display result search
منو
تفسیر آیات 141 تا 159 سوره شعراء

تفسیر آیات 141 تا 159 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 115 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 141 تا 159 سوره شعراء"
- همه انبیا امین بودند و گرنه رسالتشان مقبول نمی‌افتاد؛
- اگر نظامی را ذات اقدس الهی خلق کرد یک گوشه‌اش فقه و فقاهت است یک گوشه‌اش دستگاه قضایی است.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ (141) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَّا تَتَّقُونَ (142) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (144) وَمَا اسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ (145) أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ (146) فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (147) وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ (148) وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (150) وَلاَ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ (151) الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ یُصْلِحُونَ (152) قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (153) مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآیَةٍ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (154) قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ (155) وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ (156) فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ (158) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (159)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» در مکه نازل شد و فضای حاکم مکه، استکبار یک عدّه و رنج فراوان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود لذا در طلیعه این سور‌ه فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[1] برای تسلیت و تشفّی قلب آن حضرت احکام فراوان و ادلّه فراوانی ارائه فرمود که یکی از آنها نقل جریان انبیای گذشته است.
جریان انبیای گذشته برکات فراوانی دارد یکی معارف توحیدی را به همراه دارد یکی تسلّی قلب مطهّر آن حضرت است یکی بیدار کردن و ایقاظ و تنبیه مردم مکه است که بدانند اگر با انبیا در بیفتند در برابر وحی الهی مقاوت کنند سرنوشت تلخی دنبال آنهاست، جریان نوح را قبلاً فرمودند و جریان قوم عاد را که حضرت هود به سراغ آنها رفته بود آنها را بیان کردند الآن قصّه ثمود است که حضرت صالح به طرف آنها رفت.
در بخشهایی که مربوط به قصّه ثمود است سورهٴ مبارکهٴ «هود» تقریباً از بعضی از جهات جامع‌تر است. سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آن نکات فراوانی را که باید داشته باشد در برندارد؛ آیه 73 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِن إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ تا پایان آیه 79 که قصّه حضرت صالح است و جریان ناقه ثمود است و امثال ذلک. وجود مبارک حضرت صالح با این سه عنصری که انبیای قبل خودشان را معرفی کردند, این معرفی کرد. عنصر اول سابقه درخشان بود عنصر دوم لاحقه درخشان است که ما بدون غرض و بدون عوض در خدمت دینی شما هستیم عنصر سوم هم رهآورد وحیانی است. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آن شهید سورهٴ «یس» این حرف را زد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾[2] اگر مردانی به حق سخن می‌گویند و غرضی ندارند عوضی نمی‌خواهند خب باید حرفهای آنها را گوش داد دیگر ﴿اتَّبِعُوا﴾ کسی را که این دو عنصر را دارد هم حُسن فعلی هم حُسن فاعلی, هم آدم خوبی است هم حرف خوبی می‌زند غرضی ندارد عوضی نمی‌خواهد این حُسن فاعلی, خودش در مسیر است مردم را به مسیر دعوت می‌کند این حُسن فعلی, اگر گوینده‌ای حُسن فاعلی داشت حُسن فعلی داشت خودش آدم خوبی بود حرفش هم خوب بود خب باید شنید دیگر. وجود مبارک نوح این حرف را داشتند صالح این حرف را داشتند انبیای دیگر این حرف را داشتند که ما سه فضیلت داریم سابقه طیّب و طاهر, لاحقه طیّب و طاهر, حرف طیّب و طاهر این امین بودن مخصوص وجود مبارک پیغمبر ما(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست، اینکه انبیا می‌گفتند: ﴿إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ﴾ یعنی امانت ما را که شما می‌دانید الآن ما رسولیم نه تنها در رسالت امینیم کم و زیاد نمی‌کنیم بلکه سوابق ما هم نشان می‌دهد لذا به وجود مبارک صالح می‌گفتند که تو امید آینده ما بودی ﴿قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا﴾[3] تو امید آینده ما بودی که کار مملکت را وضع مملکت را ما به تو بسپاریم به علم تو به فرهنگ تو به دیانت تو به امانت تو ما اطمینان داشتیم، تو سابقه خوبی داشتی الآن این چه حرفی است می‌زنی؟!
خب اگر کسی سابقه فرهنگی خوبی عقل خوبی درایت خوبی مدیریت خوبی امانت خوبی نداشته باشد که امید آینده نیست قوم ثمود به وجود مبارک صالح گفته بودند ما به تو دل بسته بودیم که آینده ما را تو اداره کنی. بنابراین این اختصاصی به وجود مبارک حضرت ندارد البته همان طوری که حضرت از انبیای گذشته افضل است در این جهت هم ممکن است فضیلت داشته باشد لکن شهرت انبیای قبلی به امانت و صداقت و عدل و عقل و درایت این باید باشد چرا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[4]؟ نه تنها برای آن است که به فرهنگ آ‌نها حرف بزند به زبان آنها حرف بزند ولو در آ‌نجا زندگی نکند این استدلال وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استدلال بر جمهوریّت است که قبلاً هم خوانده شد فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾[5] من عمری امتحان دادم این معنی جمهوریّت است نه یعنی جمهوریّت را مردم آوردند اسلام را انبیا آوردند خیر, انبیا هم جمهوریّت آوردند هم اسلام آوردند مردم هم پذیرفتند فرمودند پیغمبر باید سابقه خوب داشته باشد من که چهل سال تقریباً یک عمر امتحان دادم ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ حالا یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جمهوریّت را استدلال می‌کند یا از طرف خود مردم جمهوریّت ارائه می‌شود که ﴿قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا﴾[6] تو امید آینده ما بودی خب این معنا را که ذات اقدس الهی از آنها نقل می‌کند و امضا می‌کند معلوم می‌شود که جمهوریّت, اسلامی است نه جمهوریّت, مردمی است [و] اسلام محتواست هر دو را خدای سبحان آورده محتوا حق است مردم باید بفهمند و بپذیرند اینکه مردم بفهمند و بپذیرند حرف مردم نیست حرف خداست ذات اقدس الهی همین مطلب را گاهی به زبان فطرت و عقل مردم ارائه می‌کند گاهی به صورت وحی و نقل ارائه می‌کند. خب اینکه قوم ثمود به وجود مبارک حضرت صالح گفتند تو امید آینده ما بودی یعنی امتحان خوبی دادی دیگر, اصل کلی که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[7] هم همین است تا مردم کسی را نشناسند که کشورشان را به او نمی‌سپارند پیغمبر نیامده که مسئله بگوید آمده کشور را اداره کند خب مردم کشورشان را به چه کسی می‌دهند به کسی که فقط هم‌زبان آنها باشد ولو عمری در جای دیگر زندگی کرده باشد؟! معنایش این است که هم‌زبان آنها, هم‌زمان آنها, هم‌فرهنگ آنها, هم‌تجربه آنها, هم‌تجرید آنها, هم‌سابقه آنها, هم‌لاحقه آنها باشد دیگر این ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ حرف همه انبیاست منتها در بیان نورانی حضرت تبیین شده. غرض این است که اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾ یعنی او باید در این زمان و زمین باشد تا مردم به او ایمان بیاورند.
خب پس این‌چنین نیست که اسلام را انبیا آورده باشند جمهوریّت را مردم. خدای سبحان حرف خود را گاهی از راه عقل می‌گوید گاهی از راه نقل می‌گوید مشکل ما این است که ما در بسیاری از مسائل، اسلامی حرف می‌زنیم و طور دیگر فکر می‌کنیم ما خیال می‌کنیم آنچه را می‌فهمیم برای خود ماست دیگر ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[8] را در نظر نمی‌گیریم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[9] را در نظر نمی‌گیریم یک دستگاه تَقنینی به ما داد در نظر نمی‌گیریم یک دستگاه قضایی به ما داد در نظر نمی‌گیریم فرمود من یک دستگاه تقنینی ساختم یک دستگاه قضایی ساختم بر اساس دستگاه تقنینی، فقه را بلدید اخلاق را بلدید حقوق را بلدید منتها در حدّ آن دست‌مایه اوّلی ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] یک دستگاه قضایی هم خلق کردم که اگر کار بدی کردید شما را سرزنش بکند که دیگر تکرار نکنید ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[11] از این زیباتر از این بهتر؟! خب اگر نظامی را ذات اقدس الهی خلق کرد یک گوشه‌اش فقه و فقاهت است یک گوشه‌اش دستگاه قضایی است فرمود من شما را فقیهانه خلق کردم دست به فقه‌تان نزنید بگذارید این فتوا, فتوای روشن باشد من شما را حاکمانه و قاضیانه خلق کردم که اگر یک وقت غفلت کردید خودتان, خودتان را سرزنش می‌کنید قاضی از خودتان، فقیه از خودتان شما خودکفایید خودتان را هدر ندهید قسم یاد کرده به نفس لوّامه خب این کم نعمت است؟! این کم فضیلت است اینکه می‌گویند هیچ معمّایی بالاتر از انسان نیست.
خب ما حالا هر چه کم آوردیم می‌گوییم مال ماست خب بالأخره مال ماست که درست است ما داریم اما چه کسی به ما داد (یک) حجّت است یا نه (دو) او به ما داد حجّت ما هم است علیه ما هم احتجاج می‌کنند خب چیست که ما نمی‌دانیم آن مشکلات و پیچیده‌ها را بله نمی‌دانیم خب باید یاد بگیریم ولی مشکلات ما نه شبهه ابن‌کمونه است که فیلسوف حل کند نه مشکل ترتّب است که اصولی حل کند مشکل ما همین الفبای دین است همین اخلاقیّات است الآ‌ن مشکل جامعه ما چیست در همین الفبای دین است یکی خلاف گفته یکی دروغ گفته یکی چک بی‌محل کشیده یکی تخلیه نکرده یکی گران‌فروشی کرده یکی کم‌فروشی کرده اینها الفبای دین است دیگر, همه اینها را ما می‌دانیم (یک) اگر بد کردیم این قاضی در درون ما, ما را سرزنش می‌کند (دو) ما نه حرف آن فقیه را گوش می‌دهیم نه حرف این قاضی را (سه) وضع ما به این صورت در می‌آید (چهار). خب بنابراین جمهوریّت را هم دین آورده اسلام آورده نه اینکه جمهوریّت را مردم آورده باشند.
سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً مبسوطاً بحث شد. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» تعبیری دارد که از مقدّس‌ترین تعبیرات قرآ‌ن کریم است و به دست همین استکبار جزء منحوس‌ترین واژه‌ها درآمده و آن کلمه استعمار است. بیان ذلک این است که ذات اقدس الهی درباره همین قوم ثمود از زبان حضرت صالح(سلام الله علیه) نقل می‌کند خدا شما را استعمار کرد ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾[12] استعمار قرآنی عبارت از این است که ذات اقدس الهی زمان و زمین را خلق کرد آماده کرد همه موادّ اوّلیه را آفرید انسان را با همه امکانات علمی و عملی آفرید فرمود کلّ زمان و زمین را من برای شما مسخّر کردم چیزی نیست که شما بخواهید از او بهره بگیرید او تحاشی کند ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾[13] اگر هنر داشتید رفتید کُره مریخ آنجا هم مسخّر شماست آنجا هم می‌توانید باغ و راغ درست کنید اگر نشد, چیز دیگر استفاده کنید از خاکش بهره بگیرید هر چه دارد در اختیار شماست اگر ندارد که خب ندارد اگر در آنجا آب نیست اگر در آنجا مثلاً موادّ دیگر نیست خب نیست ولی هر چه دارد می‌توانید از آن استفاده کنید چیزی در آسمان و زمین نیست که برای شما مسخّر نباشد خب پس این مجموعه سفره الهی است خدا خلق کرد به انسان هم هوش و توانایی علمی و عملی داد بعد فرمود من به جِدّ [عمران و آبادانی را] از شما طلب می‌کنم این الف و سین و تاء تأکید را می‌رساند فرمود من استعمار می‌کنم یعنی از شما طلب می‌کنم که این نظام را آباد کنید و آقای خود باشید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید. خب از این زیباتر چیست همه‌اش رایگان است دیگر انسان را رایگان آفرید آسمان را رایگان آفرید زمین را رایگان آفرید نِعم فراوان آسمان و زمین را رایگان آفرید همه را هم نرم کرد سُخره کرد مسخّر کرد آماده کرد به ما فرمود «بسم الله» بهره بگیر نه بیراهه برو نه راه کسی را ببند آقای خود باش این معنای استعمار قرآنی است که در سورهٴ مبارکهٴ «هود» مبسوطاً بحثش گذشت آیه 61 این بود که ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدا استعمار کرده یعنی به شدّت خواسته که شما زمین را آباد کنید ﴿فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ﴾ این واژهٴ مقدس وحیانی پربرکت را استکبار آمده به صورت نحس در آورده. استعمار استکباری این است که کشور از شما آب از شما خاک از شما معدن نفت و گاز و مس و همه چیز از شما نیروی انسانی برای شما عقل و هوش و درایت از شما اما شما برای ما کار کنید بشوید برده ما، بشوید ژاندارم منطقه! استعمار به این صورت در آمده یعنی همه نعمتها برای خود شما, خود شما هم که برای شما, ولی همه شما برای ما کار کنید قبلاً این طور بود دیگر؛ در جنگ جهانی اول این طور بود در جنگ جهانی دوم این طور بود در کودتای ننگین 28 مرداد این طور بود اما وقتی [نوبت] روحانیت شد و مسجد و حسینیه شد و مراجع شد و امام راحل شد و شهدا شد و حسین حسین شد و کربلا کربلا شد آنها ناچار شدند دُمشان را جمع کنند بروند این به برکت همین دین است آن وقت خود کشور استعمار الهی را دارند گوش می‌دهند یعنی ذات اقدس الهی فرمود کشورتان را آباد کنید آقای خودتان باشید اینها هم می‌گویند چشم!
بنابراین این استعماری که وجود مبارک صالح بیان کرد و قرآن کریم در سورهٴ «هود» از او با جلال و عظمت نقل کرد از مقدس‌ترین واژه‌های قرآنی است که کلّ نظام سفره الهی است بشر از این سفره استفاده کند نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد آقای خود باشد اما همین را آوردند تبدیل کردند به صورت نحس. وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آن طوری که ذات اقدس الهی قصّه‌اش را شروع کرده از آیه 61 به بعد ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ این فرمایشات را گفته, بعد وقتی این فرمایشات را فرمود آنها گفتند: ﴿یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا﴾[14] تو امید آینده ما بودی ما به درایتت, مدیریتت, به عقل و هوشت دل بسته بودیم چرا از روش گذشتگان ما, ما را نهی می‌کنی؟! معلوم می‌شود معنای اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[15] یعنی کسی که سالیان متمادی آنجا امتحان بدهد نه تنها هم‌زبان او باشد ولو از جای دیگر آمده باشد وقتی از جای دیگر آمده باشد آدم سابقه‌اش را ندارد اما اینکه گفته: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾[16] (یک) اینکه صالح(سلام الله علیه) مورد اعتماد مردم بود گفت: ﴿قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا﴾ (دو) این امین, امین که همه انبیا گفتند (سه) معنی‌اش این نیست که از این به بعد امینیم آنها در رسالتش اشکال داشتند. بنابراین اینکه می‌فرماید رسول امینیم یعنی ما در امور عادی امین بودیم چه رسد به کلام الهی، این امانت برای همه انبیاست یعنی جمهوریّت را همه انبیا آوردند. عقل را ذات اقدس الهی داد اگر قیاس و خیال و گمان و وهم باشد که حجّت نیست اگر علم باشد ـ علم یعنی علم ـ یعنی واقعاً برهان باشد عقل باشد علم باشد این عطای الهی است مگر می‌شود کسی درباره مطلبی برهان عقلی اقامه بکند و در برابر آن مخالفت بکند و به جهنم نرود؟! خب چرا جهنم می‌رود؟ برای اینکه حجّت شرعی است دیگر مگر می‌شود کسی, چه آسمان برود چه زمین, چه زمین برود چه دریا و چه صحرا بگوید من این را خودم کشف کردم نمی‌خواهم مطابق این عمل بکنم می‌تواند بگوید یا نمی‌تواند بگوید؟! هرگز نمی‌تواند بگوید, جهنم می‌رود معلوم می‌شود این حجّت شرعی است اگر حجّت شرعی نباشد کسی بر خلاف علم عمل بکند که نباید تازیانه بخورد.
بارها به عرض رسید که مشکل ما این است که ما اسلامی حرف می‌زنیم و قارونی فکر می‌کنیم آن بیچاره هم همین حرف را می‌زد می‌گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[17] من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم موسای کلیم فرمود این نعمتی است خدا به تو داد معلوم را خدا داد عالِم را خدا داد علم را خدا داد آخر تو چه داری که در برابر خدا می‌ایستی؟! آنچه در خارج است معلوم است که مخلوق خداست تو هم که مخلوق خدایی علم هم که فیض خداست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[18] تو که روزی به دنیا آمدی ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[19] از این علوم حصولی, فطرتی خدا به تو داد یک نفس لوّامه خدا به تو داد آ‌نها که عطای الهی است تو چه داری بالأخره؟! بنابراین هیچ ممکن نیست کسی مطلبی برای او حل بشود الاّ اینکه حجّة شرعیّه اگر حجّت شرعی است از دین خدا کشف می‌کند دیگر. این براهین را که وجود مبارک صالح اقامه کرده آنها در برابر این ایستادند حرفهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» هست در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم هست که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هست دیگر لازم نیست بخوانیم.
در اینجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» وقتی این بیانات نورانی را وجود مبارک صالح به ثمود فرمود: ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ﴾ تأنیث ﴿کَذَّبَتْ﴾ به مناسبت جماعت و امّت است و ضمیرهای جمع مذکّر سالم که بعداً برمی‌گردد برای اینکه اینها به عنوان قوم مطرح‌اند ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ﴾ همان برادر قبیلگی اینها بود ﴿أَلَّا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ﴾ آ‌نها درباره امانت سخن نگفتند فقط درباره رسالت سخن گفتند. درباره رسالت این سه عنصر را گفت سابقه من این است لاحقه من این است حرف من هم این است ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ بعد فرمود شما الآن غرق نعمت هستید شما بعد از قوم عاد آمدید سرزمینی را به ارث بردید و خودتان هم ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ و مرفّه و آسایش‌طلب هستید فرق شما هم با قوم عاد این است که آنها قدری استعلاطلب بودند روی قلّه‌های کوه قلعه می‌ساختند شما آن طور نیستید که استعلاطلب باشید از طرفی خوی استکباری و درندگی آنها بیشتر از شما بود برای اینکه به آنها خدا فرمود: ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ﴾[20] شما این طور نیستید شما به خوش‌گذرانی سرگرم هستید برای لذّتهای دامداری و لذّتهای کشاورزی و باغداری وقت صرف می‌کنید ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ﴾ نیستید ولی بالأخره سعی می‌کنید که در این باغها خوش‌گذرانی کنید ولی آیا همیشه همین طور است [و] به شما مهلت می‌دهند؟ ﴿أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ﴾ به شما مهلت می‌دهند که سالیان متمادی بخورید و بیارمید همین! خطری شما را تعقیب نمی‌کند ﴿أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ﴾ این به صورت اجمال همان طوری که در جریان قصه عاد، اول اجمال بود بعد تفصیل, اول متن بود بعد شرح، اینجا هم اول متن است بعد شرح ﴿هَاهُنَا﴾ یعنی چه؟ یعنی ﴿فِی جَنَّاتٍ﴾ (یک) ﴿وَعُیُونٍ﴾ (دو) ﴿وَزُرُوعٍ﴾ (سه) ﴿وَنَخْلٍ﴾ (چهار).
نخل یعنی درخت خرما, بعد از جنّات بعد از باغ, ذکرش لازم نبود، بالأخره یا مسئله باغ است یا مسئله کشاورزی یا مسئله جو و گندم و برنج و این طور چیزهاست یا مسئله میوه است فرمود هم جنّات است هم زروع. اینکه می‌بینید مساقات و مزارعه دو باب است برای همان فرقی که بین باغداری و کشاورزی است. برای اهمیّتش نخل را جداگانه در کنار باغ ذکر کرده وقتی باغ باشد مهم‌ترین باغ همان باغ خرماست نخل را جدا ذکر کرده برای اهمیّت و این شکوفه‌اش لطیف است لطافتِ طَلْع و شکوفه کنایه از آن است که میوه‌های خوبی عطا می‌کند که قابل هضم است لطیف است و مانند آن ﴿طَلْعُهَا هَضِیمٌ﴾ یعنی شکوفه‌های آن لطیف است. از نظر ساختمانی و مهندسی هم ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ شما این سنگهای کوهها را می‌تراشید اتاقهای خوب و خانه‌های خوب درست می‌کنید.
فرمود: ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ ٭ وَلاَ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ﴾ این امر یا در مقابل نهی است یا به معنی کار یعنی این اغنیا مُترف‌اند دیگران هم که تابع همین مُترفان هستند اینها مُسرِف‌اند افراط‌گرند به حدّ لازم بسنده نمی‌کنند طغیان‌گرند، اینها چه در مسائل جنّات چه در مسائل عیون چه در مسائل نخل چه در مسائل دیگر طغیان‌گری داشتند که قرآن کریم از اینها به طغیان یاد کرده است ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴾ طغوا در قبال تقواست, طغوا یعنی طغیان‌گری ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴾ این اسراف‌گری اینها همان طغیان‌گری آنهاست هم طغیان‌گری داشتند در مسائل رفاهی, هم طغیان‌گری داشتند در مقابله کردن با وجود مبارک صالح. اینها مُسرف بودند دیگران هم تابع اینها بودند اسراف اینها هم اسراف محض بود برخیها هستند که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[21] گاهی مصلح‌اند گاهی مسرف‌اند اینها از سنخ ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ نبودند برای اینکه هم فساد اینها را بالصراحه ذکر فرمود, هم صلاح را بالصراحه از اینها نفی کرد فرمود: ﴿الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ﴾ (یک) ﴿وَلاَ یُصْلِحُونَ﴾ (دو) پس از سنخ ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ نبودند می‌شود مسرف محض، می‌شود ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴾[22] در چنین شرایطی آنها به وجود مبارک صالح این حرف را زدند.
پرسش: عذاب فقط برای مسرف محض است؟
پاسخ: نه دیگر, اینها که مطیعِ مسرف‌اند هم همین طور است. برخی از همین طبقه ضعیف که جزء مستضعفِ دنباله‌رو مستکبرند اینها در جهنم به خدای سبحان عرض می‌کنند ﴿فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعفاً مِن النّارِ﴾ این مستکبران را دو برابر عذاب کن چرا ما را با ایشان در یک جا عذاب می‌کنید. دو برابر عذاب بکن برای اینکه اینها هم معصیت کردند هم ما را وادار به گناه کردند. ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[23] شما عذابتان با عذاب مستکبران یکی است آنها دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید یک گناهتان این بود که اصلِ فساد را مرتکب شدید گناه دیگر این بود که با داشتن رهبران الهی آنها را رها کردید به دنبال مستکبران رفتید شما هم یک گناه نکردید که فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما دو گناه کردید عذاب شما دو برابر است آنها دو گناه کردند عذابشان دو برابر است.
پرسش: در دنیا عرض کردم, آیا در دنیا عذاب مسرف...
پاسخ: آن دیگر مصلحت الهی است ذات اقدس الهی گاهی در دنیا عذاب می‌کند آن دیگر برهان عقلی راه ندارد عقل فقط می‌گوید خدا می‌‌تواند عذاب بکند (یک) اینها استحقاق دارند (دو) اما خدا چه وقت عذاب می‌کند اینجا عقل اصلاً راه ندارد اسرار عالم چیست مصلحت چیست عقل راه ندارد.
﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ﴾ بی‌ادبی قوم ثمود نسبت به وجود مبارک حضرت صالح این است که نه تنها تو مَسحوری بلکه مسحَّری این باب تفعیل که مبالغه و تشدید و کثرت را نشان می‌دهد یعنی چند بار سِحر شدی چند بار که سحر شدی دیگر حالا چیزی از عقلت ـ معاذ الله ـ نمانده است[24]. برخیها مُسحَّر را معنا کردند که یعنی همانند سایر بشر هستی[25] این شاید درست نباشد برای اینکه تعبیر بشر بودن و مثل ما هستی در آیه بعد آمده ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾ چرا جزء مسحَّرانی؟ برای اینکه «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» تو بشری هستی مِثل ما, ما هم بشری هستیم مثل تو, اگر بر تو وحی نازل شد بر ما هم باید وحی نازل بشود بر ما نازل نمی‌شود بر تو هم نباید نازل بشود این خیال بود اینها خیال می‌کردند بشر همین بدن است. فرمود اینها گفتند: ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾ برای اینکه ثابت بکنی که پیامبر هستی معجزه بیاور ﴿فَأْتِ بِآیَةٍ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ اگر راست می‌گویی پیامبر هستی معجزه بیاور. فرمود بسیار خوب ﴿قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ﴾ این یک شتر ماده‌ای است که ﴿لَّهَا شِرْبٌ وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ﴾ این آبِ این محل را باید تقیسم بکنید یک روز برای او یک روز هم سهم دامهای شما, شما کاری به این شتر نداشته باشید آسیبی به آن نرسانید حالا نحوه پیدایش و پرورش این ناقه چه بود در این گونه از آیات نیامده.
در بحثهای قبل که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» گذشت آنجا این مطلب روشن شد که معجزه هیچ پیامبری نه در گذشته سابقه دارد نه در آینده الی یوم القیامه به وسیله بشر عادی انجام خواهد شد. اگر پیامبری در یک عصر و مصری معجزه آورد این معجزه یک امر الهی است نه در گذشته دور بشری می‌توانست مثل او بیاورد نه الی یوم القیامه بشری مثل این می‌تواند بیاورد البته انبیا و اولیا می‌توانند مثل این بیاورند زیرا اگر یک بشر عادی در گذشته این کار را می‌کرد یا در آینده مثلاً بتواند از سینه کوه شتری خارج بکند معلوم می‌شود این علم است راه فکری دارد اگر علم بود و راه فکری داشت و کسی مدّعی نبوّت بود و این را آورد می‌گفتند تو این علم را داشتی تو این درس را خواندی یا این فکر را داشتی دیگران نداشتند محال یعنی محال تنها قرآن نیست که هیچ کس مثل او نمی‌تواند بیاورد عصای موسی این‌چنین است راه عیسی این‌چنین است راه نوح این‌چنین است هیچ ممکن نیست که معجزه را یک بشر عادی بتواند بیاورد وگرنه می‌شود علم. خب این ناقه به هر وسیله‌ای بود که حالا قرآن کریم در این بخشها به صورت تفصیل آنها را ذکر نمی‌کند شده معجزه فرمود آب این محل یک روز نوبت این ناقه است حالا همه‌اش را می‌خورد در برابر این آب فراوان شیر فراوانی هم بدهد آنها دیگر جزئیات کار است شما کاری به این شتر نداشته باشید آنها برای اینکه هر روز آب داشته باشند یا برای اینکه خواستند معجزه وجود مبارک صالح را از پا در بیاورند و پِی بکنند به سراغ ناقه رفتند .
﴿وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ این ﴿عَظِیمٍ﴾ وصف ﴿یَوْمٍ﴾ است اگر یوم به عظمت وصف شد معلوم می‌شود آن عذاب خیلی است به قدری آن عذاب عظیم است که یوم را عظیم کرده ظرف را عظیم کرده. اگر بفرماید «عذاب یومٍ عظیمٌ» این نشان آن است که آن عذاب, عظیم است اما وقتی که فرمود: ﴿عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ معلوم می‌شود که آن عذاب به قدری عظیم است که این یوم را هم عظیم کرده لذا ﴿عَظِیمٍ﴾ خواندن که هست بهتر از «عظیمٌ» است که در قرآن نیست ﴿فَعَقَرُوهَا﴾ این عَقْر را در همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه فرمود: «إِنَّما یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ»[26] برای اینکه اگر یک نفر عَقر کرده است عدّه‌ای تصمیم گرفتند تصویب کردند کسی اجرا کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» دارد که آن کسی که عَقر کرده است یک نفر بود؛ آیه یازده به بعد سورهٴ «شمس» این است ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ٭ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ٭ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ﴾ که منصوب به تحذیر است یعنی «بَعِّدوا أنفسکم ناقة الله» از این فاصله بگیرید ﴿وَسُقْیَاهَا ٭ فَکَذَّبُوهُ﴾ که جمع است ﴿فَعَقَرُوهَا﴾ که جمع است با اینکه ﴿إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴾ یک نفر است ﴿فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ٭ وَلاَ یَخَافُ عُقْبَاهَا﴾ آنجا ﴿إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴾ یک نفر, در آیات دیگر هم دارد که ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ یعنی مسئول اجرا یک نفر بود که عقر کرده است اما چون دیگران تصویب کردند مشورت کردند رأی دادند و امضا کردند قرآن کریم این فعل را به همه آ‌نها اسناد داده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که این یک آیه حسّی بود ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یک معجزه روشن بود یک معجزه حسّی بود در [آیه 28] سورهٴ مبارکهٴ «قمر» دارد که ﴿وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ﴾ آیه 29 سورهٴ «قمر» این است که ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ یعنی قوم ثمود آن مسئول اجرا را فراخواندند و به او ابلاغ کردند و او هم این ناقه را پِی کرده ﴿فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ خب در این بخش، ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ﴾ این نَدَم به معنی توبه نیست درست است که «کفی بالندم توبة»[27] اما ندامت یک وقت است که انسان پشیمان می‌شود که چرا این کار را کرده یک وقت نادم است که الآن عذاب می‌آید ما چه کنیم این ندم و ندامت برای خوف از عذاب است نه برای زشتیِ کارهای قبل. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت که توبه محدوده‌ای دارد؛ آیه هفده سورهٴ «نساء» این بود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ آیه هجده دارد که ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ حالا خطر رسیده بگوید من توبه کردم بنابراین این نَدَم یا توبه نیست یا اگر توبه بود توبه دیرهنگام است این ﴿فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ﴾ أحدالوجهین است یا پشیمان‌‌اند برای اینکه الآن خطر دارد می‌آید یا نه, پشیمانی‌شان دیرهنگام است لذا اثر نکرده ﴿فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 3.
[2] . سورهٴ یس, آیهٴ 21.
[3] . سورهٴ هود, آیهٴ 62.
[4] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 4.
[5] . سورهٴ یونس, آیهٴ 16.
[6] . سورهٴ هود, آیهٴ 62.
2. سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 4.
[8] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[9] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[10] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[11] . سورهٴ قیامت, آیات 1 و 2.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 61.
[13] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 20; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 13.
[14] . سورهٴ هود, آیهٴ 62.
[15] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 4.
[16] . سورهٴ یونس, آیهٴ 16.
[17] . سورهٴ قصص, آیهٴ 78.
[18] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 78.
[20] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 130.
[21] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[22] . سورهٴ شمس, آیهٴ 11.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[24] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص51; الکشاف, ج3, ص328.
[25] . ر.ک:مجمع البیان, ج7, ص313; ر.ک:الکشاف, ج3, ص328.
. نهج البلاغه، خطبه 201. [26]
. الکافی، ج 2، ص 426.[27]

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی