display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 22 سوره فرقان

تفسیر آیات 19 تا 22 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 136 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 22 سوره فرقان"
- جواب شبهه کفار در مورد وحی و پیامبری؛
- مذمت دنیا و دلبستگی به آن؛
- معنای صبر؛
- مقام رؤیت فرشتگان؛
- معنای تلقین به میت.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً (19) وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20) وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ أَوْ نَرَی رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22)﴾

شبهاتی که مشرکان مکّه و کافران داشتند بخشی مربوط به توحید بود که اشاره شد بخشی هم مربوط به مسئله معاد بود و هست که بعضی گذشت و بعضی از این شبهات و پاسخها خواهد آمد بخشی هم مربوط به مسئله وحی و نبوّت بود. درباره وحی و نبوّت ملاحظه فرمودید که آنها گاهی درباره خود وحی و کتاب خدا و کلام خدا سخن داشتند ﴿قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا﴾ گفتند این افسون و افسانه است اسطوره پیشینیان است قصص گذشتگان است مستورات گذشتگان است وحی نیست که ﴿تُمْلَی عَلَیْهِ﴾[1] و مانند آن. ذات اقدس الهی این شبهه را جواب داد فرمود: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[2] این اسرار خلقت است اسرار عالم است راه تعلیم و تزکیه است اسطوره نیست افسانه نیست و مانند آن.
برخی از شبهات آنها مربوط به پیامبر بود و عصاره آن شبهات هم این است که این پیغمبری یا کار ملکوتی است یا کار مُلکی اگر یک امر ملکوتی است نصیب بشر نمی‌شود اگر یک امر مُلکی است و بشر به آن دسترسی پیدا می‌کند ما هم می‌توانیم به آن برسیم چرا فرشته بر ما نازل نمی‌شود و نظر آنها این است که رسالت یک امر ملکوتی است فرشته باید رسول خدا باشد انسان نمی‌تواند ولی این تردید بین الأمرین را دارد چون نظر آنها این است که رسالت یک امر ملکوتی است و بشر نمی‌تواند رسول خدا باشد می‌گویند: ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾[3] اینکه مثل ما غذا می‌خورد اینکه مثل ما در بازار راه می‌رود در خیابان راه می‌رود اینکه نمی‌تواند رسول باشد این نظر آنهاست ولی از باب سبر و تقسیم می‌گویند بالأخره رسالت را شما مشخص کنید از چه قسم است اگر از سنخ ملکوت است که به بشر نمی‌رسد اگر از سنخ مُلک است که ما هم می‌توانیم برسیم.
ذات اقدس الهی همه این شبهات را بررسی کرد فرمود اگر انسان موجودی بود که فقط از طین بود از گِل بود فقط گوشت و پوست و بدن بود بله این نمی‌توانست به امر ملکوتی راه پیدا کند اما یک جهت او ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾[4] است یک جهتش هم ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[5] است آن که این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این ودعیه ملکوتی را شکوفا کرده است لیاقت آن را پیدا می‌کند که با اسرار عالم تماس بگیرد برخی از آنها که ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[6] را خداوند به مقام رسالت می‌رساند آن که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[7] و این فطرت را خاموش کرد این فطرت را دفن کرد دسیسه کرد مدسوس کرد آن فقط جنبه بشری دارد این با ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾[8] نمی‌تواند با امر ملکوتی رابطه برقرار کند بنابراین اشکال وارد نیست زیرا انسان یک جنبه‌اش ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ است یک جنبه‌اش ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ یک جنبه‌اش فرد عادی است که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[9] است یک جنبه‌اش هم ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] است اگر کسی آن جنبه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ که در آغاز امر با الهام الهی آشنا شد ـ این در مکتب الهام درس خواند اینکه تنها در حوزه و دانشگاه درس نمی‌خواند این با الهام به دنیا آمده است ـ اگر این ودیعه را این سرمایه را حفظ بکند می‌تواند به جاهایی برسد اما اگر خاک روی این سرمایه بریزد مدسوس کند بالاتر از دسّ, تدسیس که باب تفعیل است و کثرت و مبالغه و شدّت را می‌رساند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[11] که اصلش «دَسَّسَها» بود این «دَسَّس» تفعیل همان «دسّ» است مدسوس کردن دسیسه کردن یک کار بدی است تدسیس بدتر است خب اگر کسی با تلاش و کوشش این جان مُلهم را تدسیس کرد دفن کرد در بین اغراض و غرایز این صدای فطرت را که نمی‌شنود این حرف خودش را نمی‌شنود خب اگر حرف خودش را نشنید مدسوس شد مدسَّس شد چه توقّعی دارد که از وحی طرْفی ببندد ولی اگر کسی ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا﴾[12] شد همان را شکوفا کرد همان را بالا آورد و روشن کرد اگر ذات اقدس الهی صلاح بداند می‌تواند او را به جایی برساند بنابراین نگویید رسالت اگر امر ملکوتی است به بشر نمی‌رسد اگر امر ملکی است به ما هم باید برسد خیر یک امر ملکوتی است به بشر هم می‌رسد ولی شما بشر نیستید ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[13] این تعارف ندارد بالأخره انسان یا باید حرف وحی را گوش بدهد یا چشم باطن پیدا کند درون خیلیها را ببیند یا دو روز صبر کند ببیند که اینها به چه صورت در می‌آیند یکی از این سه راه هست که جمع را شاید فرمود ما گفتیم بشر می‌تواند وحی بگیرد شما می‌گویید ما هم می‌توانیم وحی بگیریم شما ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستید دیگر چه نقصی می‌کنید.
اینها را ذات اقدس الهی در آیات متعدّد فرمود اینجا هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿اُنظُرْ﴾ نگاه کن ببین اینها چطور اشکال می‌کنند در آیه نُه همین سورهٴ «فرقان» که قبلاً گذشت این بود ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الأمْثَالَ﴾[14] نگاه کن چطور استدلال می‌کنند ما درباره انسان حرف می‌زنیم شما که انسان نیستید خب این یک راه با صرف‌نظر از این جواب دقیق به تک تک این شبهات پاسخ داده شد فرمود شما می‌گویید چرا او وضع مالی ندارد خب کلّ این جهان را مال و مِلک و مُلک را خدا آفرید می‌تواند به او بدهد ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[15] بنابراین هیچ کدام از این شبهات شما وارد نخواهد بود.
می‌ماند مطلب بعدی که درباره این اموال است که خدای سبحان به شما مال داد و به جای اینکه شکر کنید کفران کردید. مال در فرهنگ قرآن در پنج, شش آیه به صورتهای گوناگون ترسیم شد اصلِ مال خب نعمت الهی است این در یک بخشی از آیات که ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾[16] اینها نعمت خداست. مطلب دوم که بخش دیگر از آیات است ذات اقدس الهی می‌فرماید ما هر چه دادیم به عنوان امتحان است تکریم نیست اجلال نیست اجلال و تکریم در قیامت است اگر به کسی مال دادیم با امتحان است این یک موجبه کلیه است یک اصل کلی است فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾[17] فتنه یعنی آزمون که موجبه کلیه هم است. بخش سوم, طایفه ثالثه آیاتی است که به نحو موجبه جزئیه است نه به نحو موجبه کلیه که فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾[18] بعضیها از مالها بعضی از فرزندها دشمن‌اند پس آنکه موجبه کلیه است فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این ابتلاست امتحان است یعنی «کلّ مالٍ ابتلاء, کلّ ولدٍ ابتلاء» اما عدوّ و دشمن بودن این به نحو موجبه جزئیه است که فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾. در مقام ما, ما دلیلی نداریم که این مربوط به عداوت و دشمنی باشد فرمود: ﴿وَلکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ﴾[19] این حرف فرشته‌هاست در معاد که خدایا تو به آنها نعمتهای فراوانی دادی اینها به جای اینکه شکر کنند کفر ورزیدند دلیلی نیست که این آیه درباره عذاب باشد خب پس طایفه اُولیٰ به نحو موجبه کلیه این است که «کلّ مالٍ نعمةٌ» طایفه ثانیه این است که هر مالی که ذات اقدس الهی به کسی داد آزمون الهی است طایفه ثالثه دیگر موجبه کلیه نیست موجبه جزئیه است که بعضی از اموال بعضی از اولاد واقعاً دشمن انسان‌اند مقام ما هم بیش از مسئله ابتلا چیز دیگر نیست نعمتی است که خدا داد و البته باید در برابر این نعمت شکر کرد.
پرسش:
پاسخ: زینت دنیا نه «زینتکم» فرمود آسمان بروید این شمس و قمر زینت السماء است نه زینت شما, زمین بروید چیزهایی زینت الأرض است فرمود: ﴿زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾[20] این زمین اینجا مزیّن شد این فضا اینجا مزیّن شد نه شما. زینة الانسان در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» است که آنجا فرمود خدای سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[21] زینت انسان, کمال اوست وگرنه زینت خانه و زندگی و فرش که زمین را مزیّن کرده است نه انسان را, زینت انسان آن است که با مزیّن همسفر باشد خب اگر در سورهٴ «حجرات» دارد که ﴿وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ زینت شما همان علم و ادب و عقل و عدل شماست معلوم می‌شود باغ و راغ زینت الأرض است نه زینت انسان آسمان را هم فرمود ما با شمس و قمر مزیّن کردیم حالا بر فرض شما سوار سفینه شدید رفتید آسمان آنجا زندگی کردید آنجا هم مزیّن نیستید الاّ بالایمان, زینت انسان همان کمالات اوست پس زینت الأرض مشخص شد که فرمود ما شما را با این زینتها می‌آزماییم لکن اگر کسی از این امتحان سرافراز بیرون آمد آن وقت همینها برای او روح و ریحان خواهد شد یعنی می‌تواند از اینها استفاده روح و ریحانی ببرد و اما اگر سرفراز بیرون نیامد از اینها سوء استفاده کرد کم کم با همینها خدا او را می‌گیرد آن‌گاه آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و دو بخش از سورهٴ مبارکهٴ «توبه» شاهد آن مسئله خواهد بود که قبلاً اشاره شد.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود ما اینها را که وقتی بخواهیم بگیریم غرق نعمت می‌کنیم در بحبوحه نعمت اینها را می‌گیریم فرمود: ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾ آخر بأس ما, امتحان ما, آن تازیانه‌ای که آمد چرا ناله نکردند تضرّع نکردند زاری نکردند ما اینها را قدری فشار دادیم که بگویند «یا الله» نگفتند, دیدیم لایق نیستند, این مشکلات را حل کردیم نعمتها را فراوان کردیم اینها را غرق نعمت خفه کردیم ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ فَلَمَّا نَسُوا مَاذُکِّرُوا بِهِ﴾ ما آنها متذکِّر کردیم ولی به یادشان نیامد ﴿فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾[22] چون در چنین حالتی سلب نعمت دردآورتر است دیگر. بر اساس همین معیار در دو جای سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود اگر دیدید یک عدّه که کج‌راهه رفتند و کج‌راهه می‌روند ولی نعمتهای آنها افزون است شما در تعجّب نباشید برای اینکه ما اینها را می‌خواهیم بگیریم آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 85 هم به این صورت است ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ اینها را ما می‌خواهیم در متن نعمت بگیریم تا عذابشان شدیدتر بشود بنابراین این پنج, شش طایفه مشخص می‌کند که در اسلام, مال اصلش نعمت است دادنش امتحان است برخی از اینها دشمن است برخی از اینها برای آن است که انسان غرقِ آن بشود و در بحبوحه غرق نعمت گرفتار عذاب الهی بشود و خب اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ پاسخش این است که به اینها بگو رسول الاّ ولابد باید بشر باشد برای اینکه با شما می‌خواهد حرف بزند می‌خواهد اسوه و الگوی شما باشد اگر بگوید من اسوه‌ام و مقتدای شمایم و قُدوه شمایم به من اقتدا کنید می‌گویند آخر تو فرشته‌ای تو که اهل شهوت و غضب نیستی ما چگونه به تو اقتدا کنیم رسول آن است که در اَمام مردم باشد و امامت را به عهده بگیرد فرشته که این‌چنین نیست مردم نه حرف او را می‌شنوند نه او را می‌بینند لذا هیچ ممکن نیست رسولِ مردم, فرشته باشد این برهانش در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» [در آیه 9] گذشت بعد می‌فرماید: ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ منظور این نیست که پرخوری می‌کند یا بدخوری می‌کند یعنی اصلِ غذا خوردن را اینها اثبات کردند مَشی در اسواق هم اصل مشی را اثبات می‌کنند نه اینکه بازارگرد است تا کسی بگوید که زود رفتن به بازار و دیر آمدن و اینها کار شیطان است و اینها, غرض این نیست که اینها خیلی در بازار می‌گردند غرض این است که برای رفع حوایج می‌روند بازار چیز می‌خرند برای رفع حوایج غذا می‌خورند این طورند یعنی مثل ماها هستند نه اینکه زیاد اهل غذا هستند یا زیاد اهل سوق‌اند تا گفته بشود سوق مثلاً رفت و آمدش کذا و کذاست.
خب فرمود: ﴿إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید اینها نیش می‌زنند و خب شما هم باید صبر کنید صبر از بهترین ملکاتی است که انسان با او آزموده می‌شود در جریان استعانت به نماز و صبر مسئله صبر مقدّم بر صلات ذکر شده است البته تقدیم لفظی ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[23] صبر غیر از سکوت است ما که از گذشته خبر نداریم از آینده خبر نداریم ما در معرض امتحانیم هر حادثه‌ای که پیش آمد انسان جزع بکند این وجهی ندارد صبر بر ما لازم است همان طوری که نماز بر ما لازم است اگر بخواهیم بر مشکلات روزگار فائق بشویم صبر لازم است بر مشکلات جهنّم فائق بشویم صلات لازم است ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ اینجا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود صبر کنید ما شما را با یکدیگر می‌آزماییم در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هم فرمود شما باید که از صبر صرف‌نظر نکنید ما خیلی از شماها را با این مسائلی که تبهکارها نقل می‌کنند می‌آزماییم؛ آیه 186 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این است ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذَی کَثِیراً وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ اینکه لقمان فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾[24] یا در این بخش فرمود صبر کنید و باتقوا باشید ﴿فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ عزم‌الامور یعنی «مِن الامور الّتی یَجب أن یُعْزَم علیها» اولاً ما هیچ کاری را بدون اراده نمی‌توانیم بکنیم اصلاً ما «خُلقنا مختارین و مریدین». اگر دست کسی را گرفتند از جایی به جایی بردند اینکه مصدر فعل نیست این را بردند نه اینکه رفت ولی اگر کاری به انسان اسناد داده شد کار انسان بود حتماً ارادی است ما ممکن نیست کاری را بدون اراده انجام بدهیم همان طوری که دو دوتا پنج‌تا نیست دو دوتا سه‌تا نیست انسان هم قادر نیست کار غیر ارادی انجام بدهد ولو طنز بگوید ولو بخواهد بخندد خب شوخی کند هم بالأخره تصمیم می‌گیرد اراده می‌کند انسان اصولاً «خُلق مختاراً حرّاً مریداً» این طور خلق شده است ما مجبوریم که آزاد باشیم آزادی در اختیار ما نیست که آزادی را سلب بکنیم یک کار غیر ارادی انجام بدهیم این نیست ما را خدا آزاد خلق کرد مختار خلق کرد لذا مسئولیم لذا هر کاری را با اراده انجام می‌دهیم اما کارها فرق می‌کند یک وقت یک کار عادی است حالا یک ساعت یا دو ساعت بنشیند با دوستان مشورت بکند خودش فکر بکند این طور نیست اما اگر خواست همسر انتخاب بکند خواست منزل تهیه کند این کاری است که «مِن عزم الامور» است خودش می‌نشیند فکر می‌کند با دوستان مشورت می‌کند بالأخره با صاحب‌نظر مشورت می‌کند اینها را می‌گویند «مِن عزم الامور» یعنی «مِن الامور الّتی یَجب عن یُعزم علیها» باید تصمیم گرفت صبر «مِن عزم الامور» است یعنی «مِن الامور الّتی یَجب عن یُعزم علیها» حرف لقمان این است حرف سایر اولیای الهی و بزرگان این است چون حرف ذات اقدس الهی این است که فرمود: ﴿وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾.
فرمودند این شبهات در اثر آن است که اینها معنای وحی و نبوّت و رسالت و امثال ذلک را بررسی نکردند می‌ماند جریان فرشته که گفتند که همان طور که فرشته بر شما نازل می‌شود ما هم باید فرشته را ببینیم یک بلندپروازی بی‌جا هم کردند که ما باید ربّمان را ببینیم اینها درباره ذات اقدس الهی به عنوان اینکه الله واجب‌الوجود است خالق کل است ربّ‌الأرباب است اله الآلهه است همه را قبول دارند منتها کسی که ربّ ماست ما در برابر او مسئولیم شفای ما, رزق ما, سلامت ما, امنیت ما به دست اوست اینها به دست ارباب متفرّقون است اینها واسطه‌اند که مشکلات ما را حل کنند که شرک از همین‌جا پیدا شده لذا آنها الله را به عنوان ربّ جزئی قبول نداشتند اگر هم می‌گفتند: ﴿أَوْ نَرَی رَبَّنَا﴾ یا منظور از این ربّ, ربّ‌الأرباب است یا نه مماشاتاً مع المخاطب این حرف را زدند وگرنه آنها ربّ خاصّ خودشان را داشتند عبادت می‌کردند اینها می‌گفتند یا ما باید فرشته را ببینیم یا الله را ـ معاذ الله ـ ببینیم در پاسخ ذات اقدس الهی می‌فرماید این یک استکبار در اندیشه است چه توقّع بی‌جایی دارید که یک آدم عادی فرشته‌ها را ببیند ولی صبر بکنید فرشته را می‌بینید روزی فرشته را می‌بینید که به شما سخت می‌گذرد در هنگام مرگ فرشته مرگ را می‌بینید البته خیلیها عزرائیل(سلام الله علیه) را نمی‌بینند آن ملائکه زیردست او(علیهم السلام) را می‌بینند که آنها با قهر و غضب جان اینها را می‌گیرند که ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾[25] با سیلی و مُشت جان اینها را می‌گیرند با این ملائکه روبه‌رو هستند فرمود بله صبر کنید شما هنگام مرگ ملائکه را هم می‌بینید اما ذات اقدس الهی که دیدنی نیست نه در دنیا نه در آخرت نه حین‌الموت نه بعدالموت نه در رؤیا نه در رؤیت او که منزّه از دیدن و امثال ذلک است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ اینها که امید آخرت ندارند می‌گویند ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ﴾ اگر این شخص, مدّعی رسالت است می‌گوید فرشته بر ما نازل می‌شود خب بر ما هم نازل بشود ﴿أَوْ نَرَی رَبَّنَا﴾ ما الله را ـ معاذ الله ـ ببینیم پاسخ این است که ﴿لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً﴾ یک بلندپروازی بی‌جا دارید ولی یک چند روز صبر بکنید فرشته را هم می‌بینید ﴿یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ﴾ در هنگام مرگ می‌بینید اما ﴿لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ﴾ برای مؤمنین بُشراست ولی برای کفار و تبهکاران بشارتی نیست آن روز ﴿وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ دست به دامن می‌شوید می‌گویید از ما صرف‌نظر کنید از ما فاصله بگیرید ما را رها کنید. حِجر یعنی منع, اینکه می‌گویند محجورها که در کتابهای فقه کتابی است به نام کتاب حَجر برای همینهاست یعنی محجورین اما مهجور به معنای متروک است هجرت است و اینکه ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[26] این ﴿مَهْجُوراً﴾ به معنای متروکا نیست که هجرت باشد تا گاهی انسان بگوید جامعه ما قرآن را ترک کرده است قرآن مهجور است [سپس] این آیه را بخواند, منظور حضرت این نیست که قوم من قرآن را ترک کردند و از قرآن فاصله گرفتند قرآن در جامعه ما مهجور است آن وقتی که حضرت فرمود, قرآن در دلها بود هر کس مسلمان بود کاملاً قرآن را حفظ می‌کرد آیات فراوانی حفظ می‌کرد در نمازها می‌خواند شبها و روزها آیات را می‌‌خواندند این مهجور از هجرت نیست این مهجور از هَجر به معنی ترک نیست این مهجور از هُجر به معنای هذیان است همان طوری که اینکه ـ معاذ الله ـ در هنگام رحلت حضرت گفتند: «ان الرجل لیهجر»[27] از آن هجران است; مهجور است یعنی قوم من این کتاب را ـ معاذ الله ـ هذیان می‌دانند ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ﴾ این قرآن را که نور و وحی است می‌گویند این اسطوره است این هذیان است وگرنه آن وقتی که این آیه نازل شده بود مسلمانها کاملاً قرآن را می‌بوسیدند و قوم پیغمبر که یعنی همانهایی که اسلام آورده بودند که ترک نکرده بودند اما آن مشرکانی که در صف مقابل ایستاده بودند آنها می‌گفتند این هذیان است و افسون است و اسطوره است و امثال ذلک.
پرسش: اینکه خداوند بشر را خلق کند یک سری علامتها را برای بشر روی کره زمین و آسمان قرار بدهد بعد از عموم مردم بخواهد که به وسیله این نشانه‌ها به قیامت و مرگ ایمان بیاورید این یک مقدار سخت نیست برای عموم مردم که.
پاسخ: نه, برای اینکه نظام حق که پوچ نیست این نظام حق یاوه نیست ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[28] یعنی همین طور آمد بخورد و برود هر که هر چه کرد, کرد هر ظلمی کرد, کرد هیچ حساب و کتابی در عالم نیست؟! این شدنی نیست.
پرسش: منظور ایشان این است که بشر معمولاً یا غالباً با حس سر و کار دارد.
پاسخ: بله, عقلی هم خدا به او داد که از همین محسوس به معقول سفر کند فرمود شما سفر کنید از محسوستان به معقول, تدبّر کنید فرمود شما فرزند کسی هستید که اهل رؤیت بود لااقل شما پسر همان پدر باشید اهل نظر باشید پدرتان ابراهیم خلیل که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» گذشت فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ﴾ این منصوب به اغراست یعنی «خذوا» دین پدرتان را بگیرید ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾[29] شما پسرِ چنین پدری هستید ﴿کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[30] به او نشان دادیم او دید شما پسر همان پدر هستید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[31] شما نظر کنید او اهل رؤیت است شما نگاه کنید او اهل دیدن است گاهی نگاه به دیدن می‌رسد نظر به رؤیت می‌رسد فرمود تو خلیفه من هستی ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[32] من تو را با سرمایه خلق کردم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[33] اگر کسی این چراغ را خاموش نکند خیلی از چیزها را می‌تواند ببیند.
به هر تقدیر فرمود اینها می‌بینند هنگام مرگ فرشته‌ها را می‌بینند چون جریان مرگ مطرح شد عدّه‌ای می‌خواهند اصلاً جلویشان آزاد باشد قرآن کریم بعد از نقل شبهات آنها و اجوبه آن شبهات می‌فرماید اینها حرفی برای گفتن ندارند هیچ شبهه علمی نزد مشرکان و کافران نیست ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[34] این می‌خواهد جلویش باز باشد این حرفی برای گفتن ندارد, اگر قیامت باشد چه اینکه هست, سؤال و جوابی باشد چه اینکه هست او خودش را کنترل می‌کند ولی می‌خواهد جلویش باز باشد خب اگر کسی بخواهد جلویش باز باشد بهانه می‌طلبد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ هیچ بازرسی نداشته باشد ولی ما او را به بند می‌‌کشیم می‌گوییم ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[35] حرفهای آنها و شبهات آنها را نقل می‌کند و رد می‌کند بعد می‌فرماید اینها حرفِ گفتنی ندارند این ﴿لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ می‌خواهد جلویش باز باشد. اما در جریان مرگ و برزخ این آیات و روایات را حالا یا به عنوان درس امکاناتی دارید مثلاً برای کسی درس بگویید یا جلسات خصوصی‌تان این‌چنین باشد یا لااقل خودتان دو به دو مباحثه بکنید این آیات و روایاتی که مربوط به معاد است مربوط به قبر است مربوط به برزخ است این را با فقه و اصول خلط نکنیم خب می‌بینید این همه روایاتی که درباره فقه و اصول هست و وجود مبارک امام باقر و امام صادق اینها را می‌گفتند به شاگردان چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است چه چیزی پاک است چه چیزی نجس است چه چیزی صحیح است چه چیزی باطل است اینها همه را می‌گفتند اما حالا گریه بکنند که نبود اما این روایات مربوط به برزخ را با گریه درس می‌گفتند با گریه یعنی با گریه این امام باقر است وقتی جریان قبر و برزخ را می‌گوید این نظیر ارکان صلات و واجبات صلات و قاعده لا تعاد این طور نیست که درس بگوید زراره بنویسد این را با اشک این حرفها را می‌گوید حالا این روایات را نگاه کنید این کتاب شریف وافی مرحوم فیض(رضوان الله علیه) خب هم مفسّر نامی بود هم محدّث نامی بود هم حکیم نامی بود یک انسان جامع‌الأطرافی بود این کتاب شریف وافی خب روایات کتب اربعه را جمع کرده روایات دیگری هم که مقدورش بود آنها را جمع کرده و برخی از روایات که لازم بود توضیح بدهند توضیح دادند این روایت را از روضه کافی چندین بار ما در همین بحث تفسیر آوردیم خواندیم تنظیم کار مرحوم فیض این است که ایشان ابواب توحید را اول ذکر می‌کند بعد کم کم مسئله وحی و نبوت و رسالت را ذکر می‌کند بعد احکام فرعی را ذکر می‌کند بعد مسئله بیماری و وصیّت و عیادت مریض و اینها را بعد ذکر می‌کند بعد مسئله تجهیز و نماز میّت و دفن میّت و اینها را ذکر می‌کند بعد جریان برزخ را ذکر می‌کند بعد جریان معاد را این طور نیست که مسئله تجهیز و صلات میّت و امثال ذلک را در باب طهارت ذکر بکند معمولاً در کتابهای فقهی در باب طهارت اینها را ذکر می‌کنند بعد وارد کتاب صلات و صوم می‌شوند ولی مرحوم فیض(رضوان الله علیه) با همان نظم طبیعی که در خارج هست آن بحثهای اوّلیه را یعنی اصول دین را ذکر می‌کنند فروع دین را ذکر می‌کنند آن وقت آخرها بحث وصیّت و تجهیز میّت و امثال ذلک را ذکر می‌کنند.
ایشان در جلد 25 وافی این روایت را که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد هشت کافی نقل کرده است نقل می‌کنند و آن روایت این است که مرحوم کلینی می‌گوید «بعضُ أصحابنا عن علی‌بن‌عباس عن الحسن‌بن‌عبدالرحمن عن أبی‌الحسن(علیه السلام)» حضرت امام کاظم(سلام الله علیه) می‌فرماید: «إنّ الأحلام لم یَکُن[36] فیما مضیٰ» بشر اوّلی می‌خوابید ولی خواب نمی‌دید «أحلام» یعنی رؤیاها «إنّ الأحلام لم یَکُن فیما مضیٰ فی أوّل الْخَلْق و إنّما حَدَثَتْ» بشر اوّلی خواب نمی‌دید بعدها پیدا شد حسن‌بن‌عبدالرحمن عرض می‌کند که من به عرض أبی‌الحسن(علیه السلام) رساندم که «و ما العلّة فی ذلک» چطور شد که بشر اوّلی خواب نمی‌دید رؤیا نداشته بود «فقال إنّ الله تعالی[37] بَعث رسولاً إلی أهل زمانه» از همان پیش‌کسوتان انبیا(علیهم السلام) «فدعاهم إلی عبادة الله و طاعته» مردم را به توحید و وحی و نبوّت و عبادت و اطاعت دعوت کرد مردم عصر او به آن حضرت گفتند «إنْ فَعَلْنا ذلک فما لنا» اگر دستورات شما را عمل بکنیم چطور می‌شود؟ «فوالله ما أنت بأکثرنا مالاً و لا بأعزّنا عشیرةً» آخر تو بر ما برتری نداری نه از ما سرمایه‌دارتری نه قوم و قبیله‌ات بیشتر است آخر ما چرا حرفت را گوش بدهیم «فقال إن أطعتمونی أدخلکمُ الله الجنّة» اگر اطاعت کردید خدا شما را به بهشت می‌برد «و إن عصیتم[38] أدخلکم الله النار» اگر معصیت کردید خدا شما را به جهنم می‌برد «فقالوا و ما الجنّة والنار» بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ آن پیامبر(علیه الصلاة و علیه السلام) بهشت و جهنم را برای اینها معنا کرد «فَوَصَف لهم ذلک فقالوا متیٰ نصیرُ إلی ذلک» خب اگر اعمال را انجام دادیم چه وقت به بهشت می‌رویم؟ «فقال إذا مِتُّم» وقتی مردید بعد از مرگ وارد می‌شوید «فقالوا لقد رأینا أمواتنا صاروا عظاماً و رُفاتا» مرده‌ها که می‌پوسند و خاک می‌شوند اینها که برنمی‌گردند «فازدادوا له تکذیباً و به استخفافاً» هم تکذیبشان افزوده شد هم سبک‌شماری اینها, آن‌گاه «فأحدث الله عزّ و جلّ[39] فیهم الأحلام» خدا رؤیا را نصیب اینها کرد که اینها در عالم خواب چیزهایی را می‌دیدند خواب می‌دیدند که با بدنشان مسافرت کردند مناظر خوبی می‌دیدند مناظر بدی می‌دیدند «فأتوه» وقتی که بیدار می‌‌شدند می‌آمدند نزد پیامبرشان می‌گفتند اینها چیست که ما می‌بینیم تا حال این طور نبود اینها چیست که ما می‌بینیم؟! «فأخبروه بما رأوا و ما أنکروا من ذلک» یک چیزهای ناشناخته‌ای را دیده بودند دیگر برای آنها اوّلین بار بود نمی‌دانستند چه خبر است «فقال إنّ الله تعالی[40] أراد أن یحتجّ علیکم بهذا هکذا تکون أرواحکم إذا مِتُّم» شما چنین عالمی می‌روید چرا دنبال گورستان می‌روید «هکذا تکون أرواحکم إذا مِتُّم و إن بلیت أبدانکم تَصیر الارواح إلى عِقابٍ حتى تُبْعَثَ الابدان»[41] تا در معاد دوباره ذات اقدس الهی شما را زنده کند.
پرسش: خواب سفر روحانی است بشر وقتی می‌خوابد روحش سفر می‌کند.
پاسخ: با بدن سفر می‌کند, همین روح است دوتا روح نیست روح در حدّ مرحله گیاهی, این بدن را در بستر اداره می‌کند لذا غذایی که انسان خورد هضم می‌شود انسان نفس می‌کشد و مانند اینها و مواظب این هم است که این استراحتش را بکند و بالای سر انسان هم است کسی انسان را صدا می‌زند او می‌شنود و این بدن را تکان می‌دهد بیدار می‌شود او می‌شنود نه اینکه انسان اول بیدار بشود بعد بشنود بلکه اول می‌شنود بعد بدن بیدار می‌شود او قیّم ماست سرپرست ماست ما را که رها نکرده اگر کسی انسانِ پرخور و بدخور باشد تمام تلاش و کوشش این روح بیچاره, روح ملکوتی فقط این است که این لاشه را حفظ بکند این زباله را حفظ بکند مثل اینکه شما یک حکیم را بگویید شهر را تطهیر بکن می‌کند ولی خب این حیف است انسان آن قدر غذا بخورد که فقط کارش بین نَثیل و معتلف باشد طبق بیان نورانی حضرت امیر[42] این بدترین خسارت است دیگر و اگر انسان وارسته‌ای بود کم‌خور بود طیّب و طاهر بود این روح فراغتی پیدا می‌کند ضمن اینکه این بدن را در بستر اداره می‌کند با آن بدنِ خودساخته سفر می‌کند حرم مشرّف می‌شود عتبات مشرّف می‌شود مناظر خوب می‌بیند با افراد خوب صحبت می‌کند رؤیای خوب نصیبش می‌شود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبحها از اصحاب سؤال می‌کرد «هل مِن مبشّرات» دیشب چه دیدید؟ اینها می‌خوابیدند که بروند کلاس درس آن کسی که می‌خوابد که بخوابد همان است که در آیات دیگر قرآن از آنها یاد کرده خب بنابراین ما روحی داریم, یک بدن برزخی داریم, یک بدن مادّی داریم این بدن مادّی در بستر هست آن بدن برزخی را ساختیم و با او داریم سفر می‌کنیم فرمود مُردید چنین وضعی پیدا می‌کنید دنبال قبرستان چرا می‌گردید؟! این شخص می‌بیند که همین قبر همین لحد آمده و درست می‌بیند منتها درباره او درست است دیگری خب آن کند و کاو بکند نمی‌بیند او همین قبر را می‌بیند همین لحد را می‌بیند فشار همین لحد را می‌بیند اگر کسی را در فلان زمین قم دفن کردند او همان جا را می‌بیند و درست هم می‌بیند, می‌بیند که این لحد را فشار دادند طوری که آن غذاها [که انسان خورده بود] از لای ناخنهایش دارد می‌جوشد بیاید بیرون ولی او می‌بیند نه دیگری فرمود: «هکذا تکون أرواحکم» تا معاد برسد ذات اقدس الهی دوباره آن بدن اوّلی را زنده کند.
در صفحه 608 یک بیان دیگری را از وجود مبارک امام باقر نقل می‌کند بعد از حدیث مفصّلی که قبلش از وجود مبارک پیغمبر نقل شده بود می‌فرماید این شخص که وارد گور شد «فإذا دخل حُفرته رُدّت الروح فی جَسده و جاءه ملکا القبر» این دو فرشته‌ای که سؤال و جواب قبر به عهده آنهاست می‌آیند «فأمتحناه»[43] از او سؤال و جواب می‌کنند آن قدر مسئله مرگ و جریان قبر مهم است که بدیهی‌ترین بدیهی ما از یادمان می‌رود برای اینکه الفبای دین را از ما سؤال می‌کنند مشکلات فقه و فلسفه و اصول را که از ما سؤال نمی‌کنند می‌گویند خدایت کیست دینت چیست, دیگر از این سؤال ابتدایی‌تر؟! از یک مسلمان سؤال می‌کنند دینت چیست, یادش نیست; یادش نیست یعنی یادش نیست! مگر کسی مسلمان واقعی باشد دین مَلکه شده باشد برای او می‌گویند قبله‌ات کجاست, نمی‌داند می‌گویند کتابت چیست, نمی‌داند! خیلیها هستند که مدّتها فشار می‌بینند تا یادشان بیاید.
خدا غریق رحمت کند اوّلین بار سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) در همین مسجد همین شبستان مسجد اعظم ایشان فرمودند گاهی انسان بعد از هشتاد سال عذاب تازه یادش می‌آید می‌گوید پیامبر من کسی است که قرآن بر او نازل شده است نه انجیل و تورات اما بالأخره اسمش چیست؟ اینکه نماز می‌خواند مرتب, شهادتین می‌دهد اذان و اقامه شهادتین می‌دهد همین که در قبر سؤال کردند «مَن نبیّک» نام مبارک حضرت را می‌برد اما این کسی که اهل نماز و اینها نیست یادش نیست این تلقینی که می‌کنند اگر کسی دینش دین اسلامی نباشد یاد نمی‌گیرد اگر مسلمان بمیرد ولو عربی نداند همه کلمات عربی را می‌فهمد هر آیه قرآنی, هر سؤالی که آن تلقین‌کننده بگوید این کاملاً می‌فهمد چون زبان برمی‌گردد و همان زبان دین می‌شود. به هر تقدیر «و کان أبوجعفر(علیهما السلام) یَبکی إذا ذَکَر هذا الحدیث»[44] حضرت با گریه این حرفها را برای ما نقل می‌کرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 5.
[2] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 6.
[3] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 7.
[4] . سورهٴ ص, آیهٴ 71.
[5] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[6] . سورهٴ انعام, آیهٴ 124.
[7] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[8] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[9] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[10] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[11] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[12] . سورهٴ شمس, آیهٴ 9.
[13] . سورهٴ فرقان. آیهٴ 44.
[14] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 9.
[15] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 10.
[16] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20.
[17] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 15.
[18] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 14.
[19] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 18.
[20] . سورهٴ کهف, آیهٴ 46.
[21] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 7.
[22] . سورهٴ انعام, آیات 43 و 44.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 45.
[24] . سورهٴ لقمان، آیهٴ 17.
[25] . سورهٴ محمد, آیهٴ 27.
[26] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 30.
[27] ـ الطرائف، ج2، ص432.
[28] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[29] . سورهٴ حج, آیهٴ 78.
[30] . سورهٴ انعام, آیهٴ 75.
[31] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 185.
[32] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[33] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[34] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 5.
[35] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[36] . در کافی «لم تکن» آمده است.
[37] . در کافی به جای «تعالی», «عزَّ ذکره» آمده است.
[38] . در کافی «عصیتمونی» آمده است.
1. در کافی «عزّوجلّ» آمده است.
2. در کافی «عزّوجلّ» آمده است.
[41] . الکافی, ج8, ص90; الوافی, ج25, ص640 و 641.
1. نهج البلاغه، خطبه 3.
[43] . الکافی, ج3, ص234; الوافی, ج25, ص608.
[44] . الکافی, ج3, ص234; الوافی, ج25, ص608.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی