- 834
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 تا 20 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 تا 20 سوره فرقان"
- ترسیم محکمه گمراهان و گمراهکنندگان در قیامت؛
- کفر نعمت وجه مشترک گمراهان و گمراهکنندگان؛
- معنا و مصداق ملت بایر و بیخیر؛
- خیر و برکت بودن حیات و ممات شهدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً (19) وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)﴾
بعد از اینکه برهانی بر توحید و نفی شرک اقامه فرمود و بعد از اینکه جریان وحی و نبوّت و رسالت را تبیین فرمود با مشرکان چنین خطاب میکند که نتیجه تلخ کفرِ اعتقادی و سیّئات عملیِ شما جهنّمی است که اگر شما را از دور ببیند شما صدای زفیر آن را میشنوید ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾[1] در قبال شما مردان الهی هستند که وارد جنّت الْخُلد میشوند و این وعدهای است که خدا به متّقیان داد عدّهای از خدای سبحان مسئلت میکنند که این وعده را انجاز کند هم مؤمنان در ذکر سحرهایشان از خدا مسئلت میکنند ﴿رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَی رُسُلِکَ﴾[2] هم فرشتهها به خدا عرض میکنند وعدهای که به مؤمنان دادید اِنجاز کنید ﴿رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ﴾[3] هم ملائکه از خدا درخواست انجاز وعد دارند هم مؤمنان لذا فرمود این جنّت ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً﴾[4] آنگاه میفرماید کافر در قیامت در چند محکمه محاکمه میشود تا هیچ بهانهای برای او نباشد بعد مشخص بشود که تنها عامل انحراف این کافر و شرک این کافر یا سیّئه این کافر, سوء رفتار خود اوست و لاغیر هیچ کس مسئول محرومیّت افراد نیست مگر خود آن افراد.
در چند محکمه قرآن کریم محاکمه اینها را بازگو میکند در یک محکمه اینها بهانه میآورند که شیطان ما را گمراه کرد وسوسه کرد ما را فریب داد محکمهای تشکیل میشود شیطان یک طرف تبهکاران یک طرف گفتگو بین شیطان و تبهکاران است این تبهکاران و گنهکاران در آن محکمه محکوم میشوند. در یک محکمه بین مستضعفان و مستکبران محاکمه میشود مستضعفان میگویند مستکبران ما را منحرف کردهاند در آن محکمه مستکبر یک طرف مستضعف یک طرف گفتگو و احتجاجات برقرار میشود در آن محکمه هم مستضعف محکوم میشود برای اینکه مستضعف میگوید مستکبران ما را گمراه کردند مستکبران میگویند که انبیا آمدند برای همه ما، عقل بود برای همه ما، فطرت بود برای همه ما، چطور حرف انبیا را گوش ندادید حرفهای ما را گوش دادید در نتیجه قرآن کریم میفرماید هم مستکبر هم مستضعف هر دو گرفتار جهنماند یک وقت استضعاف به معنای ظلم و تحمیل اقتصادی آنهاست آن یک مطلب دیگری است که مستکبر محکوم است یک وقت استضعاف فکری است یعنی مستکبران, مستضعفان فکری را به دنبال خودشان جذب میکنند در آن محکمه هر دو محکوماند. در محکمه سوم بین عابدان و معبودان بین مشرکان و آلهه اینها محاکمه میشود آلهه اینها اگر از سنخ ملائکه باشند از سنخ قدّیسین بشر باشند در این محکمه حضور دارند اما اگر سنگ و چوب و گِل و امثال ذلک باشد در محکمه ابلیس آنجا محاکمه میشوند چون خود چوبها مشرکان را دعوت نکردند که ماها را بپرستید در حقیقت شیاطین اینها را وادار کردند که اصنام و اوثان را بپرستند. پس بتها دو قسماند یک سلسله بتهای سنگ و گلاند که اینها در محکمه با ابلیس حضور دارند یک سلسله بتهای قدّیسین از فرشتهها و بشرند که یک عدّه فرشتهها را به عنوان بنات الله قبول کردند و پرستیدند یک عدّه قدّیسین بشر را مثل عزیر را مثل مسیح(سلام الله علیه) را پرستیدند[5] در این مورد که قدّیسین از فرشتهها و بشر معبود شدند قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که محلّ بحث است محکمه تشکیل میدهد.
در آیهٴ هفده سورهٴ «فرقان» میفرماید در معاد، خداوند این وثنیها و بتپرستها را محشور میکند ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ (یک)، ﴿وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ (دو) آن معبودها را هم محشور میکند یعنی آن ملائکه را عزیر را عیسی(سلام الله علیهما) را اینها را محشور میکند معبودها را یک طرف عابدها را یک طرف محکمه تشکیل میدهد آن وقت در حضور این عابدها از معبودها سؤال میکند شما اینها را گمراه کردید شما اینها را به خودتان دعوت کردید شما اینها را به پرستش خودتان فرا خواندید ﴿فَیَقُولُ﴾ یعنی خدا میفرماید آن حاشر همان کسی که اینها را محشور کرد میفرماید: ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ این التفات از تکلّم به غیبت است یعنی «یوم نحشرهم» ما اینها را محشور میکنیم. آن حاشر خدای سبحان است خداوند در آن روز به عنوان داور نهایی، عابد و معبود را در محکمه جمع میکند به معبودها میفرماید: ﴿أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ﴾ همینها که اینجا قرار دارند این بتپرستها را شما گمراه کردید ﴿أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ﴾ یا اینها خودشان گرفتار ضلالت و گمراهی شدند شما مقصّرید یا اینها مقصّرند بتپرستی معلوم شد که باطل است برای اینکه ﴿دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾[6] آن روز روشن میشود توحید آن روز روشن میشود. به این بتپرستها با چهار ضمیر غایب و یک اسم اشاره, اشاره شده است که اینها خیلی دور نیستند فرمود: ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ یعنی این بتپرستها را ﴿وَمَا یَعْبُدُونَ﴾ این ﴿مَا﴾ یعنی معبودها ﴿یَعْبُدُونَ﴾ ضمیر جمع غایب است که باز به بتپرستها برمیگردد ﴿أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ﴾ که این اسم اشاره به بتپرستهاست ﴿أَمْ هُمْ﴾ که باز ضمیر است که اشاره است به بتپرستها ﴿ضَلُّوا﴾ ضمیر مذکّر جمع سالم به همین بتپرستها برمیگردد پس چهار ضمیر است با یک اسم اشاره. خب در این محکمه خدای سبحان حاشر است و قاضی و داور، طرفین را دعوت کرد به معبودها یعنی این ملائکه و قدّیسین بشر میفرماید شما این بتپرستها را گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند آنها قبل از اینکه جواب این سؤال را بدهند عرض ادب میکنند تسبیح میکنند ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی مبرّای از آن هستی که مَثیل داشته باشی ما به تسبیح تو معتقدیم ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ نه تنها ما این کار را نکردیم اصلاً حق نداشتیم چنین کاری بکنیم ما خودمان غیر تو را نمیپرستیم آن وقت دیگری را به خودمان دعوت میکنیم ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ اولیا بالقول المطلق ممنوع است هر جا اولیایی هستند باید اولیاءالله باشند تحت ولایت تو باشند ما چنین کاری نکردیم و چنین حقّی نداریم ما خودمان بنده توایم چگونه دیگران را به بندگی دعوت میکنیم ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا﴾ این ﴿یَنبَغِی﴾ در قرآن معمولاً در موارد حتمی به کار برده میشود در بعضی از روایات ما هم همین است.
این اصطلاح قرآنی و روایی غیر از اصطلاح فقهی است در فقه وقتی فقیهی میگوید که «ینبغی» یا «لا ینبغی» از حدّ استحباب و کراهت بالاتر نمیرود اما نباید اصطلاح فقهی را با اصطلاح روایی یا قرآنی خلط کرد اگر در آیهای در روایتی گفته شد «ینبغی» یا «لا ینبغی» نمیشود استحباب را فهمید یا کراهت فهمید اگر فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ القَمَرَ﴾[7] یعنی اصلاً شمس حق ندارد کسی به او اجازه نمیدهد بنابراین اصطلاح «ینبغی» یا «لا ینبغی» در قرآن و روایات غیر از اصطلاح این دو کلمه است در فقه ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی﴾ ما اصلاً چنین حقّی نداریم نه برای ما مکروه است برای ما حرام بیّن است ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ ما خودمان بنده توایم برده توایم چگونه دیگری را به خودمان دعوت میکنیم اینچنین نیست خب پس منشأ انحراف اینها چه شد یک سلسله انحرافات معرفتی است که در آیات دیگر ذکر شده یک سلسله انحرافات عملی است و انگیزهای نه اندیشهای که در این آیات مطرح است یک جهت انحراف برای جاهلانِ از وثنیهاست (یک) یک جهت انحراف در معرفتشناسی برای پژوهشگران و به اصطلاح عالمان آنهاست (دو) یک جهت مشترکی بین عالم و جاهل هست (سه) آن جهت معرفتشناسی که سبب انحراف جاهلان و مقلّدان است همین تقلید کور از گذشتگان که ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[8], ﴿مُقْتَدُونَ﴾[9] و مانند آن. افراد جاهل اینها به تبار و نیایشان اقتدا میکنند چه در تصدیق چه در تکذیب آنجا که میخواهند بگویند آری میبینند که نیاکانشان گفتند آری یا نه, آنجا که میخواهند بگویند نه میبینند نیاکانشان گفتند نه یا نه, وقتی از آنها سؤال میکنی چرا بتپرستید میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ یا ﴿مُقْتَدُونَ﴾ وقتی بگویند بیایید به سراغ توحیدی که انبیا دعوت میکنند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[10] پدران ما که نکردند ما هم نمیکنیم پس سلب و اثبات اینها, ایجاب و نفی اینها, قبول و نکول اینها, تصدیق و تکذیب اینها در مدار حرفهای گذشتگان است هر دو را قرآن کریم نقل کرده است آنجا که تصدیق میکنند میگویند چون پدران ما گفتند آنجا که تکذیب میکنند میگویند چون پدران ما نگفتند آنجا که تصدیق میکنند میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا﴾ آنجا که تکذیب میکنند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا﴾ این کار جاهلان تقلیدی است در معرفتشناسی.
محقّقان آنها که به زعم خود اهل تحقیقاند اینها بین تکوین و تشریع خلط میکنند میگویند بتپرستی حق است چرا برای اینکه اگر باطل باشد خدا قدرت مطلق دارد باید جلوی ما را بگیرد و جلوی ما را نگرفته اگر ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾[11] اگر خدا میخواست که ما بتپرست نباشیم خب جلوی ما را میگرفت دیگر این خلط بین تکوین و تشریع در خیلی از فضاها هست قرآن کریم میفرماید بله قدرت خدا مطلق است خدا اگر میخواست جلوی شما را میگرفت اما خدا شما را آزاد گذاشته ببیند که ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾[12], ما اصلاً شما را مختار قرار دادیم برای اینکه بیازماییم تا تکامل روشن بشود اگر ما بخواهیم در هر جا جلوی شما را بگیریم که کمال نیست انتخاب نیست.
همین توهّم جاهلیّت کهن در جاهلیّت جدید هم هست شما میبینید خیلیها به این عبارت از آیةالکرسی تمسّک میکنند ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾[13] خب ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ یعنی تشریعاً؟! اینکه ـ معاذ الله ـ میشود اباحهگری اگر ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ یعنی اجباری نباشد امر به معروفی نهی از منکری نباشد تعزیری نباشد حدودی نباشد بگیر و ببندی نباشد هر که هر کاری بخواهد بکند این میشود اباحهگری اینکه دیگر دین نشد این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ برای تکوین است یعنی خدا شما را آزاد خلق کرده این هم جهنم این هم بهشت هر کدام میخواهید بروید, بروید اما به شما میگویند نروید طرف جهنم جلوی شما را میگیرند مثل اینکه میگویند اینجا خطر دارد پایانش کارتنخوابی است اعتیاد برای شما خطر دارد نروید به دنبال این. پس ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ که گروهی به آن تمسّک میکنند برای اباحهگری همان طرز تفکّر جاهلیّتی است که مشرکان داشتند گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[14] خب اگر بتپرستی بد باشد خدا که قادر است جلوی ما را میگیرد اینها خدا را به عنوان واجبالوجود قرار دارند (یک) به عنوان خالق کل قبول دارند (دو) به عنوان مدیر کل و ربّالأرباب و اله الآلهه قبول دارند (سه) اما ربوبیّت جزئی را به اشخاص و ملائکه و امثال ذلک میدهند (چهار) شرکشان در بخش چهارم است که گرفتار ارباب متفرّقهاند ضرر و نفع, شفا و مرض رزق امنیت آرامش ارزانی و گرامی هوای بارانی و امثال بارانی را از این بتها میطلبند خب اگر کسی چنین توهّمی بکند که چون خدا قادر است و جلوی ما را نگرفته پس این کار مقبول خداست این خلط تکوین و تشریع است و قرآن کریم هم پاسخش را داد که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» [آیهٴ 148] و امثال ذلک[15] گذشت.
پرسش: با اینکه خدا آگاه است سؤال کردن چه معنایی دارد؟
پاسخ: محاکمه است دیگر برای اینکه روشن بشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾[16] نه امتحان با علم خدای سبحان مخالف است نه محاکمه, محاکمه برای اینکه این شخص معلوم بشود که معذور نبود در گناه و اگر محاکمه نشود میگویند ما معذور بودیم دیگر.
پرسش: آیا شیطان و ابلیس یکی هستند؟
پاسخ: نه شیطان اعم از ابلیس است ابلیس آن شخص معهودِ واحد است ﴿شَیَاطِینَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[17] متعدّدند شیطان بر شیطان انسی بر شیطان جنّی هم اطلاق میشود ولی ابلیس همان موجود واحد است که از خدا درخواست بقا ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ کرده است که خدا فرمود: ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[18].
پرسش: در این محاکمه همه حضور دارند یا بعضیها؟
پاسخ: نه, بتپرستان حضور دارند چون میگوید شما اینها را به خودتان دعوت کردید یا اینها خودشان گمراه شدند. در مسئله بتپرستی حساب دیگر است در مسئله استضعاف و استکبار حساب دیگر است در مسئله مطلق گناهان که هر کسی گناه کرده میگوید شیطان مرا وسوسه کرده حساب دیگر است در این محکمه عابد و معبود حضور دارند ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی اصلاً شریک نداری (یک) ما هم حق نداریم و حق نداشتیم که غیر تو را ولیّ قبول کنیم (دو) ما خودمان برده و بنده تو هستیم ملائکه حرفشان این است قدّیسین بشر حرفشان این است ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ این ﴿کَانَ﴾ که منفی است هم بالکل ریشه هر گونه استحقاق را میزند.
خب بنابراین از نظر معرفتشناسی, مشرکان دو قسم بودند آن جهله اینها گرفتار تقلید باطل بودند آن علما و محقّقانشان به اصطلاح داعیهدارانشان مبتلا به خلط بین تکوین و تشریع بودند لکن جامع مشترک بین دو گروه همین حبّ دنیا و غفلت از یاد خدا و غفلت از آن لایه اصلی نفس و امثال ذلک است اینها یعنی قدّیسین از بشر و همچنین فرشتهها به ذات اقدس الهی میگویند که اینها از چند لایه مقصّرند اولاً براهین توحیدی در عالم فراوان است و ثانیاً شما نعمتهایی به پدران اینها دادید و نعمتهایی به خود اینها دادید اینها گذشته از اینکه حقشناسی نکردند, نعمت را به نقمت تبدیل کردند شکر نعمت را به کفران نعمت تبدیل کردند یاد نعمت را به نسیان تبدیل کردند یاد ولینعمت را به خدافراموشی تبدیل کردند همه این کارها را کردند بنابراین اینها مجرم چند لایهاند ﴿وَلکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ﴾ اینها در خانوادههای مُترف و مُسرف به بار آمدند ﴿حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ﴾ آن قدر در نعمت غرق بودند که نعمت را به نقمت تبدیل کردند شکر نعمت را به کفر نعمت تبدیل کردند یاد ولی نعمت را به نسیان ولی نعمت تبدیل کردند یاد خدا از یادشان رفته ﴿نَسُوا الذِّکْرَ﴾ ذکرِ مطلق ذکر خدا و ذکر نعمت ذکر ولینعمت همه اینها را که قرآن فرمود, اینها فراموش کردند ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[19] خب انسان وقتی به یاد نعمت باشد شکر میکند از این بالاتر ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[20] به یاد ولینعمت باید باشند اینها نه به یاد نعمت بودند نه به یاد ولینعمت بودند ﴿نَسُوا الذِّکْرَ﴾؛ این را نعمت ندانستند شکر نکردند ولینعمت را به یاد نیاوردند او را نپرستیدند ﴿حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ﴾.
پرسش:آیا نعمت ولایت مراد نیست؟
پاسخ: یکی از مصادیقش همین است وقتی توحید باشد نبوّت هست ولایت هست قرآن هست عترت هست اما اگر ـ معاذ الله ـ اصلش را فراموش کردند اگر «لا إله الاّ الله» را کسی ـ معاذ الله ـ فراموش بکند «و أنا مِن شروطها»[21] را هم یقیناً فراموش میکند.
﴿وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ اینها در اثر اترافی که داشتند اسرافی که داشتند نازپردِ بیجای تنعّم بودند اینها یک ملّت بائری بودند. قرآن کریم یک عدّه را زنده میداند یک عدّه را مرده یک عدّه را جزء بائر میداند یک عدّه را جزء دائر. اصل جریان را قرآن کریم به این صورت یاد میکند که ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[22] خدا شما را در یک سرزمین دائری به عنوان یک شجرهٴ طوبا پروراند و آبیاری کرد بقیه را داد دست خود شما البته بلا تفویضٍ به شما گفت این هم آب حیات است این هم معرفت است این هم باغبان است به نام وحی و نبوّت و امامت و خلافت و رسالت و ولایت و اینها همه چیز را فرموده, شما این حیات را به ممات تبدیل کردید دائر را بائر کردید و شما یک ملّت بائر شدید همان طوری که زمین گاهی دائر است گاهی بائر زمینه زندگی هم گاهی دائر است گاهی بائر, تجارت و کسب هم گاهی دائر است گاهی بائر, بائر یعنی هالک، جهنم را میگویند ﴿دَارَ البَوَارِ﴾[23] یعنی دارالهلاک زمینی که کشت و زرع نمیشود آب ندارد محصول به بار نمیآورد میگویند این بائر است یک سرزمین بائری است ملّت بائر هم همین است یعنی میوه نمیدهد سنگلاخ است فرمود: ﴿وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ در قبال یک عدّه مردان دائریاند زمینهشان دائر است زمینشان دائر است در برابر این گروه فرمود یک عدّه هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[24] اینها منتظرند به انتظار یک داد و ستدی به سر میبرند که هرگز به هلاکت مبتلا نمیشوند تجارت نافع است یک عدّه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[25] بیان نورانی حضرت امام هادی(سلام الله علیه) این بود که «الدنیا سوق رَبِح فیها قومٌ و خَسِر آخرون»[26] دنیا یک داد و ستدی است دیگر برای اینکه انسان سرمایه عمر را میدهد یک چیزی میگیرد حالا یا با خدا و قرآن و عترت معامله میکند یک چیزی میدهد به حسب ظاهر یعنی وقت صرف میکند یک چیزی میگیرد اما در حقیقت روح تجارت با خدا روح هِبه است نه داد و ستد زیرا عوض و معوّض هر دو را خدا برمیگرداند این طور نیست که انسان چیزی به خدا بدهد و چیز دیگری را از خدا بگیرد بلکه آنچه را که داد معالاضافه خدا برمیگرداند عوض و معوّض هر دو را انسان میبرد اگر با ابلیس معامله کرد عوض و معوّض هر دو را او میبرد این طور نیست که چیزی به آدم بدهد اگر چیزی به انسان بدهد مثل جویی است که به اسب میدهد تا اسب سواری بدهد این اسب را تیمار میکند جو میدهد آب خنک هم به او میدهد آب خنک هم روی بدنش میمالد برای اینکه سواری بگیرد گفت ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[27] من احتناک میکنم احتناک, کار آن سوارکار مسلّط و مسلّمی است که سوار بر اسب میشود (یک) دهنه میزند (دو) حنک و تحت حنک این اسب را کاملاً در اختیار دارد (سه) این را میگویند احتناک شیطان بالصراحه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گفت من سواری میخواهم خب حالا اگر کسی با چنین سوارکاری معامله کرد دو توبره جو گرفت اینکه عوض و معوّض نیست چون خودش توانش را در اختیار او قرار میدهد اینچنین نیست که اگر شیطان کام کسی را شیرین کرده چیزی به او داده این نظیر جویی است که به اسب میدهند عوض و معوّض هر دو را او میبرد ولی اگر تجارتی با قرآن و عترت کرد عوض و معوّض هر دو را خدا به او برمیگرداند [چون] آنها غنیاند چیزی از ما نمیخواهند عمر ما را کامل میکنند به ما برمیگردانند حیات ما را پررونق میکنند به ما برمیگردانند میشود حیاتِ خالد.
خب پس همان طوری که زمینِ زندگی یا دائر است یا بائر زمینه زندگی هم بشرح ایضاً یا دائر است یا بائر تجارتها کسبها درس و بحثهای حوزه و دانشگاه یا دائر است یا بائر یک عدّه ﴿کَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ پایان امر دستشان خالی است یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[28] دستشان پر است یک عدّه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[29] دستشان خالی است یک عدّه حیات و مماتشان نه تنها برایشان خوب است برای نظام خوب است برای کشور خوب است خب این شهدا کسانیاند که ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ (یک) وقتی هم وارد یک سرزمین شدند خونشان کشور را پربرکت و معطّر میکند (دو) «طِبتم و طابت الأرض التی فیها دُفنتم»[30] از این تجارت ﴿لَن تَبُورَ﴾ بهتر چه چیزی نشان دارید آدم طوری زندگی بکند که وقتی هم که مُرد یک کشور را زنده میکند «طِبتم و طابت الأرض التی فیها دُفنتم» این نشانه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ است.
فتحصّل که جامعه شرک از نظر معرفتشناسی گرفتار دو خطر است از نظر انگیزه گرفتار یک امر مشترک است آن خطرهای معرفتشناسی این است که مقلّدان را تقلیدِ کور به جهنم برد آن مدّعیان تحقیق را خلط و مغالطه بین تکوین و تشریع به جهنم برد قدر مشترک بین این دو گروه همین دنیازدگی است که «حُبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئةٍ»[31] آن روز که روز عدل و حق است فرمایش این بزرگان در محکمه عدل الهی این است که خدایا هیچ کس اینها را گمراه نکرده اینها در اثر حبّ دنیا و تجمّلات دنیا و بهرهبری اترافی به این دام افتادند ﴿لکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾. منشأ فراموشی خدا و یاد قیامت همین اتراف است دیگر بخش اندیشه را اینجا مطرح نمیکنند بخش اندیشه را جای دیگر مطرح میکنند خب یک انسان مُترف انسان متنعّم انسانی که همهاش در لذّت به سر میبرد دیگر «یُنسی الآخرة» بیان نورانی حضرت هم همین است که «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَةَ».[32]
آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آن محاکمهای که بین هر تبهکاری با ابلیس مطرح بود آنجا گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آنها گفتند که شیطان ما را گمراه کرده است ذات اقدس الهی در آن محکمه ابلیس را حاضر میکند و آنها را هم حاضر میکند فرمود: ﴿وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ اینها در قیامت میگویند شیطان ما را گمراه کرده محکمهای تشکیل میشود شیطان یک طرف تبهکاران یک طرف این تبهکار اعم از بتپرست و معصیتکار و امثال ذلک است اختصاصی به عابد و معبود ندارد اینها میگویند شیطان ما را گمراه کرد شیطان میگوید که هیچ تقصیری از طرف من نیست من یک دعوتنامه نوشتم انبیا هم یک دعوتنامه نوشتند عقل و فطرت شما از درون با آن دعوتنامه انبیا موافق بود شما با داشتن عقل از درون با فطرت از درون, وحی و نبوّت و ولایت از بیرون آن دعوتنامه را جواب ندادید دعوتنامه مرا جواب دادید من کاری نکردم ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ﴾ یعنی وعد باطل ﴿فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ من با وعده دروغین شما را آوردم خدای سبحان و انبیا و اولیا با وعده راست شما را دعوت کردند ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ﴾ من فقط وسوسه کردم وسوسه یک دعوتنامه است هیچ اجباری در کار نبود ﴿إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾[33] امروز نه من به داد شما میرسم نه شما به داد ما غرض این است که در این محکمه شیطان هم خودش را تبرئه میکند منتها میگوید من گناه خودم را دارم اینکه در قرآن فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ﴾[34] بحث دیگری است «کلاهما فی النار» اما شیطان مقصّر نیست که کسی را گمراه بکند تا کسی بگوید شیطان باعث شده است خب شیطان دعوت میکند در حدّ وسوسه نه بیش از آن اصلاً بیش از آن حق ندارد.
پرسش:
پاسخ: نه, ﴿مَّتَّعْتَهُمْ﴾ نعمت را, شما نعمت دادید آنجا به جای اینکه از این نعمت حُسن استفاده کنند در برابر نعمت شاکر باشند کفران نعمت کردند تو نعمت دادی آنها قدردانی نکردند تو محبّت کردی آنها حقشناسی نکردند تو لطف کردی آنها جفا کردند همین. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال آن, آن جریان محاکمه بین مستضعف و مستکبر مطرح است . در سوره <سبأ> فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند این دنبالهروها به آن پیشروها میگویند شما ما را گمراه کردید آنگاه ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ خب انبیا آمدند هم برای ما هم برای شما, حرفهای آنها را هم ما شنیدیم هم شما, ما چه تقصیر داریم ما گفتیم بیایید انبیا هم گفتند بیایید شما دنبال ما آمدید حرف انبیا را گذاشتید کنار ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ شما هم مثل ما مجرمید دیگر ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾[35] این کارها را کردید.
در بخشهای دیگر که اینها به خدا عرض میکنند خدایا عذاب آنها را زیاد کن خدای سبحان میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[36] شما هم دوتا عذاب دارید آنها هم دوتا عذاب دارند منتها تحلیل نکردید چرا ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ برای اینکه شما هم گناه کردید (یک) هم درِ خانه اهل بیت را بستید (دو) شما اگر نرفته بودید دنبال اموی و مروانی اینها که درِ خانهشان بسته نمیشد که اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ همین است فرمود شما که یک گناه نکردید آنها دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید آنها معصیت کردند (یک) درِ خانه اهل بیت را بستند سقیفه را به جای غدیر نشاندند (دو) دو گناه کردید شما هم همین دو گناه را کردید شما هم معصیت کردید هم اموی و مروانی و امثال اینها را تأیید کردید ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما چرا تحلیل نمیکنید حساب نمیکنید.
خب پس سه محکمه است و سه محاکمه یک محکمه عمومی است که هر تبهکاری میگوید شیطان باعث شد در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» میفرماید شیطان میگوید من کاری نکردم من وسوسه کردم انبیا و اولیای الهی هم دعوت کردند آنها دعوت صدق داشتند من دعوت کذب داشتم شما میخواستی آنجا بروی یک محاکمه در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال «سبأ» است که بین مستضعف و مستکبر است خدا میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خب شما رهبران الهی را گذاشتید کنار به دنبال رهبران کفر و ضلال رفتید شما دو گناه کردید دیگر ﴿وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ محاکمهای هم بین عابد و معبود است که در این سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» مطرح است که ذات اقدس الهی حق را به فرشتگان و حق را به قدّیسین بشر میدهد فرمود: ﴿فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ﴾ آن وقت خدا پرونده را با این مختوم میکند خطاب میکند به بتپرستها میفرماید دیدید که این معبودها شما را دعوت نکردند شما به جای اینکه نعمت را حقشناسی کنید شکر کنید کفران کردید به جای توحید, شرک ورزیدید ﴿فَقَدْ کَذَّبُوکُم﴾ نگویید که اینها ما را گمراه کردند اینها که شما را تکذیب کردند امروز هیچ کاری از شما برنمیآید نه بالاستقلال میتوانید مشکلتان را حل کنید نه بالنصره فرق ولایت و نصرت این بود یا فرق ولایت و شفاعت این بود اگر کسی ولیّ خودش باشد والی خودش باشد مشکل خودش را حل میکند اما اگر کسی ولیّ نباشد نه ولیّ خودش باشد یا ولیّ دیگری [بلکه] ناصر باشد یعنی دیگری درصدد حلّ مشکل خود است انسان به او کمک میکند اگر گفتند زید ولیّ عمرو است یعنی همه کارهای عمرو را این زید حل میکند اما اگر گفتند زید, ناصر عمرو است یعنی بخشی از کارها را خود عمرو انجام میدهد زید او را کمک میکند فرمود نه کسی ولیّ شماست که کلّ کارهای شما را به عهده بگیرد نه کسی ناصر است که بخشی از کارها را شما به عهده بگیرید بخشی از کارها را او. در اینجا بعضی از قرائتها به صورت فعل غایب است[37] که این به حسب ظاهر قدری اَنسب به نظر میرسد یعنی این فرشتهها نه ولیّ شمایند نه ناصر شما نه ولیّاند که همه کارهای شما را انجام بدهند که این عذاب را از شما منصرف بکنند نه ناصرند که بخشی از کارها را شما به عهده بگیرید آنها شما را کمک بکنند در صرف عذاب, اگر خطاب باشد چه اینکه هست معنایش این است که نه شما توان آن را دارید که عذاب را از خود منصرف کنید بالاستقلال, نه توان آن را دارید که دیگری عذاب را از شما منصرف کند و شما کمک او باشید ﴿فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً﴾ یعنی صرف عذاب ﴿وَلاَ نَصْراً﴾.
پرسش: بعضی این ﴿صَرْفاً﴾ را به توبه معنا کردند.[38]
پاسخ: البته, یکی از مصادیقش این است دیگر آن روز که جا برای توبه نیست آن روز جا برای هیچ کاری نیست برای اینکه قیامت ظرف عمل نیست خب.
در این بخشها فرمود: ﴿وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً﴾ البته اطلاق آیه شامل هر ظلمی میشود چه ظلم اعتقادی چه ظلم اخلاقی چه ظلم عملی لکن قدر متیقّن در مقام تخاطب، همین مسئله شرک است چون با مشرکان دارد سخن میگوید که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾[39] این مشرکانی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» بحث آنها گذشت اینها به عنوان عابد و بتپرست وقتی آنجا حضور پیدا کردند قدر متیقّن در مقام تخاطب همان ظلم شرکی است که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ اما اطلاق آیه گذشته از اینکه قدر متیقّن را شامل میشود موارد دیگر را هم در برمیگیرد این اصل کلی است که ﴿وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ فرقان،ٍ آیهٴ 12.
[2] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 194.
[3] . سورهٴ غافر، آیهٴ 8.
[4] . سورهٴ فرقان، آیهٴ 16.
[5] . سورهٴ توبه، آیهٴ 30.
[6] . سورهٴ نور، آیهٴ 25.
[7] . سورهٴ یس، آیهٴ 40.
[8] . سورهٴ زخرف، آیهٴ 22.
[9] . سورهٴ زخرف، آیهٴ 23.
[10] . سورهٴ مؤمنون، آیهٴ 24؛ سورهٴ قصص، آیهٴ 26.
[11] . سورهٴ انعام، آیهٴ 148.
[12] . سورهٴ انسان، آیهٴ 3.
[13] . سورهٴ بقره، آیهٴ 256.
[14] . سورهٴ انعام، آیهٴ 148.
[15] . سورهٴ نحل، آیهٴ 35.
[16] . سورهٴ انفال، آیهٴ 42.
[17] . سورهٴ انعام، آیهٴ 112.
[18] . سورهٴ حجر، آیات 37 و 38؛ سورهٴ ص، آیات 80 و 81.
[19] . سورهٴ بقره، آیات 40، 47 و 122.
[20] . سورهٴ بقره، آیهٴ 152.
[21] . التوحید (شیخ صدوق)، ص 25.
[22] . سورهٴ نوح، آیهٴ 17.
[23] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 28.
[24] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 29.
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 16.
[26] . تحف العقول، ص 483.
[27] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 62.
[28] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 29.
[29] . سورهٴ بقره، آیهٴ 16.
[30] . مصباح المتهجد، ص 723.
[31] . الکافی، ج 2، ص 131.
[32] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[33] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 22.
[34] . سورهٴ ص، آیهٴ 85.
[35] . سورهٴ سبأ، آیات 31 ـ 33.
[36] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 38.
[37] . ر . ک: التفسیر الکبیر، ج 24، ص 444.
[38] . ر . ک: التفسیر الکبیر، ج 24، ص 444.
[39] . سورهٴ لقمان، آیهٴ 13.
- ترسیم محکمه گمراهان و گمراهکنندگان در قیامت؛
- کفر نعمت وجه مشترک گمراهان و گمراهکنندگان؛
- معنا و مصداق ملت بایر و بیخیر؛
- خیر و برکت بودن حیات و ممات شهدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً (19) وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)﴾
بعد از اینکه برهانی بر توحید و نفی شرک اقامه فرمود و بعد از اینکه جریان وحی و نبوّت و رسالت را تبیین فرمود با مشرکان چنین خطاب میکند که نتیجه تلخ کفرِ اعتقادی و سیّئات عملیِ شما جهنّمی است که اگر شما را از دور ببیند شما صدای زفیر آن را میشنوید ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾[1] در قبال شما مردان الهی هستند که وارد جنّت الْخُلد میشوند و این وعدهای است که خدا به متّقیان داد عدّهای از خدای سبحان مسئلت میکنند که این وعده را انجاز کند هم مؤمنان در ذکر سحرهایشان از خدا مسئلت میکنند ﴿رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَی رُسُلِکَ﴾[2] هم فرشتهها به خدا عرض میکنند وعدهای که به مؤمنان دادید اِنجاز کنید ﴿رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ﴾[3] هم ملائکه از خدا درخواست انجاز وعد دارند هم مؤمنان لذا فرمود این جنّت ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً﴾[4] آنگاه میفرماید کافر در قیامت در چند محکمه محاکمه میشود تا هیچ بهانهای برای او نباشد بعد مشخص بشود که تنها عامل انحراف این کافر و شرک این کافر یا سیّئه این کافر, سوء رفتار خود اوست و لاغیر هیچ کس مسئول محرومیّت افراد نیست مگر خود آن افراد.
در چند محکمه قرآن کریم محاکمه اینها را بازگو میکند در یک محکمه اینها بهانه میآورند که شیطان ما را گمراه کرد وسوسه کرد ما را فریب داد محکمهای تشکیل میشود شیطان یک طرف تبهکاران یک طرف گفتگو بین شیطان و تبهکاران است این تبهکاران و گنهکاران در آن محکمه محکوم میشوند. در یک محکمه بین مستضعفان و مستکبران محاکمه میشود مستضعفان میگویند مستکبران ما را منحرف کردهاند در آن محکمه مستکبر یک طرف مستضعف یک طرف گفتگو و احتجاجات برقرار میشود در آن محکمه هم مستضعف محکوم میشود برای اینکه مستضعف میگوید مستکبران ما را گمراه کردند مستکبران میگویند که انبیا آمدند برای همه ما، عقل بود برای همه ما، فطرت بود برای همه ما، چطور حرف انبیا را گوش ندادید حرفهای ما را گوش دادید در نتیجه قرآن کریم میفرماید هم مستکبر هم مستضعف هر دو گرفتار جهنماند یک وقت استضعاف به معنای ظلم و تحمیل اقتصادی آنهاست آن یک مطلب دیگری است که مستکبر محکوم است یک وقت استضعاف فکری است یعنی مستکبران, مستضعفان فکری را به دنبال خودشان جذب میکنند در آن محکمه هر دو محکوماند. در محکمه سوم بین عابدان و معبودان بین مشرکان و آلهه اینها محاکمه میشود آلهه اینها اگر از سنخ ملائکه باشند از سنخ قدّیسین بشر باشند در این محکمه حضور دارند اما اگر سنگ و چوب و گِل و امثال ذلک باشد در محکمه ابلیس آنجا محاکمه میشوند چون خود چوبها مشرکان را دعوت نکردند که ماها را بپرستید در حقیقت شیاطین اینها را وادار کردند که اصنام و اوثان را بپرستند. پس بتها دو قسماند یک سلسله بتهای سنگ و گلاند که اینها در محکمه با ابلیس حضور دارند یک سلسله بتهای قدّیسین از فرشتهها و بشرند که یک عدّه فرشتهها را به عنوان بنات الله قبول کردند و پرستیدند یک عدّه قدّیسین بشر را مثل عزیر را مثل مسیح(سلام الله علیه) را پرستیدند[5] در این مورد که قدّیسین از فرشتهها و بشر معبود شدند قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که محلّ بحث است محکمه تشکیل میدهد.
در آیهٴ هفده سورهٴ «فرقان» میفرماید در معاد، خداوند این وثنیها و بتپرستها را محشور میکند ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ (یک)، ﴿وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ (دو) آن معبودها را هم محشور میکند یعنی آن ملائکه را عزیر را عیسی(سلام الله علیهما) را اینها را محشور میکند معبودها را یک طرف عابدها را یک طرف محکمه تشکیل میدهد آن وقت در حضور این عابدها از معبودها سؤال میکند شما اینها را گمراه کردید شما اینها را به خودتان دعوت کردید شما اینها را به پرستش خودتان فرا خواندید ﴿فَیَقُولُ﴾ یعنی خدا میفرماید آن حاشر همان کسی که اینها را محشور کرد میفرماید: ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ این التفات از تکلّم به غیبت است یعنی «یوم نحشرهم» ما اینها را محشور میکنیم. آن حاشر خدای سبحان است خداوند در آن روز به عنوان داور نهایی، عابد و معبود را در محکمه جمع میکند به معبودها میفرماید: ﴿أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ﴾ همینها که اینجا قرار دارند این بتپرستها را شما گمراه کردید ﴿أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ﴾ یا اینها خودشان گرفتار ضلالت و گمراهی شدند شما مقصّرید یا اینها مقصّرند بتپرستی معلوم شد که باطل است برای اینکه ﴿دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾[6] آن روز روشن میشود توحید آن روز روشن میشود. به این بتپرستها با چهار ضمیر غایب و یک اسم اشاره, اشاره شده است که اینها خیلی دور نیستند فرمود: ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ﴾ یعنی این بتپرستها را ﴿وَمَا یَعْبُدُونَ﴾ این ﴿مَا﴾ یعنی معبودها ﴿یَعْبُدُونَ﴾ ضمیر جمع غایب است که باز به بتپرستها برمیگردد ﴿أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هؤُلاَءِ﴾ که این اسم اشاره به بتپرستهاست ﴿أَمْ هُمْ﴾ که باز ضمیر است که اشاره است به بتپرستها ﴿ضَلُّوا﴾ ضمیر مذکّر جمع سالم به همین بتپرستها برمیگردد پس چهار ضمیر است با یک اسم اشاره. خب در این محکمه خدای سبحان حاشر است و قاضی و داور، طرفین را دعوت کرد به معبودها یعنی این ملائکه و قدّیسین بشر میفرماید شما این بتپرستها را گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند آنها قبل از اینکه جواب این سؤال را بدهند عرض ادب میکنند تسبیح میکنند ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی مبرّای از آن هستی که مَثیل داشته باشی ما به تسبیح تو معتقدیم ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ نه تنها ما این کار را نکردیم اصلاً حق نداشتیم چنین کاری بکنیم ما خودمان غیر تو را نمیپرستیم آن وقت دیگری را به خودمان دعوت میکنیم ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ اولیا بالقول المطلق ممنوع است هر جا اولیایی هستند باید اولیاءالله باشند تحت ولایت تو باشند ما چنین کاری نکردیم و چنین حقّی نداریم ما خودمان بنده توایم چگونه دیگران را به بندگی دعوت میکنیم ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا﴾ این ﴿یَنبَغِی﴾ در قرآن معمولاً در موارد حتمی به کار برده میشود در بعضی از روایات ما هم همین است.
این اصطلاح قرآنی و روایی غیر از اصطلاح فقهی است در فقه وقتی فقیهی میگوید که «ینبغی» یا «لا ینبغی» از حدّ استحباب و کراهت بالاتر نمیرود اما نباید اصطلاح فقهی را با اصطلاح روایی یا قرآنی خلط کرد اگر در آیهای در روایتی گفته شد «ینبغی» یا «لا ینبغی» نمیشود استحباب را فهمید یا کراهت فهمید اگر فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ القَمَرَ﴾[7] یعنی اصلاً شمس حق ندارد کسی به او اجازه نمیدهد بنابراین اصطلاح «ینبغی» یا «لا ینبغی» در قرآن و روایات غیر از اصطلاح این دو کلمه است در فقه ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی﴾ ما اصلاً چنین حقّی نداریم نه برای ما مکروه است برای ما حرام بیّن است ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ ما خودمان بنده توایم برده توایم چگونه دیگری را به خودمان دعوت میکنیم اینچنین نیست خب پس منشأ انحراف اینها چه شد یک سلسله انحرافات معرفتی است که در آیات دیگر ذکر شده یک سلسله انحرافات عملی است و انگیزهای نه اندیشهای که در این آیات مطرح است یک جهت انحراف برای جاهلانِ از وثنیهاست (یک) یک جهت انحراف در معرفتشناسی برای پژوهشگران و به اصطلاح عالمان آنهاست (دو) یک جهت مشترکی بین عالم و جاهل هست (سه) آن جهت معرفتشناسی که سبب انحراف جاهلان و مقلّدان است همین تقلید کور از گذشتگان که ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[8], ﴿مُقْتَدُونَ﴾[9] و مانند آن. افراد جاهل اینها به تبار و نیایشان اقتدا میکنند چه در تصدیق چه در تکذیب آنجا که میخواهند بگویند آری میبینند که نیاکانشان گفتند آری یا نه, آنجا که میخواهند بگویند نه میبینند نیاکانشان گفتند نه یا نه, وقتی از آنها سؤال میکنی چرا بتپرستید میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ یا ﴿مُقْتَدُونَ﴾ وقتی بگویند بیایید به سراغ توحیدی که انبیا دعوت میکنند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[10] پدران ما که نکردند ما هم نمیکنیم پس سلب و اثبات اینها, ایجاب و نفی اینها, قبول و نکول اینها, تصدیق و تکذیب اینها در مدار حرفهای گذشتگان است هر دو را قرآن کریم نقل کرده است آنجا که تصدیق میکنند میگویند چون پدران ما گفتند آنجا که تکذیب میکنند میگویند چون پدران ما نگفتند آنجا که تصدیق میکنند میگویند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا﴾ آنجا که تکذیب میکنند میگویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا﴾ این کار جاهلان تقلیدی است در معرفتشناسی.
محقّقان آنها که به زعم خود اهل تحقیقاند اینها بین تکوین و تشریع خلط میکنند میگویند بتپرستی حق است چرا برای اینکه اگر باطل باشد خدا قدرت مطلق دارد باید جلوی ما را بگیرد و جلوی ما را نگرفته اگر ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾[11] اگر خدا میخواست که ما بتپرست نباشیم خب جلوی ما را میگرفت دیگر این خلط بین تکوین و تشریع در خیلی از فضاها هست قرآن کریم میفرماید بله قدرت خدا مطلق است خدا اگر میخواست جلوی شما را میگرفت اما خدا شما را آزاد گذاشته ببیند که ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾[12], ما اصلاً شما را مختار قرار دادیم برای اینکه بیازماییم تا تکامل روشن بشود اگر ما بخواهیم در هر جا جلوی شما را بگیریم که کمال نیست انتخاب نیست.
همین توهّم جاهلیّت کهن در جاهلیّت جدید هم هست شما میبینید خیلیها به این عبارت از آیةالکرسی تمسّک میکنند ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾[13] خب ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ یعنی تشریعاً؟! اینکه ـ معاذ الله ـ میشود اباحهگری اگر ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ یعنی اجباری نباشد امر به معروفی نهی از منکری نباشد تعزیری نباشد حدودی نباشد بگیر و ببندی نباشد هر که هر کاری بخواهد بکند این میشود اباحهگری اینکه دیگر دین نشد این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ برای تکوین است یعنی خدا شما را آزاد خلق کرده این هم جهنم این هم بهشت هر کدام میخواهید بروید, بروید اما به شما میگویند نروید طرف جهنم جلوی شما را میگیرند مثل اینکه میگویند اینجا خطر دارد پایانش کارتنخوابی است اعتیاد برای شما خطر دارد نروید به دنبال این. پس ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ که گروهی به آن تمسّک میکنند برای اباحهگری همان طرز تفکّر جاهلیّتی است که مشرکان داشتند گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[14] خب اگر بتپرستی بد باشد خدا که قادر است جلوی ما را میگیرد اینها خدا را به عنوان واجبالوجود قرار دارند (یک) به عنوان خالق کل قبول دارند (دو) به عنوان مدیر کل و ربّالأرباب و اله الآلهه قبول دارند (سه) اما ربوبیّت جزئی را به اشخاص و ملائکه و امثال ذلک میدهند (چهار) شرکشان در بخش چهارم است که گرفتار ارباب متفرّقهاند ضرر و نفع, شفا و مرض رزق امنیت آرامش ارزانی و گرامی هوای بارانی و امثال بارانی را از این بتها میطلبند خب اگر کسی چنین توهّمی بکند که چون خدا قادر است و جلوی ما را نگرفته پس این کار مقبول خداست این خلط تکوین و تشریع است و قرآن کریم هم پاسخش را داد که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» [آیهٴ 148] و امثال ذلک[15] گذشت.
پرسش: با اینکه خدا آگاه است سؤال کردن چه معنایی دارد؟
پاسخ: محاکمه است دیگر برای اینکه روشن بشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾[16] نه امتحان با علم خدای سبحان مخالف است نه محاکمه, محاکمه برای اینکه این شخص معلوم بشود که معذور نبود در گناه و اگر محاکمه نشود میگویند ما معذور بودیم دیگر.
پرسش: آیا شیطان و ابلیس یکی هستند؟
پاسخ: نه شیطان اعم از ابلیس است ابلیس آن شخص معهودِ واحد است ﴿شَیَاطِینَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[17] متعدّدند شیطان بر شیطان انسی بر شیطان جنّی هم اطلاق میشود ولی ابلیس همان موجود واحد است که از خدا درخواست بقا ﴿إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ کرده است که خدا فرمود: ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ٭ إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[18].
پرسش: در این محاکمه همه حضور دارند یا بعضیها؟
پاسخ: نه, بتپرستان حضور دارند چون میگوید شما اینها را به خودتان دعوت کردید یا اینها خودشان گمراه شدند. در مسئله بتپرستی حساب دیگر است در مسئله استضعاف و استکبار حساب دیگر است در مسئله مطلق گناهان که هر کسی گناه کرده میگوید شیطان مرا وسوسه کرده حساب دیگر است در این محکمه عابد و معبود حضور دارند ﴿قَالُوا سُبْحَانَکَ﴾ تو منزّه از آن هستی که شریک داشته باشی اصلاً شریک نداری (یک) ما هم حق نداریم و حق نداشتیم که غیر تو را ولیّ قبول کنیم (دو) ما خودمان برده و بنده تو هستیم ملائکه حرفشان این است قدّیسین بشر حرفشان این است ﴿مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ﴾ این ﴿کَانَ﴾ که منفی است هم بالکل ریشه هر گونه استحقاق را میزند.
خب بنابراین از نظر معرفتشناسی, مشرکان دو قسم بودند آن جهله اینها گرفتار تقلید باطل بودند آن علما و محقّقانشان به اصطلاح داعیهدارانشان مبتلا به خلط بین تکوین و تشریع بودند لکن جامع مشترک بین دو گروه همین حبّ دنیا و غفلت از یاد خدا و غفلت از آن لایه اصلی نفس و امثال ذلک است اینها یعنی قدّیسین از بشر و همچنین فرشتهها به ذات اقدس الهی میگویند که اینها از چند لایه مقصّرند اولاً براهین توحیدی در عالم فراوان است و ثانیاً شما نعمتهایی به پدران اینها دادید و نعمتهایی به خود اینها دادید اینها گذشته از اینکه حقشناسی نکردند, نعمت را به نقمت تبدیل کردند شکر نعمت را به کفران نعمت تبدیل کردند یاد نعمت را به نسیان تبدیل کردند یاد ولینعمت را به خدافراموشی تبدیل کردند همه این کارها را کردند بنابراین اینها مجرم چند لایهاند ﴿وَلکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ﴾ اینها در خانوادههای مُترف و مُسرف به بار آمدند ﴿حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ﴾ آن قدر در نعمت غرق بودند که نعمت را به نقمت تبدیل کردند شکر نعمت را به کفر نعمت تبدیل کردند یاد ولی نعمت را به نسیان ولی نعمت تبدیل کردند یاد خدا از یادشان رفته ﴿نَسُوا الذِّکْرَ﴾ ذکرِ مطلق ذکر خدا و ذکر نعمت ذکر ولینعمت همه اینها را که قرآن فرمود, اینها فراموش کردند ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[19] خب انسان وقتی به یاد نعمت باشد شکر میکند از این بالاتر ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[20] به یاد ولینعمت باید باشند اینها نه به یاد نعمت بودند نه به یاد ولینعمت بودند ﴿نَسُوا الذِّکْرَ﴾؛ این را نعمت ندانستند شکر نکردند ولینعمت را به یاد نیاوردند او را نپرستیدند ﴿حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ﴾.
پرسش:آیا نعمت ولایت مراد نیست؟
پاسخ: یکی از مصادیقش همین است وقتی توحید باشد نبوّت هست ولایت هست قرآن هست عترت هست اما اگر ـ معاذ الله ـ اصلش را فراموش کردند اگر «لا إله الاّ الله» را کسی ـ معاذ الله ـ فراموش بکند «و أنا مِن شروطها»[21] را هم یقیناً فراموش میکند.
﴿وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ اینها در اثر اترافی که داشتند اسرافی که داشتند نازپردِ بیجای تنعّم بودند اینها یک ملّت بائری بودند. قرآن کریم یک عدّه را زنده میداند یک عدّه را مرده یک عدّه را جزء بائر میداند یک عدّه را جزء دائر. اصل جریان را قرآن کریم به این صورت یاد میکند که ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[22] خدا شما را در یک سرزمین دائری به عنوان یک شجرهٴ طوبا پروراند و آبیاری کرد بقیه را داد دست خود شما البته بلا تفویضٍ به شما گفت این هم آب حیات است این هم معرفت است این هم باغبان است به نام وحی و نبوّت و امامت و خلافت و رسالت و ولایت و اینها همه چیز را فرموده, شما این حیات را به ممات تبدیل کردید دائر را بائر کردید و شما یک ملّت بائر شدید همان طوری که زمین گاهی دائر است گاهی بائر زمینه زندگی هم گاهی دائر است گاهی بائر, تجارت و کسب هم گاهی دائر است گاهی بائر, بائر یعنی هالک، جهنم را میگویند ﴿دَارَ البَوَارِ﴾[23] یعنی دارالهلاک زمینی که کشت و زرع نمیشود آب ندارد محصول به بار نمیآورد میگویند این بائر است یک سرزمین بائری است ملّت بائر هم همین است یعنی میوه نمیدهد سنگلاخ است فرمود: ﴿وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ در قبال یک عدّه مردان دائریاند زمینهشان دائر است زمینشان دائر است در برابر این گروه فرمود یک عدّه هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[24] اینها منتظرند به انتظار یک داد و ستدی به سر میبرند که هرگز به هلاکت مبتلا نمیشوند تجارت نافع است یک عدّه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[25] بیان نورانی حضرت امام هادی(سلام الله علیه) این بود که «الدنیا سوق رَبِح فیها قومٌ و خَسِر آخرون»[26] دنیا یک داد و ستدی است دیگر برای اینکه انسان سرمایه عمر را میدهد یک چیزی میگیرد حالا یا با خدا و قرآن و عترت معامله میکند یک چیزی میدهد به حسب ظاهر یعنی وقت صرف میکند یک چیزی میگیرد اما در حقیقت روح تجارت با خدا روح هِبه است نه داد و ستد زیرا عوض و معوّض هر دو را خدا برمیگرداند این طور نیست که انسان چیزی به خدا بدهد و چیز دیگری را از خدا بگیرد بلکه آنچه را که داد معالاضافه خدا برمیگرداند عوض و معوّض هر دو را انسان میبرد اگر با ابلیس معامله کرد عوض و معوّض هر دو را او میبرد این طور نیست که چیزی به آدم بدهد اگر چیزی به انسان بدهد مثل جویی است که به اسب میدهد تا اسب سواری بدهد این اسب را تیمار میکند جو میدهد آب خنک هم به او میدهد آب خنک هم روی بدنش میمالد برای اینکه سواری بگیرد گفت ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[27] من احتناک میکنم احتناک, کار آن سوارکار مسلّط و مسلّمی است که سوار بر اسب میشود (یک) دهنه میزند (دو) حنک و تحت حنک این اسب را کاملاً در اختیار دارد (سه) این را میگویند احتناک شیطان بالصراحه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گفت من سواری میخواهم خب حالا اگر کسی با چنین سوارکاری معامله کرد دو توبره جو گرفت اینکه عوض و معوّض نیست چون خودش توانش را در اختیار او قرار میدهد اینچنین نیست که اگر شیطان کام کسی را شیرین کرده چیزی به او داده این نظیر جویی است که به اسب میدهند عوض و معوّض هر دو را او میبرد ولی اگر تجارتی با قرآن و عترت کرد عوض و معوّض هر دو را خدا به او برمیگرداند [چون] آنها غنیاند چیزی از ما نمیخواهند عمر ما را کامل میکنند به ما برمیگردانند حیات ما را پررونق میکنند به ما برمیگردانند میشود حیاتِ خالد.
خب پس همان طوری که زمینِ زندگی یا دائر است یا بائر زمینه زندگی هم بشرح ایضاً یا دائر است یا بائر تجارتها کسبها درس و بحثهای حوزه و دانشگاه یا دائر است یا بائر یک عدّه ﴿کَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ پایان امر دستشان خالی است یک عدّه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[28] دستشان پر است یک عدّه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[29] دستشان خالی است یک عدّه حیات و مماتشان نه تنها برایشان خوب است برای نظام خوب است برای کشور خوب است خب این شهدا کسانیاند که ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ (یک) وقتی هم وارد یک سرزمین شدند خونشان کشور را پربرکت و معطّر میکند (دو) «طِبتم و طابت الأرض التی فیها دُفنتم»[30] از این تجارت ﴿لَن تَبُورَ﴾ بهتر چه چیزی نشان دارید آدم طوری زندگی بکند که وقتی هم که مُرد یک کشور را زنده میکند «طِبتم و طابت الأرض التی فیها دُفنتم» این نشانه ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ است.
فتحصّل که جامعه شرک از نظر معرفتشناسی گرفتار دو خطر است از نظر انگیزه گرفتار یک امر مشترک است آن خطرهای معرفتشناسی این است که مقلّدان را تقلیدِ کور به جهنم برد آن مدّعیان تحقیق را خلط و مغالطه بین تکوین و تشریع به جهنم برد قدر مشترک بین این دو گروه همین دنیازدگی است که «حُبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئةٍ»[31] آن روز که روز عدل و حق است فرمایش این بزرگان در محکمه عدل الهی این است که خدایا هیچ کس اینها را گمراه نکرده اینها در اثر حبّ دنیا و تجمّلات دنیا و بهرهبری اترافی به این دام افتادند ﴿لکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾. منشأ فراموشی خدا و یاد قیامت همین اتراف است دیگر بخش اندیشه را اینجا مطرح نمیکنند بخش اندیشه را جای دیگر مطرح میکنند خب یک انسان مُترف انسان متنعّم انسانی که همهاش در لذّت به سر میبرد دیگر «یُنسی الآخرة» بیان نورانی حضرت هم همین است که «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَةَ».[32]
آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آن محاکمهای که بین هر تبهکاری با ابلیس مطرح بود آنجا گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آنها گفتند که شیطان ما را گمراه کرده است ذات اقدس الهی در آن محکمه ابلیس را حاضر میکند و آنها را هم حاضر میکند فرمود: ﴿وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ اینها در قیامت میگویند شیطان ما را گمراه کرده محکمهای تشکیل میشود شیطان یک طرف تبهکاران یک طرف این تبهکار اعم از بتپرست و معصیتکار و امثال ذلک است اختصاصی به عابد و معبود ندارد اینها میگویند شیطان ما را گمراه کرد شیطان میگوید که هیچ تقصیری از طرف من نیست من یک دعوتنامه نوشتم انبیا هم یک دعوتنامه نوشتند عقل و فطرت شما از درون با آن دعوتنامه انبیا موافق بود شما با داشتن عقل از درون با فطرت از درون, وحی و نبوّت و ولایت از بیرون آن دعوتنامه را جواب ندادید دعوتنامه مرا جواب دادید من کاری نکردم ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ﴾ یعنی وعد باطل ﴿فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ من با وعده دروغین شما را آوردم خدای سبحان و انبیا و اولیا با وعده راست شما را دعوت کردند ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ﴾ من فقط وسوسه کردم وسوسه یک دعوتنامه است هیچ اجباری در کار نبود ﴿إِلَّا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾[33] امروز نه من به داد شما میرسم نه شما به داد ما غرض این است که در این محکمه شیطان هم خودش را تبرئه میکند منتها میگوید من گناه خودم را دارم اینکه در قرآن فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ﴾[34] بحث دیگری است «کلاهما فی النار» اما شیطان مقصّر نیست که کسی را گمراه بکند تا کسی بگوید شیطان باعث شده است خب شیطان دعوت میکند در حدّ وسوسه نه بیش از آن اصلاً بیش از آن حق ندارد.
پرسش:
پاسخ: نه, ﴿مَّتَّعْتَهُمْ﴾ نعمت را, شما نعمت دادید آنجا به جای اینکه از این نعمت حُسن استفاده کنند در برابر نعمت شاکر باشند کفران نعمت کردند تو نعمت دادی آنها قدردانی نکردند تو محبّت کردی آنها حقشناسی نکردند تو لطف کردی آنها جفا کردند همین. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال آن, آن جریان محاکمه بین مستضعف و مستکبر مطرح است . در سوره <سبأ> فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند این دنبالهروها به آن پیشروها میگویند شما ما را گمراه کردید آنگاه ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ خب انبیا آمدند هم برای ما هم برای شما, حرفهای آنها را هم ما شنیدیم هم شما, ما چه تقصیر داریم ما گفتیم بیایید انبیا هم گفتند بیایید شما دنبال ما آمدید حرف انبیا را گذاشتید کنار ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ شما هم مثل ما مجرمید دیگر ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾[35] این کارها را کردید.
در بخشهای دیگر که اینها به خدا عرض میکنند خدایا عذاب آنها را زیاد کن خدای سبحان میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[36] شما هم دوتا عذاب دارید آنها هم دوتا عذاب دارند منتها تحلیل نکردید چرا ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ برای اینکه شما هم گناه کردید (یک) هم درِ خانه اهل بیت را بستید (دو) شما اگر نرفته بودید دنبال اموی و مروانی اینها که درِ خانهشان بسته نمیشد که اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ همین است فرمود شما که یک گناه نکردید آنها دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید آنها معصیت کردند (یک) درِ خانه اهل بیت را بستند سقیفه را به جای غدیر نشاندند (دو) دو گناه کردید شما هم همین دو گناه را کردید شما هم معصیت کردید هم اموی و مروانی و امثال اینها را تأیید کردید ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما چرا تحلیل نمیکنید حساب نمیکنید.
خب پس سه محکمه است و سه محاکمه یک محکمه عمومی است که هر تبهکاری میگوید شیطان باعث شد در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» میفرماید شیطان میگوید من کاری نکردم من وسوسه کردم انبیا و اولیای الهی هم دعوت کردند آنها دعوت صدق داشتند من دعوت کذب داشتم شما میخواستی آنجا بروی یک محاکمه در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال «سبأ» است که بین مستضعف و مستکبر است خدا میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خب شما رهبران الهی را گذاشتید کنار به دنبال رهبران کفر و ضلال رفتید شما دو گناه کردید دیگر ﴿وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ محاکمهای هم بین عابد و معبود است که در این سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» مطرح است که ذات اقدس الهی حق را به فرشتگان و حق را به قدّیسین بشر میدهد فرمود: ﴿فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ﴾ آن وقت خدا پرونده را با این مختوم میکند خطاب میکند به بتپرستها میفرماید دیدید که این معبودها شما را دعوت نکردند شما به جای اینکه نعمت را حقشناسی کنید شکر کنید کفران کردید به جای توحید, شرک ورزیدید ﴿فَقَدْ کَذَّبُوکُم﴾ نگویید که اینها ما را گمراه کردند اینها که شما را تکذیب کردند امروز هیچ کاری از شما برنمیآید نه بالاستقلال میتوانید مشکلتان را حل کنید نه بالنصره فرق ولایت و نصرت این بود یا فرق ولایت و شفاعت این بود اگر کسی ولیّ خودش باشد والی خودش باشد مشکل خودش را حل میکند اما اگر کسی ولیّ نباشد نه ولیّ خودش باشد یا ولیّ دیگری [بلکه] ناصر باشد یعنی دیگری درصدد حلّ مشکل خود است انسان به او کمک میکند اگر گفتند زید ولیّ عمرو است یعنی همه کارهای عمرو را این زید حل میکند اما اگر گفتند زید, ناصر عمرو است یعنی بخشی از کارها را خود عمرو انجام میدهد زید او را کمک میکند فرمود نه کسی ولیّ شماست که کلّ کارهای شما را به عهده بگیرد نه کسی ناصر است که بخشی از کارها را شما به عهده بگیرید بخشی از کارها را او. در اینجا بعضی از قرائتها به صورت فعل غایب است[37] که این به حسب ظاهر قدری اَنسب به نظر میرسد یعنی این فرشتهها نه ولیّ شمایند نه ناصر شما نه ولیّاند که همه کارهای شما را انجام بدهند که این عذاب را از شما منصرف بکنند نه ناصرند که بخشی از کارها را شما به عهده بگیرید آنها شما را کمک بکنند در صرف عذاب, اگر خطاب باشد چه اینکه هست معنایش این است که نه شما توان آن را دارید که عذاب را از خود منصرف کنید بالاستقلال, نه توان آن را دارید که دیگری عذاب را از شما منصرف کند و شما کمک او باشید ﴿فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً﴾ یعنی صرف عذاب ﴿وَلاَ نَصْراً﴾.
پرسش: بعضی این ﴿صَرْفاً﴾ را به توبه معنا کردند.[38]
پاسخ: البته, یکی از مصادیقش این است دیگر آن روز که جا برای توبه نیست آن روز جا برای هیچ کاری نیست برای اینکه قیامت ظرف عمل نیست خب.
در این بخشها فرمود: ﴿وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً﴾ البته اطلاق آیه شامل هر ظلمی میشود چه ظلم اعتقادی چه ظلم اخلاقی چه ظلم عملی لکن قدر متیقّن در مقام تخاطب، همین مسئله شرک است چون با مشرکان دارد سخن میگوید که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾[39] این مشرکانی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» بحث آنها گذشت اینها به عنوان عابد و بتپرست وقتی آنجا حضور پیدا کردند قدر متیقّن در مقام تخاطب همان ظلم شرکی است که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ اما اطلاق آیه گذشته از اینکه قدر متیقّن را شامل میشود موارد دیگر را هم در برمیگیرد این اصل کلی است که ﴿وَمَن یَظْلِم مِنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ فرقان،ٍ آیهٴ 12.
[2] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 194.
[3] . سورهٴ غافر، آیهٴ 8.
[4] . سورهٴ فرقان، آیهٴ 16.
[5] . سورهٴ توبه، آیهٴ 30.
[6] . سورهٴ نور، آیهٴ 25.
[7] . سورهٴ یس، آیهٴ 40.
[8] . سورهٴ زخرف، آیهٴ 22.
[9] . سورهٴ زخرف، آیهٴ 23.
[10] . سورهٴ مؤمنون، آیهٴ 24؛ سورهٴ قصص، آیهٴ 26.
[11] . سورهٴ انعام، آیهٴ 148.
[12] . سورهٴ انسان، آیهٴ 3.
[13] . سورهٴ بقره، آیهٴ 256.
[14] . سورهٴ انعام، آیهٴ 148.
[15] . سورهٴ نحل، آیهٴ 35.
[16] . سورهٴ انفال، آیهٴ 42.
[17] . سورهٴ انعام، آیهٴ 112.
[18] . سورهٴ حجر، آیات 37 و 38؛ سورهٴ ص، آیات 80 و 81.
[19] . سورهٴ بقره، آیات 40، 47 و 122.
[20] . سورهٴ بقره، آیهٴ 152.
[21] . التوحید (شیخ صدوق)، ص 25.
[22] . سورهٴ نوح، آیهٴ 17.
[23] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 28.
[24] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 29.
[25] . سورهٴ بقره، آیهٴ 16.
[26] . تحف العقول، ص 483.
[27] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 62.
[28] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 29.
[29] . سورهٴ بقره، آیهٴ 16.
[30] . مصباح المتهجد، ص 723.
[31] . الکافی، ج 2، ص 131.
[32] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[33] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 22.
[34] . سورهٴ ص، آیهٴ 85.
[35] . سورهٴ سبأ، آیات 31 ـ 33.
[36] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 38.
[37] . ر . ک: التفسیر الکبیر، ج 24، ص 444.
[38] . ر . ک: التفسیر الکبیر، ج 24، ص 444.
[39] . سورهٴ لقمان، آیهٴ 13.
تاکنون نظری ثبت نشده است