- 600
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 43 تا 46 سوره سبأ
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 43 تا 46 سوره سبأ"
- تصویری از معبودهای مشرکان در قیامت و سؤال از آنها؛
- دعوت قرآن از مشرکان به آوردن دلیل عقلی یا نقلی بر اتّهام خود
- تصویری از سرنوشت تکذیب کنندگان انبیا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَری وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (43) وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ (44) وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (45) قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ (46)﴾
تصویری از معبودهای مشرکان در قیامت و سؤال از آنها
چون این سوره مبارکه «سبأ» در مکه نازل شد و همانطوری که ملاحظه فرمودید عناصر محوری سوَر مکّی, اصول دین است در این سوره هم توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلی اخلاق و حقوق هم بیان شد آنگاه به صحنهای از جریان معاد عنایت فرمود. اینها که مشرک بودند بعضیها فرشته را میپرستیدند, بعضیها هم قدّیسین بشر را, بعضیها هم جن را, بعضیها هم ستاره و امثال ستاره را و برای آنها تماثیلی درست میکردند که به عنوان اوثان و صنم بود. در صحنه قیامت از محترمترین معبود اینها که فرشته و قدّیسین بشر است سؤال میکنند هم از فرشتهها سؤال میکنند هم از افرادی نظیر مسیح(سلام الله علیه) که آیا آنها شما را عبادت میکردند یا نه, خب یقیناً آنها فرشتهها را عبادت میکردند و بزرگان از بشر مثل مسیح(سلام الله علیه) را عبادت میکردند آنها که ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[1] یا ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾[2] و مانند آن, اینها عبادت میکردند هم وجود مبارک مسیح را هم فرشتهها را.
توبیخی بودن نوع سؤال از فرشتگان
این سؤال که خدای سبحان از ملائکه سؤال میکند که آیا آنها شما را عبادت میکردند این یعنی چه؟ یقیناً عبادت میکردند. سؤال استفهامی معنا ندارد سؤال استعطایی هم که معنا ندارد سؤالی که در قیامت مطرح است سؤال توبیخی و اعتراضی است. ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾[3] همین است, ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[4] همین است, سؤالی که خدا در قیامت از افراد میکند از سنخ ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾[5] نیست, از سنخ ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[6] نیست از سنخ ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ یعنی سؤال اعتراضآمیز است, میگویند فلان شخص زیر سؤال رفت یعنی سؤال توبیخی, پس سؤال هست و سؤال توبیخی هم است.
مسئول در آیه فرشتگان و مسیح (علیه السلام) به عنوان معبود و پاسخ آنها
مسئول در این آیه و در بخش پایانی سوره «مائده» وجود مبارک مسیح است و فرشتهها, خدا که در آیه چهل همین سوره «سبأ» از فرشتهها سؤال میکند ﴿ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَةِ أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ﴾ این باید از سنخ «ایّاک أعنی و اسمعی یا جاره» باشد[7] آیا اینها شما را عبادت میکردند؟ خب بله یقیناً عبادت میکردند, آنها هم میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾[8] منکر عبادت نبودند ولی میگفتند ما معبود نیستیم نه اینکه آنها ما را عبادت نمیکردند آنها عبادت میکردند شرک هم داشتند کار بدی هم میکردند.
تبیین بازگشت توبیخ در سؤال به عابدان
بنابراین این سؤال از سنخ «ایاک أعنی و اسمعی یا جاره» است (یک) و اعتراض است در حقیقت به عابد نه معبود (دو) سؤال این است که آیا شما این را میپذیرفتید این کار را امضا میکردید با اینکه معلوم است نمیکردید (سه) در حقیقت اعتراض است به عابدان (چهار).
قرآن و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) محور اتهامهای گروههای متعدد مشرکان
بعد از اینکه مسئله توحید و وحی و نبوّت برای آنها زیر سؤال رفت آنها گروههای متعددی بودند همه این اهانتها برای یک گروه یا یک شخص نبود اینها از سه منظر اهانت میکردند هم نسبت به خود قرآن کریم, هم نسبت به شخص پیامبر از نظر اوصاف روحی, هم نسبت به شخص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از نظر انگیزههای سیاسی; از نظر قرآن کریم میگفتند ـ معاذ الله ـ این سِحر است, کهانت است, شعر است اینها را گروههای متعدد درباره قرآن کریم میگفتند که این سِحر است یا شعر است یا کهانت است و مانند آن.
در بخش دیگر نسبت به شخص پیامبر ـ معاذ الله ـ اگر این سِحر است او میشود ساحر, اگر قرآن، کهانت است او میشود کاهن, اگر شعر است او میشود شاعر, بعد ـ معاذ الله ـ تعبیر به جنون هم داشتند که او مجنون است و این حرفها را میزدند. مسئله جنون, مسئله افک و افترا اینها اوصاف زشتی بود که این تبهکاران به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد میدادند میگفتند این بافتگی است اِفک یعنی چیزی را خودت درست کردی به خدا اِسناد دادی, افترا یعنی چیزی که برای خدا نیست به خدا اِسناد دادی پس اِفک و افترا, دسیسهای است که تو انجام دادی و منشأ این کارها هم ـ معاذ الله ـ جنون است پس مسئله سِحر و کهانت و شعر بودن برای قرآن, مسئله جنون و اِفک و افترا برای پیامبر اما انگیزههای سیاسی, این انگیزههای سیاسی از دیرزمان مطرح بود از زمان فرعون مطرح بود فرعون به مردم مصر میگفت وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) غرض سیاسی دارند اینها غرضشان ﴿یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُمْ﴾[9] است, ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾[10] است این تمدّن کهن مصر را میخواهند از بین ببرند شما را میخواهند از این سرزمین بیرون کنند این اغراض سیاسی است. بخشی از اینها هم در حجاز بود که میگفتند این میخواهد با میراث فرهنگی شما, با افتخارات ملی شما, با قومیّت شما درگیر بشود ﴿یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ﴾ این به انگیزه سیاسی او برمیگردد این میخواهد تاریخ شما را, ملیّت شما را, غرور ملی شما را, آثار نیاکان شما را به هم بزند.
دعوت قرآن از مشرکان به آوردن دلیل عقلی یا نقلی بر اتّهام خود
پس این سه بخش که گاهی به قرآن کریم برمیگردد گاهی به اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد, گاهی به انگیزههای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد قرآن کریم یکی پس از دیگری ذکر میکند و رد میکند. میفرماید این حرفهای شما یا برهان عقلی میخواهد یا برهان نقلی; برهان نقلی هم دو قسم است یا در وحی آسمانی است یا در سنّت معصوم است بالأخره خود قرآن برای گیرنده, وحی است وحی آن نحوه تکلّم است کلام را نمیگویند وحی, این موحیٰبه است این کلام گاهی به صورتهای ظاهری گفته میشود همین مخاطبات است گاهی از راه درون گفته میشود این میشود وحی, اگر از سنخ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[11] شد این میشود وحی, اگر وسوسههای درونیِ شیطان بود این میشود وحی که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾[12] وحی, کلام نیست نحوهٴ تکلّم است قرآن که ما در خدمت آن هستیم این عین وحی است دیگر هیچ تردیدی نیست اما برای ما وحی نشده برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی شده این وحی را آن حضرت برای ما نقل میکند با اینکه همین کلمات, کلام الله است و نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی است برای ما نقل است نقلالوحی است نه خود وحی; پیامبر وحی گرفت بله, در این جهت هیچ فرقی نیست آن حضرت از راه وحی دریافت کرد ما از راه نقل وحی, ولی تمام حروف و کلمات و الفاظ, عین کلماتی است که ذات اقدس الهی نازل کرده.
فرمود یا باید به صورت وحی آسمانی باشد یا آن پیامبری که معصوم است بالأخره حرفی بزند شما حرفهایتان که موافق با عقل نیست در سوره «احقاف» آن آیه آمده که ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ شما یک برهان عقلی بیاورید نشد یا دلیلی بیاورید که در کتاب آسمانی باشد یا سخنی بیاورید که از زبان معصوم باشد.
فاقد برهان عقلی و نقلی بودن اتّهام مشرکان
در سرزمین شما نه کتابی بود نه معصومی, این حرف را پس از کجا میگویید. سه برهان است یا برهان عقلی است یا نقلیِ وحیی است مثل قرآن یا نقلیِ الهامی است مثل حدیث; این حدیث, کلام الله است منتها از راه الهام, آن قرآن کلام الله است از راه وحی, برهان عقلی هم همچنین در سوره «احقاف» فرمود: ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾[13] یا بالأخره دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی. در این قسمت میفرماید این حرفهایی که اینها میزدند در این سه بخش چه آن بخشهایی که به قرآن برمیگردد, چه آن بخشهایی که به اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد, چه آن بخشهایی که به انگیزههای سیاسی آن حضرت برمیگردد میفرماید: ﴿وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا﴾ در حجاز چنین کتابی که شما درس و بحث داشته باشید ما که ندادیم این حرفها را از کجا میگویی. یک انسان معصومی به نام پیامبر هم که در بین شما نبود که از او نقل بکنید، بالأخره الآن حرفهای نقلیِ ما یا از قرآن است یا از سنّت معصوم, فرمود قبلاً که کتاب آسمانی نبود, پیامبری هم که ما نفرستادیم که از آن پیامبر نقل کنید این حرفهای باطل را از کجا میبافید. ﴿وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا﴾ (یک) ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ﴾ (دو) برهان عقلی هم که در سوره «احقاف» نفی شده (سه) این حرفها را شما از کجا میگویید؟! حرفهای سه ضلعی که بخشی به کتاب برمیگردد, بخشی به اوصاف آورنده برمیگردد, بخشی به انگیزههای او برمیگردد اینها را از کجا میگویید.
غرور علت اصلی اتّهام مشرکان به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن
فرمود ما که این کارها را نکردیم بعد معلوم میشود که هیچ کدام از این کارها نیست این به عقل تکیه ندارد, به وحی تکیه ندارد, به الهام تکیه ندارد فقط به غرور تکیه دارد آنهایی که مستکبران بودند یک نحو بیادبی میکردند آنها که مستضعفان بودند پیروانشان بودند یک نحو کجدهنی میکردند.
مشترک بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انبیای گذشته در اتّهامهای ناروای مشرکان
آنگاه فرمود: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ وجود مبارک پیامبر درست است که آخرین پیامبر بود اما اولین پیامبر که نبود قبل از او, انبیای فراوانی آمدند درست است که قرآن, آخرین کتاب است اما اوّلین کتاب که نبود قبل از قرآن هم کتابهای آسمانی آمده. فرمود قبل از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عدهای انبیای خودشان را تکذیب کردند ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از معاصرین پیامبر.
تصویری از سرنوشت تکذیبکنندگان انبیا و از بین رفتن آثار آنان
﴿وَمَا بَلَغُوا﴾ یعنی این معاصرین و صنادید قریش که در مکه به سر میبردند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ مِعشار یعنی یک عُشر, مِرباع یعنی یک رُبع, اینها یک عُشر قدرت مالی و غیر مالی گذشتهها را نداشتند این صنادید قریش که الآن کجدهنی میکنند آیات الهی را تکذیب میکنند باید بدانند که قبل از اینها کسانی وحی انبیا را تکذیب کردند که این سرمایهداران حجاز یک دهم قدرت آنها را نداشتند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ یعنی یک دهم چیزی که ما به پیشینیان دادیم ﴿فَکَذَّبُوا﴾ آن پیشینیان متمکّن ﴿رُسُلِی﴾ و ما آنچنان اینها را گرفتیم و خاک کردیم که فقط اینچنین میشود تعبیر کرد: ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ یعنی چگونه انکار ما و اِعقاب ما دامنگیر آنها شد که قبلاً هم گذشت که اصلاً طرزی اینها را از بین بردیم که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾[14] اینها فقط اسمشان در لابهلای تاریخ است یک پژوهشگر تاریخی باید نبش قبر بکند و کتابهای تاریخ را ورق بزند تا بفهمد در این سرزمین چه کسانی بودند فقط در کتابهای تاریخ اسمشان مانده یا دارد ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾[15] یعنی طرزی ما اینها را ریشهکن کردیم با همه سوابق چند قرنی که اینها داشتند گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند که مثالش قبلاً ذکر شد که اگر یک درخت چنار کهنسالی را کسی بِکَند مدتها جایش خالی است اما یک عَلف یک سانتی که کنار نهر روئیده آدم بِکَند, جایی را اشغال نکرده که حالا جایش خالی باشد فرمود این چنارهای کهنسال چند قرنه را ما طرزی ریشهکن کردیم که گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ غَنِی بالمکان یعنی دیروز در این مکان بود, گویا اصلاً دیروز در این مکان نبود خب این علف یک سانتی وقتی از کنار جوی کَنده بشود خب جایی ندارد که نشان بدهد قبلاً وجود داشته.
فروپاشی شوروی دال بر افسانه نبودن تکذیبکنندگان انبیا
پرسش: استاد ببخشید! این آیه برای همه زمانها جاری است یا در زمان ما که علم پیشرفت کرده؟
پاسخ: برای همه هم هست منتها ما حالا اینها را افسانه میدانیم گاهی میبینیم فلانجا زلزله آمده اینها را خیال میکنیم یک حوادث عادی است چیزی در عالَم حادث عادی نیست شما این قسمت شمال را وقتی حساب میکردید این نقشه جهان را میدیدید, میدیدید بخش وسیعی از شمال را همین شوروی گرفته هم آسیا, هم اروپا «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» این دفعتاً مثل یک آدمبرفی آب شد نه کودتایی شده, نه جنگی شده, نه قیام مردمی شده همینطور آب شد وقتی ما رفتیم کرملین اصلاً فکر نمیکردیم اینقدر آنجا آرام است از بس آدم کُشتند دفعتاً آب شد مگر کسی فکر میکرد کاخ کرملین اینطور به صورت رسوایی در بیاید خب اینها قدرت الهی است. قبل از انقلاب همان وقتی که امام(رضوان الله علیه) قیام کرد همان خوروشچوف که رئیس جمهور وقت شوروی بود گفت و روزنامهها هم نوشتند که ـ معاذ الله ـ خدایی نیست وگرنه ما هم میدیدیم این چون معرفتشناسی را منحصر کرده در حس و تجربه, بر اساس ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[16] یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[17] آنکه معرفتشناسی او در کَفِ دانش است فقط با حس و تجربه حسّی چیزی را باور میکند میگوید تا نبینیم باور نمیکنیم این صریح حرف خوروشچوف رئیس جمهور وقت شوروی بود که روزنامههای ما هم نوشتند خب این مثل یک آدمبرفی آب شد کسی با آنها جنگی نکرده, انقلاب و کودتایی هم نشد.
ظهور قدرت گذشتگان در آثار آنان و قابل مقایسه نبودن آن با قدرت الهی
پرسش: استاد! قدرت الهی را قبول داریم ولی چگونه میشود این علم زمان ما معشار آنها باشد؟
پاسخ: نه, منظور آن است که الآن در زمان ما نسبت به ما ممکن است قدری قویتر باشد و اما آن روز شما میبینید به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید آنچه مردم مکه الآن دارند, معشار آن نیست الآن شما اهرام مصر را هم که میبینید, میبینید انسان متحیّر است با قدرتهای کنونی هم نمیشود الآن این اهرام را ساخت, در بخشهایی که مربوط به قوم عاد بود فرمود: ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾[18] این عالَم نه ده میلیارد سال است نه میلیارد میلیارد سال است بله این تاریخی که ماها که از نسل حضرت آدم هستیم داریم ما نوجوانی بیش نیستیم نسبت به کلّ عالم، آن روایتی که مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) این در خصال نقل میکند دارد «ألف ألف عالَم و ألف ألف آدم»[19] دیگر حالا به حساب در نمیآید هزارها هزارها آدم و عالم آمدند ما آن آخر صف هستیم ما چه میدانیم قدرت چه خبر است. فرمود: ﴿مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ ممکن است یک قدرت علمی امروز خیلی بیشتر از قدرت علمی دیروز باشد اما نسبت به قدرت ذات اقدس الهی قابل قیاس نیست.
تکذیب رسل الهی علت نابودی قدرتمندان تاریخ
فرمود: ﴿فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ در غالب این بخشها مسئله تکذیب رسل را تکرار میکند تا از باب تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیّت است معلوم بشود که منشأ همه خطرها همان تکذیب رسل است و کجدهنی نسبت به دستورات ذات اقدس الهی. همین آیه 45 اوّلش تکذیب, آخرش تکذیب ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ این تکذیب را دو بار در یک آیه یک خطّی ذکر فرمود.
دعوت به اصول سهگانه دین با زبان موعظه
بعد فرمود حالا ما شما را به این اصول سهگانه دعوت میکنیم اصول سهگانه یکی توحید است, یکی وحی و نبوّت است یکی هم مسئله معاد. در جریان توحید فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ به این مردم بگو من شما را به یک کلمه موعظه میکنم آن بحثهای ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[20] تاکنون آن حکمت و برهان را گذراندند حالا دارد موعظه میکند.
تبیین معنای موعظه و فرق آن با سخنرانی
وعظ هم اصطلاحاً «جذب الخَلق الی الحق» است سخنخوانی, کسی مقالهای بنویسد بخواند این را نمیگویند موعظه, سخنرانی منبر برود سخنرانی بکند نمیگویند موعظه, اگر عُرضه داشت مخاطب خود را جذب الی الحق کرد این میشود وَعظ «الوعظ جذب الخلق الی الحق» نه سخنرانی کردن, اگر آدم بتواند جاذبه ایجاد کند بله موعظه است خدا واعظ است ﴿یَعِظُکُمُ اللَّهُ﴾ به وجود مبارک پیامبر فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم﴾ اینکه میبینید کم اثر دارد برای اینکه ما چیزی را حفظ کردیم داریم میخوانیم و برای مردم میگوییم, این نیست!
ظهور آثار موعظه در انقلاب درونی بسیاری از مشرکان
﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ همینها را جذب کرد این همه خواص و حارثةبنمالک پیدا شد, ابوذر پیدا شد, مقداد پیدا شد, عمار پیدا شد, اینها سابقه شرک و بتپرستی داشتند این همه افراد و شهدایی که در بدر و حنین و خیبر جاننثاری و جانفشانی کردند سابقه بتپرستی داشتند اینها را جذب کرد.
دعوت به توحید اولین موعظه الهی
فرمود: ﴿إِنَّمَا أَعِظُکُم﴾ من شما را به طرف خدا جذب میکنم ﴿بِوَاحِدَةٍ﴾ به یک کلمه, به اصل واحد, به کلمه واحد, به خلصت واحد, آن رعایت اصول سهگانه است اول ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ بالأخره خدایی هست فکر کنید ببینید از شما چه چیزی خواست با او چگونه باید رابطه داشته باشید ما که علف خودرو و هرز نیستیم که روئیده بشویم بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که فرمود شما خیال میکنید این انسان مثل علف هرز است[21] یا یک کِشت خوبی است که بالأخره یک باغبان خوبی دارد ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[22] آیا شما زَرعی هستید بدون زارع, بِنایی هستید بدون بنّا اینکه نیست اگر علف هرز نیستیم پس یک ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ هست.
ضرورت ایستادگی در انجام وظایف با تفکر در آن
آنکه ما را رویانید با ما چه کار کرد, برای او قیام بکنیم. منظور از قیام هم ایستادگی است نه ایستادنِ فیزیکی, آنکه دارد عمر را به بطالت میگذارند یک جا ایستاده است او در حقیقت نشسته است او که «جهانی است بنشسته در گوشهای»[23] او در حقیقت ایستاده است. فرمود: ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ پس اصلِ توحید محفوظ است انسان برای اینکه ببیند خدا از او چه خواست و وظیفهاش در برابر ذات اقدس الهی چیست حالا میخواهد فکر بکند ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ حالا یا دو نفر دو نفر با هم بحث کنید یا یک نفر, پراکنده باشد چند نفر باشد آنها خیلی به جایی نمیرسد ﴿مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ دو به دو بحث کنید یا یک به یک بنشینید فکر کنید روز ممکن است با دوستانتان بحث کنید, شب ممکن است تنها شدید تنها فکر بکنید اینطور نیست که اگر کسی بحث مثنا داشت بحث فرادا نداشته باشد یا بالعکس نه, روز ممکن است مَثنا بحث کنید شب که تنها شدید فرادا بنشینید فکر کنید.
تفکر و اندیشیدن سیره علمای بزرگ
بسیاری از بزرگان ما اینها قبل از اینکه مطالعه کنند فکر میکردند بعضی از اساتید ما که نگاه میکردیم چند جلد کتاب بیشتر نداشتند کتابخانه امام(رضوان الله علیه) اینطور بود, کتابخانه مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود اینها چند جلد کتاب بیشتر نداشتند اینها بیش از آن مقداری که به کتاب مراجعه کنند و مطالعه کنند, فکر میکردند که چه میخواهیم بگوییم, موضوع چیست, محمول چیست, نسبت چیست, بعد شروع میکردند به مطالعه کردن, اینطور نیست که انسان همین که وارد منزل شد کتاب پهن کند کتاب ببیند آنوقت این کتابی در میآید. میبینید یک وقت کسی عوام است و درس خوانده این مثل گُلهای مصنوعی است که این را معطّر کنند, یک وقت است نه, یک محقّق درسخوانده است, محقّق درسخوانده تعاملی با کتاب دارد یعنی یک مقدار فکر میکند با فکر خود و عَرضه خود به سراغ کتاب میرود با مؤلف گفتگو میکند در نتیجه چیز خوبی به دست میآید میشود عالِم نه یک عوام درسخوانده فرمود شما قیام بکنید, مقاومت کنید ببینید که چه چیزی به دست میآورید. پیامبری است و راهی هم دارید در جلو دارید میروید آخر انسان که نمیپوسد انسان که از بین نمیرود.
پرسش: ببخشید! منظورتان این است که عوام نمیتوانند قیام کنند یا نه، منظورتان این نبود؟
پاسخ: منظور ما این است که اگر کسی عوام بود و درس خواند این عالِم نمیشود عالِم کسی است که فکر بکند با صاحب کتاب تعامل داشته باشد تدبّر داشته باشد این محقّق بار بیاید اگر محقّق بار آمد خودش هم میتواند کتاب بنویسد, میشود استاد بشود, نوآوری داشته باشد, حرف جدید داشته باشد این میشود چشمه اما اگر همهاش استخر بود آب را از بیرون گرفت خب یک وقت باران نیامد یک وقت آب نیامد یا لوله آب بسته بود این خشک میشود اگر از خودش چشمهوار بجوشد همیشه تر و تازه است.
شناخت توحید ثمره قیام برای خدا و تفکر در آن
فرمود این کار را بکنید ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ خب اگر این کار را کردید یا دو به دو یا تنهایی, یقیناً هم از درون هم از بیرون, علوم الهی میجوشد «فَجَّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه».[24] ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ گاهی مَثنا, گاهی فرادا, بعضیها مثنا بعضیها فرادا پس این توحید تأمین است.
دعوت به تفکر درباره وحی و نبوت و هدفداری عالم
﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا﴾ وقتی مسئله توحید تأمین شد درباره وحی و نبوّت فکر کنید چطور آدم این همه معارف عقلی و قوی و دقیق آورد که همه بشر را به مبارزه دعوت کرد همه تسلیم شدند و تسلیمیاند ﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ﴾ پس این حرفهایی که زدید که ـ معاذ الله ـ این سِحر است, شعر است, کهانت است یا او ساحر است, کاهن است و شاعر است یا مجنون است اینها نیست بعد هم متوجه میشوید که عالَم, هدفدار است اینطور نیست که مرگ, آخر خط باشد اینطور نیست که انسان با مُردن بپوسد بلکه از پوست به در میآید حالا اگر از پوست به در آمده و بعد از مرگ خبری هست برای آنجا چه چیزی باید ببرید این میشود مسئله معاد. شما درباره توحید که مشکل جدّی دارید فرشتهها و امثال فرشتهها را شریک خدا قرار دادید (یک) درباره وحی و نبوّت هم که ـ معاذ الله ـ این تهمتهای سه ضلعی را زدید وحی را قبول نکردید, درباره معاد هم که استنکار دارید میگویید انسان که میمیرد, میپوسد; یعنی عالَم هیچ, این میشود بیهدفی و پوچی. فرمود اینچنین نیست هرگز سخنان نورانی آن حضرت با این تهمتهای شما سازگار نیست و هرگز مرگ, پایان راه نیست نیمهٴ اول راه است بخش وسیع راه بعد از مرگ است.
طرح داستان قارون و امثال او جهت شکستن غرور مترفین حجاز
برای اینکه جلوی غرور اینها را بگیرد فرمود شما قصه قارون را که شنیدید, قارون نه اوّلین سرمایهدار بود نه آخرین سرمایهدار؛ آیه 78 سوره مبارکه «قصص» این است ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً﴾ قارون چه خیالی کرد خیال کرد همین مقدار سرمایهای که دارد او را از خطر میرهاند ما کسانی را قبل از قارون از بین بردیم که از او سرمایهدارتر بود با اینکه وضعش این بود ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾[25] فرمود: ﴿قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ بنابراین قارون نه اوّلین سرمایهدار به خاک افتاده بود نه آخرین, شما هم که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ در سوره مبارکه «روم» آیه نُه فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا﴾ فرمود قبل از شما مردانی بودند که شما الآن میروید دامنه کوه ویلا میسازید آنها کسانی بودند که از کوه ویلا میساختند ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾[26] فرمود شما الآن حداکثر سرمایهتان این است که در دامنه کوه ویلا میسازید اما آنها به قدری مقتدر بودند که این کوه با این عظمت, این سنگها با این عظمت و ستبری را میتراشیدند به صورت اتاقهای متعدد و از همینها خانه میساختند ما آنها را خاک کردیم ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ بنابراین جریان قارون و امثال قارون اینها نه جزء اولین کسانیاند که به عذاب الیم گرفتار شدند نه آخرین. در آیه 35 سوره مبارکه «روم» فرمود ـ این حرف در خیلی از سوَر هست که حرف شما یا باید عقلی باشد یا نقلی; ما که برهانی برای شما نازل نکردیم شما حرفهایتان به کجا مستنِد است ـ ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾ در جریان معبود بودن فرشتهها اینها ـ معاذالله ـ فرشتهها را بنات الله میدانستند و عبادت میکردند به امید شفاعت فرشتهها هم به سر میبردند در سوره مبارکه «نجم» آیه 26 این است فرمود: ﴿وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً﴾ شما این فرشتهها را میپرستید به امید اینکه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[27] خب آنها بندگان خدا هستند بدون اذن خدا کار نمیکنند تا خدا اذن ندهد که آنها شفاعت نمیکنند ﴿وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ﴾ (یک) مشفوعله هم باید مرتضیالمذهب باشد ﴿لِمَن یَشَاءُ وَیَرْضَی﴾ (دو) نه این فرشتهها مأذون هستند که برای شما شفاعت کنند نه شما مرتضیالمذهب هستید اینها مربوط به مسائل قبلی و اما این ﴿إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ مربوط به رعایت مسائل سهگانه است اول توحید, بعد بررس مسئله وحی و نبوّت, بعد یقینی بودنِ مسئله معاد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره مائده, آیه 73.
[2] . سوره مائده, آیات 17 و 72.
[3] . سوره اعراف, آیه 6.
[4] . سوره صافات, آیه 24.
[5] . سوره نحل, آیه 43; سوره انبیاء, آیه 7.
[6] . سوره نساء, آیه 32.
[7] . الکشاف, ج3, ص587.
[8] . سوره سبأ, آیه 41.
[9] . سوره طه, آیه 63.
[10] . سوره طه, آیه 63.
[11] . سوره شعراء, آیه 193 و 194.
[12] . سوره انعام, آیه 121.
[13] . سوره احقاف, آیه 4.
[14] . سوره مؤمنون, آیه 44.
[15] . سوره یونس, آیه 24.
[16] . سوره نساء, آیه 153.
[17] . سوره بقره, آیه 55.
[18] . سوره فجر, آیه 8.
[19] . التوحید (شیخ صدوق), ص277; الخصال (شیخ صدوق), ج2, ص652.
[20] . سوره نحل, آیه 125.
[21] . نهجالبلاغه, خطبه 185; «زعموا انّهم کالنبات ما لهم زارع».
[22] . سوره نوح, آیه 17.
[23] . دیوان ابنیمین.
[24] . عدّةالداعی, ص232.
[25] . سوره قصص, آیه 76.
[26] . سوره شعراء, آیه 149.
[27] . سوره یونس, آیه 18.
- تصویری از معبودهای مشرکان در قیامت و سؤال از آنها؛
- دعوت قرآن از مشرکان به آوردن دلیل عقلی یا نقلی بر اتّهام خود
- تصویری از سرنوشت تکذیب کنندگان انبیا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هذَا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَری وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (43) وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ (44) وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (45) قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ (46)﴾
تصویری از معبودهای مشرکان در قیامت و سؤال از آنها
چون این سوره مبارکه «سبأ» در مکه نازل شد و همانطوری که ملاحظه فرمودید عناصر محوری سوَر مکّی, اصول دین است در این سوره هم توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلی اخلاق و حقوق هم بیان شد آنگاه به صحنهای از جریان معاد عنایت فرمود. اینها که مشرک بودند بعضیها فرشته را میپرستیدند, بعضیها هم قدّیسین بشر را, بعضیها هم جن را, بعضیها هم ستاره و امثال ستاره را و برای آنها تماثیلی درست میکردند که به عنوان اوثان و صنم بود. در صحنه قیامت از محترمترین معبود اینها که فرشته و قدّیسین بشر است سؤال میکنند هم از فرشتهها سؤال میکنند هم از افرادی نظیر مسیح(سلام الله علیه) که آیا آنها شما را عبادت میکردند یا نه, خب یقیناً آنها فرشتهها را عبادت میکردند و بزرگان از بشر مثل مسیح(سلام الله علیه) را عبادت میکردند آنها که ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[1] یا ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾[2] و مانند آن, اینها عبادت میکردند هم وجود مبارک مسیح را هم فرشتهها را.
توبیخی بودن نوع سؤال از فرشتگان
این سؤال که خدای سبحان از ملائکه سؤال میکند که آیا آنها شما را عبادت میکردند این یعنی چه؟ یقیناً عبادت میکردند. سؤال استفهامی معنا ندارد سؤال استعطایی هم که معنا ندارد سؤالی که در قیامت مطرح است سؤال توبیخی و اعتراضی است. ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾[3] همین است, ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[4] همین است, سؤالی که خدا در قیامت از افراد میکند از سنخ ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾[5] نیست, از سنخ ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[6] نیست از سنخ ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ یعنی سؤال اعتراضآمیز است, میگویند فلان شخص زیر سؤال رفت یعنی سؤال توبیخی, پس سؤال هست و سؤال توبیخی هم است.
مسئول در آیه فرشتگان و مسیح (علیه السلام) به عنوان معبود و پاسخ آنها
مسئول در این آیه و در بخش پایانی سوره «مائده» وجود مبارک مسیح است و فرشتهها, خدا که در آیه چهل همین سوره «سبأ» از فرشتهها سؤال میکند ﴿ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاَئِکَةِ أَهؤُلاَءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ﴾ این باید از سنخ «ایّاک أعنی و اسمعی یا جاره» باشد[7] آیا اینها شما را عبادت میکردند؟ خب بله یقیناً عبادت میکردند, آنها هم میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾[8] منکر عبادت نبودند ولی میگفتند ما معبود نیستیم نه اینکه آنها ما را عبادت نمیکردند آنها عبادت میکردند شرک هم داشتند کار بدی هم میکردند.
تبیین بازگشت توبیخ در سؤال به عابدان
بنابراین این سؤال از سنخ «ایاک أعنی و اسمعی یا جاره» است (یک) و اعتراض است در حقیقت به عابد نه معبود (دو) سؤال این است که آیا شما این را میپذیرفتید این کار را امضا میکردید با اینکه معلوم است نمیکردید (سه) در حقیقت اعتراض است به عابدان (چهار).
قرآن و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) محور اتهامهای گروههای متعدد مشرکان
بعد از اینکه مسئله توحید و وحی و نبوّت برای آنها زیر سؤال رفت آنها گروههای متعددی بودند همه این اهانتها برای یک گروه یا یک شخص نبود اینها از سه منظر اهانت میکردند هم نسبت به خود قرآن کریم, هم نسبت به شخص پیامبر از نظر اوصاف روحی, هم نسبت به شخص پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از نظر انگیزههای سیاسی; از نظر قرآن کریم میگفتند ـ معاذ الله ـ این سِحر است, کهانت است, شعر است اینها را گروههای متعدد درباره قرآن کریم میگفتند که این سِحر است یا شعر است یا کهانت است و مانند آن.
در بخش دیگر نسبت به شخص پیامبر ـ معاذ الله ـ اگر این سِحر است او میشود ساحر, اگر قرآن، کهانت است او میشود کاهن, اگر شعر است او میشود شاعر, بعد ـ معاذ الله ـ تعبیر به جنون هم داشتند که او مجنون است و این حرفها را میزدند. مسئله جنون, مسئله افک و افترا اینها اوصاف زشتی بود که این تبهکاران به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد میدادند میگفتند این بافتگی است اِفک یعنی چیزی را خودت درست کردی به خدا اِسناد دادی, افترا یعنی چیزی که برای خدا نیست به خدا اِسناد دادی پس اِفک و افترا, دسیسهای است که تو انجام دادی و منشأ این کارها هم ـ معاذ الله ـ جنون است پس مسئله سِحر و کهانت و شعر بودن برای قرآن, مسئله جنون و اِفک و افترا برای پیامبر اما انگیزههای سیاسی, این انگیزههای سیاسی از دیرزمان مطرح بود از زمان فرعون مطرح بود فرعون به مردم مصر میگفت وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) غرض سیاسی دارند اینها غرضشان ﴿یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُمْ﴾[9] است, ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾[10] است این تمدّن کهن مصر را میخواهند از بین ببرند شما را میخواهند از این سرزمین بیرون کنند این اغراض سیاسی است. بخشی از اینها هم در حجاز بود که میگفتند این میخواهد با میراث فرهنگی شما, با افتخارات ملی شما, با قومیّت شما درگیر بشود ﴿یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ﴾ این به انگیزه سیاسی او برمیگردد این میخواهد تاریخ شما را, ملیّت شما را, غرور ملی شما را, آثار نیاکان شما را به هم بزند.
دعوت قرآن از مشرکان به آوردن دلیل عقلی یا نقلی بر اتّهام خود
پس این سه بخش که گاهی به قرآن کریم برمیگردد گاهی به اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد, گاهی به انگیزههای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد قرآن کریم یکی پس از دیگری ذکر میکند و رد میکند. میفرماید این حرفهای شما یا برهان عقلی میخواهد یا برهان نقلی; برهان نقلی هم دو قسم است یا در وحی آسمانی است یا در سنّت معصوم است بالأخره خود قرآن برای گیرنده, وحی است وحی آن نحوه تکلّم است کلام را نمیگویند وحی, این موحیٰبه است این کلام گاهی به صورتهای ظاهری گفته میشود همین مخاطبات است گاهی از راه درون گفته میشود این میشود وحی, اگر از سنخ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[11] شد این میشود وحی, اگر وسوسههای درونیِ شیطان بود این میشود وحی که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾[12] وحی, کلام نیست نحوهٴ تکلّم است قرآن که ما در خدمت آن هستیم این عین وحی است دیگر هیچ تردیدی نیست اما برای ما وحی نشده برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی شده این وحی را آن حضرت برای ما نقل میکند با اینکه همین کلمات, کلام الله است و نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی است برای ما نقل است نقلالوحی است نه خود وحی; پیامبر وحی گرفت بله, در این جهت هیچ فرقی نیست آن حضرت از راه وحی دریافت کرد ما از راه نقل وحی, ولی تمام حروف و کلمات و الفاظ, عین کلماتی است که ذات اقدس الهی نازل کرده.
فرمود یا باید به صورت وحی آسمانی باشد یا آن پیامبری که معصوم است بالأخره حرفی بزند شما حرفهایتان که موافق با عقل نیست در سوره «احقاف» آن آیه آمده که ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ شما یک برهان عقلی بیاورید نشد یا دلیلی بیاورید که در کتاب آسمانی باشد یا سخنی بیاورید که از زبان معصوم باشد.
فاقد برهان عقلی و نقلی بودن اتّهام مشرکان
در سرزمین شما نه کتابی بود نه معصومی, این حرف را پس از کجا میگویید. سه برهان است یا برهان عقلی است یا نقلیِ وحیی است مثل قرآن یا نقلیِ الهامی است مثل حدیث; این حدیث, کلام الله است منتها از راه الهام, آن قرآن کلام الله است از راه وحی, برهان عقلی هم همچنین در سوره «احقاف» فرمود: ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾[13] یا بالأخره دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی. در این قسمت میفرماید این حرفهایی که اینها میزدند در این سه بخش چه آن بخشهایی که به قرآن برمیگردد, چه آن بخشهایی که به اوصاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد, چه آن بخشهایی که به انگیزههای سیاسی آن حضرت برمیگردد میفرماید: ﴿وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا﴾ در حجاز چنین کتابی که شما درس و بحث داشته باشید ما که ندادیم این حرفها را از کجا میگویی. یک انسان معصومی به نام پیامبر هم که در بین شما نبود که از او نقل بکنید، بالأخره الآن حرفهای نقلیِ ما یا از قرآن است یا از سنّت معصوم, فرمود قبلاً که کتاب آسمانی نبود, پیامبری هم که ما نفرستادیم که از آن پیامبر نقل کنید این حرفهای باطل را از کجا میبافید. ﴿وَمَا آتَیْنَاهُم مِن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا﴾ (یک) ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ﴾ (دو) برهان عقلی هم که در سوره «احقاف» نفی شده (سه) این حرفها را شما از کجا میگویید؟! حرفهای سه ضلعی که بخشی به کتاب برمیگردد, بخشی به اوصاف آورنده برمیگردد, بخشی به انگیزههای او برمیگردد اینها را از کجا میگویید.
غرور علت اصلی اتّهام مشرکان به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن
فرمود ما که این کارها را نکردیم بعد معلوم میشود که هیچ کدام از این کارها نیست این به عقل تکیه ندارد, به وحی تکیه ندارد, به الهام تکیه ندارد فقط به غرور تکیه دارد آنهایی که مستکبران بودند یک نحو بیادبی میکردند آنها که مستضعفان بودند پیروانشان بودند یک نحو کجدهنی میکردند.
مشترک بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انبیای گذشته در اتّهامهای ناروای مشرکان
آنگاه فرمود: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ وجود مبارک پیامبر درست است که آخرین پیامبر بود اما اولین پیامبر که نبود قبل از او, انبیای فراوانی آمدند درست است که قرآن, آخرین کتاب است اما اوّلین کتاب که نبود قبل از قرآن هم کتابهای آسمانی آمده. فرمود قبل از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عدهای انبیای خودشان را تکذیب کردند ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ یعنی قبل از معاصرین پیامبر.
تصویری از سرنوشت تکذیبکنندگان انبیا و از بین رفتن آثار آنان
﴿وَمَا بَلَغُوا﴾ یعنی این معاصرین و صنادید قریش که در مکه به سر میبردند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ مِعشار یعنی یک عُشر, مِرباع یعنی یک رُبع, اینها یک عُشر قدرت مالی و غیر مالی گذشتهها را نداشتند این صنادید قریش که الآن کجدهنی میکنند آیات الهی را تکذیب میکنند باید بدانند که قبل از اینها کسانی وحی انبیا را تکذیب کردند که این سرمایهداران حجاز یک دهم قدرت آنها را نداشتند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ یعنی یک دهم چیزی که ما به پیشینیان دادیم ﴿فَکَذَّبُوا﴾ آن پیشینیان متمکّن ﴿رُسُلِی﴾ و ما آنچنان اینها را گرفتیم و خاک کردیم که فقط اینچنین میشود تعبیر کرد: ﴿فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ یعنی چگونه انکار ما و اِعقاب ما دامنگیر آنها شد که قبلاً هم گذشت که اصلاً طرزی اینها را از بین بردیم که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾[14] اینها فقط اسمشان در لابهلای تاریخ است یک پژوهشگر تاریخی باید نبش قبر بکند و کتابهای تاریخ را ورق بزند تا بفهمد در این سرزمین چه کسانی بودند فقط در کتابهای تاریخ اسمشان مانده یا دارد ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾[15] یعنی طرزی ما اینها را ریشهکن کردیم با همه سوابق چند قرنی که اینها داشتند گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند که مثالش قبلاً ذکر شد که اگر یک درخت چنار کهنسالی را کسی بِکَند مدتها جایش خالی است اما یک عَلف یک سانتی که کنار نهر روئیده آدم بِکَند, جایی را اشغال نکرده که حالا جایش خالی باشد فرمود این چنارهای کهنسال چند قرنه را ما طرزی ریشهکن کردیم که گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ غَنِی بالمکان یعنی دیروز در این مکان بود, گویا اصلاً دیروز در این مکان نبود خب این علف یک سانتی وقتی از کنار جوی کَنده بشود خب جایی ندارد که نشان بدهد قبلاً وجود داشته.
فروپاشی شوروی دال بر افسانه نبودن تکذیبکنندگان انبیا
پرسش: استاد ببخشید! این آیه برای همه زمانها جاری است یا در زمان ما که علم پیشرفت کرده؟
پاسخ: برای همه هم هست منتها ما حالا اینها را افسانه میدانیم گاهی میبینیم فلانجا زلزله آمده اینها را خیال میکنیم یک حوادث عادی است چیزی در عالَم حادث عادی نیست شما این قسمت شمال را وقتی حساب میکردید این نقشه جهان را میدیدید, میدیدید بخش وسیعی از شمال را همین شوروی گرفته هم آسیا, هم اروپا «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» این دفعتاً مثل یک آدمبرفی آب شد نه کودتایی شده, نه جنگی شده, نه قیام مردمی شده همینطور آب شد وقتی ما رفتیم کرملین اصلاً فکر نمیکردیم اینقدر آنجا آرام است از بس آدم کُشتند دفعتاً آب شد مگر کسی فکر میکرد کاخ کرملین اینطور به صورت رسوایی در بیاید خب اینها قدرت الهی است. قبل از انقلاب همان وقتی که امام(رضوان الله علیه) قیام کرد همان خوروشچوف که رئیس جمهور وقت شوروی بود گفت و روزنامهها هم نوشتند که ـ معاذ الله ـ خدایی نیست وگرنه ما هم میدیدیم این چون معرفتشناسی را منحصر کرده در حس و تجربه, بر اساس ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[16] یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[17] آنکه معرفتشناسی او در کَفِ دانش است فقط با حس و تجربه حسّی چیزی را باور میکند میگوید تا نبینیم باور نمیکنیم این صریح حرف خوروشچوف رئیس جمهور وقت شوروی بود که روزنامههای ما هم نوشتند خب این مثل یک آدمبرفی آب شد کسی با آنها جنگی نکرده, انقلاب و کودتایی هم نشد.
ظهور قدرت گذشتگان در آثار آنان و قابل مقایسه نبودن آن با قدرت الهی
پرسش: استاد! قدرت الهی را قبول داریم ولی چگونه میشود این علم زمان ما معشار آنها باشد؟
پاسخ: نه, منظور آن است که الآن در زمان ما نسبت به ما ممکن است قدری قویتر باشد و اما آن روز شما میبینید به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید آنچه مردم مکه الآن دارند, معشار آن نیست الآن شما اهرام مصر را هم که میبینید, میبینید انسان متحیّر است با قدرتهای کنونی هم نمیشود الآن این اهرام را ساخت, در بخشهایی که مربوط به قوم عاد بود فرمود: ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾[18] این عالَم نه ده میلیارد سال است نه میلیارد میلیارد سال است بله این تاریخی که ماها که از نسل حضرت آدم هستیم داریم ما نوجوانی بیش نیستیم نسبت به کلّ عالم، آن روایتی که مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) این در خصال نقل میکند دارد «ألف ألف عالَم و ألف ألف آدم»[19] دیگر حالا به حساب در نمیآید هزارها هزارها آدم و عالم آمدند ما آن آخر صف هستیم ما چه میدانیم قدرت چه خبر است. فرمود: ﴿مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ ممکن است یک قدرت علمی امروز خیلی بیشتر از قدرت علمی دیروز باشد اما نسبت به قدرت ذات اقدس الهی قابل قیاس نیست.
تکذیب رسل الهی علت نابودی قدرتمندان تاریخ
فرمود: ﴿فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ در غالب این بخشها مسئله تکذیب رسل را تکرار میکند تا از باب تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیّت است معلوم بشود که منشأ همه خطرها همان تکذیب رسل است و کجدهنی نسبت به دستورات ذات اقدس الهی. همین آیه 45 اوّلش تکذیب, آخرش تکذیب ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ این تکذیب را دو بار در یک آیه یک خطّی ذکر فرمود.
دعوت به اصول سهگانه دین با زبان موعظه
بعد فرمود حالا ما شما را به این اصول سهگانه دعوت میکنیم اصول سهگانه یکی توحید است, یکی وحی و نبوّت است یکی هم مسئله معاد. در جریان توحید فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ به این مردم بگو من شما را به یک کلمه موعظه میکنم آن بحثهای ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[20] تاکنون آن حکمت و برهان را گذراندند حالا دارد موعظه میکند.
تبیین معنای موعظه و فرق آن با سخنرانی
وعظ هم اصطلاحاً «جذب الخَلق الی الحق» است سخنخوانی, کسی مقالهای بنویسد بخواند این را نمیگویند موعظه, سخنرانی منبر برود سخنرانی بکند نمیگویند موعظه, اگر عُرضه داشت مخاطب خود را جذب الی الحق کرد این میشود وَعظ «الوعظ جذب الخلق الی الحق» نه سخنرانی کردن, اگر آدم بتواند جاذبه ایجاد کند بله موعظه است خدا واعظ است ﴿یَعِظُکُمُ اللَّهُ﴾ به وجود مبارک پیامبر فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم﴾ اینکه میبینید کم اثر دارد برای اینکه ما چیزی را حفظ کردیم داریم میخوانیم و برای مردم میگوییم, این نیست!
ظهور آثار موعظه در انقلاب درونی بسیاری از مشرکان
﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾ همینها را جذب کرد این همه خواص و حارثةبنمالک پیدا شد, ابوذر پیدا شد, مقداد پیدا شد, عمار پیدا شد, اینها سابقه شرک و بتپرستی داشتند این همه افراد و شهدایی که در بدر و حنین و خیبر جاننثاری و جانفشانی کردند سابقه بتپرستی داشتند اینها را جذب کرد.
دعوت به توحید اولین موعظه الهی
فرمود: ﴿إِنَّمَا أَعِظُکُم﴾ من شما را به طرف خدا جذب میکنم ﴿بِوَاحِدَةٍ﴾ به یک کلمه, به اصل واحد, به کلمه واحد, به خلصت واحد, آن رعایت اصول سهگانه است اول ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ بالأخره خدایی هست فکر کنید ببینید از شما چه چیزی خواست با او چگونه باید رابطه داشته باشید ما که علف خودرو و هرز نیستیم که روئیده بشویم بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که فرمود شما خیال میکنید این انسان مثل علف هرز است[21] یا یک کِشت خوبی است که بالأخره یک باغبان خوبی دارد ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[22] آیا شما زَرعی هستید بدون زارع, بِنایی هستید بدون بنّا اینکه نیست اگر علف هرز نیستیم پس یک ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ هست.
ضرورت ایستادگی در انجام وظایف با تفکر در آن
آنکه ما را رویانید با ما چه کار کرد, برای او قیام بکنیم. منظور از قیام هم ایستادگی است نه ایستادنِ فیزیکی, آنکه دارد عمر را به بطالت میگذارند یک جا ایستاده است او در حقیقت نشسته است او که «جهانی است بنشسته در گوشهای»[23] او در حقیقت ایستاده است. فرمود: ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ پس اصلِ توحید محفوظ است انسان برای اینکه ببیند خدا از او چه خواست و وظیفهاش در برابر ذات اقدس الهی چیست حالا میخواهد فکر بکند ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ حالا یا دو نفر دو نفر با هم بحث کنید یا یک نفر, پراکنده باشد چند نفر باشد آنها خیلی به جایی نمیرسد ﴿مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ دو به دو بحث کنید یا یک به یک بنشینید فکر کنید روز ممکن است با دوستانتان بحث کنید, شب ممکن است تنها شدید تنها فکر بکنید اینطور نیست که اگر کسی بحث مثنا داشت بحث فرادا نداشته باشد یا بالعکس نه, روز ممکن است مَثنا بحث کنید شب که تنها شدید فرادا بنشینید فکر کنید.
تفکر و اندیشیدن سیره علمای بزرگ
بسیاری از بزرگان ما اینها قبل از اینکه مطالعه کنند فکر میکردند بعضی از اساتید ما که نگاه میکردیم چند جلد کتاب بیشتر نداشتند کتابخانه امام(رضوان الله علیه) اینطور بود, کتابخانه مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود اینها چند جلد کتاب بیشتر نداشتند اینها بیش از آن مقداری که به کتاب مراجعه کنند و مطالعه کنند, فکر میکردند که چه میخواهیم بگوییم, موضوع چیست, محمول چیست, نسبت چیست, بعد شروع میکردند به مطالعه کردن, اینطور نیست که انسان همین که وارد منزل شد کتاب پهن کند کتاب ببیند آنوقت این کتابی در میآید. میبینید یک وقت کسی عوام است و درس خوانده این مثل گُلهای مصنوعی است که این را معطّر کنند, یک وقت است نه, یک محقّق درسخوانده است, محقّق درسخوانده تعاملی با کتاب دارد یعنی یک مقدار فکر میکند با فکر خود و عَرضه خود به سراغ کتاب میرود با مؤلف گفتگو میکند در نتیجه چیز خوبی به دست میآید میشود عالِم نه یک عوام درسخوانده فرمود شما قیام بکنید, مقاومت کنید ببینید که چه چیزی به دست میآورید. پیامبری است و راهی هم دارید در جلو دارید میروید آخر انسان که نمیپوسد انسان که از بین نمیرود.
پرسش: ببخشید! منظورتان این است که عوام نمیتوانند قیام کنند یا نه، منظورتان این نبود؟
پاسخ: منظور ما این است که اگر کسی عوام بود و درس خواند این عالِم نمیشود عالِم کسی است که فکر بکند با صاحب کتاب تعامل داشته باشد تدبّر داشته باشد این محقّق بار بیاید اگر محقّق بار آمد خودش هم میتواند کتاب بنویسد, میشود استاد بشود, نوآوری داشته باشد, حرف جدید داشته باشد این میشود چشمه اما اگر همهاش استخر بود آب را از بیرون گرفت خب یک وقت باران نیامد یک وقت آب نیامد یا لوله آب بسته بود این خشک میشود اگر از خودش چشمهوار بجوشد همیشه تر و تازه است.
شناخت توحید ثمره قیام برای خدا و تفکر در آن
فرمود این کار را بکنید ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ خب اگر این کار را کردید یا دو به دو یا تنهایی, یقیناً هم از درون هم از بیرون, علوم الهی میجوشد «فَجَّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه».[24] ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ گاهی مَثنا, گاهی فرادا, بعضیها مثنا بعضیها فرادا پس این توحید تأمین است.
دعوت به تفکر درباره وحی و نبوت و هدفداری عالم
﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا﴾ وقتی مسئله توحید تأمین شد درباره وحی و نبوّت فکر کنید چطور آدم این همه معارف عقلی و قوی و دقیق آورد که همه بشر را به مبارزه دعوت کرد همه تسلیم شدند و تسلیمیاند ﴿ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِن جِنَّةٍ﴾ پس این حرفهایی که زدید که ـ معاذ الله ـ این سِحر است, شعر است, کهانت است یا او ساحر است, کاهن است و شاعر است یا مجنون است اینها نیست بعد هم متوجه میشوید که عالَم, هدفدار است اینطور نیست که مرگ, آخر خط باشد اینطور نیست که انسان با مُردن بپوسد بلکه از پوست به در میآید حالا اگر از پوست به در آمده و بعد از مرگ خبری هست برای آنجا چه چیزی باید ببرید این میشود مسئله معاد. شما درباره توحید که مشکل جدّی دارید فرشتهها و امثال فرشتهها را شریک خدا قرار دادید (یک) درباره وحی و نبوّت هم که ـ معاذ الله ـ این تهمتهای سه ضلعی را زدید وحی را قبول نکردید, درباره معاد هم که استنکار دارید میگویید انسان که میمیرد, میپوسد; یعنی عالَم هیچ, این میشود بیهدفی و پوچی. فرمود اینچنین نیست هرگز سخنان نورانی آن حضرت با این تهمتهای شما سازگار نیست و هرگز مرگ, پایان راه نیست نیمهٴ اول راه است بخش وسیع راه بعد از مرگ است.
طرح داستان قارون و امثال او جهت شکستن غرور مترفین حجاز
برای اینکه جلوی غرور اینها را بگیرد فرمود شما قصه قارون را که شنیدید, قارون نه اوّلین سرمایهدار بود نه آخرین سرمایهدار؛ آیه 78 سوره مبارکه «قصص» این است ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً﴾ قارون چه خیالی کرد خیال کرد همین مقدار سرمایهای که دارد او را از خطر میرهاند ما کسانی را قبل از قارون از بین بردیم که از او سرمایهدارتر بود با اینکه وضعش این بود ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾[25] فرمود: ﴿قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ بنابراین قارون نه اوّلین سرمایهدار به خاک افتاده بود نه آخرین, شما هم که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ در سوره مبارکه «روم» آیه نُه فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا﴾ فرمود قبل از شما مردانی بودند که شما الآن میروید دامنه کوه ویلا میسازید آنها کسانی بودند که از کوه ویلا میساختند ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾[26] فرمود شما الآن حداکثر سرمایهتان این است که در دامنه کوه ویلا میسازید اما آنها به قدری مقتدر بودند که این کوه با این عظمت, این سنگها با این عظمت و ستبری را میتراشیدند به صورت اتاقهای متعدد و از همینها خانه میساختند ما آنها را خاک کردیم ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ بنابراین جریان قارون و امثال قارون اینها نه جزء اولین کسانیاند که به عذاب الیم گرفتار شدند نه آخرین. در آیه 35 سوره مبارکه «روم» فرمود ـ این حرف در خیلی از سوَر هست که حرف شما یا باید عقلی باشد یا نقلی; ما که برهانی برای شما نازل نکردیم شما حرفهایتان به کجا مستنِد است ـ ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾ در جریان معبود بودن فرشتهها اینها ـ معاذالله ـ فرشتهها را بنات الله میدانستند و عبادت میکردند به امید شفاعت فرشتهها هم به سر میبردند در سوره مبارکه «نجم» آیه 26 این است فرمود: ﴿وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً﴾ شما این فرشتهها را میپرستید به امید اینکه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[27] خب آنها بندگان خدا هستند بدون اذن خدا کار نمیکنند تا خدا اذن ندهد که آنها شفاعت نمیکنند ﴿وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ﴾ (یک) مشفوعله هم باید مرتضیالمذهب باشد ﴿لِمَن یَشَاءُ وَیَرْضَی﴾ (دو) نه این فرشتهها مأذون هستند که برای شما شفاعت کنند نه شما مرتضیالمذهب هستید اینها مربوط به مسائل قبلی و اما این ﴿إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ مربوط به رعایت مسائل سهگانه است اول توحید, بعد بررس مسئله وحی و نبوّت, بعد یقینی بودنِ مسئله معاد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره مائده, آیه 73.
[2] . سوره مائده, آیات 17 و 72.
[3] . سوره اعراف, آیه 6.
[4] . سوره صافات, آیه 24.
[5] . سوره نحل, آیه 43; سوره انبیاء, آیه 7.
[6] . سوره نساء, آیه 32.
[7] . الکشاف, ج3, ص587.
[8] . سوره سبأ, آیه 41.
[9] . سوره طه, آیه 63.
[10] . سوره طه, آیه 63.
[11] . سوره شعراء, آیه 193 و 194.
[12] . سوره انعام, آیه 121.
[13] . سوره احقاف, آیه 4.
[14] . سوره مؤمنون, آیه 44.
[15] . سوره یونس, آیه 24.
[16] . سوره نساء, آیه 153.
[17] . سوره بقره, آیه 55.
[18] . سوره فجر, آیه 8.
[19] . التوحید (شیخ صدوق), ص277; الخصال (شیخ صدوق), ج2, ص652.
[20] . سوره نحل, آیه 125.
[21] . نهجالبلاغه, خطبه 185; «زعموا انّهم کالنبات ما لهم زارع».
[22] . سوره نوح, آیه 17.
[23] . دیوان ابنیمین.
[24] . عدّةالداعی, ص232.
[25] . سوره قصص, آیه 76.
[26] . سوره شعراء, آیه 149.
[27] . سوره یونس, آیه 18.
تاکنون نظری ثبت نشده است