- 318
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره نور"
- قذف و نسبت ناروا به زنان عفیف؛
- جریان افک (نسبت به یکی از همسران رسول اکرم ص)؛
- تفاوت احصان در موضوع رجم و احصان در موضوع قذف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (6) وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (7) وَیَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ (8) وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ (9) وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ (10)﴾
در این سوره که بخش مهمّ آن مربوط به مسئله حجاب و عفاف و امثال اینهاست بعد از اینکه مسئلهٴ زنا و حکم صد تازیانه را ذکر فرمود, جریان قذف را ذکر کرد فرمود کسانی که زنان عفیف را رَمْی میکنند رمی گاهی به سرقت است گاهی به زناست گاهی به گناهان دیگر است لکن در اینجا چون محفوف به چند قرینه است مقصود، رمی به زناست زیرا در آیات قبل که سخن از ﴿الزَّانِیَةُ﴾ و ﴿الزَّانِی﴾ بود در دو آیه، سیاق آیات مسئله زناست (این یک) تعبیر به محصَنات یعنی عفیف بودن ناظر به مسئلهٴ زناست برای اینکه این کاری به سرقت و امثال ذلک ندارد (دو) قرینه سوم آن است که گفتند چهار شاهد بیاورید این شهود چهارگانه برای مسئله زناست در مسئله سرقت یا سایر گناهان، مسئلهٴ چهار شاهد مطرح نیست؛ این سه قرینه نشان میدهد که منظور از رمی, رمی به زناست؛ ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾.
بعد فرمود وقتی شاهد نداشتند سه حکمِ الهی بر اینها مترتّب است: یکی آن ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ است یکی اینکه هرگز شهادتهای اینها پذیرفته نمیشود در محاکم قضایی یکی اینکه اینها فاسقاند و کارهای مشروط به عدالت به اینها واگذار نمیشود. گرچه دربارهٴ زانیه و زانی هم این مسائل مطرح است هم صد تازیانه مطرح است هم عدم قبول شهادت هم حکم به فِسق. دربارهٴ زانیه و زانی این سه حکم را مترتّب نکرد همان مسئلهٴ حد را مطرح کرد ولی دربارهٴ قذف این سختگیری به عمل آمده برای اینکه این مقدمه است برای داستان اِفک که ـ معاذ الله ـ یکی از همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متّهم کردند؛ این کار تنها یک کار عادی نیست برای اهمیّت به چنین کاری از طلیعهٴ امر، این احکام سهگانه را بار کردند.
فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ این ﴿وَالَّذِینَ﴾ با عموم بیان شده ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی﴾[1] با اطلاق بیان شده هر دو حجّتاند آن موارد فراوان و مصادیق را با اطلاق میگیرد این با عموم شامل میشود فرقی از این جهت نیست هر دو حجّتاند یا بالاطلاق یا بالعموم. ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ (یک) ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ﴾ این «لام» برای آن اضافه شده «و لا تقبلوا» در حالی که «الشهادة الحاصلة لهم» قبلاً اینها مقبول الشهاده بودند شهادتی که برای اینها حاصل بود دیگر از این به بعد نپذیرید اگر میفرمود «و لا تقبلوا شهادتهم» این معنا را ثابت نمیکرد که قبلاً اینها مقبول الشهاده بودند الآن مردود الشهادهاند اما این «لام» نشان میدهد در حالی که برای اینها شهادت حاصل بود «شهادةً حاصلةً لهم» این شهادتی که مقبول بود الآن مردود است به این مناسبت این حرف «لام» را اضافه کرده خب.
اینکه فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ در باب رَجْم وقتی گفتند اگر کسی محصَن و محصَنه است این یعنی همسردار است ولی در باب قذف وقتی گفته شد محصنات یعنی عفیف اعم از اینکه ذات بعل باشد همسردار باشد یا نباشد. اگر دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) گفته شد ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾[2] معلوم میشود این محصنه است با اینکه ذات بعل نیست کسی که عفیف است این محصنه است ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ بنابراین احصانی که در مسئلهٴ رجم مطرح است به همسر داشتن برمیگردد احصانی که در مسئلهٴ قذف مطرح است به عفیف بودن برمیگردد خواه این عفیف همسر داشته باشد خواه نداشته باشد. ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ که حکمش گذشت.
اگر کسی توبه کرد چه در مسئلهٴ زنا چه در مسائل دیگر توبه برمیگرداند منتها همان لحظهٴ توبه شاید شهادت بعدیِ او پذیرفته نشود بالأخره مدّتی باید بگذرد که تمرینِ عملی داشته باشد لذا فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا﴾ بالأخره انسان باید آن مَلکه را یا حُسن ظاهر کاشف از مَلکه را تحصیل کند. اگر این قذف بین دو بیگانه باشد حکمش همین است اما اگر بین زن و شوهر بود یعنی شوهر, زنش را قذف کرده است ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مستحضرید که زوجه خیلی فصیح نیست هم مرد را میگویند زوج هم زن را میگویند زوج, زن را نمیگویند زوجه در لغت فصیح لذا در قرآن کریم زوجه و زوجات به کار نرفته ازواج به کار رفته به وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) گفته شد ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾[3] غرض این است که در لغت فصیح به زن نمیگویند زوجه، میگویند زوج همان طوری که به مرد میگویند زوج لذا در قرآن کریم عنوان زوجه یا زوجات استعمال نشد. خب فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مردهایی که زنهایشان را به زنا رمی میکنند اینها هم حکم آن قذف عمومی را دارند که در محکمه باید چهار شاهد اقامه کنند. حالا اگر چهار شاهد اقامه نکردند در صورتی که فرد، عادی باشد شوهر نباشد حدّ قذف بر قاذف و رامی ثابت است اما اگر شوهر باشد و چهار شاهد نتواند اقامه کند لِعان مطرح میشود ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ﴾ حادثهای در منزل پیش آمد و اینکه نمیتوانست چهار شاهد را احضار کند گاهی هم میآمدند حضور پیامبر عرض میکردند که اگر ما حادثهای را در منزل با بیگانه دیدیم که نمیتوانیم چهار شاهد حاضر کنیم فرمود حکم همین است برای اثبات همان اربعة شهود لازم است اگر مردی زن خود را رمی کرده به آلودگی این باید چهار شاهد داشته باشد اگر چهار شاهد نداشت خودش فقط حاضر بود باید چهار سوگند یاد کند قبل از آن سوگند پنجم. این سوگندهای چهارگانه به منزلهٴ شهادتهای چهارگانهٴ چهار شاهدند این قسمها کار شهادتهای چهار شاهد را میکنند این قدر مهم است این مسئلهٴ قسم لذا از او به شهادت تعبیر شده است هم برای مشاکله و هم اینکه کارِ قسم را انجام میدهد اگر گفته شد «البیّنةُ علی المدّعی و الیمین علی مَن أنکر»[4] این یمینِ منکر کار همان بیّنه را انجام میدهد یمین یک امر آسانی نیست این «تذر الدیار بلاقع»[5] در نصوص یمینِ کاذب مراجعه میفرمایید.
مَثلی است در عرف وقتی که میخواهند کسی را نفرین بکنند یا دربارهٴ کسی بگویند این خانهخراب شده میگویند خانهٴ او دیگر حالا سبزی میکارند یعنی دیگر ویرانه شده به صورت باغ و راغ در آمده این «تذر الدیار بلاقع» یعنی خانه را ویران میکند سرزمین صاف میکند خانهٴ انسان را ویران خواهد کرد قسم دروغ این طور است این طور نیست که حالا کسی بگوید الفاظی را ما گفتیم. پس قسم در اسلام کار بیّنه را میکند اگر بیگانه قذف کرد باید چهار شاهد بیاورد و اگر شوهر قذف کرد و چهار شاهد نداشت چهار بار قسم یاد میکند که این قسمهای چهارگانه به منزلهٴ شهادتهای چهار شاهد است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ﴾ و نکتهٴ دیگری که از سوگند به شهادت تعبیر شده است این است که او میگوید «اُشهد الله» خدا را شاهد میگیرم که من خودم در صحنه بودم این ماجرا اتفاق افتاده است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ﴾ چهار بار سوگند یاد میکند که من راست میگویم یعنی من خودم این صحنه را مثلاً دیدم ﴿وَالْخَامِسَةُ﴾ یعنی شهادت پنجمش این است ﴿أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ پس چهار بار میگوید «اُشهد الله» که «إنّی مِن الصادقین, إنّی صادقٌ» در بار پنجم میگوید اگر دروغ بگویم لعنت خدا بر من.
وقتی آن شوهر دارد سوگند یاد میکند در هر بار میگوید «إنّی» یعنی آن چهار بار «إنّی مِن الصادقین» در سوگند پنجم میگوید «علیّ» خب ﴿وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ این لعان است. اگر نه شاهد داشت و نه سوگند ایراد کرد حدّ قذف بر این شوهر است و اگر شاهد ارائه کرد یا پنج بار سوگند یاد کرد حدّ قذف از این شوهر گرفته میشود این یک حکم. حدّ زنا بر زن ثابت میشود این دو. آنچه حدّ زنا را از زن درأ و دفع میکند لعانِ متقابل زن است که اگر زن هم سوگند یاد کرد عذاب و حدّ از او برداشته میشود این لعانِ متقابل را میگویند بِهال یک مباهله داخلی است در جریان مباهله آن است که خدا را میخواستند میگفتند «لعنةُ الله علی الکاذبین» آن هم لعنت است علی الکاذب این یک بِهال یک مباهلهٴ خانوادگی است بین زن و شوهر که «اللعان بهالٌ, الملاعنة مباهلةٌ خاصّه» هم به خدا سوگند یاد میکنند هم لعنت طلب میکنند.
وقتی شوهر لعان کرد پنج بار سوگند یاد کرد این زن استحقاق این عذاب [یعنی حد زنا] را پیدا کرده است اگر بخواهد این عذابِ حدّ زنا را از خود دفع کند باید این کار را بکند ﴿وَیَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ﴾ یعنی شهادتِ این زن، عذاب را از این زن درأ و دفع میکند ﴿وَیَدْرَؤُا﴾ یعنی «یدفع» یدفع از زن عذاب زنا را ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ که فاعل ﴿یَدْرَؤُا﴾ است این ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ بعد از تأویل مصدر فاعل ﴿یَدْرَؤُا﴾ خواهد بود ﴿أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ چهار بار باید خدا را شاهد بگیرد بگوید «اُشهد الله إنّه من الکاذبین» این شوهر دروغ میگوید ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ همان طوری که أربع منصوب است این خامسه هم منصوب است ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ یعنی «تَشهد شهادة خامسة» ﴿أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ خدا را شاهد میگیرد که اگر این شوهر صادق باشد او مستحقّ غضب الهی و عذاب الهی باشد این بِهال و لعانِ متقابل زن، عذاب حدّ زنا را از او برمیدارد خب.
اینها باید با همین الفاظ باشد (یک) با همین ترتیب باشد (دو) در محکمهٴ حاکم شرع باشد (سه) وقتی در محکمه حاکم شرع این بِهال متقابل این لعان متقابل انجام شد این حکم طلاق را دارد با اضافه که این حرمت ابدی میآورد، دیگر لازم نیست حاکم بگوید «حَکَمْتُ» اینها در محکمه حاکم شرع اگر بهال کردند لعان کردند زن و شوهر از یکدیگر جدا میشوند ابدا. این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «المتلاعنان لا یَجتمعان ابدا»[6] یعنی زن و شوهری که بهال کردند لعان کردند مباهله کردند ملاعنه کردند دیگر کنار هم جمع نخواهند شد. خب بنابراین این نظیر صیغهٴ طلاق، لفظش مخصوص ترتیبش مخصوص و در محکمه حاکم شرع باید انجام بگیرد وگرنه الفاظش غیر از این الفاظ قرآنی باشد ترتیبش غیر از ترتیب قرآنی باشد نزد حاکم شرع نباشد دیگر بهال و لعان نیست و حکم طلاق را ندارد خب.
پرسش:...
پاسخ: اصول خانواده را باید چیزی حفظ بکند دیگر. گاهی خدای سبحان پرده را برمیدارد معجزاتی نشان میدهد آن لضرورة المقام است وگرنه مردم با همین وضع با پردهپوشی دارند زندگی میکنند و در قیامت که شد بالأخره به حساب رسیدگی میشود الآن آنچه حاکم بر مردم است حجاب است و پردهداری و رازداری همین! وگرنه زندگی سامان نمیپذیرد. در بعضی از نصوص دارد که اگر اسرار کشف بشود شما حاضر نیستید خیلی از مردههایتان را دفن کنید فعلاً باید این طور باشد دیگر خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست به اسرار مردم نمیزند با اینکه به صورت شفاف و روشن در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش گذشت که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[7] این همه روایاتی که مسئله عرض اعمال را دارد در کنار این آیه قرآنی فرمود هر کاری که میکنید پیغمبر میبیند این سین, سین تحقیق است و نه تسویف ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اگر خدا میبیند دیگر سین تسویف که نیست که خدا بعداً میبیند با یک جمله هم ذکر شد نفرمود «فیری الله فسیری رسوله» که ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ خب ائمه هم همین طورند. انسان در محضر خداست و گناه میکند خدا یقیناً میبیند پیغمبر یقیناً میبیند اهل بیت یقیناً میبینند.
خدا غریق رحمت کند کاشفالغطاء را! این از فقهای نامی ماست. این بالصراحه در همان کشفالغطاء که از کتابهای قیّم فقهی ماست میفرماید درست است پیغمبر میبیند امام میبیند ولی علم دو قسم است یک علم عادی است که اگر حاکم علم پیدا کرده در بخشی از محاکم قضایی که بین حقّ الله و حقّ الناس فرق است حاکم میتواند مثلاً به علم خود عمل بکند اما علمِ ملکوتی و علم غیبی، سند فقهی نیست سند فقهی نیست یعنی سند فقهی نیست! بارها به عرضتان رسید دیگر نمیشود گفت به علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) شما که میدانستی آن شب ابنملجم میآید چرا رفتی یا به امام مجتبی(سلام الله علیه) عرض کرد شما که میدانستی این سمّ دارد چرا خوردی. علمِ ملکوتی بالاتر و شریفتر و عزیزتر و عظیمتر است که نظیر علم فقهی بیاید که سند فقه باشد آن چیز دیگر است این فرمایش بلند مرحوم کاشفالغطاء است[8]. این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حصر فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان» همین است فرمود مردم! ما بنا نداریم با علم ملکوتی محکمه را اداره کنیم ما با یمین و بیّنه محکمه اداره میکنیم و اگر کسی قسمِ دروغ خورد یا شاهد زور آورد در محکمهٴ منِ پیغمبر من برابر سوگند یا بیّنهٴ او مال را به او دادم مبادا بگوید من مال را از دست خود پیغمبر گرفتم از محکمه پیغمبر گرفتم این «قطعةً مِن النار» را دارد میبرد[9] ما بنایمان بر این نیست که اسرار را فاش کنیم بنای محاکم هم این نیست که به علم غیب عمل بکند حیف علم غیب نیست که در سطح فقه عمل بشود این یک امور اعتباری است. گاهی برای حفظ اعجاز از آن علم ملکوتی استفاده میکنند اما علم ملکوتی کجا فقه و اصول کجا؟! گاهی پرده را کنار میبرند کسی در جبهههای جنگ شهید شد حضرت فرمود: «کلاّ والذی نفسی بیده إنّ الشملة الّتی أخذ یوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه نارا»[10] در جنگ خیبر او یک سابقه سوئی دارد سرقتی کرده الآن آن سرقتی در کنار قبر همین شهید شعله دارد، این پیغمبر است!
خب گاهی اسرار را کنار میبرند از قبر خبر میدهند از سرقت چند سال قبل خبر میدهند اما بنا بر این نیست که جهان را با علم غیب اداره کنند اگر جهان را با علم غیب اداره میکردند ائمه(علیهم السلام) که دیگر کسی دست به خلاف نمیزد باید مردم آزاد باشند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[11] خب در جریان امام باقر هم این قصّه بارها به عرضتان رسید کسی به منزل امام رفت کنیزک رفت دم در در را باز کند او خلافی مرتکب شد وجود مبارک امام باقر از اندرون با صدای بلند فرمود: «اُدخل لا اُمّ لک» ای کاش مادر تو را نمیزایید این چه کار بود کردی؟! تو خیال کردی این دیوار نمیگذارد ما پشت دیوار را ببینیم این چه کار بود کردی[12]؟! خب گاهی این طور میکنند که بالأخره برای تعلیم و تربیت باشد گاهی هم نه, اسرار را حفظ میکنند
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام مِی و گفت راز پوشیدن[13]
اسرار مردم را حفظ کردن راز مردم را حفظ کردن باعث امنیّت جامعه است پردهدری صدها مکافات دارد آخر ما برای چه کسی میخواهیم این کار را بکنیم حکم خداست خدا خودش انجام میدهد دیگر دیر هم نشده فوت هم نشده.
پرسش:...
پاسخ: خب برای اینکه عصر ظهور، ثمربخشی جهان بشریّت است دیگر. بشریّت تاکنون میوه داد اما میوهٴ کامل و شاداب و پربار نداد. این همه انبیا و اولیا آمدند و این شجرهٴ طیّب را بارور کردند آبیاری کردند تا جامعه انسانی میوهٴ عقل و عدل بدهد تاکنون نداد ولی حضرت که ظهور میکند عقل مردم بالا میآید به برکت حضرت حالا «وضع الله یده علی رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کَمَلَت به احلامُهم»[14] آنگاه برای اینکه دیگر از این به بعد به سراغ آلودگی نروند گاهی هم اسرار روشن میشود. غرض این است که بنا بر این نیست که پردهدری بشود.
فرمود اینها راههایی است که میتواند جامعه را نجات بدهد ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ﴾ اگر این فضل و عنایت الهی نبود هرج و مرج راه پیدا میکرد درباره عدّهای فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾[15] یعنی اینها در هرج و مرج دارند زندگی میکنند اما در دنیا که نشئه اعتبار است ذات اقدس الهی با این وضع، جامعه را آرام کرده است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور، آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 91.
[3] . سورهٴ بقره، آیهٴ 35؛ سورهٴ اعراف، آیهٴ 19.
[4] . الخلاف (شیخ طوسی)، ج 3، ص 148.
[5] . اعلام الدین، ص 402.
[6] . الانتصار (سید مرتضی)، ص 267؛ الخلاف (شیخ طوسی)، ج 5، ص 25.
[7] . سورهٴ توبه، آیهٴ 105.
[8] . ر . ک: کشف الغطاء (ط . الحدیثه)، ج 3، ص 113 و 114.
[9] . الکافی، ج 7، ص 414.
[10] . الموطّأ (مالک)، ج 2، ص 459.
[11] . سورهٴ کهف، آیهٴ 29.
[12] . الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 272 و 273؛ کشف الغمه، ج 2، ص 141 و 142.
[13] . دیوان حافظ، غزل 393؛ در برخی از نسخهها به جای «راز پوشیدن»، «عیب پوشیدن» آمده است.
[14] . الکافی، ج 1، ص 25.
[15] . سورهٴ ق، آیهٴ 5.
- قذف و نسبت ناروا به زنان عفیف؛
- جریان افک (نسبت به یکی از همسران رسول اکرم ص)؛
- تفاوت احصان در موضوع رجم و احصان در موضوع قذف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (6) وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (7) وَیَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ (8) وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ (9) وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ (10)﴾
در این سوره که بخش مهمّ آن مربوط به مسئله حجاب و عفاف و امثال اینهاست بعد از اینکه مسئلهٴ زنا و حکم صد تازیانه را ذکر فرمود, جریان قذف را ذکر کرد فرمود کسانی که زنان عفیف را رَمْی میکنند رمی گاهی به سرقت است گاهی به زناست گاهی به گناهان دیگر است لکن در اینجا چون محفوف به چند قرینه است مقصود، رمی به زناست زیرا در آیات قبل که سخن از ﴿الزَّانِیَةُ﴾ و ﴿الزَّانِی﴾ بود در دو آیه، سیاق آیات مسئله زناست (این یک) تعبیر به محصَنات یعنی عفیف بودن ناظر به مسئلهٴ زناست برای اینکه این کاری به سرقت و امثال ذلک ندارد (دو) قرینه سوم آن است که گفتند چهار شاهد بیاورید این شهود چهارگانه برای مسئله زناست در مسئله سرقت یا سایر گناهان، مسئلهٴ چهار شاهد مطرح نیست؛ این سه قرینه نشان میدهد که منظور از رمی, رمی به زناست؛ ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾.
بعد فرمود وقتی شاهد نداشتند سه حکمِ الهی بر اینها مترتّب است: یکی آن ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ است یکی اینکه هرگز شهادتهای اینها پذیرفته نمیشود در محاکم قضایی یکی اینکه اینها فاسقاند و کارهای مشروط به عدالت به اینها واگذار نمیشود. گرچه دربارهٴ زانیه و زانی هم این مسائل مطرح است هم صد تازیانه مطرح است هم عدم قبول شهادت هم حکم به فِسق. دربارهٴ زانیه و زانی این سه حکم را مترتّب نکرد همان مسئلهٴ حد را مطرح کرد ولی دربارهٴ قذف این سختگیری به عمل آمده برای اینکه این مقدمه است برای داستان اِفک که ـ معاذ الله ـ یکی از همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متّهم کردند؛ این کار تنها یک کار عادی نیست برای اهمیّت به چنین کاری از طلیعهٴ امر، این احکام سهگانه را بار کردند.
فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ این ﴿وَالَّذِینَ﴾ با عموم بیان شده ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی﴾[1] با اطلاق بیان شده هر دو حجّتاند آن موارد فراوان و مصادیق را با اطلاق میگیرد این با عموم شامل میشود فرقی از این جهت نیست هر دو حجّتاند یا بالاطلاق یا بالعموم. ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ (یک) ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ﴾ این «لام» برای آن اضافه شده «و لا تقبلوا» در حالی که «الشهادة الحاصلة لهم» قبلاً اینها مقبول الشهاده بودند شهادتی که برای اینها حاصل بود دیگر از این به بعد نپذیرید اگر میفرمود «و لا تقبلوا شهادتهم» این معنا را ثابت نمیکرد که قبلاً اینها مقبول الشهاده بودند الآن مردود الشهادهاند اما این «لام» نشان میدهد در حالی که برای اینها شهادت حاصل بود «شهادةً حاصلةً لهم» این شهادتی که مقبول بود الآن مردود است به این مناسبت این حرف «لام» را اضافه کرده خب.
اینکه فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ در باب رَجْم وقتی گفتند اگر کسی محصَن و محصَنه است این یعنی همسردار است ولی در باب قذف وقتی گفته شد محصنات یعنی عفیف اعم از اینکه ذات بعل باشد همسردار باشد یا نباشد. اگر دربارهٴ مریم(سلام الله علیها) گفته شد ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾[2] معلوم میشود این محصنه است با اینکه ذات بعل نیست کسی که عفیف است این محصنه است ﴿وَالَّتِی أَحْصَنَتْ﴾ بنابراین احصانی که در مسئلهٴ رجم مطرح است به همسر داشتن برمیگردد احصانی که در مسئلهٴ قذف مطرح است به عفیف بودن برمیگردد خواه این عفیف همسر داشته باشد خواه نداشته باشد. ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ که حکمش گذشت.
اگر کسی توبه کرد چه در مسئلهٴ زنا چه در مسائل دیگر توبه برمیگرداند منتها همان لحظهٴ توبه شاید شهادت بعدیِ او پذیرفته نشود بالأخره مدّتی باید بگذرد که تمرینِ عملی داشته باشد لذا فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا﴾ بالأخره انسان باید آن مَلکه را یا حُسن ظاهر کاشف از مَلکه را تحصیل کند. اگر این قذف بین دو بیگانه باشد حکمش همین است اما اگر بین زن و شوهر بود یعنی شوهر, زنش را قذف کرده است ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مستحضرید که زوجه خیلی فصیح نیست هم مرد را میگویند زوج هم زن را میگویند زوج, زن را نمیگویند زوجه در لغت فصیح لذا در قرآن کریم زوجه و زوجات به کار نرفته ازواج به کار رفته به وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) گفته شد ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾[3] غرض این است که در لغت فصیح به زن نمیگویند زوجه، میگویند زوج همان طوری که به مرد میگویند زوج لذا در قرآن کریم عنوان زوجه یا زوجات استعمال نشد. خب فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مردهایی که زنهایشان را به زنا رمی میکنند اینها هم حکم آن قذف عمومی را دارند که در محکمه باید چهار شاهد اقامه کنند. حالا اگر چهار شاهد اقامه نکردند در صورتی که فرد، عادی باشد شوهر نباشد حدّ قذف بر قاذف و رامی ثابت است اما اگر شوهر باشد و چهار شاهد نتواند اقامه کند لِعان مطرح میشود ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ﴾ حادثهای در منزل پیش آمد و اینکه نمیتوانست چهار شاهد را احضار کند گاهی هم میآمدند حضور پیامبر عرض میکردند که اگر ما حادثهای را در منزل با بیگانه دیدیم که نمیتوانیم چهار شاهد حاضر کنیم فرمود حکم همین است برای اثبات همان اربعة شهود لازم است اگر مردی زن خود را رمی کرده به آلودگی این باید چهار شاهد داشته باشد اگر چهار شاهد نداشت خودش فقط حاضر بود باید چهار سوگند یاد کند قبل از آن سوگند پنجم. این سوگندهای چهارگانه به منزلهٴ شهادتهای چهارگانهٴ چهار شاهدند این قسمها کار شهادتهای چهار شاهد را میکنند این قدر مهم است این مسئلهٴ قسم لذا از او به شهادت تعبیر شده است هم برای مشاکله و هم اینکه کارِ قسم را انجام میدهد اگر گفته شد «البیّنةُ علی المدّعی و الیمین علی مَن أنکر»[4] این یمینِ منکر کار همان بیّنه را انجام میدهد یمین یک امر آسانی نیست این «تذر الدیار بلاقع»[5] در نصوص یمینِ کاذب مراجعه میفرمایید.
مَثلی است در عرف وقتی که میخواهند کسی را نفرین بکنند یا دربارهٴ کسی بگویند این خانهخراب شده میگویند خانهٴ او دیگر حالا سبزی میکارند یعنی دیگر ویرانه شده به صورت باغ و راغ در آمده این «تذر الدیار بلاقع» یعنی خانه را ویران میکند سرزمین صاف میکند خانهٴ انسان را ویران خواهد کرد قسم دروغ این طور است این طور نیست که حالا کسی بگوید الفاظی را ما گفتیم. پس قسم در اسلام کار بیّنه را میکند اگر بیگانه قذف کرد باید چهار شاهد بیاورد و اگر شوهر قذف کرد و چهار شاهد نداشت چهار بار قسم یاد میکند که این قسمهای چهارگانه به منزلهٴ شهادتهای چهار شاهد است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ﴾ و نکتهٴ دیگری که از سوگند به شهادت تعبیر شده است این است که او میگوید «اُشهد الله» خدا را شاهد میگیرم که من خودم در صحنه بودم این ماجرا اتفاق افتاده است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ﴾ چهار بار سوگند یاد میکند که من راست میگویم یعنی من خودم این صحنه را مثلاً دیدم ﴿وَالْخَامِسَةُ﴾ یعنی شهادت پنجمش این است ﴿أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ پس چهار بار میگوید «اُشهد الله» که «إنّی مِن الصادقین, إنّی صادقٌ» در بار پنجم میگوید اگر دروغ بگویم لعنت خدا بر من.
وقتی آن شوهر دارد سوگند یاد میکند در هر بار میگوید «إنّی» یعنی آن چهار بار «إنّی مِن الصادقین» در سوگند پنجم میگوید «علیّ» خب ﴿وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ این لعان است. اگر نه شاهد داشت و نه سوگند ایراد کرد حدّ قذف بر این شوهر است و اگر شاهد ارائه کرد یا پنج بار سوگند یاد کرد حدّ قذف از این شوهر گرفته میشود این یک حکم. حدّ زنا بر زن ثابت میشود این دو. آنچه حدّ زنا را از زن درأ و دفع میکند لعانِ متقابل زن است که اگر زن هم سوگند یاد کرد عذاب و حدّ از او برداشته میشود این لعانِ متقابل را میگویند بِهال یک مباهله داخلی است در جریان مباهله آن است که خدا را میخواستند میگفتند «لعنةُ الله علی الکاذبین» آن هم لعنت است علی الکاذب این یک بِهال یک مباهلهٴ خانوادگی است بین زن و شوهر که «اللعان بهالٌ, الملاعنة مباهلةٌ خاصّه» هم به خدا سوگند یاد میکنند هم لعنت طلب میکنند.
وقتی شوهر لعان کرد پنج بار سوگند یاد کرد این زن استحقاق این عذاب [یعنی حد زنا] را پیدا کرده است اگر بخواهد این عذابِ حدّ زنا را از خود دفع کند باید این کار را بکند ﴿وَیَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ﴾ یعنی شهادتِ این زن، عذاب را از این زن درأ و دفع میکند ﴿وَیَدْرَؤُا﴾ یعنی «یدفع» یدفع از زن عذاب زنا را ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ که فاعل ﴿یَدْرَؤُا﴾ است این ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ بعد از تأویل مصدر فاعل ﴿یَدْرَؤُا﴾ خواهد بود ﴿أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ﴾ چهار بار باید خدا را شاهد بگیرد بگوید «اُشهد الله إنّه من الکاذبین» این شوهر دروغ میگوید ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ همان طوری که أربع منصوب است این خامسه هم منصوب است ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ یعنی «تَشهد شهادة خامسة» ﴿أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ خدا را شاهد میگیرد که اگر این شوهر صادق باشد او مستحقّ غضب الهی و عذاب الهی باشد این بِهال و لعانِ متقابل زن، عذاب حدّ زنا را از او برمیدارد خب.
اینها باید با همین الفاظ باشد (یک) با همین ترتیب باشد (دو) در محکمهٴ حاکم شرع باشد (سه) وقتی در محکمه حاکم شرع این بِهال متقابل این لعان متقابل انجام شد این حکم طلاق را دارد با اضافه که این حرمت ابدی میآورد، دیگر لازم نیست حاکم بگوید «حَکَمْتُ» اینها در محکمه حاکم شرع اگر بهال کردند لعان کردند زن و شوهر از یکدیگر جدا میشوند ابدا. این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «المتلاعنان لا یَجتمعان ابدا»[6] یعنی زن و شوهری که بهال کردند لعان کردند مباهله کردند ملاعنه کردند دیگر کنار هم جمع نخواهند شد. خب بنابراین این نظیر صیغهٴ طلاق، لفظش مخصوص ترتیبش مخصوص و در محکمه حاکم شرع باید انجام بگیرد وگرنه الفاظش غیر از این الفاظ قرآنی باشد ترتیبش غیر از ترتیب قرآنی باشد نزد حاکم شرع نباشد دیگر بهال و لعان نیست و حکم طلاق را ندارد خب.
پرسش:...
پاسخ: اصول خانواده را باید چیزی حفظ بکند دیگر. گاهی خدای سبحان پرده را برمیدارد معجزاتی نشان میدهد آن لضرورة المقام است وگرنه مردم با همین وضع با پردهپوشی دارند زندگی میکنند و در قیامت که شد بالأخره به حساب رسیدگی میشود الآن آنچه حاکم بر مردم است حجاب است و پردهداری و رازداری همین! وگرنه زندگی سامان نمیپذیرد. در بعضی از نصوص دارد که اگر اسرار کشف بشود شما حاضر نیستید خیلی از مردههایتان را دفن کنید فعلاً باید این طور باشد دیگر خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست به اسرار مردم نمیزند با اینکه به صورت شفاف و روشن در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش گذشت که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[7] این همه روایاتی که مسئله عرض اعمال را دارد در کنار این آیه قرآنی فرمود هر کاری که میکنید پیغمبر میبیند این سین, سین تحقیق است و نه تسویف ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اگر خدا میبیند دیگر سین تسویف که نیست که خدا بعداً میبیند با یک جمله هم ذکر شد نفرمود «فیری الله فسیری رسوله» که ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ خب ائمه هم همین طورند. انسان در محضر خداست و گناه میکند خدا یقیناً میبیند پیغمبر یقیناً میبیند اهل بیت یقیناً میبینند.
خدا غریق رحمت کند کاشفالغطاء را! این از فقهای نامی ماست. این بالصراحه در همان کشفالغطاء که از کتابهای قیّم فقهی ماست میفرماید درست است پیغمبر میبیند امام میبیند ولی علم دو قسم است یک علم عادی است که اگر حاکم علم پیدا کرده در بخشی از محاکم قضایی که بین حقّ الله و حقّ الناس فرق است حاکم میتواند مثلاً به علم خود عمل بکند اما علمِ ملکوتی و علم غیبی، سند فقهی نیست سند فقهی نیست یعنی سند فقهی نیست! بارها به عرضتان رسید دیگر نمیشود گفت به علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) شما که میدانستی آن شب ابنملجم میآید چرا رفتی یا به امام مجتبی(سلام الله علیه) عرض کرد شما که میدانستی این سمّ دارد چرا خوردی. علمِ ملکوتی بالاتر و شریفتر و عزیزتر و عظیمتر است که نظیر علم فقهی بیاید که سند فقه باشد آن چیز دیگر است این فرمایش بلند مرحوم کاشفالغطاء است[8]. این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حصر فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان» همین است فرمود مردم! ما بنا نداریم با علم ملکوتی محکمه را اداره کنیم ما با یمین و بیّنه محکمه اداره میکنیم و اگر کسی قسمِ دروغ خورد یا شاهد زور آورد در محکمهٴ منِ پیغمبر من برابر سوگند یا بیّنهٴ او مال را به او دادم مبادا بگوید من مال را از دست خود پیغمبر گرفتم از محکمه پیغمبر گرفتم این «قطعةً مِن النار» را دارد میبرد[9] ما بنایمان بر این نیست که اسرار را فاش کنیم بنای محاکم هم این نیست که به علم غیب عمل بکند حیف علم غیب نیست که در سطح فقه عمل بشود این یک امور اعتباری است. گاهی برای حفظ اعجاز از آن علم ملکوتی استفاده میکنند اما علم ملکوتی کجا فقه و اصول کجا؟! گاهی پرده را کنار میبرند کسی در جبهههای جنگ شهید شد حضرت فرمود: «کلاّ والذی نفسی بیده إنّ الشملة الّتی أخذ یوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه نارا»[10] در جنگ خیبر او یک سابقه سوئی دارد سرقتی کرده الآن آن سرقتی در کنار قبر همین شهید شعله دارد، این پیغمبر است!
خب گاهی اسرار را کنار میبرند از قبر خبر میدهند از سرقت چند سال قبل خبر میدهند اما بنا بر این نیست که جهان را با علم غیب اداره کنند اگر جهان را با علم غیب اداره میکردند ائمه(علیهم السلام) که دیگر کسی دست به خلاف نمیزد باید مردم آزاد باشند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[11] خب در جریان امام باقر هم این قصّه بارها به عرضتان رسید کسی به منزل امام رفت کنیزک رفت دم در در را باز کند او خلافی مرتکب شد وجود مبارک امام باقر از اندرون با صدای بلند فرمود: «اُدخل لا اُمّ لک» ای کاش مادر تو را نمیزایید این چه کار بود کردی؟! تو خیال کردی این دیوار نمیگذارد ما پشت دیوار را ببینیم این چه کار بود کردی[12]؟! خب گاهی این طور میکنند که بالأخره برای تعلیم و تربیت باشد گاهی هم نه, اسرار را حفظ میکنند
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام مِی و گفت راز پوشیدن[13]
اسرار مردم را حفظ کردن راز مردم را حفظ کردن باعث امنیّت جامعه است پردهدری صدها مکافات دارد آخر ما برای چه کسی میخواهیم این کار را بکنیم حکم خداست خدا خودش انجام میدهد دیگر دیر هم نشده فوت هم نشده.
پرسش:...
پاسخ: خب برای اینکه عصر ظهور، ثمربخشی جهان بشریّت است دیگر. بشریّت تاکنون میوه داد اما میوهٴ کامل و شاداب و پربار نداد. این همه انبیا و اولیا آمدند و این شجرهٴ طیّب را بارور کردند آبیاری کردند تا جامعه انسانی میوهٴ عقل و عدل بدهد تاکنون نداد ولی حضرت که ظهور میکند عقل مردم بالا میآید به برکت حضرت حالا «وضع الله یده علی رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کَمَلَت به احلامُهم»[14] آنگاه برای اینکه دیگر از این به بعد به سراغ آلودگی نروند گاهی هم اسرار روشن میشود. غرض این است که بنا بر این نیست که پردهدری بشود.
فرمود اینها راههایی است که میتواند جامعه را نجات بدهد ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ﴾ اگر این فضل و عنایت الهی نبود هرج و مرج راه پیدا میکرد درباره عدّهای فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾[15] یعنی اینها در هرج و مرج دارند زندگی میکنند اما در دنیا که نشئه اعتبار است ذات اقدس الهی با این وضع، جامعه را آرام کرده است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور، آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ انبیاء، آیهٴ 91.
[3] . سورهٴ بقره، آیهٴ 35؛ سورهٴ اعراف، آیهٴ 19.
[4] . الخلاف (شیخ طوسی)، ج 3، ص 148.
[5] . اعلام الدین، ص 402.
[6] . الانتصار (سید مرتضی)، ص 267؛ الخلاف (شیخ طوسی)، ج 5، ص 25.
[7] . سورهٴ توبه، آیهٴ 105.
[8] . ر . ک: کشف الغطاء (ط . الحدیثه)، ج 3، ص 113 و 114.
[9] . الکافی، ج 7، ص 414.
[10] . الموطّأ (مالک)، ج 2، ص 459.
[11] . سورهٴ کهف، آیهٴ 29.
[12] . الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 272 و 273؛ کشف الغمه، ج 2، ص 141 و 142.
[13] . دیوان حافظ، غزل 393؛ در برخی از نسخهها به جای «راز پوشیدن»، «عیب پوشیدن» آمده است.
[14] . الکافی، ج 1، ص 25.
[15] . سورهٴ ق، آیهٴ 5.
تاکنون نظری ثبت نشده است