display result search
منو
تفسیر آیات 33 تا 39 سوره روم

تفسیر آیات 33 تا 39 سوره روم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 82 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 تا 39 سوره روم"
- تبیین مراحل تکامل وجود انسان و ابعاد سه‌گانه وجودی او؛
- ناامیدی از رحمت الهی ثمره سرگردانی انسان‌های دور از توحید؛
- مشیئت الهی بودن بسط یا ضیق رزق انسان.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33) لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35) وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (36) أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَیْتُم مِن رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ یَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَیْتُم مِن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)﴾

تبیین مراحل تکامل وجود انسان و ابعاد سه‌گانه وجودی او
بعد از بیان ادله توحید و وحی و نبوّت و معاد و تقویت آن ادله به یک تمثیل, نتیجه‌گیری کردند فرمودند پس چهره هویّتتان را به سَمت خدای متعال متوجه کنید. در انسان‌شناسی خدای سبحان نه بدن انسان را به مثل مجسمه و سرامیک دستی ساخته که بعد در آن روح بِدَمد نه روحِ خالی از معارف را به او داد بلکه بدن از مرحله جماد تا مرحله حیوان چه در درون رَحِم چه در بیرون رحم این مراحل را یا به سرعت یا به طور عادی می‌گذراند که دو بُعدی نیست سه بعدی است یعنی تمام دستگاه گوارش و قلب و رِیه و روده و معده و همه اینها را داراست وقتی این مراحل طی شد روحِ آگاه به معارف را به این بدن متعلّق می‌کند که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[1] با داشتن نفس مُلهَم به فجور و تقوا.
مشروط بودن پناهندگی به خدا در موقع درماندگی به حفظ فطرت
چنین انسانی را متوجه خودش کرد فرمود اگر انسان آن فطرت خود را حفظ کند در موقع درماندگی به سراغ خدا می‌رود ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم﴾ این برای حفظ فطرت است که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در بخش پایانی‌اش هم همین معنا آمده فرمود: ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾[2] و اگر فطرت را فراموش کرد که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ یا به آن حالت اضطرار نرسید یک انسان شناور و سرگردانی است که مختصر نفعی به او برسد راضی است مختصر آسیبی به او برسد ناراضی است آن رحمتی که مختصر است به او برسد آن یک فضل الهی است آن مختصر آسیبی که دامنگیر او می‌شود در اثر سیّئه اوست لذا یکی را به خودش اسناد می‌دهد خدای سبحان به خود اسناد می‌دهد دیگری را که سیّئه است به انسان. بنابراین این دو آیه هماهنگ‌اند این‌طور نیست که مخالف هم باشند در آیه 33 فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ در آیه 36 فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ﴾ ناامید می‌شوند این ناامیدی برای شرایط عادی است آن تضرّع و التجاء برای آن فطرت است اگر کسی فطرت خودش را حفظ کند در موقع درماندگی چه بیماری چه فقر و مانند آن به خدا پناه می‌برد که در آیه 33 فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ﴾ بر اساس همان فطرت که تتمّه بحث فطری است ﴿ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً﴾.
اِخبار قرآن از واگرایی بعضی از افراد یا جامعه نجات‌یافته از درماندگی
اینها, نه همه اینها, وقتی حالشان به جا آمد نعمت الهی دریافت کردند گروهی از آنها شرک می‌ورزند پس بر اساس فطرت هر کس درمانده شد به خدا پناه می‌برد و بر اساس ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[3] برخی‌ها وقتی مشکلشان حل شد به حالت عادی برمی‌گردند ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ و اگر جامعه, جامعه آلوده به شرک و فرورفته در نسیان باشد مشمول آیه سورهٴ «عنکبوت» است که فریق نفرمود, فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ در آ‌نجا سخن از همه است در اینجا سخن از گروه است اینجا فرمود: ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ ولی در آیه 65 سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ نه ﴿فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ پس دو مسئله است یک وقت یک عده مؤمن صالح‌اند یک عده کافر طالح‌اند اینها فرق می‌کنند آنها که کافر طالح‌اند بعد از اینکه مشکلشان حل شد ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ و اما اگر صدر و ساقه جامعه آلوده شد ﴿إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ نه ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ﴾ این یک مطلب.
ناامیدی از رحمت الهی ثمره سرگردانی انسان‌های دور از توحید
مطلب دیگر در آیه 36 همین سورهٴ «روم» فرمود افراد شناور, افراد سرگردان که «اتباع کلّ ناعق» هستند که «یَمیلون مع کلّ ریح»,[4] اینها اگر مختصری فیض به آنها برسد خوشحال‌اند مقداری نگرانی دامنگیرشان بشود در اثر بدرفتاری‌شان ناامیدند این ناامید بودن در برابر آن سُرور, این حالت مقطعی برای انسان‌های سرگردان است.
بررسی دوگونه تهدید بر فراموشکاران توحید بعد از نجات از درماندگی
فرمود شما حالا که وضعتان این است که در موقع فشار به خدا متوجه می‌شوید و در موقع رفاه خدا را فراموش می‌کنید هم با امر غایب هم با امر حاضر اینها را تهدید کرد فرمود: ﴿لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ﴾ اگر این «لام», «لام» عاقبت باشد نظیر ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[5] یعنی پایان کار اینها کفر است ولی «لام», «لام» عاقبت نیست «لام» امر غایب است یعنی حالا که کفر می‌ورزید کفرتان را ادامه بدهید چون فضا, فضای کفر است. ﴿لِیَکْفُرُوا﴾ امر غایب, ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾ این امر حاضر.
تهدید بودن امر به ناسپاسی و بهره‌جویی بر فراموشکاران توحید
در بحث‌های قبل هم ما داشتیم که دستور تقوا در قرآن کریم برای افرادی است که قابل درمان‌اند یعنی خدایی که فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾[6] را هم دارد دستور تقوا یعنی پرهیز برای آن بیماری است که قابل درمان باشد در ادبیات پزشکی هم این حرف هست یعنی وقتی طبیبی ببیند این بیمار قابل درمان است می‌گوید این دارو را مصرف کن و از آن غذاها هم پرهیز کن دستور پرهیز می‌دهد چون قابل علاج است اما اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ گرفتار یک غدّه مُهلک باشد و اواخر عمرش را بگذراند طبیب دیگر به او دستور پرهیز غذایی نمی‌دهد نمی‌گوید فلان غذا را میل کن فلان غذا را میل نکن این می‌گوید شما پرهیز ندارید, وقتی طبیب گفت شما پرهیز ندارید یعنی کارتان از معالجه گذشت قرآن کریم با همین ادبیاتی که فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ دو نحوه حرف دارد یک نحوه افراد تبهکاری‌اند که قابل درمان‌اند به آنها دستور تقوا می‌دهد ﴿اتَّقَوْا﴾,[7] ﴿فَلْیَتَّقُوا﴾,[8] ﴿اتَّقِ﴾[9] و مانند آ‌ن, یک عده هستند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ﴾[10] قابل درمان نیستند به آنها می‌فرماید هر کاری خواستید بکنید این ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾ که امر حاضر است این ﴿لِیَکْفُرُوا﴾ که امر غایب است نظیر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» یعنی آیه چهل سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ بعد خطاب می‌کند به این ملحدان می‌فرماید هر چه خواستید بکنید خب هر چه خواستید بکنید ـ معاذ الله ـ اباحه‌گری که نیست یعنی کار شما از دستور تقوا گذشت شما باور ندارید ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ به اینها دستور تقوا نمی‌دهد اگر طبیب بفهمد این مریض قابل علاج نیست می‌گوید شما پرهیز غذایی ندارید خدای سبحان به ملحدانی که به انبیا می‌گویند چه بگویید چه نگویید برای ما یکسان است به اینها می‌فرماید: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر کاری می‌خواهید بکنید, بکنید این تهدید است نه ترخیص ـ معاذ الله ـ اباحه‌گری نیست این تهدید است مثل اینکه کسی به انسان نافرمان بگوید تو هر کاری می‌خواهی بکن ولی من انتقامم را می‌گیرم. اینکه فرمود: ﴿لِیَکْفُرُوا﴾ امر غایب است ﴿فَتَمَتَّعُوا﴾ امر حاضر است آن امر غایب و این امر حاضر نظیر امر حاضر آیه چهل سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» در مقام تهدید است وگرنه آنها کفرشان بالفعل است نه اینکه عاقبتشان کافر باشند.
تبیین ادبی «لام» در ﴿لِیَکْفُروا﴾ و دلالت آن بر امر
این تفاوت‌هایی که در این دو آیه هست ناظر به این است که اگر فطرت محفوظ باشد در حال آسیب با انابه به طرف خدا برمی‌گردند اگر مسئله فطرت و آن فشار سخت نباشد حالت عادی باشد انسان‌های شناور و سرگردان که «اتباع کل ناعق» هستند «یَمیلون مع کل ریح» هستند اینها به اندک نشاطی خوشحال‌اند و به اندک آسیبی ناامید. فرمود: ﴿لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ هم آن امر غایب هم این امر حاضر این نشان می‌دهد که در مقام تهدید است.
حجت ‌طلبی از مشرکان بعد از اقامه براهین بر توحید
بعد به دنبال مسائل قبلی که مسئله توحید است برمی‌گردند می‌فرمایند ما برهان اقامه کردیم که خدایی هست و واحد است و شریک‌بردار نیست آن برهان را با تمثیل, تبیین کردیم یعنی در آیه ﴿ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً﴾ تبیین کردیم تا مسئله توحید برای شما حل بشود یعنی در همین سورهٴ «روم» آیه 28 اما شما که شرک می‌ورزید دلیل بیاورید یا عقلی یا نقلی, دلیل را حجّت می‌گویند برای اینکه «به یَحتجّ أحدهما علی الآخر» که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت فرمود ما انبیا فرستادیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما اگر انبیا نمی‌فرستادیم کتاب و صحف آسمانی نمی‌فرستادیم در قیامت مردم علیه خدا احتجاج می‌کردند به خدا عرض می‌کردند خدایا تو که می‌دانستی ما بعد از مرگ چنین جایی می‌آییم ما که باخبر نبودیم بعد از مرگ چه خبر است خب تو می‌خواستی راهنما بفرستی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد که ما انبیا فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[11] آنجا هم روشن شد که این ﴿بَعْدَ﴾ که ظرف است مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم را می‌رساند یعنی بعد از رسل دیگر حجت نیست قبل از رسل حجت هست اگر خدا پیامبر نمی‌فرستاد مردم در قیامت علیه خدا احتجاج می‌کردند می‌گفتند ما که نمی‌دانستیم بعد از مرگ به چنین جایی می‌خواهیم بیاییم تو که می‌خواستی ما را اینجا بیاوری چرا راهنما نفرستادی چرا ره‌توشه بیان نکردی لذا فرمود ما انبیا فرستادیم. از آن آیه استفاده شد عقل در عین حال که لازم است یقیناً کافی نیست خود عقل می‌گوید من محتاج به راهنما هستم [اگر برای اینها راه عذر و احتجاج بسته نبود] اینها طبق عقل احتجاج می‌کنند خود عقل می‌گوید وقتی مسافری به جایی می‌رود و از آنجا خبر ندارد کسی که او را به سفر آورده باید همراه او راهنما بیاورد.
طولی بودن دعوت رسول و اولی‌الأمر دالّ بر عدم شرک
پرسش: این ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾[12] دلیل بر شرک نمی‌شود؟
پاسخ: نه دیگر چون رسول همان حرف خدا را دارد می‌گوید. می‌بینید گاهی تثنیه است گاهی جمع است ولی ضمیر مفرد است در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» دارد که ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾[13] نه «دَعَواکم» تثنیه دیگر نیست پیامبر دعوتش ابلاغ دعوت خداست این‌طور نیست که خدای سبحان یک دعوت داشته باشد پیامبر یک دعوت داشته باشد ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دعواکم».
پرسش: درباره ﴿أُولِی الْأَمْرِ﴾؟[14]
پاسخ: آن هم همین‌طور است چون ﴿أُولِی الْأَمْرِ﴾ هم طبق دستور رسول خدا و رسول خدا هم طبق دستور ذات اقدس الهی دستور می‌دهند ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ﴾[15] فلان, اطاعت از رسول به فرمان خداست رسول یا حکم ولایی دارد که به امر خداست یا ابلاغ پیام خدا اگر ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[16] بنابراین کلام الله را دارد ابلاغ می‌کند.
معنای «سلطان» در آیه و دلیل عقلی و نقلی بر نفی آن از مشرکان در شرک‌ورزی
فرمود ما حرفمان را بیان کردیم با برهان بیان کردیم با تمثیل بیان کردیم به شما عقل دادیم که بفهمید بدون وحی و نبوّت کار پیش نمی‌رود و وحی, ضروری است بعد فرمود حالا حرفتان چیست ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾ شما سلطان دارید حجّت را حجّت می‌گویند برای اینکه هر کدام از این طرفین به وسیله این احتجاج می‌کنند و پیروز می‌شوند حجت را دلیل می‌گویند چون راهنماست حجت را سلطان می‌گویند چون مسلّط بر وهم و خیال است و مسلّط بر مغالطه است بر هر اندیشهٴ مادون عقل سلطه دارد از این جهت می‌گویند سلطان فرمود ما از درونِ شما سلطانِ عقلی فرستادیم, ندارید, سلطان نقلی فرستادیم حجتی از کتاب آسمانی ندارید پس شما سلطان ندارید پس چرا شرک می‌ورزید و برای خدا سبحان شریک قائلید ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً﴾ این جامع بین عقل و نقل است مشابه این قبلاً هم بحث شد و از آیات سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» هم کمک گرفته شد سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیه چهار این است ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما غیر خدا را هم می‌خوانید الله را به عنوان مدبّر کل قبول دارید اما آنچه به آ‌نها پناهنده می‌شوید و از آنها رفع نیاز می‌کنید ارباب متفرّقون است این بت‌ها و اصنام یا آن ملائکه و قدّیسین بشر که مورد تقدیس عبادی شما هستند دلیل عقلی دارید دلیل نقلی دارید یکی از اینها را اقامه کنید ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ .
دلیل عقلی بر نفی صلاحیت از پرستش خدایان ساختگی
شما که برای اینها احترام عبادی قائلید احترام ربوبی قائلید اینها باید یکی از این کارها را کرده باشند: یا خالق باشند که نیستند یا شریک خالق باشند که نیستند یا دستیار و کمک خالق باشند که نیستند اینها بی‌کاره هستند خب چرا بی‌کارهها را می‌پرستید فرمود اینها که شما می‌پرستید برای اینها حرمت ربوبی قائلید اینها چه کاره‌اند ﴿أَرُونِیَ﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ﴾ اینها چه کار کردند چیزی را در زمین برای شما آفریدند حالا ما کاری به آسمان نداریم یک موجود زمینی را این بت‌ها خلق کردند نه, ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ در زمین که کاری نکردند شریک خدایند ـ معاذ الله ـ در کارهای آسمانی آن هم که دلیل ندارید آن هم که برهان بر خلافش است. این حرف‌ها را برهان عقلی که ندارید برای اینکه اگر اینها خالق باشند یا شریک خالق باشند یا دستیار خالق باشند قابل تقدیس و تکریم ربوبی‌اند هیچ کدام از اینها نیستند یعنی مطابق قیاس استثنایی این‌چنین می‌شود که اگر اینها ربّ باشند استحقاق ربوبیت و تکریم ربوبی داشته باشند (این مقدم), یا برای خالقیت آنهاست یا برای مشارکت در خلقت است یا برای مظاهرت و دستیاری است «والتالی بأسره محال فالمقدم مثله» این قیاس استثنایی. خب حالا یک بیکار را چرا شما می‌پرستید به عنوان ربّ قرار می‌دهید این دلیل عقلی, اگر دلیل نقلی است خب ما این همه صحف برای انبیا فرستادیم در یکی از این کتاب‌ها شما بیاورید که شرک حق است ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ این می‌شود دلیل نقلی یا آثار علمی بیاورید یا آثار عقلی بیاورید یا آثار نقلی بیاورید هیچ چیزی نیست.
استدلال قرآنی بر نفی صلاحیت از ارباب متفرّق در پناهندگی و پرستش
در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این را بازتر کرده در آ‌نجا فرمود اینها کسانی را عبادت می‌کنند و می‌پرستند که هیچ کاری اینها انجام ندادند نه بالاستقلال نه بالمشارکه نه بالمظاهره آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ غیر خدا کاری از او ساخته نیست هیچ کدام از این سه کار یاد شده ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ یک ذرّه در اختیار اینها نیست که اینها خلق کرده باشند و مالک آنها باشند (یک) ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ یک ذرّه را بالاستقلال مالک نیستند در یک ذرّه بالمشارکه سهیم نیستند (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ در یک ذرّه ظَهیر و دستیار و پشتوان و پشتیبان خدا هم نیستند (سه) خب بیکاره‌اند اینها هم مثل شما هستند. کلّ نظام را ذات اقدس الهی آفرید و اداره می‌کند غیر خدا هیچ کاره است اگر غیر خدا هیچ کاره است خب شما چرا به غیر خدا پناهنده می‌شوید غیر خدا را چرا می‌پرستید این تفصیل آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» با آن روشمندی آیه چهار سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» تبیین می‌کند که دلیل یا عقلی است یا نقلی, عقلی هم یا تجریدی است یا حسّی و تجربی شما نه دلیل تجربی دارید نه دلیل تجریدی دارید نه دلیل نقلی دارید که اثبات کنید آنها بالاستقلال ذرّه‌ای را مالک‌اند یا در ذرّه‌ای شریک‌اند یا در ذرّه‌ای ظهیر و پشتوان و پشتیبان‌اند هیچ کاره‌اند خب اگر هیچ کاره‌اند چرا اینها را می‌پرستید؟! ما سلطان نفرستادیم نه سلطان عقلی نه سلطان نقلی بلکه براهین، بر خلاف این توهمات شماست فرمود: ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ﴾ اگر کلام به معنای هدایت و راهنمایی باشد اِسناد تکلّم به سلطان, حقیقت است اما اگر تکلّم، منظور لفظی باشد اِسناد تکلّم به سلطان مجاز است اینکه ما می‌گوییم این دلیل، گویاست این حالا یا مجاز شهرت یافته است یا حقیقت است ﴿فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾ بعد وضع اینها را باز دوباره بررسی می‌کند.
تبیین «الناس عبید الدنیا» و لَعِقانه زندگی کردن اکثری مردم
یک بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) دارد این از غرر بیان آن حضرت است البته همه فرمایشاتشان از قرآن کریم است وجود مبارک سیدالشهداء فرمود: «إنّ الناس عَبید الدنیا» البته ناس یعنی اکثری مردم, کسانی که با معارف قرآن‌ و عترت آشنا نیستند «إنّ الناس عَبید الدنیا و الدین لَعق علی ألسنتهم» اکثری مردم گرفتار دنیایند همین است که ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ﴾ اینها دین دارند از دین دم می‌زنند حرف دین را به میان می‌آورند ولی دین اینها لَعِقانه و لعوقانه است لَعق و لعوق آن است که قبلاً چیزی بود که کودکان می‌جویدند مختصری طراوت داشت وقتی پلاسیده می‌شد تُف می‌کردند آن را می‌انداختند می‌گفتند مَستکی الآ‌ن می‌گویند آدامس, دین بسیاری از مردم آدامسی است یعنی در فضای دهن می‌گردانند «یحوطونه ما دَرَّت معائشهم فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الدیّانون»[17] این دینِ آدامسی همین است مادامی که به سود آنهاست می‌پذیرند مادامی که از آن استفاده مادی نمی‌برند رها می‌کنند «فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الدیّانون» این را در دهن می‌گردانند مادامی که در کام اینها شیرین باشد «یحوطونه ما دَرَّت معائشهم فاذا مُحصّوا بالبلاء قلّ الدیّانون».
دوری از زندگی لَعوقانه سرّ دستور به علم‌آموزی تا آخرین نفس
اینکه گفتند شما نفس می‌کشید با علم نفس بکشید برای این است که اگر بخواهید با جامعه لعوقانه زندگی کنید باید خون دل بخورید بخواهید خودتان به سر ببرید همین‌طور سرگردانید این است که گفتند انسان تا نفس می‌کشد باید در صدد تحصیل علم باشد همین است فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً﴾ اینها کاری نکردند که ما به اینها رحمت بدهیم نفرمود: «بما قدّمت أیدیهم» در اثر کار خوب آنها نه خیر, «مِنَتک ابتداء»[18] این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه است خدایا تمام بخشش‌های تو ابتدایی است نه اینکه ما کاری کردیم سابقه‌ای داریم استحقاقی داریم طلبی داریم «مِنتک ابتداء» تمام منّت‌ها و نعمت‌های تو ابتدایی است اما کیفرهای تو آنجایی که عفو کردی تخفیف دادی که کردی آنجایی هم که عفو نکردی ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ است لذا فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ اما آن فرح و برکت این‌چنین نیست که «بما قدّمت أیدیهم» باشد آن منّت‌ها ابتدایی است ﴿إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ﴾.
توبیخ عدم ثبات انسان در نشاط و ناامیدی و کسب آن با عمل صالح
بعد می‌فرماید چرا این تُندروی‌تان, کُندروی‌تان, خوشحالی‌تان, ناامیدی‌تان تنظیم شده نیست شما باید کسانی باشید که در سرّاء و ضرّاء ثابت باشید شما ایمانی داشته باشید که شجره و نهال دین شماست (یک) با عمل صالح این ایمان را تثبیت کنید که بار بدهد میوه بدهد که ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾[19] (دو) آن وقت در سرّاء و ضرّاء ثابت هستید (سه) این ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[20] که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت برابر ﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ﴾[21] است در آیات دیگر هم داریم که ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتاً﴾[22] این عمل صالح مثل برگ درخت است که درخت از راه برگ نفس می‌کشد که اگر این برگ‌ها را قطع بکنند راه نفس او بسته است این نفس‌های تازه که از راه برگ نصیب درخت می‌شود ریشه‌اش عمیق‌تر می‌شود عمل صالح این است انسان را تثبیت می‌کند یعنی اگر کسی خیری انجام داد مثل آن است که یک ظرف آب پای نهال خودش بریزد فرمود این تثبیت است وقتی این‌چنین شد در سرّاء و ضرّاء ثابت است اینها ثابت قدم‌اند اگر نشد ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ ما عذابی بر او تحمیل نکردیم در جریان رحمت به صورت متکلّم مع‌الغیر به خود اسناد داد فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا﴾ ما چشاندیم اما در مورد رنج و دشواری نفرمود «إذا أصَبْناهم» فرمود: ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ﴾ اگر سیّئه‌ای برسد آ‌ن هم ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ اینها ﴿یَقْنَطُونَ﴾ پس معلوم می‌شود که ثابت نیستند و منشأ تزلزل اینها هم این است که عمل صالح انجام ندادند که ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ بشود تا ﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شامل حالشان بشود یا ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتاً﴾ بشود.
عدم تلازم بین عمل سوء با تثبیت شیطنت در انسان
پرسش: جناب استاد ببخشید عمل سوء هم باعث تثبیت شیطنت در شخص می‌شود؟
پاسخ: آن دیگر تثبیت نیست این مثل درختی است که بی‌ریشه است در همان آیه مبارکه که فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾[23] در کنار آن فرمود: ﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾[24] این روی زمین جثّه گرفته این ریشه ندارد اگر ریشه می‌داشت دلِ زمین باید آن را قبول می‌کرد این کجا ریشه دارد این مقداری طوفان خاکی و شنی برداشته این بالا آمده حالا در بحث ربا بیان می‌شود که ربا این برجستگی چه برجستگی‌ای است فرمود این جثّه‌اش روی خاک است این ریشه ندارد شما یک فشار بدهید می‌افتد ﴿مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ بر خلاف کلمه طیّبه که ﴿کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ این شجره خبیثه کجا می‌خواهد ثابت باشد زمین که آن را قبول نمی‌کند دریا لاشه را قبول نمی‌کند به ساحل می‌اندازد کدام دریاست که لاشه را قبول کرده زمین, شجره خبیثه را قبول نمی‌کند نفرمود «کشجرة خبیثة أصلها ثابت» آن اصلی ندارد بنابراین این خیال می‌کند که ثابت است با اندک بادی برمی‌گردد برای اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» بود که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[25] فرمود خیلی‌ها بودند ده برابر اینها سرمایه داشتند ما بساط اینها را برچیدیم.
مطابق مشیئت الهی بودن بسط یا ضیق رزق انسان
اینکه فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ یعنی کار به قدری شفاف است که یا به رأی عقلی‌تان باید توجه کنید یا به رؤیت شهودی‌تان, اگر حکیمانه نبود و اگر عارفانه نبود لااقل بر اساس حس و تجربه باید تشخیص بدهید کار به دست دیگری است خیلی از موارد است که دو نفر در کنار هم مغازه دارند ارحام هم هستند برادر هم هستند اما مشتری‌ها به یک سَمت می‌آیند به سمت دیگر نمی‌آیند این بسط رزق یا تضییق رزق به دست دیگری است اینها البته آزمون است فرمود: ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ﴾ روزیِ فراوان می‌دهد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾.
آزمون بودن فقر و ثروت در فرهنگ توحیدی
البته به عنوان آزمون است ﴿وَیَقْدِرُ﴾ این قَدَرَ, یَقْدِرُ غیر از قَدَرَ, یَقدُر است قَدَرَ, یَقدُر به معنای قدرت است قَدَرَ, یَقْدِرُ به معنای ضیّق یُضیّق است ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ﴾[26] یعنی گمان کرد ما به او فشار نمی‌آوریم «لن نضیّق» نه ـ معاذ الله ـ «لن نقدُرَ» این ﴿یَقْدِرُ﴾ یعنی فشار می‌آورد ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ اگر کسی اهل ایمان باشد مبتلا به آن شرک نباشد معلوم می‌شود همه اینها آزمون است در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» هم شواهدش بازگو شد که ما برای هیچ کسی سفره کرامت پهن نکردیم کرامت فقط در قیامت است و در دنیا برای انبیا و اولیا و مؤمنان و امثال ذلک است این نعمت‌های مادی که می‌دهیم همه‌اش آزمون است برخی‌ها خیال می‌کنند وقتی که انسان وضع مالی‌اش خوب شد از کرامت الهی برخوردار است ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلاَّ﴾[27] خیال می‌کنند که ما آنها که وضع مالی‌شان خوب است را گرامی داشتیم نه خیر, برخی‌ها را به ثروت مبتلا کردیم برخی‌ها را به فقر مبتلا کردیم هر دو ابتلاست الآن که ما بحمدالله به عنوان انسان سالم در این مسجد نشسته‌ایم مبتلا به سلامتیم آنهایی که ـ خدا شفایشان بدهد ـ در بیمارستان هستند مبتلا به مرض‌اند هم سلامتِ ما ابتلاست یعنی آزمون است هم بیماری آنها ابتلاست یعنی آزمون است فرمود ما دو ابتلا و دو کلاس امتحان داریم ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ﴾, ﴿کَلَّا﴾ این نیست ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ﴾, ﴿کَلَّا﴾ این نیست ما داریم امتحان می‌کنیم خب اگر بسط و قبض برابر آزمون است نه بسط خوشحالی دارد نه قبض نگرانی دارد هر دو امتحان است.
تفسیر ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی...﴾ و بیان مکّی یا مدنی بودن آن
بعد می‌فرماید حالا که این‌چنین است سهم ذی‌القربی را بده سهم مساکین را بده سهم ابن‌السبیل را بده. این آیه اگر در مدینه نازل شده باشد چون مستحضرید برخی از سوَر مکّی‌اند که آیات مدنی هم به دستور حضرت در آنجا درج شده است اگر این آیه در مدینه نازل شده باشد منظور از ذی‌القربی همان قُربای وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ناظر به خمس است و مسئله انفال و امثال ذلک و اما اگر در مکه نازل شده باشد این مطلق قرباست چه اینکه منظور از این ایتاء هم زکات نیست چون زکات در مدینه نازل شد نه در مکه. فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ اگر در مدینه نازل شده باشد مربوط به زکات باشد زکات هشت مصرف دارد که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ ابن‌السبیل است, فی سبیل الله است, غارمین است, فی الرقاب است, مؤلفة قلوبهم است و مانند آن,[28]
سرّ بیان سه مورد از مصارف هشت‌گانه زکات در آیه
اما ذکر این سه گروه بالاختصاص برای نیازمندی اینهاست چون در بعضی از موارد نیازمندی شرط نیست اگر کسی زکات را خواست به کسی که پژوهشگر و محقّق است و دارد تحقیق دینی می‌کند بدهد این دیگر فقر شرط نیست, چون این فی سبیل الله است بخواهد به مسجد بدهد حسینیه بدهد به مجاهدان بدهد آنجا فقر شرط نیست اگر مصرفش فقیر و مسکین بود بله آنجا فقر شرط است ولی اگر شخصیت حقوقی بود دیگر فقر شرط نیست غارمین, فقر شرط است فی الرقاب فقر شرط است و مانند آن اما مؤلفة قلوبهم فقر شرط نیست فی سبیل الله فقر شرط نیست کسی می‌خواهد برود جبهه وضع مالی‌اش هم خوب است شما یک اتومبیل به او بدهید که او کار جبهه‌ را انجام بدهد خودش هم متمکّن است می‌تواند فراهم بکند ولی شما از باب زکات این کار را می‌توانید بکنید کسی دارد محقّقانه کتابی می‌نویسد شما وسیله‌ای برای او تهیه می‌کنید از باب زکات که این کتاب را عمیقاً بنویسد وضع مالی‌اش هم خوب است می‌تواند خودش هم تأمین بکند این‌چنین نیست که حالا فی سبیل الله شد فقر لازم باشد نظیر وجوهات شرعی که فقر شرط نیست اما در جریان زکات اگر مورد مصرف, فقیر و مسکین و امثال ذلک باشند البته فقر شرط است اگر این آیه در مدینه نازل شده باشد مصارف هشت‌گانه را سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بیان کرده اینجا سه مصرف بیان شده برای شدّت نیاز اینها و اگر در مکه نازل شده باشد که کلّ سور‌ه در مکه است خب این زکات استحبابی است که زکات مستحب در مکه مطرح بود, این مربوط به مسائل مالی است. ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ﴾.
تفاوت رسیدگی به نیازمندان در فرهنگ توحیدی با الحادی
اما ﴿لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ شما این کار را بکنید لوجه الله یک وقت است انسان برای عاطفه این کار را می‌کند این رسیدگی به نیازمندان در کشورهای کفر و شرک هم هست این‌طور نیست که حالا حمایت از فقرا را فقط ما به عنوان کمیته امداد داشته باشیم کمیته امداد ما الهی است یعنی قربة الی الله است اما حمایت از فقرا و واماندگان در کشورهای کمونیستی در کشورهای الحادی کشورهای شرک هست هیچ کشوری نیست که به وامانده‌ها کمک نکند اما آنها کمکشان عاطفی است نه الهی فرمود اگر می‌خواهید به جایی برسید این مالی که می‌دهید قربة الی الله باشد نه برای اینکه دلتان سوخته خب این دلسوزی در حیوانات هم هست این را نمی‌گویند صدقه, صدقه یعنی کاری که باعث تصدیق ایمان است نشان می‌دهد که این شخص مؤمن است صداقتِ ایمان او در صدقه ظهور می‌کند ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اما اگر این کار را نکردید البته گرفتار عذاب نمی‌شوید اما بهره‌ای نمی‌برید حالا می‌ماند مسئله ربا که ربا در مکه به چه معناست در مدینه به چه معناست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 65.
[3] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[4] . نهج‌البلاغه, حکمت 147.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 8.
[6] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 48.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 9.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 206.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 6; سورهٴ یس, آیهٴ 10.
[11] . سورهٴ نساء, آیهٴ 165.
[12] . سورهٴ نساء, آیهٴ 59.
[13] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[14] . سورهٴ نساء, آیات 59 و 83.
[15] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[16] . سورهٴ نجم, آیات 3 و 4.
[17] . تحف العقول, ص245.
[18] . الصحیفة السجادیه، دعای45.
[19] . سورهٴ رعد, آیهٴ 35.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 265.
[21] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 27.
[22] . سورهٴ نساء, آیهٴ 66.
[23] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 24.
[24] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 26.
[25] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 45.
[26] . سورهٴ انسان, آیهٴ 87.
[27] . سورهٴ فجر, آیات 15 ـ 17.
[28] . سورهٴ توبه, آیهٴ 60.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:09

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی