display result search
منو
تفسیر آیات 25 تا 29 سوره روم

تفسیر آیات 25 تا 29 سوره روم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 61 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 29 سوره روم"
- استفاده از برهان و جدال احسن در اثبات احیای مردگان؛
- عدم دلالت ندیدن رؤیای صادقه و نقص انسان؛
- تفضّل حکیمانه خداوند مشروط بر استعداد مخلوقات.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (26) وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَکُم مِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ (29)﴾

مروری گذرا بر اثبات ضرورت معاد
چون سورهٴ مبارکهٴ «روم» در مکه نازل شد و طرح مسئله معاد از ضروری‌ترین مسائل مکّی بود لذا قرآن کریم بعد از بیان آیات توحیدی, ضرورت مسئله معاد را ذکر کردند که اگر معادی نباشد یعنی حسابی بعد از مرگ از پاداش و کیفر نباشد جهان می‌شود پوچ و چون جهان, حق است و عدل و ظلم یکسان نیست پس معاد ضروری است.
استفاده از برهان و جدال احسن در اثبات احیای مردگان
اکنون که ضرورت معاد ثابت شد آن‌گاه بحث می‌شود که خدا چگونه مرده‌ها را زنده می‌کند. اول از سنخ برهان است دوم از سنخ جدال احسن است «المعاد حقٌّ» با برهان ثابت شد اما خدا چگونه مرده‌ها را زنده می‌کند این هم قابل اثبات با برهان است هم با جدال احسن. جدال احسن آن است که مقدماتش هم معقول باشد هم مقبول, اگر مقدماتش معقول نباشد فقط مقبول باشد این بهره سوء از جهل مخاطب است اما وقتی مقدماتش هم حق باشد هم مورد پذیرش مخاطب باشد می‌شود جدال احسن. جریان اینکه خدای سبحان بر اساس قدرت مطلقه می‌تواند مرده‌ها را زنده کند این برهانی است این حق است اما از مقدمهٴ دیگر که مقبولِ مشرکان است کمک گرفتن این می‌شود جدال. فرمود شما که قبول دارید خدای سبحان انسان‌ها را آفرید, آسمان و زمین را آفرید ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[1] پس آسمان و زمین و انسان را خدا آفرید, اعاده که آسان‌تر از ابتداست پس خدا می‌تواند پس معاد حتمی است برای اینکه اگر نباشد عالَم می‌شود پوچ چون هر کس هر کاری کرد, کرد بعد از مرگ هم که می‌شود معدوم و در بین معدوم‌ها هم فرقی بین صالح و طالح نیست چون به صورت قیاس استثنایی اگر معاد نباشد لازمه‌اش بطلان عالم و پوچ بودن عالم است «و التالی مستحیل فالمقدم مثله» پس «فالمعاد حقّ لا ریب فیه» حالا سخن از کیفیت آفرینش مجدد است این با جدال احسن حل می‌شود فرمود شما که قبلاً قبول کردید خدای سبحان آسمان و زمین را آفرید اعاده آسان‌تر است منتها درباره خدای سبحان آسان و آسان‌تر معنا ندارد که برخی از وجوه در نوبت‌های قبل گذشت ممکن است بعضی از این وجوه هم بازگو بشود.
بررسی توجیهات استناد آسان بودن احیای مردگان بر خدا
پرسش: جناب استاد ببخشید در ﴿هَیِّنٌ﴾ هم چنین چیزی قابل تصور است به هر حال ﴿هَیِّنٌ﴾ در برابر چیز سخت مطرح است.
پاسخ: نه, می‌فرماید ﴿هَیِّنٌ﴾ است یعنی آسان است اگر بفرماید: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾[2] یعنی آسان است معنایش این نیست که یک کار آسان است یک کار آسان‌تر اما این آیه 27 سورهٴ «روم» که محلّ بحث است می‌فرماید اعاده برای خدا آسان‌تر است اگر این ضمیر ﴿عَلَیهِ﴾ به الله برنگردد به مخلوق برگردد که یکی از وجوه تفسیری این آیه است[3] دیگر چنین سؤالی مطرح نیست اگر به «الله» برگردد نیاز به توجیه دارد.
پس معاد ضروری است برای اینکه عالَم به حق خلق شده است و اگر معاد نباشد عالم می‌شود باطل ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾.[4]پس به جایی باید برسیم که حساب و کتابی باید باشد که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[5] چنین چیزی را فرمود ضروری است باید باشد وگرنه اگر انسان‌ها همه معدوم بشوند بعد از مرگ خبری نباشد ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾[6] و این باطل است پس اصلِ معاد حقّ لا ریب فیه آنها با استکبار و استنکار با این حرف روبه‌رو می‌شدند می‌گفتند آیا شنیده‌اید کسی آمده ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[7] یک خبر تازه‌ای بود برای آنها شگفت‌انگیز بود که مگر انسان بعد از مرگ زنده می‌شود قرآن آمده معاد را معنا کرده بهشت و جهنم را معنا کرده قیامت را معنا کرده پنجاه هزار سال بودنش را گفته, حالا اگر سؤال بشود چگونه خدا مرده را زنده می‌کند می‌فرماید شما که قبول کردید اصلِ عالَم را خدا آفرید ایجاد مجدّد آفرینش مجدّد آسان‌تر از اول است این آسان‌تر بودن یک مقدار توجیهش قبلاً گذشت یک مقدار خواهد آمد.
پرسش:... پاسخ: نه, برای خداوند ضرورت ندارد یک امر ضروری‌الوقوع است این «یَجب عن الله» است نه «یجب علی الله» قبلاً گذشت که معتزله فکر می‌کردند چیزهایی که حق است «یجب علی الله» است امامیه طبق رهنمود ائمه(علیهم السلام) فرمودند چیزی بر خدا واجب نیست چون خدا حکیمِ محض است و قدیر صِرف یقیناً این کارها را با اراده انجام می‌دهد «یجب عن الله» است نه «یجب علی الله».
عدم دلالت ندیدن رؤیای صادقه و نقص انسان
در بحث دیروز اشاره شد که افراد صالح رؤیای خوبی می‌بینند گاهی ممکن است کسی صالح باشد رؤیایی نبیند اما آنچه دیگران در خواب می‌بینند خدا در بیداری نصیب او می‌کند اگر خوابی ندید دلیل بر نقص نیست اگر پیشرفت علمی نداشت دلیل بر نقص است حالا این پیشرفت کمال و علم یا در رؤیاست یا در رؤیت بالأخره انسان باید ترقّی بکند اگر نکرد ناقص است.
سرّ صحیح بودن وصف مخلصان نسبت به خداوند
مطلب دیگر اینکه در جریان وصف کردن که خدای سبحان هم سبّوح است هم قدّوس نه نقص دارد نه کمالِ محدود پس چگونه خدا فرمود: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾[8] خدا منزّه است از وصفی که دیگران بکنند اما بندگان مخلَص اگر خدا را وصف کنند این کار صحیح است سرّش این است که بندگان مخلَص که بالاتر از مخلِص‌اند اینها در اثر آن ولایتشان به قُرب نوافل راه یافتند اول محبّ خدا بودند بعد سیرِ الهی داشتند با نوافل محبوب خدا شدند وقتی محبوب خدا شدند برابر حدیث قرب نوافل ذات اقدس الهی در فصل سوم نه فصل اول و دوم یعنی مقام ذات نه, مقام صفات ذات که عین ذات است نه, مقام وجه‌اللهی, فیض‌اللهی, نور‌اللهی در این مقام که فعل خداست فرمود: «کنت سمعه الذی یسمع به... و لسانه الذی ینطق به»[9] اگر کسی مخلَص شد به قرب نوافل می‌رسد وقتی به قرب نوافل رسید ذات اقدس الهی در مقام سوم, فصل سوم که مربوط به فعل خداست زبان این شخص است وقتی زبان این شخص شد این شخص با زبان الهی خدا را وصف می‌کند لذا طرزی وصف می‌کند که شایستهٴ خدا سبحان باشد ائمه این‌طورند اولیای الهی, معصومین, انبیا(علیهم السلام) این‌طورند.
عدم تنافی میان دائمی نبودن حرکت انسان و نامتناهی بودن کمالات او
مطلب دیگر اینکه قبلاً روشن شد که حرکت نمی‌تواند دائمی باشد چیزی دائماً بگردد زیرا حرکت به سوی کمال رفتن است اگر دائماً یک شیء بگردد این معنای بی‌هدف بودن است لذا حرکت با ابدیّت سازگار نیست حتماً دارِ مَمرّ و دار فرار به دارالقرار باید منتهی بشود اما این منافات ندارد که انسان دارای کمالات نامتناهی باشد اولاً هر انسانی این‌چنین نیست که لایق کمالات نامتناهی طولی باشد برای اینکه افراد همه از خدایند و همه به سوی خدا می‌روند اما هر که از هر جا آمده است به معادل آنجا می‌رود مثل اینکه این ابرهای مختصر که باران را به همراه دارند اینها همه از دریا برخاستند و همه اینها حامل باران‌اند و همه این باران‌ها دوباره به دریا برمی‌گردند اما آن ابرهای کم‌باران فقط نهر تشکیل می‌دهند این نهر به اوایل دریا می‌رسد ولی آن ابرهای پرباران که سیل‌آورند این سیل, خروشان می‌شود تا به وسط‌های دریا برسد این دو آب از دریا برخاستند هر دو هم به دریا برمی‌گردند اما یکی سیل است و یکی نهر عادی, همه از خدایند و همه به سوی خدا برمی‌گردند اما آن‌که «أول ما صدر مِن الله» است[10] این در قوس صعود به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[11] می‌رسد آنها که از مراحل نازل پدید آمدند به مراحل نازل می‌رسند منتها دارالقرار اینها ابدی است معنای ابدیّت این نیست که حرکت ابدی باشد معنایش این است که کمال, ابدی است و اینها ثابت‌اند نه ساکن؛ ممکن است خدای سبحان بعد از اینکه بساط آسمان و زمین را تغییر داد به آسمان و زمین قیامت, آسمان دیگری, زمین دیگری بیافریند.
دلیل محال بودن حرکت دائمی انسان
دوام حرکت یعنی دوام فیض به این معنا نیست که یک موجود مشخص دائماً بخواهد حرکت کند حرکت بدون هدف محال است وقتی به هدف رسید آرام می‌شود هذا أولاً و ثانیاً اگر انسان دائماً بخواهد حرکت کند باید دائماً در دنیا باشد برای اینکه تکامل انسان به دین است به اعتقاد است و اخلاق است و حقوق است و فقه و احکام و عمل صالح و همه اینها در نشئه دنیاست در آخرت یعنی انسان بعد از مرگ دیگر شریعتی ندارد کاری باید انجام بدهد که بر او واجب است کاری را نباید انجام بدهد که بر او حرام است اینها نیست اگر آنجا هم همین باشد که می‌شود دنیا دیگر دار عمل است نه دار حساب. این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از غرر روایات آن حضرت است[12] که همین را هم حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه نقل می‌کند که «إنّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[13] اگر فردا هم ظرف عمل باشد آنجا هم بالأخره دینی, مکتبی, پیغمبری, امامی لازم است که احکام را برای انسان بگوید چون انسان که بدون عمل صالح به مقصد نمی‌رسد کامل نمی‌شود تکامل انسان به عمل صالح است عمل صالح هم که محتاج شریعت است پس طبق این دو وجه, حرکت انسان نمی‌تواند دائمی باشد انسان می‌رود در بهشت ثابت می‌شود نه ساکن حالا کیفیت بهره‌برداری انسان از کمالات با حفظ ثبات در بهشت چگونه است آنجا که ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾[14] برقی نیست که صنعتی باشد شمس و قمری نیست که طبیعی باشد فضای بهشت را خود بهشتیان نور می‌دهند ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[15] که در دنیاست ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾[16] در آخرت است یک انسان نیّر نورافکنی است که فضای محیط خودش را روشن می‌کند و دائماً ثابت است بدون حرکت.
پرسش:... پاسخ: یا تجرّد مثالی یا تجرّد عقلی, اگر ماده است که بالأخره باید حرکت کند به کمال برسد اگر ثابت شده است دیگر به مقصد رسیده, اگر به ثبات مثالی یا عقلی یعنی ملکوتی یا جبروتی نرسید نمی‌شود البته این برای روح اوست نه برای بدن, بدن تابع روح است روح هر مقداری که باید لیاقت داشته باشد دارد آن وقت در بهشت همین بدن هست همین روح هست منتها روح به مقصد رسیده است.
تفضّل حکیمانه خداوند مشروط بر استعداد مخلوقات
پرسش:... پاسخ: بله, اما ماده باید استعداد داشته باشد تفضّل دارد اما این ماده باید پذیرا باشد مثل دنیا که ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾[17] اگر کسی در فضای کفر باشد در فضای شرک باشد دیگر ﴿فَضْلُ اللهِ﴾ هم شامل حالش نمی‌شود باید در فضای دین باشد و حالا یا پدر صالحی داشت یا مادر صالحی داشت یا مشمول دعای خیر دیگری بود چون او که فرمود: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ مشیئتش بر اساس حکمت است این از غرر بیانات امام سجاد(سلام الله علیه) است که بارها خوانده شد در صحیفه حضرت می‌فرماید: «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل»[18] خدای حکیمی که هیچ توسّلی جلوی حکمت تو قرار نمی‌گیرد با هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از تو کاری خواست که بر خلاف حکمت باشد خب اگر ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ مشیئتش بر اساس حکمت است.
عدم تنافی ثبوت انسان در قیامت و بهره‌مندی از فیوضات الهی
پرسش:... پاسخ: بله, جریان هست نه انسان, کامل می‌شود نه انسان با کند و کاو کامل می‌شود ذیل همان آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[19] مرحوم امین‌الاسلام در مجمع‌البیان دارد در بهشت چشمه, تابع بهشتی است[20] مثل دنیا نیست دنیا اگر کسی خواست خانه‌ای, چادری, مسکنی, مأوایی داشته باشد بررسی می‌کند کجا آب هست کنار آب چادر بزند, کنار آب خانه بسازد اما در بهشت این‌طور نیست که یک چشمه در جایی باشد بهشتی کنار آن چشمه خیمه بزند و زندگی کند بلکه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ مُفجِّر عیون خود بهشتی‌اند بهشتی اگر اراده کرده است که همین‌جا که هست چشمه‌ای بجوشد چشمه می‌جوشد این‌طور است انهار چهارگانه جاری است اما این‌طور نیست که بهشتی زحمت بکشد و حرکت کند کار انجام بدهد یا ایمان و عمل صالح باید داشته باشد.
ظهور عمل صالح در قیامت و نقش آن در افزایش درجات
پرسش:... پاسخ: این برای دنیاست نه اینکه آنجا نظیر دنیا خواندن یک آیه ثواب داشته باشد کسی این آیه را بخواند یک درجه بالاتر بگیرد که بشود مستحق این آنچه در دنیا خوانده است همان‌ها در آخرت یکی پس از دیگری ظهور می‌کند این عمل صالح‌هایی که در دنیا انجام داد ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾[21] همه را می‌بیند این‌چنین نیست مثل در دنیا که اگر آیه‌ای بخواند ثواب دارد و قرائت قرآن مستحب است خب این شریعت است و دستور دادند و قرائت قرآن می‌شود مستحب اما آنجا که شریعت نیست. فرمود: ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾.
تبیین وجهی دیگر در استناد آسانی احیای مردگان به خدا
حالا این ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ اگر ضمیر ﴿عَلَیْهِ﴾ به مخلوق برگردد یعنی برای مخلوق‌ها کار دو قسم است ابتدا, هیّن است اعاده, اهون یا نه, اگر ضمیر به الله برگردد; یعنی به نظر شما کار را یک صاحب‌کار ابتدائاً بخواهد انجام بدهد اگر مقتدر باشد هیّن است و اگر ثانیاً بخواهد انجام بدهد اهون است; یا بر شما اهون است یا به نظر شما اهون است بنابراین فرض ندارد که کاری نسبت به ذات اقدس الهی اهون باشد.
تنظیر عبارت ﴿وَهُوَ أهْوَنُ عَلیهِ﴾ به «الله أکبر» و تفسیر آن
اگر گفتیم این ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ نظیر «الله اکبر» است این دیگر معنای جدایی خواهد داشت در «الله أکبر» ملاحظه فرمودید که گاهی گفتند «الله أکبر» معنایش این نیست که موجودات دیگر کبیرند و خدا اکبر است بلکه موجودات دیگر همه‌شان نازل و ضعیف‌اند و خدا کبیر است این اکبر به معنی کبیر است اما آن دو روایتی که مرحوم صدوق نقل کرده و مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب صلات در بحث اذکار چون کتاب صلات وسائل یک ابواب ذکر دارد یک ابواب قرآن دارد یک ابواب دعا صاحب وسائل, وسائل را به این سبک تنظیم کرده مرحوم صاحب وسائل این سه بخش را در کتاب‌الصلاة آورده ذکر شب چیست ذکر روز چیست ذکر روز جمعه چیست و مانند اینها.
تفسیر «الله أکبر» با بیان معصوم(علیه السلام)
یکی از موارد اینکه معنای «الله أکبر» چیست دو روایت است یکی حضرت ابتدائاً فرمود, یکی به عنوان جواب سؤال آن دو روایت را مرحوم صدوق در توحید نقل کرده[22] صاحب وسائل در صلات نقل کرده[23] حضرت از کسی سؤال می‌کند که «الله أکبر» یعنی چه؟ آن راوی عرض می‌کند که «الله أکبر مِن کلّ شیء» حضرت فرمود مگر چیزی در عالَم هست که خدا از آن بزرگ‌تر باشد؟! این غیر از آن است که گفتند نقل می‌کند که همه چیز ضعیف‌اند همه چیز حقیرند و خدا کبیر است پس اکبر به معنی کبیر است[24] که می‌خواهند این ﴿هُوَ أَهْوَنُ﴾ را با آیه سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که قبلاً خوانده شد ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ هماهنگ کنند می‌گوید این ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای ﴿هَیِّنٌ﴾ است مثل اینکه «أکبر» به معنی «کبیر» است این یک معناست. اما آنچه مرحوم صاحب وسائل نقل کرد یک مطلب دیگر است حضرت فرمود مگر در عالَم چیزی هست که خدا از آن بزرگ‌تر باشد حالا یا حقیر یا غیر حقیر نه اینکه در عالَم چیزی هست و حقیر است و خدا کبیر است حضرت فرمود مگر چیزی در عالَم هست عرض کرد پس معنی «الله أکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» خدا بزرگ‌تر از آن است که وصف بشود این کجا آن کجا!
ضرورت توجه به روایات معرفتی در حوزه
بارها به عرضتان رسید که اگر یک روز این روایت‌ها بیاید در حوزه و درسی بشود حداقل پنجاه, شصت جلد کتاب درباره این هست مگر این جریان استصحاب بیش از چند کلمه است «لا تنقض الیقین ابداً بالشک إنّما تَنْقُضه بیقین آخر»[25] حالا ما کار به قدما(رضوان الله علیهم) نداریم در همین علمای بزرگوار این قرن اخیر پنجاه, شصت جلد کتاب بر اساس همین جمله نوشته شده شما تقریرات درس مراجع بزرگوار را درباره استصحاب که بررسی کنید بعد از حذف مکرّرات هر کدام یک جلد درباره استصحاب کتاب دارند حداقل پنجاه جلد کتاب درباره همین جمله نوشته شده استصحاب تعلیقی چیست, استصحاب تنجیزی چیست, استصحاب زمانی چیست, استصحاب زمانیات چیست, استصحاب زمان چیست, استصحاب حکمی چیست, استصحاب موضوعی چیست, شکّ در مقتضی چیست, این حرف‌ها که در آیات و روایات نیست اینها را عقل استنباط می‌کند اگر آن معارف که با مسئله «لا تنقض الیقین ابداً بالشک» قابل قیاس نیست آنها هم اگر عرضه بشود چه معارفی استنباط می‌شود! مگر می‌شود گفت در عالَم کسی نیست این یک حرف بیّنی است که عالَم موجودات فراوان دارد چطور می‌شود ما حرف سعدی و امثال سعدی را ترجمان این حدیث ندانیم او می‌گوید:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست ٭٭٭بَرِ عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق‌‌شناس٭٭ ٭ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند٭٭٭ بنی‌آدم و دیو و دد کیستند
پاسخ می‌دهد
همه هر چه هستند از آن کمترند٭٭٭ که با هستی‌اش نام هستی برند
عظیم است پیش تو دریا به موج٭٭٭ بلند است خورشید تابان به اوج
چو سلطان عزّت علم بر کشد٭٭٭ جهان سر به جِیْب عدم بر کشد[26]
ما نفخه صور اول را که قبول داریم عرفای ما, بزرگان ما هم‌اکنون نفخه صور اول را می‌بینند
ما زنده به فکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حَیَوان به نفخه صور[27]
خیلی‌ها باید بمیرند و نفخه صور بشود نفخه اول بشود نفخه ثانی بشود تا بفهمند عالَم چه خبر است ما نمرده, ‌نفخه صور را می‌بینیم حضرت فرمود مگر چیزی در عالَم هست عرض کرد پس معنای «الله أکبر» چیست؟ فرمود: «الله أکبرُ مِن أن یوصَف» باز یک معنای دقیق‌تری آنچه در ذهن آمد از همین حدیث در بحث‌های قبل اشاره شد که این «الله أکبرُ مِن أن یوصَف» موجبه معدوله است یا سالبه محصّله; یعنی «الله أکبر مِن أن یوصَف» یا «الله لا یوصف» این دو مرحله است غرض آن است که اگر کسی آن صحنه را دید کلّ عالَم سر جایش محفوظ است آسمان و آسمانی‌ها هست, زمین و زمینی‌ها هست, شریعت هست, دین هست, حلال و حرام هست اما همه چیز مرآت حقّ‌اند صوَر مرآتیه حق‌اند.
تفسیر ﴿وَهُوَ أهْوَنُ عَلیهِ﴾ با توجه به سخن امام رضا(علیه السلام)
طبق آن بیانی که وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم صدوق فرمود اشیا به منزله صور مرآتیه‌اند[28] خب اگر این شد ﴿هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ یعنی این آسان‌تر از آن است که درباره خدا مطرح بشود چیزی برای خدا سخت و سخت‌تر یا آسان و آسان‌تر نیست آن وقت آن دو روایت که فرمود: «الله أکبر مِن أن یوصف» یعنی این جریان اهون از آن است که کسی مطرح کند که چیزی برای خدا سهل است یا برای خدا سهل‌تر است این فرض ندارد. اگر این‌چنین شد آن وقت ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ معنای خودش را پیدا می‌کند یعنی هر وصفی را که شما بیان کردید خدا بالاتر از آن است ما آن معنا را که نمی‌توانیم ادراک کنیم ولی مصادیق کاملش در زیارت «جامعه کبیره» در وصف ائمه(علیهم السلام) آمده ما در بین انسان‌های کامل این نمونه‌ها را داریم که هر چه اینها به اذن الهی بخواهند حاصل است از احیای موتا و مانند آن, در زیارت «جامعه» یکی از اوصافی که برای اهل بیت(علیهم السلام) آمده است همین مَثل اعلا بودن است[29] البته در حدّ مرآت بودن و آیت بودن. چه در آسمان چه در زمین این‌چنین است.
بازگشت همه کمالات به خدا
بعد فرمود او عزیز مطلق است او حکیم مطلق است قرآن کریم که کتاب توحید است عزّت را, کمال را, حیات را, حکم را, رزق را, فتح را, این کمالات را برای خیلی‌ها ثابت می‌کند اگر گفته شد خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾[30] است ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾[31] است ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾[32] است ﴿خَیْرُ الْفَاتِحِینَ﴾ است او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[33] است یعنی اینها را خدا به غیر خودش هم اسناد داد اما همه اینها را جمع‌بندی می‌کند می‌فرماید آنچه من به دیگران نسبت می‌دهم اینها مرائی و مرایای من هستند اینها زیرمجموعه مدبّرات من هستند اگر من گفتم ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾[34] حواستان جمع باشد یکجا عزّت برای من است ﴿فإنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[35] اگر به یک عدّه گفتم ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[36] اگر به یک عدّه گفتم ﴿خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[37] یا ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[38] حواستان جمع باشد در سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[39] اگر گفتم وجود مبارک عیسی به اذن من خلق می‌کند ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾[40] و خدا ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ حواستان جمع باشد همه اینها ابزار قدرت من هستند تحت تدبیر مدبّرات من هستند چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[41] هیچ کمالی را خدای سبحان به غیر خود اسناد نمی‌دهد تا معنایش این باشد که آنها کامل‌اند من هم کاملم منتها من بیشتر دارم از این قبیل نیست فرمود آنهایی که آنها هم دارند برای من است نه اینکه من به آنها دادم تفویضاً بلکه برای همه اینها می‌گویند: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾[42] اینها مجاری کار من هستند ابزار کار من هستند من اگر بخواهم به کسی خیر برسانم به دست زید و عمرو می‌رسانم این است که می‌بینید فرق مرحوم آقای قاضی و دیگران در آن زندگی‌نامه‌شان شما ببینید این است دیگران همان مثال میوه‌ای که ذکر می‌شد اگر یک سبد میوه به کسی برسد این دو سؤال دارد می‌گوید این چیست می‌گویند میوه است, چه کسی داد فلان باغبان اما مرحوم آقای قاضی و سایر موحّدان ناب اینها سه حرف دارند می‌گویند چیست این میوه است چه کسی آورد; یعنی چه کسی آورد فلان باغبان, چه کسی داد معلوم است دیگر خدا داد هرگز نمی‌گویند چه کسی داد می‌گویند چه کسی آورد خب این موحدانه زندگی کردن, مواظب دهن و زبان بودن چیز دیگر است این تمرین سالیانه می‌خواهد ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[43] اینها قرآنی زندگی می‌کنند بعضی‌ها مثل ماها قرآن می‌خوانیم بعضی‌ها هم قرآن می‌خوانند هم باور دارند و هم قرآنی زندگی می‌کنند می‌گویند خدا داد در همه موارد ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ خب ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
سرّ تقدیم «علیّ» در جمله ﴿هُوَ عَلیَّ هَیِّنٌ﴾ و تأخیر آن در ﴿وَهُوَ أهْوَنُ عَلیهِ﴾
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که فرمود: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ ﴿عَلَیَّ﴾ را بر ﴿هَیِّنٌ﴾ مقدم داشت که مفید حصر است معنایش روشن است چنین کاری که انسان خودش دوران فرتوتی و کهنسالی را بگذراند همسر او هم پیرزن باشد آ‌ن وقتی هم که میانسال بود عقیم بود اگر زنی در دوران میانسالی عقیم باشد حالا که پیر شد بخواهد مادر بشود کار سختی است کسی هم که سنگین‌ترین عضو بدنش که استخوان است پوک شد دیگر سایر اعضا ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ خب اگر استخوان که ستون بدن است این پوک بشود دیگر اعضای دیگر نمی‌ماند فرمود: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾[44] همسرم که ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾[45] نه الیوم عاقر است قبلاً که جوان بود میانسال بود عاقر بود یعنی عقیم بود این عاقر چون وصف خاص است مثل حائض دیگر تاء تأنیث ندارد دیگر نمی‌گویند زن حائضه است این تاء را برای فرق می‌آورند به تعبیر سیوطی که «تا الفرق» یعنی تاء برای فرق بین زن و مرد است, اگر صفتی مخصوص زن بود دیگر تاء نمی‌خواهد «عاقره» نمی‌گویند برای اینکه مرد که عاقر نیست لذا جا برای تأنیث نیست خدا می‌فرماید: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این مفید حصر است اما در مسئله اصل کلی که اعاده, آسان‌تر از ابتداست این برای همه است هر فاعلی بخواهد کاری را بار دوم انجام بدهد بار اول ابتکاری بود بار دوم بخواهد انجام بدهد خب بار دوم آسان‌تر از بار اول است لذا در این آیه محلّ بحث ﴿عَلَیْهِ﴾ مقدم نشد ولی در سورهٴ «مریم» ﴿عَلَیَّ﴾ مقدم شد آ‌نجا باید افاده حصر بکند.
عزّت و حکمت در انحصار خدا
فرمود عزیز مطلق اوست حکیم مطلق هم اوست این الف و لام در این قسمت مفید حصر است همان پیامی را دارد که ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ همان پیامی را دارد که ﴿الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ همان پیامی دارد که در بخش پایانی سورهٴ «ذاریات» آمده است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[46] یعنی اگر گفته شد خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است و موهم این معناست که دیگران هم رازق‌اند دیگران مجرای رزق الهی‌اند وگرنه این کلمه ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است با آن الف و لام که روی خبر آمده ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ مفید حصر است که «لا رازق الاّ هو, لا خالق الاّ هو, لا عزیز الاّ هو, لا حکیم الاّ هو, لا اله الاّ هو».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 25; سورهٴ زمر, آیهٴ 38.
[2] . سورهٴ مریم, آیهٴ 9.
[3] . ر.ک: مجمع‌البیان, ج8, ص473.
[4] . سورهٴ ص, آیهٴ 27.
[5] . سورهٴ زلزال, آیات 7 و 8.
[6] . سورهٴ قلم, آیهٴ 35.
[7] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 7.
[8] . سورهٴ صافات, آیات 159 و 160.
[9] . الکافی, ج2, ص352.
[10] . ر.ک: الکافی, ج1, ص442.
[11] . سورهٴ نجم, آیهٴ 8.
[12] . الخصال (شیخ صدوق), ج1, ص51.
[13] . نهج‌البلاغه, خطبه 42.
[14] . سورهٴ انسان, آیهٴ 13.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[16] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 8.
[17] . سورهٴ مائده, آیهٴ 54; سورهٴ حدید, آیهٴ 21; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[18] . الصحیفة السجادیه, دعای 13.
[19] . سورهٴ انسان, آیهٴ 6.
[20] . مجمع‌البیان, ج10, ص616.
[21] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 30.
[22] . التوحید (شیخ صدوق), ص313.
[23] . وسائل الشیعه, ج7, ص191.
[24] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج25, ص96.
[25] . وسائل الشیعه, ج1, ص245.
[26] . بوستان سعدی, باب سوم, گفتار در معنای فنای موجودات در معرض وجود باری.
[27] . دیوان سعدی, غزل 303.
[28] . التوحید (شیخ صدوق), ص434 و 435.
[29] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص610.
[30] . سورهٴ مائده، آیهٴ 114؛ سورهٴ حج، آیهٴ 58.
[31] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 87؛ سورهٴ یونس، آیهٴ 109.
[32] . سورهٴ انعام، آیهٴ 57.
[33] . سورهٴ مومنون، آیهٴ 14.
[34] . سورهٴ منافقون، آیهٴ 8.
[35] . سورهٴ نساء، آیهٴ 139.
[36] . سورهٴ انفال، آیهٴ 60.
[37] . سورهٴ مریم، آیهٴ 12.
[38] . سورهٴ بقره، آیهٴ 93؛ سورهٴ اعراف، آیهٴ 171.
[39] . سورهٴ بقره، آیهٴ 165.
[40] . سورهٴ مائده، آیهٴ 110.
[41] . سورهٴ رعد، آیهٴ 16؛ سورهٴ زمر، آیهٴ 62.
[42] . سورهٴ انفال، آیهٴ 17.
[43] . سورهٴ نحل، آیهٴ 53.
[44] . سورهٴ مریم، آیهٴ 4.
[45] . سورهٴ مریم، آیهٴ 5.
[46] . سورهٴ ذاریات، آیهٴ 58.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی