display result search
منو
تفسیر آیات 22 تا 27 سوره سبأ

تفسیر آیات 22 تا 27 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 104 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 27 سوره سبأ"
- نقل داستان سبأ جهت هماهنگی حکمت با موعظه؛
- اقامه برهان بر نفی مالکیت بت‌ها در نقد عبادت مشرکان؛
- قابل تحمّل نبودن تجلّی کلام الهی برای همه.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ (22) وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23) قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ (24) قُل لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلاَ نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26) قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ الْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27)﴾

نقل داستان سبأ جهت هماهنگی حکمت با موعظه
چون سوره مبارکه «سبأ» در مکه نازل شد و مهم‌ترین مطالب محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق است و در بین همه اینها توحید از همه مهم‌تر است لذا قرآن کریم در این سوره مبارکه «سبأ» اول آ‌ن خطوط کلی را بیان فرمود بعد برای اینکه حکمت را با موعظه هماهنگ کند قصه سبأ را ذکر کرد که اینها متنبّه بشوند بعد دوباره به برهان پرداخت. نقل داستان سبأ در اثنای براهین برای تلفیق بین حکمت و موعظه است. توده انسان‌ها آنها که در مدرسه‌ها به سر می‌برند در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مثلاً, اینها تفکّر برهانی دارند در اثنای برهان لازم نیست قصه و موعظه مطرح بشود ولی در سطح جامعه, برهان باید با موعظه همراه باشد برای اینکه توده مردم اهل برهان محض نیستند چه اینکه سرگرم کردن همه آنها به اخلاق و موعظه هم مصلحت نیست باید یک پایگاه برهانی باشد (اولاً) بعد موعظه و اخلاق باشد (ثانیاً) این کار را ذات اقدس الهی تاکنون در سوره مبارکه «سبأ» انجام داد که بخشی برهان, بخشی موعظه, بخشی اخلاق, دوباره بخشی برهان; بعد از جریان داستان سبأ باز برهان اقامه فرمود, بعد از این براهینی که حالا ذکر می‌کنند در بخش پایانی همین سوره مبارکه «سبأ» داستان افرادی را ذکر می‌کند بعد به رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿وَکَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ ٭ قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ﴾[1] فرمود به این صنادید و سرمایه‌داران قریش بگو کسانی قبل از شما بودند که شما یک دهمِ ثروت آنها را نداشتید ما همه آنها را خاک کردیم شما آخر به چه چیزی می‌خواهید بنازید ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ معشار یعنی یک دهم, شما تمام تلاش و کوشش‌تان را هم بکنید به اندازه یک دهم ثروت گذشتگان ندارید ما آنها را از بین بردیم اینکه قدری برهان قدری قصه, قدری برهان قدری اخلاق, قدری برهان قدری موعظه برای تلفیق اندیشه و انگیزه است که هم در بخش اندیشه، اینها را روشن کند برهانی کند, در بخش انگیزه هم اینها را به باور نزدیک کند.
اقامه برهان بر نفی مالکیت بت‌ها در نقد عبادت مشرکان
بعد از جریان داستان سبأ این برهان را ذکر فرمود, فرمود شما که به اینها معتقدید کاری باید از اینها بخواهید برای شما انجام بدهند اوحدی از انسان‌ها خدا را برای «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنّة» برای جذب منفعت یا دفع مضرّت عبادت نمی‌کنند خدا را چون محبوب است عبادت می‌کنند ﴿وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾ که در بخش پایانی همین احتجاج آمده است. اوحدی از انسان‌ها خدا را چون ذاتاً «علیّ» است ذاتاً «کبیر» است می‌پرستند نه برای اینکه رازق است نه برای اینکه شافی است و مانند آن اما اوساط از اهل ایمان که دسترسی به آن مسئله علوّ و کبریایی الهی ندارند اینها یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنّة» است یا حلّ مشکلات دنیا و آخرت است یا تأمین رفاه دنیا و آخرت است و مانند آن. با اوساط از اینها فرمود شما که خدا را می‌پرستید بالأخره کاری دارید می‌خواهید مشکل شما را حل کند کسی مشکل را حل می‌کند که توانمند باشد کسی توانمند است که مالک و خالق و قادر و منشأ فیض باشد از اینها که هیچ کدام از این کارهای چهارگانه ساخته نیست و تقریبش در بحث دیروز گذشت به صورت قیاس استثنایی که اگر اینها سِمتی داشته باشند و کاری از اینها ساخته باشد یا برای آن است که بالاستقلال ذرّه‌ای را مالک‌اند یا شرکت در ذرّه‌ای دارند یا ظهیر و پشتیبان خدا هستند در یک ذرّه یا حقّ شفاعت دارند اگر کسی یکی از این کارها از او بربیاید جای این است که شما به او پناهنده بشوید اگر این اصنام و اوثان سِمتی داشته باشند این مقدم, سِمت آنها به یکی از امور اربعه است این تالی, «و التالی بأسره باطل فالمقدم مثله» ﴿ قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ (یک) ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ (سه) اینها نه بالذّات ذرّه‌ای را مالک‌اند نه بالشرکه ذرّه‌ای را مالک‌اند نه ظهیر و پشتیبان و پشتوانه خدای سبحان هستند در یک ذرّه این سه قسم روشن است و شما هم چنین ادّعایی ندارید یعنی مشرکان چنین ادّعایی نداشتند
نقد اعتقاد به شفاعت بت‌ها بوسیله نفی دو عنصر محوری آن
ادّعای مشرکان فقط در حوزه شفاعت بود که می‌گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[2] یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[3] این قسم چهارم را در آیه بعد فرمود, فرمود شفاعت حق است اما شفیع باید مأذون باشد اینها نیستند, مشفوع‌له باید مرتضی‌المذهب باشد شما نیستید ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أذِنَ لَهُ﴾ آن شفیع باید مأذون باشد ﴿لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾,[4] ﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾[5] این دو آیه، محدوده شفیع و مشفوع‌له را مشخص می‌کند انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) شفیع هستند چون خدا به آنها اذن داد و مؤمنین, مشفوع‌له هستند برای اینکه مرتضی‌المذهب هستند, مرتضی‌المذهب کسی است که دینی و مذهبی را قبول بکند که خدا راضی است یعنی دینِ خداپسند, دین خداپسند هم در اوایل سوره «مائده» مشخص شد که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾[6] پس اسلام, می‌شود دینِ خداپسند, یک مسلمان موحد, مرتضی‌المذهب است این می‌تواند مشفوع‌له باشد اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) هم که مأذون‌اند در شفاعت و نیز اولیای الهی و انبیای الهی(علیهم السلام) این سِمت را دارند, اما اصنام و اوثان، هیچ کدام از این سِمت‌ها را ندارند ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أذِنَ لَهُ﴾.
محدود به دنیا بودن شفاعت مورد اعتقاد مشرکان
منظور آنها از شفاعت همین تقرّب دنیا و حلّ مشکلات دنیاست وگرنه اینها به آخرت معتقد نیستند شفاعت به این معنا که خود را گناهکار بدانند در یوم القیامه عند الله مورد شفاعت قرار بگیرند که مورد باور مشرکان نبود اینها به قیامت معتقد نبودند اینها مسئله شفاعت را درباره مسائل دنیایی مطرح می‌کردند
همراه بودن وقت شفاعت با ظهور تجلّی تام کلام الهی
حالا وقتی فرمود شفاعتی هست که شفیع باید مأذون باشد مشفوع‌له باید مرتضی‌المذهب باشد آن لحظه و آن روزی که شفاعت می‌آید با وحی الهی می‌آید با کلام الهی می‌آید. کلام الهی هم وقتی تجلّی کرد گاهی با یک تجلّی تام ظهور می‌کند گاهی با یک تجلّی غیر تام, آن وقتی که کلام الهی با تجلّی تام ظهور کرد جریان عالَم‌لرزه مطرح است نه زمین‌لرزه یا آسمان‌لرزه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾[7] سخن این نیست که حالا زمین می‌لرزد یا فلان کوکب می‌لرزد, کلّ جهان می‌لرزد و عوض می‌شود ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ این برای آن زلزله و تجلّی تام.
قابل تحمّل نبودن تجلّی کلام الهی برای همه
در موارد دیگر که وحی الهی نازل می‌شود این وحی درست است که امر مجرّد است ولی مسیر را که طی می‌کند آن مسیر, جلوه‌گاه این وحی الهی است از فرشته‌هایی که در آسمان‌ها مستقر هستند این وحی تنزّل پیدا می‌کند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[8] این وحی وقتی می‌خواهد از مسیر فرشته‌ها عبور کند همه اینها می‌لرزند و خود آسمان‌ها نزدیک است منفجر بشود شما سوره مبارکه «شوری» آیه سه به بعد را ملاحظه بفرمایید ﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ٭ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ٭ تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ این حوامیم هفت‌گانه درباره وحی است این هفت سوره‌ای که مصدّر به «حم» است آیه سوم هم با وحی شروع می‌شود ﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ﴾ آن‌گاه این وحی الهی که دارد تنزّل می‌کند نزدیک است این آسمان‌ها را تکه تکه کند این یک تشبیه معقول به محسوس است.
تبیین تأثیر تجلّی کلام الهی بر موسای کلیم(علیه السلام) و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
گوشه‌ای از تجلّی الهی برای موسی(سلام الله علیه) در طور ظهور کرد ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾[9] فرمود تحمل وحی برای همه مقدور نیست گویا آسمان‌ها می‌خواهد تکه تکه بشود اگر آن قدرت بخواهد ظهور بکند کسی نمی‌تواند تحمل کند این ﴿إنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾[10] از همان قبیل است, اینکه آن حالت خاص برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش می‌آمد از همین قبیل است.
هم‌زمانی اذن به شفاعت و برپای قیامت و ظهور حق اعظم
وقتی این وحی در صحنه قیامت درباره اذن به شفاعت صادر شد خیلی‌ها هراسناک بودند فرشته‌ها با قلب متفزّع روبه‌رو بودند وقتی وحی برداشته شد و دوره‌اش تمام شد اینها به حالت عادی می‌آیند وقتی به حالت عادی آمدند از آن کُمَّلین و اوحدی از فرشته‌ها سؤال می‌کنند این وحی که آمد چه چیزی آورد چه دستور تازه‌ای آورد؟ ﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ﴾ وقتی این حادثه سخت پیش آمد که بسیاری مدهوش شدند و نه بیهوش, وقتی این فزع از دل‌ها برطرف شد دل‌ها آرام شد از بزرگ‌ترها سؤال می‌کنند که چه دستوری رسید ﴿حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا﴾ این اوساط از فرشته‌ها یا اولیا به آن برترها و اوحدی و بزرگ‌ترها می‌گویند: ﴿مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ﴾ خدا چه گفت ﴿قَالُوا الْحَقَّ﴾ می‌گویند حق ظهور کرده است آن روزی که حق ظهور بکند به هیچ وجه جا برای باطل نیست
یقینی بودن قیامت و ضروری بودن تحقق آن
لذا فرمود: ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[11] این ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ هم به این معناست که شکّی در این نیست که قیامت واقع می‌شود هم به این معناست که آن روز, ظرف شک نیست در دنیا ممکن است انسان درباره بعضی از امور شک کند نسبت به بعضی از امور یقین داشته باشد ولی در معاد چون روز ظهور حق است هیچ کسی درباره هیچ مطلبی شک ندارد هر چه حق است روشن است شک در آن روز نیست روزی است که ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در آن روز شک نیست هم به این معنا که «لا ریب فی وقوعه و تحقّقه بالضروره» یعنی هیچ شکّی نیست که آن روز واقع است این معنای روشن آیه; اما معنای دیگرش این است که قیامت روزی است که شک‌بردار نیست مثل اینکه انسان بگوید در فضای روشن که آفتاب هست شک نیست بالأخره انسان می‌بیند در کجاست, دیوار کجاست, درخت کجاست, انسان کجاست, در فضای شفاف و روشن, تیرگی نیست تا انسان شک داشته باشد قیامت شک‌بردار نیست اگر آن حادثه رخت بربست آ‌ن تجلّی تام, اوساط از اولیا یا اوساط از فرشته‌ها از برترها و اوحدی سؤال می‌کنند ﴿مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ﴾ خدا چه فرمود, ﴿قَالُوا الْحَقَّ﴾ حق فرمود یعنی دستور حق رسید ﴿وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾. پرسش: حضرت استاد چرا ﴿رَبُّکُمْ﴾ گفته, چرا نگفته «ربّ» ما؟
پاسخ: برای اینکه با آنها سخن گفته نه به اینهایی که قلوبشان در فزع بود اینها مستمع نبودند از آنهایی که مستمع بودند سؤال می‌کند.
سِرّ تقدیم مغفرت بر رحمت در قرآن و عکس آن در سوره «سبأ»
در قرآن کریم کلمه «غفور» بر «رحیم» مقدم است برای اینکه اول لکّه‌گیری است بعد رحمت و برکت ﴿هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾[12] اگر کسی را خدا بخواهد مورد عنایت قرار بدهد اول مغفرت است لکّه‌گیری است می‌آمرزد بعد او را وارد بهشت می‌کند و مانند آن; اما در آیه دوم همین سوره مبارکه «سبأ» که «رحیم» بر «غفور» مقدم شد ظاهراً نکته‌اش آن است که اسمای حسنایی که در ذیل هر آیه ذکر می‌شوند اینها ضامنِ مضمون خود آن آیه هستند, دلیل مدّعای همان آیه هستند, اگر در یک آیه مدّعایی باشد, دلیلش همان اسمای حسنایی است که در ذیل آیه است اگر در یک آیه, مطلبی باشد ضامنِ آن مطلب, آن اسمای حسنایی است که در آخر آیه است اگر سخن از انتقام و اجرای حدود الهی است در ذیل آیه دارد ﴿إنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾[13] اگر سخن از بخشش و لطف و عنایت الهی است در ذیل آیه دارد ﴿إنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾[14] و مانند آن. اسمای حسنا چه یک اسم چه بیش از یک اسم که در پایان هر آیه ذکر می‌شود حدّ وسط است که اگر این را باز کنند دلیل محتوای آن آیه روشن می‌شود.
سرّ تقدیم مغفرت بر رحمت هم روشن است برای اینکه اول باید لکّه‌گیری بشود گناه‌ها زدوده بشود بعد جامه رحمت را بر تن او بکنند اگر لباسی را بخواهند رنگ کنند, اتاقی را بخواهند رنگ کنند اول لکه‌گیری می‌کنند بعد آن را رنگ‌آمیزی می‌کنند اما در این آیه دو مطلب ذکر شده که اقتضای نظم طبیعی آن دو مطلب آن است که «رحیم» بر «غفور» مقدم باشد دو مطلبی که ذکر شده این است که فرمود: ﴿یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا﴾[15] آنچه از طرف خدا می‌آید خدا می‌داند, آنچه به طرف خدا می‌رود خدا می‌داند, خب آنچه از طرف خدا می‌آید رحمت الهی است آنچه به طرف خدا می‌رود که ارواح انسان‌هاست آنها نیازمند به مغفرت‌اند آن دو مطلبی که ذکر شد اوّلی با رحمت الهی همراه بود دومی منتظر مغفرت الهی است آن فیوضاتی که از طرف خدا می‌آید رحمت الهی است ارواحی که ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾[16] یا ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾[17] ما به طرف خدا می‌رویم نیازمند به مغفرتیم, غفران را ذات اقدس الهی برای ارواح صاعده به سوی خود ذکر کرده است این می‌تواند تناسبی باشد که «رحیم» را بر «غفور» مقدم بدارد
نقد عبادت مشرکان در برابر بت‌ها در سوره «احقاف»
گاهی می‌فرماید این حرفی که ما می‌گوییم و شما جوابی نگفتید نمی‌توانید جواب بدهید نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی, همین مضمونی که در سوره مبارکه «سبأ» هست در اوایل سوره مبارکه «احقاف» هم هست در سوره «احقاف» آیه سه به بعد این است ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمّی وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ﴾ بعد می‌فرماید با این مشرکان و کفار احتجاج کن ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم﴾ این ﴿أَرَأَیْتُم﴾ یعنی«أخبرونی» به من گزارش بدهید ﴿أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ به من گزارش بدهید این بت‌ها چه کار کردند چیزی آفریدند, شرکتی در آفرینش دارند شرکتی در پرورش دارند اینها چه کاره‌اند ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ بالاستقلال چیزی را خلق کردند که نیست ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ یا نه, بالاستقلال خلق نکردند شریک‌الخالق‌اند فی‌الخِلقه, شریک‌الربّ‌اند فی‌الربوبیه, یکی از اینها باید باشد خب اگر شما ادّعای خالقیّت آنها را دارید یا ادعای شرکت آنها را در خالقیّت و ربوبیّت دارید این حرف را یا باید با دلیل عقلی یا با دلیل نقلی ثابت کنید شما نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ اگر شما در دعوا صادق هستید یا برهان عقلی بیاورید که این ﴿أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ است یا برهان نقلی بیاورید و بگویید خدا در فلان کتاب آسمانی این مطلب را نوشته اگر در هیچ کتاب آسمانی این مطلب نیست اگر هیچ دلیل عقلی ندارید خب دست‌تان از برهان خالی است ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ می‌شود دلیل نقلی, ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ می‌شود دلیل عقلی, اگر نه دلیل عقلی دارید که اینها سِمتی در عالَم دارند نه دلیل نقلی دارید خب چرا اینها را عبادت می‌کنید.
بیان دیگر در نقد عبادت مشرکان برابر بت‌ها در سوره «کهف»
در سوره مبارکه «کهف» هم مشابه این مطلب با معیار دیگر گذشت خدای سبحان فرمود این بت‌ها هیچ سِمتی نداشته و ندارند ما اینها را در کارگاه خلقت اصلاً دخالت ندادیم آیه 51 سوره مبارکه «کهف» این بود ﴿مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اینها نه تنها هیچ‌کاره‌اند آن وقتی هم که ما آسمان و زمین را خلق می‌کردیم اینها را شاهد قرار ندادیم اینها حضور نداشتند شما اینها که معبودتان قرار دادید آخر اینها باید سِمتی داشته باشند یا در هنگام خلقت و ربوبیت ما حضوری داشته باشند ﴿مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ﴾ ما اینها را هم می‌خواستیم خلق بکنیم اینها از خودشان بی‌خبر بودند فیض الهی اینها را آفرید, فیض الهی آسمان و زمین را آفرید, اینها از آفرینش خودشان خبری نداشتند چه رسد به اینکه از آفرینش دیگران خبر داشته باشند ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾ این اصنام و اوثان و امثال اینها هرگز ما اینها را به عنوان کمک نگرفتیم. مستحضرید که غالب این اسامی که مربوط به مسائل اجتماعی و اخلاقی و اینهاست از همین مسائل طبیعی گرفته شده فاصله بین آرنج و دوش را این قسمت را می‌گویند عضد, فاصله بین آرنج و مچ را می‌گویند ساعد, کارهایی که افراد با یکدیگر انجام می‌دهند اگر با قسمت‌های ساعد باشد یعنی فاصله آرنج و مچ باشد می‌گویند مساعدت کردند, اگر از فاصله آرنج تا دوش باشد می‌گویند معاضدت کردند حالا کم کم کلمه مساعدت و کلمه معاضدت و اینها برای مطلق کمک‌رسانی به کار می‌رود. فرمود ما اینها را عَضُد و کمک قرار ندادیم که اینها کمک‌کار ما باشند یعنی ظهیر ما باشند پس نه بالاستقلال اینها سهمی دارند نه بالاشتراک سهمی دارند نه بالمظاهره و معاضده سهمی دارند خب چرا اینها را می‌پرستید این برهان مسئله است اگر شما قبول ندارید, دلیلی بیاورید از کتاب آسمانی یا ﴿أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ این می‌شود انصاف, بعد از این مراحل فراوان انصاف‌گویی و انصاف‌رویی فرمود اینها چون هیچ سِمتی ندارند بین ما و شما, خدا در قیامت داوری می‌کند این هم نرمش در دعوت است
نفی رازقیت غیر خدا دلیل دیگر در نقد عبادت مشرکان
﴿قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ شما خدا را برای رزق می‌پرستید اکثری مردم این‌طور هستند در بحث‌های عقلی فلسفه و کلام صحبت از این نیست که بیماری ما را, مشکل ما را, نیازهای ما را چه کسی رفع می‌کند صحبت این است که موجودی که هستیِ او عین ذات او نیست مبدأ می‌خواهد اما قرآن که فقط کتاب علمی نیست این نور است یعنی علم را با عمل و موعظه هماهنگ می‌کند اگر یک کتاب علمی بود نظیر کتاب‌های عقلی فقط برهان محض اقامه می‌کرد اما این می‌خواهد مردم را هدایت کند بپروراند لذا هم حکمت در آن هست, هم موعظه در آن هست, هم اخلاقیات در آن هست, هم قصه در آن هست. فرمود شما برای چه خدا را می‌پرستید برای اینکه رازق باشد, خب از غیر خدا که اینها ساخته نیست چرا اینها را می‌پرستید ﴿قُلْ مَن یَرْزُقُکُم﴾ اینها را به فطرتشان ارجاع می‌دهد ﴿قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خود سماوات و ارض, روزی ما هستند از آسمان و زمین هر برکتی در بیاید رازق, خدای سبحان است آنها چون جوابی برای گفتن ندارند خود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد جواب بدهد ﴿قُل اللَّهُ﴾ رازق اوست.
نقد انحصار رازقیت خدا با «خیر الرازقین» بودن او و جواب آن
اگر یک وقت در قرآن یا در دعاها گفته می‌شود او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِین﴾[18] است که نشان می‌دهد ما رازقی داریم ولی خدا بهترین رازق است در موارد دیگر هم مشابه این آمده او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾[19] است, ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾[20] است, ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾[21] است و امثال ذلک, اینها اعمّ از حقیقت و مجاز است اعم از بالذّات و بالعرض است, اعم از بالاصل و بالتبع است, اعم از این سه بخش است بعد قرآن جمع‌بندی می‌کند در هر جایی که فعلِ کمالی را ذات اقدس الهی به غیر خودش اسناد بدهد مثل اینکه فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾[22] یا ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[23] یا او ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ یا او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ یا او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است فوراً در آیهٴ دیگری کلاً این مطلب را حصر می‌کند می‌گوید تنها کسی که این سِمت را دارد خداست, فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[24] این ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با معرفه بودن خبر، اینها مفید حصرند یعنی اگر ما گفتیم دیگران رازق‌اند, رزق ما را به شما می‌رسانند اِسناد رزق به دیگران چون مظهر رازقیّت ما هستند صحیح است وگرنه غلط است در جریان عزّت درست است ما گفتیم ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اما حواستان جمع باشد ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ یعنی آنها یا بالعرض‌اند یا بالتّبع‌اند یا بالمجاز تا چه اندازه دید توحیدی ما تام باشد در هیچ موردی نیست که خدای سبحان یک وصف کمالی را به غیر خود اسناد بدهد مگر اینکه فوراً در جای دیگر کلّ آن اصل و وصف را منحصر در خود بداند تا دیگران مظهر کار او باشند فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ معلوم می‌شود ما خالقینی داریم منتها خدا احسن است بعد در آیه دیگر فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[25] هر چه مصداق شیء است مخلوق اوست حتی خود آنها که خالق‌اند, اگر مسیح(سلام الله علیه) به اذن خدا می‌گوید: ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[26] خود طیر, خود نَفخ, خود مسیحِ نافخ همه شیء هستند و مخلوق الله, اگر گفته شد ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد می‌فرماید: ﴿فإنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً﴾[27] اگر فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[28] یا به یحیی فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[29] یا به بنی‌اسرائیل فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[30] در سوره «بقره» فرمود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[31] تا مبادا کسی خیال کند وصفی از اوصاف کمالی را غیر خدا بالاصاله یا بالذّات یا بالحقیقه دارد اینجا هم همین‌طور است فرمود تنها رازق, ذات اقدس الهی است
کریمه ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً ...﴾ دال بر انصاف در محاوره و نکات ادبی آن
بعد برای انصاف در محاوره نه تحمیل, فرمود: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ بالأخره یا حق با ماست یا حق با شما; منتها آن ادب فنّی را رعایت کرده، می‌بینید این لف و نشرش مرتب است ضمن اینکه آن ادب فنی و انصاف را رعایت کرده آن حق بودنِ خودشان را هم گوش‌زد کردند فرمودند: ﴿وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ﴾ این ﴿إِنَّا﴾ مقدم است ﴿إِیَّاکُمْ﴾ مؤخّر ﴿لَعَلَی هُدیً﴾ که به ﴿إِنَّا﴾ می‌خورد ﴿أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ است که به ﴿إِیَّاکُمْ﴾ می‌خورد این, طوری حرف زد که هم لفّ و نشر باشد, هم لفّ و نشر, مرتب باشد, هم انصاف باشد ظاهراً و هم حساسیّت‌برانگیز نباشد ﴿وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره سبأ, آیات 45 و 46.
[2] . سوره زمر, آیه 3.
[3] . سوره یونس, آیه 18.
[4] . سوره مریم, آیه 87.
[5] . سوره انبیاء, آیه 28.
[6] . سوره مائده, آیه 3.
[7] . سوره حج, آیه 1.
[8] . سوره شعراء, آیات 193 و 194.
[9] . سوره اعراف, آیه 143.
[10] . سوره مزمل, آیه 5.
[11] . سوره آل‌عمران, آیات 9 و 25.
[12] . سوره یونس, آیه 107.
[13] . سوره بقره, آیه 220.
[14] . سوره بقره, آیه 173.
[15] . سوره سبأ, آیه 2.
[16] . سوره فاطر, آیه 10.
[17] . سوره بقره, آیه 156.
[18] . سوره مائده, آیه 114; مصباح المتهجد, ص191.
[19] . سوره اعراف, آیه 87.
[20] . سوره انعام, آیه 57.
[21] . سوره اعراف, آیه 89.
[22] . سوره منافقون, آیه 8.
[23] . سوره مؤمنون, آیه 14.
[24] . سوره ذاریات, آیه 58.
[25] . سوره رعد, آیه 16; سوره زمر, آیه 62.
[26] . سوره آل‌عمران, آیه 49.
[27] . سوره نساء, آیه 139.
[28] . سوره انفال, آیه 60.
[29] . سوره مریم, آیه 12.
[30] . سوره بقره, آیات 63 و 93; سوره اعراف, آیه 171.
[31] . سوره بقره, آیه 165.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی