- 1899
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 20 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 20 سوره نمل"
- فضل و برتری حضرت سلیمان و داود بر مابقی مؤمنین؛
- داستان برخورد حضرت سلیمان و مورچه؛
- وجود مبارک داود و سلیمان گفتند خدا را شکر که به ما علم عطا کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ (15) وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوِتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ (16) وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17) حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (19) وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ (20)﴾
بعد از اینکه در صدر این سورهٴ مبارکه عظمت و اهمیّت وحی و نبوّت را ذکر فرمود, قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) را در این سوره مطرح کرد اوّلین بخش بعد از جریان حضرت موسای کلیم جریان حضرت داوود و سلیمان است به این دو بزرگوار نعمتهای فراوانی عطا کرد ولی مهمترین نعمت مسئله علم است لذا وجود مبارک داوود و سلیمان گفتند خدا را شکر که به ما علم عطا کرد و قرآن هم جریان علم را اول مطرح فرمود ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً﴾ که در بحث دیروز اشاره شد این تنوین علم نشانهٴ تفخیم و تعظیم علم ویژه است و این دو بزرگوار خدا را شکر کردند که در علم بر بسیاری از مؤمنین اینها را فضیلت داد. ﴿وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این تفضیل را هم با ذکر مُلک و علم فرمود این فضلِ مبین است اول علم بعد در کنارش آن قدرت سلطه بر جن و انس و طیر بعد فرمود این همان فضل مبینی است که ما گفتیم ﴿فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ﴾.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه خیلی از انبیا بودند که آنها هم همین را داشتند دیگر, اینچنین نیست که بر همه مؤمنین حتی ائمه و امثال ذلک فضیلت داشته باشند بر کثیر از مؤمنین فضیلت دارند.
خب ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ که اینجا منظور همان ارث سلطنت و حکومت و امثال ذلک است وگرنه ارثِ مال خب برای هر فرزندی نسبت به پدرش هست ارث نبوّت که درست نیست چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[1] نبوّت ارثی نیست آنچه میتواند باشد این است که در بین فرزندان داوود حضرت سلیمان به این سِمت رسیده است.
فرمود: ﴿وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ جناب فخررازی در جریان ﴿عُلِّمْنَا﴾ دو احتمال داد یکی اینکه وجود مبارک سلیمان از خودش و از پدرش خبر میدهد که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْر﴾ یعنی خدای سبحان ما را از منطق طیر باخبر کرد که این میشود متکلّم معالغیر, احتمال دومش این است که گفتند این نون, نون واحد مطاع است تعبیر ایشان این است که نون در ﴿عُلِّمْنَا﴾ نون واحد مطاع یعنی آن شخصی که یک نفر است ولی مورد اطاعت مملکت است او میتواند به جای «إنّی», «إنّا» بگوید, به جای «عُلِّمتُ», «عُلّمنا» بگوید[2] این را میگویند نونِ واحد مطاع، خب این تعبیر ایشان است. ولی خب همان اوّلی که برای داوود و سلیمان هر دو است آن اُولاست.
مطلب مهم در جریان منطق طیر است پرندهها و همچنین حیوانات اینها حالاتی دارند شبیه حالات انسان گرسنه میشوند سیر میشوند نشاطی دارند غمی دارند دردی دارند آسایشی دارند احتیاج به نکاح دارند احتیاج به رفاه دارند فرزندپروری دارند و مانند این حالات را دارند. یک دامدار ماهر یا کسی که کاملاً باتجربه است یا آن که دامپزشک است ممکن است حالتهای گوناگون حیوانها را شناسایی بکند بفهمد الآن این درد زایمان دارد یا درد دیگر دارد یا کدام قسمتش درد دارد و معالجه کند اما آنچه در این بخش مطرح است یعنی جریان منطق طیر، غیر از آن چیزهایی است که خیلیها میفهمند آن امور یادشده را غالب کسانی که در دامپزشکی تلاش و کوشش میکنند میفهمند حالات گوناگونی برای این حیوانات هست حرفها و صوتها و آهنگهای گوناگونی هم دارند که آن دامپزشک ماهر تجربهدیده میفهمد که این در چه حالت است حالت درد است یا نشاط است یا زایمان است و مانند آن. اما این منطق طیر طبق این بخشهایی که قرآن نقل کرده این در آن حد نیست حالا به بخش هدهد که برسیم میبینیم این در حدّ یک انسان متفکّر خردمدار برهان اقامه میکند که من رفتم در قسمت یمن در آن قسمت ملکه سبا دیدم اینها شمس میپرستند چرا کسی که هر مستوری را مشهور میکند نمیپرستند چرا کسی که دانهها و حبّهها و هستهها را از دل زمین برمیانگیزاند را نمیپرستند خب اینها حرفهای حکمت و کلام است دیگر شما وقتی به حرفهای حکیمان و متکلّمان مراجعه میکنید میبینید برهان همین است بالأخره یا برهان حدوث است یا امکان ماهوی است یا امکان فقری است یا از نظم به ناظم پی بردن است در همین حد است گفت ﴿وَجَدتُّهَا﴾ یعنی درباره ملکه سبا ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ این بتپرستی و شرک و وثنیّت و ثنویت را شیطان برای اینها زینت داد ﴿فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ﴾ شیطان اینها را از راه خدا باز داشت ﴿فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ﴾ چرا این طورند﴿أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ٭ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾[3] چرا خدایی که هر بالقوّهای را به فعلیّت میرساند هر مستوری را مشهور میکند چه در آسمان چه در زمین, چه درباره انسانها چه درباره غیر انسانها چرا او را نمیپرستند خب این حرفِ حکمت و کلام است اگر بگوییم خصوص همان هدهد اینها را بلد شد خب این دلیل میخواهد بگوییم پرندههای آن عصر به این بلوغ رسیدند که فخررازی چنین داعیهای دارد این هم برهان میخواهد ایشان میگوید حیوانات در آن عصر, در عصر وجود مبارک سلیمان به حدّ عقل (یک) یا مراهِق عقل (دو) رسیدند بالأخره یا مکلّف شدند یا در آستانه تکلیفاند[4] ، این امکان عقلی هست ولی خب بالأخره شاهد میخواهد دلیل میخواهد از کجا این حیوانات نمیفهمند ما راهی نداریم، اینها که تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند از کجا معلوم اینها را نمیفهمند و اگر دست و پا و اعضا و جوارح شهادت میدهند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[5] اینها همان طوری که به بدنهٴ عمل شهادت میدهند به روحِ عمل هم شهادت میدهند حالا اگر کسی یک بچّه یتیمی را زد این یک وقت است که اطاعت است یک وقت است که معصیت است, یک وقت برای رنجاندن بچه یتیم است خب معصیت است یک وقت استاد ماهری است برای تعلیم و تربیت او زده است این حَسنه است آیا برای تعلیم او زد یا برای ظلم زد که اموال آنها را به هر وسیله بگیرد این را دست باید شهادت بدهد دیگر خب این دست اگر نفهمد که با چه نیّتی ضارب زده است چطوری شهادت میدهد گاهی انسان در یک محفل خاص یا محفل عمومی پولی به کسی میدهد حُبّاً لله, قربة الی الله یک وقت حبّاً للجاه و ریائاً این دست باید شهادت بدهد این تا از نیّت آن بخشنده خبر نداشته باشد بین ریا و اخلاص فرق نگذارد چگونه شهادت میدهد این فقط میگوید این مال را داد اما حالا معصیت بود یا اطاعت از کجا میفهمد بنابراین اگر ما ناطق را به معنای متفکّر به معنای خردمند, هوشیار, عاقل هر چه معنا کردیم در خیلیها هم هست خیلی افرادند که در حدّ این هدهد استدلال نمیکنند اینکه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] سرّش همین است یک عدّه میگویند مرگ پایان راه است انسان میمیرد میپوسد نظمی در کار نیست ناظمی هم در کار نیست این طبیعت است و شانس به جای اینکه بگوید ماورای طبیعت است و قضا و قَدَر است به شانس که امر خرافه است بسنده کرده خب این ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این کسی که برهان اقامه میکند میگوید من دیدم اینها آفتاب میپرستند خب اینها سر خم کردند جایی را سر گذاشتند حالا از کجا آفتابپرستی است این را فهمیده, از کجا آفتابپرستی شرک است و بد است و توحید حق است خب اینها فکر است استدلال است اگر ما حرف فخررازی را زدیم این امکانِ عقلی دارد لکن شاهد در کار نیست پس اینکه در سورهٴ «فصلت» فرمود وقتی انسان به جلویش میگوید: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾ آنها می گویند ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[7] یا اینجا که داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) حرفشان این است که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ یا آنجا که هدهد این گونه از براهین را اقامه میکند معلوم میشود که این ناطق به معنای خردمندِ عاقلِ متفکّرِ مستدل یا جنس است یا فصل بعید, انسانیّت را باید جای دیگر جستجو کرد انسان یک چیز دیگر است. بنابراین اینکه فرمود:﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ این است ﴿وَأُوِتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ﴾ این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ بر اساس قرینه حافّه معلوم میشود یعنی چیزی که در اداره مملکت سهیم است خدا به ما عطا کرده است و این همان فضل مبین است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ﴾ فضل یعنی روشن و آشکار است. حالا این عنوان بحث است به عنوان طرح مسئله حالا باز میکند این را که ما در حکومتِ او به او چه دادیم بخش جن چیست بخش اِنس چیست بخش طیر چیست رفتار او چگونه بوده است این سه صنف چگونه در حکومت سلیمان(سلام الله علیه) امتثال میکردند اینها را یکی پس از دیگری ذکر میکند که مفصّلترین قصّه سلیمان(سلام الله علیه) در همین سورهٴ «نمل» را بیان فرمود. میفرمایند: ﴿وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ﴾ گرچه اینجا به صورت فعل مجهول ذکر فرمود ولی حاشرش خود خداست که فرمود ما همه اینها را جمع کردیم در حکومت سلیمان و در دور او منظّماً اینها را اداره کردیم. جنود و لشکریان و ارتشیان و سپاهیان سلیمان(سلام الله علیه) سه صنف بودند ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾ این سه صنف را اول ذکر کردند گفتند چرا جن اول ذکر شد برای اینکه تسخیر جن و احضار جن و حکومت بر جن خیلی دشوار است لذا این امر صعب و دشوار را اول ذکر فرمود, دشواریِ حکومت بر طیر بیش از دشواری حکومت بر انسان است چون حکومت بر انسان تقریباً یک امر عادی است طیر بسیار دشوارتر از انسان تحت اداره قرار میگیرند لکن این را آخر ذکر کرد برای اینکه جن و انس با هم تناسبی دارند اگر میفرمود «حُشر لسلیمان جنوده مِن الجن و الطیر و الانس» این ناهماهنگی احساس میشد جن و انس غالباً کنار هم ذکر میشوند ﴿وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾ آنگاه بحث در سه فصل قرار میگیرد بخشی مربوط به حشر جن بخشی مربوط به حشر انس بخشی مربوط به حشر طیر که اینها چه کار کردند وظیفهشان چه بود ارتباطشان با سلیمان چه بود توبیخ و پاداششان چه بود اینها را تا آنجا که لازم باشد ذکر میفرماید. اینها توزیعشدهاند هر کدام سر جای خودشان هستند «وَزَعهُ» یعنی «حَبَسه» او را سر جای خود قرار داد باید بایستد میایستد باید بنشیند مینشست این طوری توزیع کرد. حالا برخی از قصص را دارد ذکر میکند اینها عبوری از فضا میگذشتند کیفیت سیر وجود مبارک سلیمان را هم قرآن مشخص فرمود که ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] یعنی بامداد راه یک ماهه را میرفتند عصر راه یک ماهه را میرفتند در صبح, غُدوه, بامداد وقتی حرکت میکردند به اندازه راه یک ماه را میرفتند آن روزها که دیگر جریان هواپیما و امثال ذلک مطرح نبود تا ذات اقدس الهی این وضع را ذکر کند گاهی میفرماید سرعت است و بُطیء است و امثال ذلک ولی برای رفع نیازها و اینها چون سرکشیکردن بود دیگر لازم نبود که خیلی سریع عبور کنند فرمود این بادها, سلیمان(سلام الله علیه) را صبح به اندازه راه یک ماه میبرد حضرت سرکشی میکرد عصر هم به اندازه راه یک ماه میبرد حضرت سرکشی میکرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾. اینها در یکی از برخوردها و سرکشیها به وادی مورها رسیدند وادی یعنی درّه وقتی که کوه باشد بارانهای تند بیاید در سینه این کوه شکافی پیدا میشود تا دامنه این کوه این را میگویند وادی گاهی هم ممکن است در یک شیب ملایم وادی پیدا بشود درّه پیدا بشود آنجا که کوه نیست ولی یک شیب ملایم باشد باز درّه پیدا میشود این وادی یعنی درّه تعبیر به ﴿عَلَی﴾ هم برای همین است که وجود مبارک سلیمان از بالا داشتند حرکت میکردند و سرکشی میکردند وقتی هم که پایین آمدند از آغاز درّه که قسمت برجسته است اشراف پیدا کردند حرکت کردند تا به پایین درّه که جای مورچهها بود پس به هر دو تقریر خواه به سبب اینکه از بالا عبور میکردند تعبیر ﴿عَلَی﴾ درست است خواه حالا که زمین آمدند برای اینکه از بالای درّه تا پایین درّه بیایند چون اشراف دارد تعبیر ﴿عَلَی﴾ درست است وگرنه عبور را نمیگویند «علیٰ» میگویند «ب» مثلاً«مَرَرْتُ بِه» یا رسیدم «إلیه» ﴿حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ الَّنمْلِ﴾ تعبیر ﴿عَلَی﴾ برای یکی از این دو نکته است ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ که مسئولیّتی مثلاً داشت به سایر مورچهها چنین گفت ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ بروید در لانههایتان برای اینکه ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ این نیروهای فراوان که دارند میآیند ممکن است در اثر غفلت و عدم توجّه شما را زیر دست و پا لِه کنند این احساس کرد که وجود مبارک سلیمان و جنودش عالماً عامداً کسی را زیر نمیگیرند ولی این جمعیّت همهشان که معصوم نیستند ممکن است در اثر غفلت و عدم توجه موری را زیر بگیرند این نصیحت و راهنمایی نَمله بود نسبت به سایر انمله و مورچهها ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ هر کدام بروید لانههایتان برای اینکه ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ﴾ در حالی که اینها غفلت دارند یعنی عالماً و عامداً این کار را نمیکنند ولی ممکن است که غفلت داشته باشند اما حالا اینکه نمله به سایر مورچهها گفت شما بروید در لانههایتان برای اینکه جلال و شکوه سلیمان را نبینید و مثلاً به جای شکر نعمت, کفران نعمت دامنگیرتان نشود این حرفها مقداری اثباتش آسان نیست.
شما این روایات را ملاحظه بفرمایید دارد که این جریان عذاب قبر را حیوانات کاملاً درک میکنند و انسانها نمیفهمند و اینکه برخی از حیوانات مشغول چَرا هستند دفعتاً رَم میکنند برای همین جهت است[9] خب ما از اسرار اینها خبری نداریم همین حدّی است که میفهمیم آن وقت برای اینها هم حدّی ذکر میکنیم جنس و فصل ذکر میکنیم برای انسانها هم جنس و فصل ذکر میکنیم.
پرسش: مورچه اقامه برهان میکند میگوید اگر نرویم کنار ما را له میکنند.
پاسخ: بله این حد را معلوم میشود که میفهمند دیگر, ناطقاند دیگر, فکر میکنند دیگر اینکه وجود مبارک حضرت سلیمان معصوم است لشکریانش را خوب تربیت کرده اینها عالماً عامداً کسی را زیر نمیگیرند اینها خب منطق است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: تکلیفِ مربوط به خودشان ممکن است باشد اما مثلاً تکلیف انسانی که مربوط به انسان است آنها داشته باشند این نیست چون در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فقط جن و انس را مکلّف میداند ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[10] اما ما واقعاً از اسرار آنها از وضع آنها خبری نداریم وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود میدانید این گنجشکها چه میگویند؟ عرض کردند نه, فرمود اینها روزیِ خود را از خدا مسئلت میکنند[11] قبل از اینکه به طرف روزی حرکت کنند الآن این نالهها و دعاها و درخواست روزی است به خدا عرض میکنند که رزق ما را مثلاً امروز فراهم بکن.
﴿فَتَبَسَّمَ﴾ وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) از حرف این مور تبسّمی کرد خب این معارف فراوانی که در این گونه از آیات هست مطلبی را جناب زمخشری در کشّاف نقل میکند که همان را هم جناب فخررازی در تفسیرشان نقل میکنند و آن این است که قتاده, قتاده از تابعین است از اصحاب نیست قتاده از مفسّران معروف است اینکه میبینید مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمع از سُدّی و قُتاده و اینها نقل میکند اینها همه مرسلات است آنچه را که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل میکند آن هم از مرسلات است غالب اینها به تفسیر طبری برمیگردد طبری که او را امام المفسّرین میدانند برای اینکه او حرفی برای گفتن دارد این میگوید حَدَّثنا چه کسی, از چه کسی, از چه کسی, از قتاده، بر خلاف تبیان مرحوم شیخ طوسی است همین طور مرسلاً نقل میکند و بر خلاف امینالاسلام طبرسی در مجمع که مرسلات را روی هم ردیف کرده سدّی چنین گفته, قتاده چنین گفته اما چه کسی گفته اینها را معمولاً از امامالمفسّرین میگیرند خب او بالأخره درسخوانده است رجالی است درایه دارد سند دارد غرض این است که زمخشری نقل میکند و جناب فخررازی نقل میکنند که قتاده وارد کوفه شد گفت «سَلوا عمّا شئتم» هر چه میخواهید از من سؤال کنید ببینید آن وقت با قرآن چه میکردند الآن هم متأسفانه با قرآن همان کار را میکنند خب اگر محفل, محفل علمی شد شما هم این را قبول کردید که او جزء تابعین است یک چهارتا حرف حسابی از اساتیدش شنیده این چه سؤالی است میکنید؟! ابوحنیفه که جوانی بود ولی هنوز رشد علمی به آن صورت نکرده بود و شناخته نشده بود ایشان هم در مجلس نشسته بود ابوحنیفه گفت از قتاده سؤال بکنید این موری که حرفی زد گفت: ﴿ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ این مذکّر بود یا مؤنث! خب [سؤالشان] این است! تازه زمخشری با جلال و شکوه از ابوحنیفه نقل میکند وقتی سائل گفت آقا این نمله مذکر بود یا مؤنث، قتاده در جواب ماند آن وقت ابوحنیفه گفت این نمله مؤنث بود برای اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ تازه اینها دارند دفاع میکنند از علم و درایت ابوحنیفه خب از کجا این ﴿قَالَتْ﴾ دلیل است؟ زمخشری میگوید این نمله مثل شاة مثل حمامة برای این نوع است این تاء, تاء تأنیث نیست مذکّر هم نمله است مؤنث هم نمله درباره مذکر باید گفت «قال نملةٌ» درباره مؤنث باید گفت «قالت نملة» این تاء نملة تاء حمامة تاء شاة اینها تأنیث نیست گوسفند نر و ماده را میگویند شاة اگر ما قالت گفتیم معلوم میشود که آن نمله مؤنث است این تازه حرف زمخشری[12]! همین حرف را هم با جلال و شکوه جناب فخررازی در تفسیرش نقل میکند[13] اما حالا برهان هدهد یک برهان متکلّمانه است برهان حکیمانه است اینها که مطرح نیست. فرمودند: ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا﴾ صدای این نمله را به وسیله باد ذات اقدس الهی به سمع سلیمان رساند سلیمان هم اولاً شکر کرد گفت خدا را شاکرم این نعمت را به پدرمان دادی ما از بیتِ علم و شرف تربیت شدیم این خیلی فضیلت است که انسان از بیت علم و شرف تربیت بشود ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا﴾ خب از این تعبیر ﴿قَوْلِهَا﴾ هم مثلاً برمیآید که آن نملة مؤنث بود بعد وجود مبارک سلیمان عرض کرد ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِی﴾ یعنی «وَفِّقنی» ﴿أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ این نعمت را تو به ما دادی ما از جایی کسب نکردیم مقدور ما هم نیست اگر هم خواستی میگیری ﴿نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ﴾ از یک بیت کریم و شریفی من تربیت شدم توفیق بده که ما شکرگزار باشیم ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ عمل صالحی که تو بپسندی ممکن است یک عمل صالحی باشد که دیگران خوششان بیاید راضی باشند اما آن جوهره صلاح و فلاح را نداشته باشد عمل صالحی که خداپسند باشد در قرآن هم فرمود من چه چیزی را میپسندم ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ من آن اِنقیاد را میپسندم آن دینِ خداپسند همان اسلام است که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾[14] دینِ خداپسند همین است که کنارش ولایت هست. فرمود: ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ اینها یک صلاح عمومی است که ذات اقدس الهی نام خیلی از اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» برد فرمود: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾[15], بخشی از صلاح را وجود مبارک ابراهیم درخواست کرد عرض کرد: ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾[16] بخشی از صالحین را وجود مبارک سلیمان عرض کرد: ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ بخشی از این پاسخها را خدا در قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[17] قبلاً هم گذشت که صالح غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[18] است کسانی که کارهای خوب میکنند این صَلاح برای آنها یا حال است یا مَلکه اما طوری که مُقوِّم وجودی آنها بشود و گوهر هستی آنها صالح بشود این زمان میبرد صالحین غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به مقام فعل و حدّاکثر وصف است اما صالحین حدّاکثرش و اوجش راجع به هویّت است که اصلاً گوهر ذات اینها صالح است این هم درجات و مراتبی دارد با اینکه خدای سبحان در سورهٴ «انعام» اینها را جزء صالحین معرّفی کرد ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اما معذلک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) عرض میکند ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ سلیمان(سلام الله علیه) عرض میکند که ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ درباره ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اینها مراتبی دارد در ذیل ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ قبلاً هم گذشت که اینها در آخرت به اهل بیت(علیهم السلام) ملحق میشوند خب ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره انعام، آیه124.
[2] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[3] . سوره نمل، آیات24-26.
[4] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[5] . سوره فصّلت، آیه21.
[6] . سوره اعراف، آیه179.
[7] . سوره فصّلت، آیه21.
[8] . سوره سبأ، آیه12.
[9] . الکافی، ج3، ص233.
[10] . سوره ذاریات، آیه56.
[11] . المیزان، ج13، ص121.
[12] .الکشاف، ج3، ص355و356.
[13] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[14] . سوره مائده، آیه3.
[15] . سوره انعام، آیه85.
[16] . سوره شعراء، آیه83.
[17] . سوره بقره، آیه130؛ سوره نحل، آیه122؛ سوره عنکبوت، آیه27.
[18] . سوره بقره، آیه25.
- فضل و برتری حضرت سلیمان و داود بر مابقی مؤمنین؛
- داستان برخورد حضرت سلیمان و مورچه؛
- وجود مبارک داود و سلیمان گفتند خدا را شکر که به ما علم عطا کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ (15) وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوِتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ (16) وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17) حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (19) وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ (20)﴾
بعد از اینکه در صدر این سورهٴ مبارکه عظمت و اهمیّت وحی و نبوّت را ذکر فرمود, قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) را در این سوره مطرح کرد اوّلین بخش بعد از جریان حضرت موسای کلیم جریان حضرت داوود و سلیمان است به این دو بزرگوار نعمتهای فراوانی عطا کرد ولی مهمترین نعمت مسئله علم است لذا وجود مبارک داوود و سلیمان گفتند خدا را شکر که به ما علم عطا کرد و قرآن هم جریان علم را اول مطرح فرمود ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ عِلْماً﴾ که در بحث دیروز اشاره شد این تنوین علم نشانهٴ تفخیم و تعظیم علم ویژه است و این دو بزرگوار خدا را شکر کردند که در علم بر بسیاری از مؤمنین اینها را فضیلت داد. ﴿وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این تفضیل را هم با ذکر مُلک و علم فرمود این فضلِ مبین است اول علم بعد در کنارش آن قدرت سلطه بر جن و انس و طیر بعد فرمود این همان فضل مبینی است که ما گفتیم ﴿فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ﴾.
پرسش...
پاسخ: برای اینکه خیلی از انبیا بودند که آنها هم همین را داشتند دیگر, اینچنین نیست که بر همه مؤمنین حتی ائمه و امثال ذلک فضیلت داشته باشند بر کثیر از مؤمنین فضیلت دارند.
خب ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ که اینجا منظور همان ارث سلطنت و حکومت و امثال ذلک است وگرنه ارثِ مال خب برای هر فرزندی نسبت به پدرش هست ارث نبوّت که درست نیست چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[1] نبوّت ارثی نیست آنچه میتواند باشد این است که در بین فرزندان داوود حضرت سلیمان به این سِمت رسیده است.
فرمود: ﴿وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ جناب فخررازی در جریان ﴿عُلِّمْنَا﴾ دو احتمال داد یکی اینکه وجود مبارک سلیمان از خودش و از پدرش خبر میدهد که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْر﴾ یعنی خدای سبحان ما را از منطق طیر باخبر کرد که این میشود متکلّم معالغیر, احتمال دومش این است که گفتند این نون, نون واحد مطاع است تعبیر ایشان این است که نون در ﴿عُلِّمْنَا﴾ نون واحد مطاع یعنی آن شخصی که یک نفر است ولی مورد اطاعت مملکت است او میتواند به جای «إنّی», «إنّا» بگوید, به جای «عُلِّمتُ», «عُلّمنا» بگوید[2] این را میگویند نونِ واحد مطاع، خب این تعبیر ایشان است. ولی خب همان اوّلی که برای داوود و سلیمان هر دو است آن اُولاست.
مطلب مهم در جریان منطق طیر است پرندهها و همچنین حیوانات اینها حالاتی دارند شبیه حالات انسان گرسنه میشوند سیر میشوند نشاطی دارند غمی دارند دردی دارند آسایشی دارند احتیاج به نکاح دارند احتیاج به رفاه دارند فرزندپروری دارند و مانند این حالات را دارند. یک دامدار ماهر یا کسی که کاملاً باتجربه است یا آن که دامپزشک است ممکن است حالتهای گوناگون حیوانها را شناسایی بکند بفهمد الآن این درد زایمان دارد یا درد دیگر دارد یا کدام قسمتش درد دارد و معالجه کند اما آنچه در این بخش مطرح است یعنی جریان منطق طیر، غیر از آن چیزهایی است که خیلیها میفهمند آن امور یادشده را غالب کسانی که در دامپزشکی تلاش و کوشش میکنند میفهمند حالات گوناگونی برای این حیوانات هست حرفها و صوتها و آهنگهای گوناگونی هم دارند که آن دامپزشک ماهر تجربهدیده میفهمد که این در چه حالت است حالت درد است یا نشاط است یا زایمان است و مانند آن. اما این منطق طیر طبق این بخشهایی که قرآن نقل کرده این در آن حد نیست حالا به بخش هدهد که برسیم میبینیم این در حدّ یک انسان متفکّر خردمدار برهان اقامه میکند که من رفتم در قسمت یمن در آن قسمت ملکه سبا دیدم اینها شمس میپرستند چرا کسی که هر مستوری را مشهور میکند نمیپرستند چرا کسی که دانهها و حبّهها و هستهها را از دل زمین برمیانگیزاند را نمیپرستند خب اینها حرفهای حکمت و کلام است دیگر شما وقتی به حرفهای حکیمان و متکلّمان مراجعه میکنید میبینید برهان همین است بالأخره یا برهان حدوث است یا امکان ماهوی است یا امکان فقری است یا از نظم به ناظم پی بردن است در همین حد است گفت ﴿وَجَدتُّهَا﴾ یعنی درباره ملکه سبا ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ این بتپرستی و شرک و وثنیّت و ثنویت را شیطان برای اینها زینت داد ﴿فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ﴾ شیطان اینها را از راه خدا باز داشت ﴿فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ﴾ چرا این طورند﴿أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ٭ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾[3] چرا خدایی که هر بالقوّهای را به فعلیّت میرساند هر مستوری را مشهور میکند چه در آسمان چه در زمین, چه درباره انسانها چه درباره غیر انسانها چرا او را نمیپرستند خب این حرفِ حکمت و کلام است اگر بگوییم خصوص همان هدهد اینها را بلد شد خب این دلیل میخواهد بگوییم پرندههای آن عصر به این بلوغ رسیدند که فخررازی چنین داعیهای دارد این هم برهان میخواهد ایشان میگوید حیوانات در آن عصر, در عصر وجود مبارک سلیمان به حدّ عقل (یک) یا مراهِق عقل (دو) رسیدند بالأخره یا مکلّف شدند یا در آستانه تکلیفاند[4] ، این امکان عقلی هست ولی خب بالأخره شاهد میخواهد دلیل میخواهد از کجا این حیوانات نمیفهمند ما راهی نداریم، اینها که تسبیحگوی حقّاند تحمیدگوی حقّاند از کجا معلوم اینها را نمیفهمند و اگر دست و پا و اعضا و جوارح شهادت میدهند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[5] اینها همان طوری که به بدنهٴ عمل شهادت میدهند به روحِ عمل هم شهادت میدهند حالا اگر کسی یک بچّه یتیمی را زد این یک وقت است که اطاعت است یک وقت است که معصیت است, یک وقت برای رنجاندن بچه یتیم است خب معصیت است یک وقت استاد ماهری است برای تعلیم و تربیت او زده است این حَسنه است آیا برای تعلیم او زد یا برای ظلم زد که اموال آنها را به هر وسیله بگیرد این را دست باید شهادت بدهد دیگر خب این دست اگر نفهمد که با چه نیّتی ضارب زده است چطوری شهادت میدهد گاهی انسان در یک محفل خاص یا محفل عمومی پولی به کسی میدهد حُبّاً لله, قربة الی الله یک وقت حبّاً للجاه و ریائاً این دست باید شهادت بدهد این تا از نیّت آن بخشنده خبر نداشته باشد بین ریا و اخلاص فرق نگذارد چگونه شهادت میدهد این فقط میگوید این مال را داد اما حالا معصیت بود یا اطاعت از کجا میفهمد بنابراین اگر ما ناطق را به معنای متفکّر به معنای خردمند, هوشیار, عاقل هر چه معنا کردیم در خیلیها هم هست خیلی افرادند که در حدّ این هدهد استدلال نمیکنند اینکه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] سرّش همین است یک عدّه میگویند مرگ پایان راه است انسان میمیرد میپوسد نظمی در کار نیست ناظمی هم در کار نیست این طبیعت است و شانس به جای اینکه بگوید ماورای طبیعت است و قضا و قَدَر است به شانس که امر خرافه است بسنده کرده خب این ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این کسی که برهان اقامه میکند میگوید من دیدم اینها آفتاب میپرستند خب اینها سر خم کردند جایی را سر گذاشتند حالا از کجا آفتابپرستی است این را فهمیده, از کجا آفتابپرستی شرک است و بد است و توحید حق است خب اینها فکر است استدلال است اگر ما حرف فخررازی را زدیم این امکانِ عقلی دارد لکن شاهد در کار نیست پس اینکه در سورهٴ «فصلت» فرمود وقتی انسان به جلویش میگوید: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾ آنها می گویند ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[7] یا اینجا که داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) حرفشان این است که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ یا آنجا که هدهد این گونه از براهین را اقامه میکند معلوم میشود که این ناطق به معنای خردمندِ عاقلِ متفکّرِ مستدل یا جنس است یا فصل بعید, انسانیّت را باید جای دیگر جستجو کرد انسان یک چیز دیگر است. بنابراین اینکه فرمود:﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ این است ﴿وَأُوِتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ﴾ این ﴿کُلِّ شَیْءٍ﴾ بر اساس قرینه حافّه معلوم میشود یعنی چیزی که در اداره مملکت سهیم است خدا به ما عطا کرده است و این همان فضل مبین است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ﴾ فضل یعنی روشن و آشکار است. حالا این عنوان بحث است به عنوان طرح مسئله حالا باز میکند این را که ما در حکومتِ او به او چه دادیم بخش جن چیست بخش اِنس چیست بخش طیر چیست رفتار او چگونه بوده است این سه صنف چگونه در حکومت سلیمان(سلام الله علیه) امتثال میکردند اینها را یکی پس از دیگری ذکر میکند که مفصّلترین قصّه سلیمان(سلام الله علیه) در همین سورهٴ «نمل» را بیان فرمود. میفرمایند: ﴿وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ﴾ گرچه اینجا به صورت فعل مجهول ذکر فرمود ولی حاشرش خود خداست که فرمود ما همه اینها را جمع کردیم در حکومت سلیمان و در دور او منظّماً اینها را اداره کردیم. جنود و لشکریان و ارتشیان و سپاهیان سلیمان(سلام الله علیه) سه صنف بودند ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾ این سه صنف را اول ذکر کردند گفتند چرا جن اول ذکر شد برای اینکه تسخیر جن و احضار جن و حکومت بر جن خیلی دشوار است لذا این امر صعب و دشوار را اول ذکر فرمود, دشواریِ حکومت بر طیر بیش از دشواری حکومت بر انسان است چون حکومت بر انسان تقریباً یک امر عادی است طیر بسیار دشوارتر از انسان تحت اداره قرار میگیرند لکن این را آخر ذکر کرد برای اینکه جن و انس با هم تناسبی دارند اگر میفرمود «حُشر لسلیمان جنوده مِن الجن و الطیر و الانس» این ناهماهنگی احساس میشد جن و انس غالباً کنار هم ذکر میشوند ﴿وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾ آنگاه بحث در سه فصل قرار میگیرد بخشی مربوط به حشر جن بخشی مربوط به حشر انس بخشی مربوط به حشر طیر که اینها چه کار کردند وظیفهشان چه بود ارتباطشان با سلیمان چه بود توبیخ و پاداششان چه بود اینها را تا آنجا که لازم باشد ذکر میفرماید. اینها توزیعشدهاند هر کدام سر جای خودشان هستند «وَزَعهُ» یعنی «حَبَسه» او را سر جای خود قرار داد باید بایستد میایستد باید بنشیند مینشست این طوری توزیع کرد. حالا برخی از قصص را دارد ذکر میکند اینها عبوری از فضا میگذشتند کیفیت سیر وجود مبارک سلیمان را هم قرآن مشخص فرمود که ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] یعنی بامداد راه یک ماهه را میرفتند عصر راه یک ماهه را میرفتند در صبح, غُدوه, بامداد وقتی حرکت میکردند به اندازه راه یک ماه را میرفتند آن روزها که دیگر جریان هواپیما و امثال ذلک مطرح نبود تا ذات اقدس الهی این وضع را ذکر کند گاهی میفرماید سرعت است و بُطیء است و امثال ذلک ولی برای رفع نیازها و اینها چون سرکشیکردن بود دیگر لازم نبود که خیلی سریع عبور کنند فرمود این بادها, سلیمان(سلام الله علیه) را صبح به اندازه راه یک ماه میبرد حضرت سرکشی میکرد عصر هم به اندازه راه یک ماه میبرد حضرت سرکشی میکرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾. اینها در یکی از برخوردها و سرکشیها به وادی مورها رسیدند وادی یعنی درّه وقتی که کوه باشد بارانهای تند بیاید در سینه این کوه شکافی پیدا میشود تا دامنه این کوه این را میگویند وادی گاهی هم ممکن است در یک شیب ملایم وادی پیدا بشود درّه پیدا بشود آنجا که کوه نیست ولی یک شیب ملایم باشد باز درّه پیدا میشود این وادی یعنی درّه تعبیر به ﴿عَلَی﴾ هم برای همین است که وجود مبارک سلیمان از بالا داشتند حرکت میکردند و سرکشی میکردند وقتی هم که پایین آمدند از آغاز درّه که قسمت برجسته است اشراف پیدا کردند حرکت کردند تا به پایین درّه که جای مورچهها بود پس به هر دو تقریر خواه به سبب اینکه از بالا عبور میکردند تعبیر ﴿عَلَی﴾ درست است خواه حالا که زمین آمدند برای اینکه از بالای درّه تا پایین درّه بیایند چون اشراف دارد تعبیر ﴿عَلَی﴾ درست است وگرنه عبور را نمیگویند «علیٰ» میگویند «ب» مثلاً«مَرَرْتُ بِه» یا رسیدم «إلیه» ﴿حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ الَّنمْلِ﴾ تعبیر ﴿عَلَی﴾ برای یکی از این دو نکته است ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ که مسئولیّتی مثلاً داشت به سایر مورچهها چنین گفت ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ بروید در لانههایتان برای اینکه ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ این نیروهای فراوان که دارند میآیند ممکن است در اثر غفلت و عدم توجّه شما را زیر دست و پا لِه کنند این احساس کرد که وجود مبارک سلیمان و جنودش عالماً عامداً کسی را زیر نمیگیرند ولی این جمعیّت همهشان که معصوم نیستند ممکن است در اثر غفلت و عدم توجه موری را زیر بگیرند این نصیحت و راهنمایی نَمله بود نسبت به سایر انمله و مورچهها ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ هر کدام بروید لانههایتان برای اینکه ﴿لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ﴾ در حالی که اینها غفلت دارند یعنی عالماً و عامداً این کار را نمیکنند ولی ممکن است که غفلت داشته باشند اما حالا اینکه نمله به سایر مورچهها گفت شما بروید در لانههایتان برای اینکه جلال و شکوه سلیمان را نبینید و مثلاً به جای شکر نعمت, کفران نعمت دامنگیرتان نشود این حرفها مقداری اثباتش آسان نیست.
شما این روایات را ملاحظه بفرمایید دارد که این جریان عذاب قبر را حیوانات کاملاً درک میکنند و انسانها نمیفهمند و اینکه برخی از حیوانات مشغول چَرا هستند دفعتاً رَم میکنند برای همین جهت است[9] خب ما از اسرار اینها خبری نداریم همین حدّی است که میفهمیم آن وقت برای اینها هم حدّی ذکر میکنیم جنس و فصل ذکر میکنیم برای انسانها هم جنس و فصل ذکر میکنیم.
پرسش: مورچه اقامه برهان میکند میگوید اگر نرویم کنار ما را له میکنند.
پاسخ: بله این حد را معلوم میشود که میفهمند دیگر, ناطقاند دیگر, فکر میکنند دیگر اینکه وجود مبارک حضرت سلیمان معصوم است لشکریانش را خوب تربیت کرده اینها عالماً عامداً کسی را زیر نمیگیرند اینها خب منطق است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: تکلیفِ مربوط به خودشان ممکن است باشد اما مثلاً تکلیف انسانی که مربوط به انسان است آنها داشته باشند این نیست چون در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فقط جن و انس را مکلّف میداند ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[10] اما ما واقعاً از اسرار آنها از وضع آنها خبری نداریم وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود میدانید این گنجشکها چه میگویند؟ عرض کردند نه, فرمود اینها روزیِ خود را از خدا مسئلت میکنند[11] قبل از اینکه به طرف روزی حرکت کنند الآن این نالهها و دعاها و درخواست روزی است به خدا عرض میکنند که رزق ما را مثلاً امروز فراهم بکن.
﴿فَتَبَسَّمَ﴾ وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) از حرف این مور تبسّمی کرد خب این معارف فراوانی که در این گونه از آیات هست مطلبی را جناب زمخشری در کشّاف نقل میکند که همان را هم جناب فخررازی در تفسیرشان نقل میکنند و آن این است که قتاده, قتاده از تابعین است از اصحاب نیست قتاده از مفسّران معروف است اینکه میبینید مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمع از سُدّی و قُتاده و اینها نقل میکند اینها همه مرسلات است آنچه را که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل میکند آن هم از مرسلات است غالب اینها به تفسیر طبری برمیگردد طبری که او را امام المفسّرین میدانند برای اینکه او حرفی برای گفتن دارد این میگوید حَدَّثنا چه کسی, از چه کسی, از چه کسی, از قتاده، بر خلاف تبیان مرحوم شیخ طوسی است همین طور مرسلاً نقل میکند و بر خلاف امینالاسلام طبرسی در مجمع که مرسلات را روی هم ردیف کرده سدّی چنین گفته, قتاده چنین گفته اما چه کسی گفته اینها را معمولاً از امامالمفسّرین میگیرند خب او بالأخره درسخوانده است رجالی است درایه دارد سند دارد غرض این است که زمخشری نقل میکند و جناب فخررازی نقل میکنند که قتاده وارد کوفه شد گفت «سَلوا عمّا شئتم» هر چه میخواهید از من سؤال کنید ببینید آن وقت با قرآن چه میکردند الآن هم متأسفانه با قرآن همان کار را میکنند خب اگر محفل, محفل علمی شد شما هم این را قبول کردید که او جزء تابعین است یک چهارتا حرف حسابی از اساتیدش شنیده این چه سؤالی است میکنید؟! ابوحنیفه که جوانی بود ولی هنوز رشد علمی به آن صورت نکرده بود و شناخته نشده بود ایشان هم در مجلس نشسته بود ابوحنیفه گفت از قتاده سؤال بکنید این موری که حرفی زد گفت: ﴿ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ﴾ این مذکّر بود یا مؤنث! خب [سؤالشان] این است! تازه زمخشری با جلال و شکوه از ابوحنیفه نقل میکند وقتی سائل گفت آقا این نمله مذکر بود یا مؤنث، قتاده در جواب ماند آن وقت ابوحنیفه گفت این نمله مؤنث بود برای اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ تازه اینها دارند دفاع میکنند از علم و درایت ابوحنیفه خب از کجا این ﴿قَالَتْ﴾ دلیل است؟ زمخشری میگوید این نمله مثل شاة مثل حمامة برای این نوع است این تاء, تاء تأنیث نیست مذکّر هم نمله است مؤنث هم نمله درباره مذکر باید گفت «قال نملةٌ» درباره مؤنث باید گفت «قالت نملة» این تاء نملة تاء حمامة تاء شاة اینها تأنیث نیست گوسفند نر و ماده را میگویند شاة اگر ما قالت گفتیم معلوم میشود که آن نمله مؤنث است این تازه حرف زمخشری[12]! همین حرف را هم با جلال و شکوه جناب فخررازی در تفسیرش نقل میکند[13] اما حالا برهان هدهد یک برهان متکلّمانه است برهان حکیمانه است اینها که مطرح نیست. فرمودند: ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا﴾ صدای این نمله را به وسیله باد ذات اقدس الهی به سمع سلیمان رساند سلیمان هم اولاً شکر کرد گفت خدا را شاکرم این نعمت را به پدرمان دادی ما از بیتِ علم و شرف تربیت شدیم این خیلی فضیلت است که انسان از بیت علم و شرف تربیت بشود ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِن قَوْلِهَا﴾ خب از این تعبیر ﴿قَوْلِهَا﴾ هم مثلاً برمیآید که آن نملة مؤنث بود بعد وجود مبارک سلیمان عرض کرد ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِی﴾ یعنی «وَفِّقنی» ﴿أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ این نعمت را تو به ما دادی ما از جایی کسب نکردیم مقدور ما هم نیست اگر هم خواستی میگیری ﴿نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ﴾ از یک بیت کریم و شریفی من تربیت شدم توفیق بده که ما شکرگزار باشیم ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ عمل صالحی که تو بپسندی ممکن است یک عمل صالحی باشد که دیگران خوششان بیاید راضی باشند اما آن جوهره صلاح و فلاح را نداشته باشد عمل صالحی که خداپسند باشد در قرآن هم فرمود من چه چیزی را میپسندم ﴿وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ من آن اِنقیاد را میپسندم آن دینِ خداپسند همان اسلام است که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾[14] دینِ خداپسند همین است که کنارش ولایت هست. فرمود: ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ اینها یک صلاح عمومی است که ذات اقدس الهی نام خیلی از اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» برد فرمود: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾[15], بخشی از صلاح را وجود مبارک ابراهیم درخواست کرد عرض کرد: ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾[16] بخشی از صالحین را وجود مبارک سلیمان عرض کرد: ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ بخشی از این پاسخها را خدا در قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[17] قبلاً هم گذشت که صالح غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[18] است کسانی که کارهای خوب میکنند این صَلاح برای آنها یا حال است یا مَلکه اما طوری که مُقوِّم وجودی آنها بشود و گوهر هستی آنها صالح بشود این زمان میبرد صالحین غیر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به مقام فعل و حدّاکثر وصف است اما صالحین حدّاکثرش و اوجش راجع به هویّت است که اصلاً گوهر ذات اینها صالح است این هم درجات و مراتبی دارد با اینکه خدای سبحان در سورهٴ «انعام» اینها را جزء صالحین معرّفی کرد ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اما معذلک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) عرض میکند ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ سلیمان(سلام الله علیه) عرض میکند که ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾ درباره ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اینها مراتبی دارد در ذیل ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ قبلاً هم گذشت که اینها در آخرت به اهل بیت(علیهم السلام) ملحق میشوند خب ﴿وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره انعام، آیه124.
[2] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[3] . سوره نمل، آیات24-26.
[4] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[5] . سوره فصّلت، آیه21.
[6] . سوره اعراف، آیه179.
[7] . سوره فصّلت، آیه21.
[8] . سوره سبأ، آیه12.
[9] . الکافی، ج3، ص233.
[10] . سوره ذاریات، آیه56.
[11] . المیزان، ج13، ص121.
[12] .الکشاف، ج3، ص355و356.
[13] . التفسیرالکبیر، ج24، ص548.
[14] . سوره مائده، آیه3.
[15] . سوره انعام، آیه85.
[16] . سوره شعراء، آیه83.
[17] . سوره بقره، آیه130؛ سوره نحل، آیه122؛ سوره عنکبوت، آیه27.
[18] . سوره بقره، آیه25.
تاکنون نظری ثبت نشده است