display result search
منو
تفسیر آیات 22 تا 24 سوره قصص

تفسیر آیات 22 تا 24 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 92 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 24 سوره قصص"
- داستان قتل قبطی و فرار حضرت موسی (ع)؛
- نعمت‌های دنیوی، زمینه آزمون الهی؛
- استحاله فریب دادن خدای سبحان.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ (22) وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ (23) فَسَقَی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24)﴾

نعمت‌های دنیوی, زمینه آزمون الهی
مقطع سوم از مقاطع سیره وجود مبارک موسای کلیم از مهاجرت آن حضرت به طرف مدین شروع می‌شود. بعد از آن جریان برخوردی که در مصر داشت و متوجه شد که شورای تأمین مصر درصدد قتل اوست بنا شد از مصر مهاجرت کند به سرزمینی که آل‌ابراهیم در آن سرزمین بودند و آن مدین بود. مطالبی که مربوط به مقطع اول و دوم است غالباً بیان شد اما برخی از آن نکات مانده است و آن این است که هر نعمتی را که خدای سبحان در دنیا به کسی می‌دهد در عین حال که ممکن است پاداش اعمال گذشته باشد نسبت به آینده آزمون است کاری در دنیا انجام نمی‌شود که با مسئولیت همراه نباشد تنها نعمت‌های بهشتی در بهشت است که مسئولیت را به عنوان امتحان الهی به همراه ندارد آنچه به مادر موسی(علیهما السلام) داده شد در عین حال که حالا یا ارهاص است یا کرامت خود مادر به هر تقدیر امتحان الهی است نسبت به قدردانی و حق‌شناسی از این نعمت این‌چنین نیست که چیزی را خدای سبحان به کسی عطا کند و هیچ مسئولیتی او را همراهی نکند. پس اجلال و تکریم و امثال ذلک با امتحان هماهنگ است.
استحاله فریب دادن خدای سبحان
مطلب دوم مربوط به مقطع دوم است هرگز نمی‌شود خدا را فریب داد آن اسرائیلی که به وجود مبارک موسای کلیم پناهنده شد استنصار کرد استغاثه کرد درصدد فریب دادن خدا یا پیامبر نبود اگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا سخن از فریب است یعنی آیه نُه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در آنجا فرمود منافقین درصدد فریب دادن هستند ولی اینها خودشان را فریب می‌دهند و نمی‌فهمند که خدا فریب نمی‌خورد ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ این‌چنین نیست که واقعاً خدا را کسی بتواند فریب بدهد زیرا ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾[1] کسی مکری دارد نقشه‌ای می‌کشد خدای سبحان نسبت به آن ماکِر آن مکر و آن محیط مکر کاملاً حضور علمی دارد فرمود: ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ﴾[2] بنابراین فریب دادن ذات اقدس الهی مستحیل است.
مرجع ضمیر در عبارت شریفه ﴿هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾
مطلب بعدی آن است که این ﴿هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾[3] ظاهرش به همان قبطی برمی‌گردد نه به اسرائیلی زیرا اگر به آن اسرائیلی برمی‌گشت دیگر لازم نبود بفرماید: ﴿هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾ عبارت آیه این است که ﴿فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ﴾[4] آن مردی که دیروز از وجود مبارک موسای کلیم کمک خواست و حضرت آن قبطی را مشت زد و آن قبطی از پا در آمد فردا همان شخص وجود مبارک موسای کلیم را دید از حضرت کمک خواست نسبت به قبطی دیگر ﴿فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ﴾ آن‌گاه وجود مبارک موسای کلیم به او فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾ اگر منظور آیه این بود که بخواهد بفرماید وجود مبارک موسای کلیم این اسرائیلی را مورد بطش قرار داد دیگر به همین جمله اکتفا می‌کرد می‌فرمود «فلما أن أراد أن یبطش به» برای اینکه قبلاً اسم همین شخص برده شد و آن این بود که ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾[5] اما از اینکه فرمود: ﴿أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾[6] معلوم می‌شود که مقصود, این اسرائیلی نیست مقصود آن قبطی است که عدوّ موسای کلیم است و عدوّ همین اسرائیلی بنابراین ظاهراً این ﴿هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾ به همان قبطی برمی‌گردد.
توانمندی بدنی حضرت موسی(علیه السلام) و حمایت آن حضرت از مستضعفان
مطلب بعدی آن است که موسای کلیم(سلام الله علیه) از روشش پیدا بود که هم قدرت بدنی داشت هم حامی مظلوم و مستضعف بود اما قدرت بدنی داشت برای اینکه توانست با یک مشت آن قبطی را از پا در بیاورد هم توان آن را داشت که به تنهایی از مصر به طرف مدین حرکت کند آن هم مهاجرت هراسناکی که عدّه‌ای در تعقیب بودند شورای تأمین مصر در تعقیب او بود ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[7] خب کسی که جرأت می‌کند به تنهایی از مصر به مدین بیاید معلوم می‌شود توانی دارد وقتی هم که وارد مدین شد آن چوپان‌ها هر کدام با کمک دیگری گوسفندهایشان را آب می‌دادند از چاه آب می‌کشیدند وجود مبارک موسای کلیم به تنهایی آمده از چاه آب کشیده و گوسفندان این دو بانو را سیراب کرده اینها همه نشان توانمندی وجود مبارک موسای کلیم است اما حمایتش از مظلوم و مستضعف هم که کاملاً پیداست از آن اسرائیلی حمایت کرده آن قبطی را از پا در آورده از این دو بانو حمایت کرده گوسفندان اینها را سیراب کرده هم حامی مظلوم و مستضعف بود و هم توانمند بود.
تجلی توحید در حیات طیّبه حضرت موسی(علیه السّلام)
بخش سوم خصیصه وجود مبارک موسای کلیم موحّد بودنش است لحظه به لحظه می‌گوید خدایا, خدایا چون پیرو دین ابراهیمی بود هنوز که به مقام نبوّت نرسیده.
پرسش:...
پاسخ: چون ظاهر مأموریتش از همان طور شروع شده ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾[8] آن حُکم و علم, مراحل کمالی است البته, اما نبوت و رسالت از آن در نمی‌آید جریان نبوّت و رسالت از کوه طور شروع شد به همان مناسبت حکم و علمی که از آیه چهارده به دست می‌آید در آیه پانزده فرمود اینکه انسان کاری انجام بدهد که باعث قتل کسی بشود ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[9] است در آیه شانزده عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ در آیه هفده عرض کرد: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ مرتب ﴿رَبِّ﴾, ﴿رَبِّ﴾ این معلوم می‌شود موحّدانه دارد زندگی می‌کند بعد وقتی هم که خواست از مصر به طرف مدین بیاید عرض کرد ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾[10] عرض کرد من کار بدی نکردم برای اینکه آنها قوم ظالم بودند من ظالمی را سر جایش نشاندم ولی تو باید ما را از دست اینها نجات بدهی وقتی آمده مدین, نیاز آن دو بانو را برطرف کرده گوسفندان آنها را سیراب کرده ﴿تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ﴾ باز این‌چنین گفته ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ مرتب ﴿رَبِّ﴾, ﴿رَبِّ﴾ در تمام امور به ذات اقدس الهی پناهنده می‌شد و از خدای سبحان کمک می‌گرفت و به او هم کمک می‌شد این برکت همان ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾[11] است که او را موحّدانه تأمین می‌کند.
رخداد سرنوشت‌ساز پس از ورود حضرت موسی(علیه السّلام) به مدین
مطلب بعدی آن است که وقتی وارد این ماء مدین شد خوب نگاه کرد دید که این رعاء که جمع راعی است یعنی چوپان است اینها بالأخره حالا یا قدرتی دارند نوبتی دارند سهمیه‌ای دارند از چاه آب می‌گیرند خودشان را سیراب می‌کنند گوسفندانشان را سیراب می‌کنند دیگر رعایت نمی‌کنند که این دو بانو که آنجا هستند اینها هم بالأخره سهمی دارند آن دو بانو که آن کنار بودند هم خودشان جلو نمی‌آمدند هم جلوی گوسفندانشان را می‌گرفتند ﴿تَذُودَانِ﴾ یعنی «تمنعان» خب گوسفند که تشنه باشد به طرف آب می‌رود اینها جلوی گوسفندان را می‌گرفتند هم خودشان پرهیز کردند از اینکه محرم و نامحرم کنار هم جمع بشوند هم جلوی گوسفندان را گرفتند که مزاحمتی برای آنها نباشد که ﴿تَذُودَانِ﴾ هم «تمتنعان» هم «تمنعان» هم خودشان امتناع می‌کردند از اینکه اختلاط بشود بین زن و مرد هم جلوی این گوسفندها را می‌گرفتند که گوسفندها با هم مخلوط نشوند که مزاحم دیگری نشود این کار را می‌کردند.
وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) از آنها سؤال کرد ﴿مَا خَطْبُکُمَا﴾ این خَطب به معنی مخطوب است مثل «ما شأنکما» یعنی «ما مشئونکما» کارتان چیست چرا اینجا هستید آنها هم گفتند پدری داریم پیر و غیر از ما کسی را ندارد یعنی اگر ما آمدیم اینجا داریم دامداری می‌کنیم این ننگ نیست که کسی دامدار باشد اما اختلاط, ننگ است ما هرگز با نامحرم کنار هم جمع نمی‌شویم ولی چوپان بودن, دامداری کردن اینها ننگ نیست پدر ما هم غیر از ما کسی را ندارد نشانه‌اش این بود که گفتند: ﴿وَأَبُونَا شَیْخٌ﴾ پیرمرد است خب اگر پسری داشته بود برادری داشته بود کمک‌کاری داشته بود که ما را به دامداری راهنمایی نمی‌کرد ما آمدیم اینجا هم دامداری می‌کنیم یک کسب حلالی است و هم از اختلاط زن و مرد پرهیز می‌کنیم حضرت جلو رفت و به هر وسیله‌ای بود ـ حالا آن قسمت‌های تاریخی شاید خیلی معتبر نباشد ـ به تنهایی در اسرع وقت اینها را آب داد حالا چگونه نوبت گرفت با آنها گفتگو کرده یا گفته حقّ اینها را به اینها بدهید چرا اینها را محروم کردید این دیگر در آیات نیست ولی بالأخره رفت جلو و آن طناب را گرفت و دلو را گرفت و بالأخره به اینها آب داد حالا چگونه با آنها تفاهم کرد یک مطلب دیگر است با جِدّ تفاهم کرد که چرا شما جلوی نوبت اینها را گرفتید یا با خواهش بالأخره از چاه آب در آورد و اینها را تأمین کرد. بعد برای اینکه کنار آنها نباشد به سایه‌ای پناهنده شد سایه درختی یا هر چه بود ـ معلوم می‌شود در هوای گرم بود ـ ﴿ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ﴾ بعد با خدای خود راز و نیاز کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ آنچه شما دادی به نام برکت, نان و مانند آن این خیر است من فقیرِ «لِ»آن هستم که لام به معنی الی است «رب انی إلی ما أنزلت و تنزل فقیر» یعنی نیاز به آن دارم.
تأثیر سوء فقر اقتصادی
این را بارها ملاحظه فرمودید که فقیر به معنای ندار نیست فقیر به معنای کسی است که ستون فقراتش شکسته است شما به کتاب لغت که مراجعه می‌کنید مثل مجمع‌البحرین و اینها که اساسی فکر می‌کنند می‌گویند به آن کسی که فقار ظَهْرش شکسته است می‌گویند فقیر,[12] ملتی که گرسنه باشد مشکل اقتصادی داشته باشد نتواند خودش را تأمین کند قدرت مقاومت ندارد وقتی قدرت مقاومت نداشت ستون فقرات این ملت شکسته است چون ستون فقرات این ملت شکسته است به آن می‌گویند فقیر وگرنه «فَقَرَ» به معنای نداری نیست آن ندار را می‌گویند فاقد, «فَقَدَ» یعنی ندارد این کریمه‌ای که دارد ﴿تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾[13] هیمن است حادثه کمرشکن را می‌گویند فاقره آن حادثه کمرشکن وقتی ملتی را گرفتار کرد این ملت می‌شود فقیر این فقیر, فعیل به معنی مفعول است مثل قَتیل به معنی مقتول, فقیر یعنی کسی که مفقور است یعنی ستون فقراتش شکسته است حالا شما با چه وسیله‌ای می‌خواهی این ملت را به مقاومت وادار کنی آن دیگر معلوم نیست اگر کسی گرسنه باشد توان ایستادگی ندارد ولو ایستاده باشد! اگر کسی قدرت ایستادگی نداشت می‌شود فاقرةالظهر حادثه تلخ مخصوصاً گرانی, کمرشکن است وقتی کمر شکست دیگر ملت قدرت مقاومت ندارد «أعاذنا الله من الفقر»!
معنای فقر انسان
وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد: ﴿إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اما من فقیر به تو هستم به احدی احتیاج ندارم. در بحث‌های سال‌های گذشته داشتیم که اسناد فقیر به انسان که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾[14] این از سنخ عرض مفارق نیست نظیر اینکه انسان ابیض است یا احمر است یا کذا و کذا که گاهی باشد گاهی نباشد عرض مفارق نیست (یک) دوم: «الانسان فقیر» نظیر زوجیت اربعه نیست که لازمه ذات باشد زیرا لازم در مقام ملزوم نیست زوجیّت در مرتبه عدد نیست عدد در مقوله کمّ است زوجیّت کیفِ مخصوص به کمّ است این بیگانه است و خارج از ذات است و هر لازمی از مرتبه ملزوم جداست متأخّر از مرتبه ملزوم است اگر فقر برای انسان از سنخ زوجیّت اربعه باشد معنایش آن است که انسان در مقام ذات فقیر نیست سه: اگر گفته می‌شود «الانسان فقیر» نظیر «الانسان ناطق» هم نیست زیرا ناطقٌ ذاتی انسان است اما ذاتی ماهیّت اوست نه ذاتی هویّت او چون هویّت و هستی, اصل است و از هویّت اصیل, ماهیت برمی‌آید پس ناطقیّت و حیوانیّت که ذاتی انسان است یک مرتبه از هویّت او فاصله دارد اگر گفته شد «زیدٌ فقیر» یا «الانسان فقیر» از قضیه اول نیست از قضیه دوم نیست از قضیه سوم نیست قضیه چهارم است و آن این است که اگر بگویند «الانسان فقیر» این مثل «الانسان موجود» است هستیِ او وابسته به الله است این کمرشکسته است چه چیزی دارد؟! اگر چیزی سایه شد این سایه آن شمس است ذاتاً افتاده است چون او غنی است می‌شود قیّوم چون این فقیر است چون مُفتقر است, «لَا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَیَاةً وَ لَا نُشُورا»[15] چیزی که تمام هویّتش بسته به آن غنیّ قیّوم است این است دیگر, اگر گفتیم «الانسان فقیر» این از سنخ قضیه چهارم است نه آن قضایای سه‌گانه، آن وقت انسان می‌فهمد که این دعا یعنی چه «مولای یا مولای أنت الغنیّ و أنا الفقیر»[16] اگر کسی بفهمد معنای فقر چیست آن مناجاتش دلپذیر است.
به هر تقدیر وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ فقیر هم هستم اما به طرف تو. ما به هیچ کدام از آنها بها ندادیم و نمی‌دهیم ولی فقیر تو هستیم تو اگر دست ما را نگیری ما قدرت قیام نداریم.
مراد از ﴿شیخُ کبیر﴾
این را وجود مبارک موسای کلیم فرمود اما حالا آن دو بانو شنیدند یا نشنیدند یک مطلب دیگر است وقتی این دو بانو با آن گوسفندانشان زودتر به منزل رفتند آن پدر پیر دید اینها زودتر آمدند در قرآن ندارد که این شعیب بود دارد پدر پیر روایات مطلب دیگری است اما در آیه ندارد این شعیب بود. اگر پدرشان حضرت شعیب(سلام الله علیه) باشد که بار معنوی این آیات خیلی بالاست که روایات هم همین را تأیید می‌کند اما در آیه ندارد که پدرشان شعیب بود.
پیشنهاد دختران چوپان به پدر
وجود مبارک موسای کلیم به احدی مراجعه نکرد با خدایش مناجات می‌کرد ﴿رَبِّ﴾, ﴿رَبِّ﴾ آنجایی که شورای تأمین مصر داشتند تعقیب می‌کردند ﴿رَبِّ﴾[17] الآن هم که فقیرانه آنجا دارد زندگی می‌کند این مسافت سنگین را هم پشت سر گذاشته آمده اینجا می­گوید﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ اینها رفتند به پدر پیرشان گفتند پدر پیرشان دید که اینها زودتر آمدند گفت چه خبر است؟ گفتند کسی آمده نیرومند هم بود برای اینکه توانسته به تنهایی گوسفندهایمان را تأمین کند به تنهایی از چاه آب بکشد چه بهتر که این را شما اجیر کنید ما هم که بالأخره زن هستیم شما هم که فرزند ندارید گوسفندان هم که یک چوپان می‌خواهند ﴿یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾.
عناصر محوری مدیریت اسلامی
حالا ملاحظه بفرمایید مدیریت اسلامی را قرآن چگونه تأمین می‌کند چه در این بخش چه در بخش سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود مدیر اسلامی, مسئول در یک نظام اسلامی گذشته از آن اوصاف عامه که باید اهل نماز باشد اهل روزه باشد معصیت نکند آنها که جزء وظایف عامّه هر مسلمان است از نظر مسئولیت مدیریتی دو عنصر را باید داشته باشد یکی اینکه مدیر خوب باشد درایت خوبی داشته باشد در کار خودش, یکی اینکه پاک باشد اگر کسی در رشته‌ای تخصص نداشت یا اینکه در آن رشته متخصّص بود ولی طاهر نبود او در نظام اسلامی مدیر نیست این هم باید امین باشد پاک باشد هم باید نیرومند باشد اهل درایت و مدیریت باشد این کار را خوب پیش ببرد ﴿إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ آنها شرایط عامّه است که باید داشته باشد اهل نماز باشد اهل روزه باشد چشمش پاک باشد گوشش پاک باشد آنها وظایف دیگر است اما این وظیفه خصوصی مدیران آن است که در هر رشته‌ای که سِمت پذیرفتند باید نیرومند باشند در همان رشته مدیریت داشته باشند و تدبیر خوب داشته باشند و از طرفی هم امین باشند پاک باشند ولو موسی باشد, ولو موسای کلیم اگر بخواهد شبانی را به عهده بگیرد باید ﴿الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ باشد در جریان یوسف صدیق(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾[18] وزیر باید اهل درایت و مدیریت خوب و طهارت خوب, چوپان باید اهل درایت و مدیریت خوب و طهارت خوب و بینهما هم مراتب. اگر کسی خواست رُفتگر باشد پیک بهداشت باشد در کارش باید متخصّص باشد و پاک, کسی خواست وزیر باشد در کارش باید متخصّص باشد و پاک این می‌شود مدیریت اسلامی این می‌شود نظام اسلامی این می‌شود اداره اسلامی, پاک بودن و مدیریت, اگر این‌چنین باشد دیگر مشکلی پیش نمی‌آید.
تربیت نیکوی دختران چوپان, در داستان حضرت موسی(علیه السلام)
پرسش:...
پاسخ: در قرآن ندارد که پدر اینها شعیب بود ولی بالأخره این تربیت, تربیت صحیح است حالا یا از حضرت شعیب(سلام الله علیه) یا از خاندان شعیب تربیت خوبی است که قرآ‌ن کریم نقل کرده دیگر, قرآن این تربیت را می‌پذیرد منشأ تربیت اگر شعیب است خب بر همه ما لازم است که راه انبیا را برویم دیگر, اگر غیر شعیب بود خب آن غیر شعیب از خود شعیب(سلام الله علیه) استفاده کرده بالأخره محصول تربیت انبیاست دیگر.
ضرورت پرهیز از لهو و لعب
پرسش:...
پاسخ: نه, الآن کسانی که در روستاها زندگی می‌کنند عادی است می‌بینید این دامداری این کشاورزی این درو کردن الآن هم شما می‌بینید رسانه‌ها دارند نشان می‌دهند هیزم­بری در روستاها این کار را می‌کنند این کار عادی است اینکه ما آمدیم تمام این رسانه‌های ما شده نشان دادن این بازی این جوان‌ها را از روستاها آوردیم اینها یا سیگار فروش‌اند یا واکسی‌اند بازی در درجه پنجم و ششم زندگی است مگر ما چقدر ورزش می‌خواهیم برای تأمین سلامت, روزی یک ساعت ورزش کردن چیز بسیار خوبی است پیاده‌روی چیز بسیار خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: خب دیگر درست نیست این, دنیا را دیگران دارند می‌گردانند ما باید یک پیام جهانی داشته باشیم حرف جهانی داشته باشیم.
نزاهت ائمه هدی(علیهم السلام) از لهو و لعب
از وجود مبارک امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) سؤال کردند بعد از شما چه کسی به مقام امامت می‌رسد؟ فرمود: «لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب‏» نفرمود کسی که علم غیب دارد آن را به خواص می‌فرمودند کسی بعد از ماست نام مبارکش چیست علم غیب دارد وارث انبیاست جفر جامع نزد اوست اینها را به خواص می‌فرمودند. فرمود: «لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب‏» کسی که اهل بازی و بازیگری نیست طولی نکشید که وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) کودک چند ساله‌ای بود برّه‌ای هم حضرت برایش تهیه کرده بود این با این برّه وارد شد به این برّه گفت « اسْجُدِی لِرَبِّکِ» فوراً امام صادق(سلام الله علیه) این کودک را در بغل گرفت فرمود: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب‏»[19] به آن فرد فرمود اینها امام‌اند بازی حدّی دارد دیگر.
بیانی لطیف در توصیف منحرفان و تبهکاران
چقدر این کتاب شیرین است فرمود یک عدّه ﴿اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾[20] بعضی دین را بازی قرار دادند مثل همین وضعی که شما گاهی می‌بینید با حِیَل شرعی آبروی نظام را می‌برند دین را بازیچه قرار دادند ﴿اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾ این یک معنا, گروه دیگری بازی را دین قرار دادند ﴿اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾ یعنی «اتّخذوا اللهو دینا أو اتّخذوا الدین لهوا» آن که با بازیگری و با ‌ریش گذاشتن و با مقدس‌نمایی آبروی نظام را می‌برد با اختلاس سه هزاری, دین را نظام را به بازی گرفته آن که وارد مسائل سیاسی نیست اما به بازی, بیش از نماز و روزه اهمیت می‌دهد این بازی را دین خود قرار داده ﴿اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً﴾ برای گروه اول, یا «اتّخذوا اللهو و اللعب دینا» برای گروه دوم, بازی چیز خوبی است ورزش چیز خوبی است روزی یک ساعت اما نه این طوری که دنیا به آن سَمت رفته و ایران را دارد می‌گرداند ایران یک حرف جهانی دارد حرف الهی دارد پیام تازه دارد این پیام تازه را باید به گوش جهانیان رساند.
تجلی عناصر محوری مدیریت اسلامی در بیان قرآن و روایات
به هر تقدیر فرمود اگر چوپانی است این دو عنصر را باید داشته باشد وزارت است این دو عنصر را باید داشته باشد شرح مبسوطش آن عهدنامه وجود مبارک حضرت امیر است که تفسیر این آیات است از این شفاف‌تر از این روشن‌تر از این بیان واضح‌تر که مسئول در نظام اسلامی باید درایت تام و مدیریت خوب داشته باشد از یک سو, پاک بودن از سوی دیگر این دو شرط است حالا آنها که جزء شرایط عامّه است که انسان چه مسئول باشد چه مسئول نباشد باید اهل نماز و روزه باشد چه زن چه مرد, چه پیرمرد چه جوان آنها که جزء شرایط عامّه است.
پس اگر وزارت است شرطش این است اگر دامداری و چوپانی است شرطش این است و بینهما هم مراتب اگر گفتند نظام اسلامی, مدیریت اسلامی, مدیریت قرآنی یعنی این عملش منتها دشوار است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1]. سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 46.
[2]. سورهٴ فاطر، آیهٴ 43.
[3]. سورهٴ قصص، آیهٴ 19.
[4]. سورهٴ قصص، آیهٴ 18.
[5]. سورهٴ قصص، آیهٴ 18.
[6]. سورهٴ قصص، آیهٴ 19.
[7]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[8]. سورهٴ طه، آیهٴ 13.
[9]. سورهٴ قصص، آیهٴ 15.
[10]. سورهٴ قصص، آیهٴ 21.
[11]. سورهٴ قصص، آیهٴ 14.
[12]. مجمع البحرین، ج‏3، ص 441.
[13]. سورهٴ قیامت، آیهٴ 25.
[14]. سورهٴ فاطر، آیهٴ 15.
[15]. مصباح المتهجد، ص 75 و 156.
[16]. بحارالأنوار, ج91, ص110 و ج97, ص419.
[17] . سورهٴ قصص، آیهٴ 21.
[18]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 55.
[19]. الکافی، ج‏1، ص 311.
[20]. سورهٴ اعراف، آیهٴ 51.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی