display result search
منو
تفسیر آیات 6 تا 14 سوره فرقان

تفسیر آیات 6 تا 14 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 265 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 14 سوره فرقان"
- پاسخ قرآن به شبهه‌های مشرکان درباره نبوت؛
- ریشه شبهه‌افکنی در عدم ایمان به آخرت و معاد؛
- دور ماندن بهشتی‌ها از هول قیامت و جهنم
- اوصاف بهشتی‌ها و جهنمی‌ها


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11) إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً (13) لاَ تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُلْ أَذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً (16)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین است لذا در این بخش جریان توحید و وحی و نبوّت که برای بسیاری از مردم حجاز درست درک نشده بود بیان شد. در جریان توحید فرمود شما کسی را که عبادت می‌کنید یا باید برای این باشد که از خیرِ او طرْفی ببندید یا از شرّ او در امان باشید اگر موجودی نه منشأ خوف بود نه مبدأ رجا چرا می‌پرستید مردم بالأخره یا «خوفاً مِن النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» عبادت می‌کنند اوحدی از بندگان خدا «حبّاً لله» خدا را می‌پرستند[1] در جمع مشرکان, این اوحدی حضور ندارند افراد شرک‌ورز آدمهای عادی‌اند افراد عادی یا بالأخره برای ترس یا برای طمع عبادت می‌کنند فرمود از این بتهای شما که هیچ ساخته نیست برای اینکه نه مالک نفع‌اند نه مالک ضرر نه مالک حیات‌اند نه مالک موت.
مطلب بعدی آن است که کسی را که عبادت می‌کنند اگر اطاعت کردند باید از او فیض ببرند و اگر عصیان کردند باید کیفر ببینند پاداش و کیفر در دنیا ممکن نیست چون در دنیا هر چه به انسان داده می‌شود با ابتلا و آزمون همراه است جزای محض نیست ممکن است برخی از پاداشها را خدا در دنیا عطا بکند ولی این پاداش محض نیست زیرا همین نعمت خداداد, مسئولیّت را به همراه دارد و ابتلا را هم در بردارد پس این پاداش صِرف نیست پاداش صرف فقط در قیامت است اگر معبودی مالک نشور نبود مالک معاد نبود نتوانست مرده‌ها را زنده کند و به عدل و داد حکم کند چنین موجودی شایسته پرستش نیست لذا تمام آن اوصافی که نفی شده هر کدام حدّ وسط برهان‌اند بتها چون نافع نیستند معبود نیستند چون ضارّ نیستند معبود نیستند چون حیات‌بخش نیستند معبود نیستند چون مرگ در اختیار آنها نیست معبود نیستند و چون مالک نشور نیستند معبود نیستند لذا اینکه فرمود: ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾[2] هر کدام از اینها حدّ وسط است برای برهان جدا, این اجمال بحث بود درباره توحید.
درباره وحی و نبوّت اینها می‌گفتند که وجود مبارک پیامبر اگر رسول است چرا همانند دیگران راه می‌رود و غذا می‌خورد و اگر همانند دیگران راه می‌رود و غذا می‌خورد چرا ادّعای رسالت می‌کند زیرا رسول باید فرشته باشد فرشته هم که اهل اکل و شرب و امثال ذلک نیست. سرّش این است که آنها انسان را در همین ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾[3] خلاصه می‌دیدند اما از ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[4] باخبر نبودند از ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[5] باخبر نبودند اگر از آن باخبر نباشند لذا رسالت را مخصوص فرشته‌ها می‌دانند و انسان را محروم از رسالت. گاهی درباره وحی و کتاب الهی سخن باطل داشتند می‌گفتند که اینها اسطوره است (اسطوره به دو معنا) و گاهی درباره شخص رسول گرامی این تعبیری که در آیه هشتم همین سور‌ه یعنی جمله ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾ آمده که این اسم ظاهر به جای ضمیر نشسته برای آن است که یا تبهکارترین اینها دهن به چنین حرفی باز کردند یا همینها در جمع‌بندی نهایی رسیدند به اینجایی که مثلاً رسول خدا مسحور است وگرنه همه اینها به «قالوا» با ضمیر اکتفا می‌شد اما اسم ظاهر آوردن در آیه هشت ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ﴾ برای آن جمع‌بندی نهایی است.
مطلب دیگر این است که همین گروه یا جمعی از این گروه می‌گفتند وجود مبارک حضرت ـ معاذ الله ـ ساحر است چون دیدند کتابی آورده که دیگران از آوردن مثل او عاجزند گفتند تو سِحر کردی دیگران سِحر بلد نیستند. برخیها گفتند نه, او مسحور است نه ساحر, ساحرانی در او اثر سوء گذاشتند او دهن به ادّعای نبوّت باز کرد وگرنه مگر انسان می‌شود پیامبر باشد بنابراین یا گاهی می‌گفتند حضرت ساحر است گاهی می‌‌گفتند مسحور یا گروهی می‌گفتند حضرت ساحر است ـ معاذ الله ـ گروه دیگر می‌گفتند مسحور; ساحر بودن شاعر بودن کاهن بودن مُفتری بودن اینها را درباره آن حضرت گفتند. ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها نه جهان‌بینی درست دارند نه معرفت‌شناسی کامل لذا راه گُم‌کرده‌اند یک انسان راه گُم‌کرده گاهی یمین می‌رود گاهی یسار, گاهی نفی می‌کند گاهی اثبات گاهی می‌گوید ساحر بود گاهی می‌گوید مسحور ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قدری بازتر همین مطالب بیان شده بعد از اینکه خداوند تحدّی عام کرد فرمود این کتاب و آن دانشمندان شرق و غرب شما ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[6] این تحدّی است شما می‌گویید بالأخره مسحور شد خب ساحرانتان را جمع کنید مثل این بیاورند دیگر اگر می‌گویید این مسحور است بالأخره یک عدّه سحر کردند آن ساحرانتان را جمع کنید ببینید که می‌توانند چنین کتابی چنین حدیثی بیاورند یا نه, لذا اینها گاهی می‌گفتند که ارزش برای ثروت است در نظام جاهلی و در نظام طغیان, ثروت معیار ارزش است.
در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه این است که خدایا «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»[7] عرض کرد خدایا آن توفیق را بده که من از نظر ادراک به نظام ارزشی راه پیدا کنم که بفهمم چه چیزی عزیز است و چه چیزی ذلیل, چه چیزی مایه عزّت است چه چیزی مایه ذلّت, چه کسی عزیز است چه کسی ذلیل مبادا بگویم کسی که وضع مالی‌اش خوب است او شریف است و کسی که تهیدست است او خسیس است زیرا معیار شرف و خسّت در اطاعت و عصیان است و نه در ثروت و این در جاهلیّت جدید هست در جاهلیّت کهنه بود در هر دو هست لذا در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که قبلاً گذشت دارد ﴿أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ﴾[8] کذا و کذا یا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾[9] و مانند آن. این نظام را ذات اقدس الهی ابطال کرد فرمود معیارِ شرف به روح است نه به تن و شرافت روح در تقوای اوست برای اینکه یک انسان وقتی راکد باشد جامد باشد خب درجا می‌زند این دیگر اهل ترقّی نیست ولی وقتی فهمید مقصدی دارد (یک) و مقصودی در آن مقصد قرار دارد (دو) و بین این قاصد و آن مقصد راه است (سه) بدون ره‌توشه ممکن نیست (چهار) ره‌توشه را از آن مقصود یاد می‌گیرد (پنج) آن مقصود گفته ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[10] (شش) این تقوا زادراه اوست حرکت می‌کند تا به مقصد برسد (هفت). یک انسان باتقوا دارد توشه تهیه می‌کند. کسی که واقعاً خواست ترقّی کند, اگر سؤال بکند ما چگونه عالِم بشویم چگونه ترقّی بکنیم چگونه به مقامات برسیم چگونه با اولیای الهی آشنا بشویم این سؤال, سؤال تامّی نیست برای اینکه اگر کسی احساس کرد که مسافر است خب راهش همین تقواست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ این هم راه است هم همراه است هم زاد است هم چراغ است خود تقوا به آدم می‌گوید کجا برو با چه کسی برو چطور برو این‌چنین نیست که اگر کسی زاد و توشه تهیه کرده یعنی تقوا تهیه کرده نفهمد کجا برود این حقیقتاً چراغ است راه به آدم نشان می‌دهد انسان نسبت به بعضی از امور گرایش پیدا می‌کند از بعضی از امور بی‌میل می‌شود هر چه او را می‌خواهند به سمتی ببرند می‌بینند نه, این گرایش ندارد میل ندارد.
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود: «مَن عَمِلَ بما عَلِم کُفِیَ ما لَم یَعلم»[11] همین است بنابراین تقوا که زاد است در سورهٴ «بقره» گذشت ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ این نظیر زاد دنیا نیست که حرف نزند زاد آخرت چراغ است چراغ, راه را نشان می‌دهد و گرایش هم ایجاد می‌کند. برخیها گفتند که یک مسافر اگر بخواهد حرکت کند اگر فقط با زاد بخواهد حرکت کند این لنگان لنگان به مقصد می‌رسد ولی اگر راحله داشته باشد زادش با راحله, راحله‌اش با زاد همراه باشد زودتر می‌رسد راحله این راه محبّت است علاقه, دوستی به خدا و قرآن و عترت, همان ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾,[12] این دوستی, انسان را سواره به مقصد می‌رساند یک وقت است آدم گناه نمی‌کند اطاعت می‌کند و آنها را هم در حدّ مُطاع به همین اندازه نسبت به آنها احترام می‌کند اما بی‌تابی بکند که آنها را ندیده دلش نسبت به آنها شور داشته باشد این طور نیست این شخص زاد دارد توشه دارد ولی راحله ندارد پیاده می‌رود ولی اگر محبّت داشت کِشش داشت گرایش داشت سواره می‌رود در عصر خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین طور بود دوستی یک چیز دیگر است علاقه یک چیز دیگر است این می‌شود مرکَب او می‌شود زاد اگر کسی نه مرکب داشت نه زاد داشت خب می‌شود ابن السبیل, ابن السبیل وقتی که ماند دیگر یا این بیگانه او را می‌برد یا آن بیگانه او را می‌رباید دیگر ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾[13] لذا اینها نه در مسئله توحید به مقصد رسیده بودند نه در مسئله وحی و نبوّت به مقصد رسیده بودند لذا قرآن کریم می‌فرماید اینها در حدّی‌اند که ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ در طلیعه همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود اینها ﴿فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ اصلاً به هیچ وجه راه را پیدا نکردند و نمی‌توانند پیدا کنند در توحید نظرشان این بود و در وحی و نبوّت هم همین بود لذا فرمود اینها ﴿فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ خب.
بعد فرمود این گروه که چنین ادّعایی دارند توقّعاتی هم دارند و ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها شایسته خطاب نیستند که ما جواب اینها را بدهیم برای اینکه اینها حرف برهانی ندارند لذا به خود حضرت خطاب کرد و جواب آنها را داد فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ﴾[14] ضرب مَثل یعنی وصف کردن, تو را که رسولی چگونه وصف می‌کنند می‌گویند به نحو مانعةالجمع است انسان یا باید اهل غذا و حرکت در زمین باشد یا اهل رسالت باشد در حالی که این جمع‌پذیر است انسان با بدنش ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ است با روح ملکوتی‌اش وحی را تلقّی می‌کند و عمل می‌کند و به جامعه منتشر می‌کند خب.
مطلب دیگر اینکه اینها می‌گویند چرا رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مزایای طبیعی را ندارد؟ خدای سبحان قدرت دارد بیش از آنچه آنها می‌گویند به تو عطا کند آنها گفتند چرا یک باغ یک بوستان ندارد که از درآمد آن باغ استفاده کند خدا می‌تواند به تو چندین جنّت عطا کند ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ عطا کند جنّاتی که خودکفاست نهر از زیر درختانش جاری است عطا کند آنها گفتند ﴿جَنَّةً﴾ که این تنوینش هم نشانه وحدت باشد یک باغ لااقل داشته باشد تا مشکل اقتصادی‌اش حل بشود, فرمود: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً﴾ بعد می‌فرماید اینها مشکل اساسی دارند در معرفت‌شناسی و آن این است که اینها ساعت را قیامت را منکرند وقتی قیامت مورد انکار قرار گرفت اول و آخر زندگی می‌شود گهواره و گور همین! از گهواره تا گور [زندگی‌ات], بعد دیگر خبری نیست می‌شود ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[15] خب اگر این باشد و اساس که مسئله قیامت است ـ معاذ الله ـ انکار شده باشد, این نظام می‌شود پوچ برای اینکه هر که هر چه کرد, کرد, چون حسابی نیست کتابی نیست پاداشی نیست کیفری نیست یک عالم پوچ جز پوچ‌‌گرایان کس دیگر را نمی‌پذیرد. فرمود اینها اساس کارشان این است که ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ اصرار آیات قرآن کریم این است که مسئله معاد را برای اینها تبیین کند وگرنه مسئله مبدأ یعنی صِرف اینکه کسی معتقد باشد واجب‌الوجودی هست و آن واجب‌الوجود کلّ عالم را خلق کرده (یک) مدیر کل است کلّ عالم را هم اداره می‌کند (دو) اما کاری با ما ندارد مسئولیتی ما در برابر او نداریم این همین یَله و رها شدن دنیاست تمام خطر از همین جا شروع می‌شود برای اینکه وقتی حساب و کتابی نباشد هر کسی هر کاری کرد, کرد لذا با «بل» اضراب می‌فرماید تمام آن حرفهای قبلی یک طرف این یکی یک طرف ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ اصلاً ساعت را و قیامت را اینها دروغ پنداشتند لذا رهایند.
پرسش: تفسیر برهان ذیل این آیه دارد ساعت یعنی امیرالمؤمنین.
پاسخ: البته, اینها تطبیق است نه تفسیر, تفسیر مفهومی نیست چون قیامت که قیام می‌کند وجود مبارک حضرت «قَسیمَ الجَنّة و النار»[16] است دیگر اگر «قسیمَ الجنّة و النار» بود حرف اول را در قیامت اینها می‌زنند دیگر خب.
فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ در مسئله ﴿أَعْتَدْنَا﴾ قبلاً هم گذشت مرحوم شیخ طوسی در تبیان نظرش این است که این ﴿أَعْتَدْنَا﴾ اصلش «أعددنا» بود بعد تبدیل شد به «تاء» عَدَدَ بود شده عَتَدَ[17] ولی اگر خود عَتید به معنای آماده است که ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾[18] عَتید یعنی آماده مستعد, اگر عَتَدَ به معنای آماده شدن است عتید یعنی آماده دیگر لازم نیست ما ﴿أَعْتَدْنَا﴾ را بگوییم اصلش «أعددنا» بود بلکه عتد یعنی آماده شد أعتد یعنی آماده کرده است ﴿أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً﴾ این نشان می‌دهد ساعت الآن هست جهنم الآن هست آن چیزی که نارِ افروخته دارد می‌گویند سَعیر خب اینکه فرمود: ﴿أَعْتَدْنَا﴾ ما آماده کردیم نظیر آنچه در بخشهای پاداش فرمود ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾,[19] ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ﴾[20] این ﴿أُزْلِفَتِ﴾ یعنی نقد است نزدیک شماست زُلفیٰ یعنی درجه نزدیک یعنی انسان همین که مُرد وارد جنّت برزخی می‌شود ولو جسدش هنوز دفن نشده این‌چنین نیست که دور باشد همان طوری که ذات اقدس الهی «أقرب إلینا مِن حبل الورید»[21] پاداشش هم همین است همین که انسان این نشئه را رها کرد ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾[22] چه اینکه ـ معاذ الله ـ اگر تبهکار بود جهنم هم ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾[23] آماده است, تبهکار «فی حفرة مِن حُفر النیران» است بنابراین اینکه اموات جزع می‌کنند می‌گویند قدری آرام‌تر, بگذارید «لا اله الاّ الله» بیشتر بگویند و مکروه است که انسان به تشییع‌کننده سلام بکند برای اینکه او باید فقط ذکر بگوید هم خودش ثواب ببرد هم آن متوفّا از فیض این توحید بهره ببرد برای همین جهت است.
پرسش:
پاسخ: نه, چه لزومی دارد اما استفاده‌اش به همین معناست که خوف از جهنم محرِّک است شوق به بهشت محرِّک است این معنا را دارد اگر چیزی آماده بود اثرگذار است خوف از او انسان را وادار می‌کند گناه نکند شوق به او محرّک انسان است که انسان اطاعت کند این مقدار هست.
پرسش:
پاسخ: نه خودش فرمود دیگر, آن اراده الهی را ما از ظواهر آیات کشف می‌کنیم دیگر فرمود این سعیر دارد منتها یک سلسله کارهایی است که این به بعد موکول می‌شود آن را در آیه بعد دارد فعلاً فرمود این نارِ افروخته دارد اما نعره کشیدنش وقتی است که کفار بمیرند وارد صحنه قیامت بشوند از دور جهنم وقتی اینها را می‌بیند نعره می‌زند اما الآ‌ن نعره نمی‌زند خدای سبحان اراده‌اش را ما به وسیله همین آیات و روایات کشف می‌کنیم دیگر. فرمود ﴿أُعِدَّتْ﴾[24] برای کفّار این جریان جهنم در جریان بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ﴾,[25] ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾[26] اینها هست اما الآن اثری از آن جهنم از نظر حمله و نعره کشیدن و اینها نیست ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ وقتی وارد صحنه قیامت شدند همین که جهنم جهنمی را از دور ببیند نعره می‌زند چطور این حیوان درنده وقتی بخواهد طعمه خود را بگیرد نعره می‌زند این هم همین طور است خب منتها لطیفه قرآن کریم این است که این جهنم هست صحنه آخرت صحنه حیات است یک چیز بی‌جان در آخرت نیست ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ دار یعنی دار نه فقط اهلش ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾[27] هیچ موجودی در آخرت نیست که حیات نداشته باشد همه‌شان زنده‌اند چون این‌چنین است دیگر آن توجیه مرحوم شیخ طوسی در تبیان که می‌فرماید اسناد رؤیت به نار مجاز است[28] این تام نیست برای اینکه از کجا برای ما روشن شد که آتش قیامت نمی‌فهمد آتش قیامت می‌فهمد چون سراسر آخرت دارِ حیات است ظاهر آیه هم همین است اگر ما دلیلی بر خلاف داشتیم خب ظاهر را توجیه می‌کنیم اما اگر دلیل بر خلاف نداشتیم بلکه آیات دیگر هم این را توجیه می‌کنند ما همین طور نسبت می‌دهیم اما لطیفه آیه این است که جهنم از دور طعمه خود را می‌بیند (یک) جهنّمیها هم آن جهنّم را می‌بینند (دو) حمله جهنم را می‌بینند (سه) نعره‌اش را می‌شنوند (چهار) ولی این مؤمنینی که در کنار اینها هستند اصلاً هیچ چیزی را نمی‌شنوند (پنج) همان طوری که مؤمن فضای وسیعی را روشن می‌کند در حالی که این کافر که کنار او ایستاده است هیچ جا را ‌نمی‌بیند کفار می‌گویند ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾[29] می‌گویند قدری نگاه کنید یا منتظر باشید یا به ما توجه کنید از شما نور بگیریم مؤمنان می‌گویند نورتان را باید از دنیا می‌گرفتید. کلّ صحنه قیامت تاریک است چون دیگر شمس و قمر همه تناثر شدند دیگر قمر را گرفته شمس را گرفته تناثر نجوم شده. این ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[30] که در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده است این همه در یک ساهره وسیع جمع‌اند آنجا نه برق است نه شمس است نه قمر هر کسی نور خود را باید داشته باشد دیگر اگر کسی با نور بود ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾,[31] آنجا روشن است جایش هم روشن است اگر کسی اینجا نور به همراه نبرد آنجا دیگر «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» این طور نیست که برای آن آقا برق روشن کنند یا شمس و قمری باشد, چون ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[32] شد ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[33] شد و مانند آن. تعبیر لطیف قرآن این است که این چهار پنج امر برای کافر است بهشتی اصلاً جهنم را نمی‌بیند نعره‌اش را هم نمی‌شنود در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» گذشت که ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.[34]
پرسش: مؤمن نعره اینها را می‌شنود عذاب اینها را ببیند خب لذّت می‌برد
پاسخ: آن در مسئله خواستنِ خود مؤمن است که ﴿فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾[35] ذات اقدس الهی برای تَشفّی گروهی, آنهایی که به اینها ظلم و ستم کردند را به اینها نشان می‌دهد تا مظلوم از کیفری که خدای سبحان به ظالم می‌دهد ﴿یَضْحَکُونَ﴾ باشد در آن روز تَشفّی قلوب مؤمنین است این به درخواست آنهاست در مقطع معیّنی اما صحنه نعره کشیدن و فریاد کشیدن و زفیر برآوردن ـ می‌بینید کسی که دویده نفس نفس می‌زند می‌خواهد با شدّت این نفس را بالا بیاورد این را می‌گویند زفیر مثل اینکه این گرگها که می‌خواهند حمله بکنند اینها هم زفیر دارند دیگر زفیر جهنم و خشم آمیخته با آن نعره را فقط کفار می‌بینند, خشم, صوت نیست تا اینها بشنوند خشمِ درونی که وصف نفسانی است که قابل دیدن نیست آثار غضب که بیرونی است دیدنی است نه شنیدنی ولی آن وصف نفسانی و این اثر مشهود بدن, نعره تولید می‌کند وقتی نعره تولید کرد می‌شود مسموع لذا فرمود: ﴿سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ وگرنه غیظ و غضب و خشم را که انسان نمی‌بیند آن نعره را می‌شنود. برابر سورهٴ «انبیاء» آیه 102 که بحثش گذشت اصلاً اینها احساس نمی‌کنند نعره جهنم را ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.
فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾[36] یعنی از جریان جهنم دورند چون قبلش فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾[37] این درباره خصوص جهنم است, ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ﴾ هنوز مسئله بهشت مطرح نشد روز, روز فزع اکبر است همه می‌نالند ولی اینها راحت‌اند ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ٭ یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ﴾[38] این ترسیم صحنه قیامت است خب در آن روز وانفسا جهنم از راه دور کفار را می‌بیند (یک) نعره می‌زند (دو) اینها هم آثار خشم و نعره او را احساس می‌کنند (سه) بهشتیها هم در صحنه قیامت‌اند اصلاً نمی‌شنوند (چهار). در جریان آن بخشهای دیگر گذشت که بهشتیها در حدّی هستند که در دنیا بصیرند در آخرت بصیر, جهنّمیها در دنیا بصیرند و در آخرت کور در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که همین جهنّمی که ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ به خدا عرض می‌کند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ من در دنیا چشم داشتم ولی اینجا کورم ذات اقدس الهی می‌فرماید ما هیچ کاری نکردیم ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾[39] هر طوری که در دنیا بودی همان طور ما تو را آوردیم ما هیچ کاری نکردیم اینکه شما نمی‌بینی کوری این همه انبیا و اولیا و بهشت و درجات بهشت و مراتب بهشت و فرشتگان و مؤمنین و صدیقین و صلحا و شهدا اینها را نمی‌بینی در دنیا هم نمی‌دیدی جهنم را می‌بینی در دنیا مراکز فساد را می‌دیدی اینجا هم جهنم را می‌بینی جهنم را نشانت می‌دهیم می‌گوییم ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[40] شما هم می‌گویید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[41] ما شما را کور نکردیم شما بهشت را نمی‌بینی در دنیا هم مسجد و حوزه و حسینیه و اینها را نمی‌دیدی جای دیگر را که می‌دیدی الآ‌ن هم جای دیگر را می‌بینی اینجا فقط بهشت را نمی‌بینی انبیا را نمی‌بینی اولیا را نمی‌بینی فقط خودت هم قبول داری که می‌گویی ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کور می‌گوید خدایا من دیدم چه چیزی را می‌بیند نتیجه آن چیزی که در دنیا می‌دید دیگر, هیچ یعنی هیچ خلافی نسبت به دنیا نیست در دنیا یک عدّه چشمشان بسته است نسبت به نامحرم که فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾[42] در آخرت اصلاً جهنم را نمی‌بینند غیبت را نشنیدند تهمت را نشنیدند غنا را نشنیدند آهنگ حرام را نشنیدند اینجا هم ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾[43] ندای الهی را مناجات الهی را اذان را دعوت انبیا را شنیدند اینجا هم حرفهای فرشته‌ها را می‌شنوند این طور نیست که چیزی در دنیا باشد خدا بر خلاف دنیا اینها را آنجا ببرد یک آدم بینایی را کور بکند خب همینها که می‌گویند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾[44] همینها می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ دیگر. بنابراین این خروش جهنم این قریب جهنم این نعره جهنم فقط برای یک عدّه است یک عدّه می‌شنوند یک عدّه نمی‌شنوند.
پرسش: حضرت استاد در آیه 71 سورهٴ «مریم» می‌فرماید: ﴿وَإنْ مِنْکُمْ إلاّ وارِدُهَا﴾.
پاسخ: آنجا گذشت که ورود به معنای اشراف است دیگر نظیر ﴿لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾.[45]
خب اگر قیامت عصارهٴ کار دنیا و عقاید و اوصاف دنیاست می‌شود ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾[46] وقتی سریره هر کسی در آنجا روشن شد افراد کافر سریره‌شان چیست؟ سریره ظاهر می‌شود دیگر سریره را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بیان کرد فرمود: ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[47] آن چشمی که در دل باید باشد نیست آنجا هم همین طور است دیگر این باطن آنجا ظاهر می‌شود این شخص باطنش کور بود دیگر نمی‌دید ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ این چشمش که کور بود چه چیزی را نمی‌دید؟ این مسجد و حسینیه را نمی‌دید ولی جای دیگر را می‌دید همان جا هم در آخرت محشور می‌شود از این طرف هم مؤمنین, مسجد و حسینیه و مرکز قرآن و عترت را می‌دیدند مراکز فساد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[48] بود این هم نعمت است ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾,[49] وقتی ﴿لاَ یَسْمَعُونَ﴾ شد «لا یریٰ» می‌شود «لا یَشمّ» می‌شود «لا یَلمس» می‌شود و امثال ذلک «لا یروا» جهنم را اصلاً جهنم را نمی‌بینند آن‌گاه گاهی برای تشفّی قلبشان به ذات اقدس الهی عرض می‌کنند کسانی که ما را مسخره می‌کردند ما می‌خواهیم از حالشان باخبر بشویم آن وقت ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ﴾[50] چنین موردی برای تشفّی هست خب. فرمود این گونه از موارد را که ذات اقدس الهی به اینها ارائه می‌کند نتیجه همان اعمال درونی اینهاست که ظاهر می‌شود و شکوفا می‌شود اصل کار این است چون اینها قیامت را منکر شدند دیگر از نظر معرفت‌شناسی یا از نظر جهان‌بینی برای آنها فرق نمی‌کند.
پرسش: استاد نمی‌شود گفت بهشت و جهنم ملکوت همین عالم دنیا هستند و حقیقتی منفک از این عالم ندارند؟
پاسخ: انفکاک هست منتها انفکاک دو شیء بیگانه نیست ظاهر و باطن‌اند دیگر برای اینکه فرمود: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ (یک) ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[51] (دو) این نشان می‌دهد آخرت, باطن همین عالم است بیان نورانی حضرت امیر به سلمان درباره زرق و برق دنیا همین بود دیگر فرمود مَثل دنیا مَثل حَیّه «لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا»[52] این ظاهرش نَرم است دیگر همین نرم کُشنده است به سلمان فرمود این زرق و برق دنیا مثل این پشت مارِ اَبلق و نرم است که «لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا» ظاهر این آیه که فرمود: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[53] یعنی «الآخرة باطن الدنیا» موقعیّت جغرافیایی نیست که این طرف آبْ دنیا آن طرف آبْ آخرت أو بالعکس این ظاهرش دنیاست باطنش آخرت است خب.
فرمود آنها درباره باغ و بوستان پیشنهاد دادند ما بهشتی داریم که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[54] در بعضی از روایات ملاحظه فرمودید بهشتِ هر کسی به اندازه‌ای است که اگر همه اهل دنیا مهمان او بشوند جا دارد[55] یعنی خانه‌ای است که الآن که هفت میلیارد بشر روی زمین زندگی می‌کند بخواهد مهمان او بشود جا دارد چنین چیزی است این روایات بهشت را ملاحظه بفرمایید. خب آیه‌ای که دارد ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ آیا معنایش این است که مجموعه بهشت چنین مساحت است یا بهشت هر نفری این مساحت را دارد؟ به هر تقدیر در آنجا روح و ریحان است و سِعه است جهنّمی بیچاره در هر مدار و محوری در فشار است این در دنیا که هست در فشار است در حال احتضار در فشار است در قبر در فشار است در جهنم چه جهنم برزخی چه جهنم کبرا هم در فشار است فشار جهنم را اینجا تصریح کرد فرمود: ﴿مَکَاناً ضَیِّقاً﴾ (یک) ﴿مُقَرَّنِینَ﴾ (دو) اولاً در جهنم وقتی بنا شد این تبهکار یاغی را بسوزانند این طور نیست که جای وسیعی به او بدهند بگویند اینجا باش و بسوز یک جای تنگی است که در همین جای تنگ باید بسوزد این طور نیست که با دست و بال باز بسوزد مُقرّن است به غُل و زنجیر بسته است مقرون به غل است همه اینها نتیجه اعمال است این شخص در دنیا که بود دو جدار او را فشار می‌داد یکی حفظ موجود یکی طلب مفقود, یکی این بود که فوراً این رباها را مرتب جمع بکند یکی اینکه آنچه را داشت بر صفرش بیفزاید این حفظ موجود یک فشار است آن طلب مفقود فشار دیگر است این بین این دو جدار در فشار است الآن با اینکه امکانات زندگی به مراتب از گذشته بیشتر شد اما ایست قلبی و فشار قلبی و مرگهای زودرس و اینها خیلی بیشتر از گذشته است برای اینکه این فشارها خودش کُشنده است بین دیوار حفظ موجود و جدار طلب مفقود در تلاش است همین دو خطر در حال احتضار او را فشار می‌دهد همین دو خطر در قبر او را فشار می‌دهد او می‌بیند که این لحد قبر بسته شد و افسانه نیست حق می‌بیند منتها او می‌بیند نه دیگری, دیگری این طور نیست که اگر قبر را بشکافد ببیند لحد به هم بسته شد یا نشد این طور نیست این لحدها را او می‌بیند بسته می‌شود با همین وضع هم که دست و پای دیگران را بست در قیامت هم مُقرَّنِ مَقرونِ بستهٴ زنجیری جهنم خواهد بود ﴿مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ﴾.
در بحثهای قبل هم ما داشتیم بسیاری از اسرار قیامت پیچیده است اما ظواهر بعضی از آیات خیلی شفاف و روشن است که فرمود ما جهنم را می‌آوریم ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[56] ما اگر از آن جهنمِ غیر منقول خیلی باخبر نباشیم از این جهنم منقول انسان می‌تواند باخبر بشود در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود ما جهنم را می‌آوریم جهنم آورده می‌شود روایاتی که در ذیل این آیه است دارد که عدّه‌ای از فرشتگان با غل و زنجیر جهنم را کشان کشان می‌آورند[57] این جهنم همان انسان ظالم طاغی رباخوار است برای اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ «جن» بود ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[58] ما خیلی از اسرار جهنم را نمی‌فهمیم اسرار بهشت را نمی‌فهمیم چون نه عقل راه دارد نه نقل خیلی برای ما شفاف کرده اما این مقدار از آیات که به صورت صریح دلالت دارد که هیزم جهنم را ما از جنگل نمی‌آوریم خود ظالم آنجا گُر می‌گیرد ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ قاسِط کسی که اهل قَسط است خود این شخص گُر می‌گیرد حالا وقتی که وارد این سوخت و سوز شد یا درخواست هلاک می‌کند که بمیرم راحت بشوم یا می‌گوید مُردم و سوختم مرا نجات بدهید هیچ کدام از اینها نیست ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾[59] نه می‌میرد که راحت بشود نه حیات طیّب و طاهر نصیبش می‌شود لذا در این بخش که ـ ثُبور یعنی هلاک ـ خواهان هلاک است می‌گوید ای کاش من بمیرم خودش می‌داند صدای او جواب داده نمی‌شود به فرشته‌های مسئول جهنم می‌گوید ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾[60] تو به خدایت بگو که جان ما را بگیرد جواب می‌آید که اینجا جای مرگ نیست و شما اینجا ماندگارید چون خود مرگ, مُرده است در قیامت مرگ را می‌میرانند[61] مرگ یعنی تحول. در این بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لاَ تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً﴾ یک بار بگویید اثر ندارد ده بار بگویید اثر ندارد چرا برای اینکه ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ هر باری یک عذاب است و هر عذابی یک فریاد را به همراه دارد هم از نظر رقم عذاب زیاد است هم از نظر اَمَد و مدّت عذاب زیاد است که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . الکافی, ج2, ص84.
[2] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ ص, آیهٴ 71.
[4] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[6] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 88.
[7] . الصحیفة السجادیة, دعای 35.
[8] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 93.
[9] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 31.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 197.
[11] . التوحید (شیخ صدوق), ص416.
[12] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 23.
[13] . سورهٴ حج, آیهٴ 31.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 48.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[16] . الکافی, ج4, ص570.
[17] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص475.
[18] . سورهٴ ق, آیهٴ 18.
[19] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 90; سورهٴ ق, آیهٴ 31.
[20] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 133.
[21] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[22] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 89.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24; سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 131.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24; سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 31.
[25] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 133.
[26] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 90; سورهٴ ق, آیهٴ 31.
[27] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 64.
[28] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص475.
[29] . سورهٴ حدید, آیهٴ 13.
[30] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[31] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[32] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[33] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[34] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 102.
[35] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 34.
[36] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 101.
[37] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 98.
[38] . سورهٴ انبیاء, آیات 103 و 104.
[39] . سورهٴ طه, آیات 124 ـ 126.
[40] . سورهٴ طور, آیهٴ 15.
[41] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[42] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[43] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 102.
[44] . سورهٴ طه, آیهٴ 125.
[45] . سورهٴ قصص, آیهٴ 23.
[46] . سورهٴ طارق, آیهٴ 9.
[47] . سورهٴ حج, آیهٴ 46.
[48] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[49] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 102.
[50] . سورهٴ صافات, آیهٴ 55.
[51] . سورهٴ روم, آیهٴ 7.
[52] . نهج‌البلاغه, نامه 68.
[53] . سورهٴ روم, آیهٴ 7.
[54] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 133.
[55] . تفسیر القمی, ج2, ص82.
[56] . سورهٴ فجر, آیهٴ 23.
[57] . الامالی (شیخ صدوق), ص176.
[58] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[59] . سورهٴ طه, آیهٴ 74; سورهٴ اعلی, آیهٴ 13.
[60] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 77.
[61] . تفسیر القمی, ج2, ص50.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:59

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی