- 509
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 70 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 70 سوره قصص"
- توحید حق است، معاد حق است، وحی و نبوّت حق است؛
- مؤمنین به لقای ثواب الهی و کفار و مشرکین هم به لقای عقاب الهی میروند؛
- ذات اقدس الهی به کافر و مؤمن نزدیک است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ (63) وَقِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ (64) وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (65) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ (66) فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَی أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (67) وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَرَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (69) وَهُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَی وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)﴾
بعد از بیان جریان وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) و سایر مباحث, نتیجهگیری کردند که توحید حق است معاد حق است وحی و نبوّت حق است و مشرکین بیراهه میروند. مشرکین جوابشان دو بخش بود یک بخش میگفتند که ما در معارف اعتقادی تابع نیاکانیم هر چه را آنها پذیرفتند ما میپذیریم ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[1] هر چه را آنها رد کردند ما رد میکنیم میگوییم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[2] این به اصطلاح بخش علمیشان بود, از نظر بخش عملی در مسائل اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی میگفتند اگر ما تابع اسلام بشویم ما را از سرزمین بیرون میکنند مشکل سیاسی داریم, اقتصادی داریم و مانند آن ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نَتَخَطَّفُ﴾[3] گرچه حق با شماست ولی اگر ما مسلمان بشویم در زحمتیم اینها دنیا را بر هدایت ترجیح دادند. جواب گروه اول را فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾[4] خب نیاکان شما عاقل نبودند در مسیر نبودند اهل هدایت نبودند چرا میگویید: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ چرا میگویید: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این جواب آن بخش اول بود. جواب بخش دوم دو قسمت است یکی اینکه شما گفتید: ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نَتَخَطَّفُ﴾ این درست نیست برای اینکه مکّه امن است هم از نظر اقتصاد هم از نظر امنیت و آرامش فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[5] در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ﴾[6] مگر نمیبینید همه جا ناامن است رهزنی هست جنگ و درگیری هست به استثنای مکه که همه نعمتها آنجا هست این یک جواب, بنابراین صغرا ممنوع است یعنی «لا تتخطفون من ارضکم». جواب دوم این است که کبرا ممنوع است بسیار خوب بر فرض شما اگر ایمان بیاورید در زحمت باشید چرا دنیا را بر آخرت ترجیح دادید آخرت بر دنیا ترجیح دارد برای اینکه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾[7] همین معنا به دو تقریب بازگو میشود یکی اینکه شما که گفتید: ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ﴾ دنیا را بر هدایت ترجیح دادید حق این است که هدایت بر متاع دنیا رجحان دارد (این یک) ثانیاً خیلی افرادند که وقتی ایمان آوردند هم حسنه دنیا دارند هم حسنه آخرت همه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ﴾ است چه کسی گفته شما اگر مؤمن بشوید مسلمان بشوید مشکل دنیایی دارید این اختصاصی به مکه ندارد تا ما بگوییم که حرم امن قرار دادیم این یک اصل کلی است پس اگر کسی بگوید من ایمان بیاورم در زحمتم این درست نیست برای اینکه هم ایمان بالاتر از متاع دنیاست و هم جمع بین حسنه دنیا و حسنه آخرت ممکن است.
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿فَهُوَ لاَقِیهِ﴾[8] همان طوری که مؤمنین به لقای ثواب الهی میروند کفار و مشرکین هم به لقای عقاب الهی میروند اینجا که فرمود: ﴿أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاَقِیهِ﴾[9] که مشابه این را در مسئله ﴿وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً﴾[10] فرمود در قبالش هم فرمود عدّهای عذاب را ملاقات میکنند جهنم را ملاقات میکنند ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾[11] پس لقای جهنم مثل لقای بهشت هر دو در آخرت است اگر یک عدّه ﴿وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً﴾ عدّهای هم ﴿وَوَجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾[12] این لقا هم نسبت به جهنم درست است هم به نسبت به بهشت, هم نسبت به وعده درست است هم نسبت به وعید. در این بخشهایی که اینها را در صحنه قیامت آوردند گاهی ذات اقدس الهی اینها را با ندا مخاطب قرار میدهد معلوم میشود اینها دورند که ﴿یُنَادِیهِم﴾ با اینکه خدا به اینها نزدیک است اینها از خدا دورند یک اضافه مادی نیست که قُرب و بُعدش متوافقةالأطراف باشند در مسائل مادی اضافهها این طور است دو طرفی است و اما در مسائل معنوی اضافه میتواند یک طرفی باشد اضافهها گاهی متوافقةالأطراف است نظیر اخوّت, مساوات و مانند آن اگر گفتیم این ستون محاذی آن ستون است خب آن ستون هم محاذی این ستون است اگر زید برادر عمرو است عمرو هم برادر زید است این اضافه متوافقةالأطراف است گاهی اضافه متخالفةالأطراف است مثل اینکه زید پدر عمرو است و عمرو پسر زید این متخالفةالأطراف است قُرب و بُعد [در مسائل مادی و حسّی] از اضافههای متوافقةالأطراف است یعنی اگر الف به باء نزدیک بود باء هم به الف نزدیک است اگر الف از باء دور بود باء هم از الف دور است این جزء اضافههای متوافقةالأطراف است در مسائل مادی و حسی اما در مسائل معنوی ممکن است الف به باء نزدیک باشد ولی باء از الف دور باشد ذات اقدس الهی به کافر و مؤمن علی وزانٍ سواء نزدیک است ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾[13] یا ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ﴾[14] ولی مؤمن به خدا نزدیک است چون کارهای قُربی انجام داد نماز را قربة الی الله, روزه را قربة الی الله, حج و جهاد و عمره را قربة الی الله این کارهای قُربی او را به خدا نزدیک کرد کافر که کارهای قُربی انجام نداد ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾[15] خدا به کافر نزدیک است محیط است ولی کافر از خدا دور است این یک اضافه متخالفةالأطراف در میآید یعنی همین قُرب و بُعدی که در مسائل حسّی متوافقةالأطراف بود وقتی به حساب امور معنوی گذاشته بشود گاهی متوافقةالأطراف در میآید گاهی متخالفةالأطراف لذا با اینکه خدا به اینها نزدیک است اینها از خدا دورند تعبیر به ندا کرد در صحنه قیامت گاهی خدا ندا میدهد گاهی به مأموران صحنه قیامت دستور داده میشود که با اینها گفتگو کنید حرف اینها را بشنوید و مانند آن. در همین جا سه بخش ذکر شده که دو بخش آن ندای الهی است یک بخش آن به دستور خدا عدّهای با آنها گفتگو میکنند آن عدّه چه کسانیاند در این قسمت آیه مشخص نشده در آیه 62 فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ﴾ در آیه 65 هم فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ اما در آیه 64 فرمود: ﴿وَقِیلَ ادْعُوا﴾ این قائل چه کسی است روشن نیست خدا به چه کسی دستور میدهد به آنها بگو این روشن نیست پس دو ندای الهی است یک حرف قائل است که قائلش روشن نیست در این صحنه ذات اقدس الهی یک بار ندا میدهد میفرماید: ﴿أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ آنهایی که فکر میکردید شریکالباری هستند آنها کجایند عدّهای که اینها را گمراه کردند خود بتها که حرفی برای گفتن ندارند چون دارد ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾[16] یعنی انسان در شب تار چیزهایی بر اساس موهومات نزد او مجسّم میشود خیال میکند کوه است درّه است تپّه است و شخص است در شب تار در بیابان وقتی آفتاب طلوع کرد معلوم میشود هیچ چیزی نبود اینها که در تاریکی، عدّهای را شریکالباری میپندارند وقتی ﴿أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾,[17] میبینید کسی نبود چیزی هم نبود ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾. حالا آن برای بتهاست یک عدّه اینها را گمراه کردند نظیر فرعون و امثال فرعون اینها را اغوا کردند به شرک و بتپرستی یا خود آنها را بپرستند یا بتها را بپرستند اینها پاسخ میدهند, اینها کسانی هستند که ﴿حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾, اینها کسانی هستند که رهبران کفرند که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾[18] اینها در جواب میگویند که ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا﴾ اینها که ما گمراهشان کردیم ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ ما چطور گمراه شدیم؟ با اختیار گمراه شدیم اینها هم با اختیار به دنبال ما آمدند ﴿مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ ما مجبورشان نکردیم ما دعوت کردیم, وسوسه کردیم, تبلیغ کردیم اینها به دنبال ما راه افتادند انبیا آمدند اولیا آمدند شما کتابهای آسمانی فرستادید خب میخواستند به دنبال آنها بروند ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ ما را کسی مجبور نکرد ما هم اینها را مجبور نکردیم این ﴿أَغْوَیْنَا﴾ به تعبیر جناب زمخشری این صفت است برای ﴿الَّذِینَ﴾ اگر هم صفت نباشد باز همین معنا را میتوان از آن استنباط کرد ﴿قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾ یعنی این ائمه نار, ائمه کفر ﴿رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ اینها هیچ جوابی ندارند همان طوری که ما جواب نداریم آنها هم جواب ندارند ما را کسی مجبور نکرد ما به سوء اختیار خود دنیا را بر آخرت ترجیح دادیم اینها هم همین طور اینها مطلبی به عنوان جواب نخواهند داشت بعد ﴿تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ﴾ در بخشهایی دارد که ﴿إذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا﴾ این رابطه بینشان قطع میشود اینها که در دنیا به یکدیگر گرایش دارند در راه باطل, در قیامت از یکدیگر فاصله میگیرند فرمود: ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ اینها به میل و اختیار خودشان بیراهه رفتند مثل اینکه ما به میل و اختیار خودمان بیراهه رفتیم اگر راه را مییافتیم امروز گرفتار عذاب نمیشدیم آنگاه ﴿وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ﴾ آرزو میکردند اگر هدایت میشدند دیگر عذاب را نمیدیدند.
بخش سوم, این ﴿یَوْمَ یُنَادِیهِم﴾ در آیه 65 است ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ خب شما مسئله توحید را که جوابی برای گفتن نداشتید بسیار خب, حالا انبیایی را که ما فرستادیم جواب اینها را چه گفتید در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود در قیامت همه مورد سؤالاند آیه ششم سورهٴ «اعراف» این است که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ ما هم از انبیا سؤال میکنیم هم از مرسلالیهم سؤال میکنیم همه مورد سؤالاند سؤالی است که باید پاسخ بدهند سؤالی است که سؤال بازخواستی است سؤالِ زیرسؤال بردن است سؤال محاکمهای نیست یک وقت سؤال و جواب دارد چه کار کردی این جواب میدهد یک وقت سؤال میکنند که چرا این کار را کردی این سؤال بازخواستی برای یک گروه مخصوصی است فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[19] اینها را بازداشت کنید «قِف» یعنی اینها را بازداشت کن, ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ برای اینکه ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ در یک مقطع یک ایست بازرسی هست فرمود اینها زیر سؤالاند در اینجا که دارد ما از انبیا سؤال میکنیم از مرسلین سؤال میکنیم این سؤال به معنای زیر سؤال بردن و بازخواستی نیست از همگان سؤال میکنند باید جواب بدهند ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾.
پرسش: جناب استاد این سؤال بازخواستی چه نتیجه مستقیمی دارد؟
پاسخ: خب یک نحو توقیف است یک نحو تعذیب است با اعتراض همراه است که چرا این کار را کردی.
در بخشهای دیگر فرمود ما همه را یکجا جمع میکنیم از همهشان هم سؤال میکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 109 میفرماید: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ قیامت پنجاه هزار سال است شاید این پنجاه هزار سال به لحاظ پنجاه هزار موقف باشد هر موقفی یک سال معطّلی دارد از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی است حضرت فرمود: «والذی نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاهتر از صلات مکتوبه است[20] یک نماز واجب را انسان خیلی با تأنّی بخواند مثلاً نماز ظهر را ده دقیقه یک ربع, فرمود این پنجاه هزار سال برای یک مؤمن ده دقیقه بیشتر طول نمیکشد برای اینکه او برای چه معطّل بشود این همه کارها را انجام داده خدا هم که ﴿سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾[21] است خب همان طوری که در دنیا به سرعت از دیگران جلو زده, پنجاه هزار سال دیگران را هم [در آخرت] این ده دقیقه طی میکند در این موقفها از انبیا سؤال میکنند از امّتها سؤال میکنند که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ بعد جداگانه از انبیا سؤال میکنند که به شما چه جواب دادند بعد جداگانه از امم سؤال میکنند که جواب انبیا را چه دادید این آیات میشود سه طایفه یک طایفه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ یکی هم در آیه 109 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾ خدا انبیا را جمع میکند از آنها سؤال میکند که گزارش بدهید به شما چه جواب دادند نتیجه کار شما چه بود از چه کسی گِله دارید از چه کسی رضایت دارید چه چیزی آوردید ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ آنها عرض میکنند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾[22] یک وقت است نه, مستقیماً از خود اینها سؤال میکنند ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ از خود امم سؤال میکنند که جواب انبیا را چه دادید اینها که مشرک بودند تبهکار بودند و مانند آن ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ گزارش در مقام سؤال و جواب همان حجج و ادلّه است اگر در مقام مباحثات علمی باشد اگر گفتند انبا و خبر یعنی جواب علمی اما در محکمه اگر گفتند گزارش کور دارد یعنی دلیل کور دارد دلیلی ندارد بالأخره ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ یعنی «فعمیت علیهم الأدلّة و الحجج» وقتی حجّت نداشتند دلیل نداشتند میشوند سرگردان و متحیّر وقتی سرگردان و متحیّر شدند قبلاً میتوانستند با خودشان گفتگو کنند الآن با خودشان هم نمیتوانند گفتگو کنند در بخشهایی از قرآن فرمود اینها در قیامت با هم تسائل دارند از یکدیگر سؤال میکنند با هماند این تسائل, مشترک بین تبهکاران است در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیه 25 این است ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ از یکدیگر سؤال میکنند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» هم مشابه این هست یعنی آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ اما وقتی که دلیل و حجّت برای اینها کور شد راه حرف زدن را هم ندارند لذا ﴿لاَ یَتَساءَلُونَ﴾ خب این ﴿لاَ یَتَساءَلُونَ﴾ مربوط به موقفی است که وقتی از اینها سؤال کردند ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾, ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ یعنی وقتی که حجج و ادلّه کور شد اینها راه گفتگو را ندارند متحیّرند اما در موقف دیگر یا قبل از اینکه نوبتشان برسد یا بعد از اینکه نوبتشان رسید و بیرون رفتند آنجا بله, «یتسائلون» گفتگو دارند کسانی که در دنیا به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾[23] هستند کسی که منظم حرف نمیزند منظم فکر نمیکند منظم زندگی نمیکند به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ هرج و مرج یعنی بینظم, مریج یعنی هرج و مرج یعنی نه راهش نه حرفش نه قولش نه فکرش سامان علمی ندارد فرمود اینها که میبینی یا به دنبال بازیاند یا به دنبال فیلمهای سرگرمکنندهاند ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یعنی در هرج و مرج دارند زندگی میکنند از آنها سؤال بکنی چرا؟ میگویند برای سرگرمی, خب سرگرمی که جواب اتلاف عمر نیست فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ کسی که در هرج و مرج زندگی میکند وقتی صحنه قیامت شد ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ میشود خبرها برایش کور میشود یعنی راه برونرفت ندارد بالأخره, انبیا از یک طرف صف کشیدند صُحف از یک طرف صف کشیدند ملائکه از طرف دیگر صف کشیدند مؤمنین از طرف دیگر صف کشیدند و از اینها سؤال میکنند که ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ اینها جوابی برای گفتن ندارند لذا فرمود: ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ انبا به معنای خبر قیامت همان ادلّه و براهین خاص است فرمود: ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ پس منافات ندارد که در بخش دیگر تسائل داشته باشند سؤال و جواب هم همین طور است در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که دارد ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[24] در آن موقف جایی برای سؤال نیست چرا جا برای سؤال نیست جوابش در این آیه است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾[25] خب این شخصی که از این عقبه کئود گذشت و جواب قانعکننده نداشت محکوم شد حالا که محکوم شد علامت محکومیّت در پیشانی اوست این سیاهچهره است این انسان سیاهروی خب جوابی نمیخواهد شما چه سؤالی میخواهی بکنی گاهی انسان به صورت حیوان در میآید مطابق همان آیه ﴿فَتأتُونَ أفْواجاً﴾[26] حالا کسی که به صورت گرگ در آمده این از او چه سؤال بکنی این معلوم است درنده بود کسی به صورت مور در آمده معلوم میشود انسان طمعکار محتکر بود چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ شما از او میخواهی چه سؤال بکنی شما از گرگ سؤال میکنید که چطور بودی؟! خب معلوم است درنده بود اگر ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ به این معناست که عدّهای به صورت حیوان در میآیند[27] یا عدّهای سیهروی و سیاهصورت میآیند خب آنجا برای چه سؤال بکنی ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ آن وقت ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ﴾[28] بنابراین سه مقطع میشود یا قبل از سؤال است یا مقطع و موقف سؤال است یا خروجی سؤال آنجا که دارد سؤال نمیشود که قبل از موقف سؤال باشد برای اینکه هنوز نوبت اینها نشده آنجایی که نوبت اینها شده همینجاست که سؤال و جواب میکنند که ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ ٭ فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ و امثال ذلک بعد وقتی خارج شدند بالأخره یا سیاهصورتاند یا به صورت حیوان در میآیند یا به صورت دیگر در میآیند آنجا دیگر ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾.
﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ الان هم راه باز است هر مشرکی بخواهد توبه کند راه باز است قانون جَبّ هم «الاسلام یجبّ ما قبله»[29] همه گذشتههای او را تصفیه میکند شستشو میکند از این به بعد باید عمل صالح داشته باشد ﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَی أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ﴾ البته انسان تا در دنیا هست با عسی و لیت و لعلّ زندگی میکند برای اینکه حکم جزمی برای ذات اقدس الهی مشخص است ما تا زندهایم بین نفی و اثباتیم ممکن است ـ معاذ الله ـ کسی بلغزد.
بعد فرمود: ﴿وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ﴾ شما این انتخاب را که دنیا بهتر از آخرت است به عهده خودتان گذاشتید در حالی که ذات اقدس الهی دنیا را آفریده آخرت را آفریده شما را آفریده موجودات اخروی را آفریده او فرموده هدایت بهتر از زُخرف و متاع دنیاست شما قدرت انتخاب که ندارید شما را راهنمایی کرده بگویید که دنیا بهتر از آخرت است آخر نه میدانید نه شما آفریدید ﴿رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ﴾ برخیها خواستند بگویند این ناظر به این جریان است که میگفتند اگر رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است باید فلان سرمایهدار معروف طائف یا مکه مثل ولید بشود پیامبر[30] البته این میتواند آن را هم شامل بشود ولی لسان, لسان اختصاصی نیست که در آن زمینه وارد شده باشد یک لسان کلی است درباره مطالب قبلی یعنی خدای سبحان آفرید و حقّ اختیار و انتخاب با اوست که چه چیزی خوب است چه چیزی بد است چه چیزی بدتر است چه چیزی بهتر است ﴿مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ اینها حالا بیایند اختیار بکنند بگویند که ما متاع دنیا را بر هدایت انتخاب کردیم اینها حق ندارند ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾. مطلب مهم در مسئله خلقت است مستحضرید در همه اصول, اختصاصی به خلقت ندارد در همه اصول چه توحید چه نبوّت چه معاد ما از آن جهت که بشریم و ادراک ما محدود است موظّفیم مقداری تلاش و کوشش علمی بکنیم اما اساس کار این است بگوییم خدایا آنچه تو فرمودی انبیای تو فرمودند اهل بیت فرمودند ما به آنها معتقدیم حالا اگر درس و بحث ما مطابق آن شد نِعم الوفاق, نشد آنچه به فکر ما رسیده و درست نیست این مضروب علی الجدار است آنچه تو فرمودی و انبیای تو آوردند حق است این وظیفه ماست اما در همین محدوده که انسان جستجو میکند میبیند بعضی از چیزها برای او روشن است بعضی از چیزها برای او روشن نیست مثلاً جریان حدوث سماوات و ارض, اثبات اینکه آسمانها حادثاند زمین حادث است اینها خیلی سهل است اما اصلِ فیض حادث است مثل ارواح انبیا, عرش, لوح, کرسی, مقام نبوّت, مقام رسالت, مقام ولایت اینها حادثاند این را عقل نمیفهمد حادثاند یعنی چه, اصل فیض حادث باشد هر چه شما بررسی کنید میبینید چیزی گیرتان نمیآید بیان ذلک این است که انسان آسمان, زمین, همه اینها آنجا که مخصوصاً متحرّکاند یک موجود جزیی هستند, اینها را کاملاً میفهمد که قابل حدوثاند یعنی ذات اقدس الهی که خالق کل است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[31] میداند که فلان شیء را اگر زودتر خلق بکند مصلحت نیست دیرتر خلق بکند مصلحت نیست باید در فلان وقت باشد این درکش آسان است اما اصلِ فیض, خداست و عدم محض, شما اصل فیض را حادث فرض کنید این یعنی چه؟ بگویید الآن مصلحت نیست «الآن» در کار نیست فعلاً مصلحت نیست «فعلاً» در کار نیست اینجا مصلحت نیست «اینجا و آنجا» ندارد «الآن و فردا» ندارد «این موقع و آن موقع» ندارد «مصلحت و مفسده» ندارد خداست و عدم محض, فرض ندارد نه اینکه مفروض محال است اینکه گفته میشود او قدیم هم نیست چون بگوییم قدیمِ زمانی است خب زمان میخواهد او «دائم الفضل علی البریّة»[32] است, «دائم الفیض علی البریّة» خدا غریق رحمت کند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیّم توحید این روایت را نقل کرد که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد از اینکه مطلبی را فرمود «ثمّ أنشأ یقول» این شعرها را حالا یا خود حضرت انشا کرده یا انشا شده دیگران را حضرت انشاد کرده است «ثمّ أنشأ یقول»
و لم یزل سیّدی بالحمد معروفا٭٭٭ و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا[33]
خدای من در ازل جواد بود جود, صفتِ فعل است یک وقت است کسی ده سال تفسیر میآید میشود مفسّر خوب یک وقت همین ده سال میآید تفسیر میشود یک واعظ یک پیشنماز خب اتلاف عمر حقیقتِ شرعیه ندارد همین اتلاف عمر است یعنی کسی ده سال تفسیر بیاید و مفسّر خوب نشود خب این اتلاف عمر است یعنی شما توقّع دارید که خدا آیه نازل بکند «یا ایّها الذین آمنوا» اگر کسی ده سال درس تفسیر رفت مفسّر نامی نشد اتلاف عمر کرده؟! هر چه گفته میشود باید مراجعه بشود به سند مراجعه بشود به روایت مراجعه بشود جمعبندی بشود استدلال بشود بعد بتوانید تدریس کنید فرمود:
و لم یزل سیّدی بالحمد معروفا٭٭٭ و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا
خدا در ازل جواد بود شما فرض کنید خداست و لاغیر, بعد حادث میشوند یعنی چه؟ خدا ارواح انبیا را الآن خلق نکرده بعداً خلق کرده الآن و بعد ندارد فعلاً مصلحت نیست بعداً مصلحت است «فعلاً» ما نداریم مصلحتی نداریم مفسدهای نداریم خداست و عدم محض, اگر خداست و عدم محض, حدوث اصلِ فیض معنا ندارد هر چه شما فکر بکنید میبینید قابل درک نیست عالَم یعنی سماوات و ارضین و اینها, اینها اثبات حدوثشان سهل است خیلی سهل است بله آسمان حادث است زمین حادث است راه شیری حادث است اینها همه حادثاند چون بعد از مراحلی از وجودند اما اصلِ فیض آیا قابل حدوث است چه اینکه قابل قِدم هم نیست مثلاً ما بگوییم در امتداد چه چیزی بود. بنابراین او «دائم الفیض علی البریّة» است, او «دائم الفضل علی البریّة» است, «کلّ منّه قدیم» است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ زخرف, آیات 22 و 23.
[2] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[3] . سورهٴ قصص, آیهٴ 57.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 170.
[5] . سورهٴ قریش, آیهٴ 4.
[6] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 67.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 60; سورهٴ شوری, آیهٴ 36.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 61.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 61.
[10] . سورهٴ انسان, آیهٴ 11.
[11] . سورهٴ مریم, آیهٴ 59.
[12] . سورهٴ قیامت, آیات 24 و 25.
[13] . سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[14] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 85.
[15] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 44.
[16] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 67.
[17] . سورهٴ زمر, آیهٴ 69.
[18] . سورهٴ قصص, آیهٴ 41.
[19] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[20] . مجمعالبیان, ج10, ص531.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 202.
[22] . سورهٴ مائده, آیهٴ 109.
[23] . سورهٴ ق, آیهٴ 5.
[24] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 39.
[25] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[26] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 18.
[27] . مجمعالبیان, ج10, ص642.
[28] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[29] . الخلاف (شیخ طوسی), ج5, ص469 و 548 و ج6, ص117.
[30] . ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص410.
[31] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[32] . المصباح (کفعمی), ص647.
[33] . التوحید (شیخ صدوق), ص309.
- توحید حق است، معاد حق است، وحی و نبوّت حق است؛
- مؤمنین به لقای ثواب الهی و کفار و مشرکین هم به لقای عقاب الهی میروند؛
- ذات اقدس الهی به کافر و مؤمن نزدیک است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ (63) وَقِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ (64) وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (65) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ (66) فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَی أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (67) وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَرَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (69) وَهُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَی وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)﴾
بعد از بیان جریان وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) و سایر مباحث, نتیجهگیری کردند که توحید حق است معاد حق است وحی و نبوّت حق است و مشرکین بیراهه میروند. مشرکین جوابشان دو بخش بود یک بخش میگفتند که ما در معارف اعتقادی تابع نیاکانیم هر چه را آنها پذیرفتند ما میپذیریم ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[1] هر چه را آنها رد کردند ما رد میکنیم میگوییم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[2] این به اصطلاح بخش علمیشان بود, از نظر بخش عملی در مسائل اقتصادی یا اجتماعی یا سیاسی میگفتند اگر ما تابع اسلام بشویم ما را از سرزمین بیرون میکنند مشکل سیاسی داریم, اقتصادی داریم و مانند آن ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نَتَخَطَّفُ﴾[3] گرچه حق با شماست ولی اگر ما مسلمان بشویم در زحمتیم اینها دنیا را بر هدایت ترجیح دادند. جواب گروه اول را فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾[4] خب نیاکان شما عاقل نبودند در مسیر نبودند اهل هدایت نبودند چرا میگویید: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ چرا میگویید: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این جواب آن بخش اول بود. جواب بخش دوم دو قسمت است یکی اینکه شما گفتید: ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نَتَخَطَّفُ﴾ این درست نیست برای اینکه مکّه امن است هم از نظر اقتصاد هم از نظر امنیت و آرامش فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[5] در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ﴾[6] مگر نمیبینید همه جا ناامن است رهزنی هست جنگ و درگیری هست به استثنای مکه که همه نعمتها آنجا هست این یک جواب, بنابراین صغرا ممنوع است یعنی «لا تتخطفون من ارضکم». جواب دوم این است که کبرا ممنوع است بسیار خوب بر فرض شما اگر ایمان بیاورید در زحمت باشید چرا دنیا را بر آخرت ترجیح دادید آخرت بر دنیا ترجیح دارد برای اینکه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾[7] همین معنا به دو تقریب بازگو میشود یکی اینکه شما که گفتید: ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ﴾ دنیا را بر هدایت ترجیح دادید حق این است که هدایت بر متاع دنیا رجحان دارد (این یک) ثانیاً خیلی افرادند که وقتی ایمان آوردند هم حسنه دنیا دارند هم حسنه آخرت همه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ﴾ است چه کسی گفته شما اگر مؤمن بشوید مسلمان بشوید مشکل دنیایی دارید این اختصاصی به مکه ندارد تا ما بگوییم که حرم امن قرار دادیم این یک اصل کلی است پس اگر کسی بگوید من ایمان بیاورم در زحمتم این درست نیست برای اینکه هم ایمان بالاتر از متاع دنیاست و هم جمع بین حسنه دنیا و حسنه آخرت ممکن است.
مطلب دیگر اینکه فرمود: ﴿فَهُوَ لاَقِیهِ﴾[8] همان طوری که مؤمنین به لقای ثواب الهی میروند کفار و مشرکین هم به لقای عقاب الهی میروند اینجا که فرمود: ﴿أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاَقِیهِ﴾[9] که مشابه این را در مسئله ﴿وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً﴾[10] فرمود در قبالش هم فرمود عدّهای عذاب را ملاقات میکنند جهنم را ملاقات میکنند ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾[11] پس لقای جهنم مثل لقای بهشت هر دو در آخرت است اگر یک عدّه ﴿وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً﴾ عدّهای هم ﴿وَوَجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾[12] این لقا هم نسبت به جهنم درست است هم به نسبت به بهشت, هم نسبت به وعده درست است هم نسبت به وعید. در این بخشهایی که اینها را در صحنه قیامت آوردند گاهی ذات اقدس الهی اینها را با ندا مخاطب قرار میدهد معلوم میشود اینها دورند که ﴿یُنَادِیهِم﴾ با اینکه خدا به اینها نزدیک است اینها از خدا دورند یک اضافه مادی نیست که قُرب و بُعدش متوافقةالأطراف باشند در مسائل مادی اضافهها این طور است دو طرفی است و اما در مسائل معنوی اضافه میتواند یک طرفی باشد اضافهها گاهی متوافقةالأطراف است نظیر اخوّت, مساوات و مانند آن اگر گفتیم این ستون محاذی آن ستون است خب آن ستون هم محاذی این ستون است اگر زید برادر عمرو است عمرو هم برادر زید است این اضافه متوافقةالأطراف است گاهی اضافه متخالفةالأطراف است مثل اینکه زید پدر عمرو است و عمرو پسر زید این متخالفةالأطراف است قُرب و بُعد [در مسائل مادی و حسّی] از اضافههای متوافقةالأطراف است یعنی اگر الف به باء نزدیک بود باء هم به الف نزدیک است اگر الف از باء دور بود باء هم از الف دور است این جزء اضافههای متوافقةالأطراف است در مسائل مادی و حسی اما در مسائل معنوی ممکن است الف به باء نزدیک باشد ولی باء از الف دور باشد ذات اقدس الهی به کافر و مؤمن علی وزانٍ سواء نزدیک است ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾[13] یا ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ﴾[14] ولی مؤمن به خدا نزدیک است چون کارهای قُربی انجام داد نماز را قربة الی الله, روزه را قربة الی الله, حج و جهاد و عمره را قربة الی الله این کارهای قُربی او را به خدا نزدیک کرد کافر که کارهای قُربی انجام نداد ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾[15] خدا به کافر نزدیک است محیط است ولی کافر از خدا دور است این یک اضافه متخالفةالأطراف در میآید یعنی همین قُرب و بُعدی که در مسائل حسّی متوافقةالأطراف بود وقتی به حساب امور معنوی گذاشته بشود گاهی متوافقةالأطراف در میآید گاهی متخالفةالأطراف لذا با اینکه خدا به اینها نزدیک است اینها از خدا دورند تعبیر به ندا کرد در صحنه قیامت گاهی خدا ندا میدهد گاهی به مأموران صحنه قیامت دستور داده میشود که با اینها گفتگو کنید حرف اینها را بشنوید و مانند آن. در همین جا سه بخش ذکر شده که دو بخش آن ندای الهی است یک بخش آن به دستور خدا عدّهای با آنها گفتگو میکنند آن عدّه چه کسانیاند در این قسمت آیه مشخص نشده در آیه 62 فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ﴾ در آیه 65 هم فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ اما در آیه 64 فرمود: ﴿وَقِیلَ ادْعُوا﴾ این قائل چه کسی است روشن نیست خدا به چه کسی دستور میدهد به آنها بگو این روشن نیست پس دو ندای الهی است یک حرف قائل است که قائلش روشن نیست در این صحنه ذات اقدس الهی یک بار ندا میدهد میفرماید: ﴿أَیْنَ شرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ آنهایی که فکر میکردید شریکالباری هستند آنها کجایند عدّهای که اینها را گمراه کردند خود بتها که حرفی برای گفتن ندارند چون دارد ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾[16] یعنی انسان در شب تار چیزهایی بر اساس موهومات نزد او مجسّم میشود خیال میکند کوه است درّه است تپّه است و شخص است در شب تار در بیابان وقتی آفتاب طلوع کرد معلوم میشود هیچ چیزی نبود اینها که در تاریکی، عدّهای را شریکالباری میپندارند وقتی ﴿أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾,[17] میبینید کسی نبود چیزی هم نبود ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾. حالا آن برای بتهاست یک عدّه اینها را گمراه کردند نظیر فرعون و امثال فرعون اینها را اغوا کردند به شرک و بتپرستی یا خود آنها را بپرستند یا بتها را بپرستند اینها پاسخ میدهند, اینها کسانی هستند که ﴿حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾, اینها کسانی هستند که رهبران کفرند که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾[18] اینها در جواب میگویند که ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا﴾ اینها که ما گمراهشان کردیم ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ ما چطور گمراه شدیم؟ با اختیار گمراه شدیم اینها هم با اختیار به دنبال ما آمدند ﴿مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ ما مجبورشان نکردیم ما دعوت کردیم, وسوسه کردیم, تبلیغ کردیم اینها به دنبال ما راه افتادند انبیا آمدند اولیا آمدند شما کتابهای آسمانی فرستادید خب میخواستند به دنبال آنها بروند ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ ما را کسی مجبور نکرد ما هم اینها را مجبور نکردیم این ﴿أَغْوَیْنَا﴾ به تعبیر جناب زمخشری این صفت است برای ﴿الَّذِینَ﴾ اگر هم صفت نباشد باز همین معنا را میتوان از آن استنباط کرد ﴿قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾ یعنی این ائمه نار, ائمه کفر ﴿رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ اینها هیچ جوابی ندارند همان طوری که ما جواب نداریم آنها هم جواب ندارند ما را کسی مجبور نکرد ما به سوء اختیار خود دنیا را بر آخرت ترجیح دادیم اینها هم همین طور اینها مطلبی به عنوان جواب نخواهند داشت بعد ﴿تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ﴾ در بخشهایی دارد که ﴿إذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوْا﴾ این رابطه بینشان قطع میشود اینها که در دنیا به یکدیگر گرایش دارند در راه باطل, در قیامت از یکدیگر فاصله میگیرند فرمود: ﴿هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ﴾ اینها به میل و اختیار خودشان بیراهه رفتند مثل اینکه ما به میل و اختیار خودمان بیراهه رفتیم اگر راه را مییافتیم امروز گرفتار عذاب نمیشدیم آنگاه ﴿وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ﴾ آرزو میکردند اگر هدایت میشدند دیگر عذاب را نمیدیدند.
بخش سوم, این ﴿یَوْمَ یُنَادِیهِم﴾ در آیه 65 است ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ خب شما مسئله توحید را که جوابی برای گفتن نداشتید بسیار خب, حالا انبیایی را که ما فرستادیم جواب اینها را چه گفتید در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود در قیامت همه مورد سؤالاند آیه ششم سورهٴ «اعراف» این است که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ ما هم از انبیا سؤال میکنیم هم از مرسلالیهم سؤال میکنیم همه مورد سؤالاند سؤالی است که باید پاسخ بدهند سؤالی است که سؤال بازخواستی است سؤالِ زیرسؤال بردن است سؤال محاکمهای نیست یک وقت سؤال و جواب دارد چه کار کردی این جواب میدهد یک وقت سؤال میکنند که چرا این کار را کردی این سؤال بازخواستی برای یک گروه مخصوصی است فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[19] اینها را بازداشت کنید «قِف» یعنی اینها را بازداشت کن, ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید ﴿وَقِفُوهُمْ﴾ برای اینکه ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ در یک مقطع یک ایست بازرسی هست فرمود اینها زیر سؤالاند در اینجا که دارد ما از انبیا سؤال میکنیم از مرسلین سؤال میکنیم این سؤال به معنای زیر سؤال بردن و بازخواستی نیست از همگان سؤال میکنند باید جواب بدهند ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾.
پرسش: جناب استاد این سؤال بازخواستی چه نتیجه مستقیمی دارد؟
پاسخ: خب یک نحو توقیف است یک نحو تعذیب است با اعتراض همراه است که چرا این کار را کردی.
در بخشهای دیگر فرمود ما همه را یکجا جمع میکنیم از همهشان هم سؤال میکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 109 میفرماید: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ قیامت پنجاه هزار سال است شاید این پنجاه هزار سال به لحاظ پنجاه هزار موقف باشد هر موقفی یک سال معطّلی دارد از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی است حضرت فرمود: «والذی نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این روز پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاهتر از صلات مکتوبه است[20] یک نماز واجب را انسان خیلی با تأنّی بخواند مثلاً نماز ظهر را ده دقیقه یک ربع, فرمود این پنجاه هزار سال برای یک مؤمن ده دقیقه بیشتر طول نمیکشد برای اینکه او برای چه معطّل بشود این همه کارها را انجام داده خدا هم که ﴿سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾[21] است خب همان طوری که در دنیا به سرعت از دیگران جلو زده, پنجاه هزار سال دیگران را هم [در آخرت] این ده دقیقه طی میکند در این موقفها از انبیا سؤال میکنند از امّتها سؤال میکنند که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ بعد جداگانه از انبیا سؤال میکنند که به شما چه جواب دادند بعد جداگانه از امم سؤال میکنند که جواب انبیا را چه دادید این آیات میشود سه طایفه یک طایفه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ﴾ یکی هم در آیه 109 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾ خدا انبیا را جمع میکند از آنها سؤال میکند که گزارش بدهید به شما چه جواب دادند نتیجه کار شما چه بود از چه کسی گِله دارید از چه کسی رضایت دارید چه چیزی آوردید ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ آنها عرض میکنند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾[22] یک وقت است نه, مستقیماً از خود اینها سؤال میکنند ﴿وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ از خود امم سؤال میکنند که جواب انبیا را چه دادید اینها که مشرک بودند تبهکار بودند و مانند آن ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ گزارش در مقام سؤال و جواب همان حجج و ادلّه است اگر در مقام مباحثات علمی باشد اگر گفتند انبا و خبر یعنی جواب علمی اما در محکمه اگر گفتند گزارش کور دارد یعنی دلیل کور دارد دلیلی ندارد بالأخره ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ یعنی «فعمیت علیهم الأدلّة و الحجج» وقتی حجّت نداشتند دلیل نداشتند میشوند سرگردان و متحیّر وقتی سرگردان و متحیّر شدند قبلاً میتوانستند با خودشان گفتگو کنند الآن با خودشان هم نمیتوانند گفتگو کنند در بخشهایی از قرآن فرمود اینها در قیامت با هم تسائل دارند از یکدیگر سؤال میکنند با هماند این تسائل, مشترک بین تبهکاران است در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیه 25 این است ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ از یکدیگر سؤال میکنند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» هم مشابه این هست یعنی آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ﴾ اما وقتی که دلیل و حجّت برای اینها کور شد راه حرف زدن را هم ندارند لذا ﴿لاَ یَتَساءَلُونَ﴾ خب این ﴿لاَ یَتَساءَلُونَ﴾ مربوط به موقفی است که وقتی از اینها سؤال کردند ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾, ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ یعنی وقتی که حجج و ادلّه کور شد اینها راه گفتگو را ندارند متحیّرند اما در موقف دیگر یا قبل از اینکه نوبتشان برسد یا بعد از اینکه نوبتشان رسید و بیرون رفتند آنجا بله, «یتسائلون» گفتگو دارند کسانی که در دنیا به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾[23] هستند کسی که منظم حرف نمیزند منظم فکر نمیکند منظم زندگی نمیکند به تعبیر قرآن کریم ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ هرج و مرج یعنی بینظم, مریج یعنی هرج و مرج یعنی نه راهش نه حرفش نه قولش نه فکرش سامان علمی ندارد فرمود اینها که میبینی یا به دنبال بازیاند یا به دنبال فیلمهای سرگرمکنندهاند ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یعنی در هرج و مرج دارند زندگی میکنند از آنها سؤال بکنی چرا؟ میگویند برای سرگرمی, خب سرگرمی که جواب اتلاف عمر نیست فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ کسی که در هرج و مرج زندگی میکند وقتی صحنه قیامت شد ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ میشود خبرها برایش کور میشود یعنی راه برونرفت ندارد بالأخره, انبیا از یک طرف صف کشیدند صُحف از یک طرف صف کشیدند ملائکه از طرف دیگر صف کشیدند مؤمنین از طرف دیگر صف کشیدند و از اینها سؤال میکنند که ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ﴾ اینها جوابی برای گفتن ندارند لذا فرمود: ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ﴾ انبا به معنای خبر قیامت همان ادلّه و براهین خاص است فرمود: ﴿فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ پس منافات ندارد که در بخش دیگر تسائل داشته باشند سؤال و جواب هم همین طور است در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که دارد ﴿فَیَوْمَئِذٍ لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[24] در آن موقف جایی برای سؤال نیست چرا جا برای سؤال نیست جوابش در این آیه است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾[25] خب این شخصی که از این عقبه کئود گذشت و جواب قانعکننده نداشت محکوم شد حالا که محکوم شد علامت محکومیّت در پیشانی اوست این سیاهچهره است این انسان سیاهروی خب جوابی نمیخواهد شما چه سؤالی میخواهی بکنی گاهی انسان به صورت حیوان در میآید مطابق همان آیه ﴿فَتأتُونَ أفْواجاً﴾[26] حالا کسی که به صورت گرگ در آمده این از او چه سؤال بکنی این معلوم است درنده بود کسی به صورت مور در آمده معلوم میشود انسان طمعکار محتکر بود چرا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ شما از او میخواهی چه سؤال بکنی شما از گرگ سؤال میکنید که چطور بودی؟! خب معلوم است درنده بود اگر ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ به این معناست که عدّهای به صورت حیوان در میآیند[27] یا عدّهای سیهروی و سیاهصورت میآیند خب آنجا برای چه سؤال بکنی ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ آن وقت ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ﴾[28] بنابراین سه مقطع میشود یا قبل از سؤال است یا مقطع و موقف سؤال است یا خروجی سؤال آنجا که دارد سؤال نمیشود که قبل از موقف سؤال باشد برای اینکه هنوز نوبت اینها نشده آنجایی که نوبت اینها شده همینجاست که سؤال و جواب میکنند که ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ ٭ فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ یَتَسَاءَلُونَ﴾ و امثال ذلک بعد وقتی خارج شدند بالأخره یا سیاهصورتاند یا به صورت حیوان در میآیند یا به صورت دیگر در میآیند آنجا دیگر ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾.
﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ الان هم راه باز است هر مشرکی بخواهد توبه کند راه باز است قانون جَبّ هم «الاسلام یجبّ ما قبله»[29] همه گذشتههای او را تصفیه میکند شستشو میکند از این به بعد باید عمل صالح داشته باشد ﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَی أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ﴾ البته انسان تا در دنیا هست با عسی و لیت و لعلّ زندگی میکند برای اینکه حکم جزمی برای ذات اقدس الهی مشخص است ما تا زندهایم بین نفی و اثباتیم ممکن است ـ معاذ الله ـ کسی بلغزد.
بعد فرمود: ﴿وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ﴾ شما این انتخاب را که دنیا بهتر از آخرت است به عهده خودتان گذاشتید در حالی که ذات اقدس الهی دنیا را آفریده آخرت را آفریده شما را آفریده موجودات اخروی را آفریده او فرموده هدایت بهتر از زُخرف و متاع دنیاست شما قدرت انتخاب که ندارید شما را راهنمایی کرده بگویید که دنیا بهتر از آخرت است آخر نه میدانید نه شما آفریدید ﴿رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ﴾ برخیها خواستند بگویند این ناظر به این جریان است که میگفتند اگر رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است باید فلان سرمایهدار معروف طائف یا مکه مثل ولید بشود پیامبر[30] البته این میتواند آن را هم شامل بشود ولی لسان, لسان اختصاصی نیست که در آن زمینه وارد شده باشد یک لسان کلی است درباره مطالب قبلی یعنی خدای سبحان آفرید و حقّ اختیار و انتخاب با اوست که چه چیزی خوب است چه چیزی بد است چه چیزی بدتر است چه چیزی بهتر است ﴿مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ اینها حالا بیایند اختیار بکنند بگویند که ما متاع دنیا را بر هدایت انتخاب کردیم اینها حق ندارند ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾. مطلب مهم در مسئله خلقت است مستحضرید در همه اصول, اختصاصی به خلقت ندارد در همه اصول چه توحید چه نبوّت چه معاد ما از آن جهت که بشریم و ادراک ما محدود است موظّفیم مقداری تلاش و کوشش علمی بکنیم اما اساس کار این است بگوییم خدایا آنچه تو فرمودی انبیای تو فرمودند اهل بیت فرمودند ما به آنها معتقدیم حالا اگر درس و بحث ما مطابق آن شد نِعم الوفاق, نشد آنچه به فکر ما رسیده و درست نیست این مضروب علی الجدار است آنچه تو فرمودی و انبیای تو آوردند حق است این وظیفه ماست اما در همین محدوده که انسان جستجو میکند میبیند بعضی از چیزها برای او روشن است بعضی از چیزها برای او روشن نیست مثلاً جریان حدوث سماوات و ارض, اثبات اینکه آسمانها حادثاند زمین حادث است اینها خیلی سهل است اما اصلِ فیض حادث است مثل ارواح انبیا, عرش, لوح, کرسی, مقام نبوّت, مقام رسالت, مقام ولایت اینها حادثاند این را عقل نمیفهمد حادثاند یعنی چه, اصل فیض حادث باشد هر چه شما بررسی کنید میبینید چیزی گیرتان نمیآید بیان ذلک این است که انسان آسمان, زمین, همه اینها آنجا که مخصوصاً متحرّکاند یک موجود جزیی هستند, اینها را کاملاً میفهمد که قابل حدوثاند یعنی ذات اقدس الهی که خالق کل است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[31] میداند که فلان شیء را اگر زودتر خلق بکند مصلحت نیست دیرتر خلق بکند مصلحت نیست باید در فلان وقت باشد این درکش آسان است اما اصلِ فیض, خداست و عدم محض, شما اصل فیض را حادث فرض کنید این یعنی چه؟ بگویید الآن مصلحت نیست «الآن» در کار نیست فعلاً مصلحت نیست «فعلاً» در کار نیست اینجا مصلحت نیست «اینجا و آنجا» ندارد «الآن و فردا» ندارد «این موقع و آن موقع» ندارد «مصلحت و مفسده» ندارد خداست و عدم محض, فرض ندارد نه اینکه مفروض محال است اینکه گفته میشود او قدیم هم نیست چون بگوییم قدیمِ زمانی است خب زمان میخواهد او «دائم الفضل علی البریّة»[32] است, «دائم الفیض علی البریّة» خدا غریق رحمت کند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب قیّم توحید این روایت را نقل کرد که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد از اینکه مطلبی را فرمود «ثمّ أنشأ یقول» این شعرها را حالا یا خود حضرت انشا کرده یا انشا شده دیگران را حضرت انشاد کرده است «ثمّ أنشأ یقول»
و لم یزل سیّدی بالحمد معروفا٭٭٭ و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا[33]
خدای من در ازل جواد بود جود, صفتِ فعل است یک وقت است کسی ده سال تفسیر میآید میشود مفسّر خوب یک وقت همین ده سال میآید تفسیر میشود یک واعظ یک پیشنماز خب اتلاف عمر حقیقتِ شرعیه ندارد همین اتلاف عمر است یعنی کسی ده سال تفسیر بیاید و مفسّر خوب نشود خب این اتلاف عمر است یعنی شما توقّع دارید که خدا آیه نازل بکند «یا ایّها الذین آمنوا» اگر کسی ده سال درس تفسیر رفت مفسّر نامی نشد اتلاف عمر کرده؟! هر چه گفته میشود باید مراجعه بشود به سند مراجعه بشود به روایت مراجعه بشود جمعبندی بشود استدلال بشود بعد بتوانید تدریس کنید فرمود:
و لم یزل سیّدی بالحمد معروفا٭٭٭ و لم یزل سیّدی بالجود موصوفا
خدا در ازل جواد بود شما فرض کنید خداست و لاغیر, بعد حادث میشوند یعنی چه؟ خدا ارواح انبیا را الآن خلق نکرده بعداً خلق کرده الآن و بعد ندارد فعلاً مصلحت نیست بعداً مصلحت است «فعلاً» ما نداریم مصلحتی نداریم مفسدهای نداریم خداست و عدم محض, اگر خداست و عدم محض, حدوث اصلِ فیض معنا ندارد هر چه شما فکر بکنید میبینید قابل درک نیست عالَم یعنی سماوات و ارضین و اینها, اینها اثبات حدوثشان سهل است خیلی سهل است بله آسمان حادث است زمین حادث است راه شیری حادث است اینها همه حادثاند چون بعد از مراحلی از وجودند اما اصلِ فیض آیا قابل حدوث است چه اینکه قابل قِدم هم نیست مثلاً ما بگوییم در امتداد چه چیزی بود. بنابراین او «دائم الفیض علی البریّة» است, او «دائم الفضل علی البریّة» است, «کلّ منّه قدیم» است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ زخرف, آیات 22 و 23.
[2] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[3] . سورهٴ قصص, آیهٴ 57.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 170.
[5] . سورهٴ قریش, آیهٴ 4.
[6] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 67.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 60; سورهٴ شوری, آیهٴ 36.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 61.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 61.
[10] . سورهٴ انسان, آیهٴ 11.
[11] . سورهٴ مریم, آیهٴ 59.
[12] . سورهٴ قیامت, آیات 24 و 25.
[13] . سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[14] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 85.
[15] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 44.
[16] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 67.
[17] . سورهٴ زمر, آیهٴ 69.
[18] . سورهٴ قصص, آیهٴ 41.
[19] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[20] . مجمعالبیان, ج10, ص531.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 202.
[22] . سورهٴ مائده, آیهٴ 109.
[23] . سورهٴ ق, آیهٴ 5.
[24] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 39.
[25] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[26] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 18.
[27] . مجمعالبیان, ج10, ص642.
[28] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[29] . الخلاف (شیخ طوسی), ج5, ص469 و 548 و ج6, ص117.
[30] . ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص410.
[31] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[32] . المصباح (کفعمی), ص647.
[33] . التوحید (شیخ صدوق), ص309.
تاکنون نظری ثبت نشده است