- 600
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 37 سوره نور _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 37 سوره نور _ بخش اول"
- آیا از "انکحوا الایامی" ولایت اب و جد استفاده میشود؟
- هماهنگی آیات 32 و 33 و نه اینکه متناقض باشند؛
- در نکاح صرف فقر مجوز نیست که پسر را قبول نکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِیِّةٍ وَلاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(35) فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (36) رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (37)﴾
چند نکته مربوط به آیه 32 و 33 مانده است که با بیان آنها این آیه نور ـ انشاءالله ـ مطرح میشود. برخیها خواستند از ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ ولایت اب و جد را استفاده کنند در حالی که این خطاب, مخصوص اب و جد نیست (یک) و مسئولین جامعه را هم در برمیگیرد و ثانیاً اگر ﴿أَنکِحُوا﴾ دلیل بر ولایت باشد باید ولایت بر پسر بالغ رشید هم باشد در حالی که اینچنین نیست و درباره دختر گفته شد بنابراین از ﴿وَأَنکِحُوا﴾ نمیشود عنوان ولایت استفاده کرد.
مطلب دوم آن است که این آیه 32 و 33 با هم هماهنگاند نه متناقض; در آیهٴ 32 فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ اگر اینها نیازمندند خدا اینها را به وسیله فضل خود بینیاز میکند این ناظر به مسئله انکاح است اگر کسی خواست برای دخترش یا پسرش همسر انتخاب بکند یا پسر یا دختری به در خانهٴ او آمدند این بخواهد انکاح کند این افراد را به بهانه فقر رد نکند یک وقت است که کفو دینی و اخلاقی نیستند آن یک عذر موجّهی است اما اگر کفو دینی و اخلاقیاند صِرف فقر مجوّز نیست که پدر و مادر دختر یا پسر, آن طرف را رد کنند این دستور مربوط به انکاح است مربوط به منکحان است کسانی که میخواهند جوانِ عَذَب را همسر بدهند به آنها میفرماید: ﴿إِن یَکُونُوا﴾ اگر این اَیامی این عباد این اِما فقرا هستند ﴿یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه﴾.[1] آیه 33 ناظر به خود جوانهاست فرمود اینها که ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾, این ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ گرچه اطلاقش ممکن است شامل همه موارد بشود که یا همسر مناسبی نصیب او نشده یا همسر مناسب, نصیب او شده ولی امکانات مالی ندارد همه اینها را ممکن است شامل بشود لکن به قرینه ذیل که فرمود: ﴿حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ معلوم میشود این ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ نه یعنی همسر پیدا نشده بلکه او قدرت ازدواج ندارد از نظر فقدان مسائل مالی.
مطلب دیگر آن است که این عدم وجدان گاهی برای آن است که اصلاً طرف نیست یا مال نیست یا مال هست و او دسترسی ندارد نظیر آنچه دربارهٴ عدم وجدان آب آمده; آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ یا به این است که اصلاً آب نباشد مثل یک بیابان کویری یا آب هست ولی او توان بهرهبرداری از آن را ندارد در اثر اینکه دستش بیمار است زخمی است آب برای او ضرر دارد و مانند آن, پس عدم وجدان آب دو مصداق دارد اینجا هم عدم وجدان نکاح که فرمود: ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ دو مصداق دارد.
مطلب سوم آن است که گرچه در این آیهٴ 32 و 33 کلمهٴ «لعلّ» یا «عسی» که نشانه امید و رجا و امثال ذلک باشد نیست لکن تعبیرات قرآن کریم دو قسم است یک قسم آنچه مربوط به خود خدای سبحان است آن را بالصراحه با بیان قاطع ذکر میکند ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾,[2] ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾[3] اینها دیگر «لعلّ» و «لیت» در آن نیست اما آنچه مربوط به خود مکلّفین است ممکن است در معرض زوال قرار بگیرد انسان تا زنده است مسئولیتی دارد (یک) و تا زنده است چون در بستر حرکت و دگرگونی است ممکن است وضعش عوض بشود (دو) لذا اگر چیزی را به انسان وعده دادند که کارِ انسان هم در او سهیم است با «لیت» و «لعلّ» همراه است (این سه). در جریان روزه گرفتن که خب این روزهای که «جُنّةُ من النّار»[4] و از برترین عبادات است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 183 به این صورت آمد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ اینچنین نیست که اگر کسی روزه گرفت حتماً بهشتی میشود چون تا نفس میکشد در معرض آزمون است بنابراین صِرف اینکه انسان روزه بگیرد نماز بخواند این «شاید» به بار میآورد نه «باید» آنجا که کارِ خداست «باید» است آنجا که کار بشر است «شاید» است چون جریان فقر و غنا با کسب بشر همراه است انسان مکلّف است کار کند تحصیل رزق بر انسان واجب است کار کردن برای تأمین نفقه واجب است لذا خدای سبحان در عین حال که وعده میدهد همان طوری که در طلیعه بحثهای این موضوع از آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کمک گرفته شده و معلوم شد که به امید وابسته است به مشیئت الهی وابسته است جای «لعلّ» و «لیت» است آیه 28 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در آغاز این بحث خوانده شد این بود فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ﴾ اگر از تحریم میترسید از اینکه گفتیم مشرکان نجساند حقّ ورود به سرزمین وحی را ندارند شما بگویید اینها وضع مالیشان خوب است اینها سرمایهدارند کالای تجاری میآورند یا کالای ما را میخرند اگر آنها نیایند ما به فقر مبتلا میشویم این حرف را نزنید ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً﴾ عائلهمند شدن یعنی از فقر هراسانید ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ﴾ به قرینه ﴿إِن شَاءَ﴾ که در آن آیه آمده و «لیت» و «لعلّ» که در آیات مُسانخ این گونه از مسائل آمده آیات محلّ بحث با رجا همراه شده لذا هیچ کس نمیتواند بگوید که فلان شخص فقیر بود و ازدواج کرد و وضعش خوب نشد و ـ معاذ الله ـ خدا به وعدهاش عمل نکرده چون شرایطی دارد همه این کارهایی که سهمی برای انسان هست وعده خدا فیالجمله است نه بالجمله به شهادت همان آیه سورهٴ «توبه» لذا اگر در آیه 32 محلّ بحث فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ و در آیه 33 هم فرمود: ﴿حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی انشاءالله لذا گاهی توانگری و رفاه در بینونت بین الزوج و الزوجه است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿وَإِن یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلّاً مِن سَعَتِهِ﴾ در سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً ٭ وَإِن یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلّاً مِن سَعَتِهِ﴾[5] پس اینچنین نیست که همه موارد, اِغنای الهی و توانگر ساختن خدا در نکاح باشد گاهی در تفرقه است لذا همیشه به صورت فیالجمله است به صورت «لعلّ» است به صورت «لیت» است برای اینکه تتمیمش به کارِ خود شخص است بر خود شخص واجب است به دنبال کار برود بر خود شخص واجب است کاری که مناسب اوست انجام بدهد این به این فکر نباشد که حتماً میزی باشد دفتری باشد او را به کنار میز و دفتر ببرند آنکه هست کار کردن است تولید است به هر وضعی که باشد ما حالا عادت کردیم میزی باشد و دفتری باشد و کنار او بنشینیم این معنای رزق و شغل نیست. پس تحصیل کار, تحصیل رزق و اشتغال بر خود شخص واجب است اگر اینها را انجام داد همه علل و شرایط فراهم شد این «شاید» میشود «باید».
مطلب دیگر اینکه باز مربوط به مسائل قبل از این آیه 35 است این است که اینکه فرمود: ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً﴾[6] این خیر و آن صلاحی که در صالحین است همان صلاحیّتهای تدبیری است صلاحیّتهای اجتماعی است نه صلاحیّتهای تقوایی. گاهی ممکن است انسان از نظر تقوا شایسته باشد ولی از نظر مدیریت, فاقد شرایط مدیریت باشد. شما مستحضرید که کمیل(رضوان الله تعالی علیه) از اصحاب خاصّ وجود مبارک حضرت امیر بود حضرت امیر که برای خیلیها وقت خصوصی صرف نمیکرد آن تعبیرات بلند را که «یا کمیل بن زیاد إنّ هذه القلوب اوعیةٌ فخیرها اُوعاها»[7] را به او تعلیم کرد دعای «کمیل» را او نقل میکند این از شاگردان مخصوص وجود مبارک حضرت امیر است ولی وقتی حکومت علوی مستقر شد منطقهای به نام «هیت» را ـ «هیت» آن طوری که در نهجالبلاغه هست منطقهای است که در دسترس امویان هم بود ـ وجود مبارک حضرت امیر در اختیار کمیل قرار داد که او مسئول آنجا بشود حالا یا فرماندار باشد یا بخشدار باشد مدیر آن منطقه باشد امویان آمدند زدند بردند غارت کردند یک نامه گلایهآمیزی وجود مبارک حضرت امیر برای کمیل نوشت این نامه در نهجالبلاغه هست که من به تو مأموریت دادم به تو قدرت دادم سلاح داشتی نیرو داشتی اینها آمدند زدند بردند چرا نتوانستی دفاع بکنی[8] معلوم میشود بعضیها فقط به درد دعای «کمیل» میخورند نه به درد اداره یک منطقه خب کمیل که آدم کمی نبود این نامه هم که در بیهقی و ناسخالتوایخ نیست این نامه روشن وجود مبارک حضرت امیر است اگر کسی یک آدم خوبی بود باید در همان حوزه خوبیِ او به او سِمتی داد گِله حضرت امیر نسبت به کمیل در همین متن نهجالبلاغه هست. خب بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی صالح بود صلاحیّت تقوایی داشت اهل نماز شب بود بتوان به او سِمت داد اینجا هم که میفرماید: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ﴾[9] آن صلاحیّت تدبیری و مدیریت زندگی است اینجا هم که درباره مکاتبه فرمود: ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً﴾[10] این خیرِ مدیریت و تدبیر زندگی است که بتواند اقساط خودش را بدهد این عبدِ مکاتب.
خب فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بخشهایی از تفسیر شریف المیزان آیات خاصّی را میفرمایند جزء غرر آیات است این آیه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ را میفرمایند جزء غرر آیات است, [11] آیهای که قبلاً خواندیم برای اینها روشن میشود ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾[12] در آن باره هم فرمود این جزء غرر آیات است[13] چون اصلِ عالَم بر توحید است آنچه دربارهٴ ذات اقدس الهی است و آنچه نشان میدهد کلّ هستی به فیض خدای سبحان پدید آمد و به افاضه او اداره میشود و به اراده او تبدیل میشود به جهان معاد, اینها جزء غرر آیات است که ناظر به اصول است. نه تنها مطلب آنها جزء اصول است بلکه سالک و عابد را هم به آن غرر معارف آشنا میکند انسان که سرگردان نیست (یک) به عقب هم که برنمیگردد (دو) این به جلو میرود آنها که خیلی جلو هستند مثل پیشوایان ما اینها راهشان را زودتر از دیگران طی کردند در مداری حرکت میکنند ماها که ـ انشاءالله ـ پیروان آنهاییم این راه را طی میکنیم تا به مقصد برسیم اینها به مقصد رسیدهاند (اولاً) و مقصود را یافتند (ثانیاً) و در مدار آن مقصود میگردند (ثالثاً) حرکت اینها حرکت استدارهای است نه استطالهای. صراط مستقیم غیر از صراط مستطیل است آن کسی که حول الحق حرکت میکند این «علی صراطٍ مستقیم» است آن کسی که إلی الحق حرکت میکند او هم «علی صراط المستقیم» است صراط مستقیم غیر از صراط مستطیل است اگر گفته شد «علیٌّ مع الحق ... یدور معه حیثما دار»[14] حالا بنا بر اینکه «یدور» ضمیرش به حضرت امیر برگردد مدار او مدار حق باشد خب علی حقمحور است حرکت او استدارهای است نه استطالهای ولی حرکتش «علی صراط مستقیم» است صراط مستقیم علی قسمین است یک قسمتش مستطیل است مثل ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[15] یک قسمتش مستدیر است مثل «علیّ مع الحق... یدور معه حیثما دار» اگر آن حقّ فعلی در مدار علی بگردد آن هم «علی صراطٍ مستقیم» است چون آن هم فعل خداست که در مدار ولیّ خدا میگردد; به هر تقدیر ما باید «علی صراط مستقیم» حرکت کنیم. آیاتی که این گونه از مطالب را به ما تفهیم میکند میشود جزء غرر آیات. آیاتی که میگوید نماز بخوانید زکات بدهید جهاد کنید حج بروید عمره بروید زیارت کنید دعا بخوانید اینها در سایه این آیاتِ غرر معنا پیدا میکند فرمود ظهور آسمان و زمین به وسیله ذات اقدس الهی است; الله باعث ظهور آسمان و زمین است گرچه در بعضی از روایات این نور به معنای هادی آمده است.[16] در ذیل آیه ﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾[17] اینها رفتند دیدند که ذریح محاربی خدمت امام صادق(سلام الله علیه) رسیده و این آیه را به «لقاء الامام» معنا کرده یکی از اصحاب حضور حضرت شرفیاب شد عرض کرد که فلان راوی از شما نقل کرده که ﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾ یعنی لقاء الامام ما تا حال چنین تفسیری از شما نشنیدیم. فرمود: «مَن یحتمل ما یحتمل ذریح»[18] در زیارت «جامعه» که از برکت وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) که این روزها میلاد آن حضرت است نصیب مسلمانها شده بهترین خواستهای که مؤمنین دارند همین جمله است که «مُحتملٌ لعلمکم»[19] آن مقاماتی که برای آنها هست خب هست اما چه عائد زائر میشود «بکم فتح الله و بکم یختم»[20] بکم کذا این هست اما چه چیزی نصیب زائر میشود زائر اگر بیاید و زیارت بکند و برای طلب آمرزش خودش و پدران خودش که طرْفی نبسته این یک کار سادهای است زائر در مزار ائمه مشرّف میشود که چیز یاد بگیرد بهترین یعنی بهترین جملهٴ زیارت جامعه که نصیب زائر است این است که به پیشگاه امام عرض بکند من آمدم اینجا چیزی که مقدور دیگران نیست فقط انبیا میتوانند یاد بگیرند اولیا میتوانند یاد بگیرند ملائکه میتوانند یاد بگیرند و اوحدیّ از اهل ایمان من جزء اوحدیّ اهل ایمان باشم از آنها چیزی به ما بدهی شما که فرمودید حدیث ما صعب مستصعب است «لا یحتمله الاّ مَلکٌ مقرّب أو نبیٌّ مرسَل أو عبدٌ امتحن الله قلبه للإیمان»[21] یا علم ما صعب مستصعب است[22] من امیدوارم که جزء این عبد باشم «محتملٌ لعلمکم» این جمله خبریهای است که به داعی انشاء القا شده چون دعاست یعنی کاری بکنید که من علم شما را حمل بکنم آن حدیث صعب مستصعب را به ما مرحمت کنید این بهترین و برجستهترین جمله این زیارت نورانی «جامعه کبیر» است این برای همه است برای اینکه اینها کیمیاگری بلدند اینها میتوانند حرّ را به مقام شهید برسانند همین حرّی که ممکن بود به صورت یک عمر سعد در بیاید خب فیض الهی است دیگر. بنابراین آدم که میرود آنجا چیزهای بلندی باید بخواهد آیاتی که این گونه از معارف را در قرآن به همراه دارد جزء غرر است. در آن آیات قبلی هم که گذشت مشابه این تعبیر بود فرمود در قیامت برای برخیها یا مثلاً خواص روشن میشود ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾[23] که این کلمه ﴿هُوَ﴾ و الف و لام داشتن این نشانه حصر است که در آنجا معلوم میشود خدا حق بود و لاغیر و ما سوای خدا اگر سهمی از حق داشتند به برکت الهی بود آیه 25 همین سورهٴ «نور» که قبلاً گذشت این بود ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ حالا بعضیها تا نمردند نمیفهمند که ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ بعضیها در اثر موت ارادی میفهمند ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ آن که عالم را دارد اداره میکند و روشن میکند یک نفر است اگر آن که عالم را دارد اداره میکند و روشن میکند یک نفر است اگر کسی به این مقام رسید [که این مطلب را بفهمد] هرگز نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد. شما میبینید در تمام برجستگیهایی که خدای سبحان برای ائمه قائل شده برای اولیا قائل شده برای انبیا قائل شده مسئله اذن را مطرح کرده فرمود اگر کسی مرده را زنده میکند به اذن ماست اگر کسی ابرص و اکمه را درمان میکند به اذن ماست ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِإِذْنِی﴾[24] این اذن, همان ظهور آسمان و زمین است همان هستی آسمان و زمین است اگر آیاتی از این قبیل بود جزء غرر آیات است و اگر کسی به اینها بار یافت جزء اوحدی از مؤمنین است که میتواند به جایی برسد که ائمه(علیهم السلام) در زیارتهایی که نصیب این شخص میشود از علومشان چیزی به این عطا کنند که بشود «یحتمله عبدٌ امتحن الله قلبه للإیمان».
پرسش:...
پاسخ: اصلِ مطلب جزء غرر است اگر کسی چشمِ بینا داشت غرّهبین است و اگر نداشت مغرور است مطلب, مطلب اساسی است جزء اصول است دیگر. در دین هم ما یک اصول دین داریم یک فروع دین داریم اگر کسی بخواهد به برکت فروع دین برسد باید آن اصول را قبول داشته باشد دیگر در ناحیه قبول اصول است که این فروع, برکات دارد. درباره وحی و نبوّت هم همین طور است چرا در آن حدیث آمده اگر کسی بین رکن و مقام آن همه عبادت بکند و ولایت اهل بیت را نداشته باشد بیقبول است[25] برای اینکه آن که اصل را ندارد فرع چه به درد او میخورد؟! اصل ولایت به نبوّت برمیگردد اصل ولایت و خلافت و رسالت به توحید برمیگردد آیاتی که بگوید کلّ عالم را یک نفر دارد اداره میکند همه هم به اذن او دارند کار میکنند خب اگر کلّ عالم را ذات اقدس الهی دارد اداره میکند این شمس چه کاره است ما الآن این همه برکت از شمس و قمر میگیریم ـ معاذ الله ـ کسی میگوید ما آفتابپرستیم یا ماهپرستیم خب علی و اولاد علی که به مراتب از شمس و قمر بالاترند اگر از آنها کمک گرفتیم یعنی ـ معاذ الله ـ ما مبتلا به شرک شدیم؟! وهابیّت نه آن توحید را درک میکند نه ولایت را درک میکند نه اذن خدا را درک میکند نه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ را درک میکند الآن شما بسیاری از کارها را از شمس و قمر میخواهید دیگر; هر وقت گرمتان شد سردتان شد نور خواستید از اینها بهره میبرید یعنی ـ معاذ الله ـ شمس و قمر مؤثّرند یا او ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾[26] فرمود ما این کار را کردیم دیگر, نه اینکه ما کار را کردیم حدوثاً و بقائاً رها کردیم حدوثاً و بقائاً ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً﴾ «یجعل الشمس ضیاءً, جاعل الشمس ضیاءً», ﴿وَالْقَمَرَ نُوراً﴾ جعل القمر نوراٌ یجعل القمر نوراً جاعل القمر نوراً» گذشته و حال و آینده او شمس را ضیا و قمر را نور داد مگر ما تردید داریم که شمس و قمر برکات بسیاری به اهل زمین میدهند مگر ما تردید داریم اینها هیچ کارهاند فقط به اذن ذات اقدس الهی این کار را میکنند یک وقت اراده کرده میشود ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[27] یک وقت اراده کرده به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾[28] درست است هم ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که در قرآن بحثش گذشت و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این حق است هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ حق است هم این شمس ظاهر را او آفرید و نورانی کرد هم آن شمس باطن را او آفرید و نورانی کرد خب چطور شما از آن شمس نور میگیرید و مشرک نیستید از این شمس که بالاتر از آن شمس است به مراتب بخواهیم نور بگیریم ـ معاذ الله ـ میشویم غیر موحّد؟! سرّش این است که اینها واقعاً توحید را درک نکردند حضور و ظهور ذات اقدس الهی را در عالم درک نکردند اذن خدا را درک نکردند قُرب اولیای الهی اهل بیت را به الله درک نکردند.
خب فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید گرچه مطالب بلند در قرآن کریم فراوان است ولی این را با تمثیل با قصّه, آن قدر رقیق میکند که در دسترس فهم همه باشد هیچ کس نیست که بگوید من از این قرآن بهره نمیبرم سادهترین شخص میتواند از مطالب قرآن استفاده کند چون خدای سبحان آن مطالب را به صورت مَثل و قصّه و داستان رقیق کرده تا در دسترس فهم همه قرار بگیرد. فرمود حالا شما یک چراغی فرض کنید این چراغ در فضای باز نباشد که نورش پراکنده است در طاقچهای باشد قبلاً در این دیوارها یک کوِّهای بود مداربسته برای اینکه قبلاً این داربستها را در همین لابهلای دیوار جاسازی میکردند این به صورت داربست فلزّی فعلی نبود که چیزی به نام طاقچه ولی کوچک نه بزرگ, کوِّه غیر نافذه که راه نداشته باشد پشت سرش بسته باشد که هر چه میگیرد جاسازی کند پراکنده نکند چنین طاقچه کوچکی در دیوار فرض کنید یک چراغ شفافی را در این طاقچه بگذاریم یک شیشه شفاف بدون غباری روی این چراغ بگذاریم یک روغن زیتونی که عصاره بهترین میوه شجره زیتون است در جاروغنی آن بگذاریم خب این چقدر شفاف میشود خود این روغن زیتون خوشسوز است آن چراغ هم بدون نقص است آن زجاجه شفاف هم مایه شفافیّت این نور است این کوِّه و مشکات و طاقچه هم هر چه گرفت پس میدهد این میشود ﴿نُورٌ عَلیٰ نُورٌ﴾ این یک نور قوی است که انسان کاملاً میتواند در سایه او زندگی کند تازه این یک گوشه نور است خب پس ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (یک) «مَثَلُه» نیست چون خدا مَثل ندارد که ﴿لِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ پس یک نور عمومی است که او حساب و کتابش جداست یک نوری برای این نور است (این دو) این نوری که برای نور خداست «الله نور السماوات والارض مثل نورِ نور الله» نه مَثل الله چون ﴿فَلاَ تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ﴾[29] مَثل نورِ خدا ضمیر برمیگردد به نور نه به الله مَثل نور خدا چنین جای شفافی است خب خدا همین مقدار نور دارد نه خیر یک نور ویژه دارد فرمود: ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ﴾ الله یک نور ویژهای دارد که آن دیگر در طاقچه و در مصباح و در زجاجه و اینها نمیگنجد این در مسجد و حرم هست فقط, این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است این دیگر در کوِّه باشد و در مصباح باشد و در زجاجه باشد با این مَثلها نیست این در جاهای مخصوصی است ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ این در مسجد است در حرم است در بقیع است در حسینیه است این جاهاست. خب چه کسی با او آشناست؟ مردانی که شب و روز به یاد او هستند.
البته این الله اسمی از اسمای خداست نه هویّت مطلقه, هویّت مطلقه در هیچ جا موضوع بحث نیست الله که اسمی از اسمای الهی است موضوع قضیه است این مایه ظهور نظام هستی است این الله که مایه ظهور نظام هستی است این نور یک نور دیگری دارد که مَثل آن نور همین جریان مشکات و مصباح و زجاجه و امثال ذلک است که این برای توده مردم است که فیض میبرند یک نور ویژهای دارد که در جاهای مخصوص است که ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ﴾ آن نور کجاست ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ وقتی قتاده خدمت امام باقر(سلام الله علیه) رسید مثل یک برده ضعیف در پیشگاه امام باقر حریم گرفته گفته من اینجا آمدم خیلی مرعوب شدم چه خبر است؟ فرمود: «أنت بین یدی ﴿بُیوتٍ أذِنَ الله أنْ تُرْفَع﴾»[30] تو به چنین جایی آمدی. بنابراین آن نور را خدا آدرس داد فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 32.
[2] . سورهٴ محمد, آیهٴ 7.
[3] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 21.
[4] . الکافی, ج2, ص19.
[5] . سورهٴ نساء, آیات 129 و 130.
[6] . سورهٴ نور, آیهٴ 33.
[7] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[8] . نهجالبلاغه, نامه 61.
[9] . سورهٴ نور, آیهٴ 32.
[10] . سورهٴ نور, آیهٴ 33.
[11] . المیزان, ج15, ص78.
[12] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[13] . المیزان, ج15, ص95.
[14] . الفصول المختاره, ص135 و 224.
[15] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[16] . الکافی, ج1, ص115.
[17] . سورهٴ حج, آیهٴ 29.
[18] . الکافی, ج4, ص549.
[19] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص614.
[20] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص615.
[21] . الامالی (شیخ صدوق), ص4.
[22] . الکافی, ج1, ص401.
[23] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[24] . سورهٴ مائده, آیهٴ 110.
[25] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص245.
[26] . سورهٴ یونس, آیهٴ 5.
[27] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[28] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 128.
[29] . سورهٴ نحل, آیهٴ 74.
[30] . الکافی, ج6, ص256.
- آیا از "انکحوا الایامی" ولایت اب و جد استفاده میشود؟
- هماهنگی آیات 32 و 33 و نه اینکه متناقض باشند؛
- در نکاح صرف فقر مجوز نیست که پسر را قبول نکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِیِّةٍ وَلاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(35) فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (36) رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (37)﴾
چند نکته مربوط به آیه 32 و 33 مانده است که با بیان آنها این آیه نور ـ انشاءالله ـ مطرح میشود. برخیها خواستند از ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ ولایت اب و جد را استفاده کنند در حالی که این خطاب, مخصوص اب و جد نیست (یک) و مسئولین جامعه را هم در برمیگیرد و ثانیاً اگر ﴿أَنکِحُوا﴾ دلیل بر ولایت باشد باید ولایت بر پسر بالغ رشید هم باشد در حالی که اینچنین نیست و درباره دختر گفته شد بنابراین از ﴿وَأَنکِحُوا﴾ نمیشود عنوان ولایت استفاده کرد.
مطلب دوم آن است که این آیه 32 و 33 با هم هماهنگاند نه متناقض; در آیهٴ 32 فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ اگر اینها نیازمندند خدا اینها را به وسیله فضل خود بینیاز میکند این ناظر به مسئله انکاح است اگر کسی خواست برای دخترش یا پسرش همسر انتخاب بکند یا پسر یا دختری به در خانهٴ او آمدند این بخواهد انکاح کند این افراد را به بهانه فقر رد نکند یک وقت است که کفو دینی و اخلاقی نیستند آن یک عذر موجّهی است اما اگر کفو دینی و اخلاقیاند صِرف فقر مجوّز نیست که پدر و مادر دختر یا پسر, آن طرف را رد کنند این دستور مربوط به انکاح است مربوط به منکحان است کسانی که میخواهند جوانِ عَذَب را همسر بدهند به آنها میفرماید: ﴿إِن یَکُونُوا﴾ اگر این اَیامی این عباد این اِما فقرا هستند ﴿یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه﴾.[1] آیه 33 ناظر به خود جوانهاست فرمود اینها که ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾, این ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ گرچه اطلاقش ممکن است شامل همه موارد بشود که یا همسر مناسبی نصیب او نشده یا همسر مناسب, نصیب او شده ولی امکانات مالی ندارد همه اینها را ممکن است شامل بشود لکن به قرینه ذیل که فرمود: ﴿حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ معلوم میشود این ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ نه یعنی همسر پیدا نشده بلکه او قدرت ازدواج ندارد از نظر فقدان مسائل مالی.
مطلب دیگر آن است که این عدم وجدان گاهی برای آن است که اصلاً طرف نیست یا مال نیست یا مال هست و او دسترسی ندارد نظیر آنچه دربارهٴ عدم وجدان آب آمده; آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً﴾ یا به این است که اصلاً آب نباشد مثل یک بیابان کویری یا آب هست ولی او توان بهرهبرداری از آن را ندارد در اثر اینکه دستش بیمار است زخمی است آب برای او ضرر دارد و مانند آن, پس عدم وجدان آب دو مصداق دارد اینجا هم عدم وجدان نکاح که فرمود: ﴿لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ دو مصداق دارد.
مطلب سوم آن است که گرچه در این آیهٴ 32 و 33 کلمهٴ «لعلّ» یا «عسی» که نشانه امید و رجا و امثال ذلک باشد نیست لکن تعبیرات قرآن کریم دو قسم است یک قسم آنچه مربوط به خود خدای سبحان است آن را بالصراحه با بیان قاطع ذکر میکند ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾,[2] ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾[3] اینها دیگر «لعلّ» و «لیت» در آن نیست اما آنچه مربوط به خود مکلّفین است ممکن است در معرض زوال قرار بگیرد انسان تا زنده است مسئولیتی دارد (یک) و تا زنده است چون در بستر حرکت و دگرگونی است ممکن است وضعش عوض بشود (دو) لذا اگر چیزی را به انسان وعده دادند که کارِ انسان هم در او سهیم است با «لیت» و «لعلّ» همراه است (این سه). در جریان روزه گرفتن که خب این روزهای که «جُنّةُ من النّار»[4] و از برترین عبادات است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 183 به این صورت آمد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ اینچنین نیست که اگر کسی روزه گرفت حتماً بهشتی میشود چون تا نفس میکشد در معرض آزمون است بنابراین صِرف اینکه انسان روزه بگیرد نماز بخواند این «شاید» به بار میآورد نه «باید» آنجا که کارِ خداست «باید» است آنجا که کار بشر است «شاید» است چون جریان فقر و غنا با کسب بشر همراه است انسان مکلّف است کار کند تحصیل رزق بر انسان واجب است کار کردن برای تأمین نفقه واجب است لذا خدای سبحان در عین حال که وعده میدهد همان طوری که در طلیعه بحثهای این موضوع از آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کمک گرفته شده و معلوم شد که به امید وابسته است به مشیئت الهی وابسته است جای «لعلّ» و «لیت» است آیه 28 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در آغاز این بحث خوانده شد این بود فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ﴾ اگر از تحریم میترسید از اینکه گفتیم مشرکان نجساند حقّ ورود به سرزمین وحی را ندارند شما بگویید اینها وضع مالیشان خوب است اینها سرمایهدارند کالای تجاری میآورند یا کالای ما را میخرند اگر آنها نیایند ما به فقر مبتلا میشویم این حرف را نزنید ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً﴾ عائلهمند شدن یعنی از فقر هراسانید ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ﴾ به قرینه ﴿إِن شَاءَ﴾ که در آن آیه آمده و «لیت» و «لعلّ» که در آیات مُسانخ این گونه از مسائل آمده آیات محلّ بحث با رجا همراه شده لذا هیچ کس نمیتواند بگوید که فلان شخص فقیر بود و ازدواج کرد و وضعش خوب نشد و ـ معاذ الله ـ خدا به وعدهاش عمل نکرده چون شرایطی دارد همه این کارهایی که سهمی برای انسان هست وعده خدا فیالجمله است نه بالجمله به شهادت همان آیه سورهٴ «توبه» لذا اگر در آیه 32 محلّ بحث فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ و در آیه 33 هم فرمود: ﴿حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی انشاءالله لذا گاهی توانگری و رفاه در بینونت بین الزوج و الزوجه است لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿وَإِن یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلّاً مِن سَعَتِهِ﴾ در سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً ٭ وَإِن یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلّاً مِن سَعَتِهِ﴾[5] پس اینچنین نیست که همه موارد, اِغنای الهی و توانگر ساختن خدا در نکاح باشد گاهی در تفرقه است لذا همیشه به صورت فیالجمله است به صورت «لعلّ» است به صورت «لیت» است برای اینکه تتمیمش به کارِ خود شخص است بر خود شخص واجب است به دنبال کار برود بر خود شخص واجب است کاری که مناسب اوست انجام بدهد این به این فکر نباشد که حتماً میزی باشد دفتری باشد او را به کنار میز و دفتر ببرند آنکه هست کار کردن است تولید است به هر وضعی که باشد ما حالا عادت کردیم میزی باشد و دفتری باشد و کنار او بنشینیم این معنای رزق و شغل نیست. پس تحصیل کار, تحصیل رزق و اشتغال بر خود شخص واجب است اگر اینها را انجام داد همه علل و شرایط فراهم شد این «شاید» میشود «باید».
مطلب دیگر اینکه باز مربوط به مسائل قبل از این آیه 35 است این است که اینکه فرمود: ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً﴾[6] این خیر و آن صلاحی که در صالحین است همان صلاحیّتهای تدبیری است صلاحیّتهای اجتماعی است نه صلاحیّتهای تقوایی. گاهی ممکن است انسان از نظر تقوا شایسته باشد ولی از نظر مدیریت, فاقد شرایط مدیریت باشد. شما مستحضرید که کمیل(رضوان الله تعالی علیه) از اصحاب خاصّ وجود مبارک حضرت امیر بود حضرت امیر که برای خیلیها وقت خصوصی صرف نمیکرد آن تعبیرات بلند را که «یا کمیل بن زیاد إنّ هذه القلوب اوعیةٌ فخیرها اُوعاها»[7] را به او تعلیم کرد دعای «کمیل» را او نقل میکند این از شاگردان مخصوص وجود مبارک حضرت امیر است ولی وقتی حکومت علوی مستقر شد منطقهای به نام «هیت» را ـ «هیت» آن طوری که در نهجالبلاغه هست منطقهای است که در دسترس امویان هم بود ـ وجود مبارک حضرت امیر در اختیار کمیل قرار داد که او مسئول آنجا بشود حالا یا فرماندار باشد یا بخشدار باشد مدیر آن منطقه باشد امویان آمدند زدند بردند غارت کردند یک نامه گلایهآمیزی وجود مبارک حضرت امیر برای کمیل نوشت این نامه در نهجالبلاغه هست که من به تو مأموریت دادم به تو قدرت دادم سلاح داشتی نیرو داشتی اینها آمدند زدند بردند چرا نتوانستی دفاع بکنی[8] معلوم میشود بعضیها فقط به درد دعای «کمیل» میخورند نه به درد اداره یک منطقه خب کمیل که آدم کمی نبود این نامه هم که در بیهقی و ناسخالتوایخ نیست این نامه روشن وجود مبارک حضرت امیر است اگر کسی یک آدم خوبی بود باید در همان حوزه خوبیِ او به او سِمتی داد گِله حضرت امیر نسبت به کمیل در همین متن نهجالبلاغه هست. خب بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی صالح بود صلاحیّت تقوایی داشت اهل نماز شب بود بتوان به او سِمت داد اینجا هم که میفرماید: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ﴾[9] آن صلاحیّت تدبیری و مدیریت زندگی است اینجا هم که درباره مکاتبه فرمود: ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً﴾[10] این خیرِ مدیریت و تدبیر زندگی است که بتواند اقساط خودش را بدهد این عبدِ مکاتب.
خب فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در بخشهایی از تفسیر شریف المیزان آیات خاصّی را میفرمایند جزء غرر آیات است این آیه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ را میفرمایند جزء غرر آیات است, [11] آیهای که قبلاً خواندیم برای اینها روشن میشود ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾[12] در آن باره هم فرمود این جزء غرر آیات است[13] چون اصلِ عالَم بر توحید است آنچه دربارهٴ ذات اقدس الهی است و آنچه نشان میدهد کلّ هستی به فیض خدای سبحان پدید آمد و به افاضه او اداره میشود و به اراده او تبدیل میشود به جهان معاد, اینها جزء غرر آیات است که ناظر به اصول است. نه تنها مطلب آنها جزء اصول است بلکه سالک و عابد را هم به آن غرر معارف آشنا میکند انسان که سرگردان نیست (یک) به عقب هم که برنمیگردد (دو) این به جلو میرود آنها که خیلی جلو هستند مثل پیشوایان ما اینها راهشان را زودتر از دیگران طی کردند در مداری حرکت میکنند ماها که ـ انشاءالله ـ پیروان آنهاییم این راه را طی میکنیم تا به مقصد برسیم اینها به مقصد رسیدهاند (اولاً) و مقصود را یافتند (ثانیاً) و در مدار آن مقصود میگردند (ثالثاً) حرکت اینها حرکت استدارهای است نه استطالهای. صراط مستقیم غیر از صراط مستطیل است آن کسی که حول الحق حرکت میکند این «علی صراطٍ مستقیم» است آن کسی که إلی الحق حرکت میکند او هم «علی صراط المستقیم» است صراط مستقیم غیر از صراط مستطیل است اگر گفته شد «علیٌّ مع الحق ... یدور معه حیثما دار»[14] حالا بنا بر اینکه «یدور» ضمیرش به حضرت امیر برگردد مدار او مدار حق باشد خب علی حقمحور است حرکت او استدارهای است نه استطالهای ولی حرکتش «علی صراط مستقیم» است صراط مستقیم علی قسمین است یک قسمتش مستطیل است مثل ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[15] یک قسمتش مستدیر است مثل «علیّ مع الحق... یدور معه حیثما دار» اگر آن حقّ فعلی در مدار علی بگردد آن هم «علی صراطٍ مستقیم» است چون آن هم فعل خداست که در مدار ولیّ خدا میگردد; به هر تقدیر ما باید «علی صراط مستقیم» حرکت کنیم. آیاتی که این گونه از مطالب را به ما تفهیم میکند میشود جزء غرر آیات. آیاتی که میگوید نماز بخوانید زکات بدهید جهاد کنید حج بروید عمره بروید زیارت کنید دعا بخوانید اینها در سایه این آیاتِ غرر معنا پیدا میکند فرمود ظهور آسمان و زمین به وسیله ذات اقدس الهی است; الله باعث ظهور آسمان و زمین است گرچه در بعضی از روایات این نور به معنای هادی آمده است.[16] در ذیل آیه ﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾[17] اینها رفتند دیدند که ذریح محاربی خدمت امام صادق(سلام الله علیه) رسیده و این آیه را به «لقاء الامام» معنا کرده یکی از اصحاب حضور حضرت شرفیاب شد عرض کرد که فلان راوی از شما نقل کرده که ﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾ یعنی لقاء الامام ما تا حال چنین تفسیری از شما نشنیدیم. فرمود: «مَن یحتمل ما یحتمل ذریح»[18] در زیارت «جامعه» که از برکت وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) که این روزها میلاد آن حضرت است نصیب مسلمانها شده بهترین خواستهای که مؤمنین دارند همین جمله است که «مُحتملٌ لعلمکم»[19] آن مقاماتی که برای آنها هست خب هست اما چه عائد زائر میشود «بکم فتح الله و بکم یختم»[20] بکم کذا این هست اما چه چیزی نصیب زائر میشود زائر اگر بیاید و زیارت بکند و برای طلب آمرزش خودش و پدران خودش که طرْفی نبسته این یک کار سادهای است زائر در مزار ائمه مشرّف میشود که چیز یاد بگیرد بهترین یعنی بهترین جملهٴ زیارت جامعه که نصیب زائر است این است که به پیشگاه امام عرض بکند من آمدم اینجا چیزی که مقدور دیگران نیست فقط انبیا میتوانند یاد بگیرند اولیا میتوانند یاد بگیرند ملائکه میتوانند یاد بگیرند و اوحدیّ از اهل ایمان من جزء اوحدیّ اهل ایمان باشم از آنها چیزی به ما بدهی شما که فرمودید حدیث ما صعب مستصعب است «لا یحتمله الاّ مَلکٌ مقرّب أو نبیٌّ مرسَل أو عبدٌ امتحن الله قلبه للإیمان»[21] یا علم ما صعب مستصعب است[22] من امیدوارم که جزء این عبد باشم «محتملٌ لعلمکم» این جمله خبریهای است که به داعی انشاء القا شده چون دعاست یعنی کاری بکنید که من علم شما را حمل بکنم آن حدیث صعب مستصعب را به ما مرحمت کنید این بهترین و برجستهترین جمله این زیارت نورانی «جامعه کبیر» است این برای همه است برای اینکه اینها کیمیاگری بلدند اینها میتوانند حرّ را به مقام شهید برسانند همین حرّی که ممکن بود به صورت یک عمر سعد در بیاید خب فیض الهی است دیگر. بنابراین آدم که میرود آنجا چیزهای بلندی باید بخواهد آیاتی که این گونه از معارف را در قرآن به همراه دارد جزء غرر است. در آن آیات قبلی هم که گذشت مشابه این تعبیر بود فرمود در قیامت برای برخیها یا مثلاً خواص روشن میشود ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾[23] که این کلمه ﴿هُوَ﴾ و الف و لام داشتن این نشانه حصر است که در آنجا معلوم میشود خدا حق بود و لاغیر و ما سوای خدا اگر سهمی از حق داشتند به برکت الهی بود آیه 25 همین سورهٴ «نور» که قبلاً گذشت این بود ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ حالا بعضیها تا نمردند نمیفهمند که ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ بعضیها در اثر موت ارادی میفهمند ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ آن که عالم را دارد اداره میکند و روشن میکند یک نفر است اگر آن که عالم را دارد اداره میکند و روشن میکند یک نفر است اگر کسی به این مقام رسید [که این مطلب را بفهمد] هرگز نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد. شما میبینید در تمام برجستگیهایی که خدای سبحان برای ائمه قائل شده برای اولیا قائل شده برای انبیا قائل شده مسئله اذن را مطرح کرده فرمود اگر کسی مرده را زنده میکند به اذن ماست اگر کسی ابرص و اکمه را درمان میکند به اذن ماست ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِإِذْنِی﴾[24] این اذن, همان ظهور آسمان و زمین است همان هستی آسمان و زمین است اگر آیاتی از این قبیل بود جزء غرر آیات است و اگر کسی به اینها بار یافت جزء اوحدی از مؤمنین است که میتواند به جایی برسد که ائمه(علیهم السلام) در زیارتهایی که نصیب این شخص میشود از علومشان چیزی به این عطا کنند که بشود «یحتمله عبدٌ امتحن الله قلبه للإیمان».
پرسش:...
پاسخ: اصلِ مطلب جزء غرر است اگر کسی چشمِ بینا داشت غرّهبین است و اگر نداشت مغرور است مطلب, مطلب اساسی است جزء اصول است دیگر. در دین هم ما یک اصول دین داریم یک فروع دین داریم اگر کسی بخواهد به برکت فروع دین برسد باید آن اصول را قبول داشته باشد دیگر در ناحیه قبول اصول است که این فروع, برکات دارد. درباره وحی و نبوّت هم همین طور است چرا در آن حدیث آمده اگر کسی بین رکن و مقام آن همه عبادت بکند و ولایت اهل بیت را نداشته باشد بیقبول است[25] برای اینکه آن که اصل را ندارد فرع چه به درد او میخورد؟! اصل ولایت به نبوّت برمیگردد اصل ولایت و خلافت و رسالت به توحید برمیگردد آیاتی که بگوید کلّ عالم را یک نفر دارد اداره میکند همه هم به اذن او دارند کار میکنند خب اگر کلّ عالم را ذات اقدس الهی دارد اداره میکند این شمس چه کاره است ما الآن این همه برکت از شمس و قمر میگیریم ـ معاذ الله ـ کسی میگوید ما آفتابپرستیم یا ماهپرستیم خب علی و اولاد علی که به مراتب از شمس و قمر بالاترند اگر از آنها کمک گرفتیم یعنی ـ معاذ الله ـ ما مبتلا به شرک شدیم؟! وهابیّت نه آن توحید را درک میکند نه ولایت را درک میکند نه اذن خدا را درک میکند نه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ را درک میکند الآن شما بسیاری از کارها را از شمس و قمر میخواهید دیگر; هر وقت گرمتان شد سردتان شد نور خواستید از اینها بهره میبرید یعنی ـ معاذ الله ـ شمس و قمر مؤثّرند یا او ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾[26] فرمود ما این کار را کردیم دیگر, نه اینکه ما کار را کردیم حدوثاً و بقائاً رها کردیم حدوثاً و بقائاً ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً﴾ «یجعل الشمس ضیاءً, جاعل الشمس ضیاءً», ﴿وَالْقَمَرَ نُوراً﴾ جعل القمر نوراٌ یجعل القمر نوراً جاعل القمر نوراً» گذشته و حال و آینده او شمس را ضیا و قمر را نور داد مگر ما تردید داریم که شمس و قمر برکات بسیاری به اهل زمین میدهند مگر ما تردید داریم اینها هیچ کارهاند فقط به اذن ذات اقدس الهی این کار را میکنند یک وقت اراده کرده میشود ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[27] یک وقت اراده کرده به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾[28] درست است هم ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که در قرآن بحثش گذشت و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این حق است هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ حق است هم این شمس ظاهر را او آفرید و نورانی کرد هم آن شمس باطن را او آفرید و نورانی کرد خب چطور شما از آن شمس نور میگیرید و مشرک نیستید از این شمس که بالاتر از آن شمس است به مراتب بخواهیم نور بگیریم ـ معاذ الله ـ میشویم غیر موحّد؟! سرّش این است که اینها واقعاً توحید را درک نکردند حضور و ظهور ذات اقدس الهی را در عالم درک نکردند اذن خدا را درک نکردند قُرب اولیای الهی اهل بیت را به الله درک نکردند.
خب فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید گرچه مطالب بلند در قرآن کریم فراوان است ولی این را با تمثیل با قصّه, آن قدر رقیق میکند که در دسترس فهم همه باشد هیچ کس نیست که بگوید من از این قرآن بهره نمیبرم سادهترین شخص میتواند از مطالب قرآن استفاده کند چون خدای سبحان آن مطالب را به صورت مَثل و قصّه و داستان رقیق کرده تا در دسترس فهم همه قرار بگیرد. فرمود حالا شما یک چراغی فرض کنید این چراغ در فضای باز نباشد که نورش پراکنده است در طاقچهای باشد قبلاً در این دیوارها یک کوِّهای بود مداربسته برای اینکه قبلاً این داربستها را در همین لابهلای دیوار جاسازی میکردند این به صورت داربست فلزّی فعلی نبود که چیزی به نام طاقچه ولی کوچک نه بزرگ, کوِّه غیر نافذه که راه نداشته باشد پشت سرش بسته باشد که هر چه میگیرد جاسازی کند پراکنده نکند چنین طاقچه کوچکی در دیوار فرض کنید یک چراغ شفافی را در این طاقچه بگذاریم یک شیشه شفاف بدون غباری روی این چراغ بگذاریم یک روغن زیتونی که عصاره بهترین میوه شجره زیتون است در جاروغنی آن بگذاریم خب این چقدر شفاف میشود خود این روغن زیتون خوشسوز است آن چراغ هم بدون نقص است آن زجاجه شفاف هم مایه شفافیّت این نور است این کوِّه و مشکات و طاقچه هم هر چه گرفت پس میدهد این میشود ﴿نُورٌ عَلیٰ نُورٌ﴾ این یک نور قوی است که انسان کاملاً میتواند در سایه او زندگی کند تازه این یک گوشه نور است خب پس ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (یک) «مَثَلُه» نیست چون خدا مَثل ندارد که ﴿لِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ پس یک نور عمومی است که او حساب و کتابش جداست یک نوری برای این نور است (این دو) این نوری که برای نور خداست «الله نور السماوات والارض مثل نورِ نور الله» نه مَثل الله چون ﴿فَلاَ تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ﴾[29] مَثل نورِ خدا ضمیر برمیگردد به نور نه به الله مَثل نور خدا چنین جای شفافی است خب خدا همین مقدار نور دارد نه خیر یک نور ویژه دارد فرمود: ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ﴾ الله یک نور ویژهای دارد که آن دیگر در طاقچه و در مصباح و در زجاجه و اینها نمیگنجد این در مسجد و حرم هست فقط, این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است این دیگر در کوِّه باشد و در مصباح باشد و در زجاجه باشد با این مَثلها نیست این در جاهای مخصوصی است ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ این در مسجد است در حرم است در بقیع است در حسینیه است این جاهاست. خب چه کسی با او آشناست؟ مردانی که شب و روز به یاد او هستند.
البته این الله اسمی از اسمای خداست نه هویّت مطلقه, هویّت مطلقه در هیچ جا موضوع بحث نیست الله که اسمی از اسمای الهی است موضوع قضیه است این مایه ظهور نظام هستی است این الله که مایه ظهور نظام هستی است این نور یک نور دیگری دارد که مَثل آن نور همین جریان مشکات و مصباح و زجاجه و امثال ذلک است که این برای توده مردم است که فیض میبرند یک نور ویژهای دارد که در جاهای مخصوص است که ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ﴾ آن نور کجاست ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ وقتی قتاده خدمت امام باقر(سلام الله علیه) رسید مثل یک برده ضعیف در پیشگاه امام باقر حریم گرفته گفته من اینجا آمدم خیلی مرعوب شدم چه خبر است؟ فرمود: «أنت بین یدی ﴿بُیوتٍ أذِنَ الله أنْ تُرْفَع﴾»[30] تو به چنین جایی آمدی. بنابراین آن نور را خدا آدرس داد فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 32.
[2] . سورهٴ محمد, آیهٴ 7.
[3] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 21.
[4] . الکافی, ج2, ص19.
[5] . سورهٴ نساء, آیات 129 و 130.
[6] . سورهٴ نور, آیهٴ 33.
[7] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[8] . نهجالبلاغه, نامه 61.
[9] . سورهٴ نور, آیهٴ 32.
[10] . سورهٴ نور, آیهٴ 33.
[11] . المیزان, ج15, ص78.
[12] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[13] . المیزان, ج15, ص95.
[14] . الفصول المختاره, ص135 و 224.
[15] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[16] . الکافی, ج1, ص115.
[17] . سورهٴ حج, آیهٴ 29.
[18] . الکافی, ج4, ص549.
[19] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص614.
[20] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص615.
[21] . الامالی (شیخ صدوق), ص4.
[22] . الکافی, ج1, ص401.
[23] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[24] . سورهٴ مائده, آیهٴ 110.
[25] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص245.
[26] . سورهٴ یونس, آیهٴ 5.
[27] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[28] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 128.
[29] . سورهٴ نحل, آیهٴ 74.
[30] . الکافی, ج6, ص256.
تاکنون نظری ثبت نشده است