- 519
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 40 تا 45 سوره روم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 تا 45 سوره روم"
- بحث توحید ترجیعبند سورههای مکّی؛
- اثبات صفات چهارگانه برای خدا و نفی آن از خدایان دروغین؛
- تفسیر روایی «الله أکبر» و صورت مرآتی بودن موجودات.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40) ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُشْرِکِینَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43) مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (45)﴾
بحث توحید ترجیعبند سورههای مکّی
چون سورهٴ مبارکهٴ «روم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است و بخشی از کلیات اخلاق و حقوق لذا مجدداً مسئله توحید را مطرح فرمود این جریان توحید به منزله ترجیعبند سوَر مبارکهٴ مکّی است.
اثبات صفات چهارگانه برای خدا و نفی آن از خدایان دروغین
فرمود خدا آن است که این چهار کار را انجام میدهد و این اصنام و اوثان شما این آلهه دروغین شما هیچ کدام از این کارها را انجام نداده و نمیدهند این را هم به صورت چهار قیاس استثنایی بیان کرده مستحضرید که وحدت و تعدّد برهان به وحدت و تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر حدّ وسط یکی بود منتها تقریبها فرق میکرد این یک برهان است اما اگر حدّ وسط دوتا بود میشود دو برهان, چهارتا بود میشود چهار برهان, وحدت و کثرتِ براهین به وحدت و کثرت حدّ وسط آنهاست در قیاسهای اقترانی, در قیاسهای استثنایی هم به وحدت و کثرت لوازم آنها برمیگردد الآن اینجا چهارتا قیاس استثنایی است اول اینکه اگر این بتها خدا باشند باید خالق باشند والتالی باطل فالمقدم مثله اگر اینها اله باشند باید رازق باشند والتالی باطل فالمقدم مثله اگر اینها اله باشند باید قدرت اماته داشته باشند مرگ در اختیار اینها باشد والتالی باطل فالمقدم مثله و اگر اینها اله باشند باید احیای مجدد و طرح مسئله معاد در اختیار اینها باشد والتالی باطل فالمقدم مثله.
خدا نبودن اِله فاقد صفات چهارگانه
فرمود از آلهه شما هیچ کدام از این چهار کار برنمیآید پس چرا آنها را میپرستید الله آن است که خالق باشد (یک) رازق باشد (دو) مُمیت باشد (سه) مُحیی باشد (چهار) آلهه شما هیچ کدام از این کارها را انجام نمیدهند پس به هیچ وجه اینها اله نیستند ﴿اللّهُ الَّذِی﴾ الله آن است که خالق باشد رازق باشد مستحضرید که خلقت به «کان» تامه برمیگردد رزق به «کان» ناقصه, خلقت این است که چیزی را که موجود نیست موجود کند رزق آن است که چیزی که موجود است به آن کمال بدهد آن را بپروراند و بالنده کند.
برهانی نمودن انحصار تدبیر و پرورش موجودات به خالق
تدبیر و پرورش هر موجودی الاّ ولابد باید به عهده خالق باشد چرا, برای دو برهان یکی اینکه خود تدبیر, آفرینش است چون کمال میدهد تکمیل کردن, فرستادن باران, فرستادن نور, فرستادن نسیم, فرستادن شرایط پرورش یک گیاه و مانند آن همه اینها ایجاد است پس رازق بودن, مدبّر بودن عندالتحلیل به خلقت برمیگردد برای اینکه آن کمال را باید ایجاد کند رابطه را باید ایجاد کند. وجه ثانی و برهان دیگر آن است که کسی میتواند عالَم را و آدم را بپروراند که او را آفریده باشد کسی که از هویّت انسان بیخبر است از هویّت ارض و سما اطلاعی ندارد چگونه میتواند انسانی که به ارض و سما وابسته است را اداره کند یکی بر اساس تلازم یکی بر اساس تحلیل تدبیر به خلقت به هر دو نحو این برهانها تام است ربّ الا ولابد همان است که خالق است غیر خالق نمیتواند ربّ باشد یا برای آن است که ایجاد کمال یک نحو آفرینش است یا برای اینکه پرورش هر موجودی بعد از آگاهی کامل از هویّت آن است و غیر از خالق احدی از هویّت انسان و جهان خبری ندارد لذا فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ﴾ (یک) ﴿ثُمَّ رَزَقَکُمْ﴾ این رزق و اماته و احیا به ربوبیت برمیگردد ﴿ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ آنگاه فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیءٍ﴾ آیا اینهایی که شما شریک خدا قرار دادید از اینها هیچ کدام از این امور چهارگانه ساخته است هرگز ساخته نیست لذا فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ خدا منزّه از آن است که شریک داشته باشد ﴿وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ و او متعالی از آن چیزی است که مشرکان برای او شریک قرار دادند.
تفسیر روایی «الله أکبر» و صورت مرآتی بودن موجودات
آن دو روایت نورانی که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب الصلاة در بخش ذکر در تفسیر «الله اکبر» از امام(سلام الله علیه) نقل کردند این بود که حضرت فرمود: «الله أکبر» معنایش این نیست که «الله أکبر من کلّ شیء» چون چیزی در برابر خدا نیست تا خدا از آنها بزرگتر باشد اشیا مثل صوَر مرآتیهاند طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در بخش پایانی کتاب شریف توحید صدوق حضرت فرمود خدا جهان را آفرید و کلّ جهان نظیر صوَر مرآتیه است خدا در خلق نیست خلق در خدا نیست همانطوری که انسان در آینه نیست آینه هم در انسان نیست ولی صورت مرآتیه آیت و علامت و نشان شاخص است[1] این مثال بسیار خوبی است. اشیا صوَر مرآتیه هستند این تعبیر لطیف مرایی در نهجالبلاغه آمده[2] خدا صوَر اشیا را که آفرید هر کدام از اینها مرآتاند مرآت عرفی غیر از مرآت قرآنی است و غیر از مرآت روایی است مرآت عرفی همان است که در بازار آینهفروشان دارند شیشهای است پشتش جیوه است و نشان میدهد و قابی دارد و برای خرید و فروش آماده است که این مرآت, آلت دیدن صورت است این را میگویند مرآت اما وقتی روایت میفرماید مرآت, به شیشه و جیوه و آن قاب نمیگوید که به وسیله آن ابزار ما صورت را ببینیم بلکه خود آن صورت را میگویند مرآت برای اینکه به وسیله آن ما شاخص و صاحبصورت را میبینیم این صورت مرآتیه, آلت مشاهده صاحبصورت است و کلّ جهان اینطور است.
تبیین چگونه مرآت بودن موجودات
خدای سبحان کلّ جهان را صوَر مرآتیه قرار داد که همه خدا خدا خواهند گفت و او را نشان میدهند چون خدا نامحدود است در برابر خدا, حقیقت جدایی نیست بلکه هر چه در آسمان و زمین است آیت و صورت مرآتیه است که او را دارند نشان میدهند حضرت فرمود مگر در برابر خدا حقیقتی هست که خدا از آن حقیقت بزرگتر باشد راوی عرض کرد پس معنای «الله اکبر» چیست فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف».[3]
بررسی قضیه سالبه محصّله بودن نفی وصف از ذات الهی
در بحثهای سابق گذشت که این «الله أکبر مِن أن یوصف» باید به قضیه سالبه محصّله برگردد نه موجبه معدوله معنایش این نیست که خدا اکبر از آن است که وصف بشود که به صورت قضیه موجبه معدوله باشد بلکه محصولش این است که «إنّ الله لا یوصَف» یعنی مقام ذات نه مقام اسما و صفات, مقام ذات «لا یوصف» که سالبه محصّله است نه موجبه معدوله, فرق اساسی سالبه محصّله و موجبه معدوله این است که اگر ما قضیهای داشتیم موجبه معدوله بود چون موجبه موضوع میخواهد موضوع باید جدا باشد محمول باید جدا باشد ما محمولی را بر موضوع حمل بکنیم اگر موضوع جدا بود محمول جدا بود هر دو میشود محدود چون محمول در قبال موضوع است موضوع در قبال محمول است اما اگر محدود شد دیگر ذات نامتناهی نخواهد بود لذا تمام قضایایی که به مقام هویت و ذات برمیگردد همه اینها سالبه محصّله است.
مجاز بودن اطلاق قضیه بر سالبه محصّله
در سالبه محصّله اینطور نیست که ما یک موضوع داشته باشیم یک محمول داشته باشیم مقابل هم, رو در روی هم, بگوییم این محمول از آن موضوع سلب شده است چون سالبه محصّله قضیه نیست اگر از سالبه به عنوان قضیه یاد میکنند این مجاز است به مناسبت با اطراف است اطراف یعنی موضوع و محمول یعنی وقتی که ما میگوییم «زید قائم» زیدی داریم, قائمی داریم, موضوعی داریم, محمولی داریم, سنجشی داریم بعد حکم میکنیم چون سالبه شبیه موجبه است از نظر موضوع داشتن, محمول داشتن, سنجیدن از این جهت به آن میگویند قضیه وگرنه قضیه نیست قضا در آن نیست حکم در آن نیست قضیه را قضیه میگویند برای اینکه نفس, حکم میکند به ثبوت المحمول للموضوع اما در سالبه حکم نیست نه حکم به عدم است عدمالحکم است روح قضیه این است که این محمول را ما در موضوع نمییابیم اگر دارند که این مجاز است یعنی غلط نیست چون استعمال چه در لفظ باشد چه در اسناد از سه حال بیرون نیست یا صحیح است یا غلط, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز اینکه مثلاً ما جریان را در اسناد بخواهیم به شیئی نسبت بدهیم این اسناد جریان به یک موضوع یا صحیح است یا غلط, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز; مثلاً دیواری که در کنار بام هست و در کنار آن دیوار, میزاب و ناودانی هست وقتی باران میآید ما سه حرف داریم سه جمله داریم سه اسناد داریم که یکیاش غلط است دوتایش صحیح آنها که صحیحاند یکی حقیقت است یکی مجاز, اگر گفتیم باران جاری است این صحیح است و حقیقت, اگر گفتیم ناودان جاری است این صحیح است و مجاز اما اگر بگوییم دیوار جاری است این غلط است چون اسناد جریان به دیوار مصحّح ندارد اسناد جریان به آب حقیقت است اسناد جریان به میزاب چون ظرف و مجرای آن است مثل اینکه بگوییم رودخانه جاری است خب غلط نگفتیم اما حقیقت هم نیست برای اینکه رودخانه, خانه رود است خانه رود که جاری نیست اما اگر گفتیم آب جاری است صحیح است و حقیقت, گفتیم رودخانه جاری است صحیح است و مجاز, درخت کنار رودخانه اگر گفتیم جاری است خب غلط است در قضیههای سلبی ما چون یک موضوع داریم یک محمول داریم شبیه قضایای موجبه, اگر ما گفتیم قضیه سالبه, غلط نیست اما خب حقیقت هم نیست مجاز است چون ما قضایی نداریم حکمی نداریم این عدمالحکم است نه حکم به عدم. در جریان آنچه به ذات اقدس الهی برمیگردد البته در حدّ مفهوم نه مصداق, مصداق که احدی به آن دسترسی ندارد اگر ما چیزی را موضوع قرار بدهیم در قبال آن, محمول قرار بدهیم بگوییم این محمول برای آن است یا برای آن نیست این را محدود کردیم آن موضوعی نیست که در کنارش محمول باشد لذا حکم برنمیدارد هر چه حکم است سالبه محصّله است موجبه معدولة المحمول, موضوعی میخواهد.
ردّ صلاحیت ربوبیت برای اوثان به دلیل فقدان صفات چهارگانه
به هر تقدیر آن دو روایت نورانی که «الله أکبر مِن أن یوصف» و بازگشت آن «أکبر من أن یوصف» به این است که «الله سبحانه و تعالی لا یوصف».
اینجا هم ربوبیت است حالا مقام ذات که نیست مقام خالقیت است مقام رازقیت است مقام اماته است مقام احیاست که اینها اسمای حسنای حقاند کار خدای سبحاناند اینها همه در عالم امکاناند فرمود اینها کار خداست و این اصنام و اوثان شما این آلهه شما هیچ کدام از این چهار کار را ندارند پس به هیچ وجه اینها صلاحیت ربوبیت را نخواهند داشت و اینطور با مردم سخن گفتن, حجت را بر مردم تمام کردن است ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.
آسان بودن افعال الهی نسبت به ذات الهی
درباره ذات اقدس الهی هم قبلاً گذشت که ما هیّن و اهون داریم این هیّن و اهون در امور اضافی است در مسئله کمّ متصل یا کمّ منفصل اینها امور اضافی نیستند اگر عددی ده بود ده است نمیشود گفت این عدد نسبت به فلان ده است نسبت به فلان ده نیست کمّ منفصل یک امر نفسانی است یا کمّ متصل یک امر نفسانی است اگر گفتیم این فرش دوازده متر است, دوازده متر است نمیشود گفت دوازده متر است به قیاس با فلان, دوازده متر نیست به قیاس با فلان اما هیّن و اهون بودن یک امور اضافی است نمیشود گفت این کار آسان است, بگوییم این کار آسان است از ما سؤال میکنند نسبت به چه کسی اما اگر گفتیم این فرش ده متر است خب کسی سؤال نمیکند نسبت به چه چیزی, کمّ متّصل, کمّ منفصل اینگونه از امور, امور نفسیاند اما هیّن و اهونی که قبلاً گذشت ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾[4] امور اضافیاند وقتی امور اضافی شدند باید نسبت به چیزی بسنجند که هیّن و اهون فرض دارد افعال خدا کلاً نسبت به ذات اقدس الهی هیّن است.
بررسی دو مثال قرآنی درباره آسانی کارها نزد خدا
دو مثال را از قرآن کریم قبلاً ملاحظه فرمودید یکی آسانترین کار که کشیدن سایه است یکی دشوارترین کار جهان که مسئله معاد است جریان سایه را فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾[5] بعد فرمود: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾[6] اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنی تدریجاً نباشد یعنی ما این سایه را به آسانی جمع کردیم خب جمع سایه از آن آسانتر دیگر کاری نداریم درباره معاد, حشر اکبر که کلّ عالم را به هم بزند دوباره بسازد از این کار دیگر بالاتر فرض ندارد کلّ عالم را زیر و رو میخواهد بکند و دوباره بسازد فرمود: ﴿حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[7] به هم زدن کلّ سماوات و ارض, بازسازی مجدد آنها برای ما آسان است نه اینکه یکی آسان باشد یکی آسانتر آن جریان به هم زدن عالَم آسان باشد و جمع کردن سایه آسانتر, همه علیالسوا نسبت به قدرت نامتناهی یکساناند اما اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ این حتماً باید به یکی از توجیهات گذشته مطرح بشود.
ناامنی دریا و صحرا ثمره فسادانگیزی عالمان بیدین و دینداران بیعلم
بعد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ اینها که مشرکاند یا دینشان بیعلم است یا علمشان بیدین و دین هم به آن معنای جامع که به مشرکان فرمود: ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ﴾[8] فرمود اینها گروهیاند که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[9] اینها کسانیاند که ﴿إِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[10] اینها فسادگر جهاناند (یک) ما هم در برابر سیّئات شرک اعتقادی و بدرفتاری اخلاقی اینها دریا و صحرا را ناامن کردیم (دو) این سونامیها در دریا, این زلزلهها در خشکی اینها همه عذاب الهی است اینچنین نیست که حالا شهابسنگی بیاید چند صد نفر را در روسیه زخمی کند بگوییم تصادف است از گذشته هم فرمود ما حاصب و سنگریزههایی را برای ملتهای شرک فرستادیم ﴿حَاصِباً﴾[11] حاصِب همین سنگریزههاست, اینطور نیست که حالا اتفاقاً افتاده باشد بر اساس تصادف افتاده باشد تصادفی در عالَم نیست «مویی نجنبد از سرِ ما جز به اختیار»[12] اگر هست, نظم است حالا اینها چون نمیدانند چه خبر است چوب چه چیزی را دارند میخورند خیال میکنند که تصادفاً این شهابسنگ دامنگیر سرزمین الحاد شد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن شما میبینید یک کاسه آب که پُر است وقتی شما یک تکان بدهید خیلی از این آبها میریزد این اقیانوس کبیر که به تنهایی از کلّ خشکی روی زمین بزرگتر است یک کاسه آب الهی است یک تکان بدهد میشود سونامی و آن حادثه تلخ برای ژاپن و امثال ژاپن یک تکان کوچکی داد اینطور نبود که حالا این دریا را به هم بزند. فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ آن دزدان دریاییشان یک کار دیگر میکنند این دزدان صحراییشان کار دیگر میکنند در گذشته, دینِ بیعلم مسئله تفتیش عقاید و گالیلهسوزی را به همراه داشت الآن دینِ بیعلم طالبان و القاعده این کشتار بیرحمانه را یا در پاکستان دارد یا در افغانستان دارد اینطور شیعهکشی میکند این دینِ بیعلم است علم بیدین هم در گذشته جنگ جهانی اول و دوم را به راه انداخت که محصولش دهها میلیون کشته بود الآن هم پشت سر هم میبینید کارخانههای اسلحهسازی اینها دارند کار میکنند.
اختلاف در جامعه محصول بدرفتاری اخلاقی انسانها
فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ از یک طرف ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ از طرف دیگر, ما اینها را به جان خود اینها انداختیم راهنمایی کردیم انبیا فرستادیم اولیا فرستادیم اهل بیت فرستادیم کتاب فرستادیم گوش نکردند بدرفتاری کردند ما گذشتیم صبر کردیم تأنّی کردیم متوجه نشدند بعد چند عذاب را بر اینها تحمیل کردیم یکی از بدترین انحای عذاب که از هر سونامی بدتر است از هر زلزلهای بدتر است اختلاف است اختلاف اگر ـ خدای ناکرده ـ بر اساس قهر الهی باشد با نصیحت و موعظه و ارشاد و حکایت و سخنرانی و سخنخوانیها حل نمیشود فرمود ما وقتی میبینیم ملتی ناقابلاند خودمان میدان میآییم اینها را به جان هم میاندازیم ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾,[13] ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾[14] این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم درباره ترساها و مسیحیها دارد هم درباره یهودیها فرمود ما اتمام حجت کردیم هر چه گفتیم اینها ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[15] بعد اینها را به جان هم انداختیم این القا, این اغرا, این اختلاف, عذاب الهی خواهد بود اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان به آنجا برسد این با موعظه حل نمیشود وقتی سونامی آمده شما بخواهید با یک کامیون شن جلوی سونامی را بگیری این نمیشود فرمود ما دیدیم اینها هیچ تربیت نمیشوند اینها را به جان هم انداختیم ما این کار را کردیم پس اختلافها که جزء فساد فی الأرض است فساد فی البرّ است فساد فی البحر است ممکن است ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ باشد اما اگر ـ انشاءالله ـ به آنجا نرسید با موعظه و اینها حل میشود غرض این است که فساد اختصاصی به زلزله و سونامی و صاعقه و امثال ذلک ندارد فساد این است که امنیت جامعه را به هم بزند حالا خواه از آن قبیل طبیعی باشد یا از این قبیل اخلاقی باشد. فرمود اینها بدرفتاری کردند این دزدان دریایی دریا را ناامن کردند دزدان صحرایی صحرا را ناامن کردند این بددینان جامعه را به هم زدند آن بدعلمان جامعه را به هم زدند.
استناد بلاهای دنیوی به بعضی از اعمال انسان
ما دیدیم هیچ چارهای نیست بعضی از اعمال اینها را میخواهیم پاسخ بدهیم نه بعضی از جزای اعمال اینها را شما تفسیر ابیالسعود و اینها را که ملاحظه کنید ایشان اینچنین معنا میکند ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ یعنی بعض جزا را به ایشان میدهیم بقیه برای آخرت[16] خیر معنا این است که بعض اعمالشان را جزا میدهیم ما از خیلی از اعمالشان میگذریم در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» ملاحظه بفرمایید فرمود خیلی از اعمال شما را ما صرفنظر میکنیم اینطور نیست که هر عملی که شما کردید ما فوراً کیفر بدهیم; آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «شوری» این است ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ ما اعمال شما را دو قسم میکنیم بسیاری از اعمال شما را صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را کیفر میدهیم این دعای معروف یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ اِقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ»[17] از این آیه گرفته شده این آیه میگوید که ما بسیاری از اعمال شما را صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را پاسخ میدهیم آیه محل بحث هم همین را میخواهد بگوید نه اینکه بعضی از جزای اعمال را در دنیا میدهیم و بقیه جزاها را در آخرت که تبعیض به جزا برگردد بلکه تبعیض به عمل برمیگردد یعنی بسیاری از اعمال شما را ما صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را ما مورد کیفر قرار میدهیم نه تبعیض به جزا برگردد که همه اعمال شما را ما به حساب میآوریم بعضی از جزاها را در دنیا میدهیم بعضی از جزاها را در آخرت میدهیم اینطور نیست. فرمود: ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ ما بعضی از اعمالشان را بخواهیم کیفر بدهیم و بقیه را عفو میکنیم.
تبیین ارتباط اعمال انسان با جهان و تأثیر و تأثّر این دو در یکدیگر
سرّش این است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود شما موجودی نیستید از جهان گسیخته باشید تمام کارهای شما ارتباط مستقیم با عالَم دارد همانطوری که کارهای عالَم با شما مرتبط است شما در فصول چهارگانه که یک طرز زندگی نمیکنید در فصول چهارگانه در زمانها و زمینهای متعدد زندگیهای گوناگون دارید حوادث جهان در شما اثر میکند که کارهایتان را تنظیم کنید کارهای شما هم در جهان اثر دارد اینطور نیست که شما هر کاری بخواهید بکنید باران هم بیاید هر معصیتی بکنید بعد باران به موقع هم بیاید نه اینطور نیست در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 96 به این صورت گذشت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ اگر اینها به جا مؤمن باشند عمل صالح داشته باشند ما هم بارانمان به موقع, برفمان به موقع, نزولات آسمانیمان به موقع, فراوانی نعمت به موقع, اینها بیراهه رفتند ما دستور دادیم این آبها به دریا بریزند چون بالأخره ساقی ما هستیم بالأخره ابر را چه کسی میبرد این باد را چه کسی دستور میدهد فرمود اینها رسالت ما را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[18] اینها رسالت ما را دارند خب اگر بادها رسالت الهی را دارند اگر خدای سبحان دستور بدهد که این مردم لایق نیستند این بادها این ابرهای پرآب را ببرید در دریا بباراند خب این میشود گرانی و قحطی.
مشروط نمودن گشایش برکات زمین و آسمان به عمل به کتاب الهی
فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ این خواهد بود اینچنین نیست که بگوییم نماز استسقا چه اثر دارد یا فلان دعا چه اثر دارد یا فلان گناه چه اثر سویی دارد تمام اعمال ما ارتباط مستقیم با جهان دارند ما یک تافته جدابافته نیستیم که هر کاری بکنیم نظام سر جایش محفوظ باشد آن را خدا برای ما آفریده فرمود ما آسمان را مسخّر کردیم زمین را مسخّر کردیم[19] ﴿خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾[20] خب اگر انسان بیراهه رفته خب لطف الهی هم برمیگردد لذا فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ بلکه ـ انشاءالله ـ توبه کنند برگردند اهل دعا, اهل سعادت, اهل ایمان, اهل فلاح, اهل تقوا, اهل نماز اسسثقا و مانند آن بشوند.
امر به سیر در زمین و عبرتآموزی از آثار گذشتگان
در این آیه 42 سورهٴ «روم» میفرماید یا حرفهای ما را قبول کنید یا سیر تاریخی داشته باشید ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُشْرِکِینَ﴾ چطور ما اوضاع اینها را به هم زدیم سفری کنید سیری کنید ببینید کسانی که از شما قادرتر و متمکّنتر بودند ما چگونه بساط اینها را به هم زدیم.
نتیجهگیری از مباحث توحیدی و اخلاقی با امر به زندگی توحیدی
همانطوری که در بحثهای قبلی بعد از برهان توحید با «فاء» نتیجه و «فاء» تفریع آیه سی فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ﴾ یعنی بعد از مراحل توحید فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ اینجا هم بعد از مسئله توحید و اثبات وحدانیت حقتعالی آیه 43 با «فاء» تفریع یا نتیجه فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ﴾ میخواهی اهل قیام باشی مقاومت باشی ایستادگی باشی ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ﴾, ﴿مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ﴾ روزی میآید که این تنوینش تنوین عظمت و جلال و شکوه است ﴿یَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ این یوم از طرف چه کسی میآید ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ که این متعلّق است به ﴿یَأتِیَ﴾ این یوم از طرف خدا میآید به هیچ وجه قابل انکار نیست ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾, ﴿یَأْتِیَ یَوْمٌ﴾ خودش میآید؟ نه, ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ میآید.
در تعبیرات دیگر ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[21] است در این تعبیر ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ است این ﴿مَرَدَّ﴾ مصدر میمی است به معنای «لا ردّ له» این روز قابل دفاع نیست که کسی جلوی این روز را بگیرد در بحثهای قبلی هم داشتیم که در منطق و کلام و فلسفه و اینها از حکم ضروری به عنوان بالضروره یاد میکنند میگویند «الأربعة زوجٌ بالضروره» نه «بالامکان» جهت قضایای ذاتی حتمی, ضرورت است نه امکان یا بالفعل و مانند آن, در اصطلاح قرآنی از یک امر ضروری به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میکند وقتی قرآن میخواهد بفرماید این امر قطعی است هیچ نحو تردیدی ندارد یقیناً خواهد بود میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾, ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ این کتاب که الهی است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[22] ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[23] یعنی «المعاد حقّ بالضروره, القرآن حقّ بالضروره» این تعبیر ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است این ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ هم همین است یعنی «المعاد لا ردّ له» مصدر میمی جای رد است; یعنی قابل رد نیست کسی نمیتواند به هم بزند خدا به هم نمیزند برای اینکه نظام را به احسن وجه آفریده شما به هم نمیزنید برای اینکه توان آن را ندارید مشابه این ﴿لاَ مُبَدِّلَ﴾ داشتیم, ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[24] داشتیم اینگونه از موارد «لا», «لا»ی نفی جنس است یعنی به هیچ وجه قابل تغییر نیست نه خدا عوض میکند برای اینکه به احسن وجه آفریده نه دیگری عوض میکند چون توان این را ندارد اگر برخیها این ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را متعلّق به ﴿مَرَدَّ﴾ گرفتند[25] آن هم به همین معنا برمیگردد پس یومی است که از طرف خدا میآید به هیچ وجه تغییرپذیر نیست نه خدا عوض میکند چون به احسن وجه خلق کرده نه دیگری عوض میکند چون توان آن را ندارد ﴿مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَ مَرَدَّ له﴾؛ «لا ردّ له», «لا انکار له, لا نفی له».
تصویرپردازی صحنه قیامت و پراکندگی اولیه آن با ﴿یَومَئذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾
﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾ که این اصلش «یتصدّعون» است آن روز پراکنده میشوند وقتی قیامت فرا برسد دو نحو پراکندگی است یک پراکندگی عمومی است که ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ است که این پراکندگی عمومی در اول رستاخیزِ از قبور است که در سورهٴ مبارکهٴ «القارعه» به این صورت آمده ﴿الْقَارِعَةُ ٭ مَا الْقَارِعَةُ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ ٭ یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾[26] مثل این ملخها پراکنده میشوند وقتی از قبر برمیخیزند حساب و کتاب منظمی نیست وقتی که این صحنه یک مقدار گذشت بعد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[27] فرا میرسد که این دستور که فرا رسید صف مجرمان از صف مؤمنان جدا میشود اینجاست که فرمود اگر اینها سر از قبر برداشتند اینها ﴿یَصَّدَّعُونَ﴾ یعنی «یتصدّعون» یعنی «یتفرّقون بفرقتین» ﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾ چند قسم میشوند دو صف ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ پس اول مثل ملخها پراکنده میشوند اصلاً نمیدانند کجا بروند بعد دستور میرسد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ مجرمان صفتان را جدا کنید وقتی مجرم از مؤمن صفش جدا شد نتیجهاش همین است که ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ میبینید شما وقتی میخواهید اتاقتان را تمییز کنید خاکروبه را بیرون میریزید نه فرشها را در آن آیه هم فرمود مجرمها بروید کنار! نفرمود مؤمنین, مجرمین شما دوتایی صفهایتان را جدا کنید فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ گردگیری میکنند بروید کنار! من با اینها کار دارم اینجا هم میبینید تمام عنایت به همین افراد صالح باتقوایی است که اهل بهشتاند و خدا با اینها کار دارد ملاحظه بفرمایید ﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ ٭ مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ ٭ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ﴾ آن وقت یک گوشه تَشری هم به کفار میزند ﴿إنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ غرض این است که صحنه آخرت برای آن است که اینها را جمع بکند ببرد به بهشت نزد انبیا آنها را بیندازد دور, اگر کسی خواست گردگیری کند این غبارها را میاندازد دور نه اینکه فرشها را بیندازد دور این فرش را از غبار جدا میکند اما غبارروبی میکند نه فرشاندازی لذا فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ تمام اینها را با «لام» که هدف است بیان کرد فرمود قیامت را ما برای همین قیام کردیم که مردان الهی به بهشت برسند ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ اینها جایگاه خودشان را پهن کردند آماده کردند فرش کردند خدا این کار را میکند این یوم از طرف خدا میآید.
سرّ مقید نمودن جزای ایمان و عمل صالح به فضل الهی
﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ به مؤمنانی که حُسن فاعلی دارند (یک) و حُسن فعلی دارند (دو) از فضل خودش جزا میدهد مبادا کسی بگوید ما زحمت کشیدیم این بیان نورانی امام سجاد در دعای «ابوحمزه ثمالی» را نگاه کنید عرض میکند خدایا آنها که دارند چه کسی به آنها داد «لاَ الَّذی اَحْسَنَ اسْتَغْنی عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ وَلاَ الَّذی اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَیْکَ وَلَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ»[28] اینها که به جای خوبی رسیدند اینها را تو دادی اینها چه چیزی داشتند اگر بگویید اینها استعداد داشتند خب آن استعداد را چه کسی داد, اگر بگویید لیاقت داشتند این لیاقت را چه کسی داد این دَلال که میگویند همین است بحثش قبلاً گذشت که در دعای نورانی «افتتاح» ماه مبارک رمضان که از توقیعات مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) است حضرت دارد خدایا من در این دعا میخواهم با تو ناز کنم «مُدلاًّ علیک»[29] میخواهم دَلال داشته باشم ناز کنم نیاز که سر جایش محفوظ است این ناز کردنها در دعای «ابوحمزه ثمالی» ظهور میکند که انسان با خدای خودش مجاز است اینچنین حرف بزند خدایا! اگر بگویی اینها مردان صالحی بودند و به این بهشت رسیدند خب چه کسی به آنها داد خب به ما هم بده این را میگویند دَلال این را میگویند ناز حالا چه کسی زبانش باز است از چه کسی خریداری میشود چه کسی مجاز است اینطور حرف بزند این را خود اهل بیت(علیهم السلام) میدانند ولی به هر تقدیر حضرت فرمود راه ناز برای بشر فیالجمله باز است برای ماها همان راه نیاز که بهترین راه است راه اساسی است آن «مناجات شعبانیه» حضرت هم که دارد خدایا! اگر به من بگویی چرا گناه کردی من میگویم تو چرا نبخشیدی خب این حرف چه کسی است؟! پروردگارا! «اِنْ اَخَذْتَنی بِجُرْمی اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَاِنْ اَخَذْتَنی بِذُنُوبی اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ»[30] اگر تو به من اعتراض بکنی که چرا گناه کردی من میگویم تو چرا نبخشیدی این حرف چه کسی است بالأخره خواندنش حداقل برای شاگردان اهل بیت است. غرض این است که خدا میفرماید مبادا کسی خیال کند که حالا چون مؤمن بود چون عمل صالح داشت از ما طلبکار است طلبکارانه به بهشت میرود نه خیر او هم بدهکارانه به بهشت میرود ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بر اساس فضل خدا برای اینکه
آن یکی جودش گدا آرد پدید٭٭٭ وان دگر بخشد گدایان را مزید[31]
خدا با یک دست گدا خلق میکند یعنی مستعد و نیازمند, با دست دیگر به گدا پاسخ مثبت میدهد به یک دست استعداد میدهد به یک دست مستعدّله را به مستعد میرساند همهاش ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ است.
پرسش: بهشت را به بها میدهند یا به بهانه؟
پاسخ: به بها میدهند ولی بهایش از خود اوست مثل هبه است به بهانه نمیدهند به بها میدهند منتها بهایش هم از خود اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . التوحید (شیخ صدوق), ص434 و 435.
[2] . نهجالبلاغه, خطبه 185.
[3] . الکافی, ج1, ص117 و 118; وسائل الشیعه, ج7, ص191.
[4] . سورهٴ روم, آیهٴ 27.
[5] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 45.
[6] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 46.
[7] . سورهٴ ق, آیهٴ 44.
[8] . سورهٴ کافرون, آیهٴ 6.
[9] . سورهٴ نمل, آیهٴ 34.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 205.
[11] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40; سورهٴ قمر, آیهٴ 34.
[12] . میرزا محمود قمی.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 64.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 14.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 187.
[16] . تفسیر ابیالسعود, ج7, ص63.
[17] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص132.
[18] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[21] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[22] . سورهٴ بقره، آیهٴ 2.
[23] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[24] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[25] . الکشاف, ج3, ص483.
[26] . سورهٴ القارعه, آیات 1 ـ 4.
[27] . سورهٴ یس, آیهٴ 59.
[28] . مصباح المتهجد, ص582.
[29] . تهذیب الأحکام, ج3, ص109.
[30] . اقبال الأعمال, ص686.
[31] . مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش 131.
- بحث توحید ترجیعبند سورههای مکّی؛
- اثبات صفات چهارگانه برای خدا و نفی آن از خدایان دروغین؛
- تفسیر روایی «الله أکبر» و صورت مرآتی بودن موجودات.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40) ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُشْرِکِینَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43) مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (45)﴾
بحث توحید ترجیعبند سورههای مکّی
چون سورهٴ مبارکهٴ «روم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است و بخشی از کلیات اخلاق و حقوق لذا مجدداً مسئله توحید را مطرح فرمود این جریان توحید به منزله ترجیعبند سوَر مبارکهٴ مکّی است.
اثبات صفات چهارگانه برای خدا و نفی آن از خدایان دروغین
فرمود خدا آن است که این چهار کار را انجام میدهد و این اصنام و اوثان شما این آلهه دروغین شما هیچ کدام از این کارها را انجام نداده و نمیدهند این را هم به صورت چهار قیاس استثنایی بیان کرده مستحضرید که وحدت و تعدّد برهان به وحدت و تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر حدّ وسط یکی بود منتها تقریبها فرق میکرد این یک برهان است اما اگر حدّ وسط دوتا بود میشود دو برهان, چهارتا بود میشود چهار برهان, وحدت و کثرتِ براهین به وحدت و کثرت حدّ وسط آنهاست در قیاسهای اقترانی, در قیاسهای استثنایی هم به وحدت و کثرت لوازم آنها برمیگردد الآن اینجا چهارتا قیاس استثنایی است اول اینکه اگر این بتها خدا باشند باید خالق باشند والتالی باطل فالمقدم مثله اگر اینها اله باشند باید رازق باشند والتالی باطل فالمقدم مثله اگر اینها اله باشند باید قدرت اماته داشته باشند مرگ در اختیار اینها باشد والتالی باطل فالمقدم مثله و اگر اینها اله باشند باید احیای مجدد و طرح مسئله معاد در اختیار اینها باشد والتالی باطل فالمقدم مثله.
خدا نبودن اِله فاقد صفات چهارگانه
فرمود از آلهه شما هیچ کدام از این چهار کار برنمیآید پس چرا آنها را میپرستید الله آن است که خالق باشد (یک) رازق باشد (دو) مُمیت باشد (سه) مُحیی باشد (چهار) آلهه شما هیچ کدام از این کارها را انجام نمیدهند پس به هیچ وجه اینها اله نیستند ﴿اللّهُ الَّذِی﴾ الله آن است که خالق باشد رازق باشد مستحضرید که خلقت به «کان» تامه برمیگردد رزق به «کان» ناقصه, خلقت این است که چیزی را که موجود نیست موجود کند رزق آن است که چیزی که موجود است به آن کمال بدهد آن را بپروراند و بالنده کند.
برهانی نمودن انحصار تدبیر و پرورش موجودات به خالق
تدبیر و پرورش هر موجودی الاّ ولابد باید به عهده خالق باشد چرا, برای دو برهان یکی اینکه خود تدبیر, آفرینش است چون کمال میدهد تکمیل کردن, فرستادن باران, فرستادن نور, فرستادن نسیم, فرستادن شرایط پرورش یک گیاه و مانند آن همه اینها ایجاد است پس رازق بودن, مدبّر بودن عندالتحلیل به خلقت برمیگردد برای اینکه آن کمال را باید ایجاد کند رابطه را باید ایجاد کند. وجه ثانی و برهان دیگر آن است که کسی میتواند عالَم را و آدم را بپروراند که او را آفریده باشد کسی که از هویّت انسان بیخبر است از هویّت ارض و سما اطلاعی ندارد چگونه میتواند انسانی که به ارض و سما وابسته است را اداره کند یکی بر اساس تلازم یکی بر اساس تحلیل تدبیر به خلقت به هر دو نحو این برهانها تام است ربّ الا ولابد همان است که خالق است غیر خالق نمیتواند ربّ باشد یا برای آن است که ایجاد کمال یک نحو آفرینش است یا برای اینکه پرورش هر موجودی بعد از آگاهی کامل از هویّت آن است و غیر از خالق احدی از هویّت انسان و جهان خبری ندارد لذا فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ﴾ (یک) ﴿ثُمَّ رَزَقَکُمْ﴾ این رزق و اماته و احیا به ربوبیت برمیگردد ﴿ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ آنگاه فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذلِکُم مِن شَیءٍ﴾ آیا اینهایی که شما شریک خدا قرار دادید از اینها هیچ کدام از این امور چهارگانه ساخته است هرگز ساخته نیست لذا فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ خدا منزّه از آن است که شریک داشته باشد ﴿وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ و او متعالی از آن چیزی است که مشرکان برای او شریک قرار دادند.
تفسیر روایی «الله أکبر» و صورت مرآتی بودن موجودات
آن دو روایت نورانی که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب الصلاة در بخش ذکر در تفسیر «الله اکبر» از امام(سلام الله علیه) نقل کردند این بود که حضرت فرمود: «الله أکبر» معنایش این نیست که «الله أکبر من کلّ شیء» چون چیزی در برابر خدا نیست تا خدا از آنها بزرگتر باشد اشیا مثل صوَر مرآتیهاند طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در بخش پایانی کتاب شریف توحید صدوق حضرت فرمود خدا جهان را آفرید و کلّ جهان نظیر صوَر مرآتیه است خدا در خلق نیست خلق در خدا نیست همانطوری که انسان در آینه نیست آینه هم در انسان نیست ولی صورت مرآتیه آیت و علامت و نشان شاخص است[1] این مثال بسیار خوبی است. اشیا صوَر مرآتیه هستند این تعبیر لطیف مرایی در نهجالبلاغه آمده[2] خدا صوَر اشیا را که آفرید هر کدام از اینها مرآتاند مرآت عرفی غیر از مرآت قرآنی است و غیر از مرآت روایی است مرآت عرفی همان است که در بازار آینهفروشان دارند شیشهای است پشتش جیوه است و نشان میدهد و قابی دارد و برای خرید و فروش آماده است که این مرآت, آلت دیدن صورت است این را میگویند مرآت اما وقتی روایت میفرماید مرآت, به شیشه و جیوه و آن قاب نمیگوید که به وسیله آن ابزار ما صورت را ببینیم بلکه خود آن صورت را میگویند مرآت برای اینکه به وسیله آن ما شاخص و صاحبصورت را میبینیم این صورت مرآتیه, آلت مشاهده صاحبصورت است و کلّ جهان اینطور است.
تبیین چگونه مرآت بودن موجودات
خدای سبحان کلّ جهان را صوَر مرآتیه قرار داد که همه خدا خدا خواهند گفت و او را نشان میدهند چون خدا نامحدود است در برابر خدا, حقیقت جدایی نیست بلکه هر چه در آسمان و زمین است آیت و صورت مرآتیه است که او را دارند نشان میدهند حضرت فرمود مگر در برابر خدا حقیقتی هست که خدا از آن حقیقت بزرگتر باشد راوی عرض کرد پس معنای «الله اکبر» چیست فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف».[3]
بررسی قضیه سالبه محصّله بودن نفی وصف از ذات الهی
در بحثهای سابق گذشت که این «الله أکبر مِن أن یوصف» باید به قضیه سالبه محصّله برگردد نه موجبه معدوله معنایش این نیست که خدا اکبر از آن است که وصف بشود که به صورت قضیه موجبه معدوله باشد بلکه محصولش این است که «إنّ الله لا یوصَف» یعنی مقام ذات نه مقام اسما و صفات, مقام ذات «لا یوصف» که سالبه محصّله است نه موجبه معدوله, فرق اساسی سالبه محصّله و موجبه معدوله این است که اگر ما قضیهای داشتیم موجبه معدوله بود چون موجبه موضوع میخواهد موضوع باید جدا باشد محمول باید جدا باشد ما محمولی را بر موضوع حمل بکنیم اگر موضوع جدا بود محمول جدا بود هر دو میشود محدود چون محمول در قبال موضوع است موضوع در قبال محمول است اما اگر محدود شد دیگر ذات نامتناهی نخواهد بود لذا تمام قضایایی که به مقام هویت و ذات برمیگردد همه اینها سالبه محصّله است.
مجاز بودن اطلاق قضیه بر سالبه محصّله
در سالبه محصّله اینطور نیست که ما یک موضوع داشته باشیم یک محمول داشته باشیم مقابل هم, رو در روی هم, بگوییم این محمول از آن موضوع سلب شده است چون سالبه محصّله قضیه نیست اگر از سالبه به عنوان قضیه یاد میکنند این مجاز است به مناسبت با اطراف است اطراف یعنی موضوع و محمول یعنی وقتی که ما میگوییم «زید قائم» زیدی داریم, قائمی داریم, موضوعی داریم, محمولی داریم, سنجشی داریم بعد حکم میکنیم چون سالبه شبیه موجبه است از نظر موضوع داشتن, محمول داشتن, سنجیدن از این جهت به آن میگویند قضیه وگرنه قضیه نیست قضا در آن نیست حکم در آن نیست قضیه را قضیه میگویند برای اینکه نفس, حکم میکند به ثبوت المحمول للموضوع اما در سالبه حکم نیست نه حکم به عدم است عدمالحکم است روح قضیه این است که این محمول را ما در موضوع نمییابیم اگر دارند که این مجاز است یعنی غلط نیست چون استعمال چه در لفظ باشد چه در اسناد از سه حال بیرون نیست یا صحیح است یا غلط, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز اینکه مثلاً ما جریان را در اسناد بخواهیم به شیئی نسبت بدهیم این اسناد جریان به یک موضوع یا صحیح است یا غلط, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز; مثلاً دیواری که در کنار بام هست و در کنار آن دیوار, میزاب و ناودانی هست وقتی باران میآید ما سه حرف داریم سه جمله داریم سه اسناد داریم که یکیاش غلط است دوتایش صحیح آنها که صحیحاند یکی حقیقت است یکی مجاز, اگر گفتیم باران جاری است این صحیح است و حقیقت, اگر گفتیم ناودان جاری است این صحیح است و مجاز اما اگر بگوییم دیوار جاری است این غلط است چون اسناد جریان به دیوار مصحّح ندارد اسناد جریان به آب حقیقت است اسناد جریان به میزاب چون ظرف و مجرای آن است مثل اینکه بگوییم رودخانه جاری است خب غلط نگفتیم اما حقیقت هم نیست برای اینکه رودخانه, خانه رود است خانه رود که جاری نیست اما اگر گفتیم آب جاری است صحیح است و حقیقت, گفتیم رودخانه جاری است صحیح است و مجاز, درخت کنار رودخانه اگر گفتیم جاری است خب غلط است در قضیههای سلبی ما چون یک موضوع داریم یک محمول داریم شبیه قضایای موجبه, اگر ما گفتیم قضیه سالبه, غلط نیست اما خب حقیقت هم نیست مجاز است چون ما قضایی نداریم حکمی نداریم این عدمالحکم است نه حکم به عدم. در جریان آنچه به ذات اقدس الهی برمیگردد البته در حدّ مفهوم نه مصداق, مصداق که احدی به آن دسترسی ندارد اگر ما چیزی را موضوع قرار بدهیم در قبال آن, محمول قرار بدهیم بگوییم این محمول برای آن است یا برای آن نیست این را محدود کردیم آن موضوعی نیست که در کنارش محمول باشد لذا حکم برنمیدارد هر چه حکم است سالبه محصّله است موجبه معدولة المحمول, موضوعی میخواهد.
ردّ صلاحیت ربوبیت برای اوثان به دلیل فقدان صفات چهارگانه
به هر تقدیر آن دو روایت نورانی که «الله أکبر مِن أن یوصف» و بازگشت آن «أکبر من أن یوصف» به این است که «الله سبحانه و تعالی لا یوصف».
اینجا هم ربوبیت است حالا مقام ذات که نیست مقام خالقیت است مقام رازقیت است مقام اماته است مقام احیاست که اینها اسمای حسنای حقاند کار خدای سبحاناند اینها همه در عالم امکاناند فرمود اینها کار خداست و این اصنام و اوثان شما این آلهه شما هیچ کدام از این چهار کار را ندارند پس به هیچ وجه اینها صلاحیت ربوبیت را نخواهند داشت و اینطور با مردم سخن گفتن, حجت را بر مردم تمام کردن است ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.
آسان بودن افعال الهی نسبت به ذات الهی
درباره ذات اقدس الهی هم قبلاً گذشت که ما هیّن و اهون داریم این هیّن و اهون در امور اضافی است در مسئله کمّ متصل یا کمّ منفصل اینها امور اضافی نیستند اگر عددی ده بود ده است نمیشود گفت این عدد نسبت به فلان ده است نسبت به فلان ده نیست کمّ منفصل یک امر نفسانی است یا کمّ متصل یک امر نفسانی است اگر گفتیم این فرش دوازده متر است, دوازده متر است نمیشود گفت دوازده متر است به قیاس با فلان, دوازده متر نیست به قیاس با فلان اما هیّن و اهون بودن یک امور اضافی است نمیشود گفت این کار آسان است, بگوییم این کار آسان است از ما سؤال میکنند نسبت به چه کسی اما اگر گفتیم این فرش ده متر است خب کسی سؤال نمیکند نسبت به چه چیزی, کمّ متّصل, کمّ منفصل اینگونه از امور, امور نفسیاند اما هیّن و اهونی که قبلاً گذشت ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾[4] امور اضافیاند وقتی امور اضافی شدند باید نسبت به چیزی بسنجند که هیّن و اهون فرض دارد افعال خدا کلاً نسبت به ذات اقدس الهی هیّن است.
بررسی دو مثال قرآنی درباره آسانی کارها نزد خدا
دو مثال را از قرآن کریم قبلاً ملاحظه فرمودید یکی آسانترین کار که کشیدن سایه است یکی دشوارترین کار جهان که مسئله معاد است جریان سایه را فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾[5] بعد فرمود: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾[6] اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنی تدریجاً نباشد یعنی ما این سایه را به آسانی جمع کردیم خب جمع سایه از آن آسانتر دیگر کاری نداریم درباره معاد, حشر اکبر که کلّ عالم را به هم بزند دوباره بسازد از این کار دیگر بالاتر فرض ندارد کلّ عالم را زیر و رو میخواهد بکند و دوباره بسازد فرمود: ﴿حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[7] به هم زدن کلّ سماوات و ارض, بازسازی مجدد آنها برای ما آسان است نه اینکه یکی آسان باشد یکی آسانتر آن جریان به هم زدن عالَم آسان باشد و جمع کردن سایه آسانتر, همه علیالسوا نسبت به قدرت نامتناهی یکساناند اما اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ این حتماً باید به یکی از توجیهات گذشته مطرح بشود.
ناامنی دریا و صحرا ثمره فسادانگیزی عالمان بیدین و دینداران بیعلم
بعد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ اینها که مشرکاند یا دینشان بیعلم است یا علمشان بیدین و دین هم به آن معنای جامع که به مشرکان فرمود: ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ﴾[8] فرمود اینها گروهیاند که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[9] اینها کسانیاند که ﴿إِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[10] اینها فسادگر جهاناند (یک) ما هم در برابر سیّئات شرک اعتقادی و بدرفتاری اخلاقی اینها دریا و صحرا را ناامن کردیم (دو) این سونامیها در دریا, این زلزلهها در خشکی اینها همه عذاب الهی است اینچنین نیست که حالا شهابسنگی بیاید چند صد نفر را در روسیه زخمی کند بگوییم تصادف است از گذشته هم فرمود ما حاصب و سنگریزههایی را برای ملتهای شرک فرستادیم ﴿حَاصِباً﴾[11] حاصِب همین سنگریزههاست, اینطور نیست که حالا اتفاقاً افتاده باشد بر اساس تصادف افتاده باشد تصادفی در عالَم نیست «مویی نجنبد از سرِ ما جز به اختیار»[12] اگر هست, نظم است حالا اینها چون نمیدانند چه خبر است چوب چه چیزی را دارند میخورند خیال میکنند که تصادفاً این شهابسنگ دامنگیر سرزمین الحاد شد فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن شما میبینید یک کاسه آب که پُر است وقتی شما یک تکان بدهید خیلی از این آبها میریزد این اقیانوس کبیر که به تنهایی از کلّ خشکی روی زمین بزرگتر است یک کاسه آب الهی است یک تکان بدهد میشود سونامی و آن حادثه تلخ برای ژاپن و امثال ژاپن یک تکان کوچکی داد اینطور نبود که حالا این دریا را به هم بزند. فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ آن دزدان دریاییشان یک کار دیگر میکنند این دزدان صحراییشان کار دیگر میکنند در گذشته, دینِ بیعلم مسئله تفتیش عقاید و گالیلهسوزی را به همراه داشت الآن دینِ بیعلم طالبان و القاعده این کشتار بیرحمانه را یا در پاکستان دارد یا در افغانستان دارد اینطور شیعهکشی میکند این دینِ بیعلم است علم بیدین هم در گذشته جنگ جهانی اول و دوم را به راه انداخت که محصولش دهها میلیون کشته بود الآن هم پشت سر هم میبینید کارخانههای اسلحهسازی اینها دارند کار میکنند.
اختلاف در جامعه محصول بدرفتاری اخلاقی انسانها
فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ از یک طرف ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ از طرف دیگر, ما اینها را به جان خود اینها انداختیم راهنمایی کردیم انبیا فرستادیم اولیا فرستادیم اهل بیت فرستادیم کتاب فرستادیم گوش نکردند بدرفتاری کردند ما گذشتیم صبر کردیم تأنّی کردیم متوجه نشدند بعد چند عذاب را بر اینها تحمیل کردیم یکی از بدترین انحای عذاب که از هر سونامی بدتر است از هر زلزلهای بدتر است اختلاف است اختلاف اگر ـ خدای ناکرده ـ بر اساس قهر الهی باشد با نصیحت و موعظه و ارشاد و حکایت و سخنرانی و سخنخوانیها حل نمیشود فرمود ما وقتی میبینیم ملتی ناقابلاند خودمان میدان میآییم اینها را به جان هم میاندازیم ﴿وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾,[13] ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾[14] این در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم درباره ترساها و مسیحیها دارد هم درباره یهودیها فرمود ما اتمام حجت کردیم هر چه گفتیم اینها ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[15] بعد اینها را به جان هم انداختیم این القا, این اغرا, این اختلاف, عذاب الهی خواهد بود اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان به آنجا برسد این با موعظه حل نمیشود وقتی سونامی آمده شما بخواهید با یک کامیون شن جلوی سونامی را بگیری این نمیشود فرمود ما دیدیم اینها هیچ تربیت نمیشوند اینها را به جان هم انداختیم ما این کار را کردیم پس اختلافها که جزء فساد فی الأرض است فساد فی البرّ است فساد فی البحر است ممکن است ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾ باشد اما اگر ـ انشاءالله ـ به آنجا نرسید با موعظه و اینها حل میشود غرض این است که فساد اختصاصی به زلزله و سونامی و صاعقه و امثال ذلک ندارد فساد این است که امنیت جامعه را به هم بزند حالا خواه از آن قبیل طبیعی باشد یا از این قبیل اخلاقی باشد. فرمود اینها بدرفتاری کردند این دزدان دریایی دریا را ناامن کردند دزدان صحرایی صحرا را ناامن کردند این بددینان جامعه را به هم زدند آن بدعلمان جامعه را به هم زدند.
استناد بلاهای دنیوی به بعضی از اعمال انسان
ما دیدیم هیچ چارهای نیست بعضی از اعمال اینها را میخواهیم پاسخ بدهیم نه بعضی از جزای اعمال اینها را شما تفسیر ابیالسعود و اینها را که ملاحظه کنید ایشان اینچنین معنا میکند ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ یعنی بعض جزا را به ایشان میدهیم بقیه برای آخرت[16] خیر معنا این است که بعض اعمالشان را جزا میدهیم ما از خیلی از اعمالشان میگذریم در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» ملاحظه بفرمایید فرمود خیلی از اعمال شما را ما صرفنظر میکنیم اینطور نیست که هر عملی که شما کردید ما فوراً کیفر بدهیم; آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «شوری» این است ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ ما اعمال شما را دو قسم میکنیم بسیاری از اعمال شما را صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را کیفر میدهیم این دعای معروف یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ اِقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ»[17] از این آیه گرفته شده این آیه میگوید که ما بسیاری از اعمال شما را صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را پاسخ میدهیم آیه محل بحث هم همین را میخواهد بگوید نه اینکه بعضی از جزای اعمال را در دنیا میدهیم و بقیه جزاها را در آخرت که تبعیض به جزا برگردد بلکه تبعیض به عمل برمیگردد یعنی بسیاری از اعمال شما را ما صرفنظر میکنیم برخی از اعمال شما را ما مورد کیفر قرار میدهیم نه تبعیض به جزا برگردد که همه اعمال شما را ما به حساب میآوریم بعضی از جزاها را در دنیا میدهیم بعضی از جزاها را در آخرت میدهیم اینطور نیست. فرمود: ﴿لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا﴾ ما بعضی از اعمالشان را بخواهیم کیفر بدهیم و بقیه را عفو میکنیم.
تبیین ارتباط اعمال انسان با جهان و تأثیر و تأثّر این دو در یکدیگر
سرّش این است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود شما موجودی نیستید از جهان گسیخته باشید تمام کارهای شما ارتباط مستقیم با عالَم دارد همانطوری که کارهای عالَم با شما مرتبط است شما در فصول چهارگانه که یک طرز زندگی نمیکنید در فصول چهارگانه در زمانها و زمینهای متعدد زندگیهای گوناگون دارید حوادث جهان در شما اثر میکند که کارهایتان را تنظیم کنید کارهای شما هم در جهان اثر دارد اینطور نیست که شما هر کاری بخواهید بکنید باران هم بیاید هر معصیتی بکنید بعد باران به موقع هم بیاید نه اینطور نیست در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 96 به این صورت گذشت فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ اگر اینها به جا مؤمن باشند عمل صالح داشته باشند ما هم بارانمان به موقع, برفمان به موقع, نزولات آسمانیمان به موقع, فراوانی نعمت به موقع, اینها بیراهه رفتند ما دستور دادیم این آبها به دریا بریزند چون بالأخره ساقی ما هستیم بالأخره ابر را چه کسی میبرد این باد را چه کسی دستور میدهد فرمود اینها رسالت ما را به عهده دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[18] اینها رسالت ما را دارند خب اگر بادها رسالت الهی را دارند اگر خدای سبحان دستور بدهد که این مردم لایق نیستند این بادها این ابرهای پرآب را ببرید در دریا بباراند خب این میشود گرانی و قحطی.
مشروط نمودن گشایش برکات زمین و آسمان به عمل به کتاب الهی
فرمود: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ این خواهد بود اینچنین نیست که بگوییم نماز استسقا چه اثر دارد یا فلان دعا چه اثر دارد یا فلان گناه چه اثر سویی دارد تمام اعمال ما ارتباط مستقیم با جهان دارند ما یک تافته جدابافته نیستیم که هر کاری بکنیم نظام سر جایش محفوظ باشد آن را خدا برای ما آفریده فرمود ما آسمان را مسخّر کردیم زمین را مسخّر کردیم[19] ﴿خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾[20] خب اگر انسان بیراهه رفته خب لطف الهی هم برمیگردد لذا فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ بلکه ـ انشاءالله ـ توبه کنند برگردند اهل دعا, اهل سعادت, اهل ایمان, اهل فلاح, اهل تقوا, اهل نماز اسسثقا و مانند آن بشوند.
امر به سیر در زمین و عبرتآموزی از آثار گذشتگان
در این آیه 42 سورهٴ «روم» میفرماید یا حرفهای ما را قبول کنید یا سیر تاریخی داشته باشید ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُشْرِکِینَ﴾ چطور ما اوضاع اینها را به هم زدیم سفری کنید سیری کنید ببینید کسانی که از شما قادرتر و متمکّنتر بودند ما چگونه بساط اینها را به هم زدیم.
نتیجهگیری از مباحث توحیدی و اخلاقی با امر به زندگی توحیدی
همانطوری که در بحثهای قبلی بعد از برهان توحید با «فاء» نتیجه و «فاء» تفریع آیه سی فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ﴾ یعنی بعد از مراحل توحید فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ اینجا هم بعد از مسئله توحید و اثبات وحدانیت حقتعالی آیه 43 با «فاء» تفریع یا نتیجه فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ﴾ میخواهی اهل قیام باشی مقاومت باشی ایستادگی باشی ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ﴾, ﴿مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ﴾ روزی میآید که این تنوینش تنوین عظمت و جلال و شکوه است ﴿یَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ این یوم از طرف چه کسی میآید ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ که این متعلّق است به ﴿یَأتِیَ﴾ این یوم از طرف خدا میآید به هیچ وجه قابل انکار نیست ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾, ﴿یَأْتِیَ یَوْمٌ﴾ خودش میآید؟ نه, ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ میآید.
در تعبیرات دیگر ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[21] است در این تعبیر ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ است این ﴿مَرَدَّ﴾ مصدر میمی است به معنای «لا ردّ له» این روز قابل دفاع نیست که کسی جلوی این روز را بگیرد در بحثهای قبلی هم داشتیم که در منطق و کلام و فلسفه و اینها از حکم ضروری به عنوان بالضروره یاد میکنند میگویند «الأربعة زوجٌ بالضروره» نه «بالامکان» جهت قضایای ذاتی حتمی, ضرورت است نه امکان یا بالفعل و مانند آن, در اصطلاح قرآنی از یک امر ضروری به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میکند وقتی قرآن میخواهد بفرماید این امر قطعی است هیچ نحو تردیدی ندارد یقیناً خواهد بود میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾, ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ این کتاب که الهی است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[22] ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[23] یعنی «المعاد حقّ بالضروره, القرآن حقّ بالضروره» این تعبیر ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است این ﴿لاَّ مَرَدَّ لَهُ﴾ هم همین است یعنی «المعاد لا ردّ له» مصدر میمی جای رد است; یعنی قابل رد نیست کسی نمیتواند به هم بزند خدا به هم نمیزند برای اینکه نظام را به احسن وجه آفریده شما به هم نمیزنید برای اینکه توان آن را ندارید مشابه این ﴿لاَ مُبَدِّلَ﴾ داشتیم, ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[24] داشتیم اینگونه از موارد «لا», «لا»ی نفی جنس است یعنی به هیچ وجه قابل تغییر نیست نه خدا عوض میکند برای اینکه به احسن وجه آفریده نه دیگری عوض میکند چون توان این را ندارد اگر برخیها این ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را متعلّق به ﴿مَرَدَّ﴾ گرفتند[25] آن هم به همین معنا برمیگردد پس یومی است که از طرف خدا میآید به هیچ وجه تغییرپذیر نیست نه خدا عوض میکند چون به احسن وجه خلق کرده نه دیگری عوض میکند چون توان آن را ندارد ﴿مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَ مَرَدَّ له﴾؛ «لا ردّ له», «لا انکار له, لا نفی له».
تصویرپردازی صحنه قیامت و پراکندگی اولیه آن با ﴿یَومَئذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾
﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾ که این اصلش «یتصدّعون» است آن روز پراکنده میشوند وقتی قیامت فرا برسد دو نحو پراکندگی است یک پراکندگی عمومی است که ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ است که این پراکندگی عمومی در اول رستاخیزِ از قبور است که در سورهٴ مبارکهٴ «القارعه» به این صورت آمده ﴿الْقَارِعَةُ ٭ مَا الْقَارِعَةُ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ ٭ یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾[26] مثل این ملخها پراکنده میشوند وقتی از قبر برمیخیزند حساب و کتاب منظمی نیست وقتی که این صحنه یک مقدار گذشت بعد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[27] فرا میرسد که این دستور که فرا رسید صف مجرمان از صف مؤمنان جدا میشود اینجاست که فرمود اگر اینها سر از قبر برداشتند اینها ﴿یَصَّدَّعُونَ﴾ یعنی «یتصدّعون» یعنی «یتفرّقون بفرقتین» ﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾ چند قسم میشوند دو صف ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ پس اول مثل ملخها پراکنده میشوند اصلاً نمیدانند کجا بروند بعد دستور میرسد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ مجرمان صفتان را جدا کنید وقتی مجرم از مؤمن صفش جدا شد نتیجهاش همین است که ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ میبینید شما وقتی میخواهید اتاقتان را تمییز کنید خاکروبه را بیرون میریزید نه فرشها را در آن آیه هم فرمود مجرمها بروید کنار! نفرمود مؤمنین, مجرمین شما دوتایی صفهایتان را جدا کنید فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ گردگیری میکنند بروید کنار! من با اینها کار دارم اینجا هم میبینید تمام عنایت به همین افراد صالح باتقوایی است که اهل بهشتاند و خدا با اینها کار دارد ملاحظه بفرمایید ﴿یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ ٭ مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ ٭ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ﴾ آن وقت یک گوشه تَشری هم به کفار میزند ﴿إنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴾ غرض این است که صحنه آخرت برای آن است که اینها را جمع بکند ببرد به بهشت نزد انبیا آنها را بیندازد دور, اگر کسی خواست گردگیری کند این غبارها را میاندازد دور نه اینکه فرشها را بیندازد دور این فرش را از غبار جدا میکند اما غبارروبی میکند نه فرشاندازی لذا فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ تمام اینها را با «لام» که هدف است بیان کرد فرمود قیامت را ما برای همین قیام کردیم که مردان الهی به بهشت برسند ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ﴾ اما ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ اینها جایگاه خودشان را پهن کردند آماده کردند فرش کردند خدا این کار را میکند این یوم از طرف خدا میآید.
سرّ مقید نمودن جزای ایمان و عمل صالح به فضل الهی
﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ به مؤمنانی که حُسن فاعلی دارند (یک) و حُسن فعلی دارند (دو) از فضل خودش جزا میدهد مبادا کسی بگوید ما زحمت کشیدیم این بیان نورانی امام سجاد در دعای «ابوحمزه ثمالی» را نگاه کنید عرض میکند خدایا آنها که دارند چه کسی به آنها داد «لاَ الَّذی اَحْسَنَ اسْتَغْنی عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ وَلاَ الَّذی اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَیْکَ وَلَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ»[28] اینها که به جای خوبی رسیدند اینها را تو دادی اینها چه چیزی داشتند اگر بگویید اینها استعداد داشتند خب آن استعداد را چه کسی داد, اگر بگویید لیاقت داشتند این لیاقت را چه کسی داد این دَلال که میگویند همین است بحثش قبلاً گذشت که در دعای نورانی «افتتاح» ماه مبارک رمضان که از توقیعات مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) است حضرت دارد خدایا من در این دعا میخواهم با تو ناز کنم «مُدلاًّ علیک»[29] میخواهم دَلال داشته باشم ناز کنم نیاز که سر جایش محفوظ است این ناز کردنها در دعای «ابوحمزه ثمالی» ظهور میکند که انسان با خدای خودش مجاز است اینچنین حرف بزند خدایا! اگر بگویی اینها مردان صالحی بودند و به این بهشت رسیدند خب چه کسی به آنها داد خب به ما هم بده این را میگویند دَلال این را میگویند ناز حالا چه کسی زبانش باز است از چه کسی خریداری میشود چه کسی مجاز است اینطور حرف بزند این را خود اهل بیت(علیهم السلام) میدانند ولی به هر تقدیر حضرت فرمود راه ناز برای بشر فیالجمله باز است برای ماها همان راه نیاز که بهترین راه است راه اساسی است آن «مناجات شعبانیه» حضرت هم که دارد خدایا! اگر به من بگویی چرا گناه کردی من میگویم تو چرا نبخشیدی خب این حرف چه کسی است؟! پروردگارا! «اِنْ اَخَذْتَنی بِجُرْمی اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَاِنْ اَخَذْتَنی بِذُنُوبی اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ»[30] اگر تو به من اعتراض بکنی که چرا گناه کردی من میگویم تو چرا نبخشیدی این حرف چه کسی است بالأخره خواندنش حداقل برای شاگردان اهل بیت است. غرض این است که خدا میفرماید مبادا کسی خیال کند که حالا چون مؤمن بود چون عمل صالح داشت از ما طلبکار است طلبکارانه به بهشت میرود نه خیر او هم بدهکارانه به بهشت میرود ﴿لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بر اساس فضل خدا برای اینکه
آن یکی جودش گدا آرد پدید٭٭٭ وان دگر بخشد گدایان را مزید[31]
خدا با یک دست گدا خلق میکند یعنی مستعد و نیازمند, با دست دیگر به گدا پاسخ مثبت میدهد به یک دست استعداد میدهد به یک دست مستعدّله را به مستعد میرساند همهاش ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ است.
پرسش: بهشت را به بها میدهند یا به بهانه؟
پاسخ: به بها میدهند ولی بهایش از خود اوست مثل هبه است به بهانه نمیدهند به بها میدهند منتها بهایش هم از خود اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . التوحید (شیخ صدوق), ص434 و 435.
[2] . نهجالبلاغه, خطبه 185.
[3] . الکافی, ج1, ص117 و 118; وسائل الشیعه, ج7, ص191.
[4] . سورهٴ روم, آیهٴ 27.
[5] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 45.
[6] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 46.
[7] . سورهٴ ق, آیهٴ 44.
[8] . سورهٴ کافرون, آیهٴ 6.
[9] . سورهٴ نمل, آیهٴ 34.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 205.
[11] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40; سورهٴ قمر, آیهٴ 34.
[12] . میرزا محمود قمی.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 64.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 14.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 187.
[16] . تفسیر ابیالسعود, ج7, ص63.
[17] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص132.
[18] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[21] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[22] . سورهٴ بقره، آیهٴ 2.
[23] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[24] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[25] . الکشاف, ج3, ص483.
[26] . سورهٴ القارعه, آیات 1 ـ 4.
[27] . سورهٴ یس, آیهٴ 59.
[28] . مصباح المتهجد, ص582.
[29] . تهذیب الأحکام, ج3, ص109.
[30] . اقبال الأعمال, ص686.
[31] . مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش 131.
تاکنون نظری ثبت نشده است