- 580
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 تا 9 سوره سبأ
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 9 سوره سبأ"
- وجه مشترک ملحدان و مشرکان در انکار معاد و علت آن؛
- یادآوری نعمت دنیا و آخرت در سورهٴ سبأ؛
- اثبات معاد با ربوبیت خدا؛
- تبیین ربوبیت حق در خلقت انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ (5) وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلاَلِ الْبَعِیدِ (8) أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (9)﴾
وجه مشترک ملحدان و مشرکان در انکار معاد و علت آن
چون سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق است بعد از بیان حمد خدا نسبت به نعمتهای دنیا و حمد خدا نسبت به نعمتهای آخرت و علم و قدرت و مدیریت خدا نسبت به آسمانها و زمین, فرمود جریان معاد یک امر ضروری است نعمت دنیا را هیچ کس منکر نیست مگر ملحد، آنکه خالق عالَم و پروردگار را نمیشناسد بقیه چه مشرک چه غیر مشرک از موحدان نعمت الهی دنیا را قبول دارند اما نعمت آخرت را هم ملحدان انکار میکنند هم مشرکان, ملحد انکار میکند چون اصل خالق و رب را قبول ندارد مشرک انکار میکند برای اینکه خیال میکند انسان با مردن میپوسد و حقیقت او به عنوان یک ذرّه گمشده در اشیای عالم پراکنده است و قابل احیا نیست.
یادآوری نعمت دنیا و آخرت در سورهٴ سبأ
قرآن کریم جریان معاد را که محور مهمّ همین سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است فرمود در معاد دو نعمت هست در دنیا یک نعمت; نعمت دنیا همین بهرههایی است که شما میبینید نعمت آخرت دوتاست یکی همان ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[1] است ﴿فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ﴾[2] است و مانند آن, دوم هم اجرای عدل الهی است که مؤمنان به پاداششان میرسند کافران به کیفرشان میرسند ظهور عدل خدا و حقانیّت دین در معاد است پس معاد دو نعمت دارد. منکران معاد گاهی از جهت استبعاد که انسان میپوسد و نابود میشود و گاهی هم از جهات دیگر درباره قدرت خدا ـ معاذ الله ـ ممکن است شک داشته باشند.
اثبات معاد با ربوبیت خدا
قرآن کریم ضرورت معاد را از چند منظر ثابت کرد یکی اینکه سوگند یاد کرد به ربوبیّت خدا اگر او رب است باید جهان را درست اداره کند آنگاه این برهانی که اقامه میکند برای تبیین ربوبیّت حق است خب اگر خدا رب است و خاصیّت ربوبیّت آن است که هر موجودی را به کمالش برساند اگر در دستگاه او هر که هر چه کرد, کرد حساب و کتابی نباشد ظالم و عادل یکسان بمیرند و نابود بشوند اینکه ربوبیّت نیست آیاتی که بعد از این ذکر میشود تبیین ربوبیّت خداست وگرنه در مسئله دعوای کلامی کسی به خدا قسم یاد کند که معاد حق است آنجا جای قسم نیست اینکه محکمه عرفی نیست که با قسم مشکل حل بشود این یک مسئله کلامی است آیا معاد حق است یا نه؟ خدا به ربوبیّت خود سوگند یاد میکند ربوبیّت خدا باید هر چیزی را خوب بپروراند به مقصد برساند, اگر معاد نباشد عالم میشود عبث، عالم میشود هوا این دیگر ربوبیتی ندارد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[3] میشود بیمقصد, بیهدف اینکه ربوبیت نیست اینکه تدبیر نیست اینکه مدیریت نیست اگر نظامی به مقصد نرسد هدفمند نباشد یعنی مدیر ندارد آیا جهان ـ معاذ الله ـ به مقصد نمیرسد هر که هر چه کرد, کرد اینکه ربوبیّت نشد اگر ربوبیّت است پس هر چیزی حساب و کتابی دارد هم خاطرات درونی حساب و کتابی دارد هم رفتار و گفتار و نوشتار حساب و کتابی دارد این است که سوگند به ربوبیّت در اثنای مسئله کلامی سوگند به برهان است نه نظیر سوگند در محکمه، بعد آن تبیینی که میشود شرح ربوبیّت خداست ﴿قُلْ بَلَی وَرَبِّی﴾ این برهان تمام است آنچه بعداً ذکر میشود تشدید ربوبیت خداست حالا امور فراوانی اینجا مطرح است.
تبیین ربوبیت حق در خلقت انسان و پرورش و معاد او
پرسش:... پاسخ: بله, اگر ذات اقدس الهی این عالَم محیّرالعقول را آفرید ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾[4] است ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾[5] است او هیچ را انسان کرد خب انسانی که مرده همه چیزش موجود است اگر روحش به سماوات رفت و ملکوتی شد او عالِم بما فی السماء اگر بدنش در زیر خاکها پوسید عالِم بما فی الأرض است وقتی که سه مرحله را قرآن ذکر میکند مرحله سوم را دیگر بیّنالرشد میداند آن دو مرحله اول این است که ما انسان را که لیس تامه داشت به کان تامه رساندیم به زکریا(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[6] این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست که این بشود «کان», «کان» ناقصه یعنی هیچ نبودی, هیچ نبودی یعنی «لیس» تامه است اگر گفته شد «کان زیدٌ معدوما» ممکن است به کسی که تازه نحو خوانده بدهی «کان» فعل ناقصه «زید» اسمش, «معدوم» خبرش اما وقتی به حکیم بدهی که اینطور ترکیب نمیکند اگر به یک آدم عادی بدهی بگویی «الانسان موجودٌ» را ترکیب کن میگوید «انسان» مبتدا, «موجودٌ» خبر, وقتی به یک حکیم بدهی میگوید «انسان» خبر مقدّم, «موجودٌ» مبتدای مؤخر زیرا هستی است که به صورت انسانیت در آمده نه انسانیت هست بشود این میشود عکسالحمل. در کتابهای نحوی، مبتدا را معنا میکنند خبر را معنا میکنند در معانی بیان، خصوصیت اسناد را مشخص میکنند اما حالا چه چیزی مسند است چه چیزی مسندالیه است آن را علوم دیگر باید بیان کند اگر در مطول دو مثال میزند مثل «أنبت الربیع البقل» این کار مطول نیست این فقط مثال ذکر کرده در کتابهای معانی و بیان خصوصیت مسند و مسندالیه را میگویند اما حالا چه چیزی مسند است چه چیزی مسندالیه است آن را فنون دیگر باید بیان کند اینکه به زکریا(سلام الله علیه) فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ یعنی معدومِ محض بودی نه تنها تو, همه اشیا اینطور بودند انسان پس یک مرحلهاش معدوم محض بود لیس تامه بود بعد کان پیدا کرد مرحله بعدی آن است که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[7] است که اصلاً قابل ذکر نیست این همان است که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[8] قابل ذکر نبود طبق بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) مراحلی را انسان پشت سر گذاشته که اصلاً قابل ذکر نیست[9] این ﴿مَنیٍّ یُمْنَی﴾ برای تحقیر اوست. بعد حالا این را ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾[10] حالا اگر هیچ چیز را ذات اقدس الهی به این صورت در آورد بعد که همه چیز موجود است روح که موجود است از بین نمیرود جسم هم که در ذرّات عالم هست فرمود شما چه مشکلی دارید این ربوبیّت را که دیدید پس ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ است, ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾.
سوگند بر ربوبیت خدا در اثبات معاد
قسم به ربوبیّت خدا معاد حق است این مثل کسی که بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است این قسم به بیّنه است نه قسم در قبال بیّنه، آن وقت آنچه بعداً میآید تشریح این دلیل است فرمود: ﴿قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ﴾ شما اگر مشکل علمی دارید خدا ﴿عَالِمِ الْغَیْبِ﴾[11] است درباره روح او ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ﴾ درباره بدن او ﴿وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ پس شما مشکلی ندارید ﴿وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ﴾.[12]
تبیین برهان عقلی بر وجود معاد
حالا دو برهان در مسئله است یکی اینکه تمام مقدّماتش عقلی است یک برهانی است که برخی از مقدماتش عقلی است برخی از مقدماتش نقلی, آن برهانی که هر دو مقدمه عقلی است امکان اعاده با عقل ثابت میشود یعنی ذات اقدس الهی ممکن است انسانی را که مرده دوباره زنده کند این امکانش است اما مسئله معاد جریان امکانی نیست جریان ضروری است نه اینکه ممکن است قیامت باشد قیامت ضروری است ممّا لا ریب فیه است، حتمی است این ضرورت را عقل ثابت میکند میگوید بالأخره خدا حکیم است خدا عادل است نظم عالم هم اقتضا میکند که اگر کسی باتقوا بود به مقصد برسد اگر کسی مفسد بود به کیفر برسد دنیا که جای امتحان و آزمون است ما هم میبینیم یک عده که ﴿فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[13] همچنان دارند زندگی میکنند عدهای هم که متّقیاناند «ما منّا إلاّ مقتول أو مسمومٌ»[14] أو امثال ذلکاند پس یک حساب و کتابی باید باشد از طرفی هم تناسخ هم مستحیل است که روح برگردد به بدن حیوان یا انسان دیگر آنجا پاداش و کیفر ببیند یک برهان حدّ وسطش حکمت خداست یک برهان حدّ وسطش عدل خداست از طرفی تناسخ, مستحیل است پس بشر به جایی میرود که در آنجا بهشت و جهنم مستقر است و پاداش و کیفر.
اثبات یقینالوقوع بودن معاد با تلفیق عقل و نقل
این برهان, هر دو بخش آن را عقل تأمین میکند آن وقت آن ادله نقلی که در قرآن و روایات هست امضا و تقریر همین براهین عقلی است یک سلسله براهینی است که ملفّق است که یک قسمتش را عقل میگوید و نقل آن را تأیید میکند یک قسمتش را هم باز عقل میگوید نقل آن را تأیید میکند آن برهان ملفّق این است که عقلاً ذات اقدس الهی قدرت دارد دوباره موجود مرده را زنده کند و این موجود مرده هم قابلیّت آن را دارد دوباره زنده بشود مقدمه دیگر این است که اگر چیزی ممکنالوجود بود صادقِ مصدّق هم خبر داد میشود یقینالوقوع پس معاد حق است و خدای سبحان هم از معاد به عنوان امکان که خبر نداد به عنوان ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ خبر داد فرمود: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[15] این را به عنوان ضروری خبر داد پس معاد ممکن است عقلاً و شارع مقدس خبر داد که چنین روزی واقع میشود به طور یقین پس معاد یقینی است حقّاً. همه این برهانها چه هر دو مقدمهاش عقلی باشد چه تلفیقی از عقل و نقل باشد در حقیقت تشریح و تبیین ربوبیّت خدای سبحان است او وقتی رب است دارد میپروراند باید عادل را هم بپروراند ظالم را به کیفر برساند اگر حساب و کتابی نباشد که ربوبیّت کامل نیست.
بررسی زمان و کیفیت حشر انسانها با توجه به تبدیل آسمان و زمین
پرسش:... پاسخ: خب همینطور است الآن همان بحثهای آیات سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» اگر بررسی بشود معلوم میشود که خیلی از وقتها را آن آیه صرف میکند که بالأخره در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آمده است که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[16] فرمود روزی است که آسمانها و زمین تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر، روایاتی که از ائمه(علیهم السلام) در ذیل آن آیه آمده است متنوّع است زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن معصیت نشده[17] زمین تبدیل میشود به خُبز نَقی به نان تبدیل میشود که تا از حسابشان فارغ بشوند از این نان بخورند[18] این روایات در ذیل این آیه باید بررسی بشود که این زمین تبدیل میشود به چه چیزی تبدیل میشود (یک) و چه وقت تبدیل میشود اول انسانها که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[19] زنده میشوند بعد آسمان و زمین به هم میخورد اینها کجا هستند یا اول آسمان و زمین به هم میخورند اینها در مجموعه آسمان و زمیناند بعد اینها زنده میشوند پس اینها عوض شدند یا همزمان این دو کار صورت میگیرد غرض این است که اگر باید بحث بشود این مثل «لا تنقض الیقین»[20] نیست که با هفت, هشت سال درس خواندن کسی بفهمد, این یک جان کندن میخواهد اینکه ایشان فرمودند معاد در حوزهها نیامده این است اما بنای عقلا و فهم عرف و اینها بله, اینها در حوزهها هست قابل درک است.
ردّ دیدگاه هوسمداران در مورد معاد به پاداش عمل در آن
به هر تقدیر فرمود هیچ تردیدی در معاد نیست تناسخ مستحیل است هر کس باید به پاداش یا کیفر اعمالش باید برسد این هم ضروری است صاحبنظران هیچ تردیدی ندارند در اینکه معاد حق است اما هوسمداراناند که مشکل دارند رأی این دو گروه را هم ذکر میکند رأی علما را ذکر میکند (یک) میل هوسمداران را هم ذکر میکند (دو) در پایان داوری و جمعبندی میکند (سه). فرمود اینکه در عالَم هر چه هست معلوم خداست برهان مسئله هم این است که ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.
شرایط مورد نیاز برای ورود به بهشت و تعذیب در جهنم
این هم قبلاً ملاحظه فرمودید که هرگز برای ورود در بهشت صِرف ایمان کافی نیست بلکه حتماً عمل صالح لازم است اما برای تعذیب لازم نیست که کسی کافر باشد و معصیت بکند صِرف معصیت برای تعذیب کافی است اما صرف ایمان برای ورود در بهشت کافی نیست اگر ایمان باشد و عمل صالح باشد انسان را به بهشت میبرند ولی برای تعذیب, صرف معصیت کافی است.
ایمان یک کار قلبی است بله و واجب است یک عمل قلبی است اما با این کسی را بهشت نمیبرند حتماً باید عمل صالح داشته باشد ولی برای جهنمی شدن, کفر لازم نیست که آدم حتماً باید کافر باشد و معصیت بکند همین که معصیت کرده دوزخی میشود حالا در خلود و امثال خلود فرق است.
خصایص بهشتیان و جهنّمیان در بهشت و جهنم
فرمود بهشتیها چند خصیصه دارند یک: ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ دو: ﴿أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ﴾ سه: ﴿وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴾ کسی که مؤمن است در برابر کار خودش جزا میبیند بله, اما همان اندازه که کار کرده جزا میدهیم یا چیز دیگر هم ما میدهیم درباره کفار هرگز این گونه تعبیر ندارد درباره کفار و معصیتکاران فرمود اینها معصیت کردند کیفرشان را میبینند همین! اما درباره مؤمنین چندین عبارت اضافی دارد فرمود اینها که مؤمناند ایمان آوردند عمل صالح کردند جزا میخواهند خب بله ما هم جزایشان را میدهیم اما همین؟! اینها وافد بر کریماند نزد ما آمدند یک چیز دیگر هم ما به اینها میدهیم مغفرت دارد فوق آن جزا, رزق کریم برای اینها آماده کردیم فوق آن جزاست آن ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یک طرف, ﴿أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ طرف دیگر, اما نسبت به تبهکاران چنین چیزی ندارد چنین تهدیدی نکرده فرمود: ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ﴾ همین! تازه همه آنچه اینها استحقاق دارند ما به آنها نمیدهیم نفرمودند «عذابٌ» به نحو مطلق بلکه با مِن تبعیضیه ذکر کردند فرمود قدری آنها را از رجز الیم میچشانیم البته این رجز هم محصول کار آنهاست.
پرسش:... پاسخ: نه, بالأخره ظاهر این «مِن» با کرامت الهی با رحمت الهی است فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[21] هماهنگ است وگرنه این از اینجا ناشی نمیشود که محصول کار خودشان را به آنها میدهند فرمود این تازه ﴿مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ است ولی آنجا ﴿لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ سخن از تبعیض نیست آنجا دیگر رزقش ناشی بشود از رزق کریم نیست آنجا بدون «مِن» تبعیضیه است اینجا با «مِن» تبعیضیه.
تبیین کارهای ضدّ فرهنگی معاجزین و عجز آنان
اما اینها که معاجزند, عده زیادی جلوی تبلیغ اسلام را میگیرند (یک) عدهای جلوی تعلیم اسلام را میگیرند (دو) عدهای جلوی تزکیه اسلام را میگیرند (سه) این ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ﴾[22] کار انبیاست ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾[23] کار آنهاست ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[24] کار آنهاست کارهای ضدّ فرهنگی میکنند چه در بخش تبلیغ چه در بخش تعلیم چه در بخش تزکیه میخواهند دین ما را عاجز کنند اینکه میگویند معاجزند درصدد عجز ما و رهبران الهیاند این روشن است که در برابر خدا نیست که بخواهند خدا را عاجز کنند آخر او با قدرت مطلقه است فرمود: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما هرگز کسی نیستیم که ما دنبال بیفتیم یک عده جلو بزنند ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[25] مرگ که به حیات همه شما خاتمه میدهد به دست ماست شما کجا میخواهید بروید قضا و قدر الهی را جلو بزنید این شدنی نیست ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ شما جلو بیفتید قضا و قدر ما به دنبال این نیست ﴿وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ﴾[26] اینها بخواهند کار ما را و ما را عاجز کنند این شدنی نیست تمام تلاش و کوشششان این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾[27] هر وقت پیامبران و انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمدند دارند تعلیم و تبلیغ و تزکیه میکنند آنها کارهای ضدّ فرهنگی میکنند که نمیگذارند انبیای الهی, معصومین, اهل بیت(علیهم السلام) کارهای اینها پیش برود این را میگویند معجز, این را میگویند معاجز; در میدان مسابقه اگر فرض بشود باب مفاعله به کار برده میشود اگر نباشد باب افعال گفته میشود فرمود اینها در میدان تبلیغ و تعلیم و تزکیه فرهنگی ما حالا یا جلوی مقتضی را میگیرند یا مانع ایجاد میکنند یا شبهه ایجاد میکنند یا اغوا میکنند نمیگذارند دین پیش برود ولی ما بالأخره دین را پیش میبریم اینها تلاش و کوشش میکنند که آیات ما را از پا در بیاورند وگرنه مگر فرض دارد که کسی بتواند با ذات اقدس الهی درگیر بشود ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ میخواهند جلوی آیات ما را بگیرند آیات ما را عاجز کنند خب معجزه به این معناست که دیگران را عاجز میکند مگر میشود چیزی معجزه باشد و دیگران بتوانند آن را عاجز کنند البته ممکن است جلوی پیشرفتش را بگیرند ولی فرمود آنها که در آیات ما تلاش و کوشش میکنند یا ضدّ فرهنگی, علمی یا تزکیهای و مانند آن اینها باید بدانند که کیفر تلخشان ﴿عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ این از نظر پاداش و کیفر.
تاٴیید دیدگاه صاحبان علم در معاد و لفظی نبودن نزاع آنان با منکران
اما رأی صاحبنظران درباره معاد چیست؟ فرمود رأی صاحبنظران آنها که مبدأ را شناختند توحید را شناختند جهانبینی راستین دارند آنها درباره معاد هیچ شکّی ندارند رأی علما و صاحبنظران این است که معاد حقّ لا ریب فیه ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این ﴿الَّذِی﴾ را که ما منفصل میخوانیم برای اینکه این هدفِ کار است وگرنه باید متصل خوانده بشود ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی﴾ است اما ما برای اینکه منفصل میخوانیم برای اینکه معنا روشن بشود ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چه چیزی را؟ ﴿الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ را ﴿هُوَ الْحَقَّ﴾ میبینند. دعوای شما با آنها لفظی نیست دعوای شما با اینها حیثی نیست دعوای شما با آنها صد درصد است گاهی ممکن است نزاعی باشد طرفین حق داشته باشند و نزاع, نزاع لفظی است منتها حرف یکدیگر را متوجه نمیشوند گاهی ممکن است چون صورت مسئله خوب تحلیل نشده طرفین از یک جهت حق بگویند از یک جهت باطل بگویند فرمود نزاع موحّدان معتقد به معاد با منکران معاد از سنخ نزاع لفظی نیست که هر دو حق بگویند منتها اختلاف در لفظ باشد از سنخ نزاع دوم نیست که هر کدام مِن جهتٍ حق بگویند نه خیر, آنها که موحدند و طرفدار معادند حرفشان صد درصد حق است آنها که منکر معادند حرفشان صد درصد باطل است این ضمیر فصل این الف و لام این پیام را دارد ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ یعنی این حق است و لاغیر, این درست است چون «لا ریب فیه» است دیگران که منکر معادند همه حرفهایشان باطل است اینها که مدّعی معادند صد درصد اینها حق میگویند نه اینکه این نزاعی باشد که قدری آنها حق بگویند قدری اینها حق بگویند ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ رأی عالمان دین این است که این کتاب حق است معادی که خدا گفت حق است پیامبر فرمود حق است و مانند آن ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ خب رأی اینها دین اینهاست رأی یعنی اعتقادشان یعنی عقیدهشان یعنی جانمایهشان رأیشان این است دینشان این است, دینشان این است که آنچه پیامبر آورد صد درصد حق است ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ این از نظر حکمت نظری.
دلیل صاحبنظران از نظر حکمت عملی در ثبوت معاد
﴿وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾ از نظر حکمت عملی; یعنی هم از نظر بود و نبود حق است هم از نظر باید و نباید حق است معاد بخشی از عالَم است همانطوری که آسمان حق است زمین حق است انسان حق است قدری که جلوتر برویم بهشت حق است جهنم حق است اگر کسی بگوید آسمان هست زمین هست این به بود و نبود آن اشاره دارد اما اگر به نماز و روزه و امثال ذلک بگوید به باید و نباید بگوید میگوید هم این بود و نبودش حق است یک گوشهاش هست دیگر شما کجا را دارید منکر میشوید حالا امروز نشد فردا میبینید و هم اینکه این دین شما را به آنجایی که باید بروید راهنمایی میکند آنجایی هم که نباید بروید جلویتان را میگیرید میگوید آن طرف نروید سمت بیگانه نروید فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ﴾[28] آن طرف نروید آنجا خطر است هم این باید و نبایدی را که انبیا آوردند حق است لا ریب فیه, هم آن بود و نبودی را هم که انبیا آوردند حق است لا ریب فیه. این ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ رأیشان درباره قارون در سورهٴ «قصص» گذشت که ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ آن وقت افراد عادی گفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾[29] این عقیده آنهاست.
بیان استهزای منکرین معاد به وسیله آیه ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ...﴾
اما در برابر این ﴿یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾, ﴿وَقَالَ﴾ این قولشان هم عقیدهشان است منطقشان این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ با بیادبی با توهین با تحقیر با تصغیر به یکدیگر که رسیدند میگویند شنیدید خبر چیست یک خبر تازهای آمده ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ﴾ کسی آمده میگوید شما وقتی مُردید دوباره زنده میشوید این به شما میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ﴾ با تحقیر و با بیادبی آمیخته است از وجود مبارک انسان کاملی مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیر به رجل میکند آن هم با تنوین تنکیر ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ﴾ خب درباره آن انسان! این نکره است آن تنوینش هم برای تحقیر است ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ﴾ که ﴿یُنَبِّئُکُمْ﴾ به شما گزارش میدهد میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ این را دلیل نفی معاد میدانند میگویند وقتی شما تکّهپاره شدید با خاک مخلوط شدید ذرّاتتان گُم شد دوباره زنده میشوید مگر چنین چیزی شدنی است. ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾.
جواب خداوند از استهزای منکرین به مُستبعَد بودن قول آنان
ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر فرمود اولاً شما برهان ندارید این استبعاد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ شما قدرت علمی ندارید یقین ندارید فقط استبعاد است استبعاد غیر از استحاله است شما چیزی را مستبعَد میدانید بله کسی از عالَم دیگر نیامده تا شما ببینید پس شما برهان ندارید در مسائل کلامی و اعتقادی, استبعاد کافی نیست این استظهار لفظی که نیست بگویید مُستبعَد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ شما برهان هم ندارید یقین هم ندارید میشود مستبعد حالا که مستبعد است بیایید بنشینیم برهان اقامه کنیم این برهان دو قیاس است یا هر دوی آنها عقلی است یا یکی عقلی است یکی نقلی که این نقلی هم در کنار آن عقلی جایگاه خاصّ خودش را دارد.
کیفیت اهانت منکرین معاد به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نتیجه کار اینها
فرمود اینها حرفشان این است بعد اهانتی که به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میکنند این است که ﴿أَفْتَرَی﴾ این الف باب افتعال آن حذف شده است اصلش این بود «أإفتری» آن همزه قطع مانده آن همزه وصل حذف شده ﴿أَفْتَرَی﴾ یعنی «أإفتری» ﴿عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ اینها مشرک بودند منتها در توحید ربوبی شرک میورزیدند آیا به خدا دروغ بستند یا ـ معاذ الله ـ دیوانهاند که ذات اقدس الهی در جای دیگر فرمود: ﴿وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ﴾[30] و مانند آن, به این عقل کل میگفتند جِنّه است بعد فرمود نه خیر, هیچ افترایی در کار نیست این هم عقل ممثّل است ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینها دو کار دارند بیراهه میروند (یک) در گودال میروند (دو) آن گودال چون مهم بود آن را اول ذکر کرد (سه) این بیراهه را چون به اندازه آن مهم نبود آخر ذکر کرد (چهار) چون اول انسان بیراهه میرود بعد میافتد در گودال ولی اول آن گودال را ذکر کرده فرمود: ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینها ﴿فِی الْعَذَابِ﴾ هستند چون بیراهه میروند و خیلی از صراط مستقیم پَرتاند به آن گودال میافتند ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ﴾ به لحاظ پایان کار, از نظر راه هم خیلی پَرتاند ﴿وَالضَّلاَلِ الْبَعِیدِ﴾.
برهان خداوند در مقابل استبعاد منکرین معاد
بعد دوباره برهان اقامه میکند میفرماید شما که نظام را قبول دارید این آسمان محیّرالعقول را که قبول دارید این انسان را که قبول دارید این یک قطره آب بیارزش که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ را این را که قبول دارید ما به صورت لؤلؤ لالا در آوردیم شما نسبت به چه چیزی شک دارید ﴿أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم﴾ قدری گذشتهتان را نگاه کنید قدری آیندهتان را نگاه کنید شما بالأخره یا قرآن را قبول داشته باشید یا تورات را قبول داشته باشید یا انجیل را قبول داشته باشید قصه قارون را شنیدید قصه فرعون را شنیدید یک عده را ما طعمه زمین کردیم شقّالأرض شد یک عده را سنگباران کردیم این شهابسنگها که چند وقت قبل خدا رحم کرد از کنار زمین رد شد اگر ـ خدای ناکرده ـ این شهابسنگ با این عظمت و سرعت میآمد کُره زمین چیزی برای زمین باقی نمیگذاشت این ﴿کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ است خب این شهابسنگها یک گوشهاش یک جا میافتد حفره و زلزله درست میکند فرمود این را که شما در کتابها خواندید از قصه انبیای خواندید که ﴿یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً﴾[31] را که در کتابها خواندید ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[32] را که شقّالأرض بود خواندید, شقّالبحر را خواندید, شقّالحجر را خواندید ما بالأخره این سنگ را شکافتیم از آن شتر صالح در آمد همه کارها را کردیم شما مشکلتان چیست حالا کسی ملحد محض باشد خدا را قبول نداشته باشد حرف تورات و انجیل به گوشش نرسیده باشد چیزی اما شما یا اهل کتاب هستید یا حرف آنها را شنیدید ما همه چیز را به هم زدیم وقتی بخواهیم به یک سنگ دستور میدهیم این میشود مادر و میزاید به یک زمین دستور میدهیم دهن باز میکند قارون و خانهاش را میبرد به دریا دستور میدهیم که جاده خشک باش, آن میشود شقّالبحر این میشود شقّالأرض آن میشود شقّالجبل همه اینها را یا شنیدید یا خواندید مشکلتان چیست؟! ﴿أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم﴾ از گذشته و نزدیک نه آینده, از آینده که هنوز خبری ندارند ﴿مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ که ﴿إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ﴾ همانطوری که درباره قارون گفتیم ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ همچنان رفت که رفت ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ این ﴿حَاصِباً﴾ سابقه فراوانی دارد اگر آن سنگ با عظمت با آن سرعت که از یک کُره جدا شده این میآمد کُره زمین, زمین را خفه میکرد فرمود ما اگر بخواهیم این کارها را میکنیم شما حواستان جمع باشد.
معنای لفظ «مُنیب» با توجه به بررسی ادبی آن
﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ﴾ که این ﴿مُنِیبٍ﴾ باشد این ﴿مُنِیبٍ﴾ هم قبلاً گذشت اینکه باب افعال است ثلاثی مجرّدش یا «نابَ ینوب» است یا «ناب یَنیب» اگر اجوف واوی باشد «ناب ینوب» یعنی این مرتب نوبت میگیرد اینطور نیست که حالا یک وقت عبادت بکند یا اهل دعا باشد بعد یک مدت مثلاً تا ماه مبارک رمضان بعدی رها کند این همیشه در نوبت است بالأخره در صف است پشت سر هم با ما رابطه دارد یا «ناب ینیب» است که به معنی «انقطع و ینقطع» است این منقطع از غیر خداست و مرتبط به ماست به هر دو معنا اگر کسی عبدِ مُنیب باشد این را به عنوان آیه الهی خوب تلقّی میکند آن وقت هم حواسش جمع است هم از نظر رأی و اعتقاد و نظر علمی جزء ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ میشود هم از نظر حکمت عملی جزء ﴿یَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾ میشود انشاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 25.
[2] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 71.
[3] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 20.
[6] . سورهٴ مریم, آیهٴ 9.
[7] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[8] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[9] . مجمعالبیان, ج10, ص614.
[10] . سورهٴ تین, آیهٴ 4.
[11] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 3.
[12] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 3.
[13] . سورهٴ فجر, آیهٴ 12.
[14] . کفایةالأثر, ص162.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[16] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[17] . تفسیر العیاشی, ج2, ص236.
[18] . الکافی, ج6, ص286.
[19] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[20] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[21] . سورهٴ شوری, آیهٴ 30.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129، سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129، سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[25] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60.
[26] . سورهٴ زمر, آیهٴ 51.
[27] . سورهٴ حج, آیهٴ 52.
[28] . سورهٴ انعام, آیهٴ 153.
[29] . سورهٴ قصص, آیات 79 و 80.
[30] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 22.
[31] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 68; سورهٴ ملک, آیهٴ 17.
[32] . سورهٴ قصص, آیهٴ 81.
- وجه مشترک ملحدان و مشرکان در انکار معاد و علت آن؛
- یادآوری نعمت دنیا و آخرت در سورهٴ سبأ؛
- اثبات معاد با ربوبیت خدا؛
- تبیین ربوبیت حق در خلقت انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ (5) وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلاَلِ الْبَعِیدِ (8) أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (9)﴾
وجه مشترک ملحدان و مشرکان در انکار معاد و علت آن
چون سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق است بعد از بیان حمد خدا نسبت به نعمتهای دنیا و حمد خدا نسبت به نعمتهای آخرت و علم و قدرت و مدیریت خدا نسبت به آسمانها و زمین, فرمود جریان معاد یک امر ضروری است نعمت دنیا را هیچ کس منکر نیست مگر ملحد، آنکه خالق عالَم و پروردگار را نمیشناسد بقیه چه مشرک چه غیر مشرک از موحدان نعمت الهی دنیا را قبول دارند اما نعمت آخرت را هم ملحدان انکار میکنند هم مشرکان, ملحد انکار میکند چون اصل خالق و رب را قبول ندارد مشرک انکار میکند برای اینکه خیال میکند انسان با مردن میپوسد و حقیقت او به عنوان یک ذرّه گمشده در اشیای عالم پراکنده است و قابل احیا نیست.
یادآوری نعمت دنیا و آخرت در سورهٴ سبأ
قرآن کریم جریان معاد را که محور مهمّ همین سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است فرمود در معاد دو نعمت هست در دنیا یک نعمت; نعمت دنیا همین بهرههایی است که شما میبینید نعمت آخرت دوتاست یکی همان ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[1] است ﴿فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ﴾[2] است و مانند آن, دوم هم اجرای عدل الهی است که مؤمنان به پاداششان میرسند کافران به کیفرشان میرسند ظهور عدل خدا و حقانیّت دین در معاد است پس معاد دو نعمت دارد. منکران معاد گاهی از جهت استبعاد که انسان میپوسد و نابود میشود و گاهی هم از جهات دیگر درباره قدرت خدا ـ معاذ الله ـ ممکن است شک داشته باشند.
اثبات معاد با ربوبیت خدا
قرآن کریم ضرورت معاد را از چند منظر ثابت کرد یکی اینکه سوگند یاد کرد به ربوبیّت خدا اگر او رب است باید جهان را درست اداره کند آنگاه این برهانی که اقامه میکند برای تبیین ربوبیّت حق است خب اگر خدا رب است و خاصیّت ربوبیّت آن است که هر موجودی را به کمالش برساند اگر در دستگاه او هر که هر چه کرد, کرد حساب و کتابی نباشد ظالم و عادل یکسان بمیرند و نابود بشوند اینکه ربوبیّت نیست آیاتی که بعد از این ذکر میشود تبیین ربوبیّت خداست وگرنه در مسئله دعوای کلامی کسی به خدا قسم یاد کند که معاد حق است آنجا جای قسم نیست اینکه محکمه عرفی نیست که با قسم مشکل حل بشود این یک مسئله کلامی است آیا معاد حق است یا نه؟ خدا به ربوبیّت خود سوگند یاد میکند ربوبیّت خدا باید هر چیزی را خوب بپروراند به مقصد برساند, اگر معاد نباشد عالم میشود عبث، عالم میشود هوا این دیگر ربوبیتی ندارد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[3] میشود بیمقصد, بیهدف اینکه ربوبیت نیست اینکه تدبیر نیست اینکه مدیریت نیست اگر نظامی به مقصد نرسد هدفمند نباشد یعنی مدیر ندارد آیا جهان ـ معاذ الله ـ به مقصد نمیرسد هر که هر چه کرد, کرد اینکه ربوبیّت نشد اگر ربوبیّت است پس هر چیزی حساب و کتابی دارد هم خاطرات درونی حساب و کتابی دارد هم رفتار و گفتار و نوشتار حساب و کتابی دارد این است که سوگند به ربوبیّت در اثنای مسئله کلامی سوگند به برهان است نه نظیر سوگند در محکمه، بعد آن تبیینی که میشود شرح ربوبیّت خداست ﴿قُلْ بَلَی وَرَبِّی﴾ این برهان تمام است آنچه بعداً ذکر میشود تشدید ربوبیت خداست حالا امور فراوانی اینجا مطرح است.
تبیین ربوبیت حق در خلقت انسان و پرورش و معاد او
پرسش:... پاسخ: بله, اگر ذات اقدس الهی این عالَم محیّرالعقول را آفرید ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾[4] است ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾[5] است او هیچ را انسان کرد خب انسانی که مرده همه چیزش موجود است اگر روحش به سماوات رفت و ملکوتی شد او عالِم بما فی السماء اگر بدنش در زیر خاکها پوسید عالِم بما فی الأرض است وقتی که سه مرحله را قرآن ذکر میکند مرحله سوم را دیگر بیّنالرشد میداند آن دو مرحله اول این است که ما انسان را که لیس تامه داشت به کان تامه رساندیم به زکریا(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[6] این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست که این بشود «کان», «کان» ناقصه یعنی هیچ نبودی, هیچ نبودی یعنی «لیس» تامه است اگر گفته شد «کان زیدٌ معدوما» ممکن است به کسی که تازه نحو خوانده بدهی «کان» فعل ناقصه «زید» اسمش, «معدوم» خبرش اما وقتی به حکیم بدهی که اینطور ترکیب نمیکند اگر به یک آدم عادی بدهی بگویی «الانسان موجودٌ» را ترکیب کن میگوید «انسان» مبتدا, «موجودٌ» خبر, وقتی به یک حکیم بدهی میگوید «انسان» خبر مقدّم, «موجودٌ» مبتدای مؤخر زیرا هستی است که به صورت انسانیت در آمده نه انسانیت هست بشود این میشود عکسالحمل. در کتابهای نحوی، مبتدا را معنا میکنند خبر را معنا میکنند در معانی بیان، خصوصیت اسناد را مشخص میکنند اما حالا چه چیزی مسند است چه چیزی مسندالیه است آن را علوم دیگر باید بیان کند اگر در مطول دو مثال میزند مثل «أنبت الربیع البقل» این کار مطول نیست این فقط مثال ذکر کرده در کتابهای معانی و بیان خصوصیت مسند و مسندالیه را میگویند اما حالا چه چیزی مسند است چه چیزی مسندالیه است آن را فنون دیگر باید بیان کند اینکه به زکریا(سلام الله علیه) فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ یعنی معدومِ محض بودی نه تنها تو, همه اشیا اینطور بودند انسان پس یک مرحلهاش معدوم محض بود لیس تامه بود بعد کان پیدا کرد مرحله بعدی آن است که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[7] است که اصلاً قابل ذکر نیست این همان است که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[8] قابل ذکر نبود طبق بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) مراحلی را انسان پشت سر گذاشته که اصلاً قابل ذکر نیست[9] این ﴿مَنیٍّ یُمْنَی﴾ برای تحقیر اوست. بعد حالا این را ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾[10] حالا اگر هیچ چیز را ذات اقدس الهی به این صورت در آورد بعد که همه چیز موجود است روح که موجود است از بین نمیرود جسم هم که در ذرّات عالم هست فرمود شما چه مشکلی دارید این ربوبیّت را که دیدید پس ﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾ است, ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾.
سوگند بر ربوبیت خدا در اثبات معاد
قسم به ربوبیّت خدا معاد حق است این مثل کسی که بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است این قسم به بیّنه است نه قسم در قبال بیّنه، آن وقت آنچه بعداً میآید تشریح این دلیل است فرمود: ﴿قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ﴾ شما اگر مشکل علمی دارید خدا ﴿عَالِمِ الْغَیْبِ﴾[11] است درباره روح او ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ﴾ درباره بدن او ﴿وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ پس شما مشکلی ندارید ﴿وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ﴾.[12]
تبیین برهان عقلی بر وجود معاد
حالا دو برهان در مسئله است یکی اینکه تمام مقدّماتش عقلی است یک برهانی است که برخی از مقدماتش عقلی است برخی از مقدماتش نقلی, آن برهانی که هر دو مقدمه عقلی است امکان اعاده با عقل ثابت میشود یعنی ذات اقدس الهی ممکن است انسانی را که مرده دوباره زنده کند این امکانش است اما مسئله معاد جریان امکانی نیست جریان ضروری است نه اینکه ممکن است قیامت باشد قیامت ضروری است ممّا لا ریب فیه است، حتمی است این ضرورت را عقل ثابت میکند میگوید بالأخره خدا حکیم است خدا عادل است نظم عالم هم اقتضا میکند که اگر کسی باتقوا بود به مقصد برسد اگر کسی مفسد بود به کیفر برسد دنیا که جای امتحان و آزمون است ما هم میبینیم یک عده که ﴿فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[13] همچنان دارند زندگی میکنند عدهای هم که متّقیاناند «ما منّا إلاّ مقتول أو مسمومٌ»[14] أو امثال ذلکاند پس یک حساب و کتابی باید باشد از طرفی هم تناسخ هم مستحیل است که روح برگردد به بدن حیوان یا انسان دیگر آنجا پاداش و کیفر ببیند یک برهان حدّ وسطش حکمت خداست یک برهان حدّ وسطش عدل خداست از طرفی تناسخ, مستحیل است پس بشر به جایی میرود که در آنجا بهشت و جهنم مستقر است و پاداش و کیفر.
اثبات یقینالوقوع بودن معاد با تلفیق عقل و نقل
این برهان, هر دو بخش آن را عقل تأمین میکند آن وقت آن ادله نقلی که در قرآن و روایات هست امضا و تقریر همین براهین عقلی است یک سلسله براهینی است که ملفّق است که یک قسمتش را عقل میگوید و نقل آن را تأیید میکند یک قسمتش را هم باز عقل میگوید نقل آن را تأیید میکند آن برهان ملفّق این است که عقلاً ذات اقدس الهی قدرت دارد دوباره موجود مرده را زنده کند و این موجود مرده هم قابلیّت آن را دارد دوباره زنده بشود مقدمه دیگر این است که اگر چیزی ممکنالوجود بود صادقِ مصدّق هم خبر داد میشود یقینالوقوع پس معاد حق است و خدای سبحان هم از معاد به عنوان امکان که خبر نداد به عنوان ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ خبر داد فرمود: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[15] این را به عنوان ضروری خبر داد پس معاد ممکن است عقلاً و شارع مقدس خبر داد که چنین روزی واقع میشود به طور یقین پس معاد یقینی است حقّاً. همه این برهانها چه هر دو مقدمهاش عقلی باشد چه تلفیقی از عقل و نقل باشد در حقیقت تشریح و تبیین ربوبیّت خدای سبحان است او وقتی رب است دارد میپروراند باید عادل را هم بپروراند ظالم را به کیفر برساند اگر حساب و کتابی نباشد که ربوبیّت کامل نیست.
بررسی زمان و کیفیت حشر انسانها با توجه به تبدیل آسمان و زمین
پرسش:... پاسخ: خب همینطور است الآن همان بحثهای آیات سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» اگر بررسی بشود معلوم میشود که خیلی از وقتها را آن آیه صرف میکند که بالأخره در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آمده است که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[16] فرمود روزی است که آسمانها و زمین تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر، روایاتی که از ائمه(علیهم السلام) در ذیل آن آیه آمده است متنوّع است زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن معصیت نشده[17] زمین تبدیل میشود به خُبز نَقی به نان تبدیل میشود که تا از حسابشان فارغ بشوند از این نان بخورند[18] این روایات در ذیل این آیه باید بررسی بشود که این زمین تبدیل میشود به چه چیزی تبدیل میشود (یک) و چه وقت تبدیل میشود اول انسانها که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[19] زنده میشوند بعد آسمان و زمین به هم میخورد اینها کجا هستند یا اول آسمان و زمین به هم میخورند اینها در مجموعه آسمان و زمیناند بعد اینها زنده میشوند پس اینها عوض شدند یا همزمان این دو کار صورت میگیرد غرض این است که اگر باید بحث بشود این مثل «لا تنقض الیقین»[20] نیست که با هفت, هشت سال درس خواندن کسی بفهمد, این یک جان کندن میخواهد اینکه ایشان فرمودند معاد در حوزهها نیامده این است اما بنای عقلا و فهم عرف و اینها بله, اینها در حوزهها هست قابل درک است.
ردّ دیدگاه هوسمداران در مورد معاد به پاداش عمل در آن
به هر تقدیر فرمود هیچ تردیدی در معاد نیست تناسخ مستحیل است هر کس باید به پاداش یا کیفر اعمالش باید برسد این هم ضروری است صاحبنظران هیچ تردیدی ندارند در اینکه معاد حق است اما هوسمداراناند که مشکل دارند رأی این دو گروه را هم ذکر میکند رأی علما را ذکر میکند (یک) میل هوسمداران را هم ذکر میکند (دو) در پایان داوری و جمعبندی میکند (سه). فرمود اینکه در عالَم هر چه هست معلوم خداست برهان مسئله هم این است که ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.
شرایط مورد نیاز برای ورود به بهشت و تعذیب در جهنم
این هم قبلاً ملاحظه فرمودید که هرگز برای ورود در بهشت صِرف ایمان کافی نیست بلکه حتماً عمل صالح لازم است اما برای تعذیب لازم نیست که کسی کافر باشد و معصیت بکند صِرف معصیت برای تعذیب کافی است اما صرف ایمان برای ورود در بهشت کافی نیست اگر ایمان باشد و عمل صالح باشد انسان را به بهشت میبرند ولی برای تعذیب, صرف معصیت کافی است.
ایمان یک کار قلبی است بله و واجب است یک عمل قلبی است اما با این کسی را بهشت نمیبرند حتماً باید عمل صالح داشته باشد ولی برای جهنمی شدن, کفر لازم نیست که آدم حتماً باید کافر باشد و معصیت بکند همین که معصیت کرده دوزخی میشود حالا در خلود و امثال خلود فرق است.
خصایص بهشتیان و جهنّمیان در بهشت و جهنم
فرمود بهشتیها چند خصیصه دارند یک: ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ دو: ﴿أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ﴾ سه: ﴿وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴾ کسی که مؤمن است در برابر کار خودش جزا میبیند بله, اما همان اندازه که کار کرده جزا میدهیم یا چیز دیگر هم ما میدهیم درباره کفار هرگز این گونه تعبیر ندارد درباره کفار و معصیتکاران فرمود اینها معصیت کردند کیفرشان را میبینند همین! اما درباره مؤمنین چندین عبارت اضافی دارد فرمود اینها که مؤمناند ایمان آوردند عمل صالح کردند جزا میخواهند خب بله ما هم جزایشان را میدهیم اما همین؟! اینها وافد بر کریماند نزد ما آمدند یک چیز دیگر هم ما به اینها میدهیم مغفرت دارد فوق آن جزا, رزق کریم برای اینها آماده کردیم فوق آن جزاست آن ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یک طرف, ﴿أُولئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ طرف دیگر, اما نسبت به تبهکاران چنین چیزی ندارد چنین تهدیدی نکرده فرمود: ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ﴾ همین! تازه همه آنچه اینها استحقاق دارند ما به آنها نمیدهیم نفرمودند «عذابٌ» به نحو مطلق بلکه با مِن تبعیضیه ذکر کردند فرمود قدری آنها را از رجز الیم میچشانیم البته این رجز هم محصول کار آنهاست.
پرسش:... پاسخ: نه, بالأخره ظاهر این «مِن» با کرامت الهی با رحمت الهی است فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[21] هماهنگ است وگرنه این از اینجا ناشی نمیشود که محصول کار خودشان را به آنها میدهند فرمود این تازه ﴿مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ است ولی آنجا ﴿لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ سخن از تبعیض نیست آنجا دیگر رزقش ناشی بشود از رزق کریم نیست آنجا بدون «مِن» تبعیضیه است اینجا با «مِن» تبعیضیه.
تبیین کارهای ضدّ فرهنگی معاجزین و عجز آنان
اما اینها که معاجزند, عده زیادی جلوی تبلیغ اسلام را میگیرند (یک) عدهای جلوی تعلیم اسلام را میگیرند (دو) عدهای جلوی تزکیه اسلام را میگیرند (سه) این ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ﴾[22] کار انبیاست ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾[23] کار آنهاست ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[24] کار آنهاست کارهای ضدّ فرهنگی میکنند چه در بخش تبلیغ چه در بخش تعلیم چه در بخش تزکیه میخواهند دین ما را عاجز کنند اینکه میگویند معاجزند درصدد عجز ما و رهبران الهیاند این روشن است که در برابر خدا نیست که بخواهند خدا را عاجز کنند آخر او با قدرت مطلقه است فرمود: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما هرگز کسی نیستیم که ما دنبال بیفتیم یک عده جلو بزنند ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[25] مرگ که به حیات همه شما خاتمه میدهد به دست ماست شما کجا میخواهید بروید قضا و قدر الهی را جلو بزنید این شدنی نیست ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ شما جلو بیفتید قضا و قدر ما به دنبال این نیست ﴿وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ﴾[26] اینها بخواهند کار ما را و ما را عاجز کنند این شدنی نیست تمام تلاش و کوشششان این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾[27] هر وقت پیامبران و انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمدند دارند تعلیم و تبلیغ و تزکیه میکنند آنها کارهای ضدّ فرهنگی میکنند که نمیگذارند انبیای الهی, معصومین, اهل بیت(علیهم السلام) کارهای اینها پیش برود این را میگویند معجز, این را میگویند معاجز; در میدان مسابقه اگر فرض بشود باب مفاعله به کار برده میشود اگر نباشد باب افعال گفته میشود فرمود اینها در میدان تبلیغ و تعلیم و تزکیه فرهنگی ما حالا یا جلوی مقتضی را میگیرند یا مانع ایجاد میکنند یا شبهه ایجاد میکنند یا اغوا میکنند نمیگذارند دین پیش برود ولی ما بالأخره دین را پیش میبریم اینها تلاش و کوشش میکنند که آیات ما را از پا در بیاورند وگرنه مگر فرض دارد که کسی بتواند با ذات اقدس الهی درگیر بشود ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ میخواهند جلوی آیات ما را بگیرند آیات ما را عاجز کنند خب معجزه به این معناست که دیگران را عاجز میکند مگر میشود چیزی معجزه باشد و دیگران بتوانند آن را عاجز کنند البته ممکن است جلوی پیشرفتش را بگیرند ولی فرمود آنها که در آیات ما تلاش و کوشش میکنند یا ضدّ فرهنگی, علمی یا تزکیهای و مانند آن اینها باید بدانند که کیفر تلخشان ﴿عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِیمٌ﴾ این از نظر پاداش و کیفر.
تاٴیید دیدگاه صاحبان علم در معاد و لفظی نبودن نزاع آنان با منکران
اما رأی صاحبنظران درباره معاد چیست؟ فرمود رأی صاحبنظران آنها که مبدأ را شناختند توحید را شناختند جهانبینی راستین دارند آنها درباره معاد هیچ شکّی ندارند رأی علما و صاحبنظران این است که معاد حقّ لا ریب فیه ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این ﴿الَّذِی﴾ را که ما منفصل میخوانیم برای اینکه این هدفِ کار است وگرنه باید متصل خوانده بشود ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی﴾ است اما ما برای اینکه منفصل میخوانیم برای اینکه معنا روشن بشود ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چه چیزی را؟ ﴿الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ را ﴿هُوَ الْحَقَّ﴾ میبینند. دعوای شما با آنها لفظی نیست دعوای شما با اینها حیثی نیست دعوای شما با آنها صد درصد است گاهی ممکن است نزاعی باشد طرفین حق داشته باشند و نزاع, نزاع لفظی است منتها حرف یکدیگر را متوجه نمیشوند گاهی ممکن است چون صورت مسئله خوب تحلیل نشده طرفین از یک جهت حق بگویند از یک جهت باطل بگویند فرمود نزاع موحّدان معتقد به معاد با منکران معاد از سنخ نزاع لفظی نیست که هر دو حق بگویند منتها اختلاف در لفظ باشد از سنخ نزاع دوم نیست که هر کدام مِن جهتٍ حق بگویند نه خیر, آنها که موحدند و طرفدار معادند حرفشان صد درصد حق است آنها که منکر معادند حرفشان صد درصد باطل است این ضمیر فصل این الف و لام این پیام را دارد ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ یعنی این حق است و لاغیر, این درست است چون «لا ریب فیه» است دیگران که منکر معادند همه حرفهایشان باطل است اینها که مدّعی معادند صد درصد اینها حق میگویند نه اینکه این نزاعی باشد که قدری آنها حق بگویند قدری اینها حق بگویند ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ رأی عالمان دین این است که این کتاب حق است معادی که خدا گفت حق است پیامبر فرمود حق است و مانند آن ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ خب رأی اینها دین اینهاست رأی یعنی اعتقادشان یعنی عقیدهشان یعنی جانمایهشان رأیشان این است دینشان این است, دینشان این است که آنچه پیامبر آورد صد درصد حق است ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ﴾ این از نظر حکمت نظری.
دلیل صاحبنظران از نظر حکمت عملی در ثبوت معاد
﴿وَیَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾ از نظر حکمت عملی; یعنی هم از نظر بود و نبود حق است هم از نظر باید و نباید حق است معاد بخشی از عالَم است همانطوری که آسمان حق است زمین حق است انسان حق است قدری که جلوتر برویم بهشت حق است جهنم حق است اگر کسی بگوید آسمان هست زمین هست این به بود و نبود آن اشاره دارد اما اگر به نماز و روزه و امثال ذلک بگوید به باید و نباید بگوید میگوید هم این بود و نبودش حق است یک گوشهاش هست دیگر شما کجا را دارید منکر میشوید حالا امروز نشد فردا میبینید و هم اینکه این دین شما را به آنجایی که باید بروید راهنمایی میکند آنجایی هم که نباید بروید جلویتان را میگیرید میگوید آن طرف نروید سمت بیگانه نروید فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ﴾[28] آن طرف نروید آنجا خطر است هم این باید و نبایدی را که انبیا آوردند حق است لا ریب فیه, هم آن بود و نبودی را هم که انبیا آوردند حق است لا ریب فیه. این ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ رأیشان درباره قارون در سورهٴ «قصص» گذشت که ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ آن وقت افراد عادی گفتند: ﴿یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾[29] این عقیده آنهاست.
بیان استهزای منکرین معاد به وسیله آیه ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ...﴾
اما در برابر این ﴿یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾, ﴿وَقَالَ﴾ این قولشان هم عقیدهشان است منطقشان این است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ با بیادبی با توهین با تحقیر با تصغیر به یکدیگر که رسیدند میگویند شنیدید خبر چیست یک خبر تازهای آمده ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ﴾ کسی آمده میگوید شما وقتی مُردید دوباره زنده میشوید این به شما میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ این ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ﴾ با تحقیر و با بیادبی آمیخته است از وجود مبارک انسان کاملی مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیر به رجل میکند آن هم با تنوین تنکیر ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ﴾ خب درباره آن انسان! این نکره است آن تنوینش هم برای تحقیر است ﴿هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ﴾ که ﴿یُنَبِّئُکُمْ﴾ به شما گزارش میدهد میگوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ این را دلیل نفی معاد میدانند میگویند وقتی شما تکّهپاره شدید با خاک مخلوط شدید ذرّاتتان گُم شد دوباره زنده میشوید مگر چنین چیزی شدنی است. ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾.
جواب خداوند از استهزای منکرین به مُستبعَد بودن قول آنان
ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر فرمود اولاً شما برهان ندارید این استبعاد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ شما قدرت علمی ندارید یقین ندارید فقط استبعاد است استبعاد غیر از استحاله است شما چیزی را مستبعَد میدانید بله کسی از عالَم دیگر نیامده تا شما ببینید پس شما برهان ندارید در مسائل کلامی و اعتقادی, استبعاد کافی نیست این استظهار لفظی که نیست بگویید مُستبعَد است ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ شما برهان هم ندارید یقین هم ندارید میشود مستبعد حالا که مستبعد است بیایید بنشینیم برهان اقامه کنیم این برهان دو قیاس است یا هر دوی آنها عقلی است یا یکی عقلی است یکی نقلی که این نقلی هم در کنار آن عقلی جایگاه خاصّ خودش را دارد.
کیفیت اهانت منکرین معاد به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نتیجه کار اینها
فرمود اینها حرفشان این است بعد اهانتی که به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میکنند این است که ﴿أَفْتَرَی﴾ این الف باب افتعال آن حذف شده است اصلش این بود «أإفتری» آن همزه قطع مانده آن همزه وصل حذف شده ﴿أَفْتَرَی﴾ یعنی «أإفتری» ﴿عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ اینها مشرک بودند منتها در توحید ربوبی شرک میورزیدند آیا به خدا دروغ بستند یا ـ معاذ الله ـ دیوانهاند که ذات اقدس الهی در جای دیگر فرمود: ﴿وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ﴾[30] و مانند آن, به این عقل کل میگفتند جِنّه است بعد فرمود نه خیر, هیچ افترایی در کار نیست این هم عقل ممثّل است ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینها دو کار دارند بیراهه میروند (یک) در گودال میروند (دو) آن گودال چون مهم بود آن را اول ذکر کرد (سه) این بیراهه را چون به اندازه آن مهم نبود آخر ذکر کرد (چهار) چون اول انسان بیراهه میرود بعد میافتد در گودال ولی اول آن گودال را ذکر کرده فرمود: ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینها ﴿فِی الْعَذَابِ﴾ هستند چون بیراهه میروند و خیلی از صراط مستقیم پَرتاند به آن گودال میافتند ﴿بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ﴾ به لحاظ پایان کار, از نظر راه هم خیلی پَرتاند ﴿وَالضَّلاَلِ الْبَعِیدِ﴾.
برهان خداوند در مقابل استبعاد منکرین معاد
بعد دوباره برهان اقامه میکند میفرماید شما که نظام را قبول دارید این آسمان محیّرالعقول را که قبول دارید این انسان را که قبول دارید این یک قطره آب بیارزش که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ را این را که قبول دارید ما به صورت لؤلؤ لالا در آوردیم شما نسبت به چه چیزی شک دارید ﴿أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم﴾ قدری گذشتهتان را نگاه کنید قدری آیندهتان را نگاه کنید شما بالأخره یا قرآن را قبول داشته باشید یا تورات را قبول داشته باشید یا انجیل را قبول داشته باشید قصه قارون را شنیدید قصه فرعون را شنیدید یک عده را ما طعمه زمین کردیم شقّالأرض شد یک عده را سنگباران کردیم این شهابسنگها که چند وقت قبل خدا رحم کرد از کنار زمین رد شد اگر ـ خدای ناکرده ـ این شهابسنگ با این عظمت و سرعت میآمد کُره زمین چیزی برای زمین باقی نمیگذاشت این ﴿کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ است خب این شهابسنگها یک گوشهاش یک جا میافتد حفره و زلزله درست میکند فرمود این را که شما در کتابها خواندید از قصه انبیای خواندید که ﴿یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً﴾[31] را که در کتابها خواندید ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[32] را که شقّالأرض بود خواندید, شقّالبحر را خواندید, شقّالحجر را خواندید ما بالأخره این سنگ را شکافتیم از آن شتر صالح در آمد همه کارها را کردیم شما مشکلتان چیست حالا کسی ملحد محض باشد خدا را قبول نداشته باشد حرف تورات و انجیل به گوشش نرسیده باشد چیزی اما شما یا اهل کتاب هستید یا حرف آنها را شنیدید ما همه چیز را به هم زدیم وقتی بخواهیم به یک سنگ دستور میدهیم این میشود مادر و میزاید به یک زمین دستور میدهیم دهن باز میکند قارون و خانهاش را میبرد به دریا دستور میدهیم که جاده خشک باش, آن میشود شقّالبحر این میشود شقّالأرض آن میشود شقّالجبل همه اینها را یا شنیدید یا خواندید مشکلتان چیست؟! ﴿أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَی مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم﴾ از گذشته و نزدیک نه آینده, از آینده که هنوز خبری ندارند ﴿مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ که ﴿إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ﴾ همانطوری که درباره قارون گفتیم ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ همچنان رفت که رفت ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ این ﴿حَاصِباً﴾ سابقه فراوانی دارد اگر آن سنگ با عظمت با آن سرعت که از یک کُره جدا شده این میآمد کُره زمین, زمین را خفه میکرد فرمود ما اگر بخواهیم این کارها را میکنیم شما حواستان جمع باشد.
معنای لفظ «مُنیب» با توجه به بررسی ادبی آن
﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ﴾ که این ﴿مُنِیبٍ﴾ باشد این ﴿مُنِیبٍ﴾ هم قبلاً گذشت اینکه باب افعال است ثلاثی مجرّدش یا «نابَ ینوب» است یا «ناب یَنیب» اگر اجوف واوی باشد «ناب ینوب» یعنی این مرتب نوبت میگیرد اینطور نیست که حالا یک وقت عبادت بکند یا اهل دعا باشد بعد یک مدت مثلاً تا ماه مبارک رمضان بعدی رها کند این همیشه در نوبت است بالأخره در صف است پشت سر هم با ما رابطه دارد یا «ناب ینیب» است که به معنی «انقطع و ینقطع» است این منقطع از غیر خداست و مرتبط به ماست به هر دو معنا اگر کسی عبدِ مُنیب باشد این را به عنوان آیه الهی خوب تلقّی میکند آن وقت هم حواسش جمع است هم از نظر رأی و اعتقاد و نظر علمی جزء ﴿وَیَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ میشود هم از نظر حکمت عملی جزء ﴿یَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾ میشود انشاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 25.
[2] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 71.
[3] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 20.
[6] . سورهٴ مریم, آیهٴ 9.
[7] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[8] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[9] . مجمعالبیان, ج10, ص614.
[10] . سورهٴ تین, آیهٴ 4.
[11] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 3.
[12] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 3.
[13] . سورهٴ فجر, آیهٴ 12.
[14] . کفایةالأثر, ص162.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[16] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[17] . تفسیر العیاشی, ج2, ص236.
[18] . الکافی, ج6, ص286.
[19] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[20] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[21] . سورهٴ شوری, آیهٴ 30.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129، سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129، سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[25] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60.
[26] . سورهٴ زمر, آیهٴ 51.
[27] . سورهٴ حج, آیهٴ 52.
[28] . سورهٴ انعام, آیهٴ 153.
[29] . سورهٴ قصص, آیات 79 و 80.
[30] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 22.
[31] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 68; سورهٴ ملک, آیهٴ 17.
[32] . سورهٴ قصص, آیهٴ 81.
تاکنون نظری ثبت نشده است