تفریط است و حمیر هم به تعبیر جناب زمخشری در کشاف نه تنها صوتش مورد نفرت است نام بردنش هم روا نیست لذا به تعبیر زمخشری در کشاف میگفتند «الطویل الاُذنین»[24] اسم حمار را هم نمیبردند. اینها تعبیراتی بود مربوط به آن آیه.
ارتباط آیهٴ ﴿ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم﴾ با عناصر محوری سوَر مکی
اما اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ چون این سوره در مکه نازل شد عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت است و اینها برهانیاند این برهان را اول ذکر میکند قبلاً هم مشابه این را ذکر فرمود یعنی آیه ده این بود که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ﴾ اینها را ذکر فرمود.
مسخّر انسان بودن همه موجودات عالم به امر خدا
الآن فرمود برای شما مسخّر کرده است چیزی در عالَم نیست که در دسترس شما نباشد شما هم میتوانید از آسمان بهره بگیرید هم از زمین بهره بگیرید همه اینها را خدا مسخّر کرده منتها یا بر اساس مبنای عادی یا غیر عادی, اگر مبنای عادی باشد بر اساس علم حسّی و تجربی شما میتوانید دسترسی پیدا کنید از زمین استفاده کنید از کواکب استفاده کنید و مانند آن یا به طور غیر عادی است که برای سلیمان(سلام الله علیه) مسخّر کرده فرمود: ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ﴾[25] آنجا دیگر غیرعادی است نه محال عقلی است بر خلاف عادت است میشود معجزه هر جا او اراده میکرد این ریاح حرکت میکرد پس اگر تسخیر به طور عادی باشد میشود حسی و تجربی و علمی, اگر بر خلاف عادت باشد نه بر خلاف عقل میشود معجزه, همین تسخیر را برای وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) به صورت امر ذکر کرد که اینها به امر او حرکت میکنند البته این هم تسخیر الهی است خدای سبحان آنها را مسخّر کرده که به دستور سلیمان حرکت کنند یا مطابق نظام علمی است بالأخره راه دارد.
فراوانی نعمتهای ظاهری و باطنی خدا بر انسان
﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ نعمتهای فراوانی خدا به شما داد حالا اگر کسی نخواست یا مدیریت نداشت یا تنبلی کرد و از خودش ارادهای نشان نداد تا از نِعم الهی استفاده کند این دیگر به سوء عمل خود او برمیگردد وگرنه همه نعمتها را ذات اقدس الهی به انسانها داد ﴿وَأَسْبَغَ﴾ یعنی شاداب کرد اینکه میگویند مستحب است وضو اسباغ باشد یعنی شاداب اینجا فراوانیِ نعمت را اشاره میکند نه اصلِ نعمت را, نه تنها رزق داد بلکه رزق فراوان داد نه تنها نعمت داد نعمت فراوان داد نعمت ظاهری داد چه در زمین چه در آسمان, نعمت باطنی داد وحی و نبوت و علم را به وسیله قرآن و اهل بیت برای شما آورد هم اینها نعمتهای باطنیاند هم آنها نعمتهای ظاهریاند به صورت وفور در اختیار شما قرار داد «أنعم» نیست اسباغ یعنی فراوانی و شادابی ﴿وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾.
تبیین لزوم تحقیقی بودن زندگی انسان حتی در تقلید
این برهان ولی برخیها چه تابع چه متبوع اینها با تقلید سخن میگویند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مبسوطاً این دو بخش گذشت یعنی انسان اگر مقلِّد است باید در تقلید, محقّق باشد اگر متبوع است باید در متبوعبودن محقّق باشد سورهٴ مبارکهٴ «حج» که بحثش قبلاً گذشت آیه سه و همچنین آیه هشت و نُه درباره این است که دین باید تحقیقی باشد بالأخره انسان اگر بخواهد به گمان و مظنّه عمل کند این گمان و مظنّه باید پشتوانه یقین داشته باشد اینکه گفته شد «إنّ ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحکم»[26] برای اینکه حجیّت ظن به دلیل قطعی برمیگردد یعنی وقتی که ما به شریعت مکلّفیم دسترسی به یقین نداریم یا باید ـ معاذ الله ـ رها کنیم یا باید به وهم و اینها عمل بکنیم اینها که باطل است پس اگر چیزی مورد مظنّه ما شد البته ظنّ خاص نه ظنّ غیر معتبر, باید عمل کنیم. خب خبر واحد ظنّی است خود خبر واحد بیش از مظنّه افاده نمیکند اما پشتوانه یقین دارد بالأخره ما یقین داریم که شریعت هست تکلیف هست ما دسترسی به واقع نداریم باید به مظنّه عمل کنیم, پس این مظنّه پشتوانه یقین دارد ظنّیت طریق منافی با قطعیت حکم نیست هر مظنّهای بالأخره باید پشتوانه یقین داشته باشد اگر پشتوانه یقین ندارد حجّت نیست.
فرمود مردم دو قسماند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه سه و آیه هشت و نُه این است بالأخره مردم یا تابعاند یا متبوع, اگر تابعاند این تبعیّتشان باید تحقیقی باشد آن مقداری که تبعیّت او را تصحیح کند خدای سبحان به او معرفت داده است اگر در تقلید هم مقلِّد بود در پیروی هم مقلّد بود در تابع بودن هم تابع بود این در قیامت مسئول است اما آنکه متبوع است در متبوع بودن و مطاع بودن باید محقّق باشد اگر عدّهای دنبال او راه افتادند این از فرصت استفاده کرد خود را متبوع تلقّی کرد این در قیامت مسئول است آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ و چون ﴿بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ است ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ مَرید یعنی مُتمرِّد, مَرَده جمع مارِد است نه به معنی مُرید, شیطان مَرید است متمرّد است شیطان مارد است متمرّد است مَرده جمع مارد است پس اگر کسی بخواهد تابع باشد باید محقّقانه تابع باشد تحقیق بکند که به دنبال چه کسی حرکت کند. آیه هشت و نُه همان سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ این سر خم میکند همینطور دارد میرود حالا همین که چند نفر به دنبال او راه افتادند این خیال میکند که متبوع است و مطاع است و کار آنها حق است این سر خم بکند دقیق نیست مواظب نیست این میشود مُضلِّ دیگری چون متبوع است آنهایی که آیه سه سورهٴ «حج» به آنها اشاره میکند ضالّاند این گذشته از اینکه ضال است مُضلّ هم است اینجا چون ﴿لِیُضِلَّ﴾ دارد معلوم میشود متبوعِ غیر لایق است آنجا چون دارد ﴿یَتَّبِعُ﴾ معلوم میشود تابع غیر تحقیقی است در آیه محلّ بحث مثل سایر آیات فرمود شما اگر بخواهید دینی را بپذیرید حرفی را بپذیرید قبول و نکولتان باید بر اساس تحقیق باشد آیه بیست همین سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این است بعد از اینکه فرمود: ﴿وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ﴾.
عقل و نقل دو راه تحقیقی شدن زندگی انسان
این اقسام سهگانه که به دو قسم منحل میشود انسان خودش یا باید از راه وحی حقایق را بفهمد, اگر وحی به او نرسید فرد عادی بود باید بفهمد خدا به پیامبرش چه وحی فرستاد این دو راه دارد مانعةالخلو است جمع را شاید یا از راه دلیل عقلی میفهمد که پیامبر چه آورده یا از راه دلیل نقلی میفهمد که پیامبر چه آورده عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع; عقل در مقابل سمع است نه در مقابل وحی یا انسان باید بشنود یا باید بفهمد اگر به یکی از این راهها یقین پیدا کرد یا مطمئن شد که ذات اقدس الهی به پیامبرش چه فرمود, آنگاه حجّت بر او تمام است عقل غیر از قیاس و خیال و گمان و وهم است عقل یعنی عقل, یعنی بر اساس برهان منطقی آن وقت انسان آن قواعد را بداند یقیناً اطمینان پیدا میکند به هر چیزی هم دل نمیسپارد و سرسپرده نمیشود. عقل اگر باشد مثل نقل یک حساب و کتابی دارد رجالی میخواهد درایهای میخواهد اصولی میخواهد متنشناسی میخواهد تا انسان از دلیل نقلی اطمینان پیدا کند عقلی هم بشرح ایضاً یک قواعد منطقی میخواهد یک صورت منطقی میخواهد یک ماده منطقی میخواهد تا اطمینان پیدا کند اگر با دلیل عقلی یا دلیل نقلی فهمید که پیامبران چه چیزی آوردند حجّت بر او تمام است البته بعد از اجتهاد ممکن است گاهی خطا بکند آن وقت دیگر معذور است و اگر همینطور بدون تحقیق وارد بشود معذور نیست.
وجود شرک و معرفتشناسی فاقد تحقیق علت ذکر آیهٴ ﴿ وَمِنَ النَّاسِ ...﴾
پس ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ﴾ این آیه را برای چه اینجا ذکر فرمود, برای اینکه در فضای حجاز یک عقیده باطلی بود و آن شرک, یک معرفتشناسی عاطلی بود و آن تقلید کور. بیان ذلک این است که اینها درباره اصنام و اوثان قائل بودند ارباب متفرّقهاند[27] اینها حقّ تقریب دارند حقّ شفاعت دارند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[28] یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[29] این کارشان بود این معبودهای دروغین اینها. معرفتشناسی اینها یا تصدیق بود یا تکذیب بالأخره انسان یا چیزی را قبول دارد یا نکول یا آری یا نه, اینها در هر دو جهت تابع گذشتهها بودند به تقلید کور گرفتار بودند اینها اگر میخواستند چیزی را بپذیرند باور کنند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾,[30] ﴿مُقْتَدُونَ﴾[31] و مانند آن, اگر میخواستند چیزی را رد کنند میگفتند گذشتگان ما که این را نداشتند. این میشود معیار تصدیق و تکذیب, معرفتشناسی اینها اینطور بود.
لزوم محقّقانه بودن تصدیق و تکذیب آراء در اسلام
دین آمده کلّ این بساط را عوض کرده فرمود اگر میخواهی قبول کنی باید جزم علمی داشته باشی, بخواهی نکول کنی باید جزم علمی داشته باشی خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را این در همان جلد اول کافی این روایت نورانی را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که وجود مبارک حضرت فرمود: «إنّ الله قد خصَّ عباده بآیتین من کتابه» فرمود بندگان مؤمن را از نظر معرفتشناسی خدای سبحان با دو آیه اختصاص داده خصیصهای برایشان ذکر کرده اگر بخواهند رأی مثبت بدهند باید محقّقانه باشد بخواهند رأی منفی بدهند باید محقّقانه باشد اگر هم نمیدانند که خب ساکتاند.
مسئول بودن انسان در قبال تصدیق و تکذیب بدون برهان
فرمود میخواهی تکذیب کنی محقّقانه باش برهان داشته باش میخواهی تصدیق کنی محقّقانه باش برهان داشته باش[32] بدون برهان, تصدیق کردی مسئولی, بدون برهان تکذیب کردی مسئولی آن وقت این میشوی دین, فرهنگ دین یعنی فرهنگ علمی، انسان روی پایه علم ایستاده است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی کار کرده کلّ نظام جاهلی را عوض کرده هم زیر آن عقاید باطل آب بست هم معرفتشناسی اینها را اصلاح کرد.
باطل و ظالمانه دانستن پذیرش غیر تحقیقی عقاید آباء در اسلام
فرمود هر وقت شما میخواهید قبول کنید میگویید چون پدران ما گفتند, هر وقت میخواهید نفی کنید میگویید پدران ما نگفتند آخر آنها مگر میزانالحقیقه هستند؟! اگر برای چیزی برهان داشتید بپذیرید, اگر برهان بر خلاف داشتید نپذیرید و اگر چیزی نداشتید هم که ساکت باشید. این دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» بر صبغه نفی بود انسان چه تابع چه متبوع باید محقّقانه باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 36 فرمود: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 39 فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ این ظلمی است که خانمانبرانداز است آخر شما چیزی که تحقیق نکردید میگویید چون پدران ما نگفتند ما نمیگوییم.
تلاش رسول خدا در ارائه راههای معرفتشناسی محققانه
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی کار کرد انحا و اقسام معرفتشناسی محقّقانه را آورده از حسّی تجربی تا آن شهودیاش را آورده حسّی تجربیاش را فرمود: ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾[33] یعنی از راه حس و تجربه انسان میتواند چیزهایی را بفهمد این تعلیم معرفتشناسی حسّی و تجربی است برای انسانهای آغازین این راه را باز کرده تا ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[34] که راه شهود است اینجا هم فرمود اگر شما بخواهید به مقصد برسید این پذیرش و نفی شما این تصدیق و تکذب شما باید حسابشده باشد پدران ما گفتند, پدران ما نگفتند این معیار نیست ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ این وهم است که پدران شما و خود شما را به عذاب افروخته دعوت میکند در آیاتی دارد ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً﴾[35] خب چرا به دنبال نیاکانتان میروید.
پرسش:... پاسخ: خب آن هم اگر کسی سقیفه را بر غدیر ترجیح بدهد همین خطراتی است که شما الآن یا در القاعده میبینید یا در طالبان میبینید این همان است.
پرسش:... پاسخ: سنّت پیغمبر اصل است مثل قرآن کریم است این را عقل تشخیص میدهد عقل میگوید که من خیلی از چیزها را نمیفهمم باید مطابق با شریعت باشد اما اگر روایتی مخالف با خود عقل بود در کتابهای اصول ملاحظه فرمودید با تخصیص لُبّی یا تقیید لبّی این میشود مخصّص لبّی یا مقیّد لبّی; عقل, مخصّص عموم یا مقیّد اطلاق آن دلیل خواهد بود.
همه کارهای علمی ثمره خون شهیدان و تلاش عالمان
پرسش: این نظام محکم اعتقادی که پیغمبر درست کرد چرا دوام پیدا نکرد؟
پاسخ: بالأخره از خود ماها باید بپرسیم به سوء اختیار ما بود تمام آنچه الآن در جوامع علمی مانده است به برکت همین کار است کم نبود منتها حالا متأسفانه از غرب و شرق به این سرزمینها حمله کردند آن وقتی که از شرق آمدند این مغولها چقدر کتابها را سوزاندند چقدر علما را از بین بردند و چقدر حوزهها را تخریب کردند آنها که از آن طرف غرب حمله کردند بعضیها نقل کردند آنقدر کتابهای اسلامی را ریختند در دجله که تا مدتی میگفتند رنگ این آب, رنگ مرکّب بود کم ما خسارت ندیدیم الآن ما شب و روز شاکر نظام اسلامی باشیم که اولین ثواب را امام راحل و شهدا میبرند بعد دیگران, کم است اینها این خون این قیام این نظام حفظ کرده وگرنه مگر این حرفها, حرفهایی بود که بشود عرضه کرد الآن شما اگر یک مطلب علمی داشته باشید امروز اگر اینجا بگویید فردا در غرب هست یا در شرق هست این سابقاً در تعزیهها میگفتند که وقتی شهدای کربلا(سلام الله علیهم) در قتلگاه بودند این کبوترها میآمدند این بال و پرشان را خونین میکردند به اطراف عالَم پخش میکردند و هر قطرهای که در گوشهای از زمین میافتاد آنجا مسجد میساختند این را در تعزیهها میخواندند این یک تمثیل است وگرنه کبوتری نبود پر و بالش را آغشته به خون بکند یعنی هر جا سخن از حق است محصول کربلاست نه اینکه واقعاً کبوترهایی آمدند بالهایشان را خونی کردند این خونها جایی افتاده شده مسجد, الآن هم همینطور است هر جا شما سخن از حق ببینید این بیداری خاورمیانه را شما بررسی کنید اگر این بیگانه بگذارند محصول همان خونهای پاک شهدا و اعلامیههای امام و مراجع است خب آن روز این حرفها نبود خب کم نیست که بگویند رنگ دجله مدتی رنگ مرکّب بود سالیان متمادی این علما حشرشان با اولیا کتاب نوشتند آن وقت که چاپ نبود.
قدرشناسی از تلاش عالمان و شهیدان در جهانی نمودن معارف الهی
این است که اگر کسی بخواهد قدر این نظام را, قدر شهدا را, علما را, مراجع را, مخصوصاً امام را بداند باید روی این علوم کار کند هم خودش عمل بکند جهان تشنه همین معارف است از بس آلودگی دیدند دیگر خسته شدند بارها به عرضتان رسید این اروپا که الآن دم از دموکراسی میزند برای اینکه از بس کشت خسته شد فاصلهای بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم نبود حالا ما جرأت نمیکنیم بگوییم صد میلیون, برخیها صد میلیون نقل کردند دهها میلیون را در یک مدت کوتاهی اینها کشتند اینکه میبینید الآن سازمان ملل دارند جوامع بینالمللی دارند سخن از دموکراسی میزنند سخن از صلح میزنند برای اینکه از بس آدم کشتند خسته شدند الآن دست همه اینها روی ماشه بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی سوم و چهارم شروع بشود دهها میلیون میشود صدها میلیون تنها چیزی که اینها را نجات میدهد قرآن و عترت است که شما انسان هستید انسان فرشتهمنش زندگی میکند تا آنجا که ممکن بود اینها صرفنظر میکردند عفو میکردند تخفیف میدادند با آرامش زندگی میکردند نه اینکه آدم از کشتن خسته بشود بعد دم از دموکراسی بزند آنکه از بس کشت و کشت حالا خسته شد دم از دموکراسی میزند دیگر ارزشی ندارد به هر تقدیر فرمود این معرفتشناسی را شما باید حساب بکنید همین که میگوییم این حق است میگویید پدران ما نگفتند همین که میگوییم این باطل است میگویید پدران ما گفتند آخر معیار حق و باطل, گفت و نگفت پدرانتان نیست ﴿أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[2] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 16.
[3] . الفتوحات المکیّة (4 جلدی), ج1, ص506; الفتوحات المکیّة (14 جلدی), ج7, ص367.
[4] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[5] . عللالشرائع, ج1, ص127.
[6] . تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص250 و 251.
[7] . تفسیر القمی. ج1, ص16.
[8] . سورهٴ احقاف, آیهٴ 35.
[9] . سورهٴ صف, آیهٴ 2.
[10] . تهذیب الأحکام, ج1, ص92.
[11] . الخلاف (شیخ طوسی), ج1, ص327.
[12] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص33.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 44.
[14] . نهجالبلاغه, خطبه 175.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 255.
[16] . سورهٴ حجر, آیهٴ 87.
[17] . مسند احمد, ج6, ص163.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[19] . المصباح (کفعمی), ص647.
[20] . الکافی, ج2, ص126.
[21] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[23] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 16.
[24] . الکشاف, ج3, ص498.
[25] . سورهٴ ص, آیهٴ 36.
[26] . اجود التقریرات (میرزای نائینی), ج2, ص390.
[27] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 39.
[28] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[29] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[30] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 22.
[31] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 23.
[32] . الکافی, ج1, ص43.
[33] . سورهٴ مائده, آیهٴ 31.
[34] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[35] . سورهٴ بقره, آیهٴ 170.
- حاضر کردن حسنات و سیئات توسط خدا در قیامت؛
- انجام واجبات از عزائم امور؛
- عدالت شرط کمال در امر به معروف نه شرط تحقق آن؛
- نهی از زندگی مختالانه و فخورانه در جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ (17) وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (19) أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ (20) وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ (21) وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)﴾
بعد از اینکه فرمود ما به لقمان حکمت دادیم گوشههایی از کلمات حکیمانه آن حکیم را ذکر فرمود در ضمن نقل کلمات حکیمانه آن حکیم, معارف الهی خود را سایهافکن آن سخنان قرار داد.
حاضر کردن حسنات و سیئات توسط خدا در قیامت
فرمود خدای سبحان که مَصیر, محلّ صیرورت و بازگشت همه شماست[1] و اگر خصلتی چه حَسنه چه سیّئه کم باشد و سبک باشد و در دورترین نقطه باشد در تاریکترین نقطه باشد محجوب باشد در هر شرایطی باشد خدا آن را میآورد. این آیه ﴿إِنَّها إن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ﴾[2] را که ظاهرش مربوط به سیّئه یا حسنه است برخی از اهل معرفت توسعه دادند به رزق هم رساندند که اگر روزیِ کسی در جای دور باشد یا کم باشد یا ضعیف باشد خدا آن را میآورد.[3]
تمثیل بودن حَسنه و سیئه و امکان گسترش آن به رزق
اینها تمثیل است نه تعیین, هر چیزی را که ذات اقدس الهی بخواهد حاضر کند میتواند چه حسنه و سیّئه باشد چه رزق باشد چه مسائل دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مطلبی را که فرمود, نشان میدهد که این ناظر به مسئله سیّئه و امثال آن است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیه 47 این است ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ این نشان میدهد که ناظر به مسئله سیّئه و خصلتهای بد است مشابه این درباره حسنه هم صادق خواهد بود مشابه این هم درباره رزق هم صادق بود ولی سیاق آیه مربوط به مسئله حسنه و سیّئه و امثال ذلک است مربوط به پاداش و کیفر صحنه قیامت است.
تطبیق ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ بر والدین حقیقی انسان
مطلب دیگر در جریان وصیّت لقمان که فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾[4] مستحضرید که والدین حقیقی انسان, وجود مبارک پیغمبر و امیرالمؤمنین(علیهما الصلاة و علیهما السلام) هستند یعنی نبوّت و امامت والدین انساناند که حضرت فرمود: «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّة»[5] روایاتی هم ملاحظه فرمودید در تفسیر شریف کنزالدقائق تطبیق کرده این ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ را بر وجود مبارک پیغمبر و حضرت امیر(علیهما السلام)[6] این حق است برای اینکه والد حقیقی و مربی حقیقی و معلم حقیقی، این بزرگوارناند بر اینها کاملاً قابل تطبیق است.
سختی دسترسی انسان در آزمونها به صبر علت تعبیر به ﴿ إِنَّ ذلِکَ ﴾
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ﴾ این ﴿إِنَّ ذلِکَ﴾ چه اشاره باشد به کلّ واحد از اینها, چه اشاره باشد به خصوص صبر, تعبیر به «هذا» نفرمود ﴿ذلِکَ﴾ فرمود چون بعیدالمنال است صبر, فضیلتی نیست که در دسترس هر کس باشد میبینید با هر حادثهای بسیاری از افراد از جا در میروند در حالی که اینها همه آزمون است حسابی هست, کتابی هست, چند روزی انسان در فراز است چند روزی در فرود است چند روزی احترام است چند روزی اهانت است همه اینها امتحان است با یک احترام انسان فخورانه و مختالانه زندگی کند با حادثهای فوراً از جا در برود هیچ کدام درست نیست همه اینها امتحان است فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ﴾ نفرمود «انّ هذا» اگر میفرمود «إنّ هذا» خواه به کلّ واحد برمیگشت درست بود خواه به اخیر برمیگشت درست بود اما غالباً این را به خصوص اخیر ارجاع دادند با اینکه خیلی نزدیک است نفرمود «انّه» یا «انّ هذا» فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ﴾ چون صبر, بعیدالمنال است ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾.
انجام واجبات الهی از عزائم امور
﴿عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ را قبلاً ملاحظه فرمودید یعنی «مِن الامور التی یجب أن یُعزم علیها» که انسان باید جدّاً تصمیم بگیرد یکی از مصادیق عزمالامور این است که شما ملاحظه میفرمایید میگویند شریعت عزائمی دارد و رُخَصی دارد «إنّ الله تبارک و تعالی یحبّ أن یؤخذ بِرُخصه کما یحبّ أن یؤخذ بعزائمه»[7] آن واجبات و کارهای حتمی را میگویند عزائم الهی آن مباحات را میگویند رُخَص الهی خدا دوست دارد که به مباحات او هم توجه بشود همانطور که دوست دارد به کارهای حتمی او توجه بشود این ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ ممکن است که به عزائم الهی برگردد یعنی از حکمهایی است که ذات اقدس الهی دستور قطعی داد.
سرّ نامگذاری پنج پیغمبر به اولواالعزم در قرآن
مطلب بعدی آن است که همه انبیا دارای عزماند اما این پنج بزرگوار سِمتهایی دارند مبارزاتی دارند جهادی دارند و تحملهای سختی را باید داشته باشند از این پنج بزرگوار یعنی وجود مبارک نوح, وجود مبارک ابراهیم, وجود مبارک موسی و عیسی و وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) تعبیر به اولواالعزم میشود با اینکه همه انبیا دارای عزیمتاند آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[8] آنها صبر کردند اصولاً صبر ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ است و اگر کسی بداند که هر حادثهای که پیش میآید امتحان است فوراً صحنه را ترک نمیکند عصبانی نمیشود و از خود غفلت نمیکند و مانند آن, همه این شرایط واقعاً امتحان الهی است.
عدالت شرط کمال در امر به معروف نه شرط تحقق آن
پرسش: از آیات الهی برمیآید که آمر به معروف باید خودش عامل باشد یک آیه اینکه ﴿أتأمرونَ النَّاس بالبرِّ وَتَنْهَونَ أنْفُسَکُم﴾ آیه دیگر اینکه ﴿لِمَ تَقُولونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[9]؟
پاسخ: البته, این درست است اما ملاحظه فرمودید در فقه, شرط آمر به معروف و ناهی از منکر عادل بودن نیست آن شرط کمال است اگر گفتند «لا صلاة لجار المسجد إلاّ فی مسجده»[10] این با «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب»[11] یا «لا صلاة الاّ بطهور»[12] فرق میکند آن شرط کمال است و این طهارت و فاتحةالکتاب شرط صحّت است اگر گفته شد که آمر به معروف خودش باید عامل باشد ناهی از منکر خودش باشد منتهی باشد اینها شرط کمال است وگرنه بر همه واجب است که جلوی فساد را بگیرند اگر فرمود ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی بخواهید امر به معروف شما, نهی از منکر شما اثر بکند شما باید خودتان واجد باشید. یک حساب است که وظیفه بین ما و خدای ما چیست این همان آیه است که فرمود اگر کسی دیگران را امر بکند و خودش مؤتمر نباشد این عاقل نیست ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[13] یک انسان عاقل دیگری را از خوردن سم باز میدارد و خودش سم میخورد؟! این خب عاقل نیست این بین خود و خدای خود است یک مطلب این است که اگر دیگری گرفتار فساد است این شخص بر او واجب است که جلوی او را بگیرد یا نه, بله بر او واجب است غرض این است که در امر به معروف و نهی از منکر عدالت شرط نیست و آن روایات یا آیاتی که هست ناظر به شرط کمال است نه شرط صحّت.
وجوب امر به معروف حتی در صورت فقدان عدالت
پرسش: امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه فرمود: «والله... لاَ أَنْهاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا»؟[14]
پاسخ: خودش درباره خودش درست فرمود, فرمود من هیچگاه شما را نهی نمیکنم مگر اینکه پیشاپیش, خودم منتهیام هیچ وقت شما را امر نمیکنم مگر اینکه پیشاپیش, خودم مؤتمرم خب درست است نه تنها معصوم, عادل هم همینطور است عادل کسی است که وقتی دیگران را امر به معروف و نهی از منکر میکند خودش هم عمل میکند اما این شرط کمال است اینطور نیست که حالا اگر کسی خودش عادل نبود دیگری که دارد گناه میکند بر او امر به معروف و نهی از منکر واجب نباشد اینطور نیست.
نهی از زندگی مختالانه و فخورانه در جامعه
فرمود: ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾ کلمه تَصعیر و تصعّر و اینها در قرآن کریم یک جا استعمال شد و آن همین آیه است صورت برگرداندن, در راه رفتن گردنکشی کردن اینها مَنهی است برای اینکه مختالانه و فخورانه در جامعه به سر بردن است. بعضی از مراحلش مکروه است یا خلافش مستحب است و آن این است که خدای سبحان خود را به علیّ عظیم وصف کرد در قرآن دارد ﴿هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ﴾[15] همین علیّ عظیم, متکلّم قرآن کریم است وقتی قرآن, کلام خدایی است که خدا علیّ عظیم است این کتاب میشود ﴿وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾[16] لذا یکی از اسمای حسنای قرآن همین عظمت است که فرمود: ﴿وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ﴾.
تبیین تطابق اخلاق هر پیغمبر با کتاب آسمانی او
مطلب سوم آن است که هر پیامبری دین او, اخلاق او, سیره او, سنّت او, سریره او مطابق کتابی است که از طرف خدای سبحان آورده و اگر درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است که «کان خُلقُه القرآن»[17] این مختصّ به آن حضرت نیست موسای کلیم «کان خلقه التورات» عیسای مسیح «کان خلقه الانجیل» وجود مبارک داود «کان خلقه الزبور» وجود مبارک ابراهیم «کان خلقه الصحف» هر پیامبری هر کتابی که آورده مطابق همان کتاب, عقیده دارد و اخلاق دارد و عمل دارد و امر به معروف و نهی از منکر. خود ذات اقدس الهی به انبیا مخصوصاً به وجود مبارک حضرت رسول اکرم دستور دادند که به اخلاق الهی متخلِّق بشوید اخلاق الهی را کسی نمیفهمد چیست مگر آنکه پیامبر باشد و اهل بیت به وسیله پیامبر اینها را میفهمند به مردم میگویند.
الهی بودن اخلاق محاورهای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نگاه تمام چهره با مخاطب
درباره پیامبر وارد شده است که یکی از برجستهترین اخلاق و روش او این بود که وقتی با مخاطبی حرف میزد با تمام چهره او را نگاه میکرد و حرف میزد اینطور نبود که نیمرخ نگاه بکند یک گوشه چشمش جای دیگر باشد یک گوشه چشمش به مخاطب اینکه دارد مصاحبه میکند یک گوشه چشمش به مخاطب است یک گوشه چشمش به دوربین این متخلّق به اخلاق رسول نیست این دوربین را میخواهد عکس خودش را میخواهد نه ادب محاوره را, ادب مصاحبه را, اگر کسی دارد با آدم حرف میزند آدم با او حرف میزند دیگر نباید یک گوشه چشمش به او, یک گوشه چشمش به دوربین باشد, حضرت وقتی با کسی حرف میزد با تمام رخ او را نگاه میکرد خب این را پیامبر از کجا یاد گرفت این خُلق پیامبر است این را از ذات اقدس الهی یاد گرفت و آن این است که خدا وقتی میخواهد جواب کسی را بدهد نیمرخ حرف نمیزند چون اصلاً نیمرخ ندارد با تمام هویّتش پاسخ افراد را میدهد اینکه فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[18] نه یعنی یک گوشه حواسم جای دیگر است یک گوشهاش نزد شما, اگر در دعاهای شبهای جمعه گفتند ده بار این ذکر را بخوانید «یا دائم الفضل علی البریّة, یا باسط الیدین بالعطیّة»[19] یعنی خدا اگر بخواهد چیزی به کسی بدهد با دو دستِ بیدستی میدهد «کلتا یدیه یمین»[20] او که دست ندارد ولی محترمانه میدهد نه اینکه با یک گوشه انگشت یا با یک گوشه دست یا یک دستی به آدم بدهد اگر بخواهد به آدم نگاه کند با تمام هویّت نگاه میکند بخواهد چیزی به آدم بدهد دو دستی میدهد یعنی با تمام کرامت عطا میکند منتها حالا گیرنده یک آینه ضعیفی است به اندازه خودش همان جمال الهی را زیارت میکند و به اندازه خودش از آن دو دست مبسوط عطا دریافت میکند مثل اینکه هزارها آینه در برابر آفتاب هست آفتاب که طلوع کرده اینطور نیست که برای آینه زید یک مقدار خودش را نشان بدهد برای آینه عمرو قدری دیگر, آفتاب با تمام چهره بیرون میآید منتها این آینهها این ظروف مختلفاند یکی کوچک است یکی بزرگ است یکی محدّب است یکی مقعّر است اینجاست که میگویند هر کس خدا را به اندازه خود میشناسد با علم شهودی با علم حضوری. غرض آن است که ذات اقدس الهی با تمام هویّت جواب میدهد اگر چیزی را خواست عطا کند با دو دست بیدستی عطا میکند او «باسط الیدین بالعطیّة» است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین اخلاق را داشت وقتی با کسی سخن میگفت با تمام چهره او را نگاه میکرد با آن مخاطب بود این میشود اخلاق الهی, اینها در حقیقت اولواالعزم هستند ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم قبلاً خواندیم که ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾[21] که شرحش گذشت.
پرسش:...
پاسخ: اینجا هم حکم تکلیفی است منتها وقتی قرآن کریم از لقمان دارد نقل میکند بعد میفرماید ما به لقمان حکمت دادیم[22] اینها را ذات اقدس الهی امضا کرده است.
بررسی نکتهای ادبی در رعایت نشدن ترتیب در ﴿کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾
﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ مَرح آن فرح باطل است. دو نهی است به دو علت, یکی تصعیر چهره است یکی مَشی مرحانه و خوشحالی بیجا دو علت هم ذکر کرده است منتها این دو علت مطابق با دو معلول نیست یعنی لفّ و نشرش مرتب نیست ﴿وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾ این فخرفروشی است باید بفرماید «ان الله لا یحبّ کلّ فخور» ﴿وَلاَ تَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً﴾ که آن خیلاء و با خیالزدگی راه رفتن آن مختال است که بعد بفرماید «ان الله لا یحبّ کلّ فخور مختال» لکن برای رعایت فواصل که با «راء» ختم میشوند نظیر ﴿لَطِیفٌ خَبِیرٌ﴾,[23] ﴿عَزِمِ الْأُمُورِ﴾, ﴿لَصَوْتُ الْحَمِیرِ﴾ و مانند اینها. ﴿فَخُورٍ﴾ را که مربوط به اوّلی است آخر ذکر کرد ﴿مُخْتَالٍ﴾ را که مربوط به دومی است اول ذکر کرد.
امر به زندگی با اعتدال و علت تشبیه غیر آن به صوت حمار
فرمود در مَشی زندگیات در خطّ مشیات در راه رفتنت معتدل باش و صدا را بلند نکن گاهی انسان در لبیک دستور دادند تلبیه را بلند کنید در مناجاتهایی که برای بیدار کردن مردم بود سابقاً یا اذان گفتن گاهی میگویند برای قرائت قرآن صدایتان را بلند کنید اینها هر کدام دستورهای خاص است اما در شرایط عادی گفتند معتدل حرف بزنید داعی ندارید داد بکشید چرا ﴿أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ﴾ صوت حمیر است برای اینکه آن در نهیقش خیلی صدایش بلند است سخن از خوبی و بدی صدا نیست که بگوییم بلبل صدایش خوب است حمار صدایش بد است برای اینکه اسب هم شیهه میکشد اما اینقدر فریاد نمیزند همه حیوانات بالأخره صدایی دارند صدای حمیر از همه بلندتر است.
علت اَنکر بودن صوت حمار و ثمره آن
این انکر بودنش برای ارفع بودنش است نه برای اینکه صدا گوشنواز نیست گوشخراش است. پس انکر بودنش برای این است که ارفع است اگر صدایی بخواهد اعرف باشد باید اخفض باشد این همین است که فرمود: ﴿وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ﴾ «أغضض الأصوات» میشود «أعرف الأصوات», سخن از نغمه خوب و نغمه بد نیست تا بگوییم بلبل نغمهاش خوب است نهیق حمار, نغمهاش بد است سخن از بلندی و کوتاهی است سخن از افراط و تفریط است و حمیر هم به تعبیر جناب زمخشری در کشاف نه تنها صوتش مورد نفرت است نام بردنش هم روا نیست لذا به تعبیر زمخشری در کشاف میگفتند «الطویل الاُذنین»[24] اسم حمار را هم نمیبردند. اینها تعبیراتی بود مربوط به آن آیه.
ارتباط آیهٴ ﴿ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم﴾ با عناصر محوری سوَر مکی
اما اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ چون این سوره در مکه نازل شد عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت است و اینها برهانیاند این برهان را اول ذکر میکند قبلاً هم مشابه این را ذکر فرمود یعنی آیه ده این بود که ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ﴾ اینها را ذکر فرمود.
مسخّر انسان بودن همه موجودات عالم به امر خدا
الآن فرمود برای شما مسخّر کرده است چیزی در عالَم نیست که در دسترس شما نباشد شما هم میتوانید از آسمان بهره بگیرید هم از زمین بهره بگیرید همه اینها را خدا مسخّر کرده منتها یا بر اساس مبنای عادی یا غیر عادی, اگر مبنای عادی باشد بر اساس علم حسّی و تجربی شما میتوانید دسترسی پیدا کنید از زمین استفاده کنید از کواکب استفاده کنید و مانند آن یا به طور غیر عادی است که برای سلیمان(سلام الله علیه) مسخّر کرده فرمود: ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ﴾[25] آنجا دیگر غیرعادی است نه محال عقلی است بر خلاف عادت است میشود معجزه هر جا او اراده میکرد این ریاح حرکت میکرد پس اگر تسخیر به طور عادی باشد میشود حسی و تجربی و علمی, اگر بر خلاف عادت باشد نه بر خلاف عقل میشود معجزه, همین تسخیر را برای وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) به صورت امر ذکر کرد که اینها به امر او حرکت میکنند البته این هم تسخیر الهی است خدای سبحان آنها را مسخّر کرده که به دستور سلیمان حرکت کنند یا مطابق نظام علمی است بالأخره راه دارد.
فراوانی نعمتهای ظاهری و باطنی خدا بر انسان
﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ نعمتهای فراوانی خدا به شما داد حالا اگر کسی نخواست یا مدیریت نداشت یا تنبلی کرد و از خودش ارادهای نشان نداد تا از نِعم الهی استفاده کند این دیگر به سوء عمل خود او برمیگردد وگرنه همه نعمتها را ذات اقدس الهی به انسانها داد ﴿وَأَسْبَغَ﴾ یعنی شاداب کرد اینکه میگویند مستحب است وضو اسباغ باشد یعنی شاداب اینجا فراوانیِ نعمت را اشاره میکند نه اصلِ نعمت را, نه تنها رزق داد بلکه رزق فراوان داد نه تنها نعمت داد نعمت فراوان داد نعمت ظاهری داد چه در زمین چه در آسمان, نعمت باطنی داد وحی و نبوت و علم را به وسیله قرآن و اهل بیت برای شما آورد هم اینها نعمتهای باطنیاند هم آنها نعمتهای ظاهریاند به صورت وفور در اختیار شما قرار داد «أنعم» نیست اسباغ یعنی فراوانی و شادابی ﴿وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾.
تبیین لزوم تحقیقی بودن زندگی انسان حتی در تقلید
این برهان ولی برخیها چه تابع چه متبوع اینها با تقلید سخن میگویند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مبسوطاً این دو بخش گذشت یعنی انسان اگر مقلِّد است باید در تقلید, محقّق باشد اگر متبوع است باید در متبوعبودن محقّق باشد سورهٴ مبارکهٴ «حج» که بحثش قبلاً گذشت آیه سه و همچنین آیه هشت و نُه درباره این است که دین باید تحقیقی باشد بالأخره انسان اگر بخواهد به گمان و مظنّه عمل کند این گمان و مظنّه باید پشتوانه یقین داشته باشد اینکه گفته شد «إنّ ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحکم»[26] برای اینکه حجیّت ظن به دلیل قطعی برمیگردد یعنی وقتی که ما به شریعت مکلّفیم دسترسی به یقین نداریم یا باید ـ معاذ الله ـ رها کنیم یا باید به وهم و اینها عمل بکنیم اینها که باطل است پس اگر چیزی مورد مظنّه ما شد البته ظنّ خاص نه ظنّ غیر معتبر, باید عمل کنیم. خب خبر واحد ظنّی است خود خبر واحد بیش از مظنّه افاده نمیکند اما پشتوانه یقین دارد بالأخره ما یقین داریم که شریعت هست تکلیف هست ما دسترسی به واقع نداریم باید به مظنّه عمل کنیم, پس این مظنّه پشتوانه یقین دارد ظنّیت طریق منافی با قطعیت حکم نیست هر مظنّهای بالأخره باید پشتوانه یقین داشته باشد اگر پشتوانه یقین ندارد حجّت نیست.
فرمود مردم دو قسماند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه سه و آیه هشت و نُه این است بالأخره مردم یا تابعاند یا متبوع, اگر تابعاند این تبعیّتشان باید تحقیقی باشد آن مقداری که تبعیّت او را تصحیح کند خدای سبحان به او معرفت داده است اگر در تقلید هم مقلِّد بود در پیروی هم مقلّد بود در تابع بودن هم تابع بود این در قیامت مسئول است اما آنکه متبوع است در متبوع بودن و مطاع بودن باید محقّق باشد اگر عدّهای دنبال او راه افتادند این از فرصت استفاده کرد خود را متبوع تلقّی کرد این در قیامت مسئول است آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ و چون ﴿بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ است ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ مَرید یعنی مُتمرِّد, مَرَده جمع مارِد است نه به معنی مُرید, شیطان مَرید است متمرّد است شیطان مارد است متمرّد است مَرده جمع مارد است پس اگر کسی بخواهد تابع باشد باید محقّقانه تابع باشد تحقیق بکند که به دنبال چه کسی حرکت کند. آیه هشت و نُه همان سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ این سر خم میکند همینطور دارد میرود حالا همین که چند نفر به دنبال او راه افتادند این خیال میکند که متبوع است و مطاع است و کار آنها حق است این سر خم بکند دقیق نیست مواظب نیست این میشود مُضلِّ دیگری چون متبوع است آنهایی که آیه سه سورهٴ «حج» به آنها اشاره میکند ضالّاند این گذشته از اینکه ضال است مُضلّ هم است اینجا چون ﴿لِیُضِلَّ﴾ دارد معلوم میشود متبوعِ غیر لایق است آنجا چون دارد ﴿یَتَّبِعُ﴾ معلوم میشود تابع غیر تحقیقی است در آیه محلّ بحث مثل سایر آیات فرمود شما اگر بخواهید دینی را بپذیرید حرفی را بپذیرید قبول و نکولتان باید بر اساس تحقیق باشد آیه بیست همین سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» این است بعد از اینکه فرمود: ﴿وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ﴾.
عقل و نقل دو راه تحقیقی شدن زندگی انسان
این اقسام سهگانه که به دو قسم منحل میشود انسان خودش یا باید از راه وحی حقایق را بفهمد, اگر وحی به او نرسید فرد عادی بود باید بفهمد خدا به پیامبرش چه وحی فرستاد این دو راه دارد مانعةالخلو است جمع را شاید یا از راه دلیل عقلی میفهمد که پیامبر چه آورده یا از راه دلیل نقلی میفهمد که پیامبر چه آورده عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع; عقل در مقابل سمع است نه در مقابل وحی یا انسان باید بشنود یا باید بفهمد اگر به یکی از این راهها یقین پیدا کرد یا مطمئن شد که ذات اقدس الهی به پیامبرش چه فرمود, آنگاه حجّت بر او تمام است عقل غیر از قیاس و خیال و گمان و وهم است عقل یعنی عقل, یعنی بر اساس برهان منطقی آن وقت انسان آن قواعد را بداند یقیناً اطمینان پیدا میکند به هر چیزی هم دل نمیسپارد و سرسپرده نمیشود. عقل اگر باشد مثل نقل یک حساب و کتابی دارد رجالی میخواهد درایهای میخواهد اصولی میخواهد متنشناسی میخواهد تا انسان از دلیل نقلی اطمینان پیدا کند عقلی هم بشرح ایضاً یک قواعد منطقی میخواهد یک صورت منطقی میخواهد یک ماده منطقی میخواهد تا اطمینان پیدا کند اگر با دلیل عقلی یا دلیل نقلی فهمید که پیامبران چه چیزی آوردند حجّت بر او تمام است البته بعد از اجتهاد ممکن است گاهی خطا بکند آن وقت دیگر معذور است و اگر همینطور بدون تحقیق وارد بشود معذور نیست.
وجود شرک و معرفتشناسی فاقد تحقیق علت ذکر آیهٴ ﴿ وَمِنَ النَّاسِ ...﴾
پس ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ﴾ این آیه را برای چه اینجا ذکر فرمود, برای اینکه در فضای حجاز یک عقیده باطلی بود و آن شرک, یک معرفتشناسی عاطلی بود و آن تقلید کور. بیان ذلک این است که اینها درباره اصنام و اوثان قائل بودند ارباب متفرّقهاند[27] اینها حقّ تقریب دارند حقّ شفاعت دارند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[28] یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[29] این کارشان بود این معبودهای دروغین اینها. معرفتشناسی اینها یا تصدیق بود یا تکذیب بالأخره انسان یا چیزی را قبول دارد یا نکول یا آری یا نه, اینها در هر دو جهت تابع گذشتهها بودند به تقلید کور گرفتار بودند اینها اگر میخواستند چیزی را بپذیرند باور کنند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾,[30] ﴿مُقْتَدُونَ﴾[31] و مانند آن, اگر میخواستند چیزی را رد کنند میگفتند گذشتگان ما که این را نداشتند. این میشود معیار تصدیق و تکذیب, معرفتشناسی اینها اینطور بود.
لزوم محقّقانه بودن تصدیق و تکذیب آراء در اسلام
دین آمده کلّ این بساط را عوض کرده فرمود اگر میخواهی قبول کنی باید جزم علمی داشته باشی, بخواهی نکول کنی باید جزم علمی داشته باشی خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را این در همان جلد اول کافی این روایت نورانی را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که وجود مبارک حضرت فرمود: «إنّ الله قد خصَّ عباده بآیتین من کتابه» فرمود بندگان مؤمن را از نظر معرفتشناسی خدای سبحان با دو آیه اختصاص داده خصیصهای برایشان ذکر کرده اگر بخواهند رأی مثبت بدهند باید محقّقانه باشد بخواهند رأی منفی بدهند باید محقّقانه باشد اگر هم نمیدانند که خب ساکتاند.
مسئول بودن انسان در قبال تصدیق و تکذیب بدون برهان
فرمود میخواهی تکذیب کنی محقّقانه باش برهان داشته باش میخواهی تصدیق کنی محقّقانه باش برهان داشته باش[32] بدون برهان, تصدیق کردی مسئولی, بدون برهان تکذیب کردی مسئولی آن وقت این میشوی دین, فرهنگ دین یعنی فرهنگ علمی، انسان روی پایه علم ایستاده است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی کار کرده کلّ نظام جاهلی را عوض کرده هم زیر آن عقاید باطل آب بست هم معرفتشناسی اینها را اصلاح کرد.
باطل و ظالمانه دانستن پذیرش غیر تحقیقی عقاید آباء در اسلام
فرمود هر وقت شما میخواهید قبول کنید میگویید چون پدران ما گفتند, هر وقت میخواهید نفی کنید میگویید پدران ما نگفتند آخر آنها مگر میزانالحقیقه هستند؟! اگر برای چیزی برهان داشتید بپذیرید, اگر برهان بر خلاف داشتید نپذیرید و اگر چیزی نداشتید هم که ساکت باشید. این دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» بر صبغه نفی بود انسان چه تابع چه متبوع باید محقّقانه باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 36 فرمود: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 39 فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ این ظلمی است که خانمانبرانداز است آخر شما چیزی که تحقیق نکردید میگویید چون پدران ما نگفتند ما نمیگوییم.
تلاش رسول خدا در ارائه راههای معرفتشناسی محققانه
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی کار کرد انحا و اقسام معرفتشناسی محقّقانه را آورده از حسّی تجربی تا آن شهودیاش را آورده حسّی تجربیاش را فرمود: ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾[33] یعنی از راه حس و تجربه انسان میتواند چیزهایی را بفهمد این تعلیم معرفتشناسی حسّی و تجربی است برای انسانهای آغازین این راه را باز کرده تا ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[34] که راه شهود است اینجا هم فرمود اگر شما بخواهید به مقصد برسید این پذیرش و نفی شما این تصدیق و تکذب شما باید حسابشده باشد پدران ما گفتند, پدران ما نگفتند این معیار نیست ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ این وهم است که پدران شما و خود شما را به عذاب افروخته دعوت میکند در آیاتی دارد ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً﴾[35] خب چرا به دنبال نیاکانتان میروید.
پرسش:... پاسخ: خب آن هم اگر کسی سقیفه را بر غدیر ترجیح بدهد همین خطراتی است که شما الآن یا در القاعده میبینید یا در طالبان میبینید این همان است.
پرسش:... پاسخ: سنّت پیغمبر اصل است مثل قرآن کریم است این را عقل تشخیص میدهد عقل میگوید که من خیلی از چیزها را نمیفهمم باید مطابق با شریعت باشد اما اگر روایتی مخالف با خود عقل بود در کتابهای اصول ملاحظه فرمودید با تخصیص لُبّی یا تقیید لبّی این میشود مخصّص لبّی یا مقیّد لبّی; عقل, مخصّص عموم یا مقیّد اطلاق آن دلیل خواهد بود.
همه کارهای علمی ثمره خون شهیدان و تلاش عالمان
پرسش: این نظام محکم اعتقادی که پیغمبر درست کرد چرا دوام پیدا نکرد؟
پاسخ: بالأخره از خود ماها باید بپرسیم به سوء اختیار ما بود تمام آنچه الآن در جوامع علمی مانده است به برکت همین کار است کم نبود منتها حالا متأسفانه از غرب و شرق به این سرزمینها حمله کردند آن وقتی که از شرق آمدند این مغولها چقدر کتابها را سوزاندند چقدر علما را از بین بردند و چقدر حوزهها را تخریب کردند آنها که از آن طرف غرب حمله کردند بعضیها نقل کردند آنقدر کتابهای اسلامی را ریختند در دجله که تا مدتی میگفتند رنگ این آب, رنگ مرکّب بود کم ما خسارت ندیدیم الآن ما شب و روز شاکر نظام اسلامی باشیم که اولین ثواب را امام راحل و شهدا میبرند بعد دیگران, کم است اینها این خون این قیام این نظام حفظ کرده وگرنه مگر این حرفها, حرفهایی بود که بشود عرضه کرد الآن شما اگر یک مطلب علمی داشته باشید امروز اگر اینجا بگویید فردا در غرب هست یا در شرق هست این سابقاً در تعزیهها میگفتند که وقتی شهدای کربلا(سلام الله علیهم) در قتلگاه بودند این کبوترها میآمدند این بال و پرشان را خونین میکردند به اطراف عالَم پخش میکردند و هر قطرهای که در گوشهای از زمین میافتاد آنجا مسجد میساختند این را در تعزیهها میخواندند این یک تمثیل است وگرنه کبوتری نبود پر و بالش را آغشته به خون بکند یعنی هر جا سخن از حق است محصول کربلاست نه اینکه واقعاً کبوترهایی آمدند بالهایشان را خونی کردند این خونها جایی افتاده شده مسجد, الآن هم همینطور است هر جا شما سخن از حق ببینید این بیداری خاورمیانه را شما بررسی کنید اگر این بیگانه بگذارند محصول همان خونهای پاک شهدا و اعلامیههای امام و مراجع است خب آن روز این حرفها نبود خب کم نیست که بگویند رنگ دجله مدتی رنگ مرکّب بود سالیان متمادی این علما حشرشان با اولیا کتاب نوشتند آن وقت که چاپ نبود.
قدرشناسی از تلاش عالمان و شهیدان در جهانی نمودن معارف الهی
این است که اگر کسی بخواهد قدر این نظام را, قدر شهدا را, علما را, مراجع را, مخصوصاً امام را بداند باید روی این علوم کار کند هم خودش عمل بکند جهان تشنه همین معارف است از بس آلودگی دیدند دیگر خسته شدند بارها به عرضتان رسید این اروپا که الآن دم از دموکراسی میزند برای اینکه از بس کشت خسته شد فاصلهای بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم نبود حالا ما جرأت نمیکنیم بگوییم صد میلیون, برخیها صد میلیون نقل کردند دهها میلیون را در یک مدت کوتاهی اینها کشتند اینکه میبینید الآن سازمان ملل دارند جوامع بینالمللی دارند سخن از دموکراسی میزنند سخن از صلح میزنند برای اینکه از بس آدم کشتند خسته شدند الآن دست همه اینها روی ماشه بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی سوم و چهارم شروع بشود دهها میلیون میشود صدها میلیون تنها چیزی که اینها را نجات میدهد قرآن و عترت است که شما انسان هستید انسان فرشتهمنش زندگی میکند تا آنجا که ممکن بود اینها صرفنظر میکردند عفو میکردند تخفیف میدادند با آرامش زندگی میکردند نه اینکه آدم از کشتن خسته بشود بعد دم از دموکراسی بزند آنکه از بس کشت و کشت حالا خسته شد دم از دموکراسی میزند دیگر ارزشی ندارد به هر تقدیر فرمود این معرفتشناسی را شما باید حساب بکنید همین که میگوییم این حق است میگویید پدران ما نگفتند همین که میگوییم این باطل است میگویید پدران ما گفتند آخر معیار حق و باطل, گفت و نگفت پدرانتان نیست ﴿أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[2] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 16.
[3] . الفتوحات المکیّة (4 جلدی), ج1, ص506; الفتوحات المکیّة (14 جلدی), ج7, ص367.
[4] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[5] . عللالشرائع, ج1, ص127.
[6] . تفسیر کنزالدقائق, ج10, ص250 و 251.
[7] . تفسیر القمی. ج1, ص16.
[8] . سورهٴ احقاف, آیهٴ 35.
[9] . سورهٴ صف, آیهٴ 2.
[10] . تهذیب الأحکام, ج1, ص92.
[11] . الخلاف (شیخ طوسی), ج1, ص327.
[12] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص33.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 44.
[14] . نهجالبلاغه, خطبه 175.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 255.
[16] . سورهٴ حجر, آیهٴ 87.
[17] . مسند احمد, ج6, ص163.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[19] . المصباح (کفعمی), ص647.
[20] . الکافی, ج2, ص126.
[21] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[23] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 16.
[24] . الکشاف, ج3, ص498.
[25] . سورهٴ ص, آیهٴ 36.
[26] . اجود التقریرات (میرزای نائینی), ج2, ص390.
[27] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 39.
[28] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[29] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[30] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 22.
[31] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 23.
[32] . الکافی, ج1, ص43.
[33] . سورهٴ مائده, آیهٴ 31.
[34] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[35] . سورهٴ بقره, آیهٴ 170.
تاکنون نظری ثبت نشده است