display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره فرقان

تفسیر آیات 1 تا 6 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 228 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 6 سوره فرقان"
- اوصاف خداوند متعال؛
- سرزنش پرستش غیر خداوند؛
- پاسخ شبهه‌های کافران درباره قرآن کریم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً (1) الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2) وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً (3) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً (4) وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (6)﴾

سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که در مکه نازل شد عناصر محوری‌اش هم اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق است این سور‌ه با اسم مبارک «تبارک» شروع شد بر خلاف سورهٴ «اسراء» که با «سبحان» شروع شد سور‌ه‌ای که با «تبارک» شروع بشود آثار فیض و برکت در او ظاهرتر از سوَری است که با تسبیح شروع بشود آن با قداست و تنزیه آمیخته است. در روایاتی هم این فرقان را تطبیق کردند بر اینکه قرآن کریم چون متفرّقاً و نجوماً نازل شده است فرقان است[1] این یکی از وجوه است دلیل بر حصر نیست اما قسمت مهمّ نامگذاری قرآن به فرقان این است که او فارق بین حق و باطل صدق و کذب خیر و شرّ و حَسن و قبیح است.
خب ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ﴾ چون مشکل اساسی مردم مکه توحید از یک سو, وحی و نبوّت از سوی دیگر بود در آغاز این سور‌ه هم مسئله توحید را به خوبی تبیین فرمود هم مسئله وحی و نبوّت را, بعد شبهات آنها را درباره توحید و وحی و نبوّت ذکر می‌کند و پاسخ می‌دهد. فرمود خدای سبحان منشأ برکت است و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبدِ محض; آن معبودِ صرف بر این عبدِ محض فرقان نازل کرده است تا جهانیان را از باطل بیم بدهد به حق بیاورد از کذب بیم بدهد به صدق بیاورد از شرّ بیمناک کند به خیر بیاورد از قبیح انذارشان بدهد به حسن بیاورد و مانند آن. کلمهٴ «عالَمین» همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» و امثال «حمد» که دارد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[2] این شامل سماوات و ارضین و ما فی السماء و ما فی الأرض خواهد بود فرشتگان چه در آسمان چه در زمین, موجودات جمادی نباتی حیوانی معدن غیر معدن همه اینها مشمول ﴿الْعالَمِینَ﴾اند در ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ اما آ‌ن «العالمین» که در مسئله وحی و نبوّت است مربوط به جامعه‌ای است که با فکر و اراده کار می‌کند مثل انسان جن و مانند آن که اینها مسئول‌اند مختارند اطاعت و عصیان دارند, پس سماوات و فرشتگان و امثال ذلک را شامل نمی‌شود البته این مربوط به نظام تشریع است ممکن است در اثر نظام تکوینی و ولایت کلّی که انسان کامل دارد معلّم فرشته‌ها هم باشد اما آنچه مربوط به وحی و نبوّت است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[3] است ولی آن مقامی که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[4] که اینها معلّم فرشته‌ها باشند البته سرِ جایش محفوظ است شامل جماد و نبات و حیوان و اینها هم نخواهد بود برای اینکه اینها متفکّر مختار و مسئول نیستند شامل اُمم و اقوام گذشته هم نخواهد بود برای اینکه قانون عطف بر ماسَبق نمی‌شود بنابراین ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ منطقه‌اش خیلی وسیع است و این «العالَمین» که درباره وحی و نبوّت آمده است منطقه محدودی دارد گرچه ذات اقدس الهی هم «أرحم الرّاحمین» است هم «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة»[5] اما اینجا که ﴿نَذِیراً﴾ را ذکر فرمود بعد از گذشت چند جمله ﴿إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾ را هم ذکر می‌کند این طور نیست که فقط انذارِ محض باشد یا تخویف صِرف اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انذار می‌کند در حقیقت انذار الهی و قهر الهی را ابلاغ می‌کند.
خب خداوند چرا قرآن نازل کرد؟ برای اینکه او حق است «لا ریب فیه» ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾[6] او ﴿خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[7] است او ﴿رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ﴾[8] است اگر هر موجود ممکنی را او آفرید و هر موجود ممکنی را او باید بپروراند پرورش انسان متفکّر مختار هم به تعلیم و تزکیه است الاّ ولابد باید برای انسان کتاب نازل کند دیگر چون ﴿لَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است هم خالق است هم مَلک است هم مالک است و مانند آن کتاب نازل کرده برای اینکه جامعه را بپروراند و در این کار هم منزّه از شریک است کمبودی ندارد نقصی ندارد تا کسی معاون او باشد ظَهیر او باشد شریک او باشد دستیار او باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» کاملاً نفی شده که چند بار به مناسبتهایی خوانده شد که ذات اقدس الهی می‌فرماید غیر از خدا احدی مالک ذرّه‌ای از موجودات جهان امکان نیست ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ یعنی موجودی پیدا بشود فرشته یا غیر فرشته که ذرّه‌ای را در عالَم بالاستقلال مالک باشد این نیست حتی آن مِلکهای تکوینی که انسان دارد نسبت به اعضا و جوارح این نسبت به خودمان در یک محدوده خاصّی به عنوان امانت به ما دادند وگرنه فرمود این چشم شما هم مِلک من است این گوش شما هم مِلک من است این «أم», «أم» منقطعه است ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾[9] لذا گاهی اجازه نمی‌دهد که انسان چشم را ببندد با همان چشم باز می‌میرد این طور نیست که حالا انسان مالک تکوینی باشد نسبت به اعضا و جوارح خودش نسبت به اعضا و جوارح خودش هم مالک نیست پس ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾ (این یک) ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾ هیچ کسی شریک خدا هم نیست که مثلاً اگر بالاستقلال مالک نیست بالاشتراک مالک باشد (این دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ ظهیر و پشتیبان و دستیار خدا هم نیست زیرا او مستقل است و غنیّ محض است پس از غیر خدا به هیچ وجه کاری ساخته نیست خب اگر از غیر خدا به هیچ وجه کاری ساخته نیست چرا شما آنها را عبادت می‌کنید؟! پس ﴿الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً﴾ که اتّخاذ ولد غیر از ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ است که در بعضی از آیات نفی شده[10] ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ﴾ برای اینکه او نیازی به شریک ندارد (یک) هم او بی‌نیاز از شریک است هم ما سوای او کمتر از آن هستند که مالک چیزی باشند یا شریک‌الباری باشند برای اینکه در بحثهای قبل داشتیم که اینکه ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[11] اختصاصی به انسان ندارد یعنی «یا أیّها الممکن» حالا چه موجود زمینی باشد چه موجود آسمانی غیر از خدا فقیرِ الی الله‌اند این «فقیرٌ» نسبت به ما سوای خدا این محمول برای آن موضوع مشخص شد که در بین اقسام چهارگانه فقط یک قسم حق است یعنی وقتی ما می‌گوییم الانسان یا الأرض یا المَلَک یا الجن فقیرٌ, اسناد فقیر از قبیل «الماء حارٌّ» یا «الماء باردٌ» نیست برای اینکه حرارت و برودت از عوارض مفارق نار است گاهی هست گاهی نیست اما فقر این‌چنین نیست این یک قسم بود که منفی شد.
قسم دوم اینکه اگر گفته شد «الانسان فقیرٌ» از قبیل «الأربعة زوجٌ» یا «النار حارّةٌ» نیست که حالا لازمه ذات باشد یا لازمه وجود خارجی باشد و مانند آن برای اینکه درست است لازم, ملزوم را رها نمی‌کند در مسئله «الأربعة زوجٌ» اما لازم رتبتاً از مرتبه ملزوم متأخّر است چون أربعه کمّ است داخل در یک مقوله است و زوجیّت کیف است داخل در مقوله دیگر است و هرگز زوجیّت در مرحله اربعه نیست متأخّر است. اگر فقر در مرحله ذات انسان نباشد معلوم می‌شود ـ معاذ الله ـ درون ذات انسان محتاج به مبدأ نیست این‌چنین که نیست. مرحله سوم این بود که اگر گفتیم «الانسان فقیرٌ» نظیر «الانسان حیوانٌ ناطقٌ» نیست که ذاتیِ به معنای ماهیّت او باشد زیرا ماهیّت ثابت شده است که در رتبه هویّت نیست متأخّر از هویّت است اصالتی ندارد آن فیض مستقیم ذات اقدس الهی هویّت است و از آن هویّت, ماهیّت انتزاع می‌شود اگر فقر برای انسان ذاتیِ باب ماهیّت بود به اصطلاح ذاتی باب ایساغوجی بود و مانند آن یعنی نظیر «الانسان ناطقٌ» بود لازمه‌اش این بود که در مقام هویّت و اصل هستی فقر نباشد در حالی که این‌چنین نیست پس این سه مرحله باطل خواهد بود می‌ماند هویّتش عین فقر و این صفت فقر برای انسان عین ذات است مثل اینکه غنا عین ذات واجب‌تعالی است اگر صفتی عین ذات بود این نشانه فخر نیست باید دید آن صفت چه صفتی است اگر از قبیل غنا و امثال اینها باشد بله این صفت اگر عین ذات بود کمال خواهد بود اما اگر از سنخ عجز و فقر و نقصان و امثال اینها باشد اگر چنین صفتی عین ذات بود این کمالِ نقص را می‌رساند خب اگر الله غنیٌّ بتمام ذاته و ما سوی الله فقیرٌ بتمام ذاته, غیر خدا چگونه می‌تواند خالق باشد مالک باشد ولد باشد شریک باشد پس هیچ کاری از غیر خدا ساخته نیست این براهین را که ذات اقدس الهی اقامه کرده که هر کدام از اینها حدّ وسط است و هر حدّ وسطی برای خود برهان می‌سازد آن وقت نتیجه می‌گیرد که غیر خدا نه معبود است (یک) نه از غیر خدا تدبیر جامعه بشری ساخته است (دو) فرمود: ﴿وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾.
پرسش: «الفقر فخری» به چه معنا می‌شود؟
پاسخ: همان فقر الی الله می‌شود فخر; سرّش این است که ما این درک را نداریم که به چه کسی وابسته‌ایم اگر کسی بداند که محتاج به ذات اقدس الهی است نه به خود متّکی است نه به دیگری آن غنی هم که این فقیر را رها نمی‌کند ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾[12] خب آن غنی که کافی است انسان به دنبال چه کسی برود؟! اگر ما احساس بکنیم که فقیر الی الله هستیم خدا هم که کافی است بنابراین نه به خودمان متّکی هستیم نه به غیر خدا تکیه می‌کنیم نه سرگردان و شناوریم ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[13] همین است دیگر, این ذکر گاهی اضافه به مفعول است در اوایل امر ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ﴾ یعنی «بذکر العبدِ اللهَ» این اضافه به مفعول است این یک مرحله طمأنینه می‌آورد بعد کم کم انسانِ ذاکر که قدری جلو رفت از این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ معنای دیگری برای او ظهور می‌کند که اضافه مصدر به فاعل است نه مفعول «ألا بذکر الله عبدَه» چنین انسانی می‌شود صاحب نفس مطمئنّه و آرام می‌شود.
خب فرمود این براهین برای ابطال شرک وثنیین حجاز است از یک سو و تهمت اِفک و فِریه و اسطوره و فسون و فسانه بودن وحی را ـ معاذ الله ـ هم از بین می‌برد از سوی دیگر ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ مستحضرید که ادبیات اقتضا می‌کند بالأخره یک ضمیر مرجعش ذکر بشود مرجعی که اصلاً ذکر نشده این ضمیر به چه کسی برمی‌گردد ولی گاهی برای بی‌اعتنایی که اصلاً اینها قابل ذکر نیستند یک ضمیر بی‌مرجع ذکر می‌شود گاهی هم بر اساس شهرت و عظمت و جلال و شکوه می‌گویند نیازی به ذکر مرجع نیست. آنچه در اینجا ذکر شده ﴿وَاتَّخَذُوا﴾ خب مرجعی تا حال ذکر نشده این ضمیر «هم» به چه کسی برمی‌گردد اما می‌فرماید اصلاً قابل نیستند تا اینکه ما اسمشان را ببریم می‌گوییم چنین کاری کردند معلوم می‌شود یک عدّه مشرکین این کار را کردند در نقطه مقابل که گاهی بر اساس عظمت نام مرجع برده نمی‌شود و ضمیر بی‌مرجع کار خودش را حل می‌کند نظیر ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾[14] نهار جلّی چه چیزی را؟ شما که اشیاء را قبلاً ذکر نکردید گفتید ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ٭ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا ٭ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾ آن «ها» به چه کسی برمی‌گردد این مخلوقات الهی این مظاهر الهی دیگر همه آیات الهی‌اند دیگر روشن است لذا فرمود: ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا﴾. گاهی مرجع ذکر نشده ضمیر می‌آید برای تحقیر ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ که این آلهه ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ است (یک) ﴿وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ است (دو) ﴿وَلاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً﴾ است (سه) ﴿وَلاَ نَفْعاً﴾ است (چهار) ﴿وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً﴾ (پنج) ﴿وَلاَ حَیَاةً﴾ (شش) ﴿وَلاَ نُشُوراً﴾ (هفت) هفت برهان است بر مسئله برای اینکه هر کدام از اینها مورد نیاز بشر است بالأخره دیگر شما آخر اینها را برای چه می‌پرستید یا نفع به دست اینهاست که جذب بکنند یا ضرر به دست اینهاست که دفع بکنند یا حیات به دست اینهاست که احیا کنند یا موت به دست اینهاست که مرگ را از شما بزدایند یا نشور به دست اینهاست آخر اینها چه‌کاره‌اند اگر هیچ یک از اینها از اینها برنمی‌آید آخر چرا اینها را می‌پرستید گذشته از اینکه خودشان هم مخلوق‌اند اصلش فرمود: ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ شما یک اصل موجبه کلیه دارید به نام ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[15] یک سالبه یک کلیه دارید که نکره در سیاق نفی است که این وثن و صنم ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ شما آن ﴿خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ را رها کردید با ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ گِره زدید آخر این چه بی‌عقل است؟! لذا اصلاً شایسته نیستند که اسم اینها را ما ببریم لذا ضمیر بی‌مرجع را اینجا ذکر فرمود آخر شما کسی که ﴿خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ را رها کردی او را نمی‌پرستید کسی که ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ را می‌پرستید اینها امروز هم هستند شما وقتی هند و امثال هند سری می‌زنید این فکر هم هست یعنی وقتی بشر از قرآن و عترت دور شد با وهم و خیال زندگی کرد همین وثن و صنم هم هست الآن که عصر علم است شما این حرفها را در هند می‌بینید دیگر.
خب جناب زمخشری در کشّاف احتمال دادند که این ﴿یَخْلُقُونَ﴾ به معنای «یَختلقون» باشد[16] خلق گاهی به معنی اختلاق است یعنی ساختگی ﴿تَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ یعنی اختلاق می‌کنید اختراع می‌کنید بدعت در می‌آورید در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» به این صورت آمده است که ﴿تَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ اِفک یعنی دروغ سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه هفده این است ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾[17] می‌گویند اینها دروغ خلق کردند یعنی اختلاق کردند این اختلاق یعنی ساختگی. جناب زمخشری احتمال دادند که اینجا ﴿یَخْلُقُونَ﴾ یعنی «یختلقون» ولی نیازی به این کار نیست این همان برهانی است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» مشابه این گذشت در سورهٴ «نحل» فرمود شما خالق را رها کردید به غیر خالق تکیه کردید; آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود ﴿أَفَمَن یَخْلُقُ کَمَن لاَّ یَخْلُقُ﴾ خب خالق را باید عبادت کرد از غیر خالق شما چه توقّعی دارید؟! بنابراین نیازی نیست ما ﴿یَخْلُقُونَ﴾ را به معنای «یختلقون» بگیریم.
فرمود این بتها هیچ‌کاره‌اند ﴿لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئاً﴾ نکره در سیاق نفی ﴿وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ این ﴿یُخْلَقُونَ﴾ را جناب زمخشری گفت ﴿یُخْلَقُونَ﴾ یعنی «یُختلقون»[18] بت‌پرستان اینها را ساختند اینها یک آلهه ساختگی‌اند اینها مُختلَق بت‌پرست‌اند اما خب نه, اگر خلق هم به همین معنای آفرینش باشد درست است برای اینکه اینها مخلوق خدایند ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾[19] آنچه را شما انجام می‌دهید آن را هم خدا خلق کرده البته آن ساختگیِ به معنای ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[20] در اینجاها درست است در بخشی از آیات فرمود شما چیزی را نَحت می‌کنید نحت همان نجاری به نجار می‌گویند ناحت و نحّات فرمود: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ چیزی را می‌تراشید خب سنگ را می‌تراشیدند چوب را می‌تراشیدند بت درست می‌کردند و عبادت می‌کردند به این معنا خلق به معنای اختلاق درست است اما نیازی نیست که ما این ﴿یُخْلَقُونَ﴾ را به معنای «یختلقون» بگیریم. خب پس اینها خودشان فقیرند کاری انجام ندادند از باب تفصیل بعد از اجمال نه «کان» تامّه در اختیار آنهاست تا بشوند خالق نه «کان» ناقصه در اختیار آنهاست تا بشوند مَلک و مالک و ربّ و اله یک وقت است چیزی را خلق کردند لذا قداستی دارند و باید پرستش بشوند اینکه نیست یک وقت چیزی را حالا خلق نکردند ولی می‌توانند اداره کنند تدبیر کنند این هم که نیست برای اینکه فرمود اینها مشکل خودشان را هم نمی‌توانند حل کنند ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾[21] اینها مشکل خودشان را نمی‌توانند حل کنند چه رسد به مشکل شما ﴿وَلاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً﴾ تا مرگ را از شما دور کنند ﴿وَلاَ حَیَاةً﴾ تا حیات و زندگی را برای شما جذب کنند ﴿وَلاَ نُشُوراً﴾ شما را بعد از مرگ زنده کنند به شما پاداش بدهند هیچ کاری از آنها ساخته نیست ربّ باید کسی باشد که خالق است و غیر خالق ممکن نیست ربّ باشد لوجهین یکی اینکه ربوبیّت عند التحلیل به خلقت برمی‌گردد دوم اینکه اگر هم به خلقت برنگشت بالتلازم در ظلّ خلقت است این دو برهان یکی رجوع ربوبیّت است به خلقت عندالتحلیل یکی هم تلازم, کسی ربّ است که خالق باشد ربّ یعنی چه کار می‌کند یعنی کمالی را به این شیء عطا می‌کند یعنی چه؟ یعنی وجود رابط یا رابطی چیزی را به او می‌دهند باز یعنی چه؟ یعنی امری را ایجاد می‌کند در محدوده او, علم را ایجاد می‌کند در محدوده او, مال را ایجاد می‌کند در محدوده او, کمال و جمال را ایجاد می‌کند در محدوده او هر ربوبیّتی به خلقت برمی‌گردد برای اینکه کمال یک امر عدمی که نیست اگر امر وجودی است مبدأ ایجادی می‌خواهد پس هر جا ربوبیّت است خلقت است اینکه قرآن می‌فرماید غیر از خالق کسی نمی‌تواند ربّ باشد برای اینکه ربوبیّت عندالتحلیل به خلقت برمی‌گردد. دوم اینکه اگر کسی خواست مدبر موجودی به نام الف باشد ربّ او باشد او را تربیب کند و در کنار تربیب, تربیت کند باید از او آگاهی داشته باشد دیگر خب کسی که الف را نیافریده چه می‌داند گوهر الف چیست خواسته الف چیست الف کجا آمده کجا می‌خواهد برود راهش چیست کمالش چیست بر اساس این تلازم حتماً ربّ باید خالق باشد کسی که خالق نیست کاری از او ساخته نیست براهین قرآن کریم روی این دو حدّ وسط خیلی تکیه می‌کند بعد هم شبیه همین برهانی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» تبیین شده که اینها را به صورت صفر و خطّ فقر در آورده که هیچ کاره‌اند در آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «نجم» می‌فرماید همه آن مدّعاهای شما را ما ریختیم دور همه آن مسمّیات را ریختیم دور یک لفظ خالی فقط برای شما مانده شما این چوب را می‌گویید ربّ خب بگویید ربّ ولی این لفظ زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شما این ربّ را می‌گویید یک دانه «راء» است و یک «باء» مشدّد این لفظ را می‌گویید این معنا را در ذهن دارید ولی زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسم بی‌مسمّاست بگویید اله بگویید ربّ بگویید معبود بگویید ولی لفظی است زیرش خالی است بالأخره برای اینکه نه خالق است نه ربّ نه مالک است نه مَلک نه نافع است نه ضارّ نه محیی است نه ممیت آخر هیچ چیزی نیست چرا اینها را می‌پرستید؟! خب پس اگر در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» هم فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ یعنی آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «نجم» بعد از اینکه این را عور کرده بالأخره برهنه کرده فرمود این را شما خوب تحلیل کنید نه کان ناقصه از اینها ساخته است نه کان تامّه ساخته است خود اینها هم مخلوق‌اند و امثال ذلک.
پرسش: درباره تمرّد شیطان گفته می‌شود غیرت از حق مانع سجده شد شیطان بر غیر خداوند نمی‌خواست سجده کند؟
پاسخ: نه خیر این فقط به خودش می‌خواهد بها بدهد این اگر غیرت داشت فقیر به غنی تکیه می‌کرد یک وجود رابط لرزان به چه کسی باید تکیه کند به همان معبودش باید تکیه کند در بحثهای سابق هم داشتیم که غیرت از بهترین برکات و فضایل ماست منتها غیرت وقتی تحلیل می‌شود به سه عنصر محوری برمی‌گردد از سنخ ماهیّت و جنس و فصل نیستند ولی بررسی معنای غیرت بدون ارزیابی این سه عنصر محوری ممکن نیست حالا اگر معنای غیرت مشخص بشود معلوم می‌شود بی‌غیرت‌تر از همه همین ابلیس است دیگر. غیرت این است که انسان هویّت خودش را بشناسد محدوده خودش را بشناسد مرزبندی کند (یک) بعد غیرزدایی کند نه وارد حریم غیر بشود (دو) نه غیر را وارد حریم خود بکند (سه) چنین آدمی می‌شود غیور پس غیرت بدون این سه عنصر حاصل نخواهد شد. آن کسی که مبتلا به دیاثت است بیگانه را به حریم خود راه می‌دهد غیور نیست آن کسی که وارد حریم دیگری می‌شود این هم غیور نیست. در بیانات نورانی حضرت امیر(صلوات الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که «ما زَنیٰ غیورٌ قطّ»[22] هرگز انسانِ باغیرت زنا نمی‌کند حالا زنای بصر یا زنای سمع یا زنای رجلین «ما زَنیٰ غیورٌ قطّ» اینکه به ناموس دیگری نگاه می‌کند در همین محدوده بی‌غیرت است برای اینکه غیرت یعنی غیرزدایی آخر چرا وارد حریم غیر شدی؟! خب آن حضرت که فرمود: «ما زَنیٰ غیورٌ قطّ» زنا به مرحله علیا و وسطا و نازله هر سه را می‌گیرد دیگر, خب معنای غیرت این است کسی که نمی‌فهمد فقیرِ محض است و نمی‌فهمد باید به غنیّ صِرف تکیه کند تا اصلِ هویّت او تأمین بشود در برابر ذات اقدس الهی اظهارنظر می‌کند می‌گوید شما نظرتان این است که من سجده بکنم ولی من نظرم چیز دیگر است به تعبیر شیخناالاستاد حکیم الهی قمشه‌ای
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
اینکه او ملعونِ ازل و ابد شد نه برای اینکه حالا سجده نکرد خیلیها نماز نمی‌خوانند ولی ملعون ازل و ابد نمی‌شوند جُرمش این بود مستقیماً دهن به دهن گفت من نظرم این است خب از این گناه بدتر دیگر چیست؟! یک فقیر محض به غنیّ صرف که تمام هویّتش به اراده او وابسته است بگوید شما نظرتان این است ولی من نظرم این است ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾[23] این استکبار است که مشکل برای همه ایجاد می‌کند اول برای ابلیس دوم برای دیگران خب.
پرسش: استاد! جاهلِ قاصری که دسترسی به هدایت و قرآن ندارد چطور خداوند پروردگار او محسوب می‌شود.
پاسخ: چرا به او فطرت داد سرمایه داد ذات اقدس الهی مستضعفین را که نمی‌سوزاند ولی این بالأخره تشنه‌ای است که آب در کنار اوست این می‌داند که چه کسی او را آفریده و البته به درجات عالیه بهشت ممکن است نرسد ولی یقیناً نمی‌سوزد مستضعفین را که ذات اقدس الهی برای آنها وسیله‌ای فراهم نکرد یا آنها دسترسی نداشتند که به جهنم نمی‌برد فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾[24] اگر کسی بیّنه ندارد که گرفتار عذاب نمی‌شود خب.
پس بعد از این چند برهان که پنج شش برهان است این صنم و وثن لخت شدند وقتی لخت شدند در آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «نجم» می‌فرماید اینها لفظ بی‌معنا هستند دیگر ما خانه‌تکانی کردیم آخر کاری از اینها ساخته نیست نشان بدهید ببینید از این بتها چه کاری ساخته است. این بحث توحید تمام شد یعنی البته در این مقطع.
درباره وحی و نبوّت فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ چون در این قسمت هم مشرکین دخیل‌اند هم یهودیها هم مسیحیها و مانند آن که منکر وحی و نبوّت خاصّه بودند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که مشرکین را هم در بربگیرد ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ﴾ ـ معاذ الله ـ این یک فریه است یک دروغ است این بسته است اینها الله را قبول داشتند که الله هست واجب‌الوجود است خالق کل است مدیر کل است اما مبتلا به ارباب متفرّقه بودند وحی و نبوّت را کذب می‌پنداشتند می‌گفتند اگر خدا برای ما رسولی می‌فرستد این رسول باید از جنس فرشته باشد بشر نمی‌شود رسول باشد این توهّم باطل آنها بعد هم در برابر این معجزات می‌گفتند این یک فریه دروغی است که خود او در آورده عدّه‌ای هم دور او جمع شدند این را کمک کردند و اینها اسطوره گذشتگان و پیشینیان است (یک) مستورات قدماست (دو) که گفتند ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾, ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ گاهی به معنای اسطوره‌ها و قصص گذشته‌هاست اینها شنیدند رستم و اسفندیاری در ایران قصّه دارند و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نوح و ابراهیم(سلام الله علیهما) را مطرح کرد گفتند اینها همان قصّه‌های زرتشتیها و امثال ذلک است که اینها اسطوره گذشتگان‌اند.
یک احتمال دیگر این است که نه, از گذشته دور حرفهای خرافی مستور شد نوشته شد اساطیر و کتب گذشتگان است و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ ﴿اکْتَتَبَهَا﴾ رونویسی کرده استنساخ کرده حالا تحویل ما داده ادّعای نبوّت می‌کند این توهّم بی‌جای این دو گروه یعنی هم مشرکان هم گروهی از یهود و مسیح ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ﴾ خودش فریه و دروغ بسته است ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ یک عدّه هم دورش جمع شدند از این پابرهنه‌ها کمکش کردند ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اینها از عدل و عقل فاصله گرفتند گرفتار زور و باطل شدند ما فرقان فرستادیم که عقل را از جهل جدا کند حق را از باطل جدا کند عدل را از ظلم جدا کند. این چندتا شبهه پشت سر هم مطرح است یا یک قبیله, اینها را در زمانها و زمینهای گوناگون گفته‌اند یا قبایل متعدّد افراد متعدّد این تهمتها را زدند چندین تهمت چندین بهانه چندین شبهه در این بخش از آیات آمده حالا یا یک گروه یک باندی بودند که در فرصتهایی به این بهانه‌های متعدّد تمسّک می‌کردند یا نه گروههای متعدّد افراد متعدّد بودند که هر کدام یک تهمتی می‌زدند ﴿وَقَالُوا﴾ یا همانها یا گروه دیگر بالأخره کفار این حرف را زدند ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ یعنی آنچه را که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد ـ معاذ الله ـ یا افسانه پیشینیان است اسطوره پیشینیان است یا مستورات قدماست که ﴿اکْتَتَبَهَا﴾ او رونویسی کرده یا نوشته ﴿فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ برای اینکه روشن بشود ضمناً که خیلی دروغ نگفتند چون اینها می‌دانستند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکتب نرفته اهل خواندن و نوشتن نیست گفتند عدّه‌ای این اسطوره‌ها را املاء می‌کنند یک عدّه هم که ﴿أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ برای او می‌نویسند به اصطلاح این کاتبان وحی را ﴿أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ می‌پنداشتند; می‌گفتند این اساطیر را دیگران املاء می‌کنند و کاتبان وحی به اصطلاح که ﴿أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ برای او می‌نویسند این ـ معاذ الله ـ این فریه را می‌گوید وحی است ﴿فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً﴾ در بامداد ﴿أَصِیلاً﴾ در شامگاه. غروب را می‌گویند اصیل به تعبیر شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان برای اینکه این اصل اللیل است[25] ریشه شب از همان عصر شروع می‌شود از این جهت گاهی آصال تعبیر می‌شود گاهی اصیل تعبیر می‌شود.
خب در پاسخ فرمود: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾ این فِریه نیست (یک) اسطوره و فسون و فسانه نیست (دو) مستورات پیشینیان نیست (سه) این اسرار خلقت است که صاحب سرّ و عالِم به سرّ یعنی ذات اقدس الهی برای تعلیم و تزکیه جوامع بشری فرستاده است ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ در طلیعه این سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» گذشت وقتی گفتند که در فلان مسجد یا فلان محفل یا فلان کلاس فقیه تدریس می‌کند یعنی درس فقه می‌دهد دیگر فلان جا مهندس تدریس می‌کند یعنی درس هندسه می‌دهد اگر گفتند در فلان‌ جا صاحب سرّ تدریس می‌کند یعنی اسرار می‌گوید اگر گفتند فلان جا تبارک و مُتبارِک تدریس می‌کند یعنی درس برکت و کرامت می‌دهد نظیر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «علق» که ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ﴾[26] یعنی خدای اکرم دارد تعلیم می‌دهد یعنی درس کرامت می‌دهد دیگر اگر گفتند اصولی دارد تدریس می‌کند معنایش این است که دارد اصول تدریس می‌کند دیگر اینجا هم خدا دارد سرّ یاد می‌دهد علن روزگار را که همه شما می‌بینید اما سرّی هم در عالم هست که آن را نمی‌بینید که انسان از کجا آمده به کجا دارد می‌رود آغازش چیست انجامش چیست روح ملکوتی او چیست انسان که می‌خوابد این روح است که با آن بدن سیر و سفر خاص دارد آن چه کسی است این بدنی که برای اوست اینکه در بستر خواب است آن اسرار عالم چیست با چنین عالمی داریم رابطه برقرار می‌کنیم; صاحب سرّ دارد قرآن نازل می‌کند یعنی اسرار می‌گوید. خب ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ یعنی اسرار آسمان و زمین را دارد می‌گوید شما می‌بینید یک درس عمومی است که مربوط به کلّ عالم است فقه است اصول است چه چیزی پاک است چه چیزی نجس است خب معلوم است چه چیزی حرام است چه چیزی حلال است همه در این علم شریک‌اند می‌گویند این گوسفند پاک است و حلال آن خنزیر نجس است و حرام خب اینجا فرق است بین اشیا یکی زشت است یکی زیبا اینها را آدم درس می‌خواند در فقه و اصول می‌فهمد قدری جلوتر می‌رود می‌گوید که چه گوسفند چه خنزیر اگر برهان حدوث باشد هر دو حادث‌اند و مبدأ قدیم دارند اگر برهان امکان ماهوی باشد هر دو ممکن‌اند و واجب دارند اگر برهان امکان فقری باشد هر دو فقیرند و غنیّ دارند اینجا جای فلسفه و کلام است دیگر نمی‌شود گفت اینجا یکی نجس است آن یکی پاک است این حلال است آن حرام است بالأخره چه این حلال چه آن حرام چه این پاک چه آن نجس هر دو مخلوق‌اند این یک دید دیگر است.
از این مرحله که گذشتیم یک دید وسیع‌تر دقیق‌تر عمیق‌تر که به سرّ برمی‌گردد چه گوسفند پاک و حلال چه خنزیر نجس و حرام ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾[27] همه تسبیح‌گوی او هستند همه تکبیرگوی او هستند این را عرفان به عهده دارد اینجا دیگر نمی‌شود گفت این نجس است آن پاک است بله می‌گوید این نجس و آن پاک هر دو مسبّح حق‌اند اگر کسی دیدِ بسته و مدار تنگ داشته باشد این فقط در همان محور اول می‌ماند چه چیزی پاک است چه چیزی نجس است چه چیزی حلال است چه چیزی حرام قدری دید میانی داشته باشد از اینجا می‌رود جلوتر, قدری دید وسیع‌تر باشد با آیه سورهٴ «اسراء» کار دارد ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ خب فرمود او سرّ عالم را دارد به شما می‌گوید شما قدری جلوتر بیایید غیر از این ظواهر چیزهای دیگر هم هست ﴿یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب بعد فرمود مبادا وقتی ما اول گفتیم ﴿لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ [تصور کنید] همه‌اش سخن از بگیر و ببند و بکوب و به زنجیر بکش آن جایش محفوظ است ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[28] آنها سر جایش محفوظ است اما ﴿إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾ هم سر جایش محفوظ است این طور نیست که همه‌اش بگیر و ببند باشد ببخش و بگذر هم در آن هست ﴿إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . علل الشرائع, ج2, ص470.
[2] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 2; سورهٴ انعام, آیهٴ 45.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129; سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[5] . تهذیب الأحکام, ج3, ص108.
[6] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 11.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 102.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 164.
[9] . سورهٴ یونس, آیهٴ 31.
[10] . سورهٴ صافات, آیات 151 و 152.
[11] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[12] . سورهٴ زمر, آیهٴ 36.
[13] . سورهٴ رعد, آیهٴ 28.
[14] . سورهٴ شمس, آیات 1 ـ 3.
[15] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[16] . الکشاف, ج3, ص263.
[17] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 17.
[18] . الکشاف, ج3, ص263.
[19] . سورهٴ صافات, آیهٴ 96.
[20] . سورهٴ صافات, آیهٴ 95.
[21] . سورهٴ حج, آیهٴ 73.
[22] . نهج‌البلاغه, حکمت 305.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 12; سورهٴ ص, آیهٴ 76.
[24] . سورهٴ انفال, آیهٴ 42.
[25] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص472.
[26] . سورهٴ علق, آیهٴ 3.
[27] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[28] . سورهٴ حاقه, آیات 30 و 31.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی