display result search
منو
تفسیر آیه 3 سوره نور _ بخش دوم

تفسیر آیه 3 سوره نور _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 131 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 3 سوره نور _ بخش دوم"
- استحباب نکاح برای حفظ عفت عمومی؛
- فلسفه نکاح؛‌ حفظ دین و خانواده یا تأمین غریزه؟؛
- قیود و تشریفات مانع ازدواج

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ (3)﴾

آنچه از این بخش سورهٴ مبارکهٴ «نور» مشخص شد این بود که قرآن کریم, مسئلهٴ نکاح را ترغیب می‌کند و از سفاح کاملاً منع می‌کند و برای حفظ عفّت عمومی, نکاح را مستحب قرار داد و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد که نکاح, سنّت من است[1] و اگر کسی ازدواج کرد نصف دینش را حفظ کرده «مَن تزوّج فقد أحرز نصف دینه»[2] این نگاه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مسئلهٴ ازدواج است پس برای تأمین غریزه و مانند آن نیست بلکه برای حفظ دین است.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره بخش وسیعی از دین به وسیلهٴ ازدواج تأمین می‌شود لوازمی دارد ملزوماتی دارد ملازماتی دارد.
مطلب دیگر آن است که این تشریفات در زندگی چه در جهیزیه چه در مهریه اینها مانع ازدواج می‌شود و اینها قیود و زنجیرهایی است که خودِ جامعه بر دست و پای خود بسته است و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ این بندها را باز می‌کند چه بندهای اجتماعی سیاسی و مانند آن چه بندهای خانوادگی که ﴿وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾[3] و اشاره شد که این قیودی نظیر دادن هدایای فراوان و متقابل به یکدیگر جزء قیود و زنجیر‌هایی است که دست و پاگیر است. هدیه دادن در اسلام محمود است و ممدوح گاهی با احوالپرسی است گاهی با سلام است خود سلام, تحیّت و هدیه است و مانند آن. اگر کسی امکانات مالی داشت در حدّ متعارف ممکن است هدایایی اهدا کند ولی اگر کسی نداشت, خودش را به زحمت بیندازد و در اثر نداشتنِ این امکانات هدیه‌ای, از ازدواج محروم بشود این نارواست.
ما باید باور کنیم دین در زندگیِ ما حضور دارد و دین, داشتن را فخر نمی‌داند تلاش در تولید فخر است قناعتِ در مصرف هم فخر است انسان کاملاً شبانه‌روز به مقدار مقدور بکوشد تا تولید کند و مشکل جامعه را حل کند عبادت است. آن قصّه‌ای که مربوط به باغبان وجود مبارک حضرت امیر بود بارها به عرضتان رسید که در اطراف مدینه باغی داشتند حضرت با بیل و کلنگ و اینها حفّاری می‌کردند که چشمه‌ای, چاهی بجوشد باغبان حضرت می‌گوید که یک روز حضرت بالأخره آمد در ادامه آن کَند و کاو قبلی آن مِعوَل یعنی کلنگ را گرفت و شروع کرد به کند و کاو بالأخره آب جوشید ـ خب منطقهٴ حجاز باغی که از خودش چشمه داشته باشد بالأخره ارزنده است ـ من دیدم همین که آب جوشید حضرت فرمود: «أنّها صدقةٌ»[4] خب این را می‌گویند کارِ اهل بیت, این را می‌گویند حضور دین در زندگی تلاش هست تولید هست باغداری و کشاورزی هست برای تأمین نیاز جامعه و قناعت در مصرف. ما باید بدانیم داشتن فخر نیست (یک) و سفرهٴ رنگین داشتن یک نحو توهین هم هست (دو) لذا انسان در نماز در دعا در گریه بالأخره این را هم به یادش می‌آورد که خدایا! این برکات فراوانی که به من دادی که من در کنار سفره رنگین نشستم و دیگران ندارند این توهینی است که شما به من می‌کنی من هم این توهین را متأسفانه فخر تلقّی کردم یک راه‌حلّی به ما نشان بدهید. این را چند بار از نهج‌البلاغه حضرت خواندیم ما باید بدانیم که داشتن سفرهٴ رنگین یک ننگ است نه یک فخر, این استدلالی است که حضرت امیر کرده. حالا یک وقت است که داشتن, نعمت خوبی است که آدم نیاز به غیر نداشته باشد این بسیار خوب است اما قناعت در مصرف, تلاش در تولید.
حالا آنکه در خطبهٴ 109 و همچنین در خطبهٴ 160 آمده این دو بخش را که چندین بار خواندیم باز هم بخوانیم. در خطبهٴ 109 که در بیان قدرت ذات اقدس الهی است اول خطبه این است «کُلُّ شَیْ‏ءٍ خَاشِعٌ لَهُ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ قَائِمٌ بِهِ غِنَی کُلِ‏ّ فَقِیرٍ» تا می‌رسند به بخش مربوط به نبوّت فرمود: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَ صَغَّرَهَا» یعنی وجود مبارک پیامبر دنیا را تحقیر کرده تصغیر کرده کوچک شمرده یعنی «نَسبه إلی الحقارة و الصغارة» «وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا» او را موهون و هیّن تلقّی کرده اهانت کرده و نسبت هون به آن داده «وَ عَلِمَ أنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً» فهمید که خدای سبحان این سفرهٴ رنگین دنیا را از پیامبر گرفت برای اینکه او جزء خِیَرة الله است «وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتَقَاراً» این سفرهٴ رنگین را در منزل برخی پهن کرد برای تحقیر آنها این سفرهٴ رنگین را از منزل پیغمبر گرفت چون او خیرة الله است «زَوَاهَا» یعنی منزوی کرده این سفرهٴ رنگین دنیا را «عَنْهُ اخْتِیَاراً» یعنی «لجعله خیرةً», «وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتَقَاراً» دیگری را چون تحقیر کرده این سفرهٴ رنگین را داده. ما حالا این را تحقیر نکنیم ولی بدانیم داشتن, کمال نیست, همین! اگر حوزه‌ها بدانند که داشتن, کمال نیست آن وقت در اینها علمای بزرگ و فقهای بزرگ و حکمای بزرگ و عرفای بزرگ و محدّثین بزرگ تربیت می‌شوند اما اگر تصور کنند داشتن کمال است ـ این نهالهای زودرس نشا شده‌اند اینها باید بارور بشوند ـ فوراً نهال‌فروشی می‌شود تا یک کلمه آشنا شد و می‌تواند بارور بشود و آینده خوبی برای حوزه داشته باشد فوراً یا به این سمت یا به آن سمت به کار مشغول می‌شود. فرمود این‌چنین است چون پیغمبر این را فهمید «فَأَعْرَضَ عَنْ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَن عَیْنِهِ لِکَیْلا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیاشاً أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَاماً بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَی الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً» با یک دست و پای باز شروع کرد مردم را هدایت کردن.
اما در خطبهٴ مبارک 160 در آنجا با برهان این مطلب را ثابت کرد. اول وضع ساده‌زیستی انبیا را ذکر می‌کند می‌فرماید: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ‏صلی الله علیه وآله وسلم کافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَی ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَةِ مَخَازِیها وَ مَسَاوِیهَا إذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا» بعد قسمت رسول خدا که تمام شد فرمود: «وَ إِنَ‏ْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ» اگر خواستی من جریان ساده‌زیستی موسای پیامبر را بگویم خب همهٴ اینها قدرت آن منطقه در اختیارشان بود. فرمود اگر خواستید من جریان ساده‌زیستی موسی را ذکر کنم که گفت: «﴿رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾[5] وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلاَّ خُبْزاً یَأْکُلُهُ» تا آن بخش پایانی. بعد می‌فرماید اگر اینها کم است من تثلیث کنم بعد از رسول خدا و بعد از جریان حضرت موسی قصّه داوود را بگویم «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَصلوات الله علیه صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِی‏ءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» او خواننده بهشتیهاست قرآن را در بهشت, داوود برای بهشتیان می‌خواند آن وقت این چه آهنگی است! با اینکه داوود رهبر انقلاب بود و پیروز شد و قدرت حکومتی پیدا کرد مُلک عظیم داشت فرمود این از زنبیل‌بافی استفاده می‌کرد «فَلَقَدْ کَانَ» با «لام» قسم «یَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَیُّکُمْ یَکْفِینی بَیْعَهَا وَ یَأْکُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا» این برای داوود.
بعد فرمود: «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ» حالا چهارمی را بگویم نمونه چهارم را بگویم قصّه حضرت عیسی را ذکر کرد این شده چهارم. بعد در ذیل برهان اقامه می‌کند فرمود خود رسول خدا که ساده‌زیست بود و بعد برهان اقامه می‌کند می‌فرماید: «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ» شما که دیدید این انبیا با زندگی ساده به سر بردند حالا متفکّری با عقل خود داور باشد نظریه‌پردازی کند «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ» اینکه آن سفرهٴ رنگین دنیا را از پیامبر گرفت آیا پیامبر را اکرام کرد یا اهانت کرد؟ «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ» اگر آن کسی که با عقل خود بنا شد نظر کند و فتوا بدهد ـ معاذ الله ـ بگوید فقر, اهانت است و فقیر, موهون و مهان است و خدا اهانت کرده به حضرت «فَقَدْ کَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ» قسم به خدای عظیم این اِفک عظیم است «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ» اگر به این نتیجه رسید که خدای سبحان در اثر ساده‌زیستی پیامبر او را گرامی داشت پس «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ» خدا کسی را که سفرهٴ رنگین داد ضمناً تحقیر کرده اهانت کرده منتها او متوجه نیست. ما اینها را باید بفهمیم که داشتن, فخر نیست حالا در ماها که کسی سفرهٴ رنگین به آن معنا ندارد ولی نگران این باشیم که چرا نداریم و این نگرانی نگذارد ما مانند فقها و حکمای دیگر بشویم این نقص است برای ما, همین که انسان سطوح عالیه را خوانده دو سه سال به درس خارج رفته تازه اول درس ‌خواندن اوست این سطوح را که یاد گرفته که ترجمه حرفهای بعدی است این را که نمی‌گویند سواد, تازه اول درس خواندن اوست اگر مانعی نداشته باشد و بفهمد که ساده ‌زیستن فخر است و سفرهٴ رنگین داشتن توهین است آن وقت به دنبال راه می‌رود و حوزهٴ علمیه قم و مشهد و نجف و سایر حوزه‌ها آماده است برای پرورش فقها و حکما و محدّثان و اینها.
پرسش:...
پاسخ: بله, یک وقت است که آن شخص نظیر بزرگان دیگری است که «قرار بر کف آزادگان نگیرد مال»[6] اینها اهل جود و بخشش‌اند این اهانت نیست آن جود است و سخاست که مظهر سخای الهی است و بهشت, درختی دارد به نام سخا شاخه‌های آن در دنیاست و هر کسی اهل جود و سخا بود با گرفتن همین شاخه به بهشت می‌رسد[7] که این در روایات آمده است. صِرف داشتن نعمت و دادنِ خدا امتحان است اما فخرفروشی به این نعمت, تحقیر است. خدای سبحان فرمود: «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ» بعد خودش هم در پایان می‌فرماید ـ خب این حرفها را حضرت چه موقع می‌زند؟ آن وقتی که خانه‌نشین بود و کشاورزی می‌کرد یا آن وقتی که خاورمیانه در اختیارش بود؟ این خطبه‌ها برای زمان حکومت است ـ قسم به خدا این لباس را من چند بار دادم به خیّاط که رفو کند «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ», «رقّعتُ» یعنی دادم به راقع, دادم به پینه‌زن «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتی هذِهِ حَتَّی اسْتَحَیَیْتُ مِنْ رَاقِعِها»[8] این نهج‌البلاغه سیّدرضی(رضوان الله علیه) مسبوق است به الغارات آن بزرگوار, الغارات تقریباً صد سال قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده یکی از منابع روایی نهج‌البلاغه است. آن بزرگوار غارتهایی که در زمان حکومت حضرت امیر به وسیلهٴ امویان شام انجام می‌شد ردّ و بدل نامه‌ها و اعتراضها را در آنجا نوشت کسی مثل کمیل(رضوان الله علیه) خب او اهل دعا و مناجات و صفا بود ولی مدیر نبود. حضرت یک نامه‌ٴ اعتراض‌آمیزی به کمیل نوشته که آخر تو چه می‌کردی اینها آمدند انبار را غارت کردند زدند بردند تو نتوانستی اداره بکنی![9] بعضیها برای دعای «کمیل» خوب‌اند برای مدیریت خوب نیستند, همین اعتراض حضرت امیر است در نهج‌البلاغه به کمیل ـ اینها دیگر ناسخ‌التواریخ و اینها که نیست اینها بیان شفاف حضرت است در نهج‌البلاغه ـ هیت منطقه‌ای بود تحت حکومت حضرت امیر, مدیریتش را داده بود به کمیل آنها آمدند زدند بردند و کمیل نتوانست مقاومت کند. حضرت اعتراض کرد اعتراضش هم در نهج‌البلاغه هست. الغارات حدود صد سال قبل از نهج‌البلاغه است که غارتهای امویان را آنجا نوشته.
خب اینکه عرض می‌کردیم این برای زمان خانه‌نشینی حضرت نبود زمان حکومت حضرت بود این بود که خب نماز جمعه را حضرت می‌خواندند قبل از نماز خطبه‌ای ایراد می‌کردند. همین مؤلف این کتاب از بعضی از مشایخش نقل می‌کند که او می‌گوید من دوران کودکی به همراه پدرم رفتم مسجد جامع کوفه گفتند امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) خطبه می‌خواند. من کودک بودم پدرم مرا روی دوش خودش نشاند من روی دوش پدرم نشسته بودم و دیدم امیرالمؤمنین دارد خطبه می‌خواند. بعد من که متوجّه نبودم چیست. من دیدم امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هنگام ایراد خطبه این آستینش را تکان می‌دهد من به پدرم گفتم هوا گرم است علی‌ بن ابی طالب این کار را می‌کند؟ فرمود نه, امیرالمؤمنین همین یک دانه پیرهن دارد این را شسته هنوز خشک نشده این را پوشیده آمده دارد خطبه می‌خواند, این کار را می‌کند که پیرهن خشک بشود;[10] این علی! حالا ما نه این طور می‌توانیم نه بر ما این طور لازم است ولی اگر این کمال بود او می‌کرد.
می‌دانید اوراق بهادار که بعد پیدا شد سکّه هم به دست وجود مبارک امام باقر در زمان عمربن‌عبدالعزیز زده شد گرچه سکّه در ایران قبل از اسلام بود اما بعد از اسلام به راهنمایی امام باقر(سلام الله علیه) سکّه زده شد. آن روز پول رایج همین شمش طلا و نقره بود آن سرمایه‌دارها در انبار منزلشان این طلاها و شمشها پر بود نظیر این هیزمهایی که الآن در روستاها هست از ایران و روم این طلاها رسیده بود به حجاز, با قدرت مرکزی حضرت امیر(سلام الله علیه) این طور زندگی کرد. غرض این است که نداشتن, اهانت نیست و سفرهٴ رنگین داشتن فخر نیست که اگر کسی به آن نرسید حالا نگران باشد. بنابراین انسان می‌تواند با ساده‌زیستی به مقاماتی برسد منظور این است و این جلوی ازدواج را نگیرد چه در پسرها و چه در دخترها مخصوصاً آنهایی که در فضای دینی دارند زندگی می‌کنند با علوم اسلامی زندگی می‌کنند بهترین زیستن همان ساده‌بودن منتها با عقل است, دیگر چیزی را نگاه بکند و او ندارد و حسرت بخورد نیست.
می‌ماند مطلب بعدی که فرمود: ﴿الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ﴾ تاکنون چند وجه گفته شد. یکی اینکه این آیه برابر با همان آیه دیگر در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» یعنی آیهٴ 26 است که فرمود: ﴿الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ﴾ که این تجانس است امر طبیعی است قهراً این می‌شود خبر نه انشاء جملهٴ خبریه‌ای است که به داعی اخبار القا شده نه جمله خبریه که به داعی انشاء القا شده باشد یعنی طبعاً افراد تبهکار به سراغ زنان آلوده می‌روند یا به زنان غیر مسلمان و همچنین غیر مسلمان هم چون مقیّد نیستند به دنبال افراد بزهکار و تبهکار می‌روند, این قهراً می‌شود خبر و حکم انشائی را در برندارد این یک احتمال بود.
اما احتمال دیگر که این آیه به قرینهٴ ذیل که حکم انشائی را به همراه دارد که فرمود: ﴿وَحُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این خبری است به داعی انشاء القا شده. اگر خبری است به داعی انشاء القا شده به اطلاقش گرفته می‌شود مگر مواردی که تخصیص خورده. از نظر فقهی, مرحوم شیخ طوسی مرحوم شیخ مفید و عدّه‌ای از بزرگان و قدما اینها برابر این ظاهر آیه فتوا دادند که مرد اگر بخواهد با زانیه ازدواج کند حرام است. دربارهٴ مرد فتوا ندادند به وسیله نصوص خارج شده ولی درباره زن فتوا دادند. اگر کسی مشهورهٴ به آلودگی است و حدّ بر او جاری شد و توبه نکرد با حفظ این سه قید گفتند ازدواج با او حرام است. این را شیخ مفید و شیخ طوسی و عدّه‌ای از قدما فتوا دادند.
به فقهای میانی نظیر صاحب کنزالعرفان و مرحوم مقدس اردبیلی که رسید اینها بی‌میل نبودند که فتوا به منع بدهند اما با تأمّل گذشتند که «فتأمّل», این «فتأمّل» هم در فرمایش صاحب کنزالعرفان است هم در فرمایش مقدّس اردبیلی(رضوان الله علیهما). بعد کم کم به فقهای بعدی رسید صاحب جواهر رسید که صاحب جواهر تقریباً لسان شهرت است به تعبیر سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) ایشان بررسی کرده دید فقها(رضوان الله علیهم) غالب این روایات را حمل بر تنزیه و کراهت کردند گفتند یا ظاهر روایت حمل بر کراهت می‌شود یا چون فقهایی نظیر احمد حنبل و دیگران مایل به حرمت بودند روایات منع, حمل بر تقیّه می‌شود لذا مسیر این روایات برگشت و غالباً فتوا به کراهت دادند نه منع.
بعد از مرحوم صاحب جواهر نوبت به مرحوم آقا سیّد محمدکاظم که رسید این صریحاً فتوا به کراهت می‌دهد, غالب فقها فتوا به کراهت می‌دهند منتها بعضیها احتیاط وجوبی می‌کنند مثل مرحوم آقای خویی مثل مرحوم آقای گلپایگانی(رضوان الله علیهما). مرحوم آقا ضیاء می‌فرماید منشأ احتیاط هم این است که این روایات مقیّده خیلی قدرت ندارند و اِعراض مشهور, اعراض مشهور باعث شده است که از این روایات مانعه, حرمت نفهمند آنچه را که مرحوم آقای خویی گفته تقریباً بخش وسیعی از فرمایشات مرحوم صاحب جواهر است که هم در نوشته‌های مرحوم آقای خویی آمده مبسوطاً هم در نوشته‌های مرحوم آقا سیّد عبدالأعلی سبزواری(رضوان الله علیهما) آمده مبسوطاً, این هر دو بزرگوار راه مرحوم صاحب جواهر را طی کردند.
مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) در جلد 29 جواهر از صفحهٴ 439 شروع می‌کند که فرمایش محقّق این است «مَن زنیٰ بإمرأة لم یَحرُم علیه نکاحها» آنجا فرمایش مرحوم شیخ را نقل می‌کند گرچه معروف بین متأخّرین کراهت است اما «خلافاً للشیخین و جماعة بل فی مَحکی الغنیة الإجماع علیه» که آنها می‌گفتند حرام است «فاشترطوا التوبة» گفتند بدون توبه حرام است «لظاهر الآیة» به ظاهر آیه عمل کردند و گفتند آن صدر هم به قرینهٴ ذیل می‌تواند حکم تشریعی داشته باشد ظاهر آیه مضافاً إلی اطلاق روایات فراوان.
روایات سه طایفه است تقریباً همه روایات باب یازده و دوازده و سیزده صاحب وسائل در بحث ازدواج با ذات العِدّه و مانند آن نقل کرد مطالعه شد این روایات سه طایفه است یک طایفه منع می‌کند یک طایفه جواز است یک طایفه هم تفصیل قائل است بین قبل التوبه و بعد التوبه, اگر مرحوم آقای خویی اگر مرحوم آقای گلپایگانی(رضوان الله علیهما) احتیاط می‌کنند احتیاط وجوبی که حق با این دو بزرگوار است به استناد این طایفه ثالثه است که تفصیل می‌دهد بین قبل التوبه و بعد التوبه.
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل روایات حرمت, در صفحهٴ 440 جلد 29 می‌فرماید: «قاصرة عن ذلک بالشهرة علی خلافها و بموافقتها لإبن حنبل و قتادة» و این را اصول باید ثابت کند که صرف موافقت با عامّه باعث می‌شود که ما دست از روایات برداریم با اینکه ما مشترکات فراوان داریم (یک) با اینکه به ولایت و نبوّت و خلافت و امثال ذلک برنمی‌گردد (دو) با اینکه مطابق با ظاهر آیه است (سه), صرف اینکه چون عامّه گفتند ما روایات را حمل بر تقیّه بکنیم اصول باید متولّی این کار باشد صرف موافقت با عامّه باعث سقوط از حجّیت است یا نه. بعد در پایان صفحه 440 می‌فرماید: «فالمتجه حمل هذه النصوص علی التقیّة أو الکراهة» لذا غالب فقهایی که بعد از مرحوم آقا سیّد محمدکاظم بر عروه ایشان تعلیقه دارند همه اینها حمل بر کراهت کردند منتها بعضیها احتیاط وجوبی دارند بعضیها احتیاط استحبابی که مرحوم آقای گلپایگانی در بخش اینکه اگر کسی همسرش آلوده شد آیا با او زندگی‌اش را ادامه بدهد یا نه, اینجا احتیاط وجوبی دارند می‌فرمایند بقا هم مثل حدوث است. در صفحهٴ 442 فرمودند آیه ظاهراً خبری است که به داعی اخبار نقل شده نه به داعی انشاء همه این فرمایش آمده در تقریرات مرحوم آقای خویی [در صفحه 443 آمده که] برخیها خواستند بگویند این آیه مثلاً نسخ شده است که آن ظاهر نیست و برخی گفتند اُولیٰ این است که بر ضربی از تنزیه حمل بشود ولی اولیٰ این است که قبل از توبه, احتیاط واجب این است که ازدواج نشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . جامع‌الأخبار, ص101.
[2] . الامالی (شیخ طوسی), ص518.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 157.
[4] . مستدرک الوسائل, ج14, ص62.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 24.
[6] . گلستان سعدی, باب اول, حکایت 13.
[7] . الامالی (شیخ طوسی), ص475.
[8] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160.
[9] . ر.ک: نهج‌البلاغه, نامهٴ 61.
[10] . الغارات, ج1, ص62.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی