- 437
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 41 سوره قصص"
- سخنان فرعون در برابر ادعا و دعوت حضرت موسی (ع)؛
- یقین فرعون به الوهیت خویش؛
- حسزدگی متفرعنان و مستکبران؛
- سر ادعای الوهیت فرعون در عین بتپرستی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (38) وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لاَ یُنصَرُونَ (41)﴾
سخنان فرعون در برابر ادعا و دعوت حضرت موسی(علیه السّلام)
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دعوای خود و دعوت خود را مطرح کرد یعنی فرمود من رسول ربّالعالمین هستم این ادّعای او, دعوت او هم توحید بود که غیر از خدا معبودی نیست فرعون نسبت به دعوا و دعوت او نقدی داشت نسبت به دعوای او نقدی داشت گفت دلیلی نداری برای اینکه آنچه آوردی سِحر است در این مملکت سِحر فراوان است این سِحر را معجزه پنداشتی این فِریه است و توطئه هم کردی که مردم را از این سرزمین بیرون کنی و مانند آن که آن مسابقه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «شعراء» و اینها گذشت. فرعون چند حرف داشت یکی اینکه خالق آسمان و زمین بله خداست, یکی اینکه اله عالَم هم خداست ما کاری به عالَم نداریم اما اله مصر و خدای مردم مصر فقط منم وقتی وجود مبارک موسای کلیم توحید مطلق را مطرح کرد که انسان و جهان مربوب خدایند مردم مصر هم باید موحّد باشند و خدا را بپرستند فرعون چند حرف داشت یکی اینکه اله مردم مصر منم در این تردیدی ندارم و منظورش از اله این بود که کشور را رأی من و اندیشه من باید اداره کند دین مردم همان قانون است و مقنِّن آن قانون هم منم معنایش این نبود که باید مرا بپرستند و عبادت کنند چون خودش بت میپرستید که ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[1] پس اصل اوّلی که او داشت و برای او مسلّم بود و نیازی به فحص نداشت این بود که اله مردم مصر فرعون است این امر قطعی است ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ معنایش این نیست که «ما علمتُ للعالَم الهاً غیری» یا «ما علمت لموسی الهاً غیری» نه خیر, اله مصر منم این مفروغعنه است میماند اینکه موسی الهی را ادّعا میکند من باید فحص بکنم من گمانم این است که ـ معاذ الله ـ او دروغ میگوید. قصری بنا کنید که من بالای این قصر مثلاً رصدخانهای تأمین کنم ببینم کسی در جهان, آسمان, زمین هست که اله موسی باشد یا نه
یقین فرعون به الوهیت خویش و فحص او درباره خدای موسای کلیم
پس سخن فرعون این نبود که من شک دارم که آیا اله مردمم یا نه, نسبت به آن اظهار یقین کرد گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ از جاهایی که خیلی ادّعای بلند و پرفروغ داشت یکی همین جاست آنجا که گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[2] از همین قبیل است اینجا هم که میگوید: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ همین است یعنی عدم الوجدانِ من «یدلّ علی عدم الوجود» این حرف کسی است که محیط باشد اصلِ این را ذات اقدس الهی چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس»[3] چه در غیر سورهٴ «یونس»[4] فرمود, خب آن درست است عدم الوجدان نسبت به وجود محدود «لا یدلّ علی عدم الوجود» یعنی اگر موجود محدودی بگوید من نیافتم این دلیل نیست که آن وجود ندارد ولی اگر یک موجود مطلقی یعنی ذات اقدس الهی بفرماید من نیافتم یعنی یقیناً نیست اینکه در چند جای قرآن خدا فرمود شما از شرک که سخن میگویید, خدا شرک را نمیداند یعنی نیست چون او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[5] است اگر چیزی شیء باشد معلومِ خداست اما اگر لاشیء باشد یعنی معدومِ محض باشد خب آن تحت علم نمیآید علم یعنی کشف یعنی ظهور، فرمود شما چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست این درباره خدا درست است خدا وقتی بفرماید من چیزی را نمیدانم پس نیست این درست است چون محیط است اما فرعون چنین حرفی دارد گفت برای شما الهی غیر از این من نمیبینم سیدناالاستاد میفرماید این تعبیر درست نیست برای اینکه با ذیل آیه سازگار نیست[6] خب ذیل آیه که درباره مطلب دیگر است ذیل آیه درباره این است که شما قصری, برجی درست کنید که صرح باشد یعنی اشیا نزد آن مُصرّح و روشن باشند منطقه دیدش وسیع باشد هر جا را بخواهیم ببینیم بتوانیم چنین کاخی را میگویند صَرْح این مصرّح است این صریح است یعنی شفاف است صرحی درست کنید که من فحص کنم ببینم موسی الهی دارد یا ندارد آنکه او میخواهد فحص کند اله موساست آنکه میگوید من غیر از او نیافتم اله مصر است یعنی برای مردم مصر غیر از من الهی نیست من اگر به هامان میگویم صرحی درست کن رصدخانه درست کن من فحص کنم نه برای اینکه ببینم برای مردم مصر غیر از من الهی هست یا نه, آن امر یقینی است.
حس زدگی متفرعنان و مستکبران
مشکل فرعون و امثال فرعون و متفرعنهای کنونی این است که نازلترین درجه علم در دست آنهاست که از این پایینتر دیگر دانشی نیست و آن معرفت حسّی و تجربی است که این کف سواد است از این پایینتر دیگر علمی نیست کسی که سرمایه شناخت او حس و تجربه حسّی است این نازلترین سرمایه معرفتی را دارد بعد از این, معرفت نیمهتجربی است بعد از این بالاترش آن مسئله ریاضی محض است بالاتر از آن تجریدی است که کاری به تجربه و حس و اینها ندارد فقط برهان محض است که آن در فلسفه و کلام است از آن بالاتر آن تجرید ناب است که در عرفان نظری است از آن بالاتر, معرفت شهودی است شهودی هم درجاتی دارد پس از معرفت حسّی و تجربی ما پایینتر نداریم اینها گرفتار این حدّ از معرفت بودند آن بنیاسرائیل هم که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾,[7] گاهی میگفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[8] این قبطیها هم که حرفشان این است که من اگر بخواهم ببینم موسی(سلام الله علیه) الهی دارد باید برجی بسازم رصدخانه درست کنم فحص کنم ببینم که میشود پیدا کرد یا نه. همین گروه میگویند عقلانیّت, مدرن, پُستمدرن اینها عقلی حرف میزنند ولی حسّی فکر میکنند وقتی اینها میگویند مطلب عقلی است مطلب معقول است بر اساس عقلانیّت باید زندگی کرد یعنی بر اساس حس و تجربه, کسی که انسان را تا مرگ خلاصه میداند و درباره بعد از مرگ هیچ چیزی را نمیپذیرد و کسی که فرشتهها و خدا و وحی و نبوّت و عصمت و ولایت را قبول ندارد این هر چه بگوید عقلی این عقلی حرف میزند ولی حسّی فکر میکند این «حساسٌ متحرّکٌ بالارادة» همین! مشکل اکثری مستکبران جهان این است اینکه قرآن کریم جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) را مکرّر ذکر کرد برای اینکه موسی و فرعون الآن در عصر ما هستند آنچه فعلاً هست و در بسیاری از اعصار بود همین جریان تفکّر حسّی فرعونی است.
نقد کلام علامه طباطبایی(ره) در تفسیر کریمه﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾
پس هاهنا امور امر اول این است که اله مردم مصر چه کسی است آن که منم یعنی دین اینها همین قانون است و لاغیر و قانون با اندیشه من باید تصویب بشود و لاغیر, نگفت «ما علمت للعالَم, ما علمت لموسی و هارون» گفت: ﴿یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِن إلٰه غَیری﴾ این امر اول. امر ثانی اینکه آیا موسی(سلام الله علیه) هم غیر از فرعون الهی دارد یا نه آن را گفت یک رصدخانه درست کنیم بررسی کنیم ببینیم دارد یا ندارد میدانید این فرمایش سیدناالاستاد که فرمود با ذیل سازگار نیست ذیلش درباره مطلب دیگر است اگر ذیل درباره این بود که صرحی بساز رصدی بکنیم ببینیم که برای شما یک اله دیگری هست یا نه, بله این با آن سازگار نبود اما آن رصد برای اله موساست این اوّلیاش مقطوعبه فرعون است که ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ اینجا دیگر رصد و صرح و قصر و برج نمیخواهد من یقین میدانم شما غیر از من الهی ندارید.
سر ادعای الوهیت فرعون در عین بتپرستی
این تفکیک دین از سیاست از دیرزمان بود یک پرستش عبادی, دعا, نیایش, تضرّع و زاری برای بتها بود که خود فرعون هم داشت یکی اینکه قانونی که کشور را اداره میکند چیست این قانون, دین مردم است اگر کسی قیام و قعودشان, معاملاتشان, تجاراتشان, عقودشان بر اساس یک اندیشه باشد خب دین همان خواهد بود گفت کارهای معاملاتی شما, روابط خانوادگی شما, روابط محلّی شما, روابط منطقهای شما, روابط بینالمللی شما با اندیشه من تنظیم میشود اینکه گفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[9] همین است.
چگونگی تفحص فرعون درباره خدای حضرت موسی(علیه السّلام)
برای فرعون قطعی بود که الهی برای مردم مصر غیر از او نیست ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ اما موسی(سلام الله علیه) که یک دعوا و دعوتی دارد که من از جای دیگر آمدم از خدا سخن گفتم که حرف او را باید اطاعت کنیم من باید جستجو کنم صرحی, قصری, رصدخانهای بسازم بررسی کنم ببینم که آیا برای موسی الهی هست یا نیست خب پس آن ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ مربوط به اله مصر است این ﴿یَا هَامَانُ فَأجْعَل لِی صَرْحاً﴾ برای فحص و بررسی الهی موسی است اما آن بقیه افسانه است که رفت بالای برج تیر زد و امثال ذلک یا قصری بسازد که بالای قصر جستجو کند این همه جبال شاهق هست کسی بخواهد روی مکان مرتفع برود که دیگر برج لازم نیست خب روی آن قلّهها میتواند فحص کند[10] این ظاهرش همان رصدخانهسازی است که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیه 36 و 37 به آن اشاره شده ـ سورهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» ـ در آن سوره آمده است ﴿وَقَالَ فِرْعَونُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ٭ أَسْبَابَ السَّماوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسَی﴾ اینجا هم یعنی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم که محلّ بحث است در آیه 38 فرمود فرعون گفته: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ این تمام شد ﴿فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ این برای من مشکوک است اینکه ایشان ادّعا میکنم من یک اله دیگری دارم ما باید بررسی کنیم ببینیم دارد یا ندارد خب این تفکّر همان تفکّر حسّی و تجربی است هر چه صاحبان هم این مکتب از عقلانیّت سخن بگویند اینها عقلی حرف میزنند و حسّی فکر میکنند از این پایینتر دیگر درجه علمی نیست آن وقت کسی بخواهد اینها را هدایت کند باید اول یک معرفتشناسی روشن و مُتقنی ارائه کند که اینکه شما دارید کف دانش است.
آگاهی فرعون به ربوبیّت الهی پس از مشاهده معجزات
پرسش:...
پاسخ: بله همین است او بعد از اینکه معجزات را دید برهان برای او یقینی شد دیگر فهمید که نه خودش اله است نه دیگری اله است بعد آن غرور نگذاشت در جریان وجود مبارک موسای کلیم فرمود وقتی که گفتند خدای تو کیست گفت ربّ من ﴿رَبِّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است[11] از طرف او آمدم یعنی خدایی که آسمان و زمین را آفریده و بعد او گفته که نگاه کنید این حرفهایی که او میزند این ـ معاذ الله ـ حرفهای یک انسان غیر عاقل است[12] بعد از اینکه این معجزات برایش روشن شد آیات بیّن جریان عصا جریان ید بیضا خوب برایش روشن شد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که وجود مبارک موسای کلیم در آن بخش پایانی فرمود حالا برای تو صد درصد روشن شد حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[13] برای تو روشن شد فهمیدی ربّالسماواتی هست ربّالأرضی هست این معجزات به دست اوست چوب را اژدها میکند اژدها را چوب میکند ید عادی را بیضا میکند ید بیضا را ید عادی میکند برای تو صد درصد روشن شد.
سر لغزش عملی انسان در عین علم و آگاهی
غیر از معصومین و غیر از اوحدی از افراد عادل, تفرعنی در درون ما هست یعنی ما چیزی را میدانیم که گناه است ولی میکنیم حالا از غیبت و تهمت و اینها شروع کرده تا نگاه به نامحرم با اینکه میدانیم مسئله زیرمیزی و رومیزی پوست زندگی آدم را میکَند اینکه قرآن فرمود رشوه سُحت است[14] به چه چیزی میگویند سُحت این نهالی که تازه کاشتند این پوستش را اگر یک گوسفند, یک بز بِکَند خب این خشک میشود فرمود پوستتان را میکَند بیآبرو میکند خشک میکند خب همه ما این را فهمیدیم معتقد هم هستیم اما وقتی رومیزی و زیرمیزی شد دستمان دراز است سُحت کارش پوستکَنی است ولی خب معذلک دست ما به طرف حرام دراز است چرا؟ این را اگر ما هر روز بگوییم باز جا دارد چون هم محلّ ابتلای علمی ماست هم محلّ ابتلای عملی ماست هر روز اگر هم این بحث بشود جا دارد سرّش این است که آنکه میفهمد یک چیز است آنکه تصمیم میگیرد و انجام میدهد و اجرا میکند چیز دیگر است بعضیها چشم و گوششان سالم و دست و پایشان سالم اینها کسانیاند که وقتی مار و عقرب را دیدند خب فرار میکنند چون دستش باز است پایش فلج نیست یک گروه دیگر هستند که چشم و گوششان سالم است مار را میبینند عقرب را میبینند اما دستشان بسته است پایشان فلج است خب این چطور فرار بکند اگر این نیش خورد مرتب به او اعتراض بکنند مگر مار را ندیدی مگر عقرب را ندیدی به این اشکالکننده نقد وارد است آخر مگر چشم فرار میکند مگر گوش فرار میکند دست و پا فرار میکند که فلج است مرتب شما آیه و روایت بخوان به او بگویی مگر نمیدانستی مگر ندیدی تو که این آیه را خودت سخنرانی کردی خب مگر عقل نظری مشکل را حل میکند مگر سواد مشکل را حل میکند مگر فهمیدن مشکل را حل میکند مگر جزم مشکل را حل میکند جزم یک متولّی دارد به نام عقل نظری کار به دست اراده و عزم و نیّت است این فلج است حضرت امیر فرمود: «کَم مِن عقل أسیرٍ تحت هوی أمیر» در جبهه جهاد او با سواد ما کار ندارد این سواد در مملکت فراوان است که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است اینها که همه هم میدانیم آن مشکلات و دقایق است که خواص میدانند اینکه مملکت را آباد میکند همه ما میدانیم پس مشکل علمی نداریم همین رساله عملیه عمل بشود ایران میشود بهشت مشکل عملی داریم یعنی وقتی میخواهیم تصمیم بگیریم اراده کنیم نیّت کنیم طبق بیان نورانی حضرت امیر «کم مِن عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»[15] خب آن نیرویی که اهل عزم و اراده و نیّت است فلج است آن را به بند کشیدند اگر آن را به بند کشیده باشند شما مرتب آیه بخوان فایده ندارد اگر پای کسی فلج باشد دستش بسته باشد مرتب تلسکوپ بده, میکروسکوپ بده, دوربین بده, عینک بده او در دیدن مار و عقرب مشکلی ندارد خیلی هم خوب میبیند اما پا باید فرار کند که فلج است ما مشکل عملی داریم وجود مبارک موسای کلیم فرمود تو که صد درصد برایت روشن شده قرآن میفرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾[16] مُستیقِن یعنی کسی که صد درصد یقین دارد.
تمرد عملی فرعون در عین علم به ربوبیّت الهی
وجود مبارک موسای کلیم فرمود من آیات بیّن و شفاف آوردم آفتابی، تردیدی برایت نمانده خب چرا نمیپذیری؟! فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾ یعنی آن بخش اندیشهشان صد درصد میداند بخش انگیزهشان صد درصد فلج است اعتراض وجود مبارک موسای کلیم آن است که فرعون برای تو هیچ تردیدی نمانده ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ او مشکل علمی دارد استدلال وجود مبارک موسای کلیم این بود که شما هیچ مشکل علمی ندارید هیچ بهانهای ندارید من معجزهام پیچیده نیست در قرآن کریم چند جا از معجزات وجود مبارک موسای کلیم به عنوان آیات بیّن یاد کرد. [17]
غفلت عملی ، نقصان غالب انسانها
پرسش:...
پاسخ: بله, اما علمی که با عمل همراه باشد نگاه کنید هر جا علم است کنارش یک عمل صالح مطرح است وگرنه در بیانات نورانی حضرت امیر هست که «رُبّ عالِم قَد قَتَلَهُ جَهْلُه»[18] فرمود این عالِم است و کُشته جهل است بعد هم حضرت در روایت دیگر فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»[19] این را به ماها گفته, غرض این است که ما شبانهروز باید مراقب باشیم اینها تمرین میخواهد بعد آدم راحت میشود این طور نیست که سخت باشد خیلی به راحتی انسان چیزی را که عالِم شده عمل میکند آن وقت ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾.[20]
پرسش:...
پاسخ: مشکل علمی که با درس و بحث حل است ما مشکل علمی نداریم از ما کسی نخواست شما حالا شبهه ابنکمونه را حل کنی یا اصالةالوجود را حل کنی آن برای خواص است الآن همین رساله عملیه اگر عمل بشود ایران میشود بهشت ما نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم همین! حالا آنها خیال میکنند مسئله تحریم راهگشاست به خدا قسم اشتباه میکنند مگر روزی به دست اینهاست؟! ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] فرمود: ﴿یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾[22] فرعون همین است این قصص قرآنی «حیٌّ لا یموت» حرف روز است آنها هم اگر میگویند عقلی یعنی حس و تجربه, اگر میگویند حرف ما باید باشد یعنی ادّعای الوهیّت دارند ممکن است کسی داعیه ترسا و مسیحیّت داشته باشد اما مسیحیّتی است که فقط در ذهن است و بیرون از زندگی این را که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) نیاورد.
لزوم مراقبت عملی در پرتو فرامین دین
پرسش:...
پاسخ: خب همین تمرین عملی است همین عبادتها, همین دعاها, همین نیایشها که هر روز به ما گفتند مواظب باشید مراقب باشید «حاسبوا أنفسکم»[23] مراقب باشید یعنی رقبه بکشید گردن بکشید ببینید که دارید خلاف میکنید یا نمیکنید اینکه به ما گفتند هر کاری میکنید «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید البته «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتن ثواب دارد ولی این یک قرنطینه است یعنی هر کاری که میکنید باید بتوانید بگویید خدایا به نام تو این قرنطینه است خب کارهای حرام و مکروه را که نمیشود گفت خدایا به نام تو, این کار یا مستحب است یا واجب مگر به ما نگفتند هر کاری میکنید بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم» کفش میخواهی بپوشی بگو «بسم الله الرحمن الرحیم» ببین پا در کفش خودت میکنی یا پا در کفش دیگری! مگر میشود انسان مکروه را یا حرام را بگوید خدایا به نام تو؟! غرض این است که آن تفرعنی که در فرعون بود در بسیاری از ماها ـ معاذ الله ـ ممکن است خودش را نشان بدهد.
استکبار و غفلت فرعونیان از معاد
در این کریمه فرمود اگر الهی باشد برای موسی من باید با رصد حل کنم ﴿فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ نه «الی الهکم» شما فقط یک اله دارید ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾, من به دنبال الهی موسی هستم ﴿وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ مستحضرید این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ تأکیدی است [مثل ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾[24] مگر قتل نبی میشود به حق باشد خب یقیناً قتل نبی ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ است] استکبار مگر میشود به حق باشد استکبار یقیناً ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ است این اوصاف, اوصاف توضیحی است برای تأکید ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و مهمترین مشکلشان این بود که مرگ, پایان زندگی است ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ﴾ ما هم اینها همه را جمع کردیم ریختیم دریا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[2] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[3] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[6] . المیزان, ج16, ص38.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[9] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[10] . التفسیر الکبیر, ج24, ص599 و 600.
[11] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 24.
[12] . ر.ک: سورهٴ شعراء, آیهٴ 27.
[13] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 42.
[15] . نهجالبلاغه, حکمت 211.
[16] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 101; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[18] . نهجالبلاغه, حکمت 107.
[19] . نهجالبلاغه, حکمت 274.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[21] . سورهٴ زمر, آیهٴ 63; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 12.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 212; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 37; سورهٴ نور, آیهٴ 38.
[23] . غررالحکم و دررالکلم, ص236, ح4738, 4740 و 4741.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
- سخنان فرعون در برابر ادعا و دعوت حضرت موسی (ع)؛
- یقین فرعون به الوهیت خویش؛
- حسزدگی متفرعنان و مستکبران؛
- سر ادعای الوهیت فرعون در عین بتپرستی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (38) وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لاَ یُنصَرُونَ (41)﴾
سخنان فرعون در برابر ادعا و دعوت حضرت موسی(علیه السّلام)
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دعوای خود و دعوت خود را مطرح کرد یعنی فرمود من رسول ربّالعالمین هستم این ادّعای او, دعوت او هم توحید بود که غیر از خدا معبودی نیست فرعون نسبت به دعوا و دعوت او نقدی داشت نسبت به دعوای او نقدی داشت گفت دلیلی نداری برای اینکه آنچه آوردی سِحر است در این مملکت سِحر فراوان است این سِحر را معجزه پنداشتی این فِریه است و توطئه هم کردی که مردم را از این سرزمین بیرون کنی و مانند آن که آن مسابقه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و «شعراء» و اینها گذشت. فرعون چند حرف داشت یکی اینکه خالق آسمان و زمین بله خداست, یکی اینکه اله عالَم هم خداست ما کاری به عالَم نداریم اما اله مصر و خدای مردم مصر فقط منم وقتی وجود مبارک موسای کلیم توحید مطلق را مطرح کرد که انسان و جهان مربوب خدایند مردم مصر هم باید موحّد باشند و خدا را بپرستند فرعون چند حرف داشت یکی اینکه اله مردم مصر منم در این تردیدی ندارم و منظورش از اله این بود که کشور را رأی من و اندیشه من باید اداره کند دین مردم همان قانون است و مقنِّن آن قانون هم منم معنایش این نبود که باید مرا بپرستند و عبادت کنند چون خودش بت میپرستید که ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[1] پس اصل اوّلی که او داشت و برای او مسلّم بود و نیازی به فحص نداشت این بود که اله مردم مصر فرعون است این امر قطعی است ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ معنایش این نیست که «ما علمتُ للعالَم الهاً غیری» یا «ما علمت لموسی الهاً غیری» نه خیر, اله مصر منم این مفروغعنه است میماند اینکه موسی الهی را ادّعا میکند من باید فحص بکنم من گمانم این است که ـ معاذ الله ـ او دروغ میگوید. قصری بنا کنید که من بالای این قصر مثلاً رصدخانهای تأمین کنم ببینم کسی در جهان, آسمان, زمین هست که اله موسی باشد یا نه
یقین فرعون به الوهیت خویش و فحص او درباره خدای موسای کلیم
پس سخن فرعون این نبود که من شک دارم که آیا اله مردمم یا نه, نسبت به آن اظهار یقین کرد گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ از جاهایی که خیلی ادّعای بلند و پرفروغ داشت یکی همین جاست آنجا که گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[2] از همین قبیل است اینجا هم که میگوید: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ همین است یعنی عدم الوجدانِ من «یدلّ علی عدم الوجود» این حرف کسی است که محیط باشد اصلِ این را ذات اقدس الهی چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس»[3] چه در غیر سورهٴ «یونس»[4] فرمود, خب آن درست است عدم الوجدان نسبت به وجود محدود «لا یدلّ علی عدم الوجود» یعنی اگر موجود محدودی بگوید من نیافتم این دلیل نیست که آن وجود ندارد ولی اگر یک موجود مطلقی یعنی ذات اقدس الهی بفرماید من نیافتم یعنی یقیناً نیست اینکه در چند جای قرآن خدا فرمود شما از شرک که سخن میگویید, خدا شرک را نمیداند یعنی نیست چون او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[5] است اگر چیزی شیء باشد معلومِ خداست اما اگر لاشیء باشد یعنی معدومِ محض باشد خب آن تحت علم نمیآید علم یعنی کشف یعنی ظهور، فرمود شما چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست این درباره خدا درست است خدا وقتی بفرماید من چیزی را نمیدانم پس نیست این درست است چون محیط است اما فرعون چنین حرفی دارد گفت برای شما الهی غیر از این من نمیبینم سیدناالاستاد میفرماید این تعبیر درست نیست برای اینکه با ذیل آیه سازگار نیست[6] خب ذیل آیه که درباره مطلب دیگر است ذیل آیه درباره این است که شما قصری, برجی درست کنید که صرح باشد یعنی اشیا نزد آن مُصرّح و روشن باشند منطقه دیدش وسیع باشد هر جا را بخواهیم ببینیم بتوانیم چنین کاخی را میگویند صَرْح این مصرّح است این صریح است یعنی شفاف است صرحی درست کنید که من فحص کنم ببینم موسی الهی دارد یا ندارد آنکه او میخواهد فحص کند اله موساست آنکه میگوید من غیر از او نیافتم اله مصر است یعنی برای مردم مصر غیر از من الهی نیست من اگر به هامان میگویم صرحی درست کن رصدخانه درست کن من فحص کنم نه برای اینکه ببینم برای مردم مصر غیر از من الهی هست یا نه, آن امر یقینی است.
حس زدگی متفرعنان و مستکبران
مشکل فرعون و امثال فرعون و متفرعنهای کنونی این است که نازلترین درجه علم در دست آنهاست که از این پایینتر دیگر دانشی نیست و آن معرفت حسّی و تجربی است که این کف سواد است از این پایینتر دیگر علمی نیست کسی که سرمایه شناخت او حس و تجربه حسّی است این نازلترین سرمایه معرفتی را دارد بعد از این, معرفت نیمهتجربی است بعد از این بالاترش آن مسئله ریاضی محض است بالاتر از آن تجریدی است که کاری به تجربه و حس و اینها ندارد فقط برهان محض است که آن در فلسفه و کلام است از آن بالاتر آن تجرید ناب است که در عرفان نظری است از آن بالاتر, معرفت شهودی است شهودی هم درجاتی دارد پس از معرفت حسّی و تجربی ما پایینتر نداریم اینها گرفتار این حدّ از معرفت بودند آن بنیاسرائیل هم که میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾,[7] گاهی میگفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[8] این قبطیها هم که حرفشان این است که من اگر بخواهم ببینم موسی(سلام الله علیه) الهی دارد باید برجی بسازم رصدخانه درست کنم فحص کنم ببینم که میشود پیدا کرد یا نه. همین گروه میگویند عقلانیّت, مدرن, پُستمدرن اینها عقلی حرف میزنند ولی حسّی فکر میکنند وقتی اینها میگویند مطلب عقلی است مطلب معقول است بر اساس عقلانیّت باید زندگی کرد یعنی بر اساس حس و تجربه, کسی که انسان را تا مرگ خلاصه میداند و درباره بعد از مرگ هیچ چیزی را نمیپذیرد و کسی که فرشتهها و خدا و وحی و نبوّت و عصمت و ولایت را قبول ندارد این هر چه بگوید عقلی این عقلی حرف میزند ولی حسّی فکر میکند این «حساسٌ متحرّکٌ بالارادة» همین! مشکل اکثری مستکبران جهان این است اینکه قرآن کریم جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) را مکرّر ذکر کرد برای اینکه موسی و فرعون الآن در عصر ما هستند آنچه فعلاً هست و در بسیاری از اعصار بود همین جریان تفکّر حسّی فرعونی است.
نقد کلام علامه طباطبایی(ره) در تفسیر کریمه﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾
پس هاهنا امور امر اول این است که اله مردم مصر چه کسی است آن که منم یعنی دین اینها همین قانون است و لاغیر و قانون با اندیشه من باید تصویب بشود و لاغیر, نگفت «ما علمت للعالَم, ما علمت لموسی و هارون» گفت: ﴿یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِن إلٰه غَیری﴾ این امر اول. امر ثانی اینکه آیا موسی(سلام الله علیه) هم غیر از فرعون الهی دارد یا نه آن را گفت یک رصدخانه درست کنیم بررسی کنیم ببینیم دارد یا ندارد میدانید این فرمایش سیدناالاستاد که فرمود با ذیل سازگار نیست ذیلش درباره مطلب دیگر است اگر ذیل درباره این بود که صرحی بساز رصدی بکنیم ببینیم که برای شما یک اله دیگری هست یا نه, بله این با آن سازگار نبود اما آن رصد برای اله موساست این اوّلیاش مقطوعبه فرعون است که ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ اینجا دیگر رصد و صرح و قصر و برج نمیخواهد من یقین میدانم شما غیر از من الهی ندارید.
سر ادعای الوهیت فرعون در عین بتپرستی
این تفکیک دین از سیاست از دیرزمان بود یک پرستش عبادی, دعا, نیایش, تضرّع و زاری برای بتها بود که خود فرعون هم داشت یکی اینکه قانونی که کشور را اداره میکند چیست این قانون, دین مردم است اگر کسی قیام و قعودشان, معاملاتشان, تجاراتشان, عقودشان بر اساس یک اندیشه باشد خب دین همان خواهد بود گفت کارهای معاملاتی شما, روابط خانوادگی شما, روابط محلّی شما, روابط منطقهای شما, روابط بینالمللی شما با اندیشه من تنظیم میشود اینکه گفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[9] همین است.
چگونگی تفحص فرعون درباره خدای حضرت موسی(علیه السّلام)
برای فرعون قطعی بود که الهی برای مردم مصر غیر از او نیست ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ اما موسی(سلام الله علیه) که یک دعوا و دعوتی دارد که من از جای دیگر آمدم از خدا سخن گفتم که حرف او را باید اطاعت کنیم من باید جستجو کنم صرحی, قصری, رصدخانهای بسازم بررسی کنم ببینم که آیا برای موسی الهی هست یا نیست خب پس آن ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ مربوط به اله مصر است این ﴿یَا هَامَانُ فَأجْعَل لِی صَرْحاً﴾ برای فحص و بررسی الهی موسی است اما آن بقیه افسانه است که رفت بالای برج تیر زد و امثال ذلک یا قصری بسازد که بالای قصر جستجو کند این همه جبال شاهق هست کسی بخواهد روی مکان مرتفع برود که دیگر برج لازم نیست خب روی آن قلّهها میتواند فحص کند[10] این ظاهرش همان رصدخانهسازی است که در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیه 36 و 37 به آن اشاره شده ـ سورهٴ «غافر» یعنی همان سورهٴ «مؤمن» ـ در آن سوره آمده است ﴿وَقَالَ فِرْعَونُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ٭ أَسْبَابَ السَّماوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسَی﴾ اینجا هم یعنی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم که محلّ بحث است در آیه 38 فرمود فرعون گفته: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ این تمام شد ﴿فَأَوْقِدْ لِی یَا هامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ این برای من مشکوک است اینکه ایشان ادّعا میکنم من یک اله دیگری دارم ما باید بررسی کنیم ببینیم دارد یا ندارد خب این تفکّر همان تفکّر حسّی و تجربی است هر چه صاحبان هم این مکتب از عقلانیّت سخن بگویند اینها عقلی حرف میزنند و حسّی فکر میکنند از این پایینتر دیگر درجه علمی نیست آن وقت کسی بخواهد اینها را هدایت کند باید اول یک معرفتشناسی روشن و مُتقنی ارائه کند که اینکه شما دارید کف دانش است.
آگاهی فرعون به ربوبیّت الهی پس از مشاهده معجزات
پرسش:...
پاسخ: بله همین است او بعد از اینکه معجزات را دید برهان برای او یقینی شد دیگر فهمید که نه خودش اله است نه دیگری اله است بعد آن غرور نگذاشت در جریان وجود مبارک موسای کلیم فرمود وقتی که گفتند خدای تو کیست گفت ربّ من ﴿رَبِّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است[11] از طرف او آمدم یعنی خدایی که آسمان و زمین را آفریده و بعد او گفته که نگاه کنید این حرفهایی که او میزند این ـ معاذ الله ـ حرفهای یک انسان غیر عاقل است[12] بعد از اینکه این معجزات برایش روشن شد آیات بیّن جریان عصا جریان ید بیضا خوب برایش روشن شد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که وجود مبارک موسای کلیم در آن بخش پایانی فرمود حالا برای تو صد درصد روشن شد حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[13] برای تو روشن شد فهمیدی ربّالسماواتی هست ربّالأرضی هست این معجزات به دست اوست چوب را اژدها میکند اژدها را چوب میکند ید عادی را بیضا میکند ید بیضا را ید عادی میکند برای تو صد درصد روشن شد.
سر لغزش عملی انسان در عین علم و آگاهی
غیر از معصومین و غیر از اوحدی از افراد عادل, تفرعنی در درون ما هست یعنی ما چیزی را میدانیم که گناه است ولی میکنیم حالا از غیبت و تهمت و اینها شروع کرده تا نگاه به نامحرم با اینکه میدانیم مسئله زیرمیزی و رومیزی پوست زندگی آدم را میکَند اینکه قرآن فرمود رشوه سُحت است[14] به چه چیزی میگویند سُحت این نهالی که تازه کاشتند این پوستش را اگر یک گوسفند, یک بز بِکَند خب این خشک میشود فرمود پوستتان را میکَند بیآبرو میکند خشک میکند خب همه ما این را فهمیدیم معتقد هم هستیم اما وقتی رومیزی و زیرمیزی شد دستمان دراز است سُحت کارش پوستکَنی است ولی خب معذلک دست ما به طرف حرام دراز است چرا؟ این را اگر ما هر روز بگوییم باز جا دارد چون هم محلّ ابتلای علمی ماست هم محلّ ابتلای عملی ماست هر روز اگر هم این بحث بشود جا دارد سرّش این است که آنکه میفهمد یک چیز است آنکه تصمیم میگیرد و انجام میدهد و اجرا میکند چیز دیگر است بعضیها چشم و گوششان سالم و دست و پایشان سالم اینها کسانیاند که وقتی مار و عقرب را دیدند خب فرار میکنند چون دستش باز است پایش فلج نیست یک گروه دیگر هستند که چشم و گوششان سالم است مار را میبینند عقرب را میبینند اما دستشان بسته است پایشان فلج است خب این چطور فرار بکند اگر این نیش خورد مرتب به او اعتراض بکنند مگر مار را ندیدی مگر عقرب را ندیدی به این اشکالکننده نقد وارد است آخر مگر چشم فرار میکند مگر گوش فرار میکند دست و پا فرار میکند که فلج است مرتب شما آیه و روایت بخوان به او بگویی مگر نمیدانستی مگر ندیدی تو که این آیه را خودت سخنرانی کردی خب مگر عقل نظری مشکل را حل میکند مگر سواد مشکل را حل میکند مگر فهمیدن مشکل را حل میکند مگر جزم مشکل را حل میکند جزم یک متولّی دارد به نام عقل نظری کار به دست اراده و عزم و نیّت است این فلج است حضرت امیر فرمود: «کَم مِن عقل أسیرٍ تحت هوی أمیر» در جبهه جهاد او با سواد ما کار ندارد این سواد در مملکت فراوان است که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است اینها که همه هم میدانیم آن مشکلات و دقایق است که خواص میدانند اینکه مملکت را آباد میکند همه ما میدانیم پس مشکل علمی نداریم همین رساله عملیه عمل بشود ایران میشود بهشت مشکل عملی داریم یعنی وقتی میخواهیم تصمیم بگیریم اراده کنیم نیّت کنیم طبق بیان نورانی حضرت امیر «کم مِن عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»[15] خب آن نیرویی که اهل عزم و اراده و نیّت است فلج است آن را به بند کشیدند اگر آن را به بند کشیده باشند شما مرتب آیه بخوان فایده ندارد اگر پای کسی فلج باشد دستش بسته باشد مرتب تلسکوپ بده, میکروسکوپ بده, دوربین بده, عینک بده او در دیدن مار و عقرب مشکلی ندارد خیلی هم خوب میبیند اما پا باید فرار کند که فلج است ما مشکل عملی داریم وجود مبارک موسای کلیم فرمود تو که صد درصد برایت روشن شده قرآن میفرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾[16] مُستیقِن یعنی کسی که صد درصد یقین دارد.
تمرد عملی فرعون در عین علم به ربوبیّت الهی
وجود مبارک موسای کلیم فرمود من آیات بیّن و شفاف آوردم آفتابی، تردیدی برایت نمانده خب چرا نمیپذیری؟! فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾ یعنی آن بخش اندیشهشان صد درصد میداند بخش انگیزهشان صد درصد فلج است اعتراض وجود مبارک موسای کلیم آن است که فرعون برای تو هیچ تردیدی نمانده ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ او مشکل علمی دارد استدلال وجود مبارک موسای کلیم این بود که شما هیچ مشکل علمی ندارید هیچ بهانهای ندارید من معجزهام پیچیده نیست در قرآن کریم چند جا از معجزات وجود مبارک موسای کلیم به عنوان آیات بیّن یاد کرد. [17]
غفلت عملی ، نقصان غالب انسانها
پرسش:...
پاسخ: بله, اما علمی که با عمل همراه باشد نگاه کنید هر جا علم است کنارش یک عمل صالح مطرح است وگرنه در بیانات نورانی حضرت امیر هست که «رُبّ عالِم قَد قَتَلَهُ جَهْلُه»[18] فرمود این عالِم است و کُشته جهل است بعد هم حضرت در روایت دیگر فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»[19] این را به ماها گفته, غرض این است که ما شبانهروز باید مراقب باشیم اینها تمرین میخواهد بعد آدم راحت میشود این طور نیست که سخت باشد خیلی به راحتی انسان چیزی را که عالِم شده عمل میکند آن وقت ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾.[20]
پرسش:...
پاسخ: مشکل علمی که با درس و بحث حل است ما مشکل علمی نداریم از ما کسی نخواست شما حالا شبهه ابنکمونه را حل کنی یا اصالةالوجود را حل کنی آن برای خواص است الآن همین رساله عملیه اگر عمل بشود ایران میشود بهشت ما نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم همین! حالا آنها خیال میکنند مسئله تحریم راهگشاست به خدا قسم اشتباه میکنند مگر روزی به دست اینهاست؟! ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] فرمود: ﴿یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾[22] فرعون همین است این قصص قرآنی «حیٌّ لا یموت» حرف روز است آنها هم اگر میگویند عقلی یعنی حس و تجربه, اگر میگویند حرف ما باید باشد یعنی ادّعای الوهیّت دارند ممکن است کسی داعیه ترسا و مسیحیّت داشته باشد اما مسیحیّتی است که فقط در ذهن است و بیرون از زندگی این را که وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) نیاورد.
لزوم مراقبت عملی در پرتو فرامین دین
پرسش:...
پاسخ: خب همین تمرین عملی است همین عبادتها, همین دعاها, همین نیایشها که هر روز به ما گفتند مواظب باشید مراقب باشید «حاسبوا أنفسکم»[23] مراقب باشید یعنی رقبه بکشید گردن بکشید ببینید که دارید خلاف میکنید یا نمیکنید اینکه به ما گفتند هر کاری میکنید «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید البته «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتن ثواب دارد ولی این یک قرنطینه است یعنی هر کاری که میکنید باید بتوانید بگویید خدایا به نام تو این قرنطینه است خب کارهای حرام و مکروه را که نمیشود گفت خدایا به نام تو, این کار یا مستحب است یا واجب مگر به ما نگفتند هر کاری میکنید بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم» کفش میخواهی بپوشی بگو «بسم الله الرحمن الرحیم» ببین پا در کفش خودت میکنی یا پا در کفش دیگری! مگر میشود انسان مکروه را یا حرام را بگوید خدایا به نام تو؟! غرض این است که آن تفرعنی که در فرعون بود در بسیاری از ماها ـ معاذ الله ـ ممکن است خودش را نشان بدهد.
استکبار و غفلت فرعونیان از معاد
در این کریمه فرمود اگر الهی باشد برای موسی من باید با رصد حل کنم ﴿فَاجْعَل لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلهِ مُوسَی﴾ نه «الی الهکم» شما فقط یک اله دارید ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾, من به دنبال الهی موسی هستم ﴿وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ مستحضرید این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ تأکیدی است [مثل ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾[24] مگر قتل نبی میشود به حق باشد خب یقیناً قتل نبی ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ است] استکبار مگر میشود به حق باشد استکبار یقیناً ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ است این اوصاف, اوصاف توضیحی است برای تأکید ﴿وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و مهمترین مشکلشان این بود که مرگ, پایان زندگی است ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لاَ یُرْجَعُونَ﴾ ما هم اینها همه را جمع کردیم ریختیم دریا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[2] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[3] . سورهٴ یونس, آیهٴ 18.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[6] . المیزان, ج16, ص38.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[9] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[10] . التفسیر الکبیر, ج24, ص599 و 600.
[11] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 24.
[12] . ر.ک: سورهٴ شعراء, آیهٴ 27.
[13] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[14] . سورهٴ مائده, آیهٴ 42.
[15] . نهجالبلاغه, حکمت 211.
[16] . سورهٴ نمل, آیهٴ 14.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 101; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[18] . نهجالبلاغه, حکمت 107.
[19] . نهجالبلاغه, حکمت 274.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[21] . سورهٴ زمر, آیهٴ 63; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 12.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 212; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 37; سورهٴ نور, آیهٴ 38.
[23] . غررالحکم و دررالکلم, ص236, ح4738, 4740 و 4741.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
تاکنون نظری ثبت نشده است