display result search
منو
تفسیر آیات 3 تا 8 سوره قصص

تفسیر آیات 3 تا 8 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 83 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 3 تا 8 سوره قصص"
- حکومت گاهی مستقیم با معصوم اداره می شود و گاهی حکومت زیر پوشش معصوم است؛
- مردم سالاری دینی؛
- امامت مستضعفین فی الأرض.



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (4) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (5) وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ (6) وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ (8)﴾

الهی بودن الفاظ و معانی قرآن
چون سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است و طرح قصص انبیا سهم تعیین‌کننده‌ای در این معارف دارد لذا جریان موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) را بازگو فرمود و برای اینکه روشن بشود این مطالب معنیً همان است که خدا اراده کرد, لفظاً همان است که خدا ایجاد کرد این‌چنین نیست که مطالب را فقط به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا کرده باشد و الفاظ از خود پیامبر باشد بلکه معنیً و لفظاً از خداست فرمود ما جریان موسی و فرعون را برای تو تلاوت می‌کنیم یعنی معنا, تعلیم; لفظ, تلاوت ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ﴾ نه «نُعلّمُ» تا توهّم بشود که مطالب از خداست ولی ـ معاذ الله ـ لفظ‌ها از پیامبر است فرمود: ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ﴾.
سرّ تعبیر مکرر به متکلّم مع‌الغیر در آیات محلّ بحث
مطلب بعدی آن است که چون بیان سنّت الهی است و قضایای تاریخی و شخصی سهمی ندارد از جریان فرعون و هامان به عنوان یک اصل کلی و از جریان موسی و هارون(سلام الله علیهما) به عنوان اصل کلی یاد می‌کند و به صورت فعل مضارع، شش بار ضمیر متکلّم مع‌الغیر را ذکر می‌کند تا معلوم بشود این سنّت, سنّت الهی است گذشته و حال و آینده را در برمی‌گیرد فرمود: ﴿وَنُرِیدُ﴾ (یک) ﴿أَن نَّمُنَّ﴾ (دو) که اینها همان متکلّم مع‌الغیر است ﴿وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾ (سه) ﴿وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ (چهار) ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ (پنج) ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ﴾ (شش)؛ شش بار از این مطلب به صورت متکلّم مع‌الغیر یاد می‌کند تا هم عظمت و جلال و شکوه ربوبیّت را تفهیم کند، هم در کار بودن مدبّرات امر را تفهیم کند، هم بفهماند که حال و گذشته و آینده یکی است. تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که آنها که این جریان ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ﴾ را بر وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) تطبیق کردند از این تعبیر فعل مضارع خیلی کمک می‌گیرند چون جریان فرعون و هامان که گذشت, از اینکه به فعل مضارع یاد می‌کند معلوم می‌شود این نسبت به آینده تطبیق می‌شود[1] البته این سخن فی‌الجمله تام است لکن بیان سنّت الهی است سنّت الهی گذشته و حال و آینده را در برمی‌گیرد و آینده مربوط به وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است.
استضعاف مؤمنان در زمین و عظمت آنان در ملکوت
مطلب دیگر اینکه فرمود ما مستضعفین فی الأرض را به امامت می‌رسانیم این کلمه ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ نشان می‌دهد که اینها گرچه مستضعف فی‌الأرض‌اند ولی «فی السماء» دیگر مستضعف نیستند در ملکوت عالَم اینها مستضعف نیستند همین روایتی که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد مضمون کلام نورانی آن حضرت این است که اگر کسی برای رضای خدا عالِم بشود و برای رضای خدا به علمش عمل بکند و برای رضای خدا از علمِ عمل کرده استفاده کند و آن را تعلیم بدهد و دیگران را عالِم کند «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً»[2] این را در ملکوت عالم فرشته‌ها می‌گویند آیت الله العظمی این در هر حدّی که باشد این کلمه «لله» در حدیثی که مرحوم کلینی نقل کرده یک بار ذکر شده این به نحو تنازع, مفعول واسطه است برای هر سه فعل برای «تَعلَّم» و «عَمِل» و «عَلَّم»؛ این «لله» شاهد است در درون او و بیرون که متعلّق به خصوص اخیر نیست این نظیر اینکه «و هذا شهر عَظَّمْتَهُ و کَرَّمته و شرّفته و فضّلته علی الشهور»[3] این «علی الشهور» مفعول واسطه است برای هر چهار فعل علی التنازع نه اینکه این وسط‌ها قطع بشود این «لله» هم همین طور است اگر کسی برای رضای خدا عالِم شد و برای رضای خدا به علمش عمل کرد و برای رضای خدا این علم را به جامعه منتقل کرد این آیت الله عظماست نزد ملائکه، «دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً» این ﴿فِی الْأَرْضِ﴾ نشان می‌دهد که اینها مستضعفِ مطلق نیستند اینها مستضعف فی‌الأرض‌اند و مُستَعظَم فی السماء.
قرائن عظمت ملکوتی مستضعفان زمین
پرسش: استضعاف در زمین بالضروره کمال در آسمان را ثابت نمی‌کند.
پاسخ: نه نمی‌کند خدای سبحان برای اینها این سِمت‌ها را که قرار داده است معلوم می‌شود اینها فقط در زمین‌ مستضعف­اند [نه اینکه در آسمان و ملکوت هم مستضعف باشند] برای اینکه اینها ائمه‌اند به جعل الهی و وارثان‌اند به جعل الهی. آن که مستعظَم در ملکوت نباشد که به امامت نمی‌رسد از صِرف ﴿اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ﴾ استفاده نمی‌شود لکن از این چهار فعل بعدی که فرمود: ﴿نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾, ﴿نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾, ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾, ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾ از اینها استفاده می‌شود که اینها نزد فرشته‌ها مستعظم‌اند.
عدم اختصاص آیات محل بحث به معصومان
پرسش:...
پاسخ: نه, عصمت که از آن در نمی‌آید مصداق کاملش البته آنها هستند وگرنه آنچه در زمان سابق گذشت این طور نبود وعده الهی هم این است که ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾[4] مصداق کاملش از آن باب است یک سلسله آیاتی است که طبق شواهد فراوانی که هست حصر دارد غیر معصوم را شامل نمی‌شود مثل آیه تطهیر,[5] آیه مباهله,[6] آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾[7] آنها قرائن خاصّ خودشان را دارند اما بعضی از آیات که مطلق است غیر معصوم را هم شامل می‌شود منتها فرد کاملش معصوم است اگر ما قرینه‌ای نظیر آیه مباهله, آیه تطهیر، آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾, ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[8] از اینها داشتیم بله اینها منحصراً برای معصوم است.
مؤمنان, مصداقِ وارثان در آیه محل بحث
پرسش: اگر مراد از مستضعفین, کل بنی‌اسرائیل باشد دلیل بر این می‌شود که ائمه فقط ائمه خیر هم نیست ائمه شرّ را هم شامل می‌شود.
پاسخ: نه برای اینکه به قرائن چهارگانه‌ای که هست معلوم می‌شود مؤمنان آنها مرادند وگرنه آنهایی که روزی به دنبال وجود مبارک موسای کلیم رفتند روزی هم گفتند: ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[9] به دنبال سامری راه افتادند آنها را که نمی‌گوید.
پاسخ: فرمود ما وارث قرار می‌دهیم, معلوم می‌شود که منظور مؤمنان بنی‌اسرائیل‌اند وارث یعنی وارث, کافر که وارث خدا نیست فرمود ما اینها را وارث قرار می‌دهیم ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ نه این است که اینها وارث فرعون باشند. فرمایش مرحوم شیخ طوسی که در تبیان از آن گروه نقل می‌کند این است که آنها گفتند این ضمیر ﴿مِنْهُمْ﴾ به انصار حضرت حجّت برمی‌گردد «و نُرِیَ فرعون و هامانَ و جنودهما مِن انصار الحجة» به دلیل اینکه این ﴿نُرِیدُ﴾ فعل مضارع است و مربوط به آینده پس منظور, فرعون و هامان این عصرند و منظور از ﴿مِّنْهُمْ﴾ انصار حضرت حجّت‌اند[10] این البته تطبیق است این سخن درست است اما اصلش که مربوط به زمان بنی‌اسرائیل بود آن بنی‌اسرائیل مؤمن را می‌خواهد بگوید, آینده انصار حضرت حجت‌اند, گذشته مؤمنان حضرت موسی بودند اما آنهایی که روزی به دنبال حضرت موسی هستند روزی هم به دنبال سامری آنهایی که مثل خود فرعون‌اند به عذاب الیم گرفتار می‌شوند که ﴿یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ﴾.[11]
پرسش: قدرت را در زمین به ارث ببرند کمال حساب نمی‌شود؟
پاسخ: نه, قدرت را اگر خدا ارث بدهد کمال است وگرنه قوم عاد و ثمود بعد از قوم فرعون وارث قدرت آنها شدند اما خدا ایراث نکرد اگر اینها وارثان الهی باشند حتماً آدم‌های صالحی‌اند و خدا اینها را ائمه قرار می‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: آنکه ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ﴾ نیست آن که خود فرعون است آ‌نجا که ائمه است به ما فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[12] اما اینجا می‌فرماید: ﴿وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾ (یک) فرعون و هامان عصر را به وسیله اینها ما سر جایشان می‌نشانیم (دو) معلوم می‌شود آدم‌های صالحی‌اند حالا یا زمان حضرت موسی بود یا به تعبیری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان از بعضی‌ها نقل می‌کند به انصارالحجّه برمی‌گردد بالأخره اینها کسانی‌اند که یا با فرعون و هامان گذشته درگیرند یا با فرعون و همان عصر کنونی درگیرند بالأخره مردان صالحی‌اند اگر جزء ائمه کفر باشند که خدای سبحان به مؤمنین دستور می‌دهد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾.
مؤمنان, واسطه خذلان و شکست ظالمان
پرسش: ...
پاسخ: امامتی که خدا رار می‌دهد که در برابر فرعون عصر بایستد امامت صالحان است یک وقت است که امامت طالحان است به ما می‌فرماید: ﴿﴾ این امامت طالحان دیگر فرعون و هامان را سر جایشان نمی‌نشاند خودشان فرعون و هامان‌اند آنکه فرعون و هامان را چه در گذشته چه در آینده سر جایشان می‌نشاند انسان‌های صالح‌اند.
فرمود: ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ﴾ چه فرعون و هامان اعصار گذشته که در زمان حضرت موسی(سلام الله علیه) بودند چه فرعون و هامان آینده به تعبیر تبیان شیخ طوسی که انصارالحجّه آنها را سر جایشان می‌نشانند ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾ آنچه این فراعنه می‌ترسیدند به وسیله مردان الهی عملی می‌شود ولی ما این کار را می‌کنیم به دست اینها نظیر آنچه فرمود: ﴿قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُم‏﴾[13] فرمود با آنها مبارزه کنید خدا با دست شما آنها را سر جایشان می‌نشاند ﴿قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُم‏﴾ فرمود ما نشان می‌دهیم اما به دست شما ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم﴾ یعنی از این ائمه‌ای که وارثان زمین‌اند مستضعفانی که به امامت رسیدند ﴿مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾.
پیروزی صالحان در سایه رهبری پیشوایان معصوم
مطلب دیگر اینکه یک وقت است ذات اقدس الهی معصومین را اراده می‌کند این معلوم می‌شود که برچین کرده جِبایه یعنی برچین اگر دست‌فروشی این میوه‌ها را روی طبق چید شما دارید آن درشت‌ها و سالم‌ها را انتخاب می‌کنید می‌گویید برچین کرده این برچین را می‌گویند جِبایه, مُجتبیٰ یعنی جبایه شده برچین شده مثل مصطفاست اگر خدای سبحان بخواهد از معصومین سخن بگوید سخن از اجتباست سخن از اصطفاست که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾[14] اینها معصومین‌اند اما یک وقت است که نه, اعم از معصومین است منتها اینها زیر پوشش معصومین به کمال هم می‌رسند این می‌شود مردم‌سالاری دینی که اگر یک وقت حکومتی حاصل شد زیر پوشش معصوم بود یا به امر معصوم بود گرچه سخن از اصطفا نیست نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً﴾ و مانند آن, اما سخن از مستضعفان فی الأرض و مستعظمان فی السماست که فرمود ما این کار را کردیم بعد هم فرمود ما به وسیله اینها فرعون و هامان هر عصری را دفن می‌کنیم به خاک ذلّت می‌نشانیم البته در گذشته به رهبری وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) بود در آینده هم ـ ان‌شاءالله ـ به رهبری وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه).
منّت الهی بر مؤمنان و تمکّن آنان در زمین
اینکه فرمود: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ﴾ گذشت که منّت «هی النعمة العظمیٰ» هر نعمتی را منّت نمی‌گویند آن نعمت بزرگ را می‌گویند منّت ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾[15] مسئله حکومت, مسئله امامت, مسئله ظلم‌ستیزی, مسئله استقلال و عدل و قِسط اینها جزء نعمت‌های بزرگ خداست از این نعمت بزرگ به عنوان منّت یاد می‌کند آن هم به صورت فعل مضارع که نشانه استمرار و بیان سنّت الهی است ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ٭ وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ خب ﴿نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ کسانی‌اند که ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[16] خب چه کسانی متمکّن در زمین‌اند؟ کسانی که این اوصاف را داشته باشند این چنین نیست که اگر کسی با زورگویی بر زمین مسلّط شد جزء ﴿نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ بشود آنها کسانی‌اند که ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[17] اما اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ این چند کار را می‌کنند الآن هم فرمود: ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ بعد ﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم﴾ از اینها ﴿مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾ پس اینها در مقابل فرعون و هامان هر عصر و مصری‌اند.
وحی الهی به مادر حضرت موسی(علیهما السلام)
قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء», «نمل», «طه» بخش‌هایی از قصّه حضرت موسی را ذکر فرمود برخورد حضرت موسی با آ‌ن قبس و گرفتن نور به جای نار و دریافت وحی در کوه طور و اینها را ذکر کرد مبارزه با فرعون را ذکر فرمود مبارزه با سَحره را ذکر فرمود اینها در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن گذشت. قصه حضرت موسی از کودکی گوشه‌ای از این در سورهٴ مبارکهٴ «طه» اشاره شده و بخشی هم در این سورهٴ مبارکهٴ «قصص». از کودکی حضرت موسی(سلام الله علیه) شروع می‌کند می‌فرماید ما برای براندازی نظام سلطه کودکانی را زیر پوشش خود داریم تا به مقصد برسانیم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ عصر هم مستحضرید عصر خفقان بود که ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ در چنین عصری که نسل‌کشی بود پسرکشی بود مادر موسی(سلام الله علیهما) باردار شد وقتی این کودک به دنیا آمد معلوم شد پسر است خدا می‌فرماید ما به مادر موسی وحی فرستادیم این امور را از راه وحی به او القا کردیم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ به او این مطالب را القا کردیم ﴿أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾ تا آنجا که ممکن است این کودک را شیر بده ﴿فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ﴾ وقتی ترسیدی که مبادا مأموران فرعون اطلاع پیدا کنند و این کودک را بگیرند ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ این را بینداز در دریا.
از دریا نترس چون به ما دادی اگر از مأموران فرعون می‌ترسی این یک امر عادی است برای اینکه اینها ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ﴾[18] رسمشان بود ولی دریا حرف ما را گوش می‌دهد گرچه فرعون حرف ما را گوش نمی‌دهد ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ منظور آن بحر احمر و دریای سرخ نیست که در شرق مصر است از آنجا بگذری وارد شام و اینها می‌شوی منظور همین رود نیل است که از وسط شهر مصر می‌گذرد ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾؛ اما ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ خوف نسبت به آینده است حُزن نسبت به از دست دادن چیزی در گذشته فرمود شما این بچه را که در صندوقچه قرار دادی انداختی دریا غمگین مباش چون چیزی را از دست ندادی, نترس برای اینکه چیزی را از دست نمی‌دهی چون به ما سپردی ما هم این را کامل می‌کنیم به تو برمی‌گردانیم ﴿وَلاَ تَخَافِی﴾ نسبت به آینده ﴿وَلاَ تَحْزَنِی﴾ نسبت به گذشته, چرا؟ چون ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ ما او را سالم نگه می‌داریم (یک) به تو برمی‌گردانیم (دو) به مقامات والای رسالت می‌رسانیم (سه) که اینجا دو امر یکی ﴿أَرْضِعِیهِ﴾ یکی ﴿فأَلْقِیهِ﴾ دو نهی یکی ﴿لاَ تَخَافِی﴾ یکی ﴿وَلاَ تَحْزَنِی﴾ دو بشارت یکی ﴿إِنَّا رَادُّوهُ﴾ یکی ﴿جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ دو به دو قرین هم شش امر را بیان فرمود.
وحی علمی خداوند به مؤمنان
قبلاً این بحث را در ذیل آیه ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾[19] بیان کردیم که ذات اقدس الهی چند گونه وحی دارد آن وحی تشریعی که شریعت و احکام است آن مخصوص انبیاست که دیگران سهمی ندارند آن از بحث خارج است اما وحی‌هایی که مربوط به علم غیب باشد ملاحم باشد تصمیم‌گیری‌های خوب باشد اینها برای مؤمنین هم هست بخشی از این وحی‌ها به صورت الهام علمی است مثل اینکه انسان دارد مطالعه می‌کند چون باتقواست بر اساس ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾[20] مطلب خوبی را خدا به او یاد می‌دهد فقها, حکما, متکلّمین این بزرگواران نوآوری‌هایی که داشتند دیگر از خودشان که نداشتند برای اینکه خدای سبحان انسان را آفرید ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[21] در کتاب‌های دیگر هم که نبود این علم نورانیّتی است وجودی است این وجود یک مبدأ فاعلی می‌خواهد انسان قابل علم است نه فاعل علم حتماً یک معلّم بیرونی می‌خواهد اگر انسان از جای دیگر یاد نگرفت اگر در کتابی ندید از هم‌بحثش استفاده نکرد لابد کسی به او یاد داد دیگر اتفاقی که نیست کسی بگوید من خودم یاد گرفتم این حرف غیر معقولی است آخر فاعل و قابل که یکی نخواهد بود انسانی که جاهل است بگوید من خودم یاد گرفتم! حتماً کسی به او یاد داد حالا یا قبلاً شنید در گوشه ذهنش بایگانی شده بود الآن خودش را نشان می‌دهد یک وقت شیخناالاستاد مرحوم علامه شعرانی(رضوان الله علیه) همین مطلب را فرمودند که گاهی انسان بیست سال قبل, سی سال قبل در مجلسی مطلبی را از کسی شنیده بعد این مطلب در گوشه ذهنش بایگانی شده چون تکرار نکرده بود آنجا مانده بعد از بیست سال, سی سال حالا که دارد مرور می‌کند مطالعه می‌کند کتاب‌هایی که دم دست اوست مطالعه می‌کند دفعتاً آن مطلب سی سال قبل خودش را نشان می‌دهد این بنده خدا خیال می‌کند که این جزء ابتکارات اوست برای اینکه سی سال قبل که یادش نیست الآن هم که در کتاب‌ها ندیده می‌گوید ابتکارات من است این جزء فرمایشات ایشان بود بالأخره محال است که کسی مطلبی را از خود بفهمد, از خود بفهمد یعنی چه؟ یعنی علم که یک مطلب وجودی است خودبه‌خود پیدا شده فاعل ندارد خب تو که قابل بودی قابل که نمی‌تواند فاعل باشد تو پذیرا بودی بنابراین ممکن نیست مطلبی علمی پیدا بشود الاّ اینکه معلم دارد اگر حق باشد که فرشتگان الهی‌اند اگر جزء مغالطات باشد که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾[22] این سیزده قسم مغالطه با همه زیرمجموعه ذاتی و عرضی همه اینها این القائات شیطان است که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ تمام مغالطات به وسیله وساوس علمی شیطان است. بنابراین خدای سبحان مطلب علمی را اگر حق باشد یا به وسیله استاد یا به وسیله هم‌‌بحث یا گاهی به وسیله شاگرد به انسان منتقل می‌کند اینها مربوط به علم است.
مشکل اساسی اهل علم
گاهی مطلب عملی را القا می‌کند در بحث‌های قبل این قسمت گذشت که مشکل ما مُعمّمین مشکل علمی نیست مشکل ما مشکل عملی است یعنی ما اگر واقعاً آدم صالح و سالمی باشیم جامعه, جامعه نورانی خواهد بود جامعه معطّر بشود آنچه به مردم می‌گوییم عمل بکنیم, آنچه گفتیم عمل کرده باشیم, تا عمل نکنیم نگوییم, بر خلاف گفته عمل نکنیم, چون به خلوت می‌رسیم کار دیگر نکنیم ما اگر این چنین باشیم می‌شویم فرشته ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[23] چند هزار فرشته در ایران زندگی کنند ایران می‌شود معطّر ما مشکل اساسی‌مان آن کمبود عمل است این عمل که ما عالِم بی‌عمل می‌شویم نه برای آن است که ما مشکل علمی داریم ما مطلب را خوب بیان می‌کنیم سخنرانی هم می‌کنیم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[24] را هم می‌گوییم نامحرم را هم نگاه می‌کنیم این برای چیست؟
تبیین جدایی قوای علمی و عملی انسان
چندین بار در بحث‌های سابق گذشت که متولّی علم, غیر از متولّی عمل است ما یک دستگاه علمی داریم که حوزه و دانشگاه متولّی این کار است یک دستگاه عملی داریم که متولّی ندارد آن فنّ اخلاق است نه اخلاق نظری بلکه اخلاق عملی یعنی کسی که ما را بپروراند آن متولّی ندارد حالا گوشه, کنار چهارتا آدم صالح پیدا می‌شود حرف دیگر است آن طوری که علم متولّی دارد عمل که متولّی ندارد آن طوری که فقه و اصول و فلسفه متولّی دارد اخلاق که متولّی ندارد در بیرون ما چهار قسم وجود دارد؛ اگر هر روز هم ما این حرف را تکرار بکنیم برای ما سودمند است درون ما هم این چهار گروه است ما در بیرون یک سلسله قوا و تشکیلاتی داریم که مسئول و متولّی درک‌اند یک سلسله قوایی داریم که مسئول و متولّی عمل و حرکت‌اند ما چشم داریم گوش داریم تا با اینها ادراک بکنیم دست داریم پا داریم تا با اینها کار کنیم این متولّی‌ها همه از هم جدا هستند انسان از نظر بیرون چهار گروه است بعضی‌ها هستند که هم مجاری ادراکی‌شان سالم است هم مجاری تحریکی‌شان سالم است هم خوب می‌شنوند خوب می‌بینند هم دست و پا دارند خوب می‌توانند بدوند این یک گروه, گروه دیگر کسانی‌اند که چشم و گوششان سالم است خوب می‌بینند خوب می‌شنوند ولی دست و پایشان فلج است سوم به عکس است دست و پایشان فعال است ولی چشم و گوششان بسته است چهارم از هر دو جهت محروم‌اند این از نظر بیرونی, اقسام چهارگانه بیرونی نشان می‌دهد اگر کسی با چشم و گوشش صدای عقرب را شنیده یا خود مار و عقرب را دیده چون شنیده یا دیده, دست و پای او هم سالم است یا دفاع می‌کند یا فرار می‌کند اما اگر کسی دست و پایش فلج باشد این مار و عقرب را می‌بیند ولی قدرت فرار ندارد شما مرتب به او اعتراض بکن که چرا فرار نکردی چرا سنگ نزدی خب چشم که سنگ نمی‌زند چشم که فرار نمی‌کند آنکه فرار می‌کند که بسته است شما مرتب به او تلسکوپ بده میکرسکوپ بده دوربین بده نزدیک‌بین بده عینک بده او مشکل دید ندارد این مشکل عمل دارد چون دست و پایش فلج است نمی‌تواند فرار کند یا دفاع کند گروه سوم کسانی‌اند که دست و پایشان باز است ولی چشم و گوششان کر و کور است خب این هم مار و عقرب را نمی‌تواند دفع کند خب باید ببیند که فرار کند گروه چهارم کسانی‌اند که هم از نظر چشم و گوش نابینا و کورند هم از نظر دست و پا فلج‌اند؛ این اقسام چهارگانه در بیرون.
ما باید باور کنیم از نظر معرفت نفس درون ما هم همین طور است ما یک سلسله نیروهایی خدا به ما داد که متولّی اندیشه است آن عقل نظری است که جزم و تصدیق و مظنّه و احتمال و شک کار اینهاست یک سلسله نیروهایی داریم که مسئولیت اراده و اخلاص و عزم و نیّت و اینها را به عهده دارند جزم یعنی جزم, عزم یعنی عزم بین جزم و عزم مثل آسمان و زمین فرق است جزم چیز دیگر است عزم چیز دیگر است علم چیز دیگر است اندیشه چیز دیگر است انگیزه چیز دیگر است مسئول‌هایش فرق می‌کند متولّیانش فرق می‌کند اخلاق با بخش طلب کار می‌کند با بخش عزم کار می‌کند با بخش اخلاص کار می‌کند با بخش اراده کار می‌کند این اول در اثر مکروهات و معاصی صغیره و معاصی کبیره طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) «کَم مِن عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»[25] فلج شده, شیطان این را به بند کشیده عقل عملی او که باید تصمیم بگیرد اراده کند اخلاص داشته باشد این زنجیری است حالا شما مرتب نصیحت بکن این شخص مشکل علمی ندارد خودش استاد است این آیه را تدریس کرده اما نامحرم نگاه می‌کند غیبت هم می‌کند دروغ هم می‌گوید رشوه هم می‌گیرد چون آنکه باید عمل بکند فلج است الآن این معتادان مشکل علمی دارند؟! اینها که بیش از دیگران و پیش از دیگران این خطر را می‌بینند شما مرتب نصیحت بکن, نصیحت بکن که چی؟ او را عالِم بکنی؟ در اینجا از علم کاری ساخته نیست علم کار اندیشه را دارد انجام می‌دهد کار جزم و تصور و تصدیق و سخنرانی و مقاله‌نویسی و درس گفتن حوزه و دانشگاه را این انجام می‌دهد اما اراده و اخلاص و نیّت برای عقل عملی است که «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[26] که ائمه(علیهم السلام) این مرزها را جدا کردند این عقل عملی اگر به اسارت وسوسه و شیطنت در آمده است «کَم من عقل أسیرٍ تحت هوی امیر» از این کاری ساخته نیست.
ماهیت و عظمت وحی عملی الهی و شرط نیل به آن
خدای سبحان اگر ببیند شخصی آنچه فهمید درست عمل می‌کند ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[27] شامل اینها هم می‌شود گاهی همان طوری که مسئله علم را بالا می‌برد کسی را بحرالعلوم می‌کند کسی را علامه می‌کند این بخش عملی, اراده, طلب, اخلاص, این را می‌برد بالا این را مادر موسی می‌کند به مادر موسی علم نیاموخت به مادر موسی عزم و اراده القا کرد بینداز در دریا گفت چشم, این بینداز اراده می‌خواهد این ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾[28] نه «أن احْکُم کذا» فرمود ما به عدّه‌ای فعل و انجام دادن کار را وحی می‌فرستیم این وحی با درس‌های حوزه و دانشگاه فرق دارد این سلطان است این هر جا آمد کلّ فضا را روشن می‌کند اگر این وحی, وحی علمی باشد هم حوزه اندیشه را روشن می‌کند هم قلمرو اراده را فعال می‌کند اگر وارد قلمرو اراده بشود هم حوزه اراده و اخلاص را فعال می‌کند هم حوزه اندیشه را چون سلطان است.
فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ اینجا هم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ بینداز دریا گفت چشم! این علم نیست این کار برای همه هست مادر موسی(سلام الله علیهما) نه پیغمبر بود نه امام بود چیزی از امامت و نبوّت و رسالت سهمیه آن بانو نبود اخلاص داشت و ذات اقدس الهی در حوزه اراده او وحی فرستاد و به صورت کلی هم وعده داد فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ ما به آنها نگفتیم نماز واجب است نماز را به پیغمبر گفتیم به آنها گفتیم بلند شوید نمازتان را بخوانید می‌بینید بعضی‌ها بی‌تاب‌اند مرتب ساعت نگاه می‌کنند که نماز اول وقت چه وقت است بخوانند, بعضی‌ها بی‌تاب‌اند منتظرند به استقبال ماه مبارک رمضان بروند اینها وحی فعل است مگر می‌شود آدم بچه‌اش را بیندازد در دریا فرمود ما وحی فرستادیم سلطنت وحی کلّ فضای قلب مادر موسی را روشن کرد او در کمال طمأنینه بچه را انداخت دریا ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ که بینداز در دریا بعد به دریا هم گفتیم این امانت ماست می‌بینید دو امر است یکی امر حاضر است یکی امر غایب؛ ﴿فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ این امر حاضر است بعد ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾[29] این امر غایب است تو بینداز (یک) دریا ببرد سالم تحویل بدهد (دو) این تکوین است دیگر هم این امر حاضر تکوینی است تشریع که نیست هم آن امر غایب تکوینی است ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ این وحی فعل است این برای همه است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص131.
[2] . کافی، ج1، ص35.
[3] . اقبال الأعمال, ص24.
[4] . سورهٴ انبیا، آیهٴ 105.
[5] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 33.
[6] . سورهٴ آل عمران، آیهٴ 61.
[7] . سورهٴ مائده، آیهٴ 55.
[8] . سورهٴ مائده، آیهٴ 3.
[9] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 138.
[10] . التبیان فی تفسیر القرآن ، ج8، ص131.
[11] . سورهٴ مائده، آیهٴ 26.
[12] . سورهٴ توبه، آیهٴ 12.
[13] . سورهٴ توبه، آیهٴ 14.
[14] . سورهٴ آل عمران، آیهٴ 33.
[15] . سورهٴ آل عمران، آیهٴ 164.
[16] . سورهٴ حج، آیهٴ 41.
[17] . سورهٴ نمل، آیهٴ 34.
[18] . سورهٴ بقره، آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 6.
[19] . سورهٴ انبیا، آیهٴ 73.
[20] . سورهٴ بقره، آیهٴ 282.
[21] . سورهٴ نحل، آیهٴ 78.
[22] . سورهٴ انعام، آیهٴ 121.
[23] . سورهٴ انعام، آیهٴ 122.
[24] . سورهٴ نور، آیهٴ 30.
[25] . نهج­البلاغه، حکمت 211
[26] . کافی، ج1، ص11.
[27] . سورهٴ انعام، آیهٴ 160.
[28] . سورهٴ انبیا، آیهٴ 73.
[29] . سورهٴ طه، آیهٴ 39.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی