display result search
منو
تفسیر آیات 32 تا 40 سوره فرقان

تفسیر آیات 32 تا 40 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 131 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 40 سوره فرقان"
- شبهه انزال دفعی قرآن؛
- قرآن، کتاب دفع شبهه؛
- جزای تکذیب انبیاء؛
- حرف‌زدن مبلغ مطابق فهم مخاطب؛
- مردن.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً (32) وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً (33) الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً (34) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً (35) فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً (36) وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً (37) وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (38) وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً (39) وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکوُنُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لاَ یَرْجُونَ نُشُوراً (40)﴾

بسیاری از این آیات در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و مانند آن بحثش گذشت عمده همین جریان تنزیل تدریجی قرآن کریم است این اشکال آنها یک اشکال سطحی است چون قرآن اگر دفعتاً نازل می‌شد اینها همین شبهه را داشتند که چرا تدریجاً نازل نشد و چون تدریجاً نازل شد می‌گویند چرا دفعتاً نازل نشد عمده آن است که خدای سبحان به وسیله قرآن تحدّی عام کرده ؛ فرمود مثل این بیاورید[1] نشد ده سوره مثل این بیاورید[2] نشد یک سور‌ه مثل این بیاورید[3] حالا چه این کتاب دفعتاً نازل شده باشد چه تدریجاً. ضرورتی که استحاله را به همراه داشته باشد در کار نیست ممکن بود چنین کتابی دفعتاً نازل بشود ولی آنچه باعث تثبیت قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سهولت امر تعلیم و تربیت است و آسان‌گیری در اجرایی و عملی کردن آن است همین نزول تدریجی است لذا سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بعد از اینکه چند وجوه را از دیگران نقل کرده‌اند می‌فرمایند اینها ضعیف است[4] آنها گاهی درباره خدای سبحان سخن داشتند که وقتی ما ایمان می‌آوریم که خدا را ببینیم فرمودند این محال است درباره فرشته‌ها که ما تا فرشته را نبینیم ایمان نمی‌آوریم جواب داده شد که فرشته را با چشم ظاهر در دنیا نمی‌توانید ببینید هنگام مرگ می‌بینید در برزخ می‌بینید در قیامت می‌بینید و مانند آن اما چرا قرآن دفعتاً نازل شده و تدریجاً نازل نشده است این استحاله عقلی ندارد این سهولت در امر است هر حادثه‌ای که پیش می‌آید سؤال جدیدی دارید جریان مباهله پیش می‌‌آید جریان اصحاب کساء پیش می‌آید جریان غدیر پیش می‌آید اینها حوادث تدریجی است احکام تدریجی دارد آیات تدریجی هم دارد و این کتابِ تعلیمی به این معنا که انسان درس طب بگوید نیست اگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[5] است این درمان است درمان ، تدریجی است اگر سخن از تعلیمِ حصولی و یاد دادن باشد بله ممکن است کتابی را دفعتاً انسان به متعلِّمان ارائه کند ولی اگر خواست نسخه بنویسد و تدریجاً درمان کند این نسخه‌ها تدریجی است دیگر. پرسش ... پاسخ: نه, حالا ممکن است که کتاب دفعتاً نازل شده باشد آن وقت اول تحدّی کرده باشد ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾[6] بعد وقتی معلوم شد مقدورشان نیست فرمود: ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾[7] بعد معلوم شد که مقدورشان نیست می‌فرماید: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[8] اگر دفعتاً هم نازل می‌شد این تحدّی سه‌گانه هم جای خود را داشت، به هر تقدیر این محال نیست . اما تورات وجود مبارک موسای کلیم بعد از مدتها از نبوّت او نازل شده است اوایل ، دستورها تدریجی بود بعد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ شد ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾[9] شد این چهل شبانه روز که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) مهمان خدای سبحان بود در آن اربعین تورات نصیبش شده یک سلسله مواعظ کلّی و امثال ذلک وگرنه آن دستورهای جزئی ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾[10] یا ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾[11] و دستورهایی که پشت سر هم نازل می‌شد آنها آیات تدریجی بود دیگر, لذا سیدناالاستاد بعد از نقل بسیاری از آن وجوه فرمود اینها خالی از ضعف نیست اینها ضرورتِ تنزیل تدریجی را اثبات نمی‌کند. بخشی از این مسائل در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت ؛ آیه 105 و 106 سورهٴ «اسراء» این بود ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً ٭ وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً﴾ تدریجاً اینها را یادشان بدهید و اگر تدریج باشد آنها آسان‌تر ایمان می‌آورند آنها باید به قرآن ایمان بیاورند اما اگر اول شش هزار و اندی آیه با احکام فراوان نازل می‌شد تحمل آنها دشوار بود ولی ایمان تدریجی در اثر نزول تدریجی ، این کار را آسان می‌کند که فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً﴾ بخش قابل توجّهی از راز نزول تدریجی قرآن در ذیل آیه 106 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت اینجا هم وجوه فراوانی گفته شد که لابد ملاحظه فرمودید و می‌فرمایید. فرمود هم تثبیت فؤاد شماست که ما پشت سر هم با شما رابطه داریم هر وقت فرشته نازل می‌شود ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[12] یا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[13] همین باعث تثبیت قدم است باعث ثبات روحیه و طمأنینه است هم برای شما هم برای جامعه و ترتیل هم هست یعنی فاصله هست موالات هست نظم هست لذا جامعه فراموش نمی‌کند و از طرفی هر وقت آنها یک اشکال جدیدی ارائه کردند نقد تازه‌ای دارند ما پاسخ تازه می‌دهیم خب چنین کتابی باید تدریجی باشد دیگر ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ﴾ یعنی بوصفٍ ﴿إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ آنها یک مطلب باطلی آوردند ما با حق جوابشان را می‌دهیم آ‌نها یک مطلب مبهمی را گفتند ما با تفسیر روشن جوابشان را می‌دهیم خب چنین کاری چنین صحنه‌ای مستلزم تدریج است دیگر, اشکال جدید نقد جدید اعتراض جدید, پاسخ جدید طلب می‌کند. فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ بعد فرمود اینها به دنبال بهانه می‌گردند. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همان طوری که جریان نزول تدریجی قرآن کریم مطرح شد حشر حیوان‌گونه اینها هم در آیه 97 همان سوره مشخص شد ؛ در آیه 97 همان سورهٴ «اسراء» به این صورت آمده است ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ تقریباً حیوان‌گونه محشور می‌شوند دیگر از این گروه ، شاهد طلب نمی‌شود - چه اینکه در بحث دیروز گذشت - آنهایی که به صورت انسان محشور می‌شوند در صحنه محاکمه اعضای آنها و جوارح آنها علیه آنها شهادت می‌دهند, آن وقت اینها به جلودشان می‌گویند ﴿ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا ﴾ ، ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾[14] اما اگر کسی به صورت حیوان محشور شد کلّ هویّت او شهادت می‌دهد که این چه‌کاره است دیگر لازم نیست دست حرف بزند دستِ گرگ پای گرگ بدن گرگ شهادت می‌دهد که او درنده است این شهادتِ فعلی است نیازی به شهادت قولی نیست. بعد فرمود این گروهی که الآن اینجا هستند ﴿شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ به سرنوشت اقوام گذشته مبتلا می‌شوند که بسیاری از آنها به غرق محکوم شدند. سرّ اینکه جریان موسی و نوح(سلام الله علیهما) را کنار هم ذکر کرده است برای اینکه آن عذابِ رسمی این دو گروه غرق بود ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً ٭ فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ این تدمیر و اهلاک به همان غرق است فرمود ما اینها را گرفتیم انداختیم در دریا. در جریان قوم نوح(سلام الله علیه) هم که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾[15] این دو گروه که تعذیبشان به غرق بود کنار هم ذکر فرمود. مطلب بعدی آن است که هر پیامبری وزیر است چون وزیر و اَزیر یعنی کسی که بار سنگین روی دوش اوست منتها این وزیر بودن این معنا را به همراه دارد که مثلاً برای کسی وزیر است نظیر اینکه در جریان هارون و موسی(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً﴾ چه اینکه خود وجود مبارک موسای کلیم هم در آن درخواستهایی که داشت گفت : ﴿أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾[16] برادرم هارون را وزیر من قرار بده شریک در امر من قرار بده هر پیامبری حتی خود وجود مبارک موسای کلیم وزیر است اَزیر است یعنی بار سنگین روی دوش اوست اما وزیر برای کسی نیست خصیصه هارون آن است که این وزیر است برای موسی(سلام الله علیهما). خب در جریان اینکه فرمود ما به موسی و هارون گفتیم ﴿اذْهَبَا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ این ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ دیگر در تورات و اینها نیست قرآن کریم وقتی اصلِ وحی الهی را نسبت به موسی و هارون ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ﴾[17] نزد فرعون بروید و امثال ذلک اما وقتی قصّه موسی و هارون را در قرآن نقل می‌کند اصلِ جریان را با تعذیب نقل می‌کند این ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ دیگر در تورات نیست آنجا در طلیعه امر فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا﴾ وَنی و سستی به خود راه ندهید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾[18] بروید نزد فرعون ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾[19] دیگر ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ در آن نیست اما وقتی قرآن کریم بخواهد قصّه موسی و هارون(سلام الله علیهما) را نقل کند عاقبت کار آنها را هم اینجا ذکر می‌کند می‌فرماید ما به موسی و هارون(سلام الله علیهما) گفتیم ﴿اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾[20] بروید آنجا و آنها را نصیحت کنید رفتند و نصیحت کردند و اثر نکرد و ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ این ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ تَدْمِیراً﴾ در تورات و امثال تورات نیست (یک) بعد از آن نقل ﴿اذْهَبَا﴾ هم نیست (دو) چون فاصله زیادی شد اینها رفتند و او مقاومت کرد و مناظره کرد و محکوم شد و نپذیرفت تا عذاب دامنگیرشان شد این ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ﴾ گرچه در آیه 36 همین سوره «فرقان» وصل به ﴿اذْهَبَا﴾ است ولی از قصّه وجود مبارک موسی و هارون منفصل بود ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ﴾ همان طوری که قوم موسی و هارون «لمّا کذّبوهما فکانوا من المغرقین» ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً﴾ آنها هم آیت بودند و علامت بودند یعنی قوم موسی و هارون برای اینکه آنجا دارد ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾[21] اما در اینجا فرمود این آیت جهانی است این نمی‌شود اختصاص داشته باشد به جریان قوم نوح برای اینکه آنها هم آیت بودند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً﴾. اما در جریان بحثهای دیروز که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی الهی را دریافت می‌کند و قانون‌گذار فقط خدای سبحان است مستحضرید که عقل در مقابل وحی نیست عقل در مقابل الهام نیست عقل در مقابل نقل است یعنی روایت زراره و حمران و امثال ذلک که به دست ما می‌رسد این روایات اگر صحیح و حجّت و معتبر باشد می‌شود حجّت شرعی, برهان عقلی هم اگر واجد شرایط استدلال باشد می‌شود دلیل عقلی, دلیل عقلی در قبال روایت که دلیل نقلی است اینها کاشف‌اند هر دویِ اینها کشف می‌کنند که خدای سبحان به معصومین چه فرموده است وحی, مقابل ندارد هرگز عقل در مقابل وحی نیست عقل در مقابل نقل است یعنی روایت صحیح و معتبر با دلیل عقلی هر دو کاشف‌اند که خدا به پیامبر چه فرمود و از ما چه می‌خواهد. انبیا(علیهم السلام) گاهی مطالب را با لفظ و معنا تلقّی می‌کنند مثل قرآن که لفظ هم معجزه است معنا هم که خب هست. گاهی لفظ و معنا هر دو را تلقّی می‌کنند ولی معنا, وحی الهی است لفظ, معجزه نیست مثل حدیث قدسی درباره حدیث قدسی تحدّی نشده گاهی معنا را خدای سبحان به اینها القا می‌کند از راه وحی و الهام, الفاظ را در اختیار خودشان قرار داده است مثل روایتهای معمولی بالأخره قوانین الهی احکام الهی از خداست و لاغیر چه در فرض‌النبی چه در فرض‌الله ؛ در فرض‌النبی که خدای سبحان کار را تفویض کرده معنایش این نیست که تو بما أنّک بشرٌ بخشی از دین را بیاور خب این معنایش این است که انسان در دین ، محتاج به خدا نیست دیگر, معنای تفویض این است که این معارف و احکام و حِکم را خدای سبحان از راه وحی و الهام به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بعد فرمود اختیار به شما دادم در این محدوده بیان کنید با هر لفظی که خواستید بیان کنید نه این است که اینها ـ معاذ الله ـ من حیث انّهم بشرٌ یک سلسله احکامی برای ما قرار می‌دهند خیر! بدون وحی بدون الهام حکمی از احکام دین را بیان نمی‌کنند خب بنابراین دین که قانون است یک قانون‌گذار دارد و هو الله ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[22] قانون‌شناسِ اصیلِ معصوم پیامبر است آن هم از راه وحی نه در قانون‌گزاری کسی شریک خداست «لا شریک له» و نه در قانون‌شناسی کسی شریک پیغمبر است پیغمبر «لا شریک له» است در قانون‌شناسی. اما کشف اینکه خدا به پیامبر چه فرمود این دو راه دارد یا برهان عقلی دارد یا دلیل نقلی, برهان عقلی کشف می‌کند که خدای سبحان به پیامبر چه فرمود, خبر صحیحه و مانند آن کشف می‌کند که ذات اقدس الهی به پیامبر چه فرمود به اهل بیت چه فرمود به وسیله پیامبر. عقل, قانون‌شناس است روایت, قانون‌شناس است هیچ کس قانون‌گذار نیست و حتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قانون‌شناس است منتها عدیل و شریک ندارد چون از راه وحی ، معصومانه می‌فهمد خدا چه فرمود و خدا هم با او سخن می‌گوید در وحی تشریعی, با دیگری سخن نمی‌گوید دیگری هر فیضی که دارد به وسیله پیامبر است که وحی تشریعی است. مطلب بعدی انحای سه‌گانه ولایت بود ولایت تکوینی برای این ذوات قدسی پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) است چه اینکه برای انبیای دیگر هم بود اینها می‌توانند معجزه, کرامت احیای موتا شفای مریض و سایر معجزاتی که از اینها نقل شده است به اذن الله انجام بدهند یک ولایةالتشریع است که ولایت تشریع یعنی حقّ قانون‌گذاری چون قانون‌گذار خدای سبحان است به اینها قانون را یاد می‌دهد به اینها می‌فرماید چگونه این قانون را ابلاغ کنید با چه الفاظی بیان کنید مثل روایات, یک ولایت تشریعیه است نه ولایة‌التشریع, ولایةالتشریع به کار خود شارع برمی‌گردد که این قسمی از ولایت تکوین است ولایت تکوینی یعنی اینکه انسان والی و ولیّ کار خودش باشد مثل اینکه هر انسانی ولایت تکوینی دارد بدنش را حرکت می‌دهد دستش را حرکت می‌دهد او والی دست و پاست والی بدن است گاهی می‌بینید یک ورزشکار این بدن شصت هفتاد کیلو را دو سه متر پرت می‌کند آن طرف خب اینکه از اینجا برمی‌خیزد به آنجا مثل اینکه کسی باری را از جایی بردارد به جای دیگر بیندازد این روح است که بر این بدن ورزشکار مسلّط است با یک اراده قوی این شصت کیلو را پرت می‌کند آن طرف می‌اندازد اگر یک آدم نیرومندی باشد باری را شصت کیلوست از جایی به جایی پرت می‌کند این شخص ورزشکار هم این هیکل شصت کیلو را دو متر پرت می‌کند این کار, کار روح است که ولایت تکوینی نسبت به بدن دارد دیگران ضعیف‌ترش را دارند و یک ورزشکار قوی‌ترش اینها ولایت تکوینی است. کلّ عالَم نسبت به انسان کامل مثل بدن است همان طوری که ما در قبض و بسط در قُرب و بُعد در فراز و فرود این بدن در اختیار ماست کلّ عالَم نسبت به انسان کامل این‌چنین است چه در احیای موتا چه در شقّ‌الأرض شقّ‌البحر شقّ‌الشجر شقّ‌الحجر اینها این طوری است آن می‌شود ولایت تکوینی, اگر کسی در بدن خودش خواست تصرّف کند می‌شود ولایت تکوینی منتها ما که ضعیفیم بدنمان همین بدن محسوس است آن انسان کامل که قوی است کلّ این جهان, بدن اوست به اذن الله همان طوری که ما دست و پایمان را حرکت می‌دهیم به اذن خدا, وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن طوری که در نهج‌البلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده درختی را از جای خودش در مکه کَند و سر جا آورد با آن دو سه مرحله[23] که قبلاً خوانده شد این درخت به منزله عضوی از اعضای بدن انسان کامل است این ولایت دارد بر کار خودش ولایةالتشریع برگشتش به ولایت تکوینیه است اما ولایت تشریعیه یعنی مدیریت جامعه ؛ جامعه را چطور اداره بکند جنگ و صلح را قبض و بسط را دعوا را توزیع را مسائل انفال را مسائل فیء را سرپرستی جامعه تدبیر جامعه این را می‌گویند ولایت تشریعیه خب اینها به دستور ذات اقدس الهی یا تکویناً یا تشریعاً به وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) داده شد هیچ وقت ما حق نداریم عقل را در مقابل وحی قرار بدهیم برای اینکه این با علم حصولی است آن با علم شهودی است این خطا دارد آن منزّه از خطاست این قابل سنجش نیست اما عقل را در برابر روایت زراره و امثال زراره می‌شود قرار داد برای اینکه آن هم گاهی اشتباه دارد گاهی کم دارد گاهی زیاد دارد مثل عقل است هر دو علم حصولی است هر دو خطاپذیر است هر دو سهوپذیر است نقص‌پذیر است این گونه اند و مقابل هم‌اند. پرسش: پاسخ: او از طرف ذات اقدس الهی مأمور بود قوانینی را ابلاغ بکند و ابلاغ کرد چون وجود مبارک نوح و انبیای دیگر از طرف خدا پیام خدا را می‌رسانند و اگر کسی در برابر وحی خدای سبحان مقاومت کرد خدا مهلت توبه و بازگشت می‌دهد اگر او باز مقاومت کرد تمرّد کرد فرمود: ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا﴾[24] تو درباره ظالمین با من گفتگو نکن اینها محکوم به غرق‌اند بنابراین وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) ولایت تکوینی خود را باید به اذن خدا اِعمال بکند دیگر, اگر حضرت عیسی(سلام الله علیه) احیای موتا دارد همه به اذن الله است دیگر به اذن خدای سبحان وجود مبارک نوح این کار را انجام می‌دهد و خدای سبحان درباره پسر او فرمود اصلاً با من درباره او سخن نگو برای اینکه ما به اندازه کافی مهلت دادیم. فرمود عاد و ثمود و اصحاب رسّ اینها هم سرنوشت قوم حضرت نوح و موسی و هارون را داشتند عاد و ثمود که بحث اینها در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و امثال ذلک مبسوطاً گذشت. رَسّ برخیها گفتند اسم چاه است[25] برخیها گفتند نهری است به نام رسّ که در روایات عیون اخبار الرضا از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) هست که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بیان فرمود که رسّ یک نهر طولانی است که در کنارش قریه‌های آبادی است مردم آنها بت‌پرست بودند آن طوری که در عیون اخبار الرضا هست و سیدناالاستاد هم این را در المیزان نقل کرده در بحثهای روایی تفسیرهایی روایی هم هست آنها درختی را به نام صنوبر که به فارسی از آن به شاه‌درخت تعبیر می‌شد می‌پرستیدند در امتداد این نهر, قریه‌های دوازده‌گانه معموری بود که اسامی آن قریه‌ها همین اسامی است که ایرانیها ماههای خود را به این اسامی انتخاب کردند . این دوازده ماه در این روایت عیون اخبار الرضا هست که دوازده قریه در امتداد این رودِ روشن به این دوازده اسم بود که عَجم اسامی ماههای خود را از این اسامی قُرای دوازده‌گانه گرفتند این روایت در تفسیرهای روایی آمده از عیون اخبار الرضا در المیزان هم آمده[26]. رسّ به استناد این بخش از روایات اسم آن نهر است برخیها خواستند بگویند که رسّ اسم چاه است ، آنکه در نهج‌البلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) است تأیید می‌کند که افراد ساکن اطراف رسّ انبیای خود را شهید کردند ؛ در خطبه 182 نهج‌البلاغه آمده است که «أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ وَ أَطْفَأُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ» اینکه گفتند انبیای خود را شهید کردند که برخیها این را نقل کردند[27] این دیگر در عیون اخبار الرضا نیست ولی این بیان نهج‌البلاغه او را تأیید می‌کند چون این قیدی که بعد از چند جمله آمده قدر متیقّنش جمله اخیر است دیگر اگر عمالقه و ابناء العمالقه, فراعنه و ابناء الفراعنه آمده اصحاب الرسّ هم آمده این «الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ» قدر متیقّنش برای اصحاب‌الرسّ است حالا ممکن است که عمالقه را هم شامل بشود فراعنه را هم شامل بشود چه اینکه احتمالش هم هست ولی قدر متیقّنش این است بنابراین این رسّ منطقه‌ای بود یا اسم بئر است یا نهر ممتد است که اینها انبیای خود را شهید کردند و ذات اقدس الهی می‌فرماید این گروه به عذاب الهی معذّب شدند مانند قوم فرعون و قوم نوح. ﴿وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً٭ وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً﴾ ما هیچ کسی را بدون حجّت هلاک نکردیم مطالب را به طور عمیق و عقلی برایشان بیان کردیم برای اینکه تنزّل پیدا کند در دسترس فهم توده مردم باشد آن برهان عقلی را به صورت مَثل ذکر کردیم. مستحضرید این قرآن کریم چون برای همه نازل شده است آن براهین عقلی را به وسیله قصّه‌ها و داستانها برای همگان قابل فهم می‌کند حالا اگر کسی خواست برای مردم سخنرانی کند این فقط با برهان روی منبر حرف بزند این وظیفه خود را انجام نداد برای اینکه برهان برای حوزه‌ها و دانشگاههاست که فقط مُبرهِنین به سر می‌برند توده مردم را با آن حرف متقن اول باید آگاه کرد که براهینی هست بعد آن براهین را به وسیله قصّه‌ها داستانها و امثال باید تنزّل داد تا در دسترس فهم شنونده باشد همین کاری که قرآن کریم کرده این همه قصّه‌هایی که در قرآن کریم هست این همه امثالی که در قرآن کریم هست برای اینکه همه اینها یک مصادیق عینی نشان می‌دهند (یک) یا مَثلی ذکر می‌کنند که سطح مطلب را پایین بیاورد (دو) مطلب تا پایین نیاید در دسترس مخاطب قرار نگیرد که او نمی‌فهمد پس اگر سخنرانی فقط رفته جایی یا خواسته خودش را ـ معاذ الله ـ نشان بدهد یا نه, خیال کرده که اینجا حوزه و دانشگاه است مطالب علمی گفته این به رسالت خودش که تبلیغ دین باشد عمل نکرده این باید حرف را برساند به جان مردم قلمبه‌گویی که مخاطب نفهمد این ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾[28] نیست به ما نگفتند «قولوا فی آذانهم» گفتند ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ﴾ حرف باید طوری باشد انسان به جان مخاطب برساند خب شما که حرف علمی گفتید او هم نمی‌فهمد چه توقّعی دارید او هم اگر آمده بود حوزه مثل ما یا بهتر از ما می‌شد ما هم اگر این توفیق را نداشتیم و حوزه نیامده بودیم مثل او یا پایین‌تر از او می‌شدیم این است که قرآن کریم آن براهین عقلی را خیلی رقیق می‌کند عینی می‌کند به صورت داستان در می‌آورد آنجایی که سخن از داستان نیست با مَثل مسئله را حل می‌کند که مخاطب به جانش برساند از آن به بعد می‌شود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾[29] فرمود ما برای همه مَثل زدیم هیچ کس نیست مطلب را نفهمد برهان گفتیم قصه گفتیم مَثل هم زدیم ﴿وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ﴾ بعد ﴿وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً﴾. پرسش ... پاسخ: بله صدق است دیگر کذب نیست منتها کسی فحش داده بسیار خب فحش داده ولی یک خطّاط ماهری به بهترین وجه آن فحش را نقل می‌کند این هنر در خطاطی است نمی‌گویند او که این قدر زیبا نبود بله او این قدر زیبا نبود ولی حرف او را ما داریم نقل می‌کنیم بعضیها عبری است بعضیها عربی است بعضی سریانی است بعضی تازی است بعضی فارسی است بعضی ترکی است بعضی رومی است خب آن صهیب رومی و بلال حبشی که عربی حرف نمی‌زدند یا فراعنه‌ای که عِبری زبان بودند یا زبانهای دیگر داشتند اینها که عربی حرف نمی‌زدند ﴿وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً﴾ ما هلاک کردیم اینها را به یک هلاکِ قطعیِ تشدیدی و مانند آن. اصحاب رسّ را گفتند گرفتار مساحقه بودند[30] همان طوری که قریه لوط گرفتار عمل مقابل بودند ؛ اینها در مردها آنها در زنها این هم یکی از محتملات و اقوالی است که در جریان اصحاب رسّ گفته شد فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَتَوْا﴾ فرشتگان الهی ﴿عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ﴾ مَطر یعنی باران گاهی قطرات آب نازل می‌شود گاهی سنگ‌باران است این سنگ‌باران, سنگ‌باران یک تعبیر ادبی و محاوره‌ای است که ما هم در فارسی داریم آنها هم در تازی دارند اینکه در جریان قوم لوط آمده است این قریه ﴿أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ﴾ یعنی سنگ‌بارانشان کردیم این یک تعبیر رایج تقریباً بین‌المللی است نه اینکه حالا باران آمده بعد فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَکوُنُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لاَ یَرْجُونَ نُشُوراً﴾ ما آیات الهی را یکی پس از دیگری به اینها نشان دادیم آن آیات تکوینی را نشان دادیم این آیات لفظی، مفسّر آن آیات تکوینی است اینها را برایشان بیان کردیم نظم عالم را بیان کردیم و گفتیم شما مسافرید که به دیار ابد سفر می‌کنید هیچ اثر نکرده در اینها چون اینها فکر می‌کردند که مرگ پایان راه است این از بهترین ره آورد انبیای الهی مخصوصاً قرآن کریم است که این حرف معادل ندارد که انسان مرگ را می‌میراند نه مرگ, انسان را این حرف هیچ معادل ندارد ماییم که مرگ را از پای در می‌آوریم و مرگ را می‌چشیم و مرگ را هضم می‌کنیم و دیگر مرگی نیست و برای همیشه ما می‌مانیم ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[31] نه «کلّ نفس یذوقها الموت» مرگ ما را هضم نمی‌کند ما مرگ را هضم می‌کنیم این حرفی نیست که غیر از انبیا کسی گفته باشد همه می‌گویند انسان که می‌میرد تمام می‌شود تسلیمِ مرگ می‌شود اینها آمدند گفتند خیر مرگ تسلیمِ شماست شما مرگ را می‌چشید اگر کسی یک لیوان آب یا یک لیوان شربت را ذوق کند و بچشد این ذائق آن مذوق را هضم می‌کند و در خودش لِه می‌کند نه مذوق, ذائق را فرمود مرگ یعنی تحول یعنی دگرگونی شما این دگرگونی را در خود هضم می‌کنید و برای ابد یکدست می‌مانید این حرف هیچ معادل ندارد. پرسش... پاسخ: آن هم همین طور است دیگر, ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾[32] هم همین طور است اینها عذاب را می‌چشند در خودشان ناچارند هضم بکنند این شربت تلخ را بعد تمام‌شدنی نیست ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾[33] یک شربت تلخ, یک شربت تلخ, یک شربت تلخ پشت سر هم باید این سمّ را بچشد ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾[34] جهنّمی است که درخت از آن با آتش سبز می‌شود﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ در دنیا درخت با آب سبز می‌شود در جهنم درخت با آتش سبز می‌شود به هر تقدیر آنجا هم همین طور است ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾ انسان این را می‌چشد یک شربت دیگر, یک شربت دیگر ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا». «و الحمد لله ربّ العالمین»

[1] . سورهٴ طور, آیهٴ 34.
[2] . سورهٴ هود, آیهٴ 13.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 23.
[4] . المیزان, ج15, ص212 ـ 214.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[6] . سورهٴ طور, آیهٴ 34.
[7] . سورهٴ هود, آیهٴ 13.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 23.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 142.
[10] . سورهٴ طه, آیهٴ 42.
[11] . سورهٴ طه, آیهٴ 43.
[12] . سورهٴ اسراء, آیه 105 .
[13] . سورهٴ شعراء, آیات 193 و 194.
[14] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 21.
[15] . سورهٴ نوح, آیهٴ 25.
[16] . سورهٴ طه, آیهٴ 32.
[17] . سورهٴ طه, آیهٴ 42.
[18] . سورهٴ طه, آیهٴ 42.
[19] . سورهٴ طه, آیهٴ 44.
[20] . سورهٴ طه, آیهٴ 43.
[21] . سورهٴ یونس, آیهٴ 92.
[22] . سورهٴ انعام, آیهٴ 57 ؛ سورهٴ یوسف, آیات 40 و 67 .
[23] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 192؛ < قالوا تدعو لنا هذه الشجرة ... > .
[24] . سورهٴ هود, آیهٴ 37 ؛ سورهٴ مومنون, آیهٴ 27. [25] . ر.ک : التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص491;ر.ک : التفسیر الکبیر, ج24, ص459.
[26] . عیون اخبارالرضا, ج1, ص205-207 ; تفسیر نور الثقلین ،ج 4، ص 16و17 ؛ المیزان, ج15; ص219.
[27] . مجمع‌البیان, ج7, ص266.
[28] . سورهٴ نساء, آیهٴ 63.
[29] . سورهٴ انفال, آیهٴ 42.
[30] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص33.
[31] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 185؛ سورهٴ انبیاء, آیهٴ 35؛ سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[32] . سورهٴ دخان, آیهٴ 49.
[33] . سورهٴ نساء, آیهٴ 56. [34] . سورهٴ اعلی, آیهٴ 13.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی