display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره قصص

تفسیر آیات 1 تا 5 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 241 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره قصص"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- فضای خفقان مصر و مکه در کفر شبیه هم می‌باشند، لذا داستان حضرت موسی (ع) را برای عبرت مسلمانان مکه بیان می‌فرماید؛
- تنزل آیات الهی.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿طسم (1) تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (4) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (5)﴾

سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در مکه نازل شد شاهد نزول این سوره در مکه, عناصر محوری این سوره است چون سوَر مکّی ناظر به اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد از یک سو, و خطوط کلی فقه و حقوق و اخلاق بدون تفصیل از سوی دیگر است و بخشی از قصص انبیا(علیهم السلام) هم در این سوَر است. در این سورهٴ مبارکهٴ «قصص» از مسائل فقهی مبسوط نظیر جهاد, نظیر صوم, نظیر خمس, نظیر بخش‌های تفصیلی صلات سخنی به میان نیامده.
مطلب دیگر آن است که فضای مکه در زمان نزول این سورهٴ مبارکه یک فضای خفقان و اختناق بود یک گروه کمی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آوردند و صنادید قریش, سران کفر هم با دعوت پیغمبر مخالف بودن هم با دعوای او, دعوت حضرت به توحید و نبوت و معاد بود, دعوای آن حضرت هم ادّعای رسالت بود او مدعی بود که من رسولم, پیامش هم توحیدی بود مشرکان مکه هم با دعوت حضرت مخالف بودند هم با دعوای او و این گروه اندکی که به حضرت ایمان آوردند تحت فشار و ظلم مشرکان قریش بودند در چنین فضایی ذات اقدس الهی هم برهان بر سنّت خود اقامه کرد که دأب الهی چیست و هم قصّه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) را در بخش خفقان مصر ذکر کرد که در زمان خفقان مصر خدای سبحان کودکی را به دنیا آورد در همان مصر این را پروراند، فشار فرعون بر پیروان وجود مبارک موسای کلیم زیاد بود اینها مجبور به مهاجرت شدند سرانجام فرعون مصر به هلاکت رسید و همین بنی‌اسرائیل مستضعف دوباره وارث زمین شدند و در مصر حکومت کردند این بخش را ذات اقدس الهی برای تأیید مسلمان‌های صدر اسلام در مکه نازل کرد.
کلمه قصص هم مفرد است جمع نیست اینکه فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[1] نه «أحسن القِصص» سرّش آن است که این مفعول مطلق نوعی است «نحن نقصّ علیک قصصاً أحسن» که این ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ مثل «جلستُ أحسن الجلوس» مفعول مطلق نوعی است «قعدت أحسن القعود» نه اینکه «أحسن القِصص» باشد جریان وجود مبارک یوسف از بهترین قصه‌های قرآنی باشد ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ است نه «أحسن القِصص». در جریان وجود مبارک پیغمبر هم همین طور است فرمود ما قَصص حق داریم این مفرد است جمع نیست در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیه 62 به این صورت بود ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ﴾ این یک داستان‌سرایی حق است باطل در آن نیست، گزاف در آن نیست، کم و زیاد در آن نیست. هم قَصص حقّ خبری است، هم حقّ مُخبری. هم خود این قصص و داستان حق است، هم گوینده مُحق است؛ همان طوری که در گزارش‌ها و در خبرها دو عنصر لازم است یکی صِدق خبری، یکی صِدق مخبری؛ یعنی گزارشگر اگر دروغگو باشد انسان به خبر او اطمینان پیدا نمی‌کند ولو خبرش در خصوص این مورد راست باشد ولی او مورد وثوق نیست در اینجا هم قَصص حق است هم آن قَصّاص مُحق است خدا این قصص حق را برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبیین می‌کند.
می‌فرماید این آیات قرآن کریم مقام و منزلتش والاست از آن آیات به ﴿تِلْکَ﴾ اشاره کرد با اینکه آیات حاضرند نظیر ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[2] که این اشاره به بُعد منزلت و مقام است وگرنه «هذه الآیات» است نه «تلک الآیات»، ثانیا این کتاب خودش روشن است و روشنگر؛ هم حق را بیان می‌کند هم به وضوح بیان می‌کند تلاوت آیات این کتاب هم به عهده خداست هم خدای سبحان بالحق تلاوت می‌کند چون ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾[3]، هم شنونده بالحق تلقّی می‌کند چون ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾.[4] نه مستمع کم و زیاد می‌کند چون اهل نسیان و فراموشی نیست، نه گوینده کم و زیاد می‌کند چون اهل نسیان و سهو و فراموشی نیست اگر در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[5] سرّش آن است که هم گوینده حقّ محض است هم شنونده انسانِ کامل معصوم هم آورنده‌ها فرشته‌های امین‌اند ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[6] اینها فرشتگان امین‌اند امین وحی الهی‌اند لذا هم تالی بالحق تلاوت می‌کند هم شنونده بالحق دریافت می‌کند اگر سخن از تلاوت است صدر و ساقه‌اش حق است اگر سخن از قَصص است صدر و ساقه‌اش حق است اگر سخن از نبأ است مُخبر و خبر, صدق و حق است لذا فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ٭ نَتْلُوا﴾ یعنی «نتلوها» ﴿عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ﴾ کلّ قصص حق است؛ اما در خصوص این سورهٴ «قصص» ما از جریان نوح و امثال آنها فعلاً نقل نمی‌کنیم چون در جریان نوح و امثال نوح یک عدّه کفر ورزیدند اما یک حاکم طاغی ﴿عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ مفسد فی الأرض و امثال ذلک نبود مثل فرعون, در جریان مکه یک سلسله کفار و مشرکان طاغی فی الأرض بودند لذا قصّه موسی و هارون(علیهما السلام) را در این فضای خصوصی مکه ما برای شما نقل می‌کنیم ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ﴾.
البته اخبار موسی و هارون(سلام الله علیهما) سه قسمت است یک قسمت مسائل جزئی تاریخی است موسی در کدام زمان بود چند سال قبل از میلاد بود چه روزی بود اینها بحث‌های تاریخی است که اصلاً در قرآن کریم مطرح نیست چون قرآن کتاب تاریخ و قصه و اینها نیست. قسمت دوم مبارزات وجود مبارک موسای کلیم بود در بخش‌های گوناگون همه آنها را در این سوره نقل نمی‌کند در این سوره قسمت سوم را نقل می‌کند که یک گروه مستضعفی صبر کردند و هجرت کردند و پیروز شدند و به حکومت رسیدند همین بخش را نقل می‌کند یعنی شما مسلمان‌ها و مؤمنان مکه الآن در استضعافید بعد هجرت می‌کنید بعد به حکومت می‌رسید بعد برمی‌گردید مکه را اداره می‌کنید همان کاری که مستضعفان پیرو وجود مبارک موسای کلیم این کار را کردند اینها مستضعف بودند مجبور شدند مصر را ترک کنند بعد به حکومت رسیدند برگشتند مصر, مصر را هم اداره کردند. در زمان داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) اینها در مصر بودند قبلاً اینها در مصر زندگی نمی‌کردند وقتی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) به مقام وزارت اقتصاد مصر رسید که فرمود: ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾[7] حضرت از کنعان، از منطقه فلسطین که به مصر آمد بر اساس همان چاه و زندانی و خریداری و اینها بالأخره در مصر به سِمت رسید برادرانش و پدر بزرگوارش و اینها هم از کنعان آمدند به مصر آنها که آمدند دست اول و طبقه اول رحلت کردند فرزندان آنها در مصر زندگی کردند تکثیر شدند و جمعیّت زیادی از بنی‌اسرائیل در مصر به سر بردند وجود مبارک موسای کلیم که آمد همین بنی‌اسرائیل را سامان بخشید عدّه‌ای از قِبطی‌ها هم به وجود مبارک موسای کلیم ایمان آوردند فرعونی که حاکم ظلم‌مدار بود هم بنی‌اسرائیل را تحت ستم قرار داد هم پیروان غیر بنی‌اسرائیلی را که به اینها ملحق شدند. قبلاً از این بنی‌اسرائیل به عنوان یک مهاجر بهره‌های کارگری می‌بردند پُست‌های کلیدی را به اینها نمی‌دادند کارگری را بر اینها تحمیل می‌کردند اینها یک گروه مستضعفی بودند و به اینها هم اجازه نمی‌دادند اینها بروند سرزمین اصلی‌شان وجود مبارک موسای کلیم که قیام کرد بعد از اینکه اینها را به توحید دعوت کرد و دعوای رسالتش را ابلاغ کرد معجزه خودش را نشان داد اوّلین حرفی که زد گفت: ﴿فأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾[8] اینها را آزاد کن اینها هر جا می‌خواهند بروند, بروند و اینها هم در این کشور اگر زندگی می‌کنند در این منطقه اگر زندگی می‌کنند یک سهمی از زندگی طیّب و طاهر داشته باشند ﴿فأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾[9] اینها را آزاد کن حالا ریشه اینکه ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ چیست آیا قصّه کاهن و منجّم است یا نه, نسل‌کشی اصولاً کار فرعون بود آن یک بحث خاصّ خودش را دارد بالأخره فرزندان اگر پسر بودند می‌کشتند دخترها را نگه می‌داشتند این وضع بنی‌اسرائیل در مصر بود که اولاً اینها گروه مهاجر بودند و چون یک اقلیّت ستم‌پذیری هم بودند کسی نداشتند از اینها حمایت بکند تحت سلطه ظالمانه فرعون بودند و کارهای دشوار را بر اینها تحمیل می‌کردند پُست‌های کلیدی هم به اینها نمی‌دادند اینها یک گروه مستضعفی بودند وجود مبارک موسای کلیم که آمد اینها را احیا کرد که اوّلین حرفش این بود که ﴿فأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ بعد هم اینها به مقصد رسیدند[10] که شبیه چنین جریانی هم برای مسلمان‌ها در صدر اسلام در مکه بود که بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ﴾[11] شما فعلاً در رنجید بعد مهاجرت می‌کنید بعد حکومت تشکیل می‌دهید بعد برمی‌گردید مکه و اینها را از بین می‌برید همین طور هم شد با این سنّت الهی وجود مبارک پیامبر مسلمان‌ها را راضی کرد قانع کرد صابر کرد به مقصد رسیدند.
فرمود آیات الهی مقام و منزلتش بالاست که در دسترس هر کس نیست ما آن را تنزّل دادیم به صورت کتاب مبین در اختیار شما قرار دادیم ما این آیات را بر تو تلاوت می‌کنیم مستحضرید که گرچه در مسائل علمیِ محض می‌گویند «اُنظر الی ما قال و لا تنظره الی مَن قال»[12] ولی کتاب الهی را نمی‌شود فقط گفت «اُنظر الی ما قال» این تنها عربی مبین نیست که آدم بگوید ما کار نداریم گوینده کیست شنونده کیست در تفسیر قرآن هم «اُنظر الی ما قال» هم «اُنظر الی مَن قال» هم «اُنظر الی مَن استمع» هم ببین چه کسی شنیده هم ببین چه کسی گفته هم ببین این لفظ چیست این طور نیست که انسان این را به عنوان یک عربی مبین نظیر سبعه معلّقه یا قصّه‌های دیگر بتواند معنا بکند این باید بداند گوینده‌اش کیست این باید بداند شنونده‌اش کیست این باید بداند فضای صدر و ساقه‌اش چیست چه کسی این را آورده چطور آورده بنابراین یک کتاب عربی روشنی باشد که دیگری بتواند آن را ترجمه کند نیست بعضی‌ها گفتند که ترجمه قرآن به خود عربی بسیار سخت است چه رسد به زبان‌های دیگر واقعاً هم همین طور است یعنی کسی که بخواهد قرآن را ترجمه کند ولو به لغت عرب بسیار سخت است این حروفی که در این آیات به کار رفته کجا الف و لام برای عهد است کجا الف و لام برای جنس است کجا «مِن» برای تبعیض است کجا «مِن» برای جنس است رعایت اینها با خود زبان عربی دشوار است چه رسد به زبان فارسی! فرمود شما هم بخواهید قرآن را تفسیر کنید باید این سه عنصر را کاملاً رعایت کنید قواعد عربی و ادبی کاملاً باید محفوظ باشد که «اُنظر الی ما قال» باید بدانید که این را چه کسی گفته این حرف اگر از ذات اقدس الهی نازل شده تا چه اندازه بُرد دارد و چه کسی شنیده چون گوینده مشخص است شنونده مشخص است مثل آبشاری که از بالا می‌ریزد روی سنگ سِتبری که بتواند آن را تحمل بکند مگر این قرآن بر کس دیگری می‌توانست نازل بشود ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾[13] تازه وقتی حضرت می‌شنید به زحمت می‌افتاد این آبشارهای بلند را دیدید که از بالای کوه با فشار می‌آید این هر جا بریزد آن را لِه می‌کند یک سنگ ستبر صخره صمّا لازم است که این را تحمل بکند مگر این آبشار روی هر خاکی یا هر درختی یا هر تپّه و تلّی می‌تواند بریزد این ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این است بعد ترشّحات این آبشار به دیگری می‌رسید افراد عادی واقعاً نمی‌توانند این کتاب را تحمل بکنند. ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ﴾ آن هم ﴿مِن﴾ ما می‌گوییم خبر خب آنها خبر دارند نبأ دارند عربی با این زبان‌ها خیلی فرق می‌کند از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) رسیده است که عربی مبین یعنی چه؟ فرمود «یُبین الألسن و لا تُبینه الألسن»[14] عربی می‌تواند هر زبانی را بیان بکند ترجمه خوبی بکند اما زبان‌های دیگر نمی‌توانند عربی را ترجمه بکنند می‌بینید ما کمبود فراوانی در فارسی داریم با اینکه فارسی یک فرهنگ وسیعی است ما در عربی برای یک نفر لفظ داریم برای دو نفر لفظ داریم برای سه نفر لفظ داریم برای مرد لفظ داریم برای زن لفظ داریم برای یک نفر می‌گوییم «أنت» دو نفر می‌گوییم «أنتما» سه نفر می‌گوییم «أنتم» برای مرد می‌گوییم «أنتَ» برای زن می‌گوییم «أنتِ» خب شما اینها را بخواهید با فارسی بیان کنید می‌بینید برای یک نفر داریم برای دو نفر نداریم دو نفر و سه نفر هر دو را می‌گویید شما ما تثنیه در فارسی نداریم زن و مرد هر دو می‌گوییم «تو» مؤنث و مذکر ما یکی است خب یک فرهنگی یک لغتی یک زبانی با همه گسترشی که در فارسی هست می‌بینید خیلی از جاها کمبود داریم خب ما چطور می‌توانیم ترجمه کنیم ناچاریم که چند لفظ بیاوریم تا بگوییم که منظور دو نفر است ما به یک نفر می‌گوییم «تو» به دو نفر و بیش از دو نفر می‌گوییم «شما» به یک نفر چه مرد باشد چه زن باشد می‌گوییم «تو» ولی عربی این طور نیست. از نظر اشاره هم همین طور است ما در فارسی از این کمبودها فراوان داریم ما در عربی اگر مکان نزدیک باشد می‌گوییم «هذا»، متوسط باشد می‌گوییم «ذاک»، دور باشد می‌گوییم «ذلک» ولی در فارسی همین که نزدیک باشد می‌گوییم اینجا همین که نزدیک نباشد می‌گوییم آنجا متوسط هم باشد می‌گوییم آنجا دور هم باشد می‌گوییم آنجا. این کمبودها در این الفاظ عادی فراوان است چه رسد به آن معارف خب یک فرهنگ این چنینی در واقع توان آن را ندارد که عربی را بتواند ترجمه کند بخش‌های دیگر هم همین طور است ما هر دو را می‌گوییم خبر اما عربی وقتی گزارش مهم باشد که نمی‌گوید خبر می‌گوید نبأ ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾[15] آن عظیم تازه برای تأکید گزارش مهم است نبأ آن خبر مهم است هر خبری را نمی‌گویند نبأ.
اینجا فرمود: ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ﴾ یعنی گزارش مهمّی است ما داریم برای شما می‌گوییم خب شما ببینید یک قدرت توانمند چندین ساله مصر را همه اینها ما جمع بکنیم بریزیم در دریا این یک کار مهم است با یک چوب‌دستی مسئله قدرت فرعون را زیر و رو بکنیم اینها کار مهم است دیگر ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ﴾ بالحق ما گزارش می‌دهیم کم و زیاد نمی‌کنیم چون این سنّت ماست نه قضیة فی واقعه در جریان شما هم هست ما که گزارش خبری نداریم ما سنّت را نقل می‌کنیم آنچه واقع شده حق است نه تنها ما حق می‌گوییم نه تنها تو حق می‌شنوی نه تنها آورنده حق می‌گویند چهارم ما داریم حقیقتی را بیان می‌کنیم یعنی سنّت. این چنین نیست که این قضیة فی واقعة, گذشته باشد, بله یک قضیه‌ای را ممکن است مخبر درست بگوید خبر درست باشد گزارشگر و رابط درست باشد اما قضیة فی واقعة بعدها هم چنین چیزی اتفاق می‌افتد یا نه آن از این خبر به دست نمی‌آید اما خدای سبحان می‌فرماید ما داریم حق را می‌گوییم یعنی آنچه اتفاق افتاد حق بود و حق همیشه پیروز است نه اینکه ما داریم درست نقل می‌کنیم خب اینها که در فارسی نمی‌آید اینها که در ترجمه نمی‌آید «نتلوا علیک بالحق» اینکه در آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بود ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ﴾ یعنی این داستان, حق است نه گزارشش حق است یعنی این جریان حق است خب جریان الهی وقتی حق باشد همیشه هست دیگر پس این سنّت الهی که حق است برای شما هم که در مکه الآن در فشارید همین طور خواهد بود. ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ﴾ منتها ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ این آفتاب بالأخره روشن است دیگر اما کسی که چشم دارد بهره می‌برد وگرنه آفتاب در روشنی و نورافشانی‌اش که کوتاهی ندارد در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم بود که ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[16] این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾,[17] ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾,[18] جهانی است منتها آنها که بهره می‌برد مردان طیّب‌القلب و طاهرالصدرند اینجا هم ﴿لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ نه ما برای اینها نازل کردیم اینها بهره می‌برند.
اصل جریان از اینجا شروع می‌شود فرعون نام آن سلطان مصر بود مثل اینکه لقب سلطان ایران را می‌گفتند شاه این قرن‌های اخیر، در گذشته دور می‌گفتند کِسرا این کِسرا که در گذشته لقب شاهان ایران بود و کلمه شاه که در این سال‌ها و قرن‌های اخیر لقب مسئول ایران بود اسم کسی نبود فرعون هم همین طور است قیصر هم همین طور است خاقان هم همین طور است این لقب سلطان مصر بود نام شخصی او نبود چون قرآن کاری به این ندارد که حالا اسمش چه بود ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ این ﴿الْأَرْضِ﴾ الف و لامش الف و لام عهد است بر اساس قرینه سیاق یک وقت است می‌گوییم ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشَاءُ﴾[19] معلوم می‌شود الف و لامش برای جنس است اما اینجا به قرینه سیاقی که دارد الف و لامش برای عهد است ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾ چندین کار در مصر انجام گرفت یکی اینکه اهل مصر را چه مصری و چه مهاجر, چه قِبطی و چه نِبطی اینها را شیعه شیعه, گروه گروه قرار داد که وحدتی بین اینها نباشد اتحادی نباشد انسجامی نباشد همه را شیعه خود قرار داد شیعه یعنی پیرو و تابع، همه شیعه او بودند (یک) هر گروهی شیعه و پیرو یک رهبر بودند (دو) پس جمعیت مصر نمی‌توانستند از حکومت مرکزی علیه فرعون استفاده کنند چون شیع بودند اختلافی در کار بود احزابی در کار بود هر گروهی از یک نفر حمایت می‌کردند ولی همه اینها شیعه او بودند یعنی پیرو او بودند ﴿وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾.
اینها را از حکومت خود یکسان برخوردار نکرده بود از مزایای کشوری یکسان برخوردار نکرده بود ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ﴾ این طائفه همان طائفه مهاجر بودند که از زمان وجود مبارک یوسف از سرزمین کنعان و فلسطین آمده بودند مصر کم کم زاد و ولد کردند و تکثیر شدند و شده بنی‌اسرائیل ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ﴾ حالا منشأ اینکه اینها را ضعیف قرار داده بودند ستم را بر اینها روا می‌داشتند فشار کار را بر اینها تحمیل می‌کردند آیا آن جریان کاهن و منجّم و امثال ذلک است یا از سابق بود که اینها مهاجرین را مزاحم خود می‌دانستند مطلب دیگر است ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ﴾ چون این ﴿یُذبِّحُ﴾ به منزله تفصیل آن اجمال است و تبیین آن مجمل است دیگر عطف نشده با واو ذکر نشده این ﴿یُذبِّحُ﴾ تفصیل همان ﴿یَسْتَضْعِفُ﴾ است تبیین همان﴿یَسْتَضْعِفُ﴾ است ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ این نسل‌کشی بود که اینها دیگر رشدی نکنند ﴿وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ دختران اینها را زنده نگه می‌داشتند برای کارگری و امثال آن, پسرانشان را می‌کشتند ﴿إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ استمرار افسادش از ﴿کَانَ﴾ برمی‌آید کلمه «مفسد» هم اسم فاعل باب افعال نیست صفت مشبهه‌ای است به وزن اسم فاعل یعنی رشته و مَلکه و شیوه او این بود.
چرا ما این قصّه را برای شما نقل می‌کنیم برای اینکه شما هم در چنین وضعی هستید ما آنها را چطور نجات دادیم؟ ما کاری که قبلاً کردیم درباره شما هم می‌خواهیم بکنیم لذا اراده ما در گذشته و حال و آینده بر اساس همین جریان حق مستقر است ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ﴾ این ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ﴾ نه یعنی از این به بعد می‌خواهیم اراده کردیم چنین کاری بکنیم ما این طور هستیم خداییِ خدا اقتضا می‌کند که مستضعف را بر مستکبر پیروز کند به شرط استعانت او به خدا و تکیه کردن او به قدرت الهی چون این چنین نیست که غیر خدا در جهان حاکم باشد و این چنین نیست که قدرت به دست غیر خدا باشد قدرت فقط در اختیار خداست به ما گفتند اگر شما نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید بر هر ظالمی پیروزید این هست این اراده الهی هم تکوینی است هم بیان سنّت است نه تشریعی است و نه مربوط به گذشته است و زمان‌بردار، فعلی که مربوط به ذات اقدس الهی است زمان‌بردار نیست که در زمانی در زمینی این چنین شده باشد مگر اینکه قرینه‌ای باشد بر اینکه این قضیة فی واقعة مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل می‌کند که گروهی این را درباره ظهور وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تطبیق کردند[20] این هست منتها بیان مصداق کامل است این چنین نیست که مخصوص زمان حضرت باشد از زمان انبیای گذشته بود در زمان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و ظهور کاملش مربوط به حضرت حجت(سلام الله علیه) است.
﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ٭ وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾[21] اما با کدام شرایط؟ شرایطش هم بعد ذکر می‌کند فرمود ما تصمیمان جدّی است ما تصمیمان این است که به ظالم مهلت ندهیم این چنین نیست که حالا هر کسی دهنش باز باشد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهانت بکند ما تحمّل بکنیم حالا چطور خدا بخواهد این آمریکا و صهیونیسم را به ذلّت بکشاند گرچه وظیفه همه ما مبارزه کردن است جواب دادن است و مقاومت کردن است اما کار به دست کسی است که ﴿بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[22] کلاً اینها را جمع می‌کند می‌ریزد در دریا فرمود ما این طور نیست که حالا تحمل بکنیم یک بار, دو بار, سه بار اینها به وجود مبارک پیغمبر ما اهانت بکنند ما ساکت باشیم این نیست شما دیدید یک سونامی کمی این دریا را تکان داد شما یک کاسه را که تکان دادید خب آب‌هایش می‌ریزد دیگر این اقیانوس به این عظمت نزد ذات اقدس الهی مثل یک کاسه کوچک است کمی تکان داد این شده سونامی.
﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾ اول انسان خیال می‌کند که کاری از او ساخته است خدا معین است خدا معاون است خدا ناصر است قدری که بالاتر آمد می‌فهمد خدا ولیّ است نه ناصر ما اوایل خیال می‌کنیم خدا کمک می‌کند با ما به زبان ما حرف می‌زنند می‌گویند از خدا کمک بگیرید ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾[23] قدری جلوتر رفتیم می‌بینیم که نه, سخن از نصرت نیست سخن از ولایت است فرق جوهری نصرت و ولایت این است که این طفل مادامی که شیرخوار است تحت ولایت پدر و مادر است پدر و مادر که ناصر او نیستند او را کمک بکنند او هیچ‌کاره است طفل چطوری می‌تواند خودش را اداره کند تمام کارهای این کودک شیری را پدر و مادر انجام می‌دهند بعد وقتی نوجوان شد یا جوان شد قدری کار از او ساخته است بقیه کارها را پدر و مادر انجام می‌دهند می‌شود نصرت ما مثل نوجوان و جوان نیستیم که قدری کارها را ما انجام بدهیم قدری کارها را خدا انجام بدهد تا خدا بشود ناصر ما به زبان ما با ما سخن می‌گوید ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ بعد وقتی جلوتر رفتیم می‌بینیم نه, همه‌اش ولایت است نه نصرت. می‌بینید کسی که قرآنی زندگی می‌کند با ماها خیلی فرق می‌کند ما مسلمانیم قرآن تلاوت می‌کنیم نماز می‌خوانیم اما قرآنی زندگی نمی‌کنیم قرآن در زندگی ما نیست دین در زندگی ما نیست ما اهل نمازیم اهل روزه‌ایم اهل حج و عمره‌ایم اهل زیارتیم اهل اعتکافیم اما اینها در گوشه زندگی ماست زندگی هم می‌کنیم! می‌بینید ما در حرف زدن‌ها چطور حرف می‌زنیم ما اگر کسی یک ظرف میوه‌ای برای ما بیاورد دو سؤال می‌کنیم می‌‌گوییم این چیست؟ می‌گویند این میوه است, می‌گوییم چه کسی داد می‌گویند زید, یک چیز دیگر به ما بدهد مثلاً پارچه بدهد می‌گوییم این چیست می‌گویند پارچه است؟ می‌گوییم چه کسی داد؟ می‌گویند عمرو. این زندگی همه ماست ما این طور حرف می‌زنیم و این راه, راه قرآنی نیست آن که قرآنی زندگی می‌کند سه حرف می‌زند می‌گوید این چیست؟ می‌گویند این میوه است, می‌گوید این را چه کسی آورد؟ می‌گویند فلان باغبان, چه کسی داد؟ خدا, این سومی مفروغ‌عنه است این معنی زندگی قرآنی است این معنی زندگی توحیدی است چه کسی داد را ما خیال می‌کنیم این باغبان داد این باغدار داد فلان پارچه‌فروش داد همین! اما کسی که قرآنی زندگی می‌کند مواظب زبانش است هرگز نمی‌گوید چه کسی داد چون دهنده خداست ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[24] می‌گوید چه کسی آوردنه چه کسی داد, اگر آن باشد دین در زندگی ما هست چنین انسانی اگر شب برخیزد دعا کند اثری از صهیونیسم و اوباما نمی‌ماند آن دعا یقیناً مستجاب است ما اگر این طور دعا کردیم یقیناً بساط آنها برچیده می‌شود اگر آن طور دعا نکردیم خیال می‌کنیم ما کاری می‌کنیم خدا هم ما را کمک می‌کند این طور نیست فرمود مگر ما نگفتیم ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ چرا می‌گویید فلان کس داد مگر ما نگفتیم ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾[25] او به حرف در می‌آورد در درس‌ها هم همین طور است می‌گوییم این مطلب چیست مثلاً این حکم فقهی این حکم اصولی این حکم تفسیری این حکم فلسفی و کلامی چیست می‌گوییم فلان, می‌گوییم چه کسی گفت, می‌گوییم فلان استاد گفت دیگر جلوتر نمی‌رویم چه کسی گویا کرد اصلاً مطرح نیست ما به جای اینکه بگوییم خدا گویا کرد از زبان فلان شخص شنیدیم می‌گوییم او به ما آموخت خیال می‌‌کنیم علم برای استاد است ما در همین دو مقطع می‌مانیم حالا روشن شد که دین در زندگی ما نیست ما مسلمانیم متدّینیم قرآن می‌خوانیم نماز می‌خوانیم اما یک گوشه کارمان دین است یک گوشه کار ما زندگی, دین در زندگی ما نیست لذا همیشه ما می‌گوییم چه کسی داد چه کسی گفت خب این شخص را چه کسی به زبان آورد ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ این است ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ این است. [مگر] نگفتند یکی از تعقیبات نماز ظهر و عصر و امثال ذلک این است «اللهمّ ما بنا من نعمة فمنک»[26] این را به ما گفتند بعد از نماز بخوانید تا ـ ان‌شاءالله ـ زندگی ما زندگی دینی باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ یوسف، آیهٴ 3.
[2] . سورهٴ بقره، آیهٴ 2.
[3] . سورهٴ مریم، آیهٴ 64.
[4] . سورهٴ اعلی، آیهٴ 6.
[5] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 105.
[6] . سورهٴ عبس، آیات 15و16 .
[7] . سورهٴ یوسف، آیهٴ 55.
[8] . سورهٴ شعرا، آیهٴ 17.
[9] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 105.
[10] . ر.ک: سورهٴ اعراف، آیهٴ 137.
[11] . سورهٴ قصص، آیهٴ 85.
[12] . غررالحکم و دررالکلم, ص58, ح612.
[13] . سورهٴ مزمل، آیهٴ5 .
[14] . کافی، ج2، ص632.
[15] . سورهٴ نبأ، آیات 1و2 .
[16] . سورهٴ بقره، آیات 1و2 .
[17] . سورهٴ بقره، آیهٴ 185.
[18] . سورهٴ مدثر، آیهٴ 31.
[19] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 128.
[20] . تبیان، ج8، ص129.
[21] . سورهٴ قصص, آیات 5 و 6.
[22] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 88; سورهٴ یس, آیهٴ 83.
[23] . سورهٴ محمد، آیهٴ 7.
[24] . سورهٴ نحل، آیهٴ 53.
[25] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 21.
[26] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی