display result search
منو
تفسیر آیات 15 تا 17 سوره سبأ

تفسیر آیات 15 تا 17 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 94 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 17 سوره سبأ"
- چشمگیر بودن حمد و نتایج آن در ماجرای داوود و سلیمان و ملکه سبأ؛
- تفاوت حمد انسان در دنیا و آخرت؛
- لزوم تفسیر انفسی آیات قرآن علاوه بر تفسیر آفاقی آن



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْ‏ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِیلٍ (16) ذلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ (17)﴾

گرچه بعضی از این مطالب بازگو شد اما برخی از نکاتی که از اول سور‌ه تا اینجا مانده است مطرح بشود چون طرح آیات و مبحث جدید با تعطیلیای که در پیش داریم سازگار نیست.
چشمگیر بودن حمد ونتایج آن در ماجرای داوود و سلیمان و ملکه سبأ
قسمت مهمّ آنچه در این بخش آمده چند مطلب است که کاملاً خودش را نشان می‌دهد یکی مسئله حمد است مسئله حمد چه درباره نعمت‌های دنیا چه درباره نعمت‌های آخرت به صورت حمد آمده در نقل جریان این دو پیامبر بزرگوار داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) به عنوان شکر مطرح شده است در جریان قصه سبا به عنوان اینکه اینها شاکر نبودند گرفتار کیفر شدند نقل شده است این چند مورد نشان می‌دهد که مسئله حمد در این بخش از سور‌ه خیلی چشمگیر است.
تفاوت حمد انسان در دنیا و آخرت
مطلب دیگر این است که حمد گاهی برای ثواب است و انجام وظیفه است مثل حمد دنیا, گاهی به عنوان لذت است نظیر حمد آخرت, حمد آخرت برای ثواب بردن نیست چون آنجا دیگر دار تکلیف نیست ولی همان‌طوری که از خوردن میوه بهشت لذت ظاهری می‌برند, از حمد الهی لذت باطنی می‌برند این‌چنین نیست که در آیه اول سور‌ه که فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ با جمله‌ای که فرمود: ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ﴾ یکسان باشد آنهایی که وارد سرزمین بهشت شدند می‌گویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾,[1] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾[2] اینها حمدهایی است که لذیذانه است نه حمدهای عابدانه و زاهدانه که حمدی بکنند که ثواب ببرند اگر از نشستن در غرف مبنیه لذت جسمی می‌برند اگر از خوردن فواکه بهشت لذت جسمی می‌برند از حمد ذات اقدس الهی لذت معنوی می‌برند.
جمع منافع دنیوی و اخروی حمد در حمد مردان الهی
مردان الهی در دنیا همان لذت را دارند به اضافه ثواب, یعنی وقتی انبیا و اولیای الهی می‌گویند: ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[3] هم عبادت است و ثواب دارد هم بر اساس «من ذا الذی ذاق حلاوة محبّتک فرام منک بدلا»[4] یا «أذقنی فیه حلاوة ذکرک»[5] که در دعاهای بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان است لذت می‌برند یعنی اینها هم لذت می‌برند هم ثواب، اینها جامع بهشت و دنیایند جامع ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ و ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ﴾ هستند.
لزوم تفسیر انفسی آیات قرآن علاوه بر تفسیر آفاقی آن
مطلب بعدی آن است که آنهایی که بیشتر در خدمت قرآن کریم‌اند ضمن تفسیر آفاقی آیات قرآن از تفسیر انفسی غفلت نمی‌کنند ظاهر آیه ﴿یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا﴾ همین است که آن هر حبه‌ای که در زمین می‌رود خدا می‌داند چه می‌رویاند چقدر می‌رویاند اینها را خدا می‌داند این ظاهر آیه است آن بزرگواران، این آیه را بر ظاهر حمل می‌کنند می‌گویند معنای آیه هم همین است اما می‌گویند ما یک تفسیر انفسی هم داریم اگر شما بذر خوبی را در زمین کاشتید این میوه خوب می‌دهد یک بذر تلخی را کاشتید این میوه تلخ می‌دهد نمی‌گویند آیه آن است که ما می‌گوییم ولی می‌گویند ما این را هم باید مواظب باشیم آنچه در ذهن ما فرو می‌رود آن غذایی که می‌خوریم آن حرفی که می‌شنویم آن نگاهی که می‌کنیم این «یلج فی ارض النفس» است میوه این هم بالأخره یا تلخ است یا تند است یا کَز است و مانند آن، این تفسیر آیات انفسی معنایش این نیست که آیه می‌خواهد این را بگوید, آیه این را نمی‌خواهد بگوید ولی می‌گویند ما بهره‌های انفسی هم باید ببریم همان‌طوری که خدای سبحان می‌داند این حبه‌ای که در زمین فرو می‌رود بارش چیست می‌داند این حرفی که ما شنیدیم این غذایی که ما خوردیم این نگاهی که ما کردیم این هم بارش چیست ﴿یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا﴾[6] بنابراین دو مطلب است یکی اینکه ما بگوییم آیه این را می‌خواهد بگوید هرگز, آیه این را نمی‌خواهد بگوید آیه همان معنای اولی است یکی اینکه ما بهره انفسی می‌بریم این را می‌گویند تفسیر انفسی در قبال تفسیر آفاقی، نه معنای لفظ این است نه آیه می‌خواهد این را بگوید یعنی مؤمنان و مردان الهی مواظب خودشان هستند.
سوگند به ربوبیت الهی در ایجاد معاد توسط خدای عالم به غیب
فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ﴾[7] قسم می‌خورد می‌گوید: ﴿بَلَی وَ﴾ این واو واو قسم است مُقسم‌به او, ربوبیت است و این ربوبیت را وصف کرده به عالِم به غیب بودن و این مُقسم‌به آن طوری که سیدناالاستاد بیان کردند که قسم‌های خدا به بیّنه است نه در قبال بیّنه، کسی که بیّنه ندارد قسم می‌خورد اما خدا به بیّنه قسم می‌خورد مثل اینکه کسی بگوید الآن روز است می‌گویند به چه دلیل روز است, می‌گوید قسم به این آفتاب که الآن روز است این به دلیل، قسم خورده نه به چیز دیگر, ذات اقدس الهی که قسم یاد می‌کند به دلیل، قسم یاد می‌کند یعنی اگر کسی به مقسم‌به آیه توجه بکند به مطلب پی می‌برد خب رب آن است که آدم را بپروراند اگر کسی رها بکند پاداش ندهد کیفر ندهد به اعمال و اسرار آدم نپردازد اینکه ربوبیت نیست این رها کردن است. پس قسم خوردن به ربوبیت در حقیقت توجه دادن به حدّ وسط برهان است منتها وصفی را روی این ذکر کرده نفرمود خالق سماوات و ارض است یا فلان بلکه فرمود عالم الغیب است یعنی مسئله معاد یک امر غیبی است توقع نداشته باشید که اگر گفتند در قبر سؤال و جواب و کتابی هست شما با حسّ ظاهری بشنوید برزخ از این قبیل نیست ساهره قیامت از این قبیل نیست که شما توقع داشته باشید یک دستگاه ضبط بگذارید در قبر ببینید سؤال و جواب چیست این‌چنین نیست ﴿بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ﴾[8] یعنی خدایی که عالم به غیب است معاد را مطرح کرده پس شما توقع نداشته باشید با احکام شهادت بخواهید جریان غیب را مطرح کنید.
تبیین فرق بین تفسیر انفسی قرآن با تفسیر به رأی
پرسش: اگر باب تفسیر انفسی باز بشود حد ومرزی هم می‌شود برایش تعیین کرد؟
پاسخ: بله کسی که اهل این کار است مرزش جایی است که بتواند با تهذیب نفس با ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[9] هماهنگ باشد او حق ندارد بگوید چه اینکه هرگز نگفت و هرگز نمی‌گوید آیه این را می‌خواهد بگوید, اما می‌گوید خدای سبحان وقتی می‌داند این بذر, بذر خوبی است در این دل زمین رفت و میوه خوب می‌دهد خب حرف خوب, موعظه خوب, مطالب خوب, نگاه خوب, توجه خوب که وارد صحنه نفس بشود آن هم میوه خوب می‌دهد این تنظیری است نه اینکه بگوید آیه این را می‌خواهد بگوید یک دانه‌اش هم حق ندارد بگوید چه رسد به اینکه ما بگوییم مرزش تا کجاست همین که بخواهد از حدود لفظ و معنا و مفهوم عبور بکند دیگر تفسیر نیست این یک دانه‌اش هم جایز نیست چه رسد به مرز و اینها ولی بخواهد تهذیب کند بله خب تهذیب می‌کند, نفس را تهذیب می‌کند, با تشبیه با تنظیر و اینها هدایت می‌شود آن مرزش مشخص است.
پرسش:... پاسخ: آنها هم همین را می‌گویند اگر بگویند این لفظ این را می‌خواهد بگوید آن بیراهه است اما بخواهند بگویند ما این را هم باید مواظب باشیم خدایی که آن حبه‌ها را می‌داند اگر تلخ است و ترش است و شیرین است میوه‌اش چه خواهد بود خب آنچه ما می‌شنویم هم خدا می‌داند باید مواظب باشیم این طیّباتی که گفتند تنها سیب و گلابی نیست حرف‌های خوب هم طیّب است اینکه گفتند در دنیا رزق دارد در آخرت رزق دارد شعیب(سلام الله علیه) وقتی که از نبوت خبر می‌دهد می‌گوید: ﴿رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾[10] معلوم می‌شود نبوت, رزق است امامت, رزق است ولایت, رزق است معرفت, رزق است اینها رزق‌اند نان و گوشت هم رزق‌اند منتها آیات باید مشخص بکند که کدام رزق را در اینجا بیان کرده.
اخبار از عجز مصدودکنندگان سبیل الهی و عذاب اخروی آنان
مطلب بعدی آن است که برخی‌ها خودشان بیراهه می‌روند (یک) راه دیگران را هم می‌بندند (دو) اینها ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾[11] هستند اینها که صدّ عن سبیل الله می‌کنند صدّ هم به معنای لازم آمده هم به معنای متعدّی صدّ یعنی صدّ نفسه عن سبیل الله اینجا به معنی انصرف است یا یعنی صدّ غیره عن سبیل الله اینجا به معنی صرف است چه صدّی که با انصراف همراه باشد چه صدّی که با صرف همراه باشد همه اینها برای به عجز رساندن و عاجز کردن دین خداست فرمود اینها که سعی می‌کنند معاجزین باشند هرگز به مقصد نمی‌رسند همیشه دنبال‌اند ﴿وَالَّذِینَ سَعَواْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾.[12]
بیان بی‌ادبی‌های منکرین معاد به سخنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ردّ آن
بعد می‌رسیم به مسئله ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ﴾[13] آنها در نهایت بی‌ادبی گاهی می‌گفتند ـ معاذ الله ـ این حرف‌ها سِحر است گاهی می‌گفتند شعر است گاهی می‌گفتند کهانت است گاهی می‌گفتند این کذب است گاهی می‌گفتند فِریه است گاهی هم می‌گفتند ـ معاذ الله ـ جنون است حالا یا در مقاطع مختلف می‌گفتند یا احزاب و گروه‌های مختلفی برای خودشان دسیسه آوردند این چند حرف بی‌ادبی را اینها داشتند و قرآن کریم از این بی‌ادب‌ها درباره انبیا(علیهم السلام) این چند بی‌ادبی را نقل کرده گاهی می‌گفتند سحر است گاهی می‌گفتند شعر است گاهی می‌گفتند کهانت است گاهی هم می‌گفتند فریه و کذب است گاهی هم می‌گفتند نه ـ معاذ الله ـ او اصلاً مجنون است حالا یا در مقاطع گوناگون این بی‌ادبی را داشتند یا گروهی این‌چنین می‌گفتند و گروهی آن‌چنان و ذات اقدس الهی همه این باطل‌ها را زدوده فرمود این حقّ طلق است و حقّ محض، این‌چنین نیست که افترایی در کار باشد. آنها با تعجب می‌گفتند که یک خبر جدیدی است که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ برای اینکه این را خیلی تلخ و سخت جلوه بدهند گفتند: ﴿إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[14] این جمله اسمیه است معنای ثبات را می‌رساند و مانند آن, نهایت بی‌ادبی را اعمال کردند گفتند کسی پیدا شده می‌گوید شما وقتی تکه پاره شدید پودر شدید خلق جدید پیدا می‌کنید نه «انکم تبعثون»، «انکم تبعثون» یک مقدار نرم‌تر است.
تبیین سخت و بی‌خاصیت بودن قلب منکرین معاد از سنگ
اینها کسانی‌اند که قلبشان نه مثل مس است نه مثل آهن بلکه سنگ است و از سنگ سخت‌تر. می‌دانید مس منشأ برکت است این را می‌شود آب کرد و برکاتی از این مس گرفت آهن هم بشرح ایضاً[همچنین] می‌شود نرم کرد و از آن استفاده کرد اما سنگ را نمی‌شود نرم کرد اینکه می‌گویند این قلبش سنگ است برای اینکه از مس نه تنها قیمتش کمتر است بلکه پست‌تر است برای اینکه نرم‌شدنی نیست آب‌شدنی نیست اینکه فرمود برخی قلوب مثل حجر است مثل سنگ است بلکه از سنگ‌ سخت‌تر است برای اینکه بعضی از سنگ‌ها ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾[15] برای همین است.
سرّ تشبیه قلوب منکرین معاد به سنگ
ما مس داریم بالأخره سفت و سخت است اما منشأ برکت است می‌شود این را آب کرد آهن داریم این را می‌شود در کوره برد و آن را نرم کرد و وجود مبارک داوود(سلام الله علیه) بر اساس عنایت و اعجاز الهی این آهن را دست می‌زد مثل موم می‌شد که این علم نیست که بارها به عرضتان رسید که کسی درس بخواند یاد بگیرد این قداست روح آن شخص است لذا درباره زره‌بافی تعبیر به علم کرد فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾[16] اما در مسئله نرم کردن آهن نفرمود «و علّمناه الانة الحدید» فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾[17] این با درس و بحث حل نمی‌شود این با قداست روح حل می‌شود یک وقت است ولیّ‌ای از اولیای الهی حمدی می‌خواند بیمار شفا پیدا می‌کند این یک راه فکری ندارد که بگویند آقا چه کار کردی که با یک حمد بیمار را شفا دادی این به قداست و طهارت روح آن شخص وابسته است معجزه و کرامت، اینها جزء علوم نیستند نظیر فقه و فلسفه و تفسیر و اصول که آدم درس بخواند اینها را یاد بگیرد مثل اینکه ما یک تجارت داریم یک ارث, در تجارت خب کسب است یک راه فنی دارد یا درسی دارد که چگونه انسان کشاورزی کند دامداری کند تجارت کند پیشه‌وری کند و مالدار بشود اینها با درس و بحث حل می‌شود اما نمی‌شود به پسری گفت که تو مال پدر را ارث بردی چه کار کردی که ما هم برویم آن کار را بکنیم ارث ببریم ارث به پیوند وابسته است اینکه درسی نیست که ما درس بخوانیم از پدرش ارث ببریم! این علم‌الوراثه با پیوند با ذات اقدس الهی رابطه دارد این درسی نیست این بحثی نیست این فکری نیست اینکه وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به اباحنیفه فرمود: «ما ورّثک الله من کتابه حرفا»[18] همین است فرمود تو یک حرف ارث نبردی علم‌الدراسه مشکل آن فتواهای عمیق معنوی اهل بیتی را حل نمی‌کند این یک رابطه می‌خواهد غرض این است که ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ از سنخ علم نیست اما ذات اقدس الهی فرمود سنگ نه مثل موم نرم می‌شود نه مثل مس آب می‌شود لذا قلب اینها سخت‌تر از اینهاست. بیان نورانی حضرت داوود در قلب اینها اثر نکرده برای اینکه قلبشان از آهن سخت‌تر بود آهن نرم شد این قلب نرم نشد یا مس آب شد اینها از خجالت آب نشدند این گونه تعبیرات هست.
شکر از اوصاف ظاهری و باطنی داوود و سلیمان(علیهما السلام) و مراتب آن
بعد فرمود آنچه ذات اقدس الهی درباره این دو بزرگوار فرمود قسمت مهمّ ظاهری‌اش و باطنی‌اش همان شکر است شکر هم چند بخش دارد ممکن است افرادی شاکر باشند اما شکور بودن کم است شکور کسی است که علماً معتقد باشد و بفهمد این نعمت, مُنعمی دارد و خداست لساناً هم مُقر باشد و عملاً هم این نعمت را بجا مصرف بکند دیگر هرگز نگوید من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم خودش و زحمت خودش و محصول خودش را نعمت الهی بداند اگر کسی این کار برای او ملکه شد این می‌شود شکور.
اخبار قرآن از کمی بندگان شکور الهی
این گونه افراد کم‌اند که ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾[19] اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی به حضرت عرض کردند این همه رحمت‌های الهی به شما عنایت شده است شما چرا این‌قدر بی‌تابی می‌کنید فرمود: «ألا أکونُ عبداً شکورا»[20] خب آن مقام خاصی است شکور بودن کم است ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ اما ممکن است دیگران شکر بکنند ولی بالأخره شکر, نعمت را اضافه می‌کند.
امکان مسبوق به استحقاق نبودن نعمت‌های الهی و ملحوق به شکر بودن آن
برخی از مفسران خیال کردند آ‌نچه ذات اقدس الهی به داوود داد بدون توقع بود مستحضرید که خدا بدون سابقه فیض دارد اما به طور لاحقه نیست یعنی این‌چنین نیست که نعمت‌های الهی مسبوق به استحقاق باشد در آن بیان نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه هست که فرمود: «منّتک ابتداء»[21] یعنی این‌چنین نیست که کسی از تو مستحق باشد طلبکار باشد منّت خدا, نعمت خدا ابتدایی است اما حالا که داد, توقع دارد این‌طور نیست که نه مسبوق به استحقاق باشد نه ملحوق به توقع.
ناتمامی دیدگاه ملحوق به شکر نبودن عطای الهی به داوود نبی(علیه السلام)
درباره ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً﴾[22] برخی از اهل تفسیر گفتند که قبلاً که استحقاق نبود بعداً هم که خدا فرمود ما فضلی دادیم یعنی چیزی از تو نمی‌خواهیم این بعید است نعمتی را که ذات اقدس الهی به کسی داد باید انسان شاکر باشد و آن نعمت را بجا مصرف کند بنابراین گاهی نعمت‌های ما مسبوق به عمل است مثل اینکه خدای سبحان فرمود اگر روزه گرفتید اعتکاف کردید فلان عبادت را انجام دادید ما فلان نعمت را به شما می‌دهیم خب یک وعده الهی بود گرچه آن کار هم به فضل خداست این به حسب ظاهر زمینه درخواستی را فراهم می‌کند اما نه اینکه بگوییم این نعمت را خدا به ما داد ما دربارهٴ آن نعمت هر تصمیمی بخواهیم بگیریم، بگیریم! این‌طور نیست هم مسبوق به یک وظیفه است هم ملحوق به یک وظیفه, گاهی مسبوق به وظیفه نیست ولی حتماً ملحوق به وظیفه است نعمتی را که ذات اقدس الهی داد انسان باید آن را قدردانی کند حق‌شناسی کند و بجا مصرف کند اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً﴾ آن است.
بیان کیفیت هم‌آوازی کوه‌ها در تسبیح با داوود نبی(علیه السلام)
اما این ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾[23] اوّب یعنی رجّع, ترجیع بکن تکرار بکن تسبیح را, تذکره را آیا این از سنخ آن «لا اله الاّ الله» شجره موساست[24] که موسای کلیم می‌شنود که دیگران نمی‌شنوند این یک احتمال, چون آن شجر درست است که بر اساس ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[25] همواره تسبیح‌گوی حق بود اما یک فیض جدیدی نصیب شجر شد که آن سخن را گفت حالا این شجر با دریافت آن فیض خاصّ الهی به این نغمه توحیدی مترنّم شد با اینکه در همه حالات بر اساس آیه سوره «اسراء» مسبّح است و حامد, جبالی که مربوط به حضرت داوود(سلام الله علیه) بود هم از این قبیل بود که آنها در عین حال که مشمول ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ بودند یک فیض تازه‌ای نصیب آنها شد که آنها به تسیبح متنعّم شدند یحتمل, یا همان را که دائماً داشتند تکرار می‌کردند و وجود مبارک داوود اشراف پیدا می‌کرد یحتمل, ولی باید نظیر نماز جماعت که به تبعیّت امام انجام می‌دادند این‌چنین باشد نه ﴿یُسَبِّحْنَ﴾ به حال خودشان نظیر نماز فرادا ﴿سَخَّرْنَا الجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالعَشِیِّ وَالإِشْرَاقِ﴾[26] این ﴿مَعَهُ﴾ یعنی به تبعیّت او, به همراهی او, به دنبال او به دستور او و مانند آن، پس تعبیری که شده ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ نه اینکه خودت مستقل باشی تسبیح بگویی نه, نظیر نماز جماعت است که در نماز جماعت بالأخره مأموم, مع الامام است نه مستقل, اینجا هم سلسله جبال مع داوود(سلام الله علیه) هستند نه مستقل پس چه از قبیل شجره موسی باشد چه از قبیل تسبیحات عادی باشد باید در خدمت حضرت داوود و تبعیّت از حضرت داوود باشد حالا چه دیگران متوجه بشوند چه دیگران متوجه نشوند ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ هم که بحثش گذشت.
تبیین مُظهِر فیض بودن ولیّ خدا
در جریان حضرت سلیمان هم که فرمود: ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[27] اشاره می‌شود که گاهی تسخیر برای طوفان است که با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ این کشتی لنگر می‌اندازد گاهی [حرکت] کشتی با باد است گاهی با موتور و امثال ذلک است گاهی با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ است وجود مبارک نوح وقتی می‌فرمود: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ این کشتی راه می‌افتاد وقتی می‌خواست جایی بایستد لنگر بیندازد می‌گفت ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ این ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ برای ولیّ‌ای از اولیای الهی که مشمول فیض خدا شد به منزله ﴿کُنْ﴾ خداست[28] چون ﴿کُنْ﴾ فعل خداست فعل خدا که واجب نیست فعل خدا ممکن است اگر فعل خدا ممکن است این ولیّ خدا مظهر این فعل می‌شود لذا می‌گویند ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ برای عبد خالص خدا که مورد عنایت ویژه الهی باشد مثل پیغمبر و امام به منزله ﴿کُنْ﴾ خداست خب اگر ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ از همین قبیل است این جریان ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾[29] از همین قبیل است خدای سبحان اراده می‌کند می‌فرماید: ﴿کُنْ﴾ آن شیء حاصل می‌شود.
عدم تنافی مُظهِر بودن ولیّ خدا با محال بودن تفویض
همین فیض را ذات اقدس الهی بدون تفویض در عبد خودش اظهار می‌کند نه ـ معاذ الله ـ تفویض بکند که کاری را به او واگذار بکند که خودش منزوی بشود تفویض چه در تکوین چه در تشریع مستحیل است تفویض معنایش این است که کار را به دیگری واگذار بکند و خودش منزوی و منعزل بشود این نیست چون او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾[30] است قدرت او نامتناهی است دو برهان دارد که دو حدّ وسط دارد یکی اینکه این بنده از آن جهت که بنده است یک لحظه نمی‌شود او را رها کرد که بگوییم تو این کار را انجام بده این هستی‌اش به عنایت الهی وابسته است چگونه می‌شود کاری را به او واگذار کرد بگویی خودت انجام بده این محال است یعنی این شخص قابل نیست یکی اینکه تفویض از نظر اینکه قدرت ذات اقدس الهی نامتناهی است قابل انقطاع نیست تا ما بگوییم این قسمت را خدا به دیگری داده خودش ـ معاذ الله ـ منعزل شده خب اگر قدرتی نامتناهی باشد ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ﴾[31] باشد که انعزال‌پذیر نیست انزواپذیر نیست.
بیان علی(علیه السلام) به تجلّی بودن خلقت و مُظهِریّت انسان
آن وقت در بیانات نورانی حضرت امیر قرار می‌گیرد که به نحو تجلّی است که اصلاً خلقت به نحو تجلّی است که «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[32] اگر تجلّی است که طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) افراد به منزله آینه‌اند[33] ما در آینه عکس فعل خدا را می‌بینیم نه عکس خدا را بنابراین هم توحید تأمین است هم ولایت تأمین است این اثر دارد اما اثر در حقیقت به اذن ذات اقدس الهی است اینها مرآت و مظهر هستند که از اینها به عنوان مظاهر اسمای الهی یاد می‌کنند شما مظهرید یعنی ذات اقدس الهی با این اسم که عالم را اداره می‌کند در شما ظهور کرده نه اینکه ـ معاذ الله ـ تفویض کرده که شما شدید مستقل و خدا شده منزوی این‌طور نیست.
بررسی بعضی از مصادیق مُظهِر اراده الهی بودن ولیّ خدا
درباره نعمت تسخیر هم این‌چنین است اگر نوح(سلام الله علیه) با بسم الله طوفان را اداره می‌کرد این هم همین‌طور است و اینجا هم ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾[34] یعنی هر وقت او بخواهد خب وقتی وجود مبارک سلیمان می‌خواهد, اراده او مظهر اراده ذات اقدس الهی است ذیل آیه ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾[35] ملاحظه فرمودید که حضرت آنجا چه فرمود, فرمود خدا اگر بخواهد چیزی اراده کند از قلب ما می‌گذرد این مجاری امور به دست شماست تقدیرات به دست شماست یعنی از اینجا عبور می‌کند بالأخره باید در جهان امکان از جایی عبور کند یا نکند, فعل خدا که ممکن است یک جا باید ظهور بکند یا نکند فرمود: «انّ الله جعل قلب ولیه وکر الارادة»[36] وکر یعنی آشیانه, این پرنده غیبی وقتی می‌خواهد پرواز کند روی قلب امام می‌نشیند و بعد به دیگران می‌رسد خب اگر فعل خدا, اراده خدا ممکن است این باید جایی ظهور بکند این به وسیله وجود مبارک نوح ظهور می‌کند وجود مبارک سلیمان ظهور می‌کند آن ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ این است اینجا فرمود: ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ او اگر اراده کرده این تخت حرکت کند حرکت می‌کند و تعبیرات دیگری منتها روایی نیست آمده که اینها صوَر ملائکه را صور انبیا را داشتند[37] البته تعبیر انس و جن نیست.
در جریان سلیمان(سلام الله علیه) هم فرمود سلیمان این قدرت را داشت وقتی عمرش به پایان رسید این موریانه که موریانه بالاٴخره از زمین برمی‌خیزد و برخی از مفسّران گفتند اینکه از این موریانه به ارْضه یاد می‌شود برای اینکه این یک حشره زمینی است یک حیوان زمینی است.
پرسش:...پاسخ: انبیای بعدی البته داشتند اما انبیای بعدی به این سِمت منصوب نبودند فعلاً بساطشان برچیده شد یعنی این بساطی که ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ باشد این نبود آن یک تسخیر رسمی بود گاهی ممکن است ولیّ‌ای از اولیای الهی بر باد حکم بکند بر آب حکم بکند اما مقطعی است به عنوان یک رسالت رسمی یک معجزه رسمی برای کسی مثل ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ باشد یا ﴿فسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ﴾ باشد نبود.
تفسیر انفسی نبودن امر به زره‌بافی داوود(علیه السلام) به جلوگیری قهر الهی با لطف او
در همان آیات انفسی می‌بینید در جریان حضرت داوود که گفتند شما زره بباف برای اینکه جلوی شمشیر تیز را که آهن است یک زره ستبر می‌گیرد یعنی جلوی آهن را باید با آهن گرفت خب از اینجا منتقل شدند که ما در بعضی از ادعیه داریم که «أعوذ بک منک»[38] خدایا جلوی قهر تو را جز لطف تو چیزی نمی‌گیرد این معنای این آیه نیست این معنای این روایت نیست این تنبّهی است که شما اگر بخواهید از غضب ذات اقدس الهی نجات پیدا کنید با چه راهی می‌توانید نجات پیدا کنید با قلّه‌ها و قلعه‌ها که فرمود: ﴿صَیَاصِیهِمْ﴾[39] اینها را بیرون کردیم با چه چیزی می‌خواهید از خدا فرار کنید از قهر و غضب خدا با چه چیزی می‌خواهی نجات پیدا کنید یعنی چیزی هست که انسان را از غضب خدا نجات بدهد جز لطف و محبت او, «اعوذ بک منک» این معنای آیه نیست این تفطنی است که اگر کسی بخواهد از قهر الهی نجات پیدا کند هیچ چاره‌ای جز مِهر او نیست. اینها لطایفی است که گاهی نصیب این مفسّران شده و می‌شود.
از دست دادن نعمت‌ها ثمره کفران نعمت قوم سباٴ
در جریان سباٴ هم فرمود اینها دو باغ داشتند اول استحقاق که نداشتند ما به اینها دادیم به اینها گفتیم: ﴿کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ اگر هم لغزش کردید استغفار کنید خدا می‌آمرزد اینها بالکلّ اعراض کردند گفتند ما زحمت کشیدیم و پیدا کردیم ما طولی نکشید که بعد از اعراض اینها و فاصله گرفتن اینها از مرز شریعت، این دو باغ البته نه اینکه دو باغ بود حالا یا مثلاً رودخانه‌ای در شهر هست که شرقش یک طرف غربش یک طرف یا یمینش یک طرف یسارش یک طرف یا نه, درّه‌ای هست که بالأخره یمینی دارد و شمالی دارد یک گروه بودند و یمین و شمال داشتند یا دو گروه بودند در دو قسمت شهر می‌نشستند بالأخره باغ‌های فراوانی بود نعمت‌های فراوانی داشت اما همه اینها تبدیل به چند درخت شد فرمود: ﴿وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ﴾ به دو باغی که ﴿ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ﴾ اُکل یعنی خوراکی, این باغ‌ها به این سه قسمت تقسیم شد یک قسمتش دارای میوه‌های تلخ بود ﴿ذَوَاتَیْ أُکُلٍ﴾ بود نه اَکل, اُکل یعنی خوراکی ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾[40] یعنی خوراکی‌اش دائم است میوهاش کامل است ﴿ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ﴾ (یک) «و ذواتی اثل» این اثل, عطف بر خَمط نیست بر اُکل است درخت‌هایی که ﴿ذَوَاتَیْ أُکُلٍ﴾ هستند یعنی صاحبان میوه‌ای هستند که آن میوه‌ها خمط است (یک) «ذواتی اثل» هستند یعنی آن درخت‌ها دارای میوه کَز و شورند (دو) «ذواتی شیء من سدر قلیل» درختی که میوه‌اش سدر باشد خیلی کم بود این فایده دارد ولی اندک است خب همه آن نعمت‌ها را فرمود ما از اینها گرفتیم ﴿وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ﴾ این حصر است فرمود ما اگر بخواهیم کسی را کیفر بدهیم مجازات کنیم جز افرادی که کفران نعمت کردند نمیدهیم این کفران نعمت در قبال آن شکر است البته شکر توحیدی دارد قلبی دارد قالبی دارد علمی دارد عملی دارد لفظی دارد کفران هم بشرح ایضاً[همچنین] این هم نشان می‌دهد بخش وسیعی از این آیات اوایل سوره مبارکه «سباٴ» مربوط به شکر نعمت است ما هم خدا را شاکریم و از همه شما متشکّریم و اگر گاهی در خلال سؤال و جواب و اشکال تندی یا کوتاهی شده از همه شما عذرخواهی می‌کنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 34.
[2] . سورهٴ زمر، آیهٴ 74.
[3] . سورهٴ فاتحةالکتاب، آیهٴ 2.
[4] . بحارالانوار، ج91، ص148.
[5] . اقبال الاعمال، ص125.
[6] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 2؛ سورهٴ حدید، آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 3.
[8] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 3.
[9] . سورهٴ بقره، آیهٴ 129؛ سورهٴ آل عمران، آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه، آیهٴ 2.
[10] . سورهٴ هود، آیهٴ 88.
[11] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 45.
[12] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 5.
[13] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 7.
[14] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 7.
[15] . سورهٴ بقره، آیهٴ 74.
[16] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 80.
[17] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 10.
[18] . علل الشرائع، ج1، ص90.
[19] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 13.
[20] . الکافی، ج 2، ص 95.
[21] . الصحیفة السجادیة، دعای 45.
[22] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 10.
[23] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 10.
[24] . ر.ک: سورهٴ قصص، آیهٴ 30.
[25] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 44.
[26] . سورهٴ ص، آیهٴ 18.
[27] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 12.
[28] . سورهٴ بقره، آیهٴ 117؛ سورهٴ یس، آیهٴ 82.
[29] . سورهٴ هود، آیهٴ 41.
[30] . سورهٴ بقره، آیهٴ 20.
[31] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 54.
[32] . نهج البلاغة، خطبهٴ 108.
[33] . ر.ک: التوحید(شیخ صدوق)، ص434 و 435.
[34] . سورهٴ ص، آیهٴ 36.
[35] . سورهٴ انسان، آیهٴ 30؛ سورهٴ تکویر، آیهٴ 29.
[36] . تفسیر فرات الکوفی، ص530.
[37] . تفسیر کنز الدقائق، ج 10، ص 474؛ انوارالتنزیل، ج 4، ص 243.
[38] . الکافی، ج3، ص 324 و 469.
[39] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 26.
[40] . سورهٴ رعد، آیهٴ 35.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی