display result search
منو
تفسیر آیات 21 تا 26 سوره نور _ بخش دوم

تفسیر آیات 21 تا 26 سوره نور _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 116 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 26 سوره نور _ بخش دوم"
- جریان افک در خصوص ماریه قبطیه است یا عایشه؟
- فضل و رحمت الهی نبود هیچ‌کس وارسته نمی‌شد
- اقسام فضل و رحمت الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21) وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22) إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ (23) یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25) الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)﴾

در طلیعهٴ بحث اِفک دو نظر بود که اشاره شد اهل سنّت بر آن‌اند که قصّهٴ افک مربوط به عایشه است, معروف بین مفسّران و علمای شیعه این است که قصّه افک مربوط به ماریهٴ قِبطیه مادر ابراهیم است[1] که این دو جریان در طلیعه بحث گذشت. به استناد این دو جریان, ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ به نظر علمای شیعه ناظر به ماریه قِبطیه است به نظر اهل سنّت ناظر به عایشه است بنابراین اطلاق ﴿الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ و انطباقش بر عایشه به نظر اهل سنّت است و انطباقش بر ماریه قبطیه به نظر ماست بنابراین منافاتی هم با جریان سورهٴ «تحریم» ندارد برای اینکه «کلٌّ علی رأیه».
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود فضل و رحمت الهی اگر نبود هیچ کس وارسته نمی‌شد برای آن است که فضل خدای سبحان و رحمت الهی دو قِسم است: یک فضل ابتدایی یک فضل پاداشی گرچه همه فضلهای الهی ابتدایی است آن فضل الهی و رحمت الهی که ابتدایی است این است که عقل داده است فطرت داده است قرآن نازل کرد انبیا آورد که همه اینها فضلهای ابتدایی است به وسیلهٴ این عقل از درون و وحی از بیرون, بشر را هدایت کرد که فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[2] این هدایت تشریعی و هدایت ابتدایی است که عام است. گروهی گوش به این هدایت می‌دهند و چند قدم همراه انبیا می‌روند هم از نظر اعتقاد, عقیدهٴ صحیح دارند هم از نظر اخلاق متخلِّق می‌شوند هم از نظر اعمال دارای عدل‌اند این گروه که مقداری اطاعت کردند پاداش دریافت می‌کنند پاداش الهی همان هدایت پاداشی است که گرایش است تَیسیر امور است توفیق است که فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[3] یا در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» این‌چنین فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[4] خب این اگر هدایت ابتدایی باشد که اتحاد مقدّم و تالی است این هدایت پاداشی است یعنی اگر کسی ایمان بیاورد متخلّق بشود عمل صالح داشته باشد به آن هدایت ابتدایی خدای سبحان بها بدهد خداوند پاداشی به او عطا می‌کند و آن هدایت پاداشی است ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این گرایش و اهتدا و علاقه و محبّت که نسبت به اطاعت پیدا می‌کند این پاداشی است خدای سبحان به او داده این تزکیهٴ پاداشی است پس تزکیه فضل رحمت اینها به دو قسم تقسیم می‌شود یکی ابتدایی که عموم است خدای سبحان همه را هدایت کرد همه را از نفس ملهمه برخوردار کرد همه را با وحی و نبوّت و رسالت آشنا کرد که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اگر کسی به این هدایت ابتدایی بها داد و اطاعت کرد خدا به او پاداش عطا می‌کند پاداشش این است ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اگر کسی ایمان آورد خدای سبحان گذشته از جریان بهشت, قلب او را هم هدایت می‌کند [و] توفیق عطا می‌کند; رفیق خوب استاد خوب شاگرد خوب هم‌بحث خوب هم‌حجره خوب همسایه خوب همه اینها جزء توفیقات الهی است که خدا فراهم می‌کند آن گرایش درونی را هم تأمین می‌کند که فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[5] اینها هدایت پاداشی.
اما اِضلال قبلاً هم بحثش گذشت که اضلال ابتدایی اصلاً نیست که ـ معاذ الله ـ ابتدائاً خدای سبحان کسی را گمراه کرده باشد. اگر کسی با داشتن عقل و فطرت از درون, وحی و نبوّت از بیرون بیراهه رفت معصیت کرد و خدای سبحان به او مهلت داد راه توبه را باز کرد «أنت الّذی فَتَحْتَ لعبادک باباً إلی عفوک و سَمَّیته التوبة»[6] این عمداً به سوء اختیار خود این درِ توبه را هم به روی خود بست, مهلت خدا را هم با بی‌اعتنایی گذراند از آن به بعد خدا سبحان او را گمراه می‌کند این گمراهی اضلالِ کیفری است (اولاً) و امر وجودی نیست (ثانیاً) یعنی چیزی خدا در قلب او ایجاد بکند چیزی بر او وارد بکند به عنوان اِضلال نیست بلکه امر عدمی است و آن این است که توفیقش را برمی‌دارد او را به حال خود رها می‌کند (ثالثاً) این همان است که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده که فرمود یک وقت خدای سبحان مطابق حکمت, مصلحت می‌بیند که درِ رحمت را به روی فردی باز کند ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ دری را که خدای سبحان به عنوان رحمت به روی فرد یا امّتی باز کرد هیچ کس نمی‌تواند آن در را ببندد اما ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ دری را که خدا باز نکرد لطفی را که خدا نداد ﴿فَلاَ مُرْسِلَ لَه﴾[7] خدا اگر فرمود کسی را گمراه می‌کند نه یعنی ـ معاذ الله ـ او را به سَمت فساد می‌کشاند لطفش را برمی‌دارد توفیقش را برمی‌دارد این همان است که وجود مبارک حضرت بارها عرض می‌کرد «ربّ لا تَکلنی إلی نفسی طرفة عین ابدا»[8] این یک امر وجودی نیست اضلال کیفری امر وجودی نیست فقط سلب توفیق است لطفی که تاکنون می‌داد حالا نمی‌دهد فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ له﴾ دری را که خدا تا حال باز می‌کرد حالا باز نمی‌کند شخص را به حال خودش رها می‌کند خب این شخص مثل کودکی است که در آغوش پدر و مادر است اگر کسی او را رها بکند می‌افتد دیگر, این‌چنین نیست که این کودک بتواند خودش را حفظ بکند [یا اگر خداوند لطفش را بردارد] انسان بتواند خودش را حفظ بکند که این قهراً می‌افتد در چاه. بنابراین هدایت دو قسم است: ابتدایی و پاداشی هر دو به فضل و رحمت خداست اضلال یک قسم, یک قسم یعنی یک قسم فقط کیفری است اضلال ابتدایی نیست این دو مطلب. اضلال هم امر عدمی است نه امر وجودی این سه مطلب که این مطالب سه‌گانه در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت یعنی آیهٴ 26 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ خدای سبحان هدایت ابتدایی دارد (یک) هدایت پاداشی دارد (دو) اضلال کیفری دارد نه اضلال ابتدایی (سه) این اضلال کیفری فقط دامنگیر فاسقان و منحرفان از دین است (چهار). بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ﴾ معنای خاصّ خودش را پیدا می‌کند که فضل و رحمت و تزکیه الهی دو قسم است هم ابتدایی هم پاداشی ولی اضلال ذات اقدس الهی یک قسم است و آن اضلال کیفری است دیگر نه سخن از جبر است نه سخن از تفویض بلکه «امرٌ بین الأمرین».[9]
پرسش:...
پاسخ: عدمی است دیگر برای اینکه کلّ صفحه دل را خود شخص پر کرده و سیاه کرده نامه را چه موقع مُهر می‌کنند آن وقتی که تمام حرفها در نامه نوشته شده و مطلبی جا نمانده آن وقت ختم می‌کنند یعنی مُهر می‌کنند صحنهٴ دل صفحه شفاف است نویسنده, خود شخص است اگر خود شخص کلّ صحنه را سیاه کرد راهی هم بود به عنوان آبِ توبه این آبِ توبه یعنی خود توبه آبِ شستشوست نه یعنی بروی نزد کسی یک دَم بزند شما بخوری آن خب یک آداب و مستحبّاتی است و حرف دیگر است ولی خود توبه آب است که شستشو می‌دهد. این آبِ توبه اضافه وصف به موصوف است [یعنی] توبه‌ای که آب است نه یعنی آن آبِ استکان را می‌گویند آبِ توبه, خود توبه آبی است شستشو می‌کند. خب طبق بیان نورانی امام سجاد فرمود این در باز است دیگر «أنت الّذی فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمّیته التوبة»[10] فرمود این توبه این هم آبِ توبه این را بخور شستشو بکن با توبه کردن کلّ صحنه را شستشو می‌کنی شفاف می‌کنی نکرد نکرد نکرد تا به آن آخر رسید دیگر بعد خدا مُهر می‌کند دیگر از آن به بعد دیگر خودشان می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[11] و خدا هم تصدیق می‌کند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[12] اینها که صریحاً به پیامبرشان می‌گفتند چه بگویی چه نگویی برای ما فرق نمی‌کند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ نه «أم لم تَعِظ» اصلاً می‌خواهیم جزء وعّاظ نباشی خب چنین آدمی وقتی که کلّ صحنه را سیاه کرده فقط یک امضا می‌ماند یک مُهر می‌‌ماند خدا مُهر می‌کند دیگر, بنابراین کلّ صحنه به دست خود انسان است. بعد فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ نظر شیعه مشخص شد نظر اهل سنّت مشخص شد در جریان اِفک وقتی جریان اِفک نظر شیعه‌ها مشخص شد دیگر آن قصّه ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ﴾ مشخص می‌شود که مربوط به ابی‌بکر نمی‌تواند باشد.
پرسش:...
پاسخ: اینها دفع بود دیگر نه رفع قد مرّ مراراً دعای اینها نالهٴ اینها ضجّه اینها استغفار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزی هفتاد بار اینها دفع است یک وقت ماها استغفار می‌کنیم رفع است یعنی گناهِ آمده غبارِ آمده را می‌خواهیم شستشو کنیم. یک وقت آنها استغفار می‌کنند مثل اینکه بادبزن مرتّب دستشان است که حشرات و مگس نیاید اینها مادامی که انسان‌اند مکلّف‌اند در حوزه شریعت‌اند با دیگران از نظر شریعت و تکلیف فرقی ندارند اینها مرتّب در کمین‌اند که مبادا خدای ناکرده غفلتی بشود و برای همیشه هم محفوظ ماندند.
بنابراین این ﴿لاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ وضعش مشخص می‌شود که به نظر شیعه چه گروهی است به نظر اهل سنّت چه گروهی است. خب حالا اگر هم بنا بر نظر اهل سنّت باشد و این شامل آن شخص باشد هر آیه‌ای هر پاداشی را که به همراه دارد حیثی است یعنی اگر کسی در این جهت از این لحاظ این کار خیر را انجام داده است برکت این کار خیر را می‌برد نه جمیع خیرات شامل حال او می‌شود (یک) نه اینکه بعداً هر خطا و خطیئه‌ای را مرتکب بشود بخشوده می‌شود (دو) خب این چه کار دارد با «ارتدّ الناس بعد النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الاّ ثلاثة نفر»[13] این چه کار دارد به حوادث سقیفه؟! هر آیه‌ای بر فرض اطلاق داشته باشد اطلاقش حیثی است یعنی آن چیزی که در صدد بیان است را مشخص می‌کند نه کارهای دیگر یعنی اگر کسی گفت که اگر انسان روزه گرفت یا نماز خواند یا احسان کرد یا فلان کار خیر را انجام داد «فله الجنة» یعنی در همین محدوده نه اینکه بعداً هم اگر خلافی بکند باز «فله الجنة» بر فرض هم آن شأن نزول قصّه افک مربوط به آن بانو باشد ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ هم مربوط به ابی‌بکر باشد اطلاقش حیثی است نه عمومی که نسبت به جمیع جهات باشد (یک) و نه اینکه بعد از رحلت هم حادثه سقیفه پیش بیاید هم باز «فله الجنّة» (دو).
پرسش:...
پاسخ: اگر باشد توبه بکند بله دیگر این همه مشرکین صدر اسلام بودند که توبه کردند عملشان قبول شد دیگر. یک وقت است کسی بازی می‌کند خب این در حقیقت ایمان نیاورد دیگر اما اگر کسی واقعاً ایمان بیاورد و توبه بکند [اهل بهشت می‌شود] این همه مشرکان و بت‌پرستان صدر اسلام بودند که ایمان آوردند و اهل بهشت شدند دیگر اما اگر کسی بخواهد بازی کند منافقانه سخن بگوید نه, هیچ ضرورتی ندارد بلکه همین سیّئه‌ای است بر روی سیّئات او; خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد را! می‌فرماید بعضیها می‌گویند فلان کار را می‌کنیم حالا بعد استغفار می‌کنیم این دو گناه کرده یکی اینکه گناه فعلی را مرتکب شده یکی اینکه استغفار را به بازی گرفته این اهانت به استغفار است حالا این معصیت را می‌کنیم بعد استغفار می‌کنیم خب این بازی گرفتن استغفار است دیگر, این دو گناه است به تعبیر ایشان.
خب اینها خطر دنیایی‌شان مشخص شد. عمده آن است که فرمود این گروه ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ ﴾ خب چه موقع عذاب عظیم دامنگیر آنها می‌شود ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که این دو قرینه است دو دلیل است که اعضا و جوارح گناه نمی‌کنند گناه برای نفس است چرا؟ برای اینکه اگر در محکمهٴ عدل الهی زبانی که غیبت کرده یا دروغ گفته این گناه, گناه زبان باشد عامل, زبان باشد مسئول, خود زبان باشد باید گفته می‌شد زبان اقرار می‌کند نه شهادت می‌دهد دستی که سیلی زده یا رشوه داده یا رشوه گرفته اگر این دست عامل باشد این دست معصیت کرده است و اگر این دست در قیامت سخن بگوید باید گفته می‌شد اعتراف کرده است نه شهادت داد مثل اینکه خود نفس وقتی سخن می‌گوید اقرار است ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾[14] اما اعضا و جوارح که حرف می‌زند تعبیر قرآن این است که اینها شهادت می‌دهند معلوم می‌شود اینها مجرم نیستند اینها ابزار کارند مثل اینکه انسان با قلمی حرف باطل می‌نویسد ابزار کارند منتها آن مصنوعی است این طبیعی.
شاهد دوم و قرینه دوم ﴿بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ است که عمل را ذات اقدس الهی به اشخاص اسناد می‌دهد نه به اعضا و جوارح وگرنه می‌فرمود «بما عَمِلت» در بخشهای دیگر هم ﴿بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ و امثال ذلک است; در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیه 65 این است که ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این دو قرینه در آیه 65 سورهٴ مبارکهٴ «یس» هم هست منتها حالا یک شاهد جمعی, جداگانه باید ارائه بشود که چگونه زبان شهادت می‌دهد در حالی که دهن بسته است آیا این راهی که امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) رفتند این راه تام است که خدای سبحان زبان را از فضای کام بیرون می‌آورد (یک) این کام را می‌بندد (دو) زبان در بیرون فضای دهن حرف می‌زند (سه)[15] تا جمع بشود بین شهادت زبان و بسته شدن دهن که فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾ خب اگر افواه, فوه, دهن بسته شد چگونه زبان شهادت می‌دهد آیا راه این است یا موقفها فرق می‌کند در بعضی از مواقف دهن باز است و زبان شهادت می‌دهد در موقف دیگر دهن بسته است و اعضا و جوارح شهادت می‌دهند[16] بالأخره باید در سورهٴ مبارکهٴ «یس» رسیدیم راه‌حل جمع بین آیات مشخص بشود. پس طبق این دو قرینه اعضا و جوارح ابزار کارند منتها اینها آن فهم را شاید نداشته باشند یعنی اثبات اینکه اینها می‌فهمند به وسیله این آیات آسان نیست اینها کاری که کردند شهادت می‌دهند یعنی در قیامت دست شهادت می‌دهد که من این پول را دادم یا این پول را گرفتم اما این رشوه است این حلال است این حرام است شاید نداند آیا این اعضا و جوارح شهادت به عصیان می‌دهند یا شهادت به عمل می‌دهند محکمه الهی برگزار می‌شود می‌گویند چرا فلان حرف را زدی؟ این انکار می‌کند که من نگفتم زبان را خدای سبحان به حرف در می‌آورد زبان می‌گوید بله من این حرف را گفتم اما حالا این حرف اهانت است یا کذب است یا فِریه است این را شاید نداند. البته کسی بگوید زبان نمی‌داند جرأت می‌طلبد ولی اثباتش دلیل می‌خواهد آن مقداری که از این آیات برمی‌آید این است که متن عمل را زبان می‌فهمد یعنی زبان می‌فهمد که این شخص دارد این حرف را می‌زند این دست می‌فهمد که این شخص در فلان روز دارد این پول را می‌دهد یا می‌گیرد این را کاملاً می‌فهمد این فرش را می‌برد یا می‌گذارد اما این سرقت است این بیع است این شراء است این را شاید نداند یعنی اثبات معرفت طاعت و عصیان با این آیات آسان نیست اصل فعل را می‌بیند و شهادت هم می‌دهد از این آیات بیش از این مقدار برنمی‌آید البته از ادلّه دیگر که همه اینها آگاه‌اند سمیع‌اند بصیرند این شاید بتوان تشخیص داد آن وقت اگر اینها طاعت و عصیان را بفهمند قهراً خود اینها هم زیر سؤال می‌روند که شما که می‌دانستید این اطاعت است چرا انجام ندادید فلان کار معصیت است چرا انجام دادید؟
مطلب مهم این است که ما در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» با معمّایی روبه‌رو بودیم و آن معمّا این بود که خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود همه اعضا و جوارح در قیامت مورد سؤال‌اند. خب سائل مشخص است مسئول هم مشخص است مسئول‌عنه هم مشخص اما در تشخیص و تطبیق مسئول و مسئول‌عنه ما با یک معمّا روبه‌رو بودیم آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است; آیهٴ 36 سورهٴ «اسراء» ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ چیزی که علم نداری به دنبالش نرو محقّقانه و عالمانه سخن بگو عالمانه قیام کن عالمانه قعود کن و مانند آن چرا ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ آنهایی که در این بحثها حضور داشتند می‌دانند ما با فشاری رد شدیم چرا, برای اینکه ظاهر آیه این است که بدون علم کاری نکن زیرا سمع بصر قلب همهٴ اینها مسئول‌عنه‌اند خیلی از مفسّرین همین طور گذشتند خب ببینید مراجعه کنید تفسیر را, این ﴿کَانَ﴾ به چه کسی برمی‌گردد این ﴿عَنْهُ﴾ به چه کسی برمی‌گردد؟ قرآن عربی است کتابهای تفسیر هم [غالباً] عربی است اینها عربی حرف می‌زنند و فارسی فکر می‌کنند. ما در فارسی می‌گوییم از فلان شخص بپرس این کلمه از را روی آن شخص می‌آوریم. در عربی چنین تعبیری نیست این کلمه «عن» که از او به «از» ترجمه می‌شود روی مطلب در می‌آید نه روی شخص ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾,[17] ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾,[18] ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾[19] شخص, مسئول است آن مطلب, مسئول‌عنه ولی در فارسی می‌گوییم از آقا بپرس. خب اینکه فرمود: ﴿کَانَ عَنْهُ﴾[20] یقیناً ﴿عَنْهُ﴾ به انسان برنمی‌گردد برای اینکه انسان مسئول است نه مسئول‌عنه, سائل خداست و فرشتگان اداره کنندهٴ محکمه معاد مسئول انسان است مسئول‌عنه اعضا و جوارح او از انسان سؤال می‌کنند گوش را چه کردی از انسان سؤال می‌کنند چشم را چه کردی اینها را ما می‌فهمیم اما از انسان سؤال بکنند دلت را چه کردی قلبت را چه کردی فؤاد, همان حقیقت انسان است آیا فؤاد مسئول است یا مسئول‌عنه؟ از اعضا و جوارح انسان که سؤال نمی‌کنند برای اینکه اینها مسئول‌عنه‌اند مسئول, خود انسان است نه سر انسان نه دست انسان نه چشم و گوش انسان نه ریه و روده انسان خود انسان است خود انسان همان فؤاد اوست خب اگر خود انسان مسئول است دیگر نمی‌تواند مسئول‌عنه باشد از خود انسان سؤال می‌کنند خودت را چه کردی این است معنایش یا ما دوتا خود داریم یک خود حیوانی داریم که با او داریم زندگی می‌کنیم یک خود الهی داریم که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[21] این ضمیر متکلّم وحده ﴿رُّوحِی﴾ برای خداست این روح به آنجا برمی‌گردد این خودِ حیوانی ما که وهم و خیال است حیوانات هم دارند شهوت و غضب است حیوانات هم دارند این سیرک‌بازیها و تمرینهای طنزآمیزی که بعضی از انسانها دارند قوی‌ترش را شما می‌بینید درباره حیوانات به کار می‌برند آنها هم قابل تعلیم و تربیت این‌چنینی هستند ما یک خود حیوانی داریم که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» مشخص شد, فرمود هر وقت صحبت جبهه و جنگ و حفظ نظام می‌شود اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[22] همینهایی که قرآن می‌فرماید اینها فقط به فکر خودشان‌اند در سورهٴ «حشر» فرمود اینها خودشان را فراموش کردند ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[23] معلوم می‌شود ما دوتا خود داریم; یک خود الهی داریم که امانت خداست برای ما نیست یک خود حیوانی داریم که ماییم و مکلّف هستیم.
ینکه در تعبیرات قرآن کریم آمده است اینها به خودشان ظلم کردند در بحثهای قبل هم داشتیم که ظالم و مظلوم دو لفظ است دو مفهوم است الاّ ولابد دو مصداق می‌خواهد عالِم و معلوم دو لفظ است دو مفهوم است ممکن است یک مصداق بخواهد شخص به خودش عالم باشد اما شخص به خودش ظالم باشد مستحیل است زیرا ظالم حدّی دارد مظلوم محدوده‌ای دارد هر کس از حدّ خودش پا درازتر کند وارد گلیم دیگری بشود این را می‌گویند ظلم, تجاوز از حد است. ما دو خود داریم یک خود حیوانی که همین عادی است و درک می‌کنیم و تکلیف هم با همین است یک خود الهی داریم که امانت الله است برای ما نیست آن چراغی است که خدا به ما داد تا ما با او راه را ببینیم چاه را تشخیص بدهیم اگر بر خلاف دستور الهی انجام دادیم به او ظلم کردیم و اگر بر خلاف دستور الهی انجام دادیم در قیامت ما را به محکمه می‌آورند می‌گویند با او چه کردی این فؤادی که من به تو دادم با او چه کردی؟ «کان الإنسان عن السمع مسئولا, عن البصر مسئولا, عن الفؤاد مسئولا» گاهی انسان به فؤاد ظلم می‌کند می‌شود ﴿وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[24] گاهی باید پاسخ بدهد که در این ﴿رُّوحِی﴾ روحی که به یا اضافه شده این روح الله است روح الله را به ما تملیک نکردند به ما امانت دادند این چراغ را خدا روشن کرد که ما با این چراغ راه را ببینیم و راه را طی کنیم به ما می‌گویند چرا این فتیله را پایین کشیدی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[25] به ما می‌گویند چرا این چراغ را دفن کردی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ به ما می‌گویند چرا از نورش استفاده نکردی ﴿کُلُّ أُوْلئِکَ﴾[26] یعنی «کلّ واحد من السمع و البصر و الفؤاد یکون مسئولاً‌عنه و یصیر الانسان مسئولاً عن السمع عن البصر عن الفؤاد» حالا روشن شد که ما هر کار خلافی که انجام می‌دهیم ـ گذشته از اینکه اعضا و جوارح شاهدند ـ داریم به آن روحی که روح الله است خیانت می‌کنیم ظلم می‌کنیم آن وقت از ما سؤال می‌کنند که این روح را چه کار کردی این می‌شود قرآن این می‌شود تفسیر قرآن.
شما دیگر در تبیان و مجمع‌البیان و امثال ذلک این حرفها که پیدا نمی‌کنید تفسیر قرآن برای همینهاست نه برای آن چهارتا حرفهای منبری که اگر کسی ایمان آورد عمل صالح کرد «فله الجنة» اینکه درس نمی‌خواهد اینکه درس نمی‌خواهد خیال کردند تفسیر همینهاست فرمود شما مشکلتان این است که گاهی خلوت می‌روید که کسی شما را نبیند شما با انبوهی از شاهد حاضرید. در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» فرمود شما می‌خواهید جایی پنهان بروید بسیار خب بروید ما حرفی نداریم جایی پنهان بروید ولی کجا جای پنهان است؟ در سورهٴ «فصلت» آیهٴ نوزده به بعد این است که ﴿وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ همین دو قرینه است که اینها شهادت است (یک) عمل را به افراد نسبت می‌دهند (دو) ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ نه «أعلمنا» ما را به حرف آورد ما آن روز هم می‌دیدیم تو داری چه کار می‌کنی آن روز نتوانستیم حرف بزنیم امروز می‌توانیم حرف بزنیم اگر «أعلمنا الله» باشد که در محکمه, شهادت پذیرفته نیست. این شخص می‌گوید خدایا تو به اینها گفتی اینها که نمی‌دانستند خدا اعلام نمی‌کند تعلیم نمی‌دهد خدا اِنطاق می‌کند به نطق در می‌آورد عالِم آگاه را, اینها می‌گویند خدا ما را به حرف آورد نه خدا به ما فهماند ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن یَشْهَدَ﴾ شما چرا نرفتید جایی که کسی شما را نبیند آنکه ممکن نبود که حالا چون دارند اذان می‌گویند تتمّه این آیه ـ ان‌شاءالله ـ برای فردا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . تفسیر القمی, ج2, ص99.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 85.
[3] . سورهٴ لیل, آیات 5 ـ 7.
[4] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 11.
[5] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 11.
[6] . الصحیفة السجادیة, دعای 45.
[7] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[8] . الکافی, ج2, ص581.
[9] . الاحتجاج, ج2, ص414 و 451.
[10] . الصحیفة السجادیة, دعای 45.
[11] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 136.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 6; سورهٴ یس, آیهٴ 10.
[13] . الاختصاص (شیخ مفید), ص6.
[14] . سورهٴ ملک, آیهٴ 11.
[15] . مجمع‌البیان, ج7, ص211.
[16] . مجمع‌البیان, ج7, ص211.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 85.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 189.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 222.
[20] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 36.
[21] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[22] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 154.
[23] . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
[24] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 117.
[25] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[26] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 36.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی