display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 27 سوره سبأ

تفسیر آیات 23 تا 27 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 102 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 27 سوره سبأ"
- تفاوت شفاعت مورد اعتقاد مشرکان با موحدان؛
- تبیین زمان شفاعت و ویژگی شفیع و مشفوع‌له؛
- طبیعت دعوت عمومی حج, دال بر توسعه در احکام آن.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أذِنَ لَهُ حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23) قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (24) قُل لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26) قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ الْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27)﴾

عدم اختصاص مباحث اعتقادی سوره «سبأ» به مشرکان
چون سوره مبارکه «سبأ» در مکه نازل شد و همان‌طوری که ملاحظه فرمودید عناصر محوری سوَر مکّی, اصول دین, خطوط کلی اخلاق و حقوق است طرزی معارف قرآن در این سوَر بیان شده که اختصاصی به مشرکین ندارد معمولاً در حجاز, در مکه و مانند آن مشرک وجود داشت ولی ملحد کم بود معتقد بودند خدایی هست, شریکی ندارد,خالق سماوات و ارض است منتها تدبیر موجودات و انسان‌ها به ارباب متفرّقه سپرده شده لذا اگر از اینها سؤال بکنی که خالق آسمان و زمین چه کسی است می‌گویند خدا ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[1] شرک به این معنا که دو واجب در عالَم باشد در حجاز نبود الحاد هم به این معنا که هیچ مبدیی در عالَم نیست در حجاز بسیار کم بود ولی آیات قرآن طوری است که هم شرک را باطل می‌کند هم الحاد را.
ابطال الحاد ملحدین با اطلاق مالکیت خدا در آیه مورد بحث
حالا اگر کسی ملحد بود و ـ معاذ الله ـ اصلاً به هیچ مبدیی معتقد نبود این آیه 22 سوره «سبأ» و مانند آن برای ابطال حرف او کافی است برای اینکه این شخص نیازمند است و در اصل حیاتش در کمالات وجودی‌اش در لوازم زندگی‌اش محتاج است هیچ کس در هیچ مرحله‌ای مالک بالاستقلال ذرّه‌ای از ذرّات عالَم نیست این شخص به چه کسی مراجعه می‌کند نه خود می‌تواند مشکل خودش را حل کند نه موجود دیگری در عالَم هست که ما بالاستقلال مالک باشیم این ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ این شامل ملحد هم می‌شود, شامل مشرک هم می‌شود بالأخره انسان به چه کسی مراجعه می‌کند انسانی که محفوف به عدمین است سابقه عدم دارد لاحقه عدم دارد الآن هم که با انباری از جهالات همراه است مشکل او را چه کسی حل می‌کند هیچ موجودی غیر خدا بالاستقلال مالک ذرّه‌ای از آسمان و زمین نیست بنابراین اگر کسی ملحد باشد هم این آیه برای ابطال الحاد او کافی است و اگر مشرک باشد این آیه برای ابطال شرک او کافی است.
تفاوت شفاعت مورد اعتقاد مشرکان با موحدان
مطلب دیگر اینکه آنها گرچه قائل به شفاعت بودند ولی از دو نظر با شفاعتی که ما معتقدیم فرق دارد: یکی اینکه آنها آلهه خود را در شفیع بودن, مستقل می‌دانستند لذا صبغه ربوبیّت به آنها می‌دادند اینکه می‌گفتند ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[2] یا می‌گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[3] این تقریب را, این شفاعت را برای آلهه خودشان بالاستقلال قائل بودند لذا اینها را رب می‌دانستند ما اگر برای قدّیسین از بشر نظیر انبیا و اولیا یا برای ملائکه شفاعت قائلیم که قائلیم به اذن الله است بنابراین یک فرق جوهری بین موحد و مشرک در اصل شفاعت هست آنها شفاعت را برای معبودهایشان قائل بودند می‌گفتند اینها حقّ تقریب دارند, حقّ شفاعت دارند بالاستقلال; لذا از اینها به عنوان رب یاد می‌کردند ما از اینها به عنوان عبد یاد می‌کنیم می‌گوییم اگر اینها شفیع هستند باید اذن داشته باشند. دوم این است که مشفوع‌له باید مرتضی‌المذهب باشد آنها که به چنین چیزی معتقد نبودند. آن امر سوم هم این است که ما شفاعت را مربوط به خصوص دنیا نمی‌دانیم هم برای دنیاست هم برای آخرت, آنها اصلاً به آخرت معتقد نبودند این سه جهت رسمی ما به التفاوت بین موحد و مشرک است در مسئله شفاعت و چون فرشتگان گرچه حقّ شفاعت دارند ولی باید به اذن باشد لذا آیه 22 و 23 کاملاً مسیرشان عوض شد در آیه 22 با فعل بیان شده ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ﴾ این معبودهای شما ﴿مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾ که به صورت فعل آمده بعد در آیه 23 دیگر سخن از ﴿لاَ یَشْفَعُونَ﴾ یا ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ﴾ نیست سخن از اصل شفاعت است ﴿لاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ﴾ در قیامت، شفاعت نافع نیست مگر برای شفیعی که مأذون باشد و برای مشفوع‌له‌ای که مرتضی‌المذهب باشد لذا گرچه آنها برای ملائکه شفاعت قائل‌اند اما شفاعت را بالاستقلال قائل‌اند ما برای ملائکه یا اولیای الهی که شفاعت قائلیم به اذن قائلیم ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أذِنَ لَهُ﴾ لذا شامل همه اینها خواهد بود. بنابراین هم مشرک را شامل می‌شود هم ملحد را و شفاعت هم چه برای شفیع چه برای مشفوع باید به اذن خدای سبحان باشد.
تبیین زمان شفاعت و ویژگی شفیع و مشفوع‌له
مطلب دیگر این است که جریان شفاعت در لحظه‌ای است که انسان مشکل جدّی دارد حالا آن لحظه حساسی که انسان مشکل جدّی دارد که از احدی کاری ساخته نیست همه بشر آن روز جمعاً زندگی می‌کنند ولی اجتماعی نیستند ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[4] اما در آن روز ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[5] همه‌شان جمع‌اند ولی زندگی‌شان اجتماعی نیست که کسی مشکل کسی را حل کند این‌طور نیست روزی است که ﴿یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾[6] اگر زندگی, اجتماعی نیست گرچه جمعی است و هیچ کس به فکر کسی نیست پس همه منتظرند که شفیعی بیاید مشکلشان را حل بکند روز, روز فزع اکبر است در روز فزع اکبر وقتی دستور می‌رسد که چه کسی شفاعت کند و از چه گروهی شفاعت بکنند تا امر به پایان نرسد عده‌ای در فزع هستند وقتی دستور رسید و مشخص شد فزع برطرف می‌شود. باب تفعیل مثل باب افعال گاهی برای ازاله است «أغدّ البعیر» یعنی این غدّه‌ها را زائل کرده است فزَّع یعنی أزال الفزع, فزع را زائل کرده است ﴿فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ﴾ یعنی از دل‌های اینها فزع ربوده شده به حال عادی برگشتند در حال اضطراب و حال انتظار و حال فزع همه منتظرند که لطف الهی شامل حالشان بشود اما چه کسی حقّ شفاعت دارد قلمرو شفاعتش تا کجاست روشن نیست وقتی وحی الهی آمده معلوم شد چه کسی باید شفاعت بکند برای چه کسی باید شفاعت بکند قلمرو شفاعت کجاست این فزع برداشته می‌شود وقتی فزع برداشته شد اینها می‌پرسند که چه دستوری رسیده ﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ﴾ آن‌گاه سؤال می‌کنند دستور چه رسیده؟ ﴿قَالُوا الْحَقَّ﴾ می‌گویند حق رسیده, حق همان است که اینها دارند عمل می‌کنند غیر از حق در آن روز چیزی ظهور و بروز نکرده یا ﴿لاَ تَنفَعُ﴾ تا آن ﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ﴾ وقتی که فزع برطرف شد آن وقت شفیعی که مأذون است و مأذون‌له‌هایی که مشفوع‌له هستند آنها از شفاعت طرْفی می‌بندند پس ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا﴾ برای شفیعی که مأذون‌له است و برای مشفوع‌له‌ای که مرتضی‌المذهب است و در حالی که همه منتظرند با فزع به سر می‌برند در فزع، کسی قدرت سخن ندارد ﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ﴾ «أی اُزیل عن قلوبهم الفزع» به حالت عادی آمدند می‌گویند نتیجه چه شد؟ ﴿قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾.
ضروری بودن اذن خدا در شفاعت شفیعان
پرسش: شفاعت برای شفیع چه فایده‌ای دارد؟
پاسخ: شفاعت برای شفیع یعنی حقّ شفاعت به او دادن, کسی که حقّ شفاعت دارد به او می‌گویند شفیع تا اذن داده نشود این شفیع نیست چه کسی شفیع است چه فرشته‌ای شفیع است باید به اذن خدای سبحان باشد فرشته‌ها هم درجاتی دارند انسا‌ن‌ها هم درجاتی دارند عالمان دین هم درجاتی دارند بالأخره برای یک عده می‌گویند: «قِفْ تَشْفَع»[7] عالمان دین که در دنیا مشکل عده‌ای را حل کردند عده‌ای را از عذاب به بهشت آوردند از ضلالت به هدایت آوردند, می‌گویند همان‌طوری که در دنیا دست اینها را گرفتی از ضلالت به هدایت آوردی اینجا هم دست اینها را بگیر از جهنم به بهشت منتقل بکن.
پرسش: جناب استاد! در درس گذشته فرمودید که آنها به قیامت معتقد نیستند؟
پاسخ: بله, آنها به قیامت معتقد نیستند اما ذات اقدس الهی که دارد ترسیم می‌کند مسئله دنیا و قیامت را با هم طرح می‌کند می‌فرماید روزی است که هیچ شفاعتی اثر ندارد مگر با دو عنصر که هم شفیع مأذون باشد هم مشفوع‌له مرتضی‌المذهب باشد.
پرسش: استاد! شفاعت چه فایدهای برای شفیع دارد؟
پاسخ: شفیع بودن, مقامی است چه کسی می‌تواند شفاعت کند باید به اذن خدای سبحان باشد این مقامی است برای او.
﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ﴾ آنهایی که خطاب الهی را دریافت کردند ﴿قَالُوا الْحَقَّ﴾ گاهی هم ممکن است در دنیا چنین حادثه‌ای پیش بیاید ﴿وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾.
وجه تسمیه روز «دحو الأرض»

امروز چون «دحوالأرض» است ان‌شاءالله یا در جمع ما روزه‌دارانی هست یا کسانی که به زیارت وجود مبارک امام رضا عن بُعدٍ موفق شدند که ان‌شاءالله مقبول باشد روزی است که می‌گویند این زمین که پر از آب بود اوّلین بخش از زمین که از آب آزاد شد همان زیر کعبه است.
لزوم بررسی حدود کعبه برای حکم طواف در سازه‌های جدید
الآن یکی از مسائل رسمی که محلّ ابتلای حاجیان و معتمران است همین سازه‌های دو طبقه‌ای است که در اطراف بیت درست کردند که خیلی سؤال می‌کنند آیا جایز است روی این سازه‌ها طواف کردن یا جایز نیست, در اسلام بعضی از امور حدّش مشخص است مثل کُر, فرمودند حجمش این‌قدر و وزنش هم آن‌قدر, سه وجب و نیم در سه وجه و نیم در سه وجب و نیم، این از نظر مساحت مشخص است یا در مسافت گفتند اگر به هشت فرسخ رسید نماز شکسته است این مسافتی است معیّن و مشخص اما گفتند دور کعبه طواف کنید کعبه چند متر است حدّی برای کعبه مشخص شده؟ در زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کعبه چقدر بود سیدناالاستاد در بحثی که مربوط به قبله و کعبه و امثال ذلک است آنجا آن‌طور که در خاطرم هست به این مطلب اشاره کردند که در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کعبه به اندازه قدّ دو نفر بود مثلاً چهار متر بود که وجود مبارک حضرت امیر روی دوش مبارک پیغمبر(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) پای مبارکشان را گذاشتند و این بت‌ها را از کعبه ریختند بیرون حالا آن مقام دیگری است که فرمود من اگر می‌خواستم دستم به آسمان برسد می‌رسید[8] آن یک حساب دیگر است ولی به حسب ظاهر به اندازه چهار متر بود.
ذاتی نبودن احترام کعبه و محترم بودن آن به احترام امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)

آن وقتی که ابن‌زبیر با امام زمانش بیعت نکرد این حرف از لطایف حرف‌های بلندی است که مرحوم ابن‌بابویه قمی در من لا یحضره الفقیه دارد خب این ابن‌زبیر به کعبه پناهنده شد متحصّن شد آنها هم ـ کسانی که قبل از انقلاب، مکه مشرّف بودند کوه ابوقبیس را دیدند کوه ابوقبیس بر بیت مشرف بود ـ روی کوه ابوقبیس منجنیق کار گذاشتند و سنگ‌باران کردند و کعبه را ویران کردند و ابن‌زبیر را گرفتند و اعدام کردند و بعد دوباره کعبه را ساختند. فرمایش شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه که از بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) استفاده کرد این است که کعبه برای همه ما محترم است قبله ماست, مطاف ماست اما ما کعبه را به احترام ولیّ عصرمان و امام زمانمان احترام می‌کنیم خب اگر کسی به امام زمانش معتقد نباشد به درون کعبه هم برود خدا او را امان نمی‌دهد این‌طور نیست که کعبه ذاتاً محترم و مستقل باشد کعبه را هم با یک سنگ و گِل می‌شود بسازند فرمایش ایشان در من لا یحضره الفقیه این است که اینکه به امام زمانش معتقد نبود جواب سیدالشهداء(سلام الله علیه) را با نفی داد نه با اثبات, در برابر امام زمانش مقاومت کرد این اگر به درون کعبه هم برود خدا به او مهلت نمی‌دهد[9] این کعبه را ویران کردند دوباره ساختند آن وقت چند متر بود, بعد که ساختند چند متر است, چند بار سیل, زلزله, حوادث دیگر کعبه را ویران کرد و ساختند, ابرهه یک وقت می‌خواست بساط کعبه را به هم بزند آن طیر ابابیل آمد و بساطش را دگرگون کرد و اما حوادث روزگار بالأخره کعبه را ویران می‌کند دوباره می‌سازند شما این تلاش و کوشش را بفرمایید زحمت بکشید که کعبه در اسلام حدّش چقدر است تا اگر یک وقت دوتا سازه شد, سه‌تا سازه شد, دو طبقه شد, سه طبقه شد, بگوییم آنجا اشکال دارد اینجا اشکال ندارد.
مشخص نبودن حدود کعبه دالّ بر جواز طواف دور سازه‌های جدید

اگر مرزی برای کعبه مشخص باشد بله این سازه‌ها اگر بالا رفت اشکال دارد اما کعبه حدّی دارد که چند متر باید باشد الآن ده, دوازده متر است یا قدری بیشتر آن وقت سه, چهار متر بود اگر مرزی, حدّی, مساحتی در اسلام برای کعبه مشخص بشود بله مافوق آن اگر سازه‌ای ساختند طواف کردن خلاف است و احتیاط است و مگر در حال ضرورت و امثال ضرورت اما کعبه حدّش, مساحتش مشخص نیست البته آن جایش که چقدر است مشخص است آن بُعد, قبله است نه این چهار دیواری، به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم محقق داماد(رضوان الله علیه) فرمود خب چند بار کعبه خراب شد چند بار هم ساختند آن‌ دفعهای که کعبه خراب شده بود داشتند می‌ساختند مسلمین بی‌قبله بودند, آن دیوارها که قبله نیست آن بُعد قبله است آ‌ن وقتی که کعبه خراب شده بود داشتند می‌ساختند یعنی مسلمان‌ها بی‌قبله بودند یا آن بُعد, قبله است حالا این کعبه که مطاف است مساحتش مشخص است اما ارتفاعش مشخص است که چقدر باید باشد اگر ارتفاع آن نظیر مسافت سفر مشخص باشد نظیر کُر مشخص باشد بله این سازه‌هایی که بلند شد و ارتفاع دارد اشکال دارد اما اگر ارتفاعش مشخص نیست چه اینکه این ارتفاعی که الآن هست یقیناً در زمان پیامبر و ائمه(علیهم السلام) این‌طور نبود اگر این روشن بشود که طول و عرض این مکعب مشخص است ولی ارتفاعش در اسلام تعیین نشده بنابراین این سازه‌هایی که ساختند طواف کردن روی آنها مشکل نیست.
طبیعت دعوت عمومی حج, دال بر توسعه در احکام آن
مطلب دیگر اینکه می‌بینید بعضی از امور است که طبع اوّلی‌اش آسان است طبع ثانوی چون در حال ضرورت است می‌گویند اگر ضرورتی پیدا شد شما آن کار ثانوی را انجام بدهید مثل وضو گرفتن خب وضو گرفتن با آب طبع اوّلی‌اش آسان است اینکه عُسری ندارد با آب وضو بگیرید, گاهی ممکن است دست کسی زخم باشد یا خیلی هوا سرد باشد می‌گویند اگر ضرورت شد تیمّم بکنید در اینجا جا دارد که بگویند در حال ضرورت تیمّم بکنید و در حال عادی وضو بگیرید اما طبع قضیه این است. در جریان مکه شما ملاحظه کنید از همان روز اول بر همه مستطیعان که آن روز استطاعت خیلی سهل بود مخصوصاً برای مردم حجاز, فرمودند اگر مستطیعی مکه نرود «فَلْیَمُتْ یهودیاً أو نصرانیاً»[10] از واجباتی است که خیلی تلخ و سخت درباره آن تحذیر شده در آیه حج هم سخن از کفر آمده کفر عملی است ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ﴾ که خیلی تعبیر تند و تیز هم است اگر مستطیعی مکه نرفت از آن به کفر یاد شده است که این کفر, کفر فعلی و عملی است نه کفر اعتقادی. پس آ‌ن تعبیر تند که «فَلْیَمُت یهودیاً أو نصرانیاً» این تعبیر ﴿وَمَن کَفَرَ﴾ هم هست غالب ادعیه ماه مبارک رمضان هم طلب حج است و امثال ذلک کسانی که خودشان مستطیع‌اند یا کسانی که مستطیع بودند و نتوانستند مکه بروند نایب دارند و کسانی که می‌خواهند حجّ استحبابی انجام بدهند اینها هم در صدر اسلام در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چندین هزار نفر بودند هم الآن چند میلیون هستند. پس طبع قضیه این است که خدای سبحان ضیوف‌الرحمان را, حاجیان و معتمران را دعوت کرده است به یک سلسله مناسکی با آن بیان غلیظ و شدید، میلیون‌ها نفر بر آنها واجب است بروند الآن حداقل کفِ آنها خیلی خیلی مسامحه بشود حداقل ده میلیون می‌توانند بروند خب به شریعت می‌گویند که این ده میلیون که شما بر اینها واجب کردید اینها آمدند ولی شریعت از اول تا آخر می‌گوید جا نیست میقات جا نیست, مسعا جا نیست, مرما جا نیست, مطاف جا نیست, مذبح جا نیست! خب این چه دعوتی است؟! شما که یک جای بسته را گفتید باید طواف کنند, جای بسته‌ را گفتید باید سعی کنند, جای بسته‌ای را گفتید باید قربانی کنند آیا همین مدار بستهٴ منا جای ذبح است بعد ده میلیون را دعوت می‌کنید؟! همین جای مشخص دوازده متر بین بیت و بین مقام اینجا جای طواف است و ده میلیون را دعوت کردید, همان یک تکه بین صفا و مروه آن یک تکّه مسعاست و ده میلیون را دعوت کردید همه جا را که شما می‌گویید جا نیست خب چه دعوتی است؟! این طبع قضیه نشان می‌دهد که این مواردی که بیان شده افضل مراتب است نه تعیین، الاّ ولابد. یک وقت است که به شما می‌گویند باید وضو بگیرید, باید با آب وضو بگیرید اگر نشد, تیمّم; خب غالباً مردم می‌توانند وضو بگیرند در حال ضرورت, تیمّم; حالا ما بگوییم در حال ضرورت پشت مقام جایز است این همه‌اش ضرورت است. آن وقت یک مقدار مسعا را توسعه دادند ما اشکال داشته باشیم, یک مقدار سازه‌های دیواری درست کردند ما اشکال داشته باشیم, یک مقدار طبقات درست کردند ما اشکال داشته باشیم, مذبح را توسعه دادند ما اشکال داشته باشیم, شما طبع قضیه را ملاحظه بفرمایید که طبع قضیه, دعوت چند میلیون است پاسخش در همه جا از اول تا آخر, از آخر تا اول این است که جا نیست, جا نیست, جا نیست. بنابراین این دو کار را ان‌شاءالله انجام بدهید اما آن کاری که فعلاً محلّ ابتلاست این است که مشخص بشود کعبه طول و عرضش مشخص است اما ارتفاعش آیا در اسلام مشخص است که مقدار ارتفاعش چقدر باشد که اگر سازه‌ها مقداری بالا رفت ما بگوییم این حول کعبه نیست اطراف کعبه نیست این به مناسبت دحوالأرض که امروز روز ظهور زمین زیر کعبه از آب است بیان شد.
تفاوت نماز با طواف در مکان‌های مرتفع بالاتر از کعبه
پرسش: استاد ببخشید! آنهایی که در کوه حرا نماز میخوانند با آنهایی که در مسجدالحرام نماز میخوانند حتماً از نظر قبله ... .
پاسخ: نه, قبله مشکلی ندارند در قبله مشکلی ندارند در مطاف مشکل دارند قبله خب همه اینهایی که در هتل‌هایی هستند که خیلی بالاتر از کعبه است و کعبه زیر اینها قرار گرفته آن را مشکلی ندارند آنها که در قلل جبال هستند آنها که در مکان‌های مرتفع هستند اینها یقیناً چندین برابر کعبه ارتفاع دارند در مسئله قبله هیچ کسی مشکل ندارد در مسئله طواف است که مشکل دارند.
پرسش: به جای اینکه این مطلب را حمل بر اکثر بفرمایید آیا جا ندارد که بحث تاٴثیر استطاعت از طرف مالی که واقعاً شرع مقدس با آن مال، استطاعت مقیّد شده نه هر مالی که از راه حلال و حرام به دست آمده؟
پاسخ: نه, مردمی که مال حلال دارند کم نیستند, خود مردم مکه اولاً به آنها هر پنج سال, یک بار اجازه می‌دهند, کسانی که مال حلال دارند در این زوایای عالَم کم نیستند حالا ممکن است جایی مال حرام باشد. به هر حال اگر کسی مال حرام تهیه کرده راه تحلیلش هست آن مقدار هست که بتواند مکه برود.
پرسش: حاج آقا! اشکال بر سر مقدار کعبه نیست اشکال بر سر این است که نواحی بالادست خیلی است.
پاسخ: بله, اگر کعبه یک حدّ مشخص داشته باشد چند متر باشد بله, اما اگر نه, بالاترش هم باشد این مقداری که هست مگر این مقدار قبلاً بود, مگر هر اندازه ساختند مطاف است که حالا اگر پنج, شش متر بالاتر بیاید مطاف اضافه شده این مقداری که ساختند که قبلاً نبود این مقدار بعداً اضافه شده پس معلوم می‌شود آن فضا مطاف است نه دیوار.
پرسش: یعنی اگر هواپیما هم از بالای کعبه طواف کند ... باید این اشکال باشد.
پاسخ: نه, مسئله طواف با مسئله استقبال خیلی فرق می‌کند آنجایی که خیلی احتیاط می‌کنند می‌گویند اگر کسی بالای کعبه هم برود و آلوده باشد چون اجتیاز برای جُنب جایز نیست آنها هم می‌گویند احتیاط می‌کنند نباید عبور بکند مگر آ‌ن‌قدر دور باشد ارتفاع داشته باشد که عبور فوق الکعبه صدق نکند اما در جایی که صدق بکند مسئله قبله با مسئله طواف خیلی فرق می‌کند ما باید حول البیت طواف بکنیم بیت, طول و عرضش مشخص است اما ارتفاعش آیا در اسلام مشخص است چند متر باشد که ما بگوییم الآن این بالاتر از دیوار کعبه است مگر این مرز, مرز اسلامی است اگر این مرز, مرز اسلامی باشد یعنی کعبه باید دوازده متر باشد, سیزده متر باشد بله اگر کمی بالاتر شد مشکل است اما مرزی برای ارتفاع کعبه مشخص نشد برای طول و عرضش مشخص شد برای اینکه در زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اندازه چهار متر بود که اشیا را بالای کعبه می‌بردند, مرمّت می‌کردند و مانند آن, قبلاً که بالابر نداشتند که سیزده, چهارده متر کسی را ببرند بالا, اگر در اسلام، ارتفاع کعبه مشخص شده باشد بله باید احتیاط کرد, عندالضروره باید باشد و مانند آن.
لزوم حمل بر افضل نمودن محدوده‌های تعیین شده در طواف و نماز
پرسش: استاد! این اشکال در مشعر و منا هم هست.
پاسخ: بله دیگر, آنجا هم باید توسعه پیدا کند معلوم می‌شود آنجا افضل است این‌چنین نیست که شارع مقدس هر سال ده میلیون را دعوت کرده باشد بعد بگوید در همین باریکه شما باید قربانی کنید در مسعا این‌طور است, مطاف این‌طور است, میقات این‌طور است خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیه) را! یک احتمال خوبی داد آ‌ن مسجدالشجره اگر کسی قبلاً سال پنجاه مثلاً, قبل از پیروزی انقلاب اگر کسی آنجا می‌رفت مسجدالشجره نظیر همین مسجدهای محلّی قم و امثال قم بود اتاقکی بود خب مگر ده میلیون را آدم دعوت می‌کند برای اینکه در یک اتاقک اِحرام ببندد ایشان احتمال می‌دادند که مسجدالشجره مثل مسجد سلیمان آن منطقه وسیع باشد[11] غرض این است که طبع قضیه را که شما ملاحظه کنید می‌بینید که طبع قضیه یک جای وسیع می‌خواهد بر ده میلیون حداقل واجب است بیایند مکه حج انجام بدهند ولی از اول تا آخر شما می‌گویید جا نیست, این معلوم می‌شود جا وسیع است.
پرسش: جناب استاد! سبیل و راه را که نمیشود اضافه کرد؟
پاسخ: چرا دیگر، می‌شود این کوه‌ها را تراشید, تسطیح کرد, میدان وسیع بشود آن‌وقت می‌شود مذبح.

تبیین پاسخ توحیدی مشرکان در سؤال از منجی آنها در مشکلات
﴿قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در مشکلات اگر از آنها سؤال بکنید حالا که در دریا دارید غرق می‌شوید چه کسی شما را نجات می‌دهد می‌گویند الله ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾[12] وقتی مشکلشان حل شد بگویید چه کسی مشکلتان را حل کرد چه کسی شما را روزی می‌دهد یا می‌گویند خودمان, حرف قارون را می‌زنند می‌گویند: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[13] یا می‌گویند بت‌ها. در جریان خطر چه کسی شما را از خطر نجات داد آنجا ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نعمت‌ها را چه کسی به شما می‌دهد یا حرف قارونی می‌زنند می‌گویند: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ یا می‌گویند بت‌ها; لذا ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید به اینها بگو همان‌طوری که در حال خطر الله مُنجی است در حال رفاه هم الله رازق است ﴿قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ آنها جواب نمی‌دهند, ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ در جریان سوره مبارکه «روم» آنجا گذشت آیه 33 سوره «روم» این بود ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ بله, جای دیگر هم دارد که ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ در دریا که دارند غرق می‌شوند می‌گویند «بک یا الله» در خشکی وقتی به نعمت رسیدند می‌گویند: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ لذا در اینجا ذات اقدس الهی فرمود از آنها بپرس ﴿مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ آنها جواب نمی‌دهند, ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ همان‌طوری که در خطر, الله است در رفاه هم الله است.
بررسی نکات ادبی در پایان بردن مناظره با مشرکان
بعد مؤدّبانه این مناظره را ادامه بده ولی ضمناً با رعایت نکات ادبی, حق بودن خودتان فراموشتان نشود بگو ﴿وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ﴾ ﴿إِنَّا﴾ مقدم است ﴿إِیَّاکُمْ﴾ مؤخّر (دو) ﴿لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ (چهار) ما یا شما, این لفّ و نشرش مرتب است ما یا شما ﴿لَعَلَی هُدیً﴾ برای ما, ﴿فِی ضَلاَلٍ﴾ برای شما, اگر کسی مهتدی است مسلّط بر راه است با «علی» ذکر شده, کسی که گمراه است مقهور ضلالت است فرورفته در گودال ضلالت است با ﴿فِی﴾ یاد شده ﴿لَعَلَی هُدیً﴾ (یک) ﴿أَوْ فِی ضَلاَلٍ﴾ (دو) بعد فرمود این ضلالش, ضلال مشکوک نیست این بیّن‌الغی است ضلال مبین است خب اگر ضلال مبین است شما نگران چه چیزی هستید پس ﴿وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ﴾ که این ضلال بیّن‌الغی است.
«و الحمد


[1] . سوره لقمان, آیه 25; سوره زمر, آیه 38.
[2] . سوره یونس, آیه 18.
[3] . سوره زمر, آیه 3.
[4] . سوره واقعه, آیات 49 و 50.
[5] . سوره مریم, آیه 95.
[6] . سوره عبس, آیات 34 و 35.
[7] . علل الشرائع, ج2, ص394.
[8] . المناقب, ج2, ص135.
[9] . ر.ک: من لا یحضره الفقیه, ج2, ص249.
[10] . الکافی, ج4, ص268 و 269.
[11] . موسوعة الامام الخوئی, ج27, ص262.
[12] . سوره عنکبوت, آیه 65.
[13] . سوره قصص, آیه 78.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی